شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۳)

محمد تقی فلسفی

- ۴ -


علل مشقتها در زندگى  
علل و عوامل متعددى مى تواند آدمى را به مصائب سخت و جانكاه مبتلا نمايد و زندگى را بر وى تلخ و ناگوار سازد. يكى از آنها اخلاق فاسدى است كه شخص مبتلا خويشتن را به آنها متخلق ساخته و پيوسته از ناحيه آن خلقيات مذموم رنج مى برد. يكى ديگر از عواملى كه مى تواند مصيبتهاى سنگين و طاقتفرسا به بار آورد، وجود حكام مستبد و خودكامه است كه مى خواهند بى قيد و شرط بر مردم حكومت نمايند و منويات ظالمانه خويش را بر آنان تحميل كنند و اگر كسى طبق وظيفه انسانى و اسلامى خواست اعتراض كند، به اشد بلايا مبتلايش مى سازند. البته علل و عوامل ديگرى نيز مى تواند موجب مصائب سنگين شود و افراد را به بلاياى سخت مبتلا نمايد و در اينجا براى توضيح كلام امام سجاد (ع ) فقط به تبيين دو عاملى كه مذكور افتاد، اكتفا مى شود.
كار و كوشش اگر به منظور تهيه مال براى امرار معاش و تاءمين مايحتاج زندگى خود و عائله خويشتن باشد، بسيار شريف و محترم است و در شرع مقدس ، عمل چنين انسانى اجر مجاهد راه خدا را دارد. اين قبيل افراد به درآمد محدود خود اكتفا مى كنند و احساس بى نيازى مى نمايند. بعضى از افراد بيش از نياز زندگى خود و عائله خويش كار مى كنند، ولى هدفشان بسيار مقدس و مشروع است ؛ اينان مى خواهند با احياى اراضى موات و عمران و آبادى ، از ذخاير اعطايى خداوند بهره بردارى نمايند، مى خواهند با ايجاد مزارع و باغها و همچنين با تاءسيس مؤ سسات فنى براى افراد جوان و فعال ايجاد كار نمايند و موجبات آبادى كشور را فراهم آورند. اين گروه با طبع بلندى كه دارند، از مازاد درآمد خويشتن به نفع طبقات مختلف محروم استفاده مى كنند و زمينه رفاه و آسايش خانواده هاى كم بضاعت را فراهم مى آورند.
قال على بن شعيب دخلت على ابى الحسن الرضا عليه السلام فقال لى يا على ! من احسن الناس معاشا؟ قلت : انت يا سيدى اعلم به منى . فقال عليه السلام يا على ! من حسن معاش غيره فى معاشه . (121)
بهترين معاش  
على بن شعيب مى گويد: به محضر حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام شرفياب شدم . به من فرمود: زندگى و معاش كدام انسان بهترين معاش است ؟ عرض كردم : مولاى من ! شما آگاهتر از منى . فرمود: بهترين معاش براى كسى است كه در پرتو نعاش او ديگران نيز خوب و مرفه زندگى كنند.
بعضى از افراد در زمينه مال گرفتار بيمارى حرص اند، شب و روز مى دوند كه بر ثروت خود بيفزايند و مال بيشترى گرد آورند، اينان هر قدر متمكن تر مى شوند، عتطش ثروت اندوزى در ضميرشان تشديد مى گردد و بر رنج و تبعشان مى افزايد و اين بدبختى تا پايان عمرشان ادامه دارد.
عن على عليه السلام قال : الحرص عناء مويد. (122)
على (ع ) فرموده : بيمارى حرص ، رنجى است دائمى و پايدار. بيمارى حسد يا رياست طلبى همانند حرص موجب سختى ها و شدايد است . دعاى امام سجاد (ع ) شامل حال اين قبيل افراد نمى شود، اينان كه با اراده و عمد، خويشتن را به حرص و حسد يا رياست طلبى و ديگر خلقيات رنج آور مبتلا مى كنند، نمى توانند سخن امام را براى خود به زبان آورند و بگويند:
بك استغاثتى ان كرثت .
بار الها! اگر به مشقت و سختى شديد مبتلا شوم ، به تو روى مى آورم و از ذات اقدست نصرت مى خواهم .
پناه مظلومان  
علاج مبتلايان به اخلاق بد اين است كه انديشه و فكر خود را تغيير دهند، حرص و حسد و ديگر صفات مذمومى را كه دارند از صفحه خاطر بزدايند و اگر به اصلاح خويش جدا تصميم گرفتند، مى توانند از خداوند براى خود درخواست توفيق و توجيه وسايل نمايند. دعاى حضرت على بن الحسين عليه السلام بحق شايسته كسانى است كه گرفتار ظلم افراد متجاوز مى شوند. آنانكه مى خواهند نيت ظالمانه خود را عملى كنند و به آن جامه تحقق بپوشانند و چون قدرتمندند، افراد مظلوم نمى توانند در مقابلشان بايستند و ظلم آنان را از خود بگردانند.
اين بى پناهان راهى ندارند جز اينكه دست استغاثه و استنصار به سوى خداوند بردارند و براى نجات از بلايى كه در معرض آن قرار گرفته اند، از ذات اقدسش يارى بخواهند. در اين قبيل مواقع ، خداوند دعاى آن دلسوختگان را اجابت مى نمايد و به گونه اى آنان را از خطر مى رهاند و اين امر در تاريخ زندگى ائمه معصومين عليهم السلام در حكومتهاى بنى اميه و بنى عبّاس مكررّ واقع شده و در اينجا براى شاهد، به ذكر يك مورد اكتفا مى شود: داودبن على در حكومت بنى عباس فرماندار قدرتمند شهر مدينه بود. او معلى بن خنيس را كه از موالى امام صادق (ع ) بود كشت و وجوهى كه از آن حضرت نزد وى بود گرفت و به طورى كه از روايات استفاده مى شود، فكر قتل امام صادق (ع ) را نيز در سر مى پروراند. امام (ع ) با حالت هيجان نزد فرماندار آمد و به وى گفت :
معلى را كشتى و مال مرا از وى گرفتى ،
دعاى امام صادق (ع ) 
اما واللّه لا دعون اللّه عليك . فقال له داود: اتهددنا بدعائك كاالمستهزء بقوله . فرجع ابو عبداللّه 7 الى داره . فلم يزل ليله كله قائما و قاعدا حتى اذا كان السحر سمع و هو يقول فى مناجاته : يا ذالقوة القوية و يا ذالمحال الشديد و يا ذالعزة التى كل خلقك لها ذليل ، اكفنى هذه الطاغية و انتقم لى منه فما كان الا ساعة حتى ارتفعت الاصوات بالصياح و قيل قدمات داود بن على الساعة . (123)
امام (ع ) قسم ياد كرد كه شكايت تو را به عرض بارى تعالى مى رسانم . فرماندار به طور تمسخر گفت : ما را به دعاى خود تهديد مى كنى ؟
امام عليه السلام به منزل برگشت و تمام شب را در قيام و قعود گذراند تا موقع سحر رسيد. شنيده شد كه در مناجات خود مى گويد: اى خدايى كه داراى نيروى قوى هستى ، اى خدايى كه داراى قدرت شديدى ، اى خداوند عزيزى كه همه آفريده هايت در مقابل آن ذليل اند، شرّ اين عنصر طاغى را از من بگردان و انتقام مرا از او بگير.
ساعتى نگذشت كه صداها و صيحه ها برخاست و گفته مى شد كه داود بن على در همين ساعت مرد.
66: وعندك مما فات خلف ، ولما فسد صلاح ، و فيما انكرت تغيير، فامنن  علىقبل البلاء بالعافية ، وقبل الطلب بالجدة وقبلالضلال بالرشاد.
امام على (ع ) و سه درخواست  
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، براى خداوند توانا سه چيز را كه حاكى از قدرت و حاكميّت ذات مقدس او بر نظام آفرينش اين جهان است بيان مى نمايد و به مناسبت هر يك از آنها براى خود چيزى را از پيشگاه مقدسش درخواست مى كند. اول : بار الها! براى هر چه كه فوت مى شود و از دست مى رود، نزد تو براى آن جايگزينى است . دوم : بار الها! براى هر چيزى كه فاسد و غير قابل انتفاع مى شود، نزد تو موجود صالح و شايسته انتفاع وجود دارد. سوم : بار الها! چيزى را كه مطرود توست و از آن ناراضى هستى ، مى توانى بردارى و به جايش مرضىّ خود را قرار دهى . پس اى پروردگار مهربان ! بر من منت بگذار و پيش از ابتلاى به بلا عافيت و مصونيّتم عطا فرما، و پيش از درخواست تمكن ، نياز ماليم را برطرف نما، و پيش از قدم گذاردن در راهى كه مرضى تو نيست ، از نعمت رشاد و هدايت برخوردارم ساز.
به خواست خداوند توانا، اين قطعه از دعا موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
عالم ناپايدار 
آفريدگار توانا اراده فرموده عالمى را خلق كند كه داراى آغاز و انجامى باشد و نتواند به طور دائم و در بى نهايت باقى و پايدار بماند. به مشيت حكيمانه خود اين جهان را با همه كهكشانها و اجرام بزرگ و كوچكش آفريد و زمينى كه در آن زندگى مى كنيم ، جرم بسيار ناچيزى است در مقابل مجموعه جهان . براى آنكه خداوند به اراده حكيمانه خود تحقق بخشد و عالمى را طبق خواسته خويش بيافريند، ابتدا ماده اصلى عالم را به فرمان تكوينى ايجاد نمود، سپس آن مواد را بر اساس ضوابط و معيارهاى كلى كه به امر خود مقرر داشت ، به حركت درآورد و تدريجا مواليد عالم ، يعنى آفريده هاى الهى به وجود آمدند. بنابراين ، ماده اصلى عالم و همچنين قوانين و مقرراتى كه مواد را به پديده هاى مختلف و مخلوقهاى گوناگون تبديل مى كند، همه از ذات اقدس اوست . حضرت صديقه طاهره ، زهراء عليه السلام ، در ابتداى خطبه اى كه با حضور ابى بكر و عمر و ديگر مهاجرين و انصار در مسجد رسول اكرم (ص ) القاء فرموده ، اين مطلب را با عبارتى كوتاه بيان نموده است .
ابداع جهان  
ابتدع الاشياء لا من شى ء قبلها وانشاها بلا احتذاء امثلة امتثلها كونها بقدرته وذراها بمشيته . (124)
خداوند ابداع فرمود موجودات را نه از چيزى  كهقبل از ابداع الهى وجود داشته ، بلكه ذات اقدس او، خود، مبدع و ايجاد كننده آن بوده است ،و انشاء فرمود عالم را نه همانند نقشه و طرحى كه پيش از انشاء الهى وجود داشته وبارى تعالى از آن تبعيت نموده باشد، بلكه ذات اقدس الهى عالم را به قدرت خويشتكميل نموده و به مشيت خود ايجاد كرده است . دنياىمتحوّل
با توجه به اينكه جهان را آغاز و انجامى است و تا ابد باقى و پايدار نمى ماند، ناچار مجموعه عالم و تمام موجودات ارضى و سماوى آن پيوسته در تغيير و تحول اند و قوانين تكوينى اين عالم ، دگرگونى ها را رهبرى مى كند و تغييراتى كه انجام مى شود، بر وفق آن مقررات صورت مى گيرد؛ مثلا انسان يك روز نطفه اى است در رحم مادر، روز ديگر به صورت نوزاد متولد مى گردد، پس از گذشت چند سال ، نوجوان و جوان مى شود، سپس ‍ به ميانسالى و پيرى مى رسد و سرانجام مى ميرد، و اين يك نمونه از جهان ناپايدار و گذران است . حيوانات برّى و بحرى و همچنين گياهان و اشجار در اين عالم سرنوشتى همانند انسان دارند و هيچ يك پايدار و ابدى نيستند، يك روز زندگى را آغاز مى كنند و روز ديگر حياتشان پايان مى يابد. جرم خورشيد با اين عظمت نيز همانند ساير موجودات اين عالم پيوسته در تغيير و تحول است ؛ با انفجارهاى اتمى كه همواره در آن صورت مى گيرد و به آن فروغ و روشنى مى بخشد پيوسته از وزن جرم خورشيد مى كاهد، سرانجام روزى فرا مى رسد كه ذخايرش تمام مى شود و رفته رفته به صورت جرم مرده و تاريكى در فضاى بيكران سرگردان مى گردد. طبق وحى حضرت بارى تعالى و به موجب گفته هاى پمبران الهى و به صريح آيات بسيارى كه در قرآن شريف آمده است ، عالم آخرت به قضاى قطعى خداوند، برخلاف جهان گذران دنيا عالمى است پايدار و جاودان ، فناء و زوال در آن راه ندارد، دگرگونى هايى كه در دنيا براى انسانها پيش مى آيد و موجب ناراحتى و نگرانى آنان مى گردد در آخرت نيست . در آن عالم ، سلامت به مرض ، قوت به ضعف ، جوانى به پيرى ، آرامش فكر به تشويش ، امنيّت به ناامنى ، و سرانجام ، حيات به مرگ تبديل نمى شود. در آن عالم جريانهاى عادى دنيا از قبيل سرما و گرما، بهار و خزان ، طلوع و غروب ، روز و شب ، و ديگر امورى از اين قبيل وجود ندارد. همچنين حوادث سنگين كه گاه در زمين روى مى دهد، از قبيل آتشفشان ، زلزله ، طوفان ، سيل ، صاعقه ، خشكسالى ، و ديگر رويدادهايى همانند اينها، دامنگير مردم در عالم آخرت نمى شود. خلاصه آنكه آخرت ، عالم ديگرى است و قوانين و مقررات تكوينيش به گونه ديگر؛ نمى توان آن را با اين عالم و قوانين و مقرراتى كه بر آن حاكم است تنظير و تشبيه نمود.
آخرت عالم پايدار 
در كتاب معاد از نظر روح و جسم ، مجلد دوم ، فصل مخصوصى تحت عنوان حيات اخروى و نظام نوين باز شده و در آن فصل قسمتهايى از قوانين تكوينى دنيا بيان گرديده و در كنار هر يك از آنها، قانون تكوينى آخرت راجع به همان موضوع به استناد آيات و روايات ذكر شده است . علاقه مندان به شناخت تقاوت قوانين الهى در دنيا و آخرت مى توانند به آن كتاب مراجعه نمايند و از آيات و رواياتى كه راجع به چگونگى عالم آخرت و مقررات آن رسيده است ، آگاهى يابند.
در آغاز سخنرانى اشاره شد كه امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى مورد بحث امروز، سه چيز را كه حاكى از قدرت و حاكميت ذات اقدس الهى بر نظام خلقت است ، ذكر نموده و به مناسبت هر يك از آنها براى خود چيزى را از پيشگاه مقدسش خواسته است .
اينك درباره سه امرى كه مربوط به خداوند است ، توضيح داده مى شود.
اول : وعندك مما فات خلف .
بار الها! هر چه فوت مى شود و از دست مى رود، نزد تو براى آن جايگزينى است .
يعنى ، پروردگارا! خلا يى كه بر اثر فوت موجودى پديد مى آيد، تو با قدرت لايزال خويش به وسيله خلفى كه جايگزين موجود فوت شده مى نمايى آن خلا را پر مى كنى .
براى آنكه شنوندگان محترم به عمق كلام امام واقف شوند، چند مثالى را براى توضيح به عرض مى رساند. مرگ براى بشر، قضايى است حتمى و حكمى است اجتناب ناپذير و در سنين مختلف به شكلهاى گوناگون گريبانگير انسانها مى شود و به حياتشان خاتمه مى دهد.
مرگ يا قضاى حتمى 
اگر صد سال مانى ور يكى روز بيايد رفت از اين كاخ دل افروز آدمى با بهره مندى از قدرت و نيرو و در اختيار داشتن جميع وسايل و اسباب نمى تواند قضاى مرگ را از خود بگرداند و خويشتن را از اين مقدر قطعى مصون و محفوظ دارد.
اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيدة . (125)
هر جا كه باشيد، در موقع مقرر، مرگ سر وقتتان مى آيد، هر چند جايگاهتان در قلعه هاى محكم و دژهاى مشيد باشد.
با فوت افراد در جوامع بشرى خلا به وجود مى آيد و موجب كمبود مى شود، ولى تولد مواليد كه خود در مقابل مرگ ، قضاى ديگر حضرت بارى تعالى است ، آن خلا را پر مى كند و كمبود را جبران مى نمايد و نسل لاحق جايگزين نسل سابق مى گردد.

دو سر دارد اين باغ آراسته
در و بند از اين هر دو برخاسته
در آيد در باغ و بنگر تمام
ز ديگر در باغ بيرون خرام
در اين باغ هر دو برى مى رسد
يكى مى رود ديگرى مى رسد
مرگ عامل نوسازى  
مرگ ، عامل نوسازى جوامع بشرى است ؛ مرگ ، نسل كهن و ناتوان را از محيط سعى و عمل بر كنار مى نمايد و به عالم بعد از مرگش منتقل مى كند و نسل جوان و فعال را جايگزينش مى سازد و بدين وسيله چرخهاى تمدّن بشرى پيوسته در حركت است و از پيشروى باز نمى ماند.
نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين . على ان نبدل امثالكم و ننشكم فى ما لاتعلمون . (126)
شايد اين آيه شريفه به همين نظام منظمى كه مذكور افتاد ناظر باشد، گويى خداوند مى خواهد بفرمايد: ما مرگ را بين شما پايه گذارى نموديم كه بدين وسيله مردمى همانند شما جايگزينتان شوند و شما را در عالمى كه نمى دانيد چگونه و كجاست ، با بدن برزخى انشائتان نماييم .
موازنه مواليد  
براى آنكه نسل لاحق بتواند جايگزين نسل سابق شود و بى نظمى و اختلال به وجود نيايد، لازم بود مواليد پسر و دختر در سراسر جهان همواره متساوى يا آنكه درصد بسيار مختصرى متفاوت باشد و آفريدگار حكيم اين مهمّ را كه آيات مقدس اوست ، در نظام خلقت برقرار ساخته است . اگر در ظرف نيم قرن تمام مواليد جهان يا اكثريت قريب به اتفاق آن پسر باشد، آيا ممكن مى شد موازنه خلف و سلف برقرار گردد و نسل لاحق مى توانست جايگزين نسل سابق شود؟ پاسخ اين پرسش منفى است ، زيرا واضح است در چنين وضعى توازن نسل به گونه اى جبران ناپذير بر هم مى خورد. آيا دنياى پيشرفته امروز مى تواند بگويد حافظه اى كه موازنه و تعادل مواليد دختر و پسر را در سراسر جهان نگاهدارى نموده و مى نمايد كجاست و كدام قدرت است كه محاسبه را نگاه مى دارد؟ قرآن شريف اين مهم را وابسته به مشيت بارى تعالى خوانده و فرموده است .
مشيت حق و توازن مواليد 
يهب لمن يشاء اناثا ويهب لمن يشاء الذكور. (127)
به ره كه بخواهد دختر مى دهد و به هر كه بخواهد پسر.
مثال ديگرى كه براى كلام امام سجاد (ع ) مى توان ذكر كرد اين است كه خداوند پس از درگذشت هر پيمبرى خلف شايسته اى را جايگزين او مى ساخت تا به هدايت مردم و دعوت آنان ادامه دهد.
اين برنامه تا بعثت حضرت خاتم النبيين (ص ) و نزول قرآن شريف ادامه داشت و چون آيين اسلام و كتاب مجيدش تا پايان عمر بشر جوابگوى نيازهاى مردم است ، امر نبوت با بعثت رسول اكرم (ص ) پايان يافت و از آن پس وحى الهى منقطع گرديد. پيمبران از جنس بشرند و مانند ساير انسانها يك روز بايد بميرند. خداوند پيامبر اسلام (ص ) را مخاطب ساخت و فرمود:
مرگ پيامبران  
انك ميت و انهم ميتون . (128)
تو مى ميرى و آنان نيز مى ميرند.
جايى كه اشرف پيمبران حيات جاودان ندارد، وضع ساير انبياء روشن و واضح است . با توجه به اينكه نيل به مقام رفيع نبوت نياز به شرايط زياد و صلاحيت من جميع الجهات دارد و هر فردى شايسته پيمبرى نيست ، خداوند به مشيت حكيمانه خود خلف پيمبر سابق را كه واجد تمام صفات لازم باشد مهيا مى فرمود تا او را جايگزين پيمبر در گذشته نمايد و اين خود از مواردى است كه سخن امام سجاد (ع ) شامل آن مى گردد.
و عندك مما فات خلف .
بار الها! براى هر چيزى كه فوت مى شود و از دست مى رود، نزد تو براى آن جايگزينى است .
پيامبر خلف جايگزين سلف  
على (ع ) درباره تداوم بعثت پيمبران فرموده :
كلما مضى منهم سلف قام منهم بدين اللّه خلف . (129)
هر زمان يكى از پيمبران سلف از دنيا مى رفت ، فرد ديگرى براى تبليغ دين الهى خلف او مى شد و جايگزينش مى گرديد.
مثال سوم براى توضيح كلام امام سجاد (ع ) اين است كه حكمى از احكام اسلامى روى مصلحت نسخ شود و حكم ديگرى از جانب خداوند، خلف آن گردد و جايگزينش شود.
ما ننسخ من آية او ننسها ناءت بخير منها او مثلها. (130)
النسخ فى اللغة ابطال شى ء و اقامة آخر مقامه . (131)

نسخ يا تغيير حكم  
نسخ در لغت عبارت است از باطل كردن چيزى و بر پا داشتن چيز ديگرى در مقام او.
كعبه مكرمه بتخانه مشركين بود. اگر پيشواى اسلام (ص ) و پيروانش درآغاز نبوّت به سوى كعبه نماز مى گزاردند ممكن بود مستمسكى به دست مشركين بيايد كه بگويند پيشواى مسلمانان بت مى پرستد و به پيروان خود دستور بت پرستى داده است . از اين رو، حضرت بارى تعالى امر فرمود كه قبله مسلمين بيت المقدس باشد، بيت المقدسى كه منزه از بت و مظاهر شرك بود.
عن الصادق عليه السلام قال : تحولت القبله الى الكعبه بعد ما صلى النبى صلى اللّه عليه و آله بمكة ثلاث عشة سنة الى بيت المقدس و النبى صلى اللّه عليه و آله بمكة ثلاث عشرة سنة الى بيت المقدس و بعد مهاجرته الى المدينة صلى الى بيت المقدس سبعة اشهر. قال : ثم مهاجرته الى المدينة صلى الى بيت المقدس سبعة اشهر. قال : ثم وجهه اللّه الى الكعبة وذلك ان اليهود كانوا يعيرون على رسول اللّه ، يقولون له انت تابع لنا تصلى على فبلتنا فاغتم رسول اللّه من ذلك غما شديدا. (132) .
عوض شدن قبله مسلمين  
امام صادق (ع ) فرمود: قبله مسلمين تحول يافت به كعبه ، بعد از آنكه رسول اكرم (ص ) سيزده سال در مكه به طرف بيت المقدس نماز گزارد، و بعد از مهاجرت به مدينه نيز هفت ماه به طرف بيت المقدس نماز خواند، سپس ‍ خداوند قبله را تغيير داد و پيمبر را از بيت المقدس متوجه كعبه مكرمه نمود و اين كار براى آن شد كه يهودى هاى مدينه زبان به ملامت و سرزنش ‍ پيشواى اسلام (ص ) گشودند و به حضرت گفتند: شما تابع و پيرو ما هستيد و به قبله ما نماز مى خوانيد و اين سخن ، پيمبر گرامى را سخت مغموم و متاءثر نمود.
تا زمانى كه رسول اكرم (ص ) و مسلمانان در مكه بودند، مصلحت ايجاب مى كرد كه بيت المقدس قبله مسلمين باشد. پس از آنكه پيشواى اسلام (ص ) و مسلمانان به مدينه مهاجرت نمودند، آن مصلحت پايان يافت . از اين رو قبله بودن بيت المقدس نسخ شد و خداوند كعبه مكرمه را خلف آن قرار داد.
بلا و عافيت نيز از نظر نوعى و فردى مى تواند مثال ديگرى براى كلام حضرت زين العابدين (ع ) باشد. افراد به صور مختلف مبتلا به بلايا مى شوند و آرامش و آسايش خويش را از دست مى دهند.
عافيت به جاى بلا 
خداوند توانا قادر است عافيت را خلف بلايا نمايد و افراد مبتلا را از رنج و گرفتارى رهايى بخشد. اولين درخواستى را كه امام سجاد (ع ) در اين قطعه دعا از پيشگاه الهى براى خود مى نمايد، عافيت قبل از بلاست . در واقع ، كلام امام (ع ) چنين مى شود:
وعندك مما فات خلف فامنن على قبل ابلاء بالعافية .
بار الها! براى هر چيزى كه از ميان مى رود، نزد تو خلف و جايگزينى است ، پس اى خداى مهربان ! بر من منت بگذار و پيش از ابتلاى به بلا، عافيتم عطا فرما و از گرفتارى مصون و محفوظم دار.
ناگفته نماند كه در لسان روايات ، كلمه خلف براى پاداشهاى دنيوى و اخروى خداوند در مقابل انفاق و صدقات مردم نيز به كار رفته است . در احاديث بسيارى آمده كه صدقه دفع بلا مى كند، من جمله اين حديث شريف است :
صدقه و دفع بلا 
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : من تصدق بصدقة حين يصبح اذهب اللّه عنه نحس ذلك اليوم . (133)
امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه اول صبح صدقه اى بدهد، خداوند حوادث شوم و نحس آن روز را از وى مى گرداند.
فى الحديث : اللهم اعط كل منفق خلفا. (134)
براى آنكه مردم در امر انفاق و صدقات تشويث شوند، امام (ع ) دعا مى كند و از پيشگاه الهى درخواست مى نمايد كه خلف انفاق و صدقات را كه دفع بلاياست ، به مردم عطا فرمايد.
در قرآن شريف آمده است :
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون . (135)
هرگز به مقام رفيع برّ و نيكوكارى نمى رسيد تا برهنه را با لباسى كه علاقه داريد، بپوشانيد و گرسنه را از غذايى كه خود دوست داريد، سير نماييد.
كسانى كه به روز جزا و پاداش الهى يقين دارند و مشمول آيه شريفه :
وبالاخرة هم يوقنون (136)
پاداش انفاق بهترين  
هستند، مى توانند از بهترين اموال خود چشم بپوشند و در راه خداوند انفاق نمايند. حضرت عبدالعظيم الحسنى از امام جواد عليه السلام ، ضمن يك حديث ، مضامين متعددى را از آباء گراميش ، از على بن ابيطالب عليه السلام نقل نموده كه اين عبارت از جمله آنهاست :
قال على عليه السلاك : من ايقن بالخلف جاد بالعطيه . (137)
على (ع ) فرموده : كسى كه در آخرت به پاداش الهى يقين دارد، اموال خوب و مطلوب خود را در راه بارى تعالى اعطا مى نمايد.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم مورد بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض ‍ مى كند:
ولما فسد صلاح .
بار الها! براى هر چيزى كه فاسد و غير قابل انتفاع مى شود، نزد تو خلف شايسته انتفاع براى آن وجود دارد.
عالم كون و فساد 
جهانى كه در آن زندگى مى كنيم ، عالم كون و فساد است . پيوسته موجوداتى در آن تكوين مى شوند و جامه هستى در بر مى كنند و موجودات ديگرى فاسد مى شوند و از گردونه خارج مى گردند و اين خود يكى از بزرگترين تفاوتها بين دنيا و آخرت است . آفريده ها در عالم آخرت همواره كائن و ثابت اند و فساد و نابودى در آنها راه ندارد، اما در كره زمين ، على الدوام چرخ كون و فساد در گردش است ، هر ساعت عده زيادى انسان متولد مى شوند و زندگى را آغاز مى نمايند و در همان ساعت عده زيادى جان مى سپارند و از دنيا مى روند. در پهنه وسيع باغ ، از يك طرف باغبان نهال كوچك را غرس مى كند و زندگى را شروع مى نمايد و از طرف ديگر درختان پير و بى ثمر را قطع مى كند و از باغ بيرون مى برد.
زينت باغ است درخت جوان
پير شود بر كَنَدَش باغبان
شاخ جوان بهر گل نوبر است
شاخه پير از پى خاكستر است
خداوند و خزاين اشياء 
قرآن شريف فرموده :
و ان من شى الا عندنا خزاينه وما ننزله الا بقدر معلوم . (138)
هيچ موجودى نيست جز آنكه خزاين وجود و منابع هستى آن نزد ماست و به اندازه معين آن را فرو مى فرستيم .
همين محدود بودن و اندازه داشتن است كه مايه فاسد شدن و پايان يافتن موجود مى گردد. در بعضى از روايات آمده است : خزاين اشياء فرمان تكوينى بارى تعالى در پيدايش آن موجود و پديد آمدن آن است .
قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله وسلم : خزائن اللّه الكلام ، فاذا اراد شيئا قال له كن ، ف كان . (139)
رسول اكرم فرمود: خزاين خداوند كلام است ، وقتى اراده مى كند چيزى را، فرمان بودنش را مى دهد و آن بود مى گردد.
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : لما صعد موسى الطور فنادى ربه عزوجل : قال : رب ! ارنى خزائنك . قال : يا موسى ! انما خزائنى اذا اردت شيئا ان اقول له كن ف يكون . (140)
امام صادق (ع ) فرمود: موقعى كه حضرت موسى (ع ) به طور رفت ، ندا داد: بار الها! خزاينت را به من بنمايان . خطاب آمد كه اى موسى ! خزاين من اين است كه وقتى اراده ايجاد چيزى را بنمايم ، فرمان بودنش را مى دهم و آن را كه فرمان داده ام ، بود و موجود مى گردد.
يكى از چيزهايى كه خزاينش نزد خداوند است و به قدر معلوم و اندازه معين نازل مى فرمايد، مال و ثروت است ؛ اندازه گيرى حضرت بارى تعالى دو قسمت را شامل مى شود: يكى كميّت و مقدار مالى كه اعطا مى فرمايد، و آن ديگر مدتى كه مال در دست صاحب مال باقى مى ماند، و سپس با كيفيت خاصى از ميان مى رود. گاهى خداوند به كسى مال مى دهد و مقدّر الهى آن است كه اموال اعطايى با مختصر كاهش يا افزايش تا آخر عمر براى وى باقى بماند.
مال و تقدير الهى  
گاهى مال مى دهد، اما مقدّر بارى تعالى اين است كه باقى ماندن مال در دست صاحب مال همانند اصل مال ، قدر معلوم و مدتى معين داشته باشد و با انقضاى مدن از بين برود. مكرر اتفاق افتاده است كه اشخاصى متمكن و مالدار بر اثر رويدادى غير منتظر از قبيل زلزله يا سيل يا طوفان و امثال اينها، تمام يا قسمت اعظم ثروت را از دست داده و در نتيجه ، بى بضاعت يا كم بضاعت شده اند. اين قبيل حوادث براى افراد متمكّن درس عبرت است ، متبنه شوند كه در ايام مالدارى مغرور نگردند، به فساد اخلاق نگرايند، و با بندگان خدا بدرفتارى ننمايند و همواره در ياد حوادث و رويدادها باشند و بدانند كه ممكن است بغتتا نعمت ، مبدّل به نقمت گردد.
پست و بلند روزگار 
اى دل از پست و بلند روزگار انديشه كن
در برومندى ز قحط برگ و بار انديشه كن
از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد
از ورق گردانى ليل و نهار انديشه كن
خداوند توانا قادر است اموال از بين رفته را به گونه اى جبران نمايد و خير و صلاح را خلف فسادى كه پيش آمده است ، قرار دهد و شخص آسيب ديده را با لطف و حمايت خود از سقوط و تيره روزى قطعى برهاند.
امام سجاد (ع ) در جمله دوم دعاى مورد بحث امروز، به پيشگاه خداوند عرض مى كند:
ولما فسد صلاح .
بار الها! براى هر چيزى كه باطل مى شود و فاقد اثر مى گردد، نزد تو براى آن ، خلف سالم و صالح وجود دارد و مى توانى آن را جايگزين فاسد شده قرار دهى . سپس درباره خود چنين دعا مى كند:
وقبل الطلب بالجدة .
بار الها! بر من منت بگذار و پيش از آنكه از تو درخواست نمايم ، به قدر اداره معاش و گرداندن چرخ زندگى ، از تمكن مالى برخوردارم فرما.
حضرت زين العابدين (ع ) در جمله سوم دعا عرض مى كند:
وفيما انكرت تغيير.
بار الها! چيزى كه نزد تو مطرود است و از آن ناراضى هستى ، مى توانى تغييرش دهى ، آن را بردارى و به جايش مرضىّ خود را قرار دهى .
چيزهايى كه بر خلاف حق و عدل و منافى با كمال انسانى و فضايل اخلاقى است و بشر را به پستى و انحطاط سوق مى دهد، مرضىّ خداوند نيست و آن امور در قرآن شريف و روايات اولياى گرامى اسلام خاطر نشان گرديده تا شناخته شوند و مردم مسلمان براى تاءمين سعادت خويش از آنها اجتناب نمايند.
نارضايى خداوند 
ان تكفروا فان اللّه غنى عنكم ولا يرضى لعباده الكفر. (141)
اگر كافر شويد، خداوند از شما بى نياز است و به ايمانتان احتياج ندارد، اما به كفرتان راضى نيست و نمى خواهد از سعادت و رستگارى محروم بمانيد.
يحلفون لكم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان اللّه لايرضى عن القوم الفاسقين . (142)
اين افراد آلوده و گناهكار قسم ياد مى كنند براى اينكه شما از آنان راضى شويد. اگر شما راضى شديد، خداوند از فاسقين و اهل عصيان راضى نمى شود.
شرك و كفر، سيئات اخلاقى ، و گناهان به ره صورت كه باشد، مطرود درگاه بارى تعالى است و خداوند به هيچ يك از آنها راضى نيست . اگر اراده فرمايد مى تواند قلوب مردم را منقلب نمايد و بدون اينكه خودشان بخواهند، كارى كند كه همه موحّد و يكتاپرست گردند و اخلاق و اعمال به صراط مستقيم گرايش يابند.
ولو شاء ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا. (143)
اگر پروردگارت بخواهد، تمام مردم روى زمين ايمان مى آورند و همه مسير حقّ و عدل را مى پيمايند.
اراده الهى در آزادى بشر  
ولى خداوند هرگز چنين اراده اى را نمى فرمايد، زيرا اين اراده منافى با اراده بارى تعالى در ازادى بشر است . خداوند به مشيت حكيمانه خود، انسان را مختار آفريده ، اوست كه بايد درباره خود تصميم بگيرد، يا به اختيار و اراده خود ايمان را پذيرا شود و مستحقّ پاداش دنيوى و اخروى گردد يا با اراده و اختيار خود كفر را پذيرا شود و به كيفر دنيوى و اخروى برسد. آنچه را كه خداوند افاضه مى فرمايد، ارشاد و هدايت مردم است .
وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤ من ومن شاء فليكفر. (144)
پيمبر گرامى ! بگو حق از جانب خداوند ارائه مى شود، هر كس ميل دارد ايمان بياورد و هر كه مى خواهد كفر را قبول نمايد.
وظيفه افراد با ايمان  
مؤ منين واقعى و كسانى كه با اراده و اختيار دين حق را پذيرفته و به شرف اسلام مشرف شده اند، براى اينكه عمرشان بخوبى پايان يابد و با حُسن عاقبت ، دنيا را ترك گويند و روز قيامت در صف رستگاران محشور شوند، بايد همواره مراقب اعمال و اخلاق خود باشند و در مسير صحيح قدم بردارند و آگاهانه يا ناآگاه مرتكب عملى نشوند كه رضاى الهى در آن نباشد. براى نيل به اين هدف مقدّس ، بايد خويشتن را به خوبى و شايستگى بسازند، كمبودهاى خود را جبران نمايند، نقائضى را كه در عقايد و اخلاق و اعمال دارند و مرضىّ خداوند نيست برطرف سازند. اگر اين گروه با ايمان به اختيار و اراده خود با استفاده و استمداد از توفيق الهى چنين كردند و در خود تغييرات لازم را به وجود آوردند، مى توان گفت مصداق جمله سوم دعاى امام سجاد (ع ) شده اند:
وفيما انكرت تغيير.
بار الها! چيزى را كه از آن رضايت ندارى مى توانى تغيير دهى و مرضى خود را جايگزينش نمايى .
مربى آگاه و خودسازى  
خود ساختن و تغييرات لازم را در خويش به وجود آوردن ، نياز به مربى و معلم آگاه دارد. علاقه مندان به اصلاح نفس بايد از پى راهنمايان الهى بروند و سخنانشان را با دقت بشنوند و فرا گيرند و در مقام عمل به كار بندند تا بتوانند از ثمرات و نتايج سعادت بخش آنها مستفيض شوند. كسانى كه در تفقه دين و شناخت تعاليم الهى سعى كافى معمول مى دارند و به دقايق آيين الهى واقف مى شوند، مصداق كلام امام سجاد (ع ) مى گردند:
وقبل الضلال بالرشاد.
پيش از آنكه قدمى در بى راهه بگذارند، از هدايت الهى برخوردار مى شوند و راه صحيح را مى پيمايند.
بعضى از اصحاب ائمه معصومين عليهم السلام با اينكه مردان با ايمان و شريفى بودند، ولى بر اثر عدم توجه بهعع پاره اى از دقايق و نكات دينى ، گاه مرتكب خطا شده و قدمى ناروا برداشته اند و پس از آنكه دينى ، گاه مرتكب خطا شدن و قدمى ناروا برداشته و پس از آنكه امام معصوم (ع ) خطاى آنان را تذكّر داده ، سخت آزرده خاطر و متاءثر گرديده و از پيشگاه الهى طلب بخشش نموده اند و در اينجا به طور نمونه يك مورد ذكر مى شود:
قال الحسين بن ابى العلاء خرجنا الى مكة نيفا وعشرين رجلا فكنت اذبح لهم فى كل منزل شاة فلما اردت ان ادخل على ابى عبداللّه عليه السلام قال واها يا حسين اتذل المؤ منين قلت اعوذ باللّه من ذلك فقال عليه السلام بلغنى انك كنت تذبح لهم فى كل منزل شاة قلت يا مولاى واللّه ما اردت بذلك الا وجه اللّه تعالى فقال عليه السلام اما كنت ترى ان فيهم من يحب ان يفعل مثل افعالك فلا يبلغ مقدرته ذلك فيتقاصر اليه نفسه قلت يابن رسول اللّه وعليك استغفراللّه ولا اعود. (145)
امام (ع ) و تذكر آموزنده  
حسين بن ابى العلاء مى گويد: بيست و چند نفر مرد بوديم كه به عزم مكه حركت نموديم ، من در هر منزل براى غذاى جمعيتمان گوسفندى ذبح مى نمودم . روزى به قصد زيارت امام صادق عليه السلام رفتم ، تا مرا ديد با تاءثر فرمود: اى حسين آيا مسلمانان را ذليل مى كنى . گفتم : پناه مى برم به خداوند از اين امر. امام فرمود: به من خبر رسيده كه تو در هر منزل براى همسفرها گوسفندى ذبح مى كنى . عرض كردم : مولاى من ، قسم به خدا من از اين كار جز رضاى الهى قصدى ندارم . امام فرمود: آيا نمى بينى در كاروان كسانى هستند كه مى خواهند همانند تو عمل كنند، اما تمكّن مالى ندارند و دچار حقارت روحى مى شوند. عرض كردم : يابن رسول اللّه ، بر اساس ‍ راهنمايى شما از خداوند آمرزش مى خواهم و از اين پس چنين عملى را تكرار نخواهم نمود.
67: واكفنى مؤ ونة معرة العباد، وهب لى امن يوم المعاد، وامنحنى حسن الارشاد.  
امام سجادعليه السلام در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق سه مطلب را از پيشگاه مقدس بارى تعالى درخواست مى نمايد:
سه درخواست امام (ع )  
(اول ) بار الها! عوارضى را كه از عيبجويى مردم نسبت به من در جامعه پديد مى آيد، تو كفايت كن . (دوم ) بار الها! مرا از بخشش خود در امنيت روز معاد بهره مند نما. (سوم ) بار الها! نعمت حسن ارشاد مردم را به من عطا فرما.
به خواست خداوند توانا اين سه جمله از كلام حضرت زين العابدين (ع ) موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
بشر به طور طبيعى و به غريزه حبّ ذات ، علاقه دارد هميشه و همه جا مردم از او به خير و خوبى ياد كنند و هرگز نامش را به بدى و زشتى نبرند. اما اين كار ناشدنى است .
عن ابيعبد اللّه عليه السلام قال : ان رضا المخلوق لايملك والسنتهم لا تضبط. (146)
امام صادق (ع ) فرمود: رضا و خشنودى مردم به دست نمى آيد و زبان آنان نظم و انضباط برنمى دارد.
آلودگى زبان بشر  
پيمبران الهى كه شريفترين انسانهاى روى زمين بودند، از نسبتهاى دروغ و تعرضهاى ظالمانه قوم خود مصونيّت نداشتند و همواره مورد اهانت و اسائه ادب بودند.
عن ابيعبداللّه عليه السلام قال : قال مويس يا رب ! اسالك ان لا يذكرنى احد الا بخير. قال : ما فعلت ذلك لنفسى . (147)
امام صادق (ع ) فرمود: حضرت موسى عرض كرد: پروردگارا! از تو مى خواهم موجباتى را فراهم آورى كه هيچ كس از من ياد نكند، مگر به خير و خوبى . خداوند به وى فرمود: من درباره خودم چنين كارى نكرده ام تا در مورد تو انجام دهم .
يعنى موسى ! نه فقط تو را در مواقعى به بدى ياد مى كنند، بلكه رفتار مردم درباره آفريدگار خود نيز چنين است و گاه مورد مذمتش قرار مى دهند. لقمان حكيم براى اينكه فرزند خود را از توقع مدح و تمجيد مردم رهايى بخشد و ضمير او را از اين انديشه ناشدنى خالى كند، در وصيّت خود به وى فرمود:
لا تعلق قلبك برضا الناس ومدحهم و ذمهم فان ذلك لايحص ولو بالغ الانسان فى تحصيله بغاية قدرته .
توقعى ناشدنى  
دلبسته به رضاى مردم و مدح و ذمّ آنان مباش كه اين نتيجه حاصل نمى شود، هر قدر هم آدمى در تحصيل آن بكوشد و نهايت درجه قدرت خويش را در تحقّق بخشيدن به آن اعمال نمايد.
سخنان مردم به لقمان و پسرش  
فرزند به لقمان گفت : معناى كلام شما چيست ؟ دوست دارم براى آن مثال يا عملى را به من ارائه نمايى . پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشى را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پياده پشت سرش حركت مى كرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: اين مرد قسىّ القلب و كم عاطفه را ببين كه خود سوار شده و بچه خويش را پياده از پى خود مى برد. لقمان به فرزند گفت : سخن اينان را شنيدى كه سوارى من و پياده بودن تو را بد تلقى نمودند؟ به فرزند گفت : تو سوار شو و من از پى ات پياده مى آيم .
پسر سوار شد و لقمان پياده به راه افتاد. طولى نكشيد عده اى در رهگذر رسيدند. گفتند: اين چه پدر بدى است و اين چه پسرى بد، اما بدى پدر از اين جهت است كه فرزند را خوب تربيت نكرده ، او سوار است و پدر پياده از پى اش مى رود با آنكه پدر شايسته تر است به احترام و سوارى . پدر، اين پسر را عاق نموده و هر دو در كار خود بد كرده اند.
لقمان گفت : سخن اينان را شنيدى ؟ گفت : بلى . فرمود: اينك هر دو نفر سوار مى شويم . سوار شدند، گروه ديگرى رسيدند، گفتند: در دل اين دو، رحمت و مودت نيست ؛ اين هر دو سوار شده اند، پشت حيوان را قطع مى كنند و فوق طاقتش بر حيوان تحميل نموده اند. لقمان به فرزند فرمود: شنيدى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: اينك مركب را خالى مى بريم و خودمان پياده راه را طى مى كنيم .
عده اى گذر كردند و گفتند: اين عجيب است كه خودشان پياده مى روند و مركب را خالى رها كرده اند و هر دو را در اين كار مذمت نمودند.
فقال لولده اترى فى تحصيل رضاهم حيلة لمحتال . (148)
توجه داشتن به رضاى خدا 
در اين موقع لقمان به فرزندش فرمود: آيا براى انسان با تدبير به منظور جلب رضاى مردم ، محلى براى اعمال حيله و تدبير باقى است . پس توجه خود را از آنان قطع نما و در انديشه رضاى خداوند باش .
لقمان حكيم با يك عمل ساده به فرزند خود فهماند كه نمى توانى با رفتار خويش رضايت خاطر مردم را جلب نمايى ، هر طور كه قدم بردارى سخنى مى گويند، بنابراين به مدح و ذمّ اين و آن مينديش و تنها متوجه رضاى حضرت بارى تعالى باش كه معيار رستگارى و سعادت ، خشنودى خداوند است . امام باقر(ع ) اين مطلب را با بيان جامعترى به يكى از اصحاب خود فرموده است :
ئاعلم بانك لاتكون لنا وليا حتى لو اجتمع عليك اهل مصرك وقالوا: انك رجل سوء لم يحزنك ذلك ،ولو قالوا: انك رجل صالح لم يسرك ذلك ولن اعرض نفسك على كتاب اللّه ، فان كنت سالكا سبيله زاهدا فى تزهيده راغبا فى ترغيبه خائفا من تخويفه فاثبت وابشر، فانه لايصرك ما قيل فيك . وان كنت مبائنا للقرآن فماذا الذى يعزك من نفسك . (149)
امام باقر (ع ) و موعظه حكيمانه  
بدان تو از دوستان ما به حساب نمى آيى تا آن را كه مى گويم واجد باشى ، اگر تمام اهل بلدت بگويند تو مرد بدى هستى ، از اين گفته غمگين نشوى و اگر گفتند تو مرد خوبى هستى شادمان نگردى و خود را به قرآن شريف عرضه بدارى ، اگر راه قرآن را مى پيمايى ، به آنچه قرآن بى اعتناست و تو نيز بى اعتنايى ؛ به آنچه رغبت دارد، تو نيز راغبى . مى ترسى از آنچه قرآن ترسانده است . در اين موقع ثابت قدم و شادمان باشد، چه آنكه با وجود اين وضع ، آنچه درباره ات بگويند به تو زيان نمى رساند و اگر بر خلاف روشهاى قرآن بودى ، چه چيز تو را نزد خودت مغرور مى كند.
دل برگرفتن از مدح و ذمّ مردم
خلاصه ، بيشتر مدح و تمجيدها يا ذمّ و تكذيبهاى مردم بر اساس واقع بينى و محاسبه صحيح نيست ، بايد از آن دل برگرفت و منقطع بود؛ تنها عده قليلى در جوامع بشرى يافت مى شوند كه هر جا خواستند اظهار نظر كنند و نفى و اثبات نمايند، عقل خود را به كار مى گيرند، با دقت فكر مى كنند، تمام جهات موضوع مورد نظر را بررسى مى نمايند، اگر خوب و بدش را تشخيص دادند، منصفانه اظهار نظر مى كنند وگرنه سكوت مى نمايند، و اين محتواى روايات اولياى اسلام و برنامه دين الهى است . چه بسيارند كسانى كه از جامعه مسلمين به حساب مى آيند، ولى برخلاف آنچه مذكور افتاد عمل مى كنند. اين گروه ، آگاهانه يا ناآگاه ، تحت تاءثير علل و عوامل متعدّدى قرار دارند و طبق آن عوامل قدم برمى دارند و در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
تفاوت سخن مؤ من و منافق 
عن علىّ عليه السلام قال : وانّ لسان المؤ من من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه لانّ المؤ من اذا اراد ان يتكلم بكلام تدبره فى نفسه فان كان خيرا ابداه ، وان كان شرا واراه . وان المنافق يتكلم بما اتى على لسانه ، لايدرى ماذا له و ماذا عليه . (150)
على (ع ) فرمود: زبان شخص با ايمان در پس قلبش قرار دارد و قلب منافق در پس زبانش . مؤ من كه مى خواهد سخن بگويد، در نفس خود مى انديشد، اگر آن را خير و صواب يافت ، به زبان مى آورد و اگر آن را شرّ و ناروا يافت پنهان مى دارد، و منافق هر چه به زبانش آمد مى گويد، نمى داند كدام يك به نفع اوست و كدام يك به ضررش .
ناهماهنگى برون و درون منافق ، عقلش را از تدبر و مطالعه باز مى دارد، از اين رو بى حساب سخن مى گويد و مدح و ذمّ چنين فردى وزن و ارزشى نخواهد داشت .

 

next page

back page