سخن ناشر
بسمه تعالى
كتاب شرح دعاى سحر كه شرحى است
عرفانى بر دعاى معروف سحر مروى از امام باقر عليه السّلام به قلم حضرت امام خمينى
(رضوان اللّه تعالى عليه) در سن 27 سالگى ايشان به رشته تحرير در آمده و نخستين اثر
قلمى آن بزرگمرد است. اين كتاب بر پايه عرفان نظرى و اصطلاحات رمزگونه مشايخ اين فن
نوشته شده، از اين رو برگردان آن به زبان فارسى آن هم در سطح فهم عموم كارى ناميسر
جلوه مىنمود، اما عشق و ارادت مترجم محقق و شيوا قلم آن به امام، ايشان را به
ترجمه آن واداشت تا هم اين اثر گرانقدر مهجور نماند و هم امت فداكار آن امام عزيز
از بهرههاى علمى و معنوى آن در حد ميسور محروم نگردند، و ناشر نيز با همين انگيزه
به چاپ آن اقدام نمود.
پس از چاپ اول و تقديم آن خدمت حضرت امام،
ايشان در يكى از ملاقاتها فرمودند: كتاب شرح دعاى سحر خيلى غلط
دارد، غلطنامهاى برايش بنويسيد. بر اين اساس مترجم محترم اقدام به تصحيح
كتاب نمود و با انجام اصلاحاتى در ترجمه و افزودن برخى پاورقيها، چاپ دوم آن را به
انتشارات مؤسسه اطلاعات سپرد، ولى متأسفانه باز هم اغلاط بسيارى به جاى ماند و
اغلاط چاپى تازهاى نيز بدان افزوده گشت.
مزاياى اين چاپ
اكنون پس از سالها كه از چاپ اول آن مىگذرد،
با كسب اجازه از دفتر تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، تصميم بر چاپ مجدد آن
گرفته، بر آن شديم تا يك ويراستارى دقيقى روى آن انجام گيرد. از اين رو اين چاپ
داراى مزاياى زير است:
1) در هنگام ويرايش پى برديم كه در متن عربى
كتاب برخى از نكات ناسازگار نحوى وجود دارد كه به علت عدم دستيابى به نسخه اصل،
اصلاح همه آنها ممكن نشد، تنها برخى از موارد از قبيل تطبيق ضماير و افعال قياسا
تصحيح شد و در برخى موارد آنچه صحيح بود در كروشه آورده شد. آيات آن تطبيق گرديد و
اخبارى كه از اصول كافى و شرح وافى نقل شده بود با اصل آنها برابر شد و اصلاحاتى به
عمل آمد.
2) ترجمه با متن در حد لازم مقابله شد و در آن
نيز اصلاحاتى اعمال گرديد. ضمنا چون ترجمه مربوط به زمان حيات امام عزيز بوده است
عبارات دعايى مانند دام ظله، دامت بركاته به همان صورت
نهاده شد.
3) براى دستيابى آسانتر خوانندگان گرامى به
فصلهاى مختلف كتاب، همه ترجمه مسلسل وار پشت سر هم قرار داده شد، و براى مراجعه
محققان نيز، متن عربى كتاب يكجا و منسجم در آخر كتاب قرار گرفت.
اينك كه چاپ جديد اين اثر به خوانندگان عزيز
تقديم مىشود، اطمينان حاصل است كه غلط فاحشى در آن وجود ندارد و متنى كاملا
پيراسته و ويراسته مىباشد.
در خاتمه لازم مىدانيم از فاضل گرانقدر جناب
آقاى حسين استاد ولى كه زحمت اين ويرايش را به عهده گرفتند و آن را با دقت كامل به
پايان بردند تشكر كنيم و توفيق ايشان و ساير محققان گرامى را در احياى متون ارزنده
اسلامى از درگاه خداوند متعال مسألت نماييم.
ناشر روز مبعث پيامبر
گرامى اسلام (ص) 27- رجب- 1418- (7- 9- 76)
پيشگفتار مترجم
بسمه تعالى
شبم به روى تو روز است و ديدهام به
تو روشن |
|
و ان هجرت سواء عشيّتى و غداتى
|
شبان تيره، اميدم به صبح روى تو باشد
|
|
و قد تفتّش عين الحيوة في الظّلمات
|
تاريكى شب هر چند پرده سياهى بر افق مىكشد و
بجز ظلمت و سياهى چيزى به نظر نمىرسد و موجودات زنده كه با نور سر و كار دارند از
جنبش و فعاليت مىايستند و همچون مردگان بىحركت مىافتند، اما در ضمير دل آگاهان و
اولياى الهى چراغى روشن است كه صفحه هستى را روشن مىكند و آنچه را كه با نور حسى
نمىتوان مشاهده كرد، با نور معرفت و روشنى باطن مىبينند، گويى كه اشعهاى ما فوق
نور از دل نورانى آنان تابيده و از همه اجسام و حواس عبور مىكند و ماوراء طبيعت و
حس را نشان مىدهد.
اين نور، برخاسته از عبادت شب زندهداريها و
مناجاتهاى عاشقانه و خالصانه و بالاخره پيوند محكمى است كه با كمال مطلق و جميل على
الاطلاق پيدا مىكنند و هر لحظه نورى و معرفتى افاضه مىشود.
هر دمش با من دلسوخته لطفى دگر است
|
|
اين گدا بين كه چه شايسته انعام
افتاد |
كريمه فَلا تَعْلَمُ
نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اعْيُنٍ(1)
(هيچ كس نمىداند كه از براى آنان چه چيزى دور از درك و ديد ديگران نگهدارى شده
است، چيزى كه باعث روشنى ديدهها است) درباره كسانى است كه
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ
(2) (پهلو از بستر برمىدارند و با
پروردگار خود به راز و نيازند) وَ في ذلِكَ فَلَيْتَنافَسِ
الْمُتَنافِسُونَ
(3).
شرحى كه هم اكنون به خوانندگان معرفت جو تقديم
مىشود نورى است مقتبس از مشكات پنجمين پيشواى جهان شيعه كه به صورت دعا و در قالب
الفاظ بر شيعيان و پويندگان راه عرفان و حقيقت افاضه شده است و بر قلب يكى از
فرزندان راستين او برتابيده و آن نور به صورت كلمات جملهها و سطور در آمده و تنزل
وجودى پيدا كرده است.
آرى اين شرح به قلم يكى از عارفان دل آگاه و شب
زندهدارانى است كه پيوسته در سراسر عمر، نيمههاى شب با خداى بزرگ خود مناجاتها و
راز و نيازها داشته است و روح عطشان خود را با زمزم معرفت سيراب كرده است. اين روح
در اثر اتصال به مبدأ قدرت آنچنان نيرومند گشته كه در عين سلوك إلى اللّه و ارتقاء
به سوى وحدت، از كثرات و عالم ماده و معاشرت با اجسام باز نمانده است و آنچنان مقام
دلگشاى جمع الجمعى يافته است كه به حق مىتوان گفت: رُهْبانٌ
بِاللَّيْلِ وَ اسْدٌ بِالنَّهارِ.
اين شرح چكيدهاى است از برداشتها و معرفتهاى
استاد بزرگ اخلاق، سرآمد معلّمين اسلامى و راهنماى حقيقت جويان كه خود و علاقمندان
خود را از رهنمودهاى معنوى مستفيض مىكند.
او نه تنها قهرمان بتشكن، مبارز بزرگ اسلام،
الگوى مجاهدان، شمشير برنده حق، پيشتاز ميدان مرگ و شهادت و بالاخره آيينه تمام
نماى وحدت امت و رمز اتحاد امت و امامت است؛ و او نه تنها مسندنشين اريكه افتاء،
يكه تاز عرصه فقاهت، محقق قوانين شرعى و مؤسس مبانى اصولى است.
بلكه ابر مرد ميدان معرفت و سلوك، قهرمان مسائل
غيب و ملكوت، وارسته از ماده و كثرات و طائرى بلند پرواز در فضاى قدس وحدت است.
اگر برخى از فلاسفه غرب، جهان را آميخته به
منافرات مىدانند به حق مىتوان اين مرد بزرگ را مركز تجمع اضداد و محور كششهاى
مختلف دانست. در لحظهاى كه دم از معرفت و عرفان و سير و سلوك مىزند و به وارستگى
از تعلقات دعوت مىكند، باشد كه بازماندگان قافله را به همراه قدمهاى تندرو خود به
قافله توحيد برساند و پر سوختگان عالم انسانى را با بالهاى سبك پر خود به فضاى
تجريد راهنمايى كند، در همان حال به فكر پايهگذارى حكومت اسلامى، بازگيرى حقوق
مستضعفان و حمايت از اجراى قوانين اسلامى مىباشد، و كمتر كسى است كه بتواند بدين
گونه مجمع اضداد باشد كه از تصادم آنها مزاجى معتدل و انسانى نمونه پديد آيد.
سرو نديدم بدين صفت متمايل.
جمعت في صفاتك الاضداد |
|
و لهذا عزّت لك الانداد
|
معمولا هر فردى از نظر فكرى و روحى بعد خاصى
دارد. تنها نوابغ و نفرات انگشت شمارند كه داراى ابعاد گوناگونى مىباشند و اين يكى
از خصايص الهى است كه به برخى از افراد داده مىشود، ذلِكَ
فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ
(4).
لابد خوانندگان گرامى خواهان سرگذشت زندگى اين
مرد بزرگ هستند كه چنين توصيفى از او به عمل آمد:
اين شخصيت بزرگ در يك خانواده روحانى در سال
1320 ه ق بيستم ماه جمادى الثانيه، در شهر خمين ديده به جهان گشود، مقدمات لازم از
ادبيات فارسى و عربى را در زادگاه خود از اساتيد مختلف آموخت، از نظر كمال به
پايهاى رسيد كه ناچار بود مسقط الرأس را ترك گفته و در يكى از مراكز بزرگ علمى به
تحصيل بپردازد. تصميم بر اين داشت كه رهسپار حوزه اصفهان شود، ولى در همان روزها
شهرت و آوازه مرحوم آية اللّه حائرى يزدى در آن منطقه طنين انداخته بود، لذا براى
شركت در حوزه علميه اراك كه به وسيله آية اللّه حائرى بنيانگذارى شده بود، به آنجا
شتافت و در سال 1339 ه ق در اين حوزه به تحصيل پرداخت. پس از يك سال و اندى مرحوم
آية اللّه حائرى تصميم بر انتقال دادن حوزه به شهرستان مقدس قم گرفت و حوزه پر
بركتى را در اين شهر به سال 1340 ه ق پايهگذارى كرد.
آن روز از عمر شريف حضرت امام خمينى بيش از
بيست بهار نمىگذشت. به فاصله چهار ماه از مهاجرت آية اللّه حائرى به شهرستان قم
ايشان نيز به آن شهر منتقل شد و دروس خود را آغاز كرد.
ايشان پس از انتقال به حوزه، فلسفه و حكمت را
نزد مرحوم حاجى ميرزا على اكبر حكيم و مرحوم آية اللّه رفيعى فرا گرفت و عرفان علمى
و عملى را نزد استاد بزرگوار مرحوم آية اللّه شاهآبادى آموخت و بحثى از كتاب كفاية
را نزد مرحوم آية اللّه يثربى فرا گرفت، آن گاه از سال 45 تا 55 رسما در محضر درس
مرحوم آية اللّه حائرى شركت كرد و فقها و اصولا از آن منبع بزرگ علمى استفادهها
برد و نتايج افكار استاد خود را به رشته تحرير درآورد و در اين خلال به تدريس سطوح
و تدريس فلسفه و عرفان پرداخت و گروهى را در اين فن پرورش داد، از آن جمله مرحوم
استاد شهيد مطهرى و آية اللّه منتظرى است؛ و به خاطر زحمات فراوانى كه درباره اين
دو نفر كشيده بود شهادت جانگداز استاد شهيد مطهرى اثر عميقى در دل ايشان گذاشت.
در دوران پر خفقان ديكتاتورى رضاخان، حضرت امام
درس اخلاقى در مدرسه فيضيه شروع كرد و نويسنده ناچيز افتخار حضور در آن محضر پر فيض
را داشتم و اوقات حضورم در آن انجمن تربيتى و روحانى را از ساعات پر ارج و گرانقيمت
عمر خود مىدانم. امام در آن مجلس، اخلاق صحيح اسلامى را- كه قطعا نمىتواند جدا از
انقلاب باشد- به شيفتگان اين مكتب مىآموخت. شيوه تدريس به گونهاى بود كه افراد را
شديدا تحت تأثير سخنان خود قرار مىداد.
اين جريان ادامه داشت تا در سال 1320 ه. ش
ايران مورد هجوم و اشغال نيروهاى متفقين قرار گرفت. خفاشها به گمان آنكه در آن جو
تاريك خورشيد علم در پشت پرده است و مىتوانند جولانى بزنند از لانهها در آمده به
يارى گروههاى وابسته شتافتند و داعيههاى مختلفى از مذهب سازى و فرقهبازى در
سرتاسر كشور به راه افتاد. در آن زمان بود كه امام در كوبيدن اين گروههاى وابسته در
حاشيه اشتغالات علمى و بنيادى خود كتاب كشف الاسرار را منتشر كرد و در آن كتاب به
خرده گيريهاى گروهى از اين فرقه بازان پاسخ دندان شكن داد. اين كتاب در حالى كه
كتاب علمى و استدلالى است بيانگر روح انقلابى امام و علاقه عميق ايشان به برچيدن
نظام شاهنشاهى و تأسيس حكومت اسلامى است. در اين زمانها بود كه حوزه علمى قم با
ورود فقيه بزرگ آية اللّه بروجردى رونق عظيمى گرفت و قم بار ديگر مرجعيت علمى و
سياسى خود را باز يافت. در اين برهه بود كه حضرت امام خمينى به عنوان يك مدرس بزرگ
و استاد مسلم فقه و اصول جلوه كرد، و مجلس درس وى از پرجمعيتترين درسها به شمار
مىرفت.
نويسنده كه در آن اوان در حوزه علمى نجف بودم
با آنكه حوزه نجف از اساتيد پرتوانى بهرهمند بود، و از همين رو عدهاى از فضلاى آن
وقت قم كه مجتهدين فعلى حوزه هستند، به قصد ادامه تحصيل به نجف آمدند مشاهده كردم
كه گويى جاذبه حوزه قم نگذاشت آنان از محافل درسى نجف اشباع شوند لذا مجددا به قم
مراجعت كردند. امام در اين دوره توانست گروهى فقيه و مجتهد كه هم اكنون از ذخاير
حوزه علمى قم هستند پرورش دهد. علاقه طلاب به درس و بحث امام بيش از اندازه بود و
ابداعات علمى ايشان در مباحث گوناگون فقه و اصول محور بحث در مجالس و محافل طلاب
بود تا آنكه يكى از فضلاى حوزه، جناب استاد جعفر سبحانى مجموع بحثهاى ايشان را در
اصول به نام تهذيب الأصول در سه جلد چاپ و منتشر نمود. حضرت امام در اين برهه تا
سال 80 ق- 40 ش كه مقارن با فوت مرحوم آية اللّه بروجردى بود به تعليم و تربيت
مىپرداخت. در اين سال دستگاه جبار تصور كرد با فوت ايشان ريشههاى علمى و تقوايى
به خشكيدن گراييده و بيشههاى علم و فضيلت خالى از مردان رزمنده و شيران غرنده است،
از اين رو به فكر افتاد باقيمانده منويات فاسد خود را جامه عمل بپوشاند. در اين
هنگام بود كه امام مخالفت همه جانبه خود را با رژيم ابراز نمود و در اين راه رنجها،
زحمتها، حبسها و تبعيدها را به جان خريد و سرانجام از ايران به تركيه و از تركيه
به عراق و از عراق به پاريس منتقل شد، ولى به فضل الهى و در رابطه با وعده صدق
خداوندى انَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ
اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ ...
(5) در ربيع 57 با ورود خود به
ايران نظام فاسد را برچيد و حكومت اسلامى را كه از بزرگترين آمال او بود به صورت
جمهورى اسلامى بنيانگذارى نمود.
اين بود فشردهاى از زندگانى اين رادمرد الهى
كه روحى وسيع و ابعاد مختلف و گوناگونى دارد.
از ابعاد روحى امام علاقه وى به مسائل تهذيب
نفس و پيراستگى روح است كه شاخص وجود او همواره به سوى آن متوجه بود و از دوران
جوانى به تهذيب نفس و شركت در مجالس اخلاقى علاقه وافرى داشت و هر كجا استادى معنوى
و راهنمايى روحى مىجست براى فيضگيرى به سوى او مىشتافت.
شدت علاقه او به اين مسأله گاهى عشق طبيعىاش
را به فراگيرى علوم رسمى تحت الشعاع قرار مىداد و احيانا در قالب الفاظ و اشعار
بسيار لطيفى در مىآمد، چنانكه در يكى از غزلها مىفرمايد:
عهدى كه بسته بودم با پير مى فروش
|
|
در سال قبل تازه نمودم دوباره دوش
|
از قيل و قال مدرسهام حاصلى نشد
|
|
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
|
دستى به دامن بت مه طلعتى زنم
|
|
اكنون كه حاصلم نشد از شيخ خرقه پوش
|
مطالب و سخنان دلنشين امام در تهذيب اخلاق و
تكميل نفس و اخلاص در عمل از عاليترين و مؤثرترين سخنانى است كه اين ناچيز تاكنون
بدانها اطلاع يافتهام. قسمتى از آن مطالب را در كتاب پرواز در ملكوت و كتاب ريا
چاپ و منتشر نمودهام و از خداوند توفيق مىطلبم كه بقيه مطالب حياتبخش امام را
نيز به تدريج در دسترس علاقمندان و پيروان حق و فضيلت قرار دهم.
امام نسبت به مقامات انبياء و اولياء و عالم
ماوراء طبيعت آنچنان عشق مىورزيد كه هنگام مطالعه برخى از كتابهاى عرفانى كه كوته
نظران از مطالعه آن احتراز داشتند، بىاختيار اشك از ديدگانش فرو مىريخت.
مسائل عرفانى آنچنان در نظر ايشان جنبه شهودى
داشت كه آنچه را مىنوشتند كاملا به آن يقين داشتند و هرگز مطلبى مشكوك و يا مظنون
در مسائل عرفانى را منعكس نمىكردند.
در لطافت روح عرفانى امام همين بس كه كوچكترين
اسائه ادب به ساحت عارفان واقعى را كه عمرى در كوى دوست قدم زده و به جستجوى محبوب
به سر بردهاند سيّئه كبيره مىخواند و اصولا اين نوع علوم و معارف را علوم همگانى
نمىدانست و مىفرمود براى درك اين مسائل، ذوقى خاص و ذهنى ويژه لازم است كه حقيقت
را آنچنان كه هست درك كند و در غير اين صورت اذهان نامساعد و نفوس غير مهذب- و به
تعبير ديگر بليدها و باردها- نه تنها درك نمىكنند، بلكه چه بسا به صورت غير صحيح
ارزيابى مىكنند.
از كلمات جامع ايشان بود كه مىفرمود:
اگر آيينه وجود مستوى
نباشد انبيا و اوليا را نيز در حال اعتدال نخواهد ديد تا چه رسد به مسائل غامضه
عرفان.
حضرت امام در ميان عبادات به نماز شب بيش از
ديگر عبادات علاقمند بود و پيوسته انجام نوافل يوميه و ليليه را وسيله روشنى دل و
شايستگى قلب و صفاى باطن براى واردات و انوار الهى مىدانست.
از ميان متون زيارات، زيارت جامعه را بيش از
ديگر زيارات مىخواند و در تمام آستانهاى مقدس مقيد به خواندن زيارت جامعه بود. از
دوران جوانى به برخى از مستحبات مانند غسل جمعه و انجام فريضه با جماعت عنايت خاصى
داشت. در همان دوران مرحوم بروجردى كه امام شخصيت بارزى بود، در بسيارى از نماز
جماعتها شركت مىكرد و با امكان جماعت انجام فرايض را به صورت فرادى يك نوع
محروميت از فيض تلقى مىكرد.
امام از جمله كسانى بود كه در تطبيق شريعت بر
منطق عرفان و فلسفه و بالعكس، شديدا علاقمند بود و گرايش به يكى را بدون آن ديگرى
نقص تلقى مىكرد.
وقتى به ابعاد مفاهيم قرآن اشاره مىكرد بعد
معارف قرآن را بالاترين بعد- كه حتما بايد به آن توجه نمود- مىدانست. چه بسا در
تفسير آيات و روايات به يك سلسله نكاتى كه از افهام عادى دور است تكيه مىكرد.
روزى در بحث اخلاقى خود اين حديث را معنى
مىكرد: مَنْ بَلَغَ ارْبَعينَ وَ لَمْ يَتَعَصّى فَقَدْ
عَصى (كسى كه به چهل سالگى برسد و عصا به دست نگيرد گناه كرده است)
مىفرمود: سن چهل سالگى سن تكامل قواست و عصا به دست گرفتن در اين سن رايج و معمول
نيست، پس مقصود عصاى احتياط در زندگى است كه بايد از اين پس با عصاى احتياط گام
بردارد.
مؤيد اين توجيه لطيفتر از نسيم سحر، رواياتى
است كه از اهل بيت عليهم السّلام رسيده است مانند روايتى كه صدوق در امالى نقل
مىكند كه امام صادق عليه السّلام فرمود: بنده تا به چهل سالگى
نرسيده است در گشايش است و چون به چهل سالگى رسيد خداوند به دو فرشته (كه گماشته بر
او هستند) وحى مىكند: من به بندهام عمر قابل توجهى دادم پس با او درشتى كنيد و
سخت بگيريد و كاملا مراقب باشيد و كم و زياد و كوچك و بزرگ عمل او را بنويسيد
(6)
حضرت امام در ميان اساتيد خود، احترام خاصى
براى استاد عرفانش، مرحوم شاهآبادى قائل بود و با اينكه مرتبه كمال در عرفان را
براى او حدى از مردم مىداند در تأليفات عرفانىشان از مرحوم شاهآبادى غالبا به
عنوان شيخ عارف كامل ما شاهآبادى روحى فداه ياد
مىكند، و از ميان حكما و عرفاى گذشته علاقه خاصى به صدر المتألهين دارد و او را
فردى محقق و متخصص كه بسيارى از معارف را فهميده و چشيده و مشكلات و مسائل را حل
كرده است مىداند. شنيدهام كه روزى در درس به عنوان تجليل از مقام اين فيلسوف عارف
و در رابطه با تقدير از علم و توبيخ كوته فكران كه پيوسته درباره او سخنان ناشايست
مىگويند چنين فرموده است:
ملا صدرا و ما ادريك ما
ملا صدرا؟! او مشكلاتى را كه بو على به حل آن در بحث معاد موفق نشده بود حل كرده
است!.
ايشان براى محقق ميرداماد نيز احترامى بس عظيم
قائل بودند و نام او را هرگز بدون القاب ساميه در تأليفاتشان نياوردهاند. در يكى
از تابستانها كه حوزه علميه قم تعطيل مىشود به ديدار فاميل به خمين رفته و تعطيلات
تابستانى را در آنجا گذراندهاند در آنجا كتاب القبسات محقق ميرداماد را كه نيمى از
مباحث آن كتاب مربوط به حدوث و قدم است مطالعه كرده و تصميم مىگيرند كه در همان
سال تحصيلى اين كتاب را براى عشاق حكمت و فلسفه تدريس كنند. در عالم رؤيا مرحوم
داماد را مىبينند، محقق مرحوم اظهار مىكند كه من راضى نيستم كتاب مرا تدريس كنيد.
پس از مشاهده اين رؤيا از خواب بيدار مىشوند و در فكر و تأمل فرو مىروند كه چرا
سيد به تدريس كتابش راضى نيست؟ پس از تأمل و تمركز حواس باطنى به خاطرشان مىرسد كه
مرحوم ميرداماد در ميان توده مردم و قاطبه اهل علم از عظمت و احترام خاصى برخوردار
است و تدريس كتاب او به واسطه عدم آمادگى و شايستگى لازم برخى از متعلمين سبب
مىشود كه مشتى افراد نادان كه از آن حقايق آگاهى صحيحى ندارند اسائه ادبى به ايشان
كنند و مقام شامخ آن بزرگوار در انظار كاسته شود.
نويسنده مىگويد: اين نه از آن نظر است كه سيد
بزرگوار ما علاقهاى به حفظ حيثيت اجتماعى خود داشته است، چه آن بزرگواران در دوران
حيات در اين عالم طبيعت از اين گونه امور اعتبارى وارستهاند و عزت و ذلت در نظر
خلق را پشيزى ارزش قائل نيستند و زبان حالشان مترنم اين مقال است:
گر ز چشم همه خلق بيفتم سهل است
|
|
تو مينداز كه مخذول تو را ناصر نيست
|
تا چه رسد به دوران حيات در عالم خارج از طبيعت
كه همه نور است و صفا و لذت و سرور، و جهان طبيعت با همه فريبايى خود، نسبت به لذات
آن عالم قدر قابل ملاحظهاى ندارد و آنان را كه پس از انتقال از اين نشأه
فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ
(7) هستند چه اعتنايى به اعتبارات
پوچ و هيچ اين جهان تواند بود؟
بلكه از آن جهت است كه اولياء حق مظاهر رحمت
الهيهاند و وجودشان در همه عوالم منشأ خيرات و بركات است، از اين رو راضى نيستند
كه احدى از موجودات از كمال مطلوب خود بازماند و تا آنجا كه امكان دارد و با اختيار
منافات ندارد و موافق با نظام اتم خلقت است از ارشاد و دستگيرى خلق خدا مضايقه
ندارند، حتى پس از انتقال از اين عالم به جوار رحمت الهى.
به هر حال در ميان ابعاد روحى امام، بعد عرفانش
از دير زمان براى اين ناچيز خيره كننده بود و موقعى كه آوازه شجاعت و درايت و
قاطعيت و ديگر فضايلشان زبانزد همه بود، مرا حالت تأثر و تأسفى بود كه چرا بعد
عرفان امام همچنان از مردم پوشيده است؟ و بارها اين تأسفم را به دوستان اظهار كرده
بودم و لكن خداى را شكر كه با طبع كتاب پرواز در ملكوت از اين راز پنهان تا حدودى
پرده برداشته شد. هر چند جلد اول آن كتاب كه در زمان طاغوت به طبع رسيد و مطالب
امام كه نمايانگر مقام عرفانش بود با نام مستعار استاد الهى ما
در آن كتاب آمده است، ولى بحمد اللّه طبع و نشر جلد دوم آن كتاب در دوران حكومت
جمهورى اسلامى بود و شيفتگان حقايق عرفانى را راهگشايى براى شناخت اين بعد روحى
امام گرديد. مطالعه دقيق اين كتاب پر از معارف اسلامى را به صاحبدلان توصيه مىكنم.
و علاوه بر اين چند جلسه تفسير امام كه به وسيله رسانهها در سطح جهان پخش شد، گوشه
ابرويى بود از جمال عرفانى امام كه نشان داده شد. و خداى را بسى سپاسگزارم كه در
رابطه با آرزويى كه داشتم موفقم داشته است كه اكنون شرح دعاى سحر را با اجازهاى كه
حضرت امام به اين حقير عنايت فرمودند ترجمه و منتشر سازم و جلوه تازهاى باشد از
جمال عرفانى امام. در مقدمه اين شرح چند نكته به خوانندگان عزيز تذكر داده مىشود:
1- به طورى كه از تاريخ كتاب پيداست تأليف آن
به سال 1347 هجرى قمرى بوده، يعنى فقط 27 بهار از عمر امام گذشته بود كه دست به
تأليف اين كتاب زدهاند و به خاطر دارم در دوران تحصيلم در قم، يعنى پيش از شهريور
1320 از امام شنيدم كه فرمود شرح دعاى سحر اولين تأليف من است.
2- با اينكه مطالب اين كتاب در سطح عالى بود و
اكتفا به ترجمه آن بدون توضيح لازم از تعداد استفاده كنندگان مىكاست، معذلك به
طورى كه ملاحظه مىشود بجز در موارد كمى تنها به ترجمه پرداخته شده است و از توضيح
خوددارى شده است به دو جهت: اولا بضاعت علمى مترجم كافى نبود كه مطالب كتاب را
آنچنان كه شايد توضيح و تشريح نمايد. ثانيا سنت معمول ميان فلاسفه و دانشمندان علوم
عاليه آن است كه بنا ندارند اين گونه مطالب به صورتى باشد كه زبانزد عوام و افراد
بىبهره از دانش كافى گردد، كه در اين صورت از طرفى حريم مقدس حكمت الهى محفوظ
نمانده و از طرفى موجب اضلال و گمراهى افرادى كه نتوانند مطالب را آنچنان كه هست
درك كنند، خواهد بود. من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش.
و اين سنّت حسنه مورد تقرير و امضاى اولياى خدا
نيز هست چنانكه در حديث است:
نحن معاشر الانبياء لا نكلّم النّاس الاّ على
قدر عقولهم.
ما پيامبران با مردم به اندازه عقلشان سخن
مىگوييم.
دانه هر مرغ اندازه وى است
|
|
طعمه هر مرغ انجيرى كى است؟
|
طفل را گر نان دهى بر جاى شير
|
|
طفل مسكين را از آن نان مرده گير
|
چونكه دندانها برآرد بعد از آن
|
|
هم بخود گردد دلش جوياى نان
|
مرغ پر نارسته چون پرّان شود
|
|
لقمه هر گربه درّان شود
|
بلكه هدف اصلى از اين ترجمه و نشر، حفظ تراث
علمى امام و شناساندن بعد عرفانى وى و نيز رساندن حكمت به اهل حكمت است تا قدر حكمت
ضايع نشود و اهل آن محروم نمانند. و السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين.
العبد المفتاق إلى رحمة
ربه:
السيد احمد الفهرى