دعاشناسى موضوعى
(پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير )
عليرضا فراهانى منش
- ۹ -
مغفرت در دعاهاى ديگر
در تعقيبات مشتركه چنين آمده است :((... اِغْفِرْلى ذُنُوبى
كُلَّها جَميعاً، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ كُلَّها جَميعاً اِلاّ اَنْتَ
...)).
((تمامى گناهان مرا بر من ببخش ، چه اينكه جز تو كسى تمام
گناهان را نمى بخشد)).
در دعاى معروف شب جمعه نيز چنين آمده است :
((يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يا باسِطَ
الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلى
مُحَمَّدٍ وَالِهِ خَيْرِ الْوَرى سَجيَّةً وَاغْفِرْ لَنا يا ذَالْعُلى فى هذِهِ
الْعَشِيَّةِ)).
((اى پروردگارى كه فضل و بخششت بر خلايق دايمى است ! و اى كسى
كه دستانش را براى عطاكردن ،گشوده است !و اى صاحب بخششهاى بزرگ !بر محمد وآل او كه
بهترين خلق هستند درود فرست و در اين شب ما را ببخش و مشمول مغفرت خود گردان
)).
و در دعاى شب ((اوّل رجب )) آمده است :
((اَللّهُمَّ ... وَارْضَ عَنّى فَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ
لِلظّالِمينَ وَاَنَا مِنَ الظّالِمينَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلى مالا يَضُرُّكَ)).
((بارالها! از من راضى شو، به درستى كه مغفرت تو براى ظالمين و
ستمگران است و من هم از ستمگران هستم ، بارالها! گناهان مرا كه هيچ ضررى به تو نمى
رسانند، ببخشاى
)). آنچه در اين دعا مهم است اعتراف به ظلم بر خويشتن مى باشد؛
يعنى به هنگام طلب مغفرت ، انسان بايد اعتراف كند كه بر خود ظلم نموده است بدين جهت
حضرت در دعاى كميل مى فرمايند:((ظلمت نفسى ؛ بر خويشتن ظلم
نمودم )).
و در تعقيبات نماز ظهر چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ اِنْ عَظُمَتْ ذُنُوبى فَاَنْتَ اَعْظَمُ)).
((پروردگارا! اگرچه گناهان من بزرگ است ، اما تو بزرگتر هستى
)).
و در ((مناجاة الراغبين )) آمده است :
((اِلهى ...اِنْاَوْحَشَ ما بَيْنى وَبَيْنَكَ فَرْطُ
العِصْيانِ وَالطُّغْيانِ،فَقَدْانَسَنى بُشْرَى الْغُفْران وَالرِّضْوانِ)).
((بارالها! اگر طغيان و عصيانم مرا با تو بيگانه كرده است ،
اما بشارت به غفران و رضوانت مرا با تو ماءنوس مى كند)).
در ((دعاى كميل )) حضرت على (عليه السّلام
) با ذكر عواقب گناهان ، خواستار آمرزش آنها مى شوند.
((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ
الْعِصَمَ ... تُنْزِلُ النِّقَمَ ... تُغَيِّرُ النِّعَمَ ... تَحْبِسُ الدعاءَ
... تُنْزِلُ الْبَلاءَ)).(134)
((پروردگارا! گناهانى كه عصمت را از بين مى برند، عذاب را نازل
مى كنند، نعمت را تغيير مى دهند، مانع استجابت دعا مى شوند و بلا را نازل مى كنند،
بر من ببخش )).
در اين جمله از دعا، حضرت على (عليه السّلام ) عواقب سنگين دنيوى و اخروى گناه را
بيان مى كنند. نكته اى كه از اين دعا فهميده مى شود اين است كه هرگناه علاوه بر
عذاب اخروى ، داراى اثر خاصى نيز مى باشد، مانند از بين بردن نعمتها، به استجابت
نرسيدن دعاها و ... حال با آمرزش گناه از سوى خداوند متعال ، نه تنها عذابهاى اخروى
برداشته مى شود، بلكه اينگونه اثرات سوء نيز از ميان مى رود.
و در ((دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها -
)) چنين آمده است :
((وَاَنْتَ سَيِّدِى الْعوّادُ بِالنَّعْماءِ وَاَنَا
الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَالِهِ الطّاهِرينَ اَنْ
تَغْفِرَ لى ذَنْبِىَ الْعَظيمَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ اِلاّ الْعَظيمُ
يا عَظيمُ! يا عَظيمُ! يا عَظيمُ! يا ...)).
((و تو اى آقاى من ! عادتت احسان و بخشش است و من عادتم خطا و
گناه مى باشد، پس به حق محمد و خاندان پاكش از تو مى خواهم كه گناه بزرگ مرا
بيامرزى ؛ چه اينكه گناه بزرگ را جز شخص بزرگ نمى تواند بيامرزد. اى خداى بزرگ ! اى
خداى بزرگ ! اى خداى بزرگ ! اى ...)).
در اين دعا، در واقع يك نوع عذر آوردن وجود دارد؛ يعنى اى خداى بزرگ ! اگر من
گنهكارم براى آن است كه موجودى سرتاپا نقص به نام ((انسان
)) هستم و اگر از تو درخواست مغفرت مى كنم براى آن است كه تو، خداى عظيم و
بخشنده هستى .
و در دعايى كه در اعمال روز جمعه آمده است ، ((مغفرت الهى
)) بالاتر از
((عمل )) انسان دانسته شده و چنين مى
فرمايد:
((فَاَنا لِمَغْفِرَتِكَ اَرْجى مِنّى لِعَمَلى
)).
((پروردگارا! من به مغفرت تو بيشتر اميدوارم تا به اعمال خود)).
يعنى انسان نبايد به اعمال خود مغرور بشود و بر آنها تكيه نمايد بلكه چشم اميدش
بايد همواره به درگاه رحمت الهى باشد.
عفو خداوند
(15) ((يا ذَالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!)).
((اى داراى گذشت و بخشش !)).
(22) ((يا عَظيمَ الْعَفْوِ!)).
((اى آنكه عفوش عظيم است !)).
(57) ((يا عَفُوُّ!)).
((اى بسيار عفو كننده !)).
(19) ((يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!)).
((اى كسى كه جز عفو و گذشت ، درخواستى از او نيست !)).
(8) ((يا ذَالْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!)).
((اى صاحب گذشت و خشنودى !)).
(48) ((يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!)).
((اى كسى كه گذشتش از روى فضل و بخشش است !)).
(43) ((يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!)).
((اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!)).
(1) ((يا حَلِيمُ!)).
((اى بردبار!)).
(18) ((يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!)).
((اى كسى كه نسبت به عاصيان خود، بردبار هستى !)).
(22) ((يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!)).
((اى كسى كه گذشتى نيكو دارى !)).
(82) ((يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!)).
((اى كسى كه به سبب بردباريش ، گذشت مى كند!)).
(100) ((يا حَليماً لا يَعْجَلُ!)).
((اى بردبارى كه براى مجازات ، عجله اى ندارد!)).
(34) ((يا كَريمَ الصَّفْحِ!)).
((اى كسى كه گذشت تو بزرگوارانه است !)).
(22) ((يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيْرَةِ!)).
((اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى !)).
(13) ((يا مُقيلُ!)).
((اى درگذرنده !)).
(24) ((يا مُقيِلَ الْعَثَراتِ!)).
((اى از بين برنده لغزشها!)).
(24) ((يا ماحِىَ السَّيِّئاتِ!)).
((اى محو كننده بديها!)).
عفو راهى براى نجات
به طور كلى نظام خلقت و آفرينش و به صورت مشخص ، نظام تربيتى كه خداوند حكيم براى
بشر در نظر گرفته است ، بسيار حكيمانه و حساب شده است ؛ يعنى همانگونه كه در جهان
طبيعت مشاهده مى كنيم ، يك نظام مدوّن و به اصطلاح ديگران يك سيستم ، در جهان طبيعى
وجود دارد كه حركت آن بر اساس نظمى دقيق و حساب شده صورت مى گيرد كه كشف هر گوشه اى
از آن ، انسان را به حيرت بزرگى دچار مى كند.
خداوند متعال در عوالم غيرطبيعى نيز اين نظام حكيمانه را برقرار فرموده است و اساسا
از شخص حكيم ، غير از اين انتظار نمى رود.
به هرحال ، در يك چنين نظامى ، ((عفو))
يكى از راههاى نجات از عواقب اعمال زشت آدمى است ؛ يعنى حال كه به هر دليلى انسان
مرتكب خلاف شده است ، براى آنكه بتواندخودراازعواقب آن رهايى دهد،خداوند رحيم ،((عفو))را
براى او قرار داده است .
O ((يا ذَاالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!)).
((اى دارنده بخشش و آمرزش !)).
((عفو)) را محو كردن اثر شى ء گفته اند. و
از آنجايى كه يكى از اثرات گناه ، ((عقاب
)) است ، بنابراين ، عفو گناه ، به معناى بخشيدن مجازات آن است
. اما مغفرت آن است كه اصل گناه مورد آمرزش و بخشش قرار گيرد مثل اينكه شخص ، مرتكب
گناه نشده است ؛ يعنى مغفرت به نوعى اعم از عفو است .
به هر حال ، عفو و غفران با يكديگر قريب المعنى هستند. و اما وظيفه ما چيست يعنى
حالا كه ما از يك طرف با گناهان و خطاهاى خود دست به گريبان هستيم و از سوى ديگر در
برابر چنين خداى رحيمى قرار گرفته ايم كه هم داراى عفو است و هم مغفرت ، چه بايد
بكنيم ؟ آيا راهى جز رفتن به سوى حقتعالى و طلب عفو و مغفرت از او وجود دارد؟ و
بدين جهت ملاحظه مى كنيم كه مضمون بسيارى از دعاهاى معصومين (عليهم السّلام ) را
درخواست عفو و مغفرت تشكيل مى دهد.
بله ، يك چيز ممكن است انسان را از اين خواهش بازدارد و آن چيزى جز جهالت ، غفلت و
شقاوت نيست . و الا انسان خطاكارى كه به هوش باشد و خواهان سعادت خود باشد، هيچگاه
براى از بين بردن كارهاى خطاى خود كوتاهى نمى كند.
O ((يا عَظيمَ الْعَفْوِ!)).
((اى آنكه عفوش عظيم است !)).
گناهانى كه انسان مرتكب مى شود يكسان نيستند، بعضى از اين گناهان آنقدر بزرگ هستند
كه نمى توان با هيچ معيارى بزرگى آنها را معين كرد و واضح است كه به همان اندازه هم
مجازات و عواقب آنها گران و سنگين مى باشد، حال آيا عفوالهى آنقدر هست كه بتواند
شامل اين گناهان هم بشود؟ آرى ، هست ؛ يعنى ما در برابر كردگارى هستيم كه داراى
عفوى عظيم است . عظمتى بالاتر از تمام عظمتها، بالاتر از عظمت گناه انسان ، در
((دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - ))
چنين مى خوانيم :
((اَتَيْتُكَ اَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ)).
((در حالى به درگاه تو آمده ام كه به عفو عظيمت اميد دارم
)).
و در ((تعقيبات مشتركه )) آمده است :((اَللّهُمَّ
اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً، فَعَفُوكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى
)).
((بارالها! اگر گناهم نزد تو بزرگ است ، اما عفو تو بزرگتر از
گناه من است )).
O ((يا عَفُوُّ!)).
((اى آنكه عفو و گذشتش فراوان است !)).
آنقدر فراوان است كه مى تواند شامل همه گناهان و همه افراد شده و به تكرار گناهان
تكرار شود.
و چرا فراوان نباشد در حالى كه از درياى بى كران رحمت و كرم الهى نشاءت گرفته است و
در حالى كه عفو و مغفرت نه چيزى را از خداوند كم مى كند و نه ضررى به او مى رساند.
در سوره مباركه حج ، آيه 60 چنين مى فرمايد:
(... اِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ ).
((به درستى كه خداوند بسيار با گذشت و آمرزنده است
)).
O ((يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!)).
((اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!)).
((طمع )) آن است كه انسان خواستار چيز
پرمنفعتى باشد در حالى كه مستحق آن چيز نباشد، واضح است كه عفو، ((حق
)) خطاكار نيست ، اما از طرفى هم خطاكار آن را براى عاقبت خود بسيار سودمند
مى بيند به طورى كه نمى تواند از آن بگذرد، پس در آن طمع كرده و به دنبال آن مى
رود. در دعاى ابى حمزه ثمالى مى فرمايد:
((بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدعائِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ
اسْتِحْقاقٍ لاِِسْتِماعكَ مِنّى وَلاَ اسْتيِجابٍ لِعَفْوِكَ عَنّى ، بَلْ
لِثِقَتى بِكَرَمِكَ)).
((فرياد خواهى و توسّلم به سوى تو است ، بدون اينكه مستحق باشم
فريادم را بشنوى و بدون اينكه مستوجب عفو تو باشم ، اما به خاطر اطمينان به كرم و
بخششت اين كار را مى كنم )).
و در چند جمله بعد آمده است :
((اِذا رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيْتُ
كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ وَاِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ
ظالِمٍ)).
((اى مولاى من و سرورم ! هنگامى كه گناهان خود را مى نگرم مى
ترسم و مى گريزم ، اما زمانى كه به كرم تو نگاه مى كنم ، دچار طمع مى شوم . پس اگر
به خاطر كَرَمَتْ مرا عفو نمايى به اين جهت است كه بهترين رحم كننده هستى ، اما اگر
به خاطر گناهانم عذابم كنى ، نه از آن جهت است كه ظالم هستى (بلكه خود مستحق آنم)
)).
و در دعاى افتتاح در اين باره چنين آمده است :
(اَللّهُمْ اِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وتَجاوُزَكَ عَنْ خَطيئَتى وَصَفْحَكَ عَنّ
ظُلْمى ... اَطْمَعَنى فى اَنْ اَسْئَلَكَ ما لااَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ ).
((بارالها! عفو و آمرزش تو از گناهم و گذشتت از خطايم و بخشش
تو از ظلم و ستمكاريم مرابه طمع انداخت تا چيزى را از تو درخواست كنم كه مستوجب آن
نيستم )).
O ((يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!)).
((اى كسى كه جز عفو و گذشت درخواستى از او نيست !)).
چه اينكه اگر عفوش شامل حال ما شود، تمام خوبيها به سوى ما روى خواهند آورد اما اگر
به عفو او نايل نشويم ، چيزهاى ديگر هم سودى براى ما نخواهند داشت .
O ((يا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!)).
((اى آنكه صاحب گذشت و خشنودى هستى !)).
يكى از مسايل مهمى كه بر اثر گناه حاصل مى شود، نارضايتى خداوند متعال از انسان است
، ما معمولاً در مورد گناه بيشتر به عذاب و عقاب و ديگر نتايج دنيوى و اخروى آن
توجه مى كنيم ، در حالى كه بدترين نتيجه گناه ، خراب شدن رابطه بين انسان و خداوند
است . و همين امر است كه خود باعث بقيه گرفتاريها براى انسان مى شود. به هرحال ،
چيزى بالاتر از رضاى الهى نيست و اين رضايت بدون عفو و با وجود گناه به دست نمى
آيد، بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه عفو نه تنها عواقب گناهان را پاك مى كند بلكه
زمينه را براى صعود به مقام رضاى الهى هم فراهم مى سازد. در سوره توبه مى فرمايد:
(... وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اَكْبَرُ ... ).(135)
((رضايت الهى بزرگترين چيز است )).
O ((يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!)).
((اى كسى كه عفوش از روى فضل است !)).
همانطور كه قبلاً گفته شد، عفو الهى چيزى نيست كه حق انسان باشد بلكه حق انسان در
برابر گناه همان عقاب است . اما از آنجايى كه خداوند داراى فضلى عظيم است ، پس
عفوش شامل حال بندگان خطاكار شده و از آنان مى گذرد. و در سوره آل عمران ، مى
فرمايد:
(... وَلَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ ).(136)
((... و خداوند شما را عفو نمود و از شما گذشت (زيرا) خداوند
نسبت به مؤ منين داراى فضل است )).
O ((يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!)).
((اى آنكه گذشتى نيكو دارى !)).
گذشت از گناه به چند صورت ممكن است انجام گيرد، گاه صرفا گذشت است ، اما گاهى اين
گذشت همراه با منّت نهادن و آزار و اذيت مى باشد، يا همراه با سخت گرفتن مى باشد.
اما گاهى هم گذشت به گونه اى انجام مى گيرد كه آن را ((حسن و
نيكو)) مى گرداند مانند آنكه اين گذشت ، سهل و آسان باشد، يا
اينكه بعد از گذشت ، چيز خوبى هم به انسان بدهند و امثال آن . و از آنجايى كه
خداوند ((محسن )) است ، گذشت او هم
((حسن
)) است .
در نماز حضرت امام محمد باقر (عليه السّلام ) چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ ... اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ
سَيِّئاتى وَما عِنْدى بِحُسْنِ ما عِنْدَكَ)).
((بارالها! از تو مى خواهم كه از گناهان و آن بديهايى كه در
نزد من است ، به آن خوبيهايى كه در نزد تو است ، بگذرى )).
O ((يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!)).
((اى كسى كه با بردبارى خود، گذشت مى كند!)).
((حلم )) به بردبارى در مجازات گفته مى
شود؛ يعنى كسى كه در عقاب كردن و انتقام گرفتن عجله نمى كند. همانگونه كه در مورد
گناهان انسان مشاهده مى كنيم ، اينگونه نيست كه خداوند بلافاصله پس از خطا، فرد را
عقاب كند بلكه به او مهلت داده مى شود.
((حلم الهى )) باعث مى شود كه افراد، فرصت
انديشيدن و بازگشت را پيدا كنند پس خداوند هم از آنان مى گذرد، البته عده اى هم
در گناه خود باقى مى مانند و به عواقب آن هم مى رسند. بنابراين ، كسانى كه باز مى
گردند، حلم الهى به نفع آنان است چه اينكه فرصت بازگشت را پيدا كرده اند، اما آنان
كه در گناه خود بيشتر فرو مى روند، حلم الهى به ضرر ايشان است چه اينكه اگر زودتر
مجازات مى شدند كمتر گناه مى كردند. و شايد براى همين باشد كه خداوند براى آنكه
عذاب عده اى را سنگين تر نمايد، مهلت بيشترى به آنان مى دهد.
به هرحال ، ما در حلم الهى نشانه هاى حكمت ، رحمت و قدرت خداوند را مشاهده مى كنيم
.
اما ((حكمت الهى ))، مشاهده مى شود كه
موجودى مانند انسان در زندگى ، حالات و اعمال گوناگونى دارد، بنابراين ، يك گناه يا
خطا دليل نمى شود كه انسان تا آخر عمر گناهكار باقى بماند، پس لازم است به او فرصت
عمل صالح داده شود.
و اما ((رحمت الهى ))، پس به اين خاطر كه
اين موجود ضعيف و جاهل ، به سبب جهل و ضعف خود دچار خطا گرديده است پس خداوند به او
رحم نموده و از عقاب فورى او صرف نظر مى كند.
و اما ((قدرت الهى ))، بدين جهت كه
موجودات ديگر ضعيف هستند لذا بلافاصله انتقام مى گيرند تا مبادا فرصت انتقامگيرى از
دستشان برود، اما خداوند ((قادر))
متعال هرزمان كه بخواهد مى تواند مجازات نمايد، پس ديگر عجله اى لازم نيست .
O ((يا حَليمُ!)).
((اى آنكه داراى حلم بسيار هستى !)).
((يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!)).
((اى كسى كه نسبت به عاصيان خود حليم هستى !)).
((يا حَلِيماً لايَعْجَلُ!)).
((اى بردبارى كه براى مجازات عجله اى ندارد!)).
معانى اين سه عبارت نيز از بيان عبارت پيش از آنها معلوم مى شود، به همين مضمون در
((اعمال شب جمعه )) چنين آمده است :
((اَنَّهُ لَيْسَ فى حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَلا فى نَقِمَتِكَ
عَجَلَةٌ وَاِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ وَاِنَّما يَحْتاجُ اِلى
الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَقَدْ تَعالَيْتَ يا اِلهى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً)).
(( (بارالها!) در حكم تو ظلمى وجود ندارد و در انتقامگيرى تو
هم عجله اى نيست ؛ چه اينكه آن كس در انتقام گرفتن عجله مى كند كه از فوت وقت بترسد
و آن كس به ظلم كردن احتياج دارد كه ضعيف باشد و تو اى خداى من ! از اين نواقص عارى
هستى و برتر از اين كارها مى باشى ، آن هم برترى بسيار بزرگ )).
O ((يا كَريمَ الصَّفْحِ!)).
((اى آنكه كريمانه گذشت مى كنى !)).
((صفح )) به معناى روى گردانى است ؛ يعنى
ترك كردن و اعراض نمودن و در اصطلاح به معناى اعراض كردن از گناه ديگرى و ناديده
گرفتن آن است ، بنابراين ، با
((عَفْو))قريب المعنى مى باشد.معناى اين
عبارت به عبارت ((ياحَسَنَالتَّجاوُزِ!))نزديك
است .
در قرآن كريم نيز ((صفح )) بيشتر با
((عفو)) ذكر شده است . در سوره مباركه تغابن ، مى
فرمايد:
(... وَاِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ).(137)
((اگر شما گذشت كنيد و ناديده بگيريد و ببخشيد (پس بدانيد كه )
خداوند هم آمرزنده مهربان است )).
امام زين العابدين (عليه السّلام ) در ((دعاى ابى حمزه ثمالى
)) شرط رسيدن به
((صفح الهى )) را ((حسن
ظن )) به پروردگار ذكر مى كند:
((... مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ
اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً)).
وعده صفح و گذشت تو براى كسانى كه به تو حسن ظن دارند قطعى و حتمى است
)).
O ((يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيرَةِ!)).
((اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى !)).
((جريره )) به معناى ((اثم
و ذنب و جنايت )) است .
در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) چنين آمده
است :
((فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ
اخِذْنى بِاَسْوَءَ عَمَلى )).
((پروردگارا! از عفو خودت به آن مقدار كه آرزو و انتظار دارم
به من عطا بفرما و مرا به اعمال زشتم مؤ اخذه مكن )).
واضح است كه مؤ اخذه نكردن خداوند متعال شرايط خاصى دارد، همچنانكه در اين جمله از
دعا مشاهده مى شود كه حضرت ، نخست طلب عفو و سپس درخواست عدم مؤ اخذه مى نمايد.
O ((يا مُقِيلُ!)).
((اى از بين برنده !)).
O ((يا مُقِيلَ الْعَثَراتِ!)).
((اى درگذرنده از لغزشها!)).
((مقيل )) به معناى فسخ كننده و از بين
برنده است و ((عثر)) نيز به معناى سقوط و
لغزش است .
در اين عبارت از گناه به عنوان لغزش و سقوط نام برده شده است ؛ زيرا گناه در واقع
لغزيدن از صراط مستقيم انسانيت و سقوط از طريق الهى است . در ((دعاى
كميل ))، حضرت ، چنين مى فرمايند:
((وَاَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى )).
((از لغزشم بگذر و خطايم را ببخش )).
به هرحال ، اين عبارت هم با بسيارى از عبارات قبلى قريب المعنى مى باشد.
O ((يا ما حِىَ السَّيِّئاتِ!)).
((اى محو كننده زشتيها!)).
هنگامى كه انسان مرتكب گناه مى شود، اين گناه با تمام آثار دنيوى و اخرويش براى
انسان باقى مى ماند، مانند اثراتى كه گناه در دل و جان و قلب آدمى مى گذارد، اثراتى
كه بر اخلاق انسان دارد، اثراتى كه بر سرنوشت انسان و وابستگان او دارد، اثراتى كه
در قيامت براى انسان به عنوان عذاب به بار مى آورد و...
بنابراين ، محو سيّئه و گناه به معناى از بين رفتن تمامى اين آثار و نتايج است و چه
لطفى بالاتر از اين ؟ اما آيا محو گناه و سيّئه از سوى خداوند ضابطه ندارد؟ البته
كه دارد خداوند متعال در قرآن كريم انجام دادن كارهاى خوب را موجب از بين رفتن بدى
مى داند، در سوره هود، مى فرمايد:
(... اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ... ).(138)
((... به درستى كه نيكيها، زشتيها را از بين مى برند)).
عفو و گذشت خداوند متعال
در نماز حضرت امير (عليه السّلام ) آمده است :
((يا مَنْ عَفا عَنِ السَّيِّئاتِ وَلَمْ يُجازِ بِهَا ارْحَمْ
عَبْدَكَ!)).
((اى خدايى كه از زشتيها مى گذرى و انسان را به سبب آن زشتيها
مجازات نمى كنى ! بر بنده خودت رحم نما)).
يعنى در واقع صفت ((عفو و گذشت )) در
خداوند هست اما انسان بايد كارى كند كه ((قابليت و لياقت
)) آن را به دست آورد به همين جهت در مناجات شعبانيه چنين مى فرمايد:
((فَلا تَجْعَلنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَحَجَبَهُ
سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ)).
((بارالها! مرا از كسانى كه روى خود را از آنان گردانده اى
قرار مده و نيز مرا از كسانى كه غفلتشان موجب نرسيدن به عفو تو شده است قرار مده
)).
پس براى دستيابى به ((عفو الهى )) بايد از
((غفلتها)) خارج شد.
خداوند، پوشاننده عيبها
(65) ((يا سَتّارُ!)).
((اى بسيار پوشاننده !)).
(12) ((يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!)).
((اى پوشاننده عيبها و نقصها!)).
(10) ((يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!)).
((اى پوشش هر معيوب !)).
(24) ((يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!)).
((اى پوشش بديها و زشتيها!)).
(22) ((يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!)).
((اى كسى كه قبايح و زشتيها را مى پوشاند!)).
(22) ((يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!)).
((اى كسى كه پرده ها را نمى درد!)).
(22) ((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!)).
((اى كسى كه خوبيها و زيباييها را ظاهر و آشكار مى سازد!)).
معناى ستر
يكى ديگرازصفات بارى تعالى ((ستار))بودن
است .((ستر)) به معناى پوشش است و ستار كه
از اسما خداوند است به معناى ((بسيار پوشاننده ))
مى باشد. از بحثهاى قبل چنين معلوم شدكه نظام تربيت الهى براين اساس است كه حتى
الامكان بشر از بديها دور شود و به سوى خوبيها روى آورد. صفاتى مانند توبه پذيرى ،
مغفرت ، حلم ، عفو و... نيز از صفاتى هستند كه انسان را به اين سمت سوق مى دهند و
راه سعادت را براى بشر هموار مى كنند.
يكى ديگرازصفات بارى تعالى كه رحمت ونعمت بزرگى براى انسان است ،((ستار
بودن )) پروردگار عالميان است . پروردگار متعال ، عيوب و قبايح
بندگان خود را مى پوشاند و بر اين رحمت الهى فوايد بسيارى مترتب است ، فوايد دنيوى
، اخروى ، فردى و اجتماعى .
اگر پوشش را به اين معنا بدانيم كه خداوند متعال عيبها، نواقص و زشتيهاى انسان را
از ديگران مى پوشاند و آنها را ظاهر نمى كند، در اين صورت فوايد آن روشن است ، اما
از نظر فردى ، موجب حفظ آبروى انسان مى شود و اين همان چيزى است كه انسان براى
زندگى در ميان مردم سخت بدان محتاج است .
كسى كه آبروى خود را از دست داده ، حتى اگر پشيمان هم شده باشد، جامعه به سختى او
را قبول مى كند و در نتيجه براى سعادت و ترقى ، ره به جايى نمى برد. بى آبرو شدن نه
تنها راه آينده را براى انسان دشوار مى كند بلكه گذشته انسان را هم خدشه دار مى
سازد و رنگ ديگرى به آن مى دهد.
علاوه بر اين ، افشا نشدن زشتيها و نواقص ، موجب ايجاد فرصت براى بازگشت و جبران
آنها مى شود و الا بسيارى از راهها غير قابل بازگشت مى شوند.
و اما از لحاظ اجتماعى ، ستر عيوب و قبايح موجب صيانت اخلاقى و عقيدتى جامعه مى
شود؛ يعنى اگر قرار باشد قبايح و زشتيهاى همگان برملا و آشكار باشد، ديگر بسيارى از
پرده هاى عفاف ، حيا، صداقت ، درستى و... از بين خواهند رفت كه نتايج سوء آن واضح
است .
افزون بر اين ، آشكار شدن زشتيهاى انسان ، موجب جسور شدن او در انجام ديگر زشتيها
مى شود؛ زيرا يكى از موانع و سدهاى ارتكاب بديها، در نظر گرفتن ديگران و شرم از
آنان است ، اما وقتى كه قبايح آشكار بشود، موجب از بين رفتن تدريجى شرم و حيا مى
شود و انجام قبايح ، عادى مى گردد، به همين خاطر مشاهده مى كنيم كه در دين مبين
اسلام از افشاى بديهاى ديگران نهى شده است . قرآن كريم نيز مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فى الَّذينَ امَنُوا لَهُمْ
عَذابٌ اَليمٌ ... ).(139)
((آنانكه دوست دارند زشتى در ميان مؤ منين رواج يابد، برايشان
عذاب دردناك است ...)).
و اما اگر ستار بودن خداوند را به اين معنا بدانيم كه خداوند زشتيها و قبايح را مى
پوشاند به طورى كه موجب از بين رفتن آنها مى شود، در اين صورت به معناى
((غفار))
نزديك خواهد شد و همان مباحث مغفرت جارى مى گردد.
O ((يا سَتّارُ!)).
((اى بسيار پوشاننده !)).
O ((يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!)).
((اى آنكه عيبها را مى پوشانى !)).
چه بسيار عيوبى كه تنها خود انسان از آن اطلاع دارد و ديگران را نسبت به آنها آگاهى
نيست ؛ مانند عيب در بدن ، فاميل و عشيره ، علم و فهم ، عملكردها و...
بايد دانست كه عيب به معناى ((نقيصه ))
است ، بنابراين ، آيا شامل گناهان هم مى شود يا خير؟ در پاسخ بايد گفت بله ، بلكه
گناه كردن يكى از مصاديق بارز عيب مى باشد. و به عبارتى ديگر، گناه كردن خود حاكى
از وجود عيوب فراوان در آدمى است .
O ((يا ساتِرُ!)).
((اى پوشش دهنده !)).
O ((يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!)).
((اى آنكه هر ناقصى را مى پوشانى !)).
((معيوب )) همان موجود داراى عيب و نقص را
گويند.
معناى عبارت چنين است كه خداوند را قدرت پوشش تمام عيبها هست ، اما اينكه چنين كارى
را هم انجام بدهد، بستگى به وجود شرايط مخصوص دارد كما اينكه در ديگر زمينه ها نيز
چنين است ؛ مثلاً وقتى گفته مى شود:((يا غافر كل ذنب
))؛ نه چنين است كه هركس هرگناهى انجام بدهد، بلافاصله از سوى خداوند
بخشيده مى شود، چون در اين صورت ديگر عذاب و عقاب معنا ندارد، بلكه منظور اين است
كه خداوند متعال توانايى محو كردن و بخشيدن گناه را دارد، اما براى تحقق اين امر،
شخص گنهكار بايد شرايط معينى را داشته باشد كه در جاى خود بيان شده است .
بنابراين ، كسانى كه با سخنهاى بى جا يا رفتار نادرست ، عيوب خويش را
((افشا))
مى كنند، خود مقصر هستند. به عبارت ديگر، ما بايد به وظايف خود در اين زمينه عمل
كنيم و آنگاه از خداوند كه داراى چنين قدرتى است درخواست كنيم و او را به نام مقدسش
در اين زمينه بخوانيم تا به نتيجه مطلوب نايل شويم .
O ((يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!)).
((اى پوشش دهنده آنچه موجب شرم است !)).
در ((اعمال روز بيست و هفتم رجب )) چنين
آمده است :
((اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى )).
((تو پوشش دهنده عيب و شرم من هستى )).
اين عبارت با عبارات قبلى ، قريب المعنى است .
O ((يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!)).
((اى كسى كه زشتيها را مى پوشانى !)).
((قبح ))، ضد حسن و به معناى
((زشتى )) است . در واقع همه گناهان قبيح هستند هرچند
درجه قبح آنها با يكديگر فرق مى كند.
O ((يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!)).
((اى كسى كه پرده ها و پوششها را نمى درد!)).
البته اين در صورتى است كه پرده و حجابى باقى مانده و وجود داشته باشد، اما كسى كه
خود، پرده ها را از بين برده است ، بايد خود را مقصر بداند.
O ((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!)).
((اى كسى كه خوبيها را آشكار مى كنى !)).
در اين عبارت ، به مرحله اى بالاتر مى رسيم ؛ يعنى خداوند متعال نه تنها بديها را
مى پوشاند بلكه از طرف ديگر، خوبى را هم ظاهر مى كند. و اين نهايت خواست انسان است
كه بديهايش مستور و خوبيهايش ظاهر باشند.
در پايان ، بايد گفت كه انسان الهى هم بايد چنين صفاتى داشته باشد؛ يعنى بزرگوارى ،
طهارت ، عفت و حكمت انسان الهى موجب مى شود كه قبايح و عيوب ديگران را پوشيده بدارد
و خوبيهاى آنان را ظاهر سازد كما اينكه در روايات نيز بر اين امر تاءكيد فراوان شده
است .
ستّار بودن خداوند در كلام امام سجاد
(ع )
در نماز حضرت سجاد (عليه السّلام ) اين عبارات آمده است :
((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ وَسَتَرَ الْقَبيحَ! يا مَنْ
لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَريرَةِ وَلَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ! يا عَظيمَ الْعَفْوِ! يا
حَسَنَ التَّجاوُزِ! يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ! يا باسِطَ الْيَدَيْنِ
بِالرَّحْمَةِ!)).
((اى كسى كه زيبائى را آشكار نموده و زشتى را پوشانده است ! اى
كسى كه به گناه مؤ اخذه ننموده و پرده درى نمى كند! اى بزرگ بخشنده ! اى نيكو
درگذرنده ! اى گسترده آمرزش ! اى دارنده رحمتى فراگير!)).
امثال اين جملات در ادعيه ديگر نيز فراوان آمده است .
در همين زمينه در ((دعاى كميل )) چنين
وارد شده است :
((اَللّهُمَّ مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ ... وَكَمْ
مِنْ ثَناءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ)).
((بارالها! چه بسيار قبايحى از من كه آنها را پوشاندى ... و چه
بسيار ستايشهاى زيبايى كه اهلش نبودم ولى برايم منتشر نمودى )).
و در ((مناجاة الراجين )) آمده است :
((يا مَنْ ... اِذا جاهَرَهُ (العبد) بِالْعِصْيانِ سَتَرَ
عَلى ذَنْبِهِ وَغَطّاهُ)).
((اى خدايى كه وقتى بنده اش بى پروا و بى پرده او را معصيت مى
كند او بر گناه بنده اش پرده مى كشد و آن را مى پوشاند)).
در مناجات جليل القدر ((شعبانيه )) نيز
درباره ستّار بودن پروردگار متعال در دنيا و آخرت ، چنين آمده است :
ى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فى الدُّنْيا وَاَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها
عَلَىَّ مِنْكَ فِى الاُْخْرى ، اِلهى قَدْ اَحْسَنْتَ اِلَىَّ اِذْ لَمْ
تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِكَ الصّالِحينَ فَلا تَفْضَحْنى يَوْمَ الْقِيامَةِ
عَلى رُؤُسِ الاَْشْهادِ)).
((پروردگارا! در دنيا گناهانى از من را پوشاندى و من به پوشش
گناهان خود از سوى تو در جهان آخرت بيشتر نيازمند هستم . بارالها! بر من نيكى نمودى
از اين جهت كه گناهانم را بر بندگان شايسته ات آشكار نكردى ، پس در روز قيامت هم
مرا در مقابل ديده خلايق ، مفتضح و رسوا مگردان )).
يعنى در جهان آخرت هم انسان به ((آبرو))
احتياج دارد. و اصولاً يكى از عذابهاى دردناك روز قيامت ، رسوايى آدمى در برابر
ديگران است .
|