گوشه اى از فضايل رسول اكرم ،
اميرالمؤ منين و اهل بيت (عليهم السلام )
شيخ صدوق در «علل الشرايع »
از مفضل بن عمر، روايت مفصلى را نقل كرده كه در آن آمده است : «خداوند
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را براى تمام پيامبران و رسولان فرستاده و
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) جانشين او در ميان آنان مى باشد. و همانگونه كه
فرمانبردارى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آنان واجب مى باشد،
فرمانبردارى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز بر آنان واجب بوده ، ماءمورين
بهشت و دوزخ از او دستور گرفته ، و فرشتگان ماءمور به آمرزش خواستن براى شيعيانش مى
باشد، همانگونه كه ماءمور به پذيرش توحيد، نبوت و ولايت هستند. خداوند متعال مى
فرمايد: «كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مى كنند، با ستايش
خدا او را منزه داشته و براى كسانى كه ايمان آورده اند، آمرزش مى خواهند.»
از اين مطالب روشن مى شود كه تمام هدايتها و سعادتها منسوب به اين دو نفر و
جانشينان آنها مى باشد. و بهمين جهت از طريق عامه و خاصه از رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمودند: اگر گلزارها قلم ، درياها مركب ،
جنيان حسابدار شده و انسانها بنويسند نمى توانند فضايل اميرالمؤ منين را بشمارند.
روايات قطعى داريم كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه
السلام ) و همچنين جانشينان آنها سرچشمه و منشاء همه خيرات هستند. پيش از اين ، از
پيشوايان اهل سنت ، مانند «احمد بن حنبل »
در مسند خود و «ابى يعلى » در كتاب
«فردوس » و از «ابن
خالويه » در كتاب «منهج التحقيق
» روايت صريحى نقل كرديم كه شيعه ، تسبيح ، تقديس ، ثنا
كردن ، لا اله الا الله گفتن و يكتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نيز از شيعيان
آنان آموختند.
زيارت جامعه كبيره كه شيخ صدوق آن را در «الفقيه
» روايت كرده و تمام علماى شيعه آن را پذيرفته و به آن عمل
كرده اند، بعضى از فرازهاى آن گوياى اين مطلب است كه آنان سرچشمه هر خير و سعادتى
بوده ، حساب خلق با آنان و بازگشتشان نيز بطرف آنان است .
و هر شريفى در مقابل آنان پايين آمده است . آنان معادن رحمت بوده و هر كسى كه خدا
را يگانه بداند بايد آنان اين مطلب را از او بپذيرند. خدا با آنان شروع و با آنان
كار را پايان داده ، بخاطر آنان باران فرو فرستاده و بخاطر آنان آسمان را نگه داشته
است ؛ جسم آنان در ميان اجسام ديگران ، روح آنان در ميان روحهاى ديگران و وجود آنان
در ميان مردم است ولى جايگاه و منزلت آنان نزد خدا بگونه اى است كه كسى به آن
نرسيده و توقع رسيدن به آن را هم ندارد.
شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه
السلام ) فرمودند: «اگر عده اى از امت من درباره تو سخنانى
شبيه به آنچه مسيحيان در مورد عيسى بن مريم گفتند، بر زبان نمى آوردند، امروز
درباره تو سخنى مى گفتم كه از كنار هر جمع مسلمانى كه مى گذشتى ، از خاك پا و
باقيمانده آب شستشويت برداشته و براى شفا پيدا كردن از آن استفاده كنند. ولى همين
مقدار براى تو كافى است كه تو از من و من نيز از تو بوده ، تو از من ارث برده و من
نيز از تو ارث مى برم .
اين روايت تصريح دارد به اين كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقط از ترس از
دين برگشتن مردم فضايل او را كتمان كرده است . در عين حال مى بينيم كه فضايل او
آشكار و دنيا را پر كرده است . نيز در احاديث زيادى آمده است كه آنان علت ايجاد
عالم بوده و حديث «اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم .»
معروف و مشهور است .
و كسى كه از چگونگى و حكمت خداوند در آفرينش عالم آگاه شود، يقين مى كند كه يكى از
مخلوقات ، اولين آفريده او، نزديكترينشان به او، واسطه فيض او، اسم اعظم او،
«حجاب نزديكتر» و «نمونه
برتر» مى باشد. طبق روايات زيادى كه وارد شده تمامى اين
موارد در پيامبر ما (صلى الله عليه و آله و سلم ) وجود دارد. و اگر كسى اين مطلب را
قبول كند در مورد فضايلى كه درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت
او آمده است ترديد نخواهد نمود. و با تمام وجود باور مى كند كه عقل ما قدرت شناخت
كامل آنان را ندارد. گرچه در اين راه تمام عمر خود را صرف كنيم . «اگر
آب دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شوند پيش از اين كه كلمات پروردگارم تمام
شود، آب دريا تمام خواهد شد.»
«و اگر چشمانم اجازه يابد، با يك نگاه كه در آرزوى آن بودم
، معروف و مشهور خواهم گرديد، در حالى كه ناشناخته بوده ام .
و من در ميان جلال و جمالش مدهوش شدم ، و زبان حال ، وضع مرا بازگو مى كند.
نگاه هايت را به زيبايى هاى چهره اش بيفكن ، خواهى ديد كه تمام زيبايى ها در چهره
اش فراهم آمده است .
اگر بنا باشد همه زيباييها چهره اى را به حد كمال برساند، خواهى ديد كه زيباييش او
را وادار به تهليل و تكبير مى كند.»
آنان منشاء، سرچشمه و پايان تمام فضايلى هستند كه در كلمات خداست . و اين آيه كلمات
خدا را غير قابل شمارش اعلام كرده بود.
پس بدون هيچ شكى به اين نتيجه مى رسيم كه فضايل على (عليه السلام ) باندازه اى زياد
است كه قابل شمارش نيست .
در اينجا بد نيست نوشته اى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كه در آن گوشه اى از
فضايل اهل بيت (عليهم السلام ) آمده است را نقل كنيم : «ماييم
كه با گامهاى نبوت و ولايت قله هاى حقيقت را فتح نموده و هفت طبقه كوههاى بلند فتوى
را با هدايت روشن نموديم . ماييم شيران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مى
اندازند. امروز شمشير و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستايش و علم از ما. نوه هاى ما
هم پيمانان دين ، جانشينان پيامبران ، چراغهاى مردم و كليدهاى كرم هستند.
«همسخن » خدا بخاطر گواهى ما به
وفاى او لباس برگزيدگى را پوشيده و «روح القدس
» از ميوه نوبر باغهاى ما چشيد. شيعيان ما اهل نجات ، پاك ،
ياور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مى باشند. و بعد از سختى ها چشمه هاى زندگى براى
آنها مى جوشد، تا «الم » و
«طه » و «طواسين
» را تمام نمايند. (امضا) حسن بن على العسكرى . سال دويست و
پنجاه و چهار.
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت (عليهم
السلام ) در قرآن
در ميان مسلمانان دليلى قويتر از كتاب خداى متعال نمى باشد. در اين كتاب آيه
هايى وجود دارد كه بروشنى فضايل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بيان مى
كند و مى گويد كه آن حضرت براى تمام مردم فرستاده شده ، رحمتى براى جهانيان بوده ،
به بالاترين درجه نزديكى به خداوند رسيده ، محبوب خدا و آخرين پيامبران بوده ، از
تمام پيامبران براى او پيمان گرفته شده و خداوند خير زياد و مقامى پسنديده به او
عنايت فرموده است . خداوند به پيامبرى با چنين اوصافى ، در آيه «مباهله
» دستور مى دهد كه اعلام كند: على مانند خود او مى باشد. با
اين مقدمات نتيجه مى گيريم كه على (عليه السلام ) بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) برترين مخلوقات است .
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت در ساير
كتب آسمانى
اين مطلب بطور مشروحتر از كتابهاى آسمانى نيز نقل شده است : (الف در كتابى
كه «شيث » از پدرش
((آدم » به ارث برده آمده است : «آدم
» به نورى كه پرتو افشانى مى نمود و تمام فضا را روشن كرده
بود نگريست كه از مشرق آمده و تا مغرب را پوشانيد آنگاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان
رسيد، سپس رو به من كرد. و من فهميدم نورى كه همه جا را بخوبى روشن كرده نور محمد،
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد. چهار نور نيز از سمت راست ، چپ ،
پس و پيش او را در بر گرفته بودند كه در روشنايى و خوبى خيلى شبيه آن بودند. به من
گفتند: آدم ! اين نور و نورهاى اطراف آن وسيله تو و وسيله مخلوقاتم هستند كه رستگار
مى شوند... اين يكى ، احمد و سرور آنان و سرور مردمان است كه با علم خود آن را
انتخاب كرده و اسم او را از اسم خود گرفته ام و من محمود هستم و او محمد. و اين ،
برادر تنى و وصى او مى باشد كه او را بوسيله او يارى مى كنم ... دلهاى پيامبران
برگزيده خود را نگاه كردم و نديدم كسى مانند محمد برگزيده مخصوصم فرمانبردارم بوده
و خيرخواه خلقم باشد. او را با آگاهى انتخاب كرده و نام او را در كنار نام خود قرار
دهم . آنگاه ديدم قلب خواص او كه بعد از او هستند، مانند قلب او مى باشد. آنان را
نيز با او پيوند داده ، وارثان كتاب ، وحى و آشيانه هاى حكمت و نور خود قرار داده و
به نام خود سوگند ياد كرده ام هيچگاه كسى را كه مرا ديدار كند و به يكتا دانستن من
و رشته دوستى آنان چنگ زده باشد، با آتش خود عذاب نكنم .
(ب در كتاب
((ادريس » به قوم خود گفت : فرزندان پدر
شما «آدم » (عليه
السلام ) و فرزندان فرزندان او و خاندان آنان از يكديگر پرسيدند: بنظر
شما چه كسى نزد خدا عزيزتر، داراى مقام بهتر و نزديكتر به اوست ؟ عده
اى گفتند: پدر شما، آدم ، كه خداى متعال او را با دست خود ساخته ،
فرشتگان خود را براى او به سجده افكنده ، او را در زمينش جانشين قرار
داده و همه مردم را تحت تسلط او در آورده است . عده اى گفتند: فرشتگانى
كه هيچگاه از فرمان خداوند سرپيچى ننموده اند. عده اى گفتند: رؤ ساى سه
گانه فرشتگان ، جبرييل ، ميكاييل و اسرافيل ، آنگاه بسوى
«آدم » (عليه السلام )
روانه شده و جريان را تعريف كردند. او گفت : فرزندانم ! به شما مى گويم
كه چه كسى نزد خداى متعال از تمام مخلوقات عزيزتر است . بخدا سوگند،
آنگاه كه روح در من دميده شد و نشستم عرش بزرگ خداوند برايم درخشيد،
نگاه كردم ديدم در آن نوشته است : محمد رسول خداست . فلانى امين خداست
. فلانى برگزيده خداى متعال است و نامهاى ديگرى كه با نام محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) مقرون بود نوشته شده بود. آنگاه گفت : در
آسمان جايى نبود مگر اين كه روى آن نوشته بودند «لا
اله الا الله » و هر جايى كه «لا
اله الا الله » نوشته شده بود، نوشته بودند -
البته نه با خط بلكه خلقتا - «محمد رسول الله
»؛ «محمد رسول خداست
» و هر جايى كه نوشته بود: «محمد
رسول خداست » نوشته بود: «فلانى
برگزيده خداست .» «فلانى
دوست صميمى خداست .» «فلانى
امين خداى عزوجل است » و نيز نامهاى ديگرى
نوشته بود.
«آدم » فرمود: فرزندانم
! محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كسانى كه نامشان همراه با نام
او نوشته شده بود، از تمامى مردم پيش خداوند عزيزتر هستند.
(ج از كتاب «صلوات »
حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام ) نقل شده كه در «تابوت
» نگاه كرد، خانه محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم ) آخرين پيامبران را ديد در حالى كه على بن ابيطالب در سمت راست او
و دست به دامان او بود. نيز شكل بزرگ و درخشانى ديد كه در آن نوشته شده
بود: اين وصى و برادر تنى اوست كه او را يارى و تقويت مى كند. ابراهيم
پرسيد: پروردگارا! خداى من ! سرور من ! اين مخلوق شريف كيست ؟ خداى
عزوجل وحى فرمود: اين بنده و دوست صميمى من ، آغازگر و پايان دهنده است
و اين وصى و وارث او مى باشد.
عرض كرد آغازگر و پايان دهنده كيست ؟ فرمود: اين محمد است ، برگزيده من
، اولين مخلوق من و بزرگترين حجت من در ميان مردمان من است . وقتى كه
آدم در مرحله گل و جسد بسر مى برد، او را آگاه نموده و حياتش دادم . و
در زمانى كه پيامبرى نبود او را براى تكميل دين به پيامبرى برانگيخته و
با او به رسالتها و انذارهاى خود پايان دادم .
اين هم برادر و بهترين دوست اوست . پيش از اين كه آسمان و زمينم و
مخلوقات خود را بيافرينم بخاطر اينكه از آنان و دلهايشان آگاه بودم ،
آنان را خلق كرده رشته برادرى بين آنها ايجاد، آنان را پاك و خالص كردم
. نيكوكاران از آنها و دودمان آنها برخاسته اند. و من از حال بندگان
خود آگاهم .
(د در سفر دوم «تورات »
آمده است : در ميان درس نخوانده هاى فرزندان اسماعيل رسولى برانگيخته
، كتاب خود را بر او فرو فرستاده ، و شريعت گرانبهايى را به وسيله او
براى تمامى مخلوقاتم مى فرستم . حكمت خود را به او عنايت كرده ، با
فرشتگان و لشكريانم او را تقويت نموده و دودمان او را مبارك مى گردانم
... با دوازده نفر از دودمان او دين خود را كامل نموده و او آخرين
پيامبر و رسولى است كه مى فرستم .
(ه در مفتاح چهارم وحى به عيسى (عليه السلام ) آمده است : عيسى ! اى
فرزند بتول پاك ! به سخنانم گوش و در راه من كوشش كن . تو را بدون
اينكه پدرى داشته باشى آفريده و نشانه اى براى مردمان قرار دادم . فقط
مرا پرستش نموده و فقط بر من توكل كن . كتاب را با توانايى گرفته و آن
را براى اهل سوريا تفسير كن . و از طرف من به آنان بگو: من خدايى هستم
كه هيچ خطايى بجز من نبوده ، زنده ، ازلى و قيوم بوده تغيير نكرده و از
بين نمى روم . پس به من و به رسول و پيامبر درس نخوانده ام كه در آخر
الزمان بوده و پيامبر رحمت و نبرد و اولين و آخرين مى باشد ايمان
آوريد.
او اولين پيامبرى بود كه آفريده شد، و آخرين پيامبرى بود كه مبعوث
گرديد.
مطالبى كه از كتابهاى آسمانى نقل كرديم بنقل از روايت سيد در اقبال با
اسناد صحيح از «ابى المفضل محمد بن عبدالمطلب
شيبانى » بود. و در كتاب «حسن
بن اسماعيل اشناس » از «كتاب
اعمال ذى حجه » درباره مباهله پيامبر مى گويد:
هنگامى كه پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نمايندگانى براى
مسيحيان نجران فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود، آنان براى
تطبيق خصوصيات آخرين پيامبر كه در كتاب «جامعه
» بود به اين كتاب مراجعه نموده و عين اين
مطالب را با همين الفاظ در كتابهاى مذكور مطالعه نمودند. و همين مقدار
براى اثبات فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كافى است .
فضايل اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) بنقل از مخالفين اهل بيت
بهر صورت فضايلى را كه مخالفين اهل بيت و حتى دشمنان آنها براى
على (عليه السلام ) نقل كرده اند بيش از حد تواتر است . بلكه حديث غدير
و تصريح پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اولويت اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) بر مؤ منين ، نسبت به آنها، نيز در روايت آنان بيش از
حد تواتر است ؛ چه رسد به روايات شيعه . تا جايى كه «ابن
حجر عسقلانى » با آنكه دشمن اهل بيت است درباره
حديث غدير مى گويد: سى نفر از صحابه به اسناد صحيح و معتبر آن را روايت
نموده اند. البته بعد از اين سخن مى گويد: فلانى آن را ضعيف دانسته است
. كه چنين سخنى از عجايب روزگار است .
«سيد» از كتاب
«ابى سعيد مسعود بن ناصر سجستانى
» كه مخالف اهل بيت مى باشد بنقل از صد و بيست
نفر از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است كه
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصريح به وجود اين فضايل در على
(عليه السلام ) نموده است . و نيز از محمد بن جرير طبرى تاريخ نگار، از
كتاب «الرد على الحرقوصيه »
حديث غدير و تصريح پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ولايت على
(عليه السلام ) را با هشتاد و پنج سلسله نقل كرده است . و نيز از حافظ،
«ابن عقده » نقل نموده
است كه او با صد و پنج سلسله سند رواياتى را نقل كرده است كه در آن
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصريح به ولايت اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) نموده است . براى توضيح بيشتر مى توان به كتاب
«عبقات الانوار» تاءليف
سرور علماى بزرگ «مير حامد حسين
)) مراجعه كرد، كتاب بى نظيرى كه درباره اثبات جانشينى پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) نوشته شده و در اسلام و ساير اديان بى
سابقه است .
مشروح رويداد غدير
درباره اعلام جانشينى اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (عليه
السلام ) از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايات مجمل و
مفصلى ، با اندكى اختلاف در بعضى از الفاظ وارد شده است . ولى روايات
متواتر و بالاتر از متواترى كه همه علماى اهل سنت بر صحت آن اتفاق
دارند، اين است كه هنگامى كه اين آيه «پيامبر
به مؤ منين سزاوارتر از خود آنهاست . همسران پيامبر مادران آنها بوده و
در كتاب خدا، عده اى از مؤ منين نسبت به بعضى ديگر سزاوارتر هستند»
نازل شد، مردم گفتند: رسول خدا! اين چه ولايتى (سزاوارى ) است كه شما
با آن نسبت به ما سزاوارتر از خود ما هستيد؟ رسول خدا فرمود: ولايت اين
است كه از من حرف شنوى داشته و مراعات كنيد، خواه سخن من مطابق ميل شما
باشد يا نه . پيامبر در روز غدير فرمودند: هر كس من به او سزاوارتر
هستم ، على نيز به او سزاوارتر است . اهل سنت بر صحت و اعتبار اين حديث
با اين الفاظ كه تصريح به جانشينى دارد، اتفاق دارند - بخصوص با ملاحظه
قرائن روشن و قطعى و روايات مفصل - براى توضيح بيشتر مى توانيد به كتاب
هايى كه در اين زمينه تاءليف شده مراجعه نماييد.
يكى از روايات مفصلى كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، روايتى است كه در
كتاب «الخالص » از احمد
بن محمد با مستند كردن آن به «حذيفه بن يمان
» نقل شده است . او مى گويد: از او در مورد روز
غدير و پيامبر پرسيدم ، گفت : خدا اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود:
«پيامبر نسبت به مؤ منين سزاوارتر از خود
آنهاست » در پى آن مردم پرسيدند: رسول خدا!
ولايتى كه شما نسبت به ما از خود ما سزاوارتر مى باشى چيست ؟ فرمود:
حرف شنوى و اطاعت خواه مورد پسند شما باشد يا نه . آنان گفتند: شنيديم
و اطاعت كرديم . در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: و نعمت خدا را
بر خود و پيمانى را كه - وقتى گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم - از شما
گرفت به ياد آوريد.
پس از آن با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حجة الوداع رفتيم
. جبرئيل فرود آمد و گفت : محمد! پروردگار به تو سلام رسانده و مى گويد
على را به رهبرى مردم منتصب كن . پيامبر گريست ، به گونه اى كه محاسنش
تر شد. آنگاه به جبرئيل گفت : جبرئيل ! مردم من تازه مسلمان شده و براى
دين خدا با آنان مبارزه كرده تا تسليم شده اند. اكنون چگونه مى توانم
كسى غير از خود را بر آنان مسلط نمايم . پس از اين جبرئيل بالا رفت .
صاحب «كتاب النشر والطى »
از «حذيفه » نقل مى
كند: پيامبر، على را به يمن فرستاد بعد از مدتى به مكه آمد - در اين
حال ما با رسول خدا بوديم - روزى على به سوى كعبه نماز مى گذارد و در
حال ركوع بود كسى از او چيزى خواست ، او نيز انگشتر خود را به او داد.
و در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود «ولى
شما فقط خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده ، نماز گزارده و در
حال ركوع زكات مى پردازند.» بعد از نزول اين
آيه رسول خدا تكبير گفته و اين آيه را بر ما خواند. آنگاه فرمود:
برخيزيد برويم چنين كسى را كه خداوند فرموده است پيدا كنيم . وقتى رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مسجد شد با شخصى روبرو شد از او
پرسيد كجا بودى ؟ گفت : پيش اين نمازگزار بودم كه در حال ركوع اين
انگشترى را به من داد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكبير
گفته ، به سوى على رفت و فرمود: على ! امروز چه كار خيرى انجام داده اى
؟ على نيز جريان را تعريف كرد در اين حال پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم ) براى سومين بار تكبير گفت .
منافقين به يكديگر نگاه كرده و گفتند: ما تحمل ولايت و اطاعت او نداريم
. بهمين جهت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خواهيم كس
ديگرى را به جاى او انتخاب كند و همين عمل را هم انجام دادند. اينجا
بود كه آيه نازل شد «بگو نمى توانم كس ديگرى را
بجاى او انتخاب كنم » آنگاه جبرئيل گفت : كار
را تمام كن . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حبيب من ،
جبرئيل ! توطئه هاى آنان را شنيدى .
آنگاه صاحب كتاب «النشر والطى
)) بنقل قول از غير «حذيفه
» مى گويد: يكى از فرمايشات پيامبر در
«منى » اين بود
«دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مى
گذارم كه اگر به آنها عمل كنيد گمراه نخواهيد شد. كتاب خدا و دودمان
خودم ، اهل بيتم . خداوند دانا به من خبر داده است كه آنها تا روز
قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد؛ مانند اين دو انگشت من - و دو انگشت
سبابه را كنار هم گذاشت - توجه داشته باشيد، كسى كه در پناه آنها باشد
نجات پيدا كرده و كسى كه با آنها مخالفت نمايد هلاك خواهد شد. اى مردم
! آيا اين مطلب را به شما رساندم ؟ گفتند: بله . فرمود: خدايا! گواه
باش »
سپس صاحب اين كتاب اضافه مى كند: «در آخرين
روزهاى «تشريق » خداوند
اين آيه را نازل فرمود: «اذا جاء نصر الله ...»
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين آيه خبر مرگ مرا داد.
آنگاه به مسجد «خيف »
رفته و هنگامى كه وارد مسجد شد، نماز جماعت را اعلام كرد. مردم جمع
شدند. پس از ستايش خداوند براى مردم سخنرانى نموده و در ميان سخنان
خود فرمودند: «اى مردم ! دو چيز گرانبها و دو
ثقل در ميان شما باقى مى گذارم ، كتاب خدا و دودمانم ، اهل بيتم . ثقل
اكبر كتاب خداى عزوجل مى باشد كه يك طرف آن بدست خدا و طرف ديگر آن به
دست شماست پس به آن متمسك شويد و ثقل اصغر دودمان و اهل بيتم مى باشند.
خداى آگاه مرا خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نشده و
مانند اين انگشتان - و انگشتان سبابه و ميانه خود را كنار هم گذاشت -
كه يكى برتر از ديگرى باشد. بعد از سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله
و سلم ) عده اى جمع شده و گفتند: محمد مى خواهد امامت را در بين دودمان
خود قرار دهد و وارد كعبه شده و پيمانى را به اين مضمون نوشتند: اگر
محمد از دنيا برود يا كشته شود، نخواهيم گذاشت جانشينى او به دودمانش
برسد. در اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «آنان
تصميم به انجام كارى گرفتند؛ ما نيز مصمم شديم . فكر مى كنند اسرار و
سخنان پنهانى آنان را نمى شنويم ! ماءمورين ما تمام آن سخنان را مى
نويسند.» «حذيفه
» مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
) دستور حركت داد و ما رهسپار مدينه شديم . صاحب كتاب
((النشر والطى » مى گويد در همين هنگام
جبرئيل نازل شده و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : بخوان
: و اى رسول ! آنچه را از جانب پروردگار بر تو نازل شده برسان ... در
بين راه به غدير خم رسيديم هوا چنان گرم بود كه اگر گوشت را روى زمين
مى انداختند، كباب مى شد. پيامبر دستور توقف و نماز جماعت داد. آنگاه
مقداد، سلمان ، ابوذر و عمار را خواسته و به آنان دستور داد تا زير دو
درخت را جارو كرده ، در آن محل سنگهايى را روى هم گذاشته و از آن منبرى
باندازه قامت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسازند و پارچه اى
روى آن بيندازند. سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به منبر
رفته به راست و چپ خود نگريست و منتظر شد تا مردم جمع شدند. آنگاه
فرمود:
سپاس خداوندى را سزاست كه يكتاى يگانه و در يگانگى بى نظير است ...
اقرار مى كنم كه بنده او بوده و به خداوندى او گواهى مى دهم . آنچه را
از جانب خدا به من وحى شده به شما مى گويم ؛ تا مبادا بلايى آمده و مرا
نابود سازد. به من وحى شده است : و اى رسول آنچه را از جانب پروردگارت
به تو نازل شده است به مردم برسان ... مردم ! در بيان آياتى كه خداوند
بر من نازل نموده و وحى خداوند متعال كوتاهى نكرده ام . شاءن نزول آيه
مذكور اين بود كه بارها جبرئيل به سويم فرود آمده و از جانب خداوند به
من دستور داده كه در ميان مردم و براى سياه و سفيد بگويم و اعلام كنم
كه على بن ابى طالب برادر من جانشين من و امام بعد از من است . بخوبى
مى دانم كه منافقين با زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند و فكر مى
كنند كار بدى نيست ولى خداوند آن را كار بسيار زشتى مى داند. آزار
بسيارى به من رساندند. به علت توجه زيادى كه به آنان داشتم گاهى مى
گفتند: او گوش است . تا جايى كه خداوند اين آيه را نازل كرد:
«عده اى از آنان به پيامبر آزار رسانده و مى
گويند: او گوش است . بگو گوش خيرى براى شماست »
و اگر مى خواستم مى توانستم نامهايى را كه شايسته آنان است بر آنان
بگذارم .
خداوند او را ولى و امام شما نموده و فرمانبردارى از او را بر مهاجرين
، انصار و تابعين ، بيابانى و شهرى ، عجم و عرب ، آزاد و بنده ، كوچك و
بزرگ ، سفيد و سياه و هر مسلمانى واجب كرد. سخن و حكم او قابل اجرا و
دستور او نافذ است . كسى كه با او مخالفت كند، ملعون و كسى كه او را
تصديق كند، مورد رحمت قرار مى گيرد.
مردم ! در قرآن تدبر كرده ، آيه ها و محكمات آن را فهميده و از
متشابهات آن پيروى نكنيد. بخدا سوگند، كسى تفسير صحيح آن را بيان نمى
كند، مگر كسى كه اكنون دستش را گرفته و با دستم آن را بلند كرده ام .
به شما اعلام مى كنم : كسى كه من مولاى اويم ، او نيز مولاى اوست .
مردم ! على و فرزندان پاكم ، كه از نسل او مى باشند ثقل اصغر و ثقل
اكبر مى باشد. و تا زمانى كه بر حوض ، بر من وارد شوند، از يكديگر جدا
نمى شوند. بعد از من كسى جز او حق فرمانروايى بر مؤ منين را ندارد.
آنگاه بازوى او را گرفته ، او را مقدارى بلند كرده و در سمت راست خود
قرار داد. سپس او را بلند كرده و فرمود: اى مردم ! چه كسى از خودتان بر
شما سزاوارتر است ؟ گفتند: خدا و رسول او. فرمود: توجه كنيد! كسى كه من
به او سزاوارترم على نيز به او سزاوارتر است . خداوندا! با دوستان او
دوست و با دشمنانش دشمن باش . يارى كنندگان او را يارى نموده و كسانى
را كه به او كمك نكنند از يارى خود محروم فرما. خداوند دين شما را با
ولايت و امامت او كامل كرد. خداوند قبل از اينكه در آيه اى مؤ منين را
مورد خطاب قرار دهد او را مورد خطاب ساخته است . در «هل
اتى » خداوند فقط براى او بهشت را گواهى نموده
و اين آيه درباره شخص ديگرى نيست . دودمان پيامبران از نسل خودشان ولى
دودمان من از نسل على مى باشد. فقط انسانهاى تيره روز با على دشمنى
ورزيده و تنها انسانهاى پرهيزكارند كه در ولايت على بسر مى برند. سوره
«والعصر» درباره على
نازل شده است . به پروردگار عصر سوگند تفسير آن در روز قيامت است كه
«ان الانسان لفى خسر؛ تمامى انسانها ورشكسته
اند» يعنى دشمنان آل محمد. «الا
الذين آمنوا؛ مگر كسانى كه ايمان آوردند» يعنى
به ولايت آنان ايمان آوردند. «و عملوا الصالحات
؛ به كارهاى نيك پرداخته » و در زمان غيبت غايب
آنان «تواصوا بالصبر؛ سفارش به صبر كنند»
مردم ! به خدا، رسول و نورى كه نازل كرده ايمان آوريد. خداوند نور را
در من ، سپس در على و آنگاه در نسل او تا مهدى ، همان كسى كه حق خدا را
مى گيرد، فرود آورده است . مردم من رسول خدا هستم . قبل از من هم
رسولانى بوده اند. صبر و شكر، در على و بعد از او، در فرزندانش وجود
دارد. مردم ! قبل از شما بيشتر پيشينيان گمراه بوده اند، من راه مستقيم
خدا هستم ، راهى كه شما مامور به پيروى از هدايت در آن مى باشيد. بعد
از من على و آنگاه فرزندان او امامانى هستند كه به حق راهنمايى مى
كنند. من مطالب را به خوبى برايتان گفته و بينشى روشن به شما دادم .
بعد از من هم على راه را براى شما روشن مى كند. بعد از پايان سخنانم
دعوت مى كنم شما را براى بيعت با او با من دست داده و به ولايت او
اقرار كنيد. من به خدا بيعت كرده و على به من ، من نيز از جانب خدا،
براى او از شما بيعت مى گيرم . «كسى كه پيمان
شكنى كند فقط به ضرر خود اوست و هر كس كه به تعهدات الهى خود عمل كند،
خداوند به زودى پاداش بزرگى به او عنايت مى فرمايد»
مردم ! شما بيش از آن هستيد كه بتوان يك بيك با شما دست داد. بهمين جهت
خداوند به من دستور داده كه براى فرمانروايى على و امامان بعدش كه از
من و او مى باشند، با زبان از شما پيمان گرفته و اعلام كنم كه دودمان
من از نسل او مى باشد. پس اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع داده و
بگوييد: شنيديم و فرمان برديم . و از ابلاغ پيامهاى پروردگارت راضى
هستيم ، با دل ، زبان و دستهايمان اين مطالب را پذيرفته ، با آن زندگى
كرده ، مى ميريم و برانگيخته مى شويم ، تغيير نكرده ، عوض نشده ، شك و
شبهه اى پيدا نمى كنيم ، با دل و زبان با خدا، تو، على حسن و حسين و
امامانى كه ذكر كردى عهد و پيمان سخت و محكم بسته ، چيزى غير از آن
نخواسته و اين مطالب را به هر كس كه ببينيم ، مى رسانيم . مردم در جواب
گفتند: به روى چشم امر خدا و رسول خدا را شنيديم و اطاعت نموديم و از
ته دل به آن ايمان آورديم . در اين هنگام و در حالى كه على (عليه
السلام ) در ميان آنان بود به طرف رسول خدا آمدند تا اينكه ظهر شد،
نماز ظهر و عصر را با هم به جاى آورده و پس از غروب آفتاب ، نماز مغرب
و عشا را نيز با هم به جاى آوردند. هر وقت عده اى براى پذيرش اين مطلب
به خدمت پيامبر مى آمدند، رسول خدا مى گفت : تمام ستايشها مخصوص خدايى
است كه ما را برتر از جهانيان گردانيد. «ابو
سعيد سمان » روايت كرده است : شيطان در شكل
پيرمردى پرهيزگار پيش رسول خدا آمده و گفت : چقدر كم هستند پيمان
بستگان با تو در مورد آنچه درباره على مى گويى . در اينجا بود كه
خداوند اين آيه را نازل فرمود «و شيطان گمان
باطل خود را راستين و حقيقى جلوه داده كه در نتيجه بجز گروهى از مؤ
منين ديگران از او پيروى كردند.» آنگاه عده اى
از منافقين پيمان شكن گرد آمده و گفتند: محمد ديروز در مسجد
«خيف » چنين گفت ،
امروز نيز چنين ، اگر به مدينه باز گردد، حتما براى او بيعت مى گيرد.
بنابراين بهتر است قبل از رسيدن محمد به مدينه او را بكشيم . در آن شب
چهارده نفر براى كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در گردنه اى
بين «جحفه » و
«ابواء» به كمين
نشستند. با اين نقشه كه هفت نفر در سمت راست گردنه و هفت تن ديگر در
سمت چپ آن نشسته و شتر او را رم بدهند. وقتى شب فرا رسيد رسول خدا نماز
خوانده ، سوار بر شتر تندرو خود شده و در جلوى همراهان خود حركت كرد،
هنگامى كه از گردنه بالا رفت جبرئيل به او گفت : محمد فلانى و فلانى -
همه آنها را نام برد كه صاحب كتاب نام تمامى آنان را آورده است - در
گردنه به كمين نشسته تا تو را بكشند. رسول خدا پشت سر خود را نگاه كرد
و پرسيد، چه كسى پشت سر من است ؟ «حذيفه بن
يمان » پاسخ داد: من هستم . رسول خدا از حذيفه
پرسيد آنچه ما شنيديم تو هم شنيدى ؟ پاسخ داد: بله . فرمود: اين مطلب
را كتمان كن . آنگاه به آنان نزديك شده و آنان را با نام خود و
پدرانشان صدا زد، همين كه صداى رسول خدا را شنيدند، شتران خود را كه
داخل گردنه بسته بودند رها كرده پا به فرار گذاشته و خود را در ميان
جمعيت گم كردند وقتى مردم به رسول خدا رسيدند رسول خدا در پى شتران
آنان رفته و آنها را پيدا كرد. وقتى از گردنه فرود آمد، فرمود: كسانى
كه در كعبه هم سوگند مى شوند كه اگر محمد به مرگ الهى از دنيا برود يا
كشته شود، نگذارند رهبرى به اهل بيت او برسد و در پى آن ، اين كار زشت
از آنان سر مى زند، سخت در اشتباه هستند. آنگاه آنان پيش رسول خدا آمده
و سوگند ياد كردند كه اصلا چنين كارى از آنان سر نزده است . در اينجا
بود كه اين آيه نازل شد: «سوگند ياد مى كنند كه
نگفته اند، ولى آنان كلمات كفرآميز گفته و بعد از مسلمانى كافر شده و
در پى چيزى هستند كه بدان نرسيده اند» رويداد
عقبه را عده اى از اهل سنت نيز در تفسير و كتابهاى ديگر خود نقل كرده
اند.
اعمال شب عيد غدير
در شب عيد غدير دوازده ركعت وارد شده ، كه مجموع دوازده ركعت ،
يك سلام در پايان نماز دارد. بعد از هر دو ركعت نشسته ، در هر ركعتى ده
بار «حمد» و
«قل هو الله » و يك بار
«آية الكرسى » و در
ركعت دوازدهم هفت بار «حمد»
و «قل هو الله » خوانده
، سپس دست به قنوت برداشته و ده بار در آن بگو:
لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك ، و له الحمد يحيى و يميت
و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شى قدير آنگاه ركوع و
سجده را انجام داده و ده بار در سجده بگو: سبحان
من اءحصى كل شى ء علمه ، سبحان من لا ينبغى التسبيح الا له سبحان ذى
المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الكرم ، اساءلك
بمعاقد العز من عرشك و منتهى الرحمة من كتابك و بالاسم الاعظم و كلماتك
التامة ان تصلى على محمد رسولك و اءهل بيته الطاهرين و ان تفعل بى
و حاجات خود را بگويد و سپس بگويد: انك سميع مجيب .
دعاى خوبى نيز روايت شده است كه مضمون آن گواه درستى آن بوده و با اين
جمله شروع مى شود «اللهم انك دعوتنا الى سبيل
طاعتك ...»
اعمال روز عيد غدير
سيد به نقل از امام رضا (عليه السلام ) از پدران پاكش ، سخنرانى
طولانى و ارزنده اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در روز عيد غدير را
روايت كرده است كه آخر آن چنين است :
«بعد از پايان مراسم ، خانواده خود را در وسعت
و آسايش قرار داده با برادرانتان نيكى نموده ، و به خاطر نعمتهايى كه
خداوند متعال به شما ارزانى داشته از او سپاس گذارى نماييد. گرد هم
آييد تا امور شما سامان پذيرفته ، به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت
شما را بپذيرد. خداوند در اين روز چند برابر پاداش عيدهاى قبل و بعد آن
مگر در چنين روزى را به شما عنايت مى كند شما هم نعمتهاى الهى را كه در
اختيار داريد به يكديگر ببخشيد.
نيكوكارى در اين روز مال را
افزايش و عمر را طولانى مى كند. مهربانى با يكديگر رحمت و عطوفت
خداوندى را برمى انگيزد. از مالى كه خداوند به شما داده است به اندازه
توانايى به برادران و خانواده خود بخشيده ، با يكديگر خوشرو بوده و در
ديدارهاى خود مسرور باشيد. سپاسگزار نعمتهاى خدا بوده ، توقع كسانى را
كه از شما انتظار دارند بخوبى برآورده نموده و متناسب با امكانات خود
دارايى و توانايى خود را با ضعيفان خود بتساوى تقسيم نماييد، كه هر
درهم از جانب خداى عزوجل برابر با دويست هزار درهم و بيشتر است . روزه
اين روز از روزه هايى است كه خداوند آن را سفارش كرده و آن را برابر با
پاداشى بزرگ قرار داده است . تا جايى كه اگر بنده اى از ابتداى دنيا تا
انتهاى آن روزها را روزه گرفته ، شبها مشغول عبادت بوده و در روزه خود
مخلص باشد باز هم نمى تواند به اين پاداش برسد. اگر كسى در اين روز
ابتدا به يارى برادر خود برخاسته و با ميل و رغبت با او خوش رفتارى كند
پاداش كسى را خواهد داشت كه اين روز را روزه گرفته و شبش را به عبادت
گذرانده باشد. و كسى كه مؤ منى را در شب آن افطار دهد مانند كسى است كه
ده فئام را افطار داده باشد - شخصى برخاسته و گفت : اميرالمؤ منين فئام
چيست ؟ حضرت فرمودند: صد هزار پيامبر و صديق و شهيد - چه رسد به اينكه
جمعى از زنان و مردان مؤ من را سرپرستى كند كه من ضمانت مى كنم خداوند
امان از فقر و كفر به او عنايت فرمايد. و اگر در شب يا روز آن يا بعد
از آن ، تا عيد سال آينده ، مرگ او فرا رسد و گناه كبيره اى انجام
نداده باشد پاداش او با خداست . كسى كه به برادر خود قرض داده و آنان
را يارى كند من ضامن هستم كه اگر خداوند او را در دنيا باقى دارد قرض
او را باز پس گرفته و اگر از دنيا برود در آخرت عمل او را جبران
نمايد. هنگام ديدار به يكديگر سلام كرده ، دست داده و نعمت اين روز را
تبريك بگوييد. اين مطلب را حاضرين به غايبين اطلاع دهند. بايد افراد بى
نياز به يارى نيازمندان شتافته و توانگران به افراد ضعيف كمك كنند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين مطالب را به من دستور داده
بود.»
آنگاه به جاى نماز جمعه ، نماز عيد خوانده و همراه با فرزندان و پيروان
خود روانه منزل امام حسن مجتبى (عليه السلام ) گرديده و در ضيافتى كه
در منزل آن حضرت تدارك ديده شده بود شركت نمودند و تمامى آنها از فقير
و غنى با تحفه اى براى خانواده خود از خانه آن حضرت خارج شدند.