فصل 9: روايات سلمان
روايات سلمان
از سلمان اهل بيت(ع)، حكيم، عارف و مجاهد، كه حدود ده سال با
پيامبر(ص)مىزيسته، و ساليان بيشترى در محضر امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) بوده،
درمسائل مختلف اعتقادى، احكام دين، و اخلاق و تاريخ، روايات فراوانى وارد
شده،كه تا جايى كه فرصت اين فصل اجازه مىدهد، آنها را مورد مطالعه و بررسى
قرارمىدهيم.
1- تفرقه امت!
سلمان فارسى، مىگويد: رسول خدا(ص) فرمود: تفرق امتى ثلاث فرق...
امت من بعد از من به سه گروه تقسيم مىشوند، يك گروه از آنان بهراه
حقاستوار مىمانند، باطل از وضع آنان نمىكاهد، آنان من و اهل بيت(ع) مرا
دوستمىدارند، داستان اين گروه مثل طلاى خالص است، كه هر چه داخل آتش شود
وحرارت بيند، به ارزش آن افزوده مىگردد.
گروهى راه باطل را پيش مىگيرند، حق به حال آنان سودى نمىبخشد،
آناننسبتبه من و اهل بيت من كينه پيدا مىكنند، وضع اينان مانند آهن است، كه
اگرداخل آتش گردد و حرارت ببيند، كاسته و فاسد مىشود!
گروه سوم، افراد حيران و سرگردان هستند، چون افرادى كه گرد «سامرى»
جمعشدند، اينان با اهل حق تماس و معاشرت ثابتى ندارند، اما شعار جنگ و
قتالنمىكنم را خوب بيان مىكنند، و امام و پيشواى آنان، عبدالله بن قيس اشعرى
(ابوموسى اشعرى) است! (1) .
2- سعيد و شقى
زاذان، معروف به ابوعمرو فارسى، از سلمان فارسى روايت مىكند، كه وى
گفتهاست: روز عرفهاى رسول خدا(ص) ميان جمعيتى حضور يافت و اعلام كرد:
اىمردم! امروز خداوند اراده فرموده، كه همه شما را به طور عموم و على(ع)
رابخصوص مورد عنايت و غفران خويش قرار دهد.
سپس به على(ع) فرمود: نزديك من بيا، آنگاه دست على(ع) را در دستخودگرفت و
فرمود: سعادتمند كامل و حقيقى كسى است، كه بعد از من از تو اطاعتكند و ولايت
تو را بپذيرد. و شقاوتمند و بدبخت كسى است، كه بعد از من، در حقتو عداوت ورزد،
و راه عصيان و نافرمانى تو را پيش گيرد (2) .
3- شهادت به يگانگى خدا
سلمان فارسى مىگويد: رسول خدا(ص) به من دستور داد: هر وقتشب را بهصبح
آوردى، بگو: اللهم انت ربى، لا شريك لك، اصبحنا و اصبح الملك لله، لاشريك له.
اين كلمات را سه بار بخوان، همچنين شب هم آنها را تكرار كن، زيرا خواندن
ايندعا موجب آمرزش گناهان ميان شب و روز مىگردد (3) .
4- اعلم امت
متقى هندى، خوارزمى و علامه امينى، روايت مىكنند، كه سلمان گفت:
رسولخدا(ص) فرمود: اعلم امتى من بعدى على بن ابى طالب(ع) (4) .
عالمترين افراد امت من، پس از من على بن ابى طالب(ع) است.
5- اولين مسلمان
ابن عبدالبر اندلسى، متوفاى سال 468 هجرى، و ديگران روايت كردهاند،
كهسلمان فارسى گفت: رسول خدا(ص) فرمود: اولكم ورودا على الحوض، اولكماسلاما،
علىبن ابى طالب رضى الله عنه (5) .
اولين كسى از شما امت، كنار حوض (كوثر) بر من وارد خواهد شد، كه اول كساز
شما مسلمانان باشد كه اسلام آورده، و آن علىبن ابى طالب(ع) است.
6- برادر، و جانشين
خوارزمى، مىنويسد، سلمان فارسى گفته است: سمعت النبى(ص) يقول: اناخى و
وزيرى، و خير من اخلفه بعدى، علىبن ابى طالب(ع) (6) .
شيندم كه پيغمبر(ص) مىفرمود: به راستى، برادر من، وزير من و بهترين كسى
كهاو را به جانشينى بعد از خود مىگذارم، علىبن ابى طالب(ع) است.
7- گم شدن حسن و حسين(ع)
يعلى بن مرة و سلمان فارسى مىگويند: ما در كنار پيامبر(ص) حضور داشتيم،«ام
ايمن» با عجله نزد آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا(ص)! حسن وحسين(ع) گم
شدهاند، و اين در حالى بود كه مقدارى از روز بالا آمده بود.
رسول خدا(ص) با شنيدن اين خبر فرمود: حركت كنيد و فرزندانم را بيابيد.
پس از دستور پيامبر(ص) هر كسى به هر طرفى به جست و جو اقدام كرد.
سلمان مىگويد: من به آن طرفى كه رسول خدا(ص) رفتحركت كردم، آنحضرت پيوسته
به اين طرف و آن طرف به جست و جو مىپرداخت، تا اينكه بهپاى كوهى رسيديم، و
مشاهده كرديم حسن و حسين(ع) يكديگر را (از ترس) درآغوش گرفتهاند، و مارى در
كنار آنان راست ايستاده است، و از دهان آن چيزى مثلشعله آتش زبانه مىكشد.
رسول خدا(ص) با مشاهده آن وضع، با عجله به سوى مار حركت كرد، ولى ماربا ديدن
رسول خدا(ص) نگاه معنادارى به آن حضرت انداخت و به عقب برگشتو داخل سوراخى
گرديد.
سپس رسول خدا(ص) نزد حسن و حسين آمد، آنها را از هم جدا كرد، دستنوازش به
صورت آنان كشيد وگفت: پدر و مادرم به قربان شما، چقدر شما پيشخداوند عزيز
مىباشيد؟ آنگاه يكى از آنان را برشانه راست و ديگرى را بر شانهچپ سوار كرد و
براى بازگشتحركت كرديم.
اما من، خطاب به حسن و حسين(ع) گفتم: خوشا به حال شما، بهترين وسيلهسوارى،
وسيلهاى است، كه شما را حركت مىدهد.
ولى رسول خدا(ص) فرمود: آنان هم سوار شدگان خوبى هستند، در حالى كهپدر
آنان، از آنها بهتر و برتر است (7) .
8- احترام ميهمان
سلمان مىگويد: به حضور رسول خدا(ص) وارد شدم، در حالى كه آن حضرتبه يك
پشتى تكيه داده بود، با وارد شدن من آن بزرگوار پشتى را به من داد تا بههنگام
نشستن بر آن تكيه كنم، بعد فرمود: يا سلمان! ما من مسلم دخل على اخيهالمسلم
فيلقى له الوسادة اكراما له، الا غفرالله له (8) .
اى سلمان! هر مسلمانى به برادر مسلمان خود وارد شود، و صاحب خانه براىاو به
منظور احترام پشتى بگذارد، خداوند چنين احترام كنندهاى را مورد آمرزشقرار
مىدهد.
9- روزه 27 رجب
ابو هريره و سلمان از رسول خدا(ص) روايت مىكنند، كه آن حضرت فرمود: انفى
رجب يوما و ليلة، من صام ذلك اليوم و قام تلك الليلة، كان له من الاجر، كمنصام
مائة سنة و قامها و هى: لثلاث بقين من رجب (9) .
در ماه رجب، روز و شبى وجود دارد، كه هر كس در روز آن به روزه و در شب آنبه
نماز اقدام كند، اجر و پاداش كسى را مىبرد كه صد سال به روزه و نماز
پرداختهباشد، و آن شب و روز بيست و هفتم رجب (مبعث رسول اكرم - ص) مىباشد.
10- غسل و نظافت جمعه
عبدالله بن وديعه، مىگويد: سلمان گفت: رسول خدا(ص) فرمود: من اغتسل
يومالجمعة، فتطهر بما استطاع من الطهر، ثم ادهن من دهنه، او من طيب بيته و لم
يفرقبين اثنين، فاذا خرج الامام انصت، غفر له ما بينه و بين الجمعة الاخرى
(10) .
هر كس غسل جمعه انجام دهد، و تا مىتواند خود را پاك و پاكيزه گرداند،
سپسبا روغن يا عطرى كه در خانه دارد خود را خوشبو گرداند، و ميان دو نفر
تفرقهنيندازد، و آنگاه كه امام جمعه براى خطبه اقدام مىكند سكوت نمايد،
خداوند ازميان اين جمعه تا جمعه آينده او را مورد آمرزش قرار مىدهد.
البته، شبيه اين روايت، در احاديثشيعى هم آمده، كه به كتاب
«وسائلالشيعه»، ج 5، ص 54 مىتوان مراجعه نمود.
11- نماز جمعه
سلمان فارسى مىگويد: رسول خدا(ص) به من فرمود: مىدانى روز جمعهچيست؟
گفتم: خدا و رسول او داناترند. آن حضرت فرمود: جمعه روزى است كهخداوند پدر
شما حضرت آدم(ع) را (با حوا) جمع كرد. هر بندهاى در اين روز خودرا پاكيزه
گرداند، بعد در نماز جمعه شركت كند و سخن نگويد، تا اينكه امام جمعهنماز خود
را به پايان رساند، اين عمل موجب آمرزش گناهان گذشته او مىگردد (11)
.
12- اضافه شدن نماز
سلمان روايت مىكند: نمازهاى واجب دو ركعت دو ركعتبود، و رسولخدا(ص) تا در
«مكه» بود بدين ترتيب نمازها را مىخواند، تا اينكه به مدينههجرت كرد، در
مدينه هم تا مدتى كه اراده خداوندى بود، نمازها را دوركعتىمىخواند، تا اينكه
به نماز حاضر، دو ركعت اضافه كرد، اما نماز مسافر به همان حالدو ركعتى باقى
ماند (12) و در نتيجه نمازهاى واجب دهركعتى، هفده ركعت گرديد.
13- پاسدارى از مرز
سلمان فارسى مىگويد: سمعت رسول الله(ص) يقول: رباط يوم و ليلة، خيرمن صيام
شهر و قيامه، و ان مات، جرى عليه عمله الذى كان يعمله، و اجرى عليهرزقه و امن
الفتان (13) .
پاسدارى و مرزدارى يك شبانه روز، از يك ماه روزهدارى و شبزندهدارى بانماز
خواندن برتر است، و اگر كسى در آن حال جان خود را از دستبدهد، پاداشعملى را
كه براى آن اقدام كرده، دريافتخواهد داشت، و خداوند روزى او را براىاو مقرر
مىدارد، و او از دزد و راهزنان فتنهانگيز مصون مىماند.
14- حب على(ع)
متقى هندى مىنويسد: سلمان فارسى از رسول خدا(ص) روايت مىكند: مناحب عليا
فقد احبنى، و من ابغض عليا فقد ابغضنى (14) .
هر كس به على(ع) محبتبورزد، به من محبت داشته، و هر كس نسبتبهعلى(ع) بغض
و كينه داشته باشد، به من بغض و كينه اعمال كرده است.
15- بهترين جانشين
هيثمى و متقى هندى، از ابو سعيد خدرى، و سلمان فارسى روايت كردهاند،
كهرسول خدا(ص) فرمود: ان وصيى و موضع سرى، و خير من اترك بعدى، و ينجزعدتى و
يقضى دينى، علىبن ابى طالب(ع) (15) .
به يقين، جانشين من، گنجينه سر من، و بهترين كسى كه پس از خود به
يادگارمىگذارم و به پيمان من عمل مىكند و دين مرا ادا مىنمايد، على بن ابى
طالب(ع)خواهد بود.
16- قصر بهشتى
ابن جوزى، از سلمان روايت مىكند، كه رسول خدا(ص) فرمود: اذا كان يوم،ضربت
لى قبة من ياقوتة حمراء على يمين العرش، و ضربت لابراهيم قبة منياقوتة خضراء
على يسار العرش، و ضربت فيما بيننا لعلى بن ابى طالب قبة منلؤلؤة بيضاء، فما
ظنك بحبيب بين خليلين؟ (16) .
آنگاه كه روز قيامت فرا رسد، براى من قصرى از ياقوت سرخ در طرف راستعرش
الهى، به وجود مىآيد و براى ابراهيم(ع) قصرى از ياقوت سبز در طرف چپعرش الهى
تشكيل مىشود، اما ميان من و علىبن ابىطالب(ع) قصرى از لؤلؤ سفيدتاسيس
مىگردد، اكنون درباره حبيبى كه، بين دو خليل وجود دارد، چگونه فكر مىكنى؟
17- معناى ولايت
سلمان فارسى، از جمله صدها نفرى بوده، كه در «حج وداع» شركت داشته
(17) وداستان «غدير» و خطابه تاريخى رسول خدا(ص) در آن سرزمين را استماع
نموده وشاهد آن بوده، و حتى معناى ولايت را براى خود و فهماندن به ديگران از
رسولخدا(ص) سؤال كرده است.
بر اين اساس، وقتى رسول خدا(ص) فرمود: من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهموال
من والاه، و عاد من عاداه.
سلمان از جا حركت كرد و پرسيد: اى رسول خدا(ص)! ولايت چگونه است؟
رسول خدا(ص) فرمود: ولايتى كه مثل ولايت من باشد، كه اولى به نفس افراد
ازخود آنها هستم، على(ع) هم براى افراد، اولى به نفس خود آنهاست (18)
.
18- علاقه شديد به فاطمه(س)
سلمان مىگويد: يكى از زنان پيغمبر(ص) از آن حضرت سؤال كرد: علتچيست كه
فاطمه(س) را اين قدر دوست مىدارى؟ در حالى كه هيچيك از اهلبيتخود را
اينقدر دوست نمىدارى؟!
رسول خدا(ص) فرمود: وقتى به «معراج» رفتم، جبرئيل مرا به «درخت طوبى»نزديك
كرد، و من از ميوه آن خوردم، آنگاه با دستخود به كتف من كشيد و گفت:اى محمد!
خداوند متعال، به تو مژده مىدهد كه از «خديجه دختر خويلد» همسرخويش داراى
دخترى به نام «فاطمه - س» مىگردى.
پس از هبوط به زمين، آميزش با خديجه(س) حاصل شد، و سپس فاطمه(س)چشم به جهان
گشود، از آن تاريخ تاكنون هر وقت من مشتاق بهشت مىشوم،نزديك فاطمه(س) مىروم،
و بوى بهشت را از دخترم احساس مىكنم، فاطمه(س)حوراء انسيه است (19)
.
19- پدر نه امام(ع)
سلمان مىگويد، با عدهاى در حضور رسول خدا(ص) بوديم، آن حضرتحسين(ع) را
روى زانوى خود نشانده بود، و در چهره او دقت مىكرد و به اومىگفت: اى ابا
عبدالله! تو سيدى از سيدها، امامى از امامان و پدر امامان نهگانههستى، كه نهم
آنان حضرت قائم(ع) است، امام آنان داناترين آنها، و حكيمترينآنها فاضلترين
آنهاست (20) .
20- امامان دوازده گانه
سلمان فارسى روايت مىكند، كه رسول خدا(ص) فرمود: امامان بعد از مندوازده
نفر مىباشند، كه همه آنان از «قريش» هستند، آنگاه قائم(ع) ما قيام مىكندو
سينههاى اهل ايمان را شفا مىبخشد. آگاه باشيد! آنان عالمترين افراد هستند،
واحتياج نيستشما چيزى را به آنان بياموزيد، آنان عترت من، و از گوشت و خونمن
هستند. اما چه شده كه گروهى درباره آنان مرا اذيت مىكنند؟
من از اذيت كنندگان بيزارم و از آنان نمىباشم، و به خدا آنان از شفاعت من
هممحروم خواهند بود (21) .
21- فرزند نهم حسين(ع)
سلمان فارسى مىگويد: به حضور پيامبر(ص) وارد شدم، در حالى كه حسن وحسين(ع)
نيز حضور داشتند و مشغول غذا خوردن بودند، رسول خدا(ص) يكلقمه در دهان حسن و
يك لقمه در دهان حسين(ع) مىگذاشت، وقتى غذا خوردنآنان به پايان رسيد، رسول
خدا(ص) حسن را به گردن خود سوار كرد و حسين راروى زانوى خود نشانيد، سپس خطاب
به من فرمود: اى سلمان! آيا اينان را دوستمىدارى؟
گفتم: اى رسول خدا(ص) چگونه آنان را دوست نداشته باشم، در حالى كه آناننزد
تو، چنين مقام و محبوبيت والايى دارند؟
رسول خدا(ص) فرمود: اى سلمان! هر كس اينان را دوستبدارد، مرا دوستداشته، و
هر كس مرا دوستبدارد، خدا را دوست داشته است. بعد دستخود راروى شانه حسين(ع)
گذاشت و فرمود: او امام فرزند امام است، نه نفر از امامان پاكو معصوم، كه
امينهاى انسانها مىباشند، از نسل حسين(ع) هستند، و فرزند نهمحسين(ع) قائم آل
محمد(ص) خواهد بود (22) .
22- محبت على(ع) چرا؟
كسى از سلمان سؤال كرد: علت چيست كه اين قدر على(ع) را دوستمىدارى؟ سلمان
گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مىفرمود: من احب عليا،فقد احبنى و من ابغض عليا،
فقد ابغضنى (23) .
23- حضرت مهدى(ع)
سلمان مىگويد: به حضور پيامبر(ص) رسيدم، در حالى كه حسين(ع) روىزانوى آن
حضرت نشسته بود، و آن بزرگوار چشمهاى حسين را مىبوسيد و دهاناو را مىمكيد و
به او مىفرمود: تو سيد فرزند سيد، امام فرزند پدر امامان، حجتفرزند حجت هستى،
تو پدر نه تن از امامانى كه از نسل تو پديد مىآيند مىباشى،كه نهم آنان حضرت
مهدى قائم(ع) خواهد بود (24) .
24- حزب پيروز
امام على(ع) مىفرمايد: حدثنى سلمان الخير فقال: يا ابا الحسن! قلما
اقبلتانت و انا عند رسولالله(ص)، الا قال: يا سلمان! هذا و حزبه هم المفلحون
يومالقيامة (25) .
سلمان خير براى من بيان كرد: اى ابوالحسن! خيلى كم اتفاق مىافتاد، كه تو
ومن در حضور رسول خدا(ص) باشيم، و آن حضرت به من نفرمايد: اى سلمان! فقطاين
مرد و طرفداران او، پيروزمندان و رستگاران روز يامتخواهند بود.
25- گناهريزى
ابوعثمان مىگويد: ما با سلمان فارسى زير درختى بوديم، سلمان شاخه آندرخت
را تكان داد و برگى از آن افتاد، بعد از ما سؤال كرد: شما نمىپرسيد، چرا
مناين عمل را انجام دادم؟
گفتيم: خود آن را توضيح بده.
سلمان گفت: من با عدهاى با رسول خدا(ص) زير درختى بوديم، آن حضرتشاخه
درختى را حركت داد و برگى از آن افتاد، بعد از ما پرسيد: آيا سؤال نمىكنيد،چرا
من اين كار را انجام دادم؟
گفتيم: اى رسول خدا(ص)! خود بيان فرماييد.
آن حضرت فرمود: ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة، تحاطت عنه خطاياه،كما
تحاطت ورق هذه الشجرة (26) .
هرگاه بنده مسلمانى به نماز ايستد، گناهان او ريخته مىشود، همانطور كه
برگاين درخت ريخته شد.
26- زندان مؤمن و بهشت كافر
«عقبة بن عامر جهنى» مىگويد: شنيدم كه كسى با سلمان درباره غذاها كه
ازخوردن آنها كراهت داشت، بحث و گفت و گو مىكرد. سلمان گفت: بحثخورد وخوراك
خيلى لازم نيست، زيرا از رسول خدا(ص) شنيدم، كه مىفرمود: ان اكثرالناس شبعا فى
الدنيا، اكثرهم جوعا فى الآخرة، يا سلمان! انما الدنيا سجن المؤمنو جنة الكافر
(27) .
بيشترين افراد سير دنيا، بيشترين افراد گرسنه در آخرت خواهند بود، اىسلمان!
به راستى دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.
27- ميان بهشت و دوزخ
سلمان فارسى مىگويد: بيش از ده بار از رسول خدا(ص) شنيدم، كه به
على(ع)مىفرمود: اى على(ع)! تو و جانشينان بعد از تو «اعراف» ميان بهشت و
دوزخهستيد، و كسى داخل بهشت نمىشود، مگر اينكه تو را و جانشينان تو را
بشناسد، ونيز كسى داخل دوزخ نمىگردد، مگر اينكه مقام تو و جانشينان تو را
انكار كند (28) .
28- پيشواى مسلمانان
جابربن عبدالله انصارى، از سلمان فارسى روايت مىكند: كه يك روز به
رسولخدا(ص) عرض كرديم: اى رسول خدا(ص)! خليفه پس از تو كيست؟ او را معرفىكن
تا ما بشناسيم.
رسول خدا(ص) به من فرمود: اى سلمان! به جمع ابوذر و مقداد و ابوايوبانصارى
و «ام سلمة» همسر رسول خدا(ص) كه پشت درب ايستاده، بپيوند. سپسفرمود: شاهد
باشيد و موضوعى را كه من مىگويم به خاطر بسپاريد: علىبن ابىطالب(ع) وصى من،
وارث من، ادا كننده دين و تعهدات من مىباشد.
على(ع) فارق ميان حق و باطل، پيشواى مسلمانان، امام متقين، قائد روسفيدان، و
پرچمدار خداوند در قيامت است. وى و دو فرزند او جانشين پس از منخواهند بود،
فرزندان نهگانه پسرم حسين(ع) تا روز قيامت، هدايتگران هدايتشدهخلق مىباشند.
اما از پشت كردن امتبه برادرم على(ع) و ستم و همدستى آنانبراى گرفتن حق او،
به خدا شكايت مىكنم!
سلمان مىگويد: ما گفتيم: اى رسول خدا(ص)، مگر ممكن است چنين كارىواقع
شود؟!
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، حتى على(ع) پس از آنكه غم و ناراحتى را تحملمىكند
و در پيشگاه خداوند صبور شناخته مىشود، مظلومانه به قتل مىرسد.
سلمان مىگويد: وقتى فاطمه(س) اين سخنان را شنيد، پشت پرده آمد، درحالى كه
گريه او شنيده مىشد.
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! چه چيزى تو را به گريه انداخت؟
فاطمه(س) گفت: مطالبى را درباره پسر عمويم على(ع) و فرزندانم شنيدم،منظور
چيست؟
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! در حق تو نيز ستم خواهد شد، و از حق خويشمحروم
مىگردى، اما فاطمه جان! اولين كسى كه از اهلبيت من، پس از چهل روز (29)
به من ملحق خواهد شد تو هستى، ولى دخترم! من با كسى كه با تو سازش
داشتهباشد، سازش خواهم كرد، و با هر كس از راه جنگ و ستيز با تو در آيد، با او
در جنگو ستيز خواهم بود.
دخترم! خداوند و جبرئيل، صالح مؤمنين را به امانت نزد تو گذاشته است.
سلمان مىگويد: سؤالكردم: اىرسول خدا(ص) صالح مؤمنين كيست؟
فرمود: على بن ابى طالب(ع) (30) .
29- علامات ظهور
سلمان فارسى مىگويد: به حضور اميرالمؤمنين(ع) رسيدم، در حالى كه آنحضرت
تنها بود، سؤال كردم: اى امير مؤمنان! قائمى كه از فرزندان تو است، چهوقت ظهور
مىكند؟
آن حضرت با شنيدن اين سؤال، نفس عميقى كشيد و فرمود: قائم(ع) ظهورنمىكند،
تا اينكه (كارها به دست) كودكان افتد، حقوق الهى ضايع گردد، و قرآن با«غنا»
خوانده شود.
آنگاه هم كه سلاطين «بنى عباس» به قتل رسند، روزگار تاريكى و اشتباه كارى
وانحراف از دين حاكم مىگردد، اصحاب نيز، در برابر تير و كمانها سپر به
چهرهمىگيرند، «بصره» مورد هجوم واقع مىشود، و در آن زمان، قائم(ع) كه از
فرزندانحسين(ع) است، ظهور مىكند (31) .
البته بايد توجه داشته باشيم، كه طبق روايات مختلف، علامتهاى ظهور
حضرتمهدى(ع) فراوان است، و تحقق همه آنها را مىتوان زمينههاى كامل ظهور
دانست.
30- گلهاى دنيايى
سلمان مىگويد: از رسول خدا(ص) شنيدم كه درباره حسن و حسين(ع)مىفرمود:
خدايا! من اين دو را دوست مىدارم، هر كس هم آنها را دوستبدارد،دوست مىدارم.
سپس فرمود، هر كس حسن و حسين(ع) را دوستبدارد، من او را دوست مىدارم، وهر
كس را من دوستبدارم، خدا وى را دوست مىدارد و داخل بهشت مىكند.
هر كس با حسن و حسين(ع) بغض و دشمنيى داشته باشد، مبغوض من خواهدبود، و هر
كس مبغوض من باشد، مبغوض خداست و خداوند او را داخل آتشمىگرداند.
سپس رسول خدا(ص) فرمود: اين دو فرزند من، گلهاى دنيا مىباشند (32)
.
31- واسطههاى فيض
سلمان روايت مىكند، از رسول خدا(ص) شنيديم كه مىفرمود: خداوند
متعالمىفرمايد: اى بندگان من! آيا كسى از شما حاجت مهمى ندارد، كه براى رسيدن
بهآن بخواهد، محبوبترين بندگان را به يارى و شفاعت طلبد؟
آگاه باشيد، گرامىترين و محبوبترين بندگان در نزد من، محمد(ص) و برادر
اوعلى(ع) و امامان بعد از على(ع) هستند، امامان(ع) وسيلههايى هستند، كه هر
كسدنبال خير و نفعى باشد، و نيز از خطر و زيانى بيمناك باشد، مىبايستبه
وسيلهمحمد(ص) و آل پاك او، توسل برقرار كند (33) .
32- نامگذارى فرزندان
سلمان فارسى مىگويد: رسول خدا(ص) فرمود: سمى هارون ابنيه شبرا وشبرا، و انى
سميت ابنى الحسن و الحسين(ع) (34) .
هارون، برادر موسى(ع) دو فرزند خود را «شبر» و «شبير» نامگذارى كرد، و مندو
پسر و «نوه» خود را، حسن و حسين(ع) ناميدم.
33- سنگر نجات
اصبغ بن نباته، مىگويد: سلمان روايت كرد، كه رسول خدا(ص) فرمود: اىگروههاى
مهاجران و انصار! آيا نمىخواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم، كه اگربدان چنگ
زنيد، بعد از من هرگز گمراه نشويد؟
آنان پاسخ دادند: بلى، اى رسول خدا(ص).
رسول خدا(ص) فرمود: هذا على، اخى، و وزيرى، و وارثى، و خليفتىامامكم،
فاحبوه لحبى، و اكرموه لكرامتى، فان جبرئيل امرنى ان اقول لكم ماقلت (35)
.
اين على(ع) برادر من، وزير من، وارث من، خليفه من و امام شماست، او را
بهخاطر من دوستبداريد و بزرگ شماريد، زيرا جبرئيل(ع) به من دستور داده،
اينپيام را به شما اعلام دارم.
34- ايمان و محبت
نعمان ازدى، از سلمان فارسى روايت مىكند، كه وى گفت: رسول خدا(ص)فرمود:
ايمان نياورده است كسى، تا اينكه اهل بيت(ع) مرا دوستبدارد، و جدال وستيز را
اگرچه حق با او باشد، كنار بگذارد.
عمر بن خطاب گفت: نشانه محبت اهل بيت تو چيست؟
رسول خدا(ص)، در حالى كه دست روى شانه على بن ابى طالب(ع) مىزد،فرمود: اين
است (36) .
35- خوراك جنين
امام صادق(ع) فرموده: سلمان فارسى، از على(ع) درباره خوراك كودكى كه درشكم
مادر است، سؤال كرد، آن حضرت فرمود: ان الله تبارك و تعالى، حبس عليهالحيضة،
فجعلها رزقه من بطن امه (37) .
36- بهتر و افضل
ابو سعيد خدرى، روايت مىكند، كه سلمان گفت: رسول خدا(ص) مرا ديد و صدازد،
گفتم: لبيك.
آن حضرت فرمود: سلمان! تو را به شهادت مىگيرم، كه امروز علىبن ابىطالب(ع)
بهترين و فاضلترين افراد است (38) .
37- پيوند با على(ع)
اصبغ بن نباته، مىگويد: از سلمان فارسى، درباره على بن ابى طالب(ع)
وفاطمه(س) سؤال كردم، وى گفت: از رسول خدا(ص) شنيدم، كه مىفرمود: برشماست كه
به علىبن ابى طالب(ع) بپيونديد، زيرا او مولاى شماست و بايد او رادوستبداريد،
بزرگ شماست و بايد اطاعت او را كنيد، عالم شماست و بايد او رااكرام كنيد،
پيشواى شما به بهشت است و بايد او را تجليل نماييد.
آرى، هرگاه على(ع) شما را بخواند، اجابت كنيد، هرگاه به شما فرمانى دهداطاعت
كنيد، او را به خاطر محبت و احترام به من دوستبداريد و احترام كنيد.
اين را هم بدانيد، آنچه را گفتم، چيزى است كه خداوند متعال، به من دستورداده
است (39) .
38- بيعت رهبرى
سلمان مىگويد: بايعنا رسول الله(ص) على النصح للمسلمين، و الايتمامبعلىبن
ابى طالب و المولاة له (40) .
ما با رسول خدا(ص) بيعت كرديم، بر اين اصول كه، خير خواه و نصيحتگرمسلمانان
باشيم، و امامت و ولايت علىبن ابى طالب(ع) را نيز بپذيريم.
39- حيلههاى آينده
سلمان مىگويد: رسول خدا(ص) به على(ع) مىفرمود: ان الامة ستغدربك،فاصبر
لغدرها (41) .
امت، به زودى درباره توحيله و تزوير به كار خواهد برد، در برابر حيله امت
صبرداشته باش.
40- شش وصيت
سلمان فارسى مىگويد: رسول خدا(ص)، شش سفارش به من نمود، كه در هرحال آنها
را رها نخواهم كرد:
1- به من فرمود: به زير دستخود نگاه كنم، نه كسى كه از من بالاتر است.
2- فقيران و تهيدستان را دوستبدارم، و به آنها نزديك باشم.
3- حق را بگويم، اگر چه حقگويى (براى برخى) تلخ است.
4- با خويشاوندان خود ارتباط و پيوند داشته باشم، اگر چه آنها به من
پشتكنند.
5- اينكه (حتىالامكان) چيزى از مردم درخواست ننمايم.
6- و اينكه زياد بگويم: لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم (42)
.
41- مسؤوليت پيشوايى
سلمان روايت كرده، كه رسول خدا(ص) فرمود: من ولى سبعة من المسلمين،فلم يعدل
فيهم و لم يستن بسنتى، لقى الله تعالى و هو عليه غضبان (43) .
هر كس ولايت و رهبرى هفت نفر از مسلمانان را پس از من به عهده گيرد، و
ميانآنان به عدالت رفتار نكند، و به سنت من عمل ننمايد، در حالى خداوند متعال
راملاقات مىكند، كه خداوند بر او خشمناك خواهد بود.
42- نوشته بر شمشير على(ع)
سلمان مىگويد: نوشتهاى در غلاف شمشير على(ع) مشاهده نمودم، سؤالكردم: اى
اميرمؤمنان! اين نوشته چيست؟
فرمود: اين نوشته يازده كلمه است، كه رسول خدا(ص) آن را به من آموختهاست،
مىخواهى آن را به تو نيز بياموزم، تا در وطن و سفر و شب و روز، جان و مالو
فرزندان تو را از بلا و گرفتارى محفوظ بدارد؟
گفتم: بسيار دوست مىدارم.
آن حضرت فرمود: هرگاهنماز صبح را به پايان رساندى، اين دعارا بخوان:
اللهم انى اسالك يا عالما بكل خفية، يا من السماء بقدرته مبنية، يا من
الارضبقدرته مدحية، يا من الشمس و القمر بنور جلاله مضيئة، يا من البحار
بقدرتهمجريه، يا منجى يوسف من رق العبودية، يا من يصرف كل نقمة و بلية، يا
منحوائج السائلين عنده مقضية، يا من ليس له حاجب يغشى، و لا وزير يرشى، صلعلى
محمد و آل محمد، و احفظنى فى سفرى و حضرى وليلى و نهارى، و يقظتى و منامى، و
نفسى و اهلى، و مالى و ولدى، و الحمدلله وحده (44) .
43- زن منت گذار!
سلمان فارسى، روايت مىكند كه شنيدم رسول خدا(ص) مىفرمود: ايما امراةمنت
على زوجها بمالها، فتقول: انما تاكل انت من مالى، لو انها تصدقتبذلكالمال فى
سبيل الله، لا يقبل الله منها، الا ان يرضى عنها زوجها (45) .
هر زنى به خاطر مال و دارايى خود به شوهر منتبگذارد و فخر بفروشد وبگويد:
تو مال و دارايى من را مىخورى و زندگى مىكنى!
اگر چنين زنى همه مال و ثروت خود را درراه خدا صدقه بدهد، خداوند از
اونمىپذيرد، مگر اينكه شوهر از او راضى و دلشاد گردد.
44- شرم الهى!
سلمان روايت مىكند، كه رسول خدا(ص) فرمود: ان الله ليستحيى من العبد
انيرفع اليه يديه، فيردهما خائبتين (46) .
خداوند مهربان، شرمسار مىگردد، از بندهاى كه دست نياز به سوى او
بگشايد،آنگاه آن دست نيازمند را محروم و بىبهره برگرداند.
كرم بين و لطف خداوندگار.
گنه بنده كرده است و او شرمسار (47) .
45- اگر على(ع) نبود...
جابربن عبدالله انصارى، از سلمان فارسى روايت مىكند: جوان تازه بالغشدهاى
نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: مادرم مرا از خود طرد نموده و از دادن حقارث پدرم
به من خوددارى مىكند، و مىگويد: تو اصلا فرزند من نيستى!
عمر دستور داد: زن را احضار كردند، آنگاه به او گفت: چرا فرزند خود را طرد
وانكار كردهاى؟
زن گفت: اين پسر دروغ مىگويد، من هنوز شوهر نكردهام و براى اين معنا
شهودنيز دارم، آنگاه هفت زن را كه به هركدام ده دينار رشوه داده بود، حاضر كرد
و آنانگواهى دادند، كه اين زن هنوز شوهر نكرده است.
اما جوان آشفته حال و ناراحت گفت: بين من و مادرم مطالبى است، كه اگر آن
رابيان كنم، خيلى چيزها يادش مىآيد، عمر موافقت كرد كه جوان مطالب خود
رابگويد.
جوان گفت: نام پدر من «سعدبن مالك» معروف به «حارث مزنى» بود، من درسال
قحطى به دنيا آمدهام، و دو سال كامل شير گوسفند خوردهام، پدرم با عدهاىبراى
تجارت به مسافرت رفته، آنان برگشتهاند اما پدر من باز نگشته است، وقتىوضع او
را جويا شدم، آنان گفتند: پدر من از دنيا رفته است.
آرى، وقتى مادرم اين خبر را شنيد، فرزندى مرا انكار كرد، و من اكنون
بامشكلات و گرفتاريهاى زيادى دستبه گريبانم.
عمر، با شنيدن اين اختلاف به هم پيچيده گفت: مشكل بزرگى پيش آمده، كهحل آن
جز به وسيله پيامبرى يا وصى پيامبرى صورت نمىگيرد، برويد و ابوالحسنعلى(ع) را
حاضر كنيد. جوان حركت كرد و در كوچهها فرياد مىزد: خانهمشكلگشاى غمها و
غصهها كجاست؟ خانه پيشواى واقعى اين امت كجاست؟
جوان را به خانه على(ع) راهنمايى كردند، او جلو در خانه ايستاد وفريادمىزد:
اى غمگشاى دلهاى اين امت، به دادم برس.
على(ع) از خانه بيرون آمد وفرمود: جوان! چه مشكلى دارى؟
جوان گفت: اى مولاى من! مادرم مرا از فرزندى خود طرد كرده و حقم را
حبسنموده است.
امام على(ع) با شنيدن اين خبر نگران كننده، فرمود: قنبر كجاست؟
قنبر خدمتگزار على(ع) حاضر شد و گفت: اى مولاى من! چه فرمايشى دارى؟
امام على(ع) فرمود: برو، آن زن را به مسجد رسول خدا(ص) بياور.
با احضار زن در مسجد، على(ع) خطاب به او فرمود: واى به حال تو، چرا فرزندخود
را انكار و طرد نمودهاى؟
زن گفت: اى امير مؤمنان! من هنوز شوهر نكردهام، و فرزندى نزاييدهام!
على(ع) فرمود: سخن را انحرافى بيان مكن، من پسر عموى پيامبر و چراغهدايت
هستم.
زن گفت: حاضرم قابله مرا معاينه كند تا ثابتشود، من اصلا شوهر به
خودنديدهام.
وقتى قابله «مدينه» آمد، و خواست پشت پردهاى او را معاينه كند، زن
بازوبندقيمتى خود را به قابله داد و گفت: به باكره بودن من شهادت بده!
قابله وقتى از پشت پرده بيرون آمد، گواهى داد: زن باكره است!
امام على(ع) از اين شهادت و رشوهخوارى ناراحتشد و فرمود: اى پير زندروغ
مىگويى. قنبر! پيرزن را بازرسى نموده و بازوبند را از او كشف كن.
قنبر مىگويد: پيرزن را بازرسى كردم و بازوبند را از پشت كتف او بيرون
آوردم.
جمعيتحاضر، با ديدن اين وضع، فرياد شادى سر دادند، اما امام على(ع)فرمود:
آرام باشيد، من گنجينه علم نبوت هستم، آنگاه دستور داد آن زنى را كهفرزند
خويش را طرد كرده بود حاضر كردند، و فرمود: اى زن! من زينت و قاضى دينهستم، من
پدر حسن و حسين(ع) مىباشم، اكنون تصميم دارم تو را به ازدواج اينجوان طرف
دعوا با تو درآورم، اين ازدواج را از طرف من قبول مىكنى؟
زن گفت: اىمولاى من! آيا احكام دين محمد(ص) را ناديده مىگيرى؟!
على(ع) فرمود: مگر چه شده است؟
زن گفت: مىخواهى مرا به ازدواج پسرم درآورى؟ اين كار چگونه ممكن است؟
امام على(ع) با اعتراف زن، آيه قرآن خواند: حق آمد و باطل نابود شد،
زيراباطل نابود شدنى و رفتنى است (48) .
سپس به زن فرمود: چرا قبل از رسوايى، به ارتباط فرزندى جوان با خود
اعترافنكردى؟
زن توضيح داد: اى مولاى من! براى از دست رفتن ارث همسرم نگران بودم!
امام على(ع) فرمود: بايد استغفار و توبه كنى، آنگاه موضوع ارث مادر و
فرزندىآنها را هم تنظيم و اصلاح كرد، و به نگرانى آنان پايان داد (49)
.
به قول بسيارى از مورخان و محدثان، يكى از جاهايى، كه عمر بن خطاب بامشاهده
حل يك اختلاف و دعواى پيچيده فرياد بر داشت: لو لا على لهلك عمر،اينجا بوده است
(50) .
46- نشانههاى قيامت
ابن عباس، روايت مىكند: در «حج وداع» ما با رسول خدا(ص) حج
انجاممىداديم، يك روز آن حضرت حلقه درب كعبه را بهدست گرفت، روى خود را
بهطرف ما برگردانيد و فرمود: مىخواهيد نشانهها و علامتهاى نزديك شدن قيامت
رابراى شما اعلام كنم؟ سلمان كه از همه به آن حضرت نزديكتر بود گفت: آرى،
اىرسول خدا(ص)!
آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: از نشانههاى نزديك شدن قيامت، ضايع شدننمازها،
پيروى شهوتها، تمايل به هوسرانىها، تعظيم در مقابل ثروتمندان وفروختن دين به
دنياست.
فعندها يذوب قلب المؤمن فى جوفه، كما يذاب الملح فى الماء، مما يرى
منالمنكر فلا يستطيع ان يغيره.
سلمان گفت: اى رسول خدا(ص)! ممكن است چنين روزى پيش آيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، اى سلمان! به خدايى كه جانم در اختيار اوست،در چنين
روزگارى، اميران جور، وزيران فاسق، ماموران ستمگر، و امينان خيانتپيشه، حاكميت
مىيابند.
سلمان گفت: آيا چنين روزگارى واقع مىشود؟
رسول خدا(ص) فرمود: اى سلمان به خدايى كه جانم در اختيار اوست، در
آنروزگار، منكر، معروف و معروف منكر شناخته مىشود، خائن امين قرار مىگيرد،
وبه امين خيانت مىشود، دروغگو تصديق مىگردد، و راستگو تكذيب مىشود!
سلمان گفت: مگر ممكن است چنين روزى بيايد، اى رسول خدا(ص)!
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، اى سلمان! به خدايى كهجانم بهدست اوست،بلكه
روزگارى مىآيد، كه زنان امارت مىيابند، بردگان مورد مشورت قرار
مىگيرد،كودكان بر منبرها مىنشينند، دروغ سرمايه منفعت، و پرداخت زكات موجب
زيانشناخته مىشود، بيتالمال و «فيئى» سرمايه شخصى محسوب مىگردد،
فرزندانبه پدر و مادر ظلم و ستم مىكنند، اما با دوستان خود نيكى و مهربانى به
كارمىگيرند، و در چنين روزگارى است، كه ستاره دنبالهدار طلوع مىنمايد.
سلمان، كه از آن آينده نگران كننده تعجب كرده بود، گفت: آيا چنين وضعىپيش
مىآيد، اى رسول خدا(ص)؟!
آن حضرت فرمود: آرى به خدا، بلكه روزگارى فرا مىرسد كه، زن و شوهر
براىتجارت با هم شريك مىشوند، بارانهاى شديد و گرم مىبارد، افراد كريم تند
وخشن مىشوند، بدهكاران و بى نوايان تحقير مىگردند، بازارها به هم
نزديكمىشود، تا جرها حريص مىگردند و مىگويند: هيچ سودى نبردهام، و به
ناسپاسىدر برابر خدا مىپردازند.
سلمان سؤال كرد: آيا چنين روزى پيش مىآيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، به خدايى كه جانم در اختيار اوست، روزىمىرسد، و
افرادى مىآيند كه اگر سخن (حق) بگويند، آنها را مىكشند، و اگرسكوت كنند، حق
آنها را براى خود مباح مىدانند، حرمت آنها را پايمال مىكنند،خون آنها را
مىريزند، و دلهاى آنها را پر از وحشت و رعب مىنمايند، و آن مردانحق را، جز
مرعوب و پريشان و ترسان و گريزان نمىتوان ديد.
سلمان گفت: اى رسول خدا(ص)! آيا چنين روزگارى هم هست؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، بلكه در آن زمان چيزهايى از مشرق و چيزهايى ازمغرب
مىآورند، كه امت مرا به زينتها و رنگهاى مختلفى در مىآورد، واى به حالضعيفان
امت من از دست توانمندان، و واى به حال توانمندان از جانب خداوند.آنان به
كوچكها رحم و به بزرگان احترام نمىكنند، و نسبتبه گنهكار عفو و اغماضندارند،
قيافههاى آنان قيافههاى آدميان است، اما دلهاى آنان دلهاى شيطانهامىباشد!
سلمان گفت: اى رسول خدا(ص) چنين روزى فرا مىرسد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، و بدتر اينكه مردها به وسيله مردها و زنها بهوسيله
زنها نياز جنسى خود را برطرف مىكنند، و غيرت به گونهاى مىرود كهپسرها مورد
تجاوز قرار مىگيرند، مردها خود را شبيه زنان و زنان شبيه مردانمىگردند، و
زنان بر زينها سوار مىشوند، كه مورد نفرت الهى قرار مىگيرند.
سلمان گفت: آيا چنين وضعى پيش مىآيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: بلى، بلكه در آن روزگار، مسجدها مثل كليساها وكنيستهها
زينت مىگردد، قرآنها زيور مىشود، گلدستهها بلند مىگردد، صفهاىطولانى با
دلهاى كينهور، و زبانهاى چرب و نرم كشيده مىشود.
سلمان گفت: آيا واقعا چنين مىشود؟!
رسول خدا(ص) فرمود: بلى، بلكه در روزگارى، مردهاى امت من خود را با طلازينت
مىكنند، و لباسهاى ابريشمى رنگى مىپوشند، و پوست پلنگ را نازك كرده وبه تن
مىنمايند.
سلمان گفت: راستى چنين وضعى براى مسلمانان پيش مىآيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، و بدتر اينكه رباخوارى علنى مىگردد، معامله وتجارت
غيابى (يا به مدت معين گران فروختن و در مدت كمتر ارزانتر خريدن) بارشوه صورت
مىگيرد، وضع ديندارى تنزل مىكند، اما دنيادارى اوج و عظمتمىگيرد!
باز سلمان، تعجب نمود و سؤال كرد: آيا اين وضع، پيش مىآيد؟!
رسول خدا(ص) فرمود: در چنين روزگارى، طلاق زياد مىشود و حدود الهىاستوار
نمىگردد، اما اين وضع به خداوند زيانى نمىرساند.
سلمان گفت، راستى چنين خواهد شد؟
پيامبر(ص) فرمود: آرى، بلكه خوانندگان پديد مىآيند، و وسايل
نوازندگىفراوان مىگردد و افراد فرو مايه امت آنها را سرگرمى قرار مىدهند.
سلمان گفت: آيا اينها به وقوع خواهد پيوست؟
پيغمبر(ص) فرمود: بلى، بلكه ثروتمندان براى تفريح به حج مىروند، ميانحالها
براى تجارت، فقيرها براى خودنمايى و شهرت، بلكه در آن زمان گروهىقرآن را براى
غير خدا آموزش مىدهند، و آنرا بهصورت ترانه در مىآورند، همچنين گروهى براى
غير خدا در احكام دين تفقه مىكنند، كودكان نامشروع زيادمىشود، و بالاخره قرآن
را با «غنا» مىخوانند، و افراد به خاطر وابستگى زياد بهامور مادى دنيا سقوط
مىكنند.
سلمان گفت: راستى اين وضع پيش مىآيد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، اى سلمان! و اين در حالى است كه، حرمتهاشكسته
مىشود، گناهان كسب مىگردد، اشرار بر خوبان مسلط مىشوند، دروغشايع مىشود،
لجبازى آشكار مىگردد، فقر دامنه مىيابد، افراد با لباس به همافتخار مىكنند،
باران در غير فصل خود داده مىشوند، نرد و شطرنج و اسباببازىو عود و تنبور
مورد ستايش قرار مىگيرد، امر به معروف و نهى از منكر را ناپسندشمرده و ناديده
مىگيرند، تا جايى كه در آن زمان شخص مؤمن، ذليلتر از يك كنيزمىشود، و قاريان
قرآن و عابدان در ميان آن مردم مورد سرزنش قرار مىگيرند، وخلاصه چنين مردمى در
ملكوت آسمانها، افراد آلوده به حساب مىآيند!
سلمان گفت: واقعا چنين روزگارى خواهد شد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، بلكه در چنين زمانى، ثروتمند به فقير تمايلىنشان
نمىدهد، چون از فقر مىترسد، تا جايى كه سائل در ميان جمع به سؤالمىپردازد،
و كسى چيزى را در دست او نمىگذارد.
سلمان گفت: راستى چنين خواهد شد؟
رسول خدا(ص) فرمود: آرى، بلكه در آن روزگار «روبيضه» سخنگو مىشود!
سلمان گفت: اى رسول خدا(ص)! پدر و مادرم به قربانت «روبيضه» چيست؟
رسول خدا(ص) فرمود: روبيضه، شخص عاجز و ناتوانى است، كه در كارهاىعمومى و
مسائل مهم اظهار نظر مىكند، چنين مردمى مدت زيادى دوام نخواهندداشت، كه زمين
گرفتار خسوف مىشود، و كسى گمان نمىكند كه اين خسوف بهخاطر عملكرد گناه آلود
آنهاست، آنان آن مقدار را كه خدا اراده كرده، در زمين باقىمىمانند، و زمين
قطعههاى طلا و نقرهاى را كه در درون دارد بيرون مىريزد!
آنگاه رسول خدا(ص) با دستخود به ستونهايى اشاره كرد و فرمود: قطعههاىطلا
و نقره مانند اين ستونها خواهد بود، اما در آن روز طلا و نقره به حال كسىسودى
نخواهد داشت (51) .
سيد مرتضى، مىگويد: وقتى طلاها و نقرهها از درون زمين بيرون ريخته شد،قاتل
مىآيد و مىگويد: براى مثل اينگونه پولها دستبه قتل زدم، آنكه با قوم وخويش
قطع رابطه نموده مىآيد و مىگويد: براى اينگونه امور مادى با بستگان خودقطع
رحم كردم، سارق مىآيد و مىگويد: براى پول و دارايى سرقت كردم و دستمن قطع
شد، و بالاخره اوضاع روحى مردم به گونهاى آشفته و خراب است، كههيچكس به طلاها
و نقرههايى كه از دل زمين بيرون ريخته شده دست نمىزند،چون مقدمات و انفساى
قيامت فراهم شده است (52) .
على بن ابراهيم، مىگويد: روايتى كه بيان شد، معناى آيه قرآن را كه
مىفرمايد:به راستى علامتهاى قيامت نمودار شده (53) روشن مىگرداند
(54) .
47- عظمت اهل بيت(ع)
سليم بن قيس هلالى مىگويد: از سلمان شنيدم، كه مىگفت: در بيمارىاى
كهرسول خدا(ص) رحلت كرد، من نزد آن حضرت بودم، وقتى فاطمه(س) كنارپيغمبر(ص)
آمد و وضع او را با ضعف و نقاهت مشاهده نمود، گريه زيادى كرد تااينكه اشك او به
گونه جارى گرديد.
رسول خدا(ص) با ديدن نگرانى فاطمه(س) پرسيد: چرا گريه مىكنى؟
فاطمه(س) گفت: اى رسول خدا(ص) جهت مصائبى كه براى من و فرزندانم،پس از وفات
تو پيش مىآيد نگرانم.
با شنيدن اين سخنان رسول خدا(ص) هم منقلب شد، و اشك در چشم آنحضرت حلقه زد،
سپس فرمود: اى فاطمه(س)! آيا نمىدانى ما خاندانى هستيم،كه خداوند آخرت را
نسبتبه دنيا براى ما برگزيده است؟ و همه مخلوق هم راه فنارا پيش مىگيرند؟
اضافه بر اين، خداوند به زمين توجه كرد، و از ميان همه انسانها مرا به
نبوتبرگزيد، بعد توجه ديگرى كرد، و همسر تو را انتخاب نمود، و به من دستور
داد، تورا به ازدواج وى در آورم، و او را ولى خود، وزير خود، و جانشين خويش در
ميانامتخود قرار دهم.
بنابراين، پدر تو بهترين پيامبران و رسولان و شوهر تو بهترين اوصياء است،
واولين كس از اهل بيت من، كه به من ملحق مىشود، تو هستى.
آرى، اى فاطمه(س)! وقتى خداوند براى بار سوم به زمين توجه كرد، تو را
وفرزندان تو را برگزيد، و تو سيدة زنان اهل بهشت و فرزندان تو حسن و حسين(ع)،دو
سيد جوانان اهل بهشت مىباشند، و فرزندان شوهر تو، اوصياى من تا روزقيامت
هستند، كه همه آنان هدايتگر و هدايتشدهاند.
بارى، اوصياى بعد از من، برادرم على(ع)، بعد حسن(ع)، سپس حسين(ع) وآنگاه نه
نفر از فرزندان حسين(ع) در رتبه من هستند، و هيچ مقامى هم در روزقيامت، از من و
اوصياى من و پدرم ابراهيم(ع) به ذات مقدس خداوند متعال،نزديكتر نخواهد بود.
دخترم! آيا نمىدانى از كرامتهاى پروردگار عالم نسبتبه تو اين است، كه تو
را بهازدواج بهترين فرد امت، و بهترين افراد اهل بيت(ع) من درآورده؟ كسى كه
ازديگران بر اسلام سبقت گرفته، بزرگترين حلم و بيشترين علم و دانش را دارد؟
فاطمه(س) با شنيدن اين سخنان پيغمبر(ص) كه براى او بيان كرد، خوشحال گرديد.
سپس رسول خدا(ص) به او فرمود: شوهر تو داراى مناقبى است: او قبل ازهمگان به
خدا و رسول خدا(ص) ايمان آورده، و هيچكس از امت من بر او پيشىنگرفته است. او
به احكام كتاب خداوند و سنت من دانا و آگاه است، و هيچيك ازافراد امت من، همه
علم و دانش مرا غير از على(ع) ندارد.
خداوند متعال، علم و دانشى به من آموخته، كه به ديگرى نياموخته است،خداوند
علم فراوانى به فرشتگان و رسولان خويش آموخته، اما به هر چه به آنانآموخته، من
به آن داناتر مىباشم، و خداوند به من دستور داده، كه علم و دانشخود را به
على(ع) بياموزم و اين كار را انجام دادم.
بنابراين، در ميان امت من هيچكس نيست، كه غير از على(ع) همه علم و فهم وحكمت
مرا داشته باشد.
آرى، دخترم! تو همسر چنين شوهرى هستى، و فرزندان وى هم حسن وحسين(ع) دو نوه
من مىباشند، كه بر امتبزرگى دارند وامر به معروف و نهى ازمنكر مىكنند، خلاصه
خداوند به شوهر تو حكمت عنايت كرده و قدرت تشخيصحق و باطل را دارد.
دخترم! ما اهل بيتى هستيم، كه خداوند به ما هفتخصلت ممتاز عطا فرموده،كه آن
را به هيچيك از افراد قبل از ما نياموخته، و آنها را بعد از ما هم به
هيچكسنخواهد آموخت.
اين خصلتهاى ممتاز عبارتند از:
1- پيامبر اين امت، سيد المرسلين است و او پدر تو مىباشد.
2- وصى پيغمبر(ص) سيد اوصياست، كه او شوهر تو است.
3- شهيد ما، سيد شهدا است، و او «حمزه فرزند عبدالمطلب» عموى پدر
تومىباشد.
فاطمه(س) سؤال كرد: حمزه سيد شهيدانى است، كه در كنار تو شهيد شدهاند؟رسول
خدا(ص) فرمود: حمزه سيد همه شهيدان عالم، غير از شهيدان پيامبران واوصياى آنان
مىباشد.
4- جعفر بن ابى طالب(ع) كه دو هجرت انجام داد، و داراى دو بال است كه، باآن
به همراه فرشتگان به پرواز در مىآيد، از ماست.
5 و 6- حسن و حسين(ع) فرزندان تو، دو نوه من، و دو سيد جوانان اهل بهشت،از
ما مىباشند.
7- به خدايى كه جانم در اختيار اوست، مهدى(ع) اين امت از ماست، آنكهزمين
را پر از عدالت و انسانيت مىگرداند، همانطور كه از ظلم و ستم انباشته شدهاست.
فاطمه(س) به عرض رسانيد: پدرم! افرادى را كه نام بردى، كدام برتر مىباشند؟
پيغمبر(ص) فرمود: بعد از من، على(ع) افضل افراد است، بعد از على(ع)، تو وحسن
و حسين(ع) و بعد از اوصياى اين دو فرزند من، حمزه و جعفر، برترين افراداهل بيت
من مىباشند. آنگاه به حسين(ع) اشارهاى كرد، و فرمود: حضرتمهدى(ع) از
اينهاست، و بالاخره ما اهل بيتى هستيم، كه خداوند متعال آخرت را بردنيا، براى
ما برگزيده است.
سلمان مىگويد: سپس رسول خدا(ص)،به فاطمه(س) و شوهر وى و دوفرزندان آنان
نگاهى كرد و فرمود: اى سلمان! خدا را به گواهى مىگيرم، كه من باكسى صلح و آشتى
دارم، كه با اينان صلح و آشتى داشته باشد، و با هر كسى با اينانجنگ و جدال
كند، از راه جنگ و جدال وارد خواهم شد، و اينان در بهشتبا منخواهند بود.
سپس رسول خدا(ص) روى خود را به طرف على(ع) گردانيد و فرمود: اىبرادرم! تو
بعد از من باقى مىمانى، و از جانب «قريش» كه با ستمكارى عليه تومتحد مىشوند،
سختى زياد خواهى ديد، اگر براى مبارزه عليه آنان يارانى يافتىجنگ كن و آنان را
با خود همآهنگ ساز، اما اگر يارانى نداشتى، راه صبر وخويشتندارى را
پيشهگردان، و دست از نبرد بدار و خود را به هلاكت مينداز، زيراداستان تو
نسبتبه من، مثل داستان «هارون» نسبتبه «موسى - ع» خواهد بود، وبايد
«هارون» اسوه و الگوى كار تو باشد، چون قوم وى، او را به استضعاف كشيدند و
نزديك بود او را به قتل برسانند.
بنابراين، در برابر ظلم و ستم «قريش» و همكارى آنان عليه تو، صبر و مقاومت
راپيشگير، چون داستان آنان، مانند داستان «گوساله» است و افرادى كه از آن
پيروى كردند!
اى على(ع)! گويا خداوند اين اختلاف را براى اين امت، تقدير فرموده است،زيرا
اگر مىخواست، آنان را به راه هدايت اتحاد مىبخشيد، به گونهاى كه دو نفر
ازافراد اين امتبا هم اختلاف نداشته باشند، و در حكم او تنازع نكنند.
اگر خداوند مىخواست، مىتوانست آنان را سريع به سزاى خود برساند، تاظالم
رسوا شود، و حق راه خود را بيابد، اما خداوند دنيا را ميدان اعمال و
امتحانقرار داده، و آخرت را سراى قرار و ثبات «تا بدكاران را سزاى عمل دهد،
ونيكوكاران را پاداش كردار نيك» (55) .
على(ع) هم با شنيدن اين سخنان گفت: الحمد لله شكرا على نعمائه، و صبراعلى
بلائه (56) .
48- اعتراض به حذيفه
ابو سعيد خدرى، روايت مىكند، وقتى «حذيفة بن يمان» در مداين
سرپرستىمسلمانان را داشت، براى خواندن نماز جماعت، بر مكانى بالاتر از جاى
مامومينايستاد، اما سلمان او را مورد اعتراض قرار داد و گفت: مگر فراموش
كردهاى كهرسول خدا فرمود: لا يصلى الامام على انشز مما عليه اصحابه (57)
.
امام جماعت نبايد جاى خود را بلندتر از جايى كه ياران او مىايستند قرار
دهد.
49- زيانهاى بى حيايى
زاذان، از سلمان فارسى روايت كرده، كه وى گفت: وقتى خداوند متعال براىكسى
شرى يا هلاكتى را اراده كند، حيا را از وى مىگيرد، و او مورد تنفر افراد
واقعمىشود، در چنين وضعى رحمت و عاطفه از او گرفته مىشود، آنگاه عصبانى
وخشن مىگردد، بعد روح امانتدارى از او مىرود، و آنگاه خيانت پيشه مىشود،
دراين صورت، ريسمان اسلام از گردن او برداشته مىشود و مورد لعنت و نفرت
قرارمىگيرد (58) .
راويان سلمان
غير از رواياتى را كه در اين فصل مطالعه كرديم، به روايات ديگرى از سلمان
نيزدستيافتيم، كه به دليل هم مضمون برخى از آنها با روايات ذكر شده و
طولانىشدن فصل كتاب، از آن صرف نظر كرديم.
از سوى ديگر، مقام بلند علمى و معنوى سلمان، تا آنجا مورد وثوق و
اعتمادعالمان دين و راويان حديثبوده، كه اشخاص فراوانى از او حديث
روايتكردهاند، كه از باب نمونه افراد زير را نام مىبريم:
امام على(ع)، امام صادق(ع)، زاذان، زيد بن صوحان، شهر بن حوشب، محمدبن ابى
حازم، سائب ثقفى، عقبة بن عامر جهنى، ابوطفيل، عليم بن قيس كندى،اصبغ بن نباته،
ابراهيمبن موسى جهنى، نعمان ازدى، يحيى بن عبيدالله حارث،عبيد بن كثير و
جابربن عبدالله انصارى.
ابن حجر عسقلانى، هم مىنويسد: از سلمان فارسى، انس بن مالك، كعب بنعجره،
عبدالله بن عباس، ابو سعيد خدرى و افراد ديگر صحابه، و از تابعين:ابوعثمان
نهدى، طارقبن شهاب، سعيدبن وهب، و ديگران روايت نقل كردهاند (59)
.