قصه هاى قرآن
تاريخ انبياء از آدم تا خاتم

سيد جواد رضوى

- ۲۴ -


خروج از مصر

زمان نجات بنى اسرائيل از ظلم و ستم فرعونيان فرا رسيد و موسى ماءمور شد بنى اسرائيل را با خود به فلسطين ببرد، قرآن كريم اين رويداد را اين گونه بيان مى كند: ((ما به موسى وحى فرستاديم كه شبانه بندگان مرا كوچ ده و (از مصر) خارج كن ، زيرا شما مورد تعقيب هستيد)). (689)

موسى اين فرمان را اجرا كرد و دور از چشم دشمنان ، بنى اسرائيل را بسيج كرده و فرمان حركت داد و شب را به دستور خدا براى اين كار انتخاب نمود تا برنامه اش حساب شده تر باشد.

عموم مورخين ، تعاداد افراد قوم بنى اسرائيل را كه با موسى از مصر خارج شدند، ششصد هزار نفر نوشته اند و در قول ديگرى ششصد و بيست هزار نفر نقل كرده اند، اما شماره لشكريان فرعون را خيلى بيش از اينها ثبت كرده اند، قرآن كريم به اين مطلب به اجمال اشاره مى كند، آنجا كه فرعون به لشكريانش مى گفت : ((اينان گروهى اندك هستند)) (690) و از همين آيه شريفه استفاده مى شود كه لشكريان فرعون چند برابر بنى اسرائيل بوده است . بعضى نوشته اند كه فرعون ششصد هزار نفر را فقط به عوان مقدمه لشكر فرستاد و خود با يك ميليون نفر به دنبال آنان به راه افتاد. شب را با سرعت به دنبال آنان حركت كردند و به هنگام طلوع آفتاب به لشكر موسى رسيدند.

بنى اسرائيل كه از قدرت فرعون و كثرت لشكريان او مطلع بودند و مى دانستند نيروى مقاومت با فرعونيان را ندارند و از آن طرف پيش روى خود، درياى ژرف را مى ديدند، به سختى ترسان شده و با هراس و وحشت نزد موسى آمدند و گفتند: ((هم اكنون اسير لشكريان فرعون مى شويم و به دست آنان گرفتار و كشته و يا اسير خواهيم شد)).

امام موسى (عليه السلام ) همچنان آرام و مطمئن بود و مى دانست وعده هاى خدا درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش ، تخلف ناپذير است ، از اين رو با اطمينان و اعتماد تمام رو به جمعيت وشحت زده بنى اسرائيل كرد و گفت : ((چنين نيست ، آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد چرا كه پروردگارم با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد)). (691)

در اين هنگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند و همچنان در انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند، فرمان نهايى صادر شد، چنانكه قران مى فرمايد: ((ما به موسى (عليه السلام ) وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن ، ناگهان دريا شكافته شد، آب ها قطعه قطعه شدند و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت )) (692) و طولى نكشيد كه قعر دريا نمودار گشت و به فرمان الهى باد و آفتاب هم كمك كردند و زمين دريا را خشك و آماده عبور بنى اسرائيل نمودند و چون بنى اسرائيل دوازده تيره بودند، دوازده شكاف در آب نمايان گشت تا هر تيره اى از راه جداگانه اى عبور كنند و در هر دو سوى راه ها آب هاى دريا به صورت كوه هاى مرتفع روى هم بالا رفت . در برخى از تفاسير آمده است كه انشعاب آب ها و شكاف خوردن آنها به دوازه شكافت ، همه به درخواست بنى اسرائيل و روى طبع خرده گير آنها صورت گرفت . زيرا به موسى گفتند كه ما دوازده تيره هستيم و همه با هم نمى توانيم به دريا وارد شويم و چون وارد دريا شدند، به موسى (عليه السلام ) گفتند: ما از همراهان خود خبر نداريم ، موسى به خدا عرض كرد: پروردگارا! در اين اخلاق نكوهيده و خوى ناپسند اينان ، مرا يارى كن و خداى تعالى نيز او را ماءمور كرد كه عصاى خود را به اين طرف و آن طرف متمايل سازد و به دنبال اين كار ديوارهاى آب به صورت شبكه هايى در آمد تا يكديگر را ببينند. (693)

فرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه ، مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه روشن و آشكارى را مى ديدند باز هم از مركب غرور پياده نشدند و به تعقيب موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به طرف سرنوشت نكبت بار خود رفتند! و به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جاده هاى دريايى شدند و همچنان مغرورانه به دنبال بردگان قديمى خود كه سر به طغيان افراشته بودند مى دويدند، غافل از اين كه لحظات آخر عمر آنها فرا رسيده و فرمان عذاب به زودى صادر مى شود. درست هنگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد و آخرين نفر از فرعونيان داخل دريا شد، فرمان داده شد كه آب ها به حالت اول بازگردند، ناگهان امواج خروشان فرو ريختند و سر بر هم نهادند و فرعون و لشكريانش را همچون پرهاى كاه با خود به هر جايى بردند و درهم كوبيدند و نابود كردند. فرعون نيز همچون پر كاهى بر روى امواج عظيم نيل مى غلطيد در اين هنگام فرياد زد: ((من ايمان آوردم كه معبودى جز آن كس كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد)). (694)

اما خداى سبحان در پاسخ او فرمود: ((اكنون ايمان مى آورى در صورتى كه پيش از اين عمرى به كفر و نافرمانى زندگى كردى ؟)) (695)

بعيد نيست كه اين سخن او نيز نيرنگ ديگرى بود تا بدين وسيله بتواند خود را از مهلكه نجات بخشد و دوباره به ظلم و ستم هاى خود ادامه دهد، زيرا ايمان او به خدا قلبى نبوده است و گرنه خدا او را نجات مى داد و شاهد بر اين مطلب همان گفتار اوست كه گفت : به آن خدايى كه بنى اسرائيل ايمان آورده اند، ايمان آوردم و به تعبير ديگر ايمان تقليى بود نه ايمان واقعى !

بدين ترتيب خداى جهان ، فرعون و سپاهيانش را غرق كرد و موجب پند و عبرت ديگران ساخت ، برخورد آب ها صداى مهيبى در فضا ايجاد كرد كه موجب وحشت بن اسرائيل گرديد، لذا از حضرت موسى پرسيدند: ((اين صداى وحشتناك چيست ؟)) حضرت موسى (عليه السلام ) در پاسخشان فرمود: خداى سبحان ، فرعون و همه همراهانش را غرق و نابود كرد.

ابهت و عظمت فرعون چنان در دل افراد سست عقيده و كم درك جاى گرفته بود كه نتوانستند سخن موسى را باور كنند، از اين رو گفتند: ((چگونه فرعون غرق مى شود و مى ميرد؟)) خداى تعالى نيز امواج دريا را ماءمور ساخت تا بدن بى جان فرعون را به جاى بلندى در ساحل افكندند و بنى اسرائيل به چشم خود پيكر او را ديدند. خداى سبحان در اين باره فرمود: ((پس اكنون پيكر بى جانت را در جاى بلندى (به ساحل ) مى افكنيم تا عبرتى براى آيندگان پس از تو باشد و به راستى كه بسيارى از مردم از آيات ما بى خبرند)). (696)

نافرمانى هاى بنى اسرائيل

قرآن كريم به قسمت ديگرى از سرگذشت بنى اسرائيل پس از پيروزى بر فرعونيان اشاره مى كند و آن مساءله ، توجه آنان به بت پرستى است . قرآن در اين باره مى فرمايد: ((ما بنى اسرائيل را از دريا (رود عظيم نيل ) عبور داديم )) اما ((در مسير راه خود به قومى برخورد كردند كه با خضوع و تواضع ، اطراف بت هاى خود را گرفته بودند)). (697) افراد جاهل چنان تحت تاءثير اين صحنه قرار گرفتند كه بى درنگ نزد موسى آمدند و گفتند: ((براى ما هم معبودى قرار بده آن گونه كه آنان معبودانى دارند)) (698). حضرت موسى (عليه السلام ) نيز از اين پيشنهاد جاهلانه بسيار ناراحت شد، به آن رو كرد و گفت : ((شما جمعيت جاهل و بى خبرى هستيد، اين روش و وضعى كه اين گروه در آن هستند، نابود شدنى است و آن چه انجام مى دهند، باطل و تباه است . چگونه براى معبودى جز خداى يكتا بجويم با اين كه وى شما را بر جهانيان برترى بخشيده است )).

حديثى از اميرالمؤ منين (عليه السلام )

در نهج البلاغه مى خوانيم يكى از يهوديان در حضور على (عليه السلام ) به مسلمانان ايرادى گرفت و گفت : شما هنوز پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه اختلاف كرديد؟

اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اين پاسخ دندان شكن را در حواب يهودى فرمود: ((ما درباره دستورات و سخنانى كه از پيامبرمان رسيده اختلاف كرديم نه درباره خود پيامبر و نبوتش (چه رسد به الوهيت پروردگار) ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به پيامبرتان پيشنهاد كرديد، براى ما معبودى قرار بده آن چنان كه اين بت پرستان معبودانى دارند و او در جواب به شما گفت : شما جمعيتى هستيد كه در جهل غوطه وريد)).

بنى اسرائيل به سوى سرزمين مقدس

قرآن كريم جريان ورود بنى اسرائيل به سرزمين مقدس را چنين بيان مى كند:

((موسى به قوم خود گفت كه شما به سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقرر داشته است وارد شويد و براى ورود به آن از مشكلات نترسيد و از فداكارى مضايقه نكنيد، اگر به اين فرمان پشت كنيد زيان خواهيد ديد)). (699)

بعيد نيست كه منظور از سرزمين مقدس تمام منطقه شامات باشد. زيرا اين منطقه به گواهى تاريخ ، مهد پيامبران الهى و سرزمين ظهور اديان بزرگ و در طول تاريخ مدت ها مركز توحيد و خداپرستى و نشر تعليمات انبيا بوده و به همين جهت نام سرزمين مقدس براى آن انتخاب شده است .

اما بنى اسرائيل در برابر اين پيشنهاد موسى ، به او گفتند: ((اى موسى ! تو كه آگاهى ، در اين سرزمين جمعيتى جبار و زورمند زندگى مى كنند و ما هرگز در آن گام نخواهيم گذاشت تا آنان اين سرزمين را ترك كنند هنگامى كه آنان خارج شدند ما فرمان تو را اطاعت خواهيم كرد و گام در اين سرزمين مقدس ‍ خواهيم گذاشت )). (700)

سپس قرآن مى فرمايد: ((در اين هنگام دو نفر از مردان با ايمان كه ترس از خدا در دل آنان جاى داشت و به همين دليل مشمول نعمت هاى بزرگ او شده بودند و روح استقامت و شهامت را با دور انديشى و آگاه اجتماعى و نظامى آميخته بودند، براى دفاع از پيشنهاد موسى بپاخاستند و به بنى اسرائيل گفتند: شما از دروازه شهر وارد بشويد، هنگامى كه وارد شديد (و آنان را در برابر عمل انجام شده قرار داديد) پيروز خواهيد شد ولى بايد در هر صورت از روح ايمان استمداد كنيد و بر خدا تكيه نماييد تا به اين هدف خود برسيد اگر ايمان داريد)). (701)

درباره اين كه آن دو نفر چه كسانى بوده اند، غالب مفسران نوشته اند كه آنان ، ((يوشع بن نون )) و ((كالب بن يوفنا)) بوه اند كه از نقباى دوازده گانه بنى اسرائيل محسوب مى شدند.

بنى اسرائيل هيچ يك از اين پيشنهادها را نپذيرفتند و به خاطر ضعف و زبونى كه در روح و جانشان رخنه كرده بود، با صراحت به موسى گفتند: ((تا آنان در اين سرزمين هستند ما هرگز وارد آن نخواهيم شد، تو و پروردگارت كه به تو وعده پيروزى داده است برويد و با عمالقه بجنگيد، هنگامى كه پيروز شديد ما را خبر كنيد، ما در اينجا نشسته ايم )). (702)

حضرت موسى (عليه السلام ) كه از آن جمعيت ماءيوس شده بود، دست به دعا برداشت و جدايى خود را از آنان با اين عبارت تقاضا كرد: ((پروردگارا! من تنها اختيار دار خود و برادرم هستم ، خداوندا! ميان ما و جمعيت فاسقان و متمردان جدايى بيفكن )). (703)

سرانجام ، دعاى موسى به اجابت رسيد و بنى اسرائيل نتيجه شوم اعمال خود را ديدند، زيرا از طرف خداوند به موسى وحى شد كه : ((اين جمعيت از ورود در اين سرزمين مقدس كه مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود، تا چهل سال محروم خواهند ماند)). (704) به علاوه در اين چهل سال بايد در بيابان ها سرگردان باشند. سپس به موسى مى گويد: ((هر چه بر سرا ين جمعيت در اين مدت بيايد بجاست هيچ گاه درباره آنان از اين سرنوشت غمگين مباش )). (705)

گروهى از بنى اسرائيل از كار خود سخت پشيمان شدند و به درگاه خدا روى آوردند، خداوند متعال نيز بار ديگر آنان را مشمول نعمت هاى خود قرار داد و فرمود: ((ما ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم ، ما من و سلوى را (كه غذايى لذيذ و نيروبخش بود) بر شما نازل كرديم و از اين خوراك هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داديم بخوريد، ولى باز هم آنان از در سپاس ‍ گزارى وارد نشدند آنان به ما ظلم و ستم نكردند بلكه تنها به خويشتن ستم مى كردند)). (706)

جوشيدن چشمه آب در بيابان

خداوند منان با اشاره به يكى ديگر از نعمت هاى الهى كه به بنى اسرائيل ارزانى داشت مى فرمايد: ((به خاطر بياوريد هنگامى كه موسى (در آن بيابان خشك و سوزان كه بنى اسرائيل از جهت آب سخت در مضيقه قرار داشتند) از خداوند براى قومش تقاضاى آب كرد و ما به او دستور داديم كه عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن ، ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده سرچشمه آب از آن با سرعت و شدت جارى شد)). (707)

هر يك از اين چشمه ها به سوى طايفه اى سرازير گرديد، به گونه اى كه اسباط و قبائل بنى اسرائيل ((هر كدام به خوبى چشمه خود را مى شناختند)). (708)

((و به خاطر بياوريد زمانى را كه گفتيد: اى موسى ! ما هرگز نمى توانيم به يك نوع از غذا قناعت كنيم . بنابراين از خدايت بخواه تا آنچه از زمين مى رويد براى ما قرار دهد از سبزيجات ، خيار، سير، عدس و پياز (ولى موسى به آنها گفت :) آيا شما غذاى پست تر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مى كنيد؟ اكنون كه چنين است از اين بيابان بيرون رويد و كوشش ‍ كنيد تا وارد شهرى شويد، زير آنچه مى خواهيد در آنجاست )). (709) يعنى شما اكنون در اين بيابان در يك برنامه خودسازى و آزمايش قرار داريد، اينجا جاى غذاهاى متنوع نيست ، به شهرها برويد كه در آنجا همه آنچه خواسته ايد هست ، ولى اين برنامه خودسازى در آنجا نيست . سپس ‍ قرآن مى فرمايد: ((مهر ذلت و فقر بر پيشانى آنان زده شد)) و بار ديگر به غضب الهى گرفتار شدند. اين به خاطر آن بود كه آيات الهى را انكار مى كردند و پيامبران را به ناحق مى كشتند و نيز گناه مى كردند و تعدى و تجاوز داشتند)). (710)

رفتن موسى به طور

قرآن كريم به يكى ديگر از صحنه هاى زندگى بنى اسرائيل و درگيرى موسى با آنان اشاره مى كند و آن جريان رفتن موسى به ميعادگاه پروردگار مى باشد. به طورى كه مفسران و مورخان نوشته اند، هنگامى كه موسى در مصر بود، بنابر وحى الهى به بنى اسرائيل وعده داد، هر زمان كه خداى تعالى فرعون را به هلاكت برساند، كتابى (از جانب خداوند) بياورد كه متضمن حلال و حرام و شرايع و احكام براى آنان باشد و چون خداى تعالى فرعون را غرق و نابود كرد، بنى اسرائيل از موسى (عليه السلام ) كتاب خواستند و موسى (عليه السلام ) نيز از پروردگار خود خواست تا به وعده اى كه به او داده بود، عمل كند و كتاب به او عطا فرمايد. خداى تعالى به موسى دستور داد سى روز روزه بگيرد و بدن و جامه خود را پاك و پاكيزه كند و براى دريافت كتاب به طور سينا برود، موسى برادر خود، هارون را به جاى خويش گماشت تا در مدت غيبت خود سرپرستى بنى اسرائيل را به عهده گيرد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: ((ما با موسى سى شب وعده گذاشتيم ، سپس با ده شب ديگر آن را كامل ساختيم ، به اين ترتيب وعده خدا با او در چهل شب پايان يافت )) (711). ((موسى به برادرش هارون گفت : در ميان قوم من جانشين من باش و در راه اصلاح آنها بكوش و هيچ گاه از روش مفسدان پيروى مكن )). (712)

مفسران اهل سنت نوشته اند: علت افزوده شدن آن ده شب اين بود كه چون موسى پس از گرفتن سى روز روزه ، شب آخر خواست به كوه طور برود متوجه بوى دهانش شد كه بر اثر گرفتن روزه بوى ناخوشايندى مى داد و براى رفع آن با چوب درختى كه برخى گفته اند درخت خزنوب بود، دندان هاى خود را مسواك كرد، يا به گفته بعضى گياهى خوشبوى خورد كه بوى دهانش را برطرف كند، پس خداى تعالى به او وحى كرد: ((اى موسى ! چرا افطار كردى ؟))

حضرت موسى (عليه السلام ) عرض كرد: ((پروردگارا! خواستم هنگامى كه با تو تكلم مى كنم دهانم خوشبو باشد)).

خداى متعال فرمود: اى موسى ! مگر نمى دانى كه بوى دهان روزه دار نزد من خوشبوتر از بوى مشك است . اكنون بازگرد و ده روز ديگر روزه بگير، سپس به نزد ما بيا. موسى نيز چنان كرد كه بدان ماءمور شده بود. (713)

سرانجام در آن ميعادگاه بزرگ ، خداوند، شرايع و قوانين آئين خود را بر موسى نازل كرد و نخست به او فرمود: ((اى موسى ! من تو را بر مردم برگزيدم و رسالت خود را به تو دادم و تو را به موهبت سخن گفتن با خودم نائل كردم (اكنون كه چنين است ) آنچه را به تو دستور داده ام بگير و در برابر اين همه موهبت از شكرگزاران باش )). سپس اضافه مى كند كه ((در الواحى كه بر موسى نازل كرديم ، از هر موضوعى پند و اندرز كافى و شرح و بيان مسائل مورد نياز در امور دين و دنيا و فرد و اجتماع براى او نوشتيم (سپس به او دستور داديم كه ) با نهايت جديت از فرمان ها را برگير و به قوم خود نيز فرمان ده كه بهترين آنها را انتخاب كنند)) (714) و به آنان اخطاركن كه مخالفت با اين فرمان ها و فرار از زير بار مسئوليتها و وظايف ، نتيجه دردناكى دارد و پايانش دوزخ است و ((به زودى جايگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد)) (715).

گوساله پرستى يهوديان

يكى از حوادث اسفناك و در عين حال تعجب آورى كه بعد از رفتن موسى به ميقات در ميان بنى اسرائيل رخ داد، جريان گوساله پرستى آنان است كه توسط شخصى به نام ((سامرى ))، با استفاده از زيور آلات (716) بنى اسرائيل انجام گرفت .

سامرى مى دانست كه قوم موسى سال ها در محروميت به سر مى بردند و به علاوه روح مادى گرى چنان كه در بسيارى از نسل هاى امروز آنان نيز مى بينيم بر آنان غلبه داشت و براى زر و زيور احترام خاصى قائل بودند، لذا او (سامرى ) گوساله خود را از طلا ساخت ، تا توجه شيفتگان و بردگان را به سوى آن جلب كند. البته اين حادثه ، همانند ساير پديده هاى اجتماعى ، بدون زمينه و بدون مقدمه نبوده است ، زيرا از يك طرف بنى اسرائيل ساليان دراز در مصر شاهد گاوپرستى يا گوساله پرستى مصريان بودند و از طرف ديگر هنگامى كه از رود نيل عبور كردند، صحنه بت پرستى (گاوپرستى ) قومى كه در آن طرف نيل زندگى مى كردند، توجه آنان را جلب كرد و چنان كه در آيات قبل گذشت ، از موسى تقاضاى بتى همانند آنها كردند كه موسى به شدت آنان را ملامت و سرزنش كرد.

تمديد ميقات موسى از سى شب به چهل شب نيز سبب شد كه شايعه مرگ موسى آنچنان كه در بعضى از تفاسير آمده است ، به وسيله بعضى از منافقان در ميان بنى اسرائيل نشر شود. جهل و نادانى بسيارى از اين جمعيت و مهارت و زبردستى سامرى در پياده كردن نقشه خود، سبب شد در مدت كوتاهى اكثريت بنى اسرائيل به بت پرستى روى آورند و غوغايى اطراف گوساله به راه اندازند.

بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اين دگرگونى انحرافى در بنى اسرائيل تنها در چند روز، در فاصله زمانى خيلى محدود واقع شد. هنگامى كه سى و پنج روز از رفتن موسى به ميعادگاه گذشت ، سامرى دست به كار شد و از بنى اسرائيل خواست تا تمام زيورآلات را جمع كنند، در روزهاى سى و ششم و سى و هفتم و سى و هشتم همه آنها را در قالبى ريخت و ذوب كرد و سپس ‍ مجسمه گوساله را ساخت و در روز سى و نهم آنها را به پرستش گوساله دعوت كرد و جمعيت فراوانى (طبق پاره اى از روايات ششصد هزار نفر) به استقبال از پرستش گوساله رفتند و يك روز بعد، يعنى با پايان گرفتن چهل روز، موسى بازگشت . قرآن كريم مى فرمايد: ((قوم موسى بعد از رفتن او به ميعادگاه خدا، از زينت آلات خود گوساله اى ساختند، جسد بى جانى كه صداى گوساله داشت )) (717). در عين حالى كه اين كار از سامرى سر زد [چنان كه آيات سوره طه گواهى مى دهد] ولى اين عمل به قوم موسى نسبت داده شده است ، به خاطر اين كه عده زيادى از آنان سامرى را در اين كار يارى كردند و در واقع شريك جرم او بودند و عده بيشترى به عمل او راضى بودند.

قرآن كريم در ادامه مى فرمايد: ((او قوم موسى ، جمعيتى بودند كه به سوى حق هدايت مى كردند و به آن توجه داشتند)) (718) ولى ((هنگامى كه موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت و صحنه زننده و نفرت انگيز گوساله پرستى را ديد به آنان گفت : بد جانشينانى براى من بوديد و آيين مرا ضايع كرديد)) (719). سپس گفت : ((آيا در فرمان پروردگار خود عجله نموديد)) (720). شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمديد مدت سى شب به چهل شب عجله كرديد و در قضاوت شتاب نموديد و نيامدن مرا دليل بر مرگ و يا خلف وعده گرفتيد، در حالى كه لازم بود دست كم ، تاءمل كنيد تا چند روزى بگذرد تا حقيقت امر روشن گردد.

قرآن كريم عكس العمل شديد موسى را در برابر اين صحنه و در اين لحظات بحرانى و طوفانى چنين بازگو مى كند: ((موسى بى درنگ الواح تورات را از ست خود بيفكند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ريش ‍ او را گرفت و به سوى خود كشيد)) (721).

افزون بر اين به شدت هارون را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و بر او فرياد كشيد كه آيا در حفظ عقايد جامعه بنى اسرائيل كوتاهى كردى و با فرمان من مخالفت نمودى ؟ اين واكنش شديد و اظهار خشم ، اثر تربيتى عميقى بر بنى اسرائيل گذارد و صحنه را به كلى منقلب ساخت ، در حالى كه اگر موسى مى خواست با كلمات نرم و ملايم اندرز دهد، شايد كمتر سخنان او را مى پذيرفتند.

سپس قرآن مى فرمايد: هارون براى برانگيختن عواطف موسى و بيان بى گناهى خود گفت : ((فرزند مادرم ! اين جمعيت نادان مرا در ضعف و اقليت خود قرار دادند، چنان كه نزديك بود مرا به قتل برسانند؛ بنابراين من بى گناهم ، كارى نكن كه دشمنان به شماتت من برخيزند و مرا در رديف اين جمعيت ظالم و ستمگر قرار مده )) (722).

حضرت موسى عرض كرد: ((پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بى پايانت داخل كن ، تو مهربان ترين مهربانانى )). (723)

تقاضاى بخشش و آمرزش موسى براى خود و برادرش ، نه به خاطر آن بود كه گناهى از آنها سر زد، بلكه يك نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان است .

سامرى با اطلاعاتى كه داشت ، لوله هاى مخصوصى در درون سينه گوساله طلائى كار گذاشته بود كه هواى فشرده از آن خارج مى شد و از دهان گوساله ، صدايى شبيه صداى گوساله بيرون مى آمد.

در قرآن مى خوانيم : موسى ، سامرى را مورد خطاب قرار داد و گفت : ((اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و انگيزه تو از اين كار چه بود، اى سامرى !))

او در پاسخ گفت : ((من از مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند. من قسمتى از آثار رسول و فرستاده خدا را گرفتم و سپس آن را افكندم . اين چنين هواى نفس من ، اين كار را در نظرم جلوه داد)) (724).

حضرت موسى به او گفت : ((بايد از ميان مردم دور شوى و با كسى تماس ‍ نگيرى و بهره تو در باقيمانده عمرت اين است كه هر كس به تو نزديك شود بگويى : با من تماس نگير، تو وعده گاهى در پيش دارى - وعده عذاب دردناك الهى - كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد. به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مى كردى نگاه كن و ببين ما آن را مى سوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مى پاشيم )). (725)