قصص الدعا يا داستانهايى از دعا
(جلد دوم)

قاسم ميرخلف زاده

- ۱۳ -


عوامل عدم استجابت دعا

1- در زمان حضرت موسى (عليه السلام) قحطى شديدى بر مردم پيش ‍ آمد وخشكسالى شد، پس موسى (عليه السلام) با بنى اسرائيل از شهر خوارج شدند تا طلب باران كنند وسه روز اين عمل را تكرار كردند، اما باران نيامد، خداوند به موسى (عليه السلام) وحى فرستاد كه من دعاى توو همراهانت را تا وقتى كه شخصى نمام وسخن چين در بين شما هست مستجاب نمى كنم.
2 - گفته اند كه مدت 7 سال بنى اسرائيل در خشكسالى عجيبى بسر بردند به حدى كه به خوردن مردار وزباله ها وحتى به خوردن بچه ها روى آوردند وهرچه به كوه وصحرا رفته ودعا مى كردند باران نباريد.
خداوند به پيامبر آنان وحى فرستاد كه به آنان بگوهر چه به سوى من راه بروند ودست به دعا بردارند وگريه وزارى كنيد من دعاى شما را مستجاب نمى كنم تا اينكه حقوق به ظلم گرفته شده مردم به آنها باز گردانيد.
3- نقل شده كه قومى از بنى اسرائيل گرفتار قحطى شده وهر چه دعا مى كردند مستجاب نمى شد، خداوند به پيامبر آنها وحى فرستاد كه به اين مردم بگوكه شما با بدن هاى نجس به سوى من مى آئيد ودست ها را كه به خون ديگران ((وبرداشتن حق الناس)) آلوده است به طرف من بلند مى كنيد وشكمهايتان از حرام پر شده است به همين جهت من نسبت به شما خشمگين هستم.
از اين سه داستان عوامل عدم استجابت را مى يابيم:
1- نمامى وسخن چينى.
2- با بدن نجس نمى شود دعا كرد.
3- لقمه حرام.
4- حقوقى به گردن ديگران باشد.(114)
در گذر باز كه نزد توپناه آورديم   سينه سوخته از آتش آه آورديم
عمرى اندر پى دل گرد هوس ها گشتيم   عاقبت اين دل گمراه به راه آورديم
هر كجا ديد سرابى دل ما پر زد ورفت   اينك به اين مرغك وحشى سر چاه آورديم
باز كن در كه به درگاه تواندر كف خويش   دل بشكسته وخون غرق گناه آورديم
گرچه اين توبه شكستيم به صدر بار دلى   در گذر باز به نزد توپناه آورديم

دعا براى زنده شدن دل

شخصى در عالم خواب شرفياب حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شد واز آن حضرت خواست كه مرا دعائى تعليم فرمائيد كه دلم را زنده گرداند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين كلمات را تعليم اوفرمودند:
يا حى يا قيوم
يا لااله الاانت
اسئلك ان تحيى قلبى
اللهم صل على محمد وآل محمد
اى زنده واى پاينده
اى كه نيست معبودى جز تو
از تومى خواهم كه دلم را زنده گردانى
خدايا بر محمد وآل محمد درود فرست.(115)
يا رب من اگر گناهى بى حد كردم   ابواب كرم به روى خود سد كردم
با اين همه مايوس نيم از كرمت   برگشتم وتوبه كردم وبد كردم

خدايا مرگ جوانم برسان

در يكى از ديدارهاى كه ميرزاى قمى با فتحعليشاه داشت: شاه از ميرزا خواست كه اجازه دهد تا دخترش را به ازدواج پسر ميرزا درآورد و بدينوسيله رابطه خانوادگى بين ميرزا از اين پيشنهاد سخت ناراحت ونگران شد واز قبول آن خوددارى نمود، بعد از جلسه چون احتمال داشت كه با اصرار شاه: مجبور به قبول گردد، دست به دعا برداشت وگفت:
خدايا اگر بنا است شاهزاده به همسرى پسر من درآيد، مرگ جوانم را برسان: طولى نكشيد كه پسر ميرزا در آب غرق شد ودر اثر اين سانحه از دنيا رفت.(116)
تا به دنيا ميگرائى فكر عقبى نيستى   تا به صورت قانعى آگه ز معنا نيستى
خوشه را يكسره بود ارباب دانش گفتند   تا پى فسخ وفجورىاهل تقوا نيستى
ميزنى دم از شريعت وز طريقت غافلى   مى برى اسمى وواقف بر مسمى نيستى
شومصاحب روزه وشب با مردم روشن ضمير   باش از احمق گريزان گرچه عيسى نيستى (117)

به علم الهدى بگوبراى تودعا كند

حكايت شده كه وزير القادر باالله بنام ابوسعيد محمدابن حسين در سال 420 ه. ق بيمار شد، شبى اميرالمومنين على (عليه السلام) در خواب ديد امام به اوفرمود به علم الهدى بگوبراى تودعا كند تا شفا يابى وزير پرسيد: يا على علم الهدى كيست؟
من اورا نمى شناسم.
امام على (عليه السلام) فرمودند: اوعلى ابن الحسين موسوى است.
وزير وقتى از خواب بيدار شد به سيد مرتضى به عنوان علم الهدى نامه نوشت وتقاضاى دعا جهت بهبودى خود كرد.
سيد در پاسخ اونوشت به خدا پناه مى برم! از اين لقبى كه مرا با آن خطاب كردى: اين بى ادبى است كه من اين نام را بپذيرم!
وزير با دعاى اواز خواب بيدار شد ودر پاسخ نوشت: به خدا قسم من اين لقب را پيش خود براى توانتخاب نكرده ام بلكه آن لقبى است كه جدت على ابن ابى طالب به توداده است.(118)
مرد حق هرگز نمى ميرد گر به ظاهر جان دهد   هستى جاويد يابد جان چوبر جانان دهد
مرد حق آن است كاودر مكتب وارستگى   درس بر ابناء نوع خويش در دوران دهد
راه انسانى بپويد بنده از علم وعمل   تا خدايش افتخار علم الاسماء دهد

در مقابل گناه دست به دعا برداريد

جوانى عزب وبدون زن است: زيبا هم هست: آن هم در نهايت زيبائى به جاى اينكه اوبخواهد اوبه سراغ زنها برود،زنها به سراغ اومى آيند، روزى نيست كه صدها نامه وصدها پيغام بر اونيايد، از همه بالاتر برجسته ترين زنان مصر صد درصد عاشق اوشده اند، شرايط كامجوئى برايش فراهم است: تمام امكانات آماده: درها همه بسته: خطر جان برايش درست كرده است: زن به اومى گويد:
يا كام مى دهى: يا به كشتنت خواهم داد وخون تورا خواهم ريخت با اين شرط يوسف چه مى كند؟ دست به دعا برمى دارد وعرض ‍ مى كند:
رب السجن احب الى يدعوننى اليه والاتصرف عنى كيدهن اصب اليهن.(119)
پروردگا را! زندان براى من از آنچه كه اين زنها دارند مرا به سوى آن دعوت مى كنند بهتر است: خدايا مرا به زندان بفرست وبه چنگال اين زنها گرفتار نكن.(120)
يارى به جهان جز اوندارم   جز ديدنش آرزوندارم
هر سونگرم بود پديدار   جز ديده بروى اوندارم
جز با تومدام از سر صدق   با كس سر گفتگوندارم (121)

خداوند مى فرمايد مرا با اين دعا بخوان

از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده: چون برادران يوسف حضرت يوسف را در چاه افكندند، جبرئيل (عليه السلام) نزد حضرت يوسف (عليه السلام) آمد وگفت:
در چاه چه مى كنى اى پسر؟
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: برادرانم مرا در اين چاه افكندند.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: دوست دارى كه از چاه بيرون بيايى.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: اين امر به مشيت خداوند عزوجل بستگى دارد اگر خدا بخواهد مرا بيرون خواهد آورد.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: خداوند مى فرمايد: با اين دعا مرا بخوان تا تو را ازچاه بيرون آورم.
حضرت يوسف (عليه السلام) فرمود: آن دعا كدام است.
جبرئيل (عليه السلام) فرمود: بگو:
الهم انى اسئلك بان لك الحمد لااله الاانت المنان بديع السموات و الارض وذوالجلال والااكرام ان تصلى على محمد وآل محمد وان تجعل مما انا فيه فرجا ومخرجا
خدايا! بدان جهت از تومى خواهم كه حمد از آن تواست: معبودى جز تو نيست: صاحب نعمت وپديد آرنده آسمان ها وزمين اى صاحب جلالت و بزرگوارى ، كه درود فرستى بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) وآل محمد،وبرايم فرج گشايشى قرار دهى از آنچه من در آنم.
پس كاروان آمد واورا بيرون آمد.(122)
خوشا دردى كه درمانش توباشى   خوشا راهى كه پايانش توباشى
خوشا چشمى كه رخسار توبيند   خوشا ملكى كه سلطانش توباشى
خوشا آن دل كه دل دلدارش توگردى   خوشا جانى كه كه جانانش تو باشى
خوشى وخرمى وكامرانى   كسى دارد كه خواهانش توباشى
چه خوش باشد دل اميد وارى   كه اميد دل وجانش توباشى

دعاى معروف ابوذر در آسمان ها

روزى ابوذر غفارى به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، جبرئيل به صورت ((دحيه كلبى)) درمحضر پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) بود وبا آن حضرت خلوت كرده بود، وقتى ابوذر آن دورا ديد، بازگشت وگفتگوى آنها را قطع ننمود، جبرئيل به پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) گفت اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اين ابوذر بود، كه از اينجا عبور كرد وبر ما سلام نكرد. اگر بر ما سلام مى كرد، جواب سلام اورا مى داديم: اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) اين اباذر دعائى را مى خواند كه نزد اهل آسمان معروف مى باشد، آنگاه كه من به آسمان رفتم آن دعا را را از اوبپرس.
هنگامى كه حضرت جبرئيل (عليه السلام) به آسمان رفت ابوذر به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، حضرت به اوفرمودند: اى ابوذر چرا آن هنگام كه از كنار ما عبور كردى نزد ما نيامدى وسلام نكردى؟
ابوذر گفت: گمان كردم كه دحيه كلبى نزد شما براى امور شخصى با شما خلوت نموده است: از اين ونزد شما نيامدم. پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) فرمودند، اوجبرئيل بود وگفت: اگر ابوذر بر ما سلام مى كرد جواب سلام اورا مى داديم.
وقتى ابوذر دريافت كه اوجبرئيل بود. بسيار متاثر وپريشان گرديد و افسوس خورد كه چرا از توفيق سلام كردن بر جبرئيل محروم شده است آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اوفرمودند:
آن دعائى كه مى خوانى چيست؟ كه جبرئل به من خبر داد كه دعاى ابوذر در آسمان ها نزد اهل آسمان معروف است.
ابوذر گفت: آرى اى رسول خدا، من اين دعا را مى خوانم:
الهم انى اسئلك الامن والايمان بك والتصديق بنبيك والعافييه منم جميع البلاوالتشكر على العافيه والغنى عن شرار الناس.
خدايا! از درگاهت در خواست دارم: امنيت وايمان به تور اوتصديق نمودن به پيامبرت وعافيت از همه بلاها وشكر گذارى در برابر عافيت وبى نيازى از مخلوقات بدت را.(123)
غم دل با كه بگويم: كه غم خوارى نيست   با توگويم كه مرا جز دگر يارى نيست
عقد دل نگشايد بجز از تودگرى   من دل سوخته را با ديگران كارى نيست
نظر لطف توبايد بشود شامل حال   ورنه ما بسوى هيچ دردى راهى نيست
بى كسان را توپناهى: وتواى بنده: نواز   زانكه جز درگه تو، هيچ پناهگاهى نيست(124)

سند دعاى ندبه به امام صادق عليه السلام منتهى ميشود

علامه مجلسى با دقت وتتبع واحاطه واطلاع وسيع وفوق العاده ى كه در اخبار واحاديث ورجال روايات ومعرفت اساتيد دارد وتحفه الزائر كه در مقدمه به اعتبار سند ادعيه آن شهادت داده است: نقل فرموده: صريحا و بالخصوص اعتبار سند دعاى دعاى ندبه را كه منتهى به حضرت امام جعفر (عليه السلام) مى شود وتصديق فرموده است وعبارت اين افتخار عالم اسلام ونابغه جهان علم در كتاب مسطاب ((زاد المعاد)) اينست.
امام كه دعاى ندبه مشتمل است بر عقايد حقه وتاسف بر غيبت حضرت قائم (عليه السلام) به سند معتبر از امام جعفر صادق (عليه السلام) منقول است كه سنت است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند يعنى جمعه: عيد فطر، عيد قربان: عيد غدير، دعاى ندبه در سه كتاب ديده مى شود:
1- ((مصباح الزائر)) از على ابن طاووس.
2- ((مزار كبير)) از شيخ محمد بن المسهدى.
3- ((مزار قديم)) از شيخ ابوالفرج.
امام در كتاب انتشارات نسل جوان جلد دوم كه در اين كتاب در ارديبهشت ماه سال 1354 انتشار يافته ودر آن پرسشها وپاسخ ‌هاى مذهبى توسط آيت الله مكارم شيرازى واستاد محقق جعفر سبحانى داده شده اضافه كرده در هر سه كتاب دعا از محمد ابن حسين ابن سفيان البزوفرى نقل شده كه در زمان غيبت صغرى مى زيسته است وقاعدتا وسيله مكالمه از طريق نواب امام (عليه السلام) تماس گرفته واز حضرت مهدى صاحب الامر عجل الله تعالى فرج الشريف نقل مى كند: دستور فرمود اين دعا را بخوانيد.
ولى نويسنده كتاب شرحى بر دعاى ندبه ونشاط وغم زمرديان مى گويد مى گويد: به فرض اين كه اين دعا از ناحيه امام زمان (عليه السلام) به يكى تز نواب مكاتبه شده باشد، اين دليل بر آن نيست كه انشاء اين دعا از امام صادق (عليه السلام) نباشد بلكه امكان بر تاييد آن بزرگوار واستحكام بيانات آن حضرت است.
ووجه تسميه دعاى ندبه را از بيانى مى باشد كه در سياق كلام دعاى به آن اشاره شده مى فرمايد:
فعلى الاطائب من اهل بيت محمد وعلى صلى الله عليهما وآلهما فلبيك الباكون واياهم فليندت النادبون.
پس بر پاكان از خاندان نبوت محمد وعلى كه درود خدا بر آن دوبزگوار و آل اطهارش باد، بايد گريه كنند گريه كنندگان وبراى ايشان زارى وفغان نماينده ندبه كنندگان.(125)
پس جاى بسى ندبه وافغان باشد   دلها همه بى تاب وپريشان باشد
هم ناله كند هر آنكه اونالان است   هم گريه كند هر آنكه نالان است

دعا به وسيله امام زمان عليه السلام مستجاب است

در دعاى ندبه مى خوانيم:
واجعل صلواتنا به مقبوله وذنوبنا به مغفوره ودعائنا به مستجابا.
به وسيله وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) نماز ما را مورد پذيرش قرار ده وگناهان ما را به شفاعت اوببخش ودعاى ما را مستجاب بفرما يا به اعتبار ديگر: خدايا بواسطه توسل به آن حضرت نماز ما را مقبول
وگناهان ما را آمرزيده ودعاى ما را به اجابت رسان.
واين امرى مسلم است كه راه اطاعت وپيروى از ائمه هدى (عليه السلام) وتمام طاعتهاى واجبه ونيكووبا اخلاص مورد پذيرش حق تعالى قرار گرفته ومقبول مى گردد همان طور كه در زيارت جامعه كبيره مى خوانيم:
بموالاتكم تقبل الطاعه المفترضه ولكم الموده الواجبه.
به سبب اعتقاد به مقام ولايت بى ثمر وبى نتيجه است.(126)
آن كس كه بود تكه گهش آل رسول   باشد همه طاعات ونمازش قبول
هر كس كه برد توسل خود به امام   هر نوع اجابتش بر آن گشت وصول

دست بر دندانم گذاشت ودعائى خواند

شهيد اندرزگودر سيزده سالگى در خيابان فرياد مى زد اين چه مملكتى است اين چه شاهى است.
در تمام عمر يك روز نمازش قضا نشد: از كودكى عشق منبر وروضه خواندن داشت در شانزذه سالگى فعاليت هاى سياسى را شروع كرد ودر 20 سالگى عمل ترور منصور نخست وزير شاه را انجام داد.
همسرش مى گويد يك بار نيمه شب دندانم درد گرفت: وقتى شهيد اندرزگو متوجه شد، دست بر دندانم گذاشته ودعائى خواند ودرد دندانم بر طرف شد، براى تب 70 بار حمدى خواند فورا تب پايين آمد.(127)
اى دست غمت پشت وپناه دل من   اين است هماره رسم وراه دل من
در شعله غم: شب همه شب مى سوزد   با ياد رخت شمع نگاه دل من

آن شخص دعا كرد وعيسى آمين گفت باران باريد

حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) ويارانش به طلب باران از شهر خارج شدند ووارد صحرا گشتند، در آن جا حضرت عيسى به آنها فرمود: هر كس ‍ از شما گناهى انجام داده به شهر باز گردد، پس همه مردم به غير از يك نفر مراجعت كردند به شهر برگشتند،
حضرت عيسى (عليه السلام) به اوفرمودند:
آيا توگناه مرتكب نشده اى؟
آن شخص عرض كرد: چيزى به خاطر ندارم: جر اينكه روزى به نماز ايستاده بودم كه زنى از مقابل من عبور كرد من به اونگاه كرده وچشمم به سوى اوچرخيد، پس همينكه آن زن رفت انگشت خود را داخل چشمم كرده وآن را بيرون آوردم وبه همان طرفى كه زن رفت پرتاب كردم.
حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: دعا كن من آمين مى گويم: اودعا كرد وباران باريد.(128)
مردان خدا پرده پندار دريدند   يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند
هر دست كه دادند از آن دست گرفتند   هر نكته كه گفتند همان شنيدند
يك طايقه را بهر مكافات سرشتند   يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند (129)

سه مطلب براى استجابت دعا

در زمان حضرت داود (عليه السلام) قحط سالى پديد آمد، مردم سه نفر علماء خود را انتخاب كردند وآنها از شهر خارج شدند تا از خدا طلب باران نمايند.
يكى از آنها گفت: خدايا توبه ما فرمان دادى تا كسى كه به ما ظلم كرده است مورد عفووبخشش قرار دهيم: اينك ما به خود ظلم كرده ايم توما را عفو كن.
دومى گفت: خدايا توبه ما دستور داده اى كه بندگان را آزاد كنيم واينك ما بندگان توئيم ما را آزاد فرما.
سومى گفت: خداوندا تودر تورات خود ما را حكم كرده اى فقير ومسكين را از خود نرانيم وما مساكين هستيم در خانه ات ايستاده ايم توما را محروم مكن.
در اين لحظه باران نازل شد.(130)
نشستن به جمع محبان عشق   دعا ونيايش شنيدن خوش است
گل عشق در باغ صاحب دلان   گهى كاشتن گاه چيدن خوش است
دل از آرزوهاى بى انتها   مصفا وپاكيزه ديدن خوش است
تورا گر سعادت بود آرزو   ز هر قيد ولذت بريدن خوش است
به درگاه پروردگار حكيم   همى ناله از دل كشيدن خوش است (131)

دعاى بى اثر

امام صادق (عليه السلام) فرمودند: خداوند دوملك را به سوى شهرى فرستاد تا اهل آن شهر را نابود كنند، وقتى آنها به شهر رسيدند شخصى را ديدند كه با گريه وزارى دعا مى كند.
يكى از ملائكه به ديگرى گفت: آيا اين دعا كننده را مى بينى؟
ملكه دوم گفت: آرى: ولى دستور خدا را بايد اجرا كنيم.
ملكه اولى گفت: نه: توصبر كن تا من برگردم: اين را بگفت وبه سوى حق تعالى بازگشت وگفت: خدايا ما در شهر فلان بنده ات را ديديم كه تورا مى خواند وتضرع بر تومى كرد.
خداوند فرمود: آنچه به شما گفته ام اجرا كنيد، آن شخص حتى يك بار هم به خاطر من خشمگين نشده است ودر برابر خلافكارى هاى ديگران موضع نگرفته وبرخورد تند نكرده است.(132)
چون خلق در در آينده به بازار حقيقت   ترسم نفروشند متاعى كه خريدند
كوتاه نظر غافل از آن سروبلند است   كاين جامه به اندازه هر كس ‍ نبريدند
يك جمعى نكوشيده رسيدند به مقصد   يك قوم دويدند وبه مقصد نرسيدند (133)

دعاى مستجاب امام حسن عليه السلام

امام صادق (عليه السلام) فرمود: امام حسن (عليه السلام) با شخصى از فرزند زبير با كاروانى به سوى مكه حركت كردند. در بين راه كنار درخت خشك شده خرمائى فرش انداختند ونشستند، آن شخص گفت: اگر به اين درخت: خرماى تازه بود ما از آن مى خورديم.
امام حسن (عليه السلام) فرمود: آيا به رطب ميل دارى؟
آن شخص گفت: آرى.
حضرت سر مباركش را به سوى آسمان بلند كردند ودعائى خواندند كه ناگهان درخت خرما سبز شد ورطب تازه داد.
صاحب شترها كه شترهايشان را به امام حسين (عليه السلام) كرايه داده بود از ديدن اين معجزه ملتهب ومبهوت شد وفرياد زد:
اوسحر كرد
حضرت فرمودند: واى بر تو! اين سحر نيست بلكه دعاى فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مستجاب شده: پس دستور فرمودند از درخت بالارفته وخرماى تازه چيدند وهمه آن خورند.
مددى خواهم از خداى حسين   تا شوم منقبت سراى حسين
بسته شد رشته محبت من   در همه عمر باى ولاى حسين
جان صفا يابد آن زمان كه رود   بر زمان نام دلرباى حسن
تاج ومجد وشرف نهد بر سر   پادشاهى كه شد گداى حسن
در همه عمر خويش دوخته ام   چشم بر بخشش وعطاى حسن (134)

دعاى امام سجاد

از غلام امام سجاد (عليه السلام) شخصى به نام اصمعى نقل شده است: شبى در مسجد الحرام صداى ناله جان گذارى به گوشم رسيد، نزديك حجر اسماعيل رفتم. در آنجا آقاى ديدم كه پره كعبه را چنگ زده بود وراز ونياز مى كرد.
اومى فرمود: اى كسى كه در تاريكى ها دعاى بيچارگان را پاسخ مى فرمائى: اى كسى كه ناراحتى ها را برطرف مى نمائى: ميهمانان تواطراف خانه ات خوابيده اند، اما تواى تنها قيوم: هرگز نمى خوابى.
آن آقا صدايش گرفته وگوى لبانش ديگر قادر به تكلم نشد. روى زمين افتاد وچند لحظه بى حركت ماند. پس از مدتى باز دوباره برخواست وبه مناجات خويش ادامه داد:
خدايا، كيست از من مقصرتر؟
كيست از من روسياه تر؟ خدايا آيا آخر مرا به آتش مى سوزانى؟ پس اميد به توچه مى شود؟ خوف من چه مى شود؟ توخودت وعده دادى هر كس ‍ اميدى به تودارد، نا اميدش نمى كنى: من اميد دارم تومرا بيامرزى: آمرزش ‍ تومورد رجاء واميد من است.
پس از آخرين جمله: ديگر صدائى نيامد، جلورفتم ديدم مولايم امام سجاد (عليه السلام) است: سر حضرت را به دامن گرفتم: با ديدن حال حضرت اشك از چشمانم جارى شد، اشكم بر رخسار نورانى حضرت ريخت و ايشان چشم باز كرد وفرمود: كيستى؟
گفتم: اصمعى غلام شما هستم: آقا جان شما چرا با اين پاكى وعصمت و طهارت چنين ناله سر مى دهيد، آقا، شفاعت از آن جد شما پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) واز آن خاندان شما است مگر نه اين است كه آيه تطهير در شان شما نازل شده است: ديگر چرا چنين اظهار ندامت مى نمائيد؟
امام (عليه السلام) فرمودند: آيا مگر نمى دانى خدا بهشت را آفريده است براى هر كس كه بندگى كند، هر كه تقوى داشته باشد، رستگار است هر چند غلام سياهى باشد وجهنم را آفريده است براى هر كس كه گناه كند هر چند سيد قريش واز شريفترين مردم روزمين باشد.(135)
اى در طلب صد چاك از غصه گريبانها   خونها ز غمت جارى از ديده به دامانها
در زاويه هجرت بنشسته به خون دلها   در باديه عشقت سر كرده قدم جانها (136)