معرفت يافتگان
(از مجموعه شميم عرش )

پژوهشكده تزكيه اخلاقى امام على عليه السلام

- پى‏نوشت‏ها -
- ۲ -


22- آية الله بهاءالدينى در نهم فروردين ماه سال 1287 هجرى شمسى در يك خانواده اى مذهبى در شهرستان قم ديده به جهان گشود، پدرش شيخ صفى الدين از خادمان حرم حضرت معصومه عليهاالسلام بود. آية الله بهاءالدينى رحمت الله عليه به سبب علاقه به علوم و معارف اسلامى از سنين نوجوانى تحصيل در حوزه علميه قم را آغاز كرد و طى دوران تحصيل خود از محضر علماى بزرگ چون شيخ ابوالقاسم قمى رحمت الله عليه ، شيخ عبدالكريم حائرى رحمت الله عليه كسب فيض و معرفت نمود. او فقيهى والا مقام بود كه در عين وصول به اوج قله فقاهت و اجتهاد هيچ داعيه اى نداشت ، فقاهت او با بصيرت و قداست آميخته و از عطر نجواى سحرگاهى و تفكر معطر شده بود. حضرت آية الله بهاءالدينى رحمت الله عليه ، روابط دوستانه و صميمى با حضرت امام خمينى رحمت الله عليه داشت و به راستى تابع ولايت فقيه بود. او از جمله كسانى است كه عرفان ناب را از سياست اسلامى جدا نمى دانست . از نظر اخلاق كم نظير و از نظر سياست و منش اجتماعى نيز بسيار باوقار و هدايتگر بود. او بيش از 60 سال عمر بابركتش را صرف تدريس و تعليم طلاب و فضلاء كرد. و بزرگانى همچون شهيد مطهرى و آية الله مشكينى را به حوزه دين و جوامع شيعى تحويل داد. بالاخره او در سال 1376 هجرى شمسى جمعه شب در سن 90 سالگى دعوت حق را لبيك گفت .
23- چشمان اكثر مردمان عالم جرم بين است و نه حقيقت بين ، در حالى كه عالم وجود از دو پوسته روئين و نهادين برخوردار است كه ديدار نهادهاى درونى و حقايق جوهرى آن از راه چشمان مادى جز براى بسيار اندك مردمان ، ميسور نيست . فقيهانى كه در طريقت ولوى خالصانه و متعبدانه گام برمى دارند، از چنين نعمتى برخوردارند، اين توان از براى آنان نعمت است ؛ زيرا كه با اين توانشان در شناخت نقايص انسانها مى توانند به اصلاح آنان بپردازند و در هدايتشان كوشا باشند:
 

بارى ، خدابين شو كه خورشيد جمالش
 
آرد به پايان اين شب جهل و عما را
 
(الهى قمشه اى )
ديگران نيز بايد بدانند كه حقيقتشان براى فقيهان عارف قابل كتمان نيست ، پس اگر به ديدارشان رغبت دارند، بايد قبل از ديده شدن ، با توبه اى خالصانه ، خود نقايصشان را از بين ببرند، ولو توبه هاى خالصانه گاه از مقدمات و مؤ خراتى برخوردار است كه گاه هفته اى به طول مى انجامد.
اى عزيز حزب اللهى ! اگر براى رسيدن به حضور فقيهانى همچون مرحوم آية الله بهاءالدينى رحمت الله عليه بايد يك هفته اى به مراقبت و تزكيه پرداخت پس نسبت به ، آن چهره هاى ناپيدا كه در هر كوى و برزن از كنارت گذر كرده و در برخى از محافل انس ، تو را مى بيند، در حالى كه تو آنان را نمى شناسى ، چه مى كنى ؟
هميشه بايد مراقب بود، شايد آن كيف دوز يا آن بنا كه با تحقير به او مى نگرى ! همان عارف ناپيدايى باشد كه با چشمان واقع بين بر تو مى نگرد و بر ناخالصى هاى تو افسوس مى خورد و اگر هم به تو اشارتى كند، تو نه مى فهمى و نه متنبه مى شوى ، پس اگر مى خواهى از چشمان حقيقت بين در امان باشى و با مراقبت دائم خويش حزب اللهى واقعى شو كه حزب اللهى شدن كارى بس مشكل و طاقت فرساست .

 
از ما چه ديده اى تو كه از ما بريده اى
 
از ما بريده اى و ندانم چه ديده اى
 
بيگانه نيستى تو و دشمن نئى ، ولى
 
يارى شكسته عهدى و پيمان بريده اى
 
تو حال دل رميده ندانى كه روز و شب
 
شادان كنار دلبر خود آرميده اى
 
اى سر ناز هر چه توانى به خود ببال
 
مائيم و بار محنت و قد خميده اى
 
تنها دلا، نه درد تو را چاره اى نبود
 
كو دردمند عشق به درمان رسيده اى
 
(نظام وفا)
24- خوشا آنان كه با معرفت به ديدار حق شتافتند؛
قال على بن الحسين عليه السلام : ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرتين : قطرة دم فى سبيل الله ، و قطرة دمعة فى سواد الليل لايريد بها عبد الا الله عزوجل .
حضرت امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:
نزد خدا قطره اى محبوبتر از قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه در تاريكى شب براى رضاى او جارى شود، نيست .
خوشا آنان كه با معرفت ، حقيقت هاى نورانى را به بند كشيدند؛ خوشا آنان كه خورشيد خون را در آينه وجودشان با معرفت يافتند، خوشا آنان كه با انتخاب برترين مرگ :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اشرف الموت قتل الشهادة
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
با شرافترين مرگها شهادت است
ابديت را در لحظه اى به تصوير كشيدند خوشا آنان كه تاريخ را با خون نوشتند؛ خوشا آنان كه درس آفرينش را در نماز با معرفت از خون ، تفسير كردند؛ خوشا آنان كه با دم آخر، هجاى واژه خليفه خدايى بودن را سرودند؛ خوشا آنان كه با صحيفه فطرت خويش مشق آيه تبارك الله را با خون خود نوشتند.
اى زيباترين تنديس ها؛ اى منتظران واقعى وصال يار:
قال اميرالمومنين عليه السلام : والله لولا رجائى الشهادة عند لقائى العدو، و لو قد حم لى لقاؤ ه ، لقربت ركابى ، ثم شخصت عنكم فلا اءطلبكم ، ما اختلف جنوب و شمال .
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:
به خدا سوگند اگر آرزوى شهادت و اشتياق ديدار پروردگار نبود با دشمنان نمى جنگيدم و بر اسب خود سوار شده از آنها دورى مى كردم .
اى عاشقان دلباخته لبخند يار:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اءفضل الشهداء الذين يقاتلون فى الصف الاول ، فلا يلفتون وجوههم حتى يقتلوا، اولئك يطلبتون فى الغرف العلى من الجنة ، يضحك اليهم ربك ، فاذا ضحك ربك الى عبد فى موطن فلا حساب عليه .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
بهترين شهيدان كسانى هستند كه در صف اول مى جنگند و به پشت سر نگاه نمى كنند تا كشته شوند آنان در اتاقهاى بهشتى گردش مى كنند و خداوند به آنان لبخند مى زند همانا بنده اى كه پروردگارش براى او لبخند زند حسابى ندارد.
خوشا به حالتان كه از قبل بوى شهادت را استشمام كرديد. و با معرفت به وصال رسيديد؛ خوشا به حالتان كه با لباس نو در مسير نماز به شهادت رسيديد و تمام قطرات خونتان را براى رسيدن به حق با خود به هديه برديد تا شما را در صف علويان بهشت قرار دهند.
خدايا چگونه مى توان پرچم آنان را بر دوش گرفت و وارث فتح خيبر شد؟ خدايا چگونه مى توان با معرفت به عبوديت محض ، بندگى را با خون به بند كشيد؟ خدايا چگونه مى توان با معرفت بر فراق اقاقيا، در باغستان ولايت ، با عشق خون سوخت ؟ خدايا چگونه مى توان به هنگام وداع با خورشيد تكه هاى آهنين فروزش را به بدن سپرد، و جانانه به سوى عرش عروج يافت ؟ اى كسانى كه براى ديروز و امروز نبوديد اى كسانى كه هر كدامتان آيه اى براى معرفت از خدا بوديد؛ دستان ما را بگيريد بر رواق چشمان همواره بارانى ما رحم كنيد شايد ما را همانند شما كبوتران حرم و شقايق باغ هستى و ولايت ، بپذيرند نمى دانم از زمين كوچك و محدود بى كرانه چقدر راه است ولى اين را مى دانم كه مى توان از زير تركه هاى ترد نسيم ، بوى ملكوت را با لباس خونين حس كرد و عشق را در خاك سرخ غروب زندگى بدست آورد و زير نگاههاى عرشيان شكفتن واژه هاى وجود خويش را ديد. آنگاه با بيرون ريختن خون از ميان آن واژه ها، تمام هستى را زير گستره وجود خود فرو برد.
اشارات :
1. معرفت حوزويان مجاهد از آينده نزديك و دور خويش و در نتيجه آماده كردن مطلوب براى پذيرش حوادث آينده .
2. تناسب تقديرات الهى از براى ياران كوى خود در نوع وصال برتر.
3. مقدر بودن شهادت ياران معرفت يافته و تحت هيچ ضابطه و قانون مادى نبودن آنها.
4. معرفت زا بودن حالات روحى انسانهاى وارسته نسبت به حوادث آينده .
5. فداكارى و ايثار مجاهدان براى جلوگيرى از رسيدن خطر به صالحان از حوزويان .
6. آماده سازى اعضاء خانواده با تقاضاى خاص ! جهت تحميل شرايط سخت آينده .
25- فرزند مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ عباس قمى رحمت الله عليه صاحب مفاتيح الجنان .
26- صائب تبريزى .
27- گرچه كرامات اين بزرگ مرد تاريخ دعا و حديث در اين داستان و چند داستان ديگر خلاصه نمى شود، ولى به راستى او و امثال او از نوادر روزگار تاريخ بشريت بوده اند. چرا كه كتابش در كنار قرآن قرار گرفت و روح بلندش چنان اوج يافت كه حتى پس از مرگ نيز حاضر و ناظر در بسيارى از وقايع بوده و هست .
اشارات :
الف )- ناراحتى مؤ منان صالح از ارتباط با افراد غير متناسب با حيات خويش .
ب )- حجاب نبودن ديوارها و مانع هاى ديوارى از براى بصيرت صالحان ديار يار.
دلا تا كى ، درين زندان ، فريب اين و آن بينى يكى زين چاه ظلمانى برون آ، تا جهان بينى
جهان كاندر و هر دل ، كه يابى پادشا يابى جهانى كاندر و هر جان كه بينى شادمان بينى
(سنايى )
ج )- كارى بايد كرد كه در آن جهان نيز آنان ما را به خانه ها و محفل هاى خويش راه دهند، مبادا كه مقامات معنوى آنها، چنان از ما برتر باشد كه نتوان در كنارشان به سخن نشست .
ه ) ارزش علم حديث دينى و تاريخ دينى و بالاخره مناجات ها و ادعيه ماءثور به خاطر عرضه چنين انسانهايى بلند مرتبه معنوى و داراى بصيرت دينى .
28- اضافى بودن از ويژگيهاى ديگر معرفت است . اين سخن بدان معناست كه اگر معرفت ، حاصل فعل معرفت يابنده و معرفت شده است ، پس تا وقتى كه يابنده معرفت نباشد و يا معرفت شده اى وجود نداشته باشد، معرفتى صورت نمى پذيرد؛ و چون بسيارى از حقايق با وجود واقعى بودن ، قابل معرفت از براى عاميان از عوام يا از خواص نيستند و يا استعدادى از براى يافتنشان در يابندگان معرفت وجود ندارد پس نمى توان هر موضوعى را قابل معرفت براى همگان يافت و يا بر فرض معرفت شدن ، همه معرفتها را يكسان پنداشت . سخن فوق به معناى نسبى بودن معرفت نيست بلكه به معناى اضافى بودن و اشتدادى بودن آن است . چه بسا دو نفر بر يك واقعيت مى نگرند يكى بدون توجه از آن مى گذرد ولى ديگرى دريايى از معارف حقايق را از آن واقعيت بدست مى آورد، تلاش قرآن و منابع دينى بر اين است كه معرفت هاى بشرى را به يك سطح حداقل مطلوبى برسانند تا آنان حقايق عينى را به عنوان آيه و نشانه بيابند ولى اين طور نيست كه آيه و نشانه بودن حد نهايى معرفت انسانها باشد، آنان در همين آيه ديدن و نشانه يافتن حقايق نيز داراى مدركات يكسانى نمى باشند. ولو آنچه براى حداقل از معرفت است ، از براى مراتب بالاتر معرفتى نيز وجود دارد.
با اين بيان روشن مى شود كه معرفت ديدارى و شنيدارى آن پزشك بر صاحبه خاص ولى الله اعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف همانقدر درست است كه شنيدن صداى آن از سوى همسرش و نديدن و نشنيدن آن فرد از سوى سايرين !
و اگر يكى ياراى شنيدن پيام را نداشته است ، ولى آن پزشك پيام امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را - كه همانا پيام توجه به ظهور و افزون ساختن حالات انتظار و توجه به امور معنوى است - دريافت كرده است ، به او گفته شد كه صحابيان خاص حضرت همه وجود يافته و اكنون دوران كمال را مى گذراند، به او گفته شد كه مقدمات ظهور تقريبا به انجام خود نزديك شده است و بايد به دنبال استقبال جانانه بود به او گفته شد كه اين پيام سرى از اسرار اللهى است كه تنها از براى او لياقت ارسال وجود داشته است ، به او گفته شد تا خود را آماده خدمت نمايد، به او گفته شد تا تلاش كند شايد به صحابيان 313 نفره دست يابد، و بالاخره به او گفته شد كه بايد هر چه زودتر قبل از ظهور گذشته هاى غفلت و نادانى را پاك كند، تا مبادا پس از قيام همچنان بارى بر دوش داشته باشد كه در آن صورت توبه اش پذيرفته نيست .
29- حافظ.
30- ارتباط با ائمه عليهم السلام بايد در محضر آنان صورت پذيرد، پس بايد بر زيارتشان و تشرف حضورى در مضجعشان همت گماشت . درست است كه براى آنان زمان و مكان بدون تاءثير است ، ولى همانطورى كه نماز، زمان خاص و مكان مطلوب دارد، تشريفات نيز چنين است .
اگر چه ديدن امام عليه السلام پس از شهادتشان و ايجاد ارتباط روحى و بلكه ارتباط حسى به دليل هويت خاص روح انسانى و سلطه تكوينى ائمه عليهم السلام واقعيتى كاملا طبيعى و عادى است ، ولى به دليل نقص استعدادى اكثر مردمان اين واقعيت عادى قابل ادراك نيست :
هر چه هست از قامت ناساز بى اندام ماست ورنه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست .
(حافظ)
ولو عاميان خالص و خالص از خواص در اين ديدن ها توانايى عجيبى دارند.
امام در حالى امام است ، اگر امام عليه السلام توان پاسخگويى به تمام حاجات را داراست :
قال اميرالمومنين عليه السلام : انى لارفع نفسى ان تكون حاجة لايسعها، جودى ، او جهل لا يسعه حلمى ، او ذنب لايسعه عفوى ، او يكون زمان اطول من زمانى .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
من بزرگوارتر از آن هستم كه حاجتى باشد كه وجود من به آن نرسد و يا جهلى كه حلم من به آن نرسد و يا گناهى كه عفو من به آن نرسد و يا زمانى طولانى تر از زمان من باشد.
و اگر امام عليه السلام ، علم خداوندى ، قلب الهى ، زبان ربوبى ، چشم بيناى دستگاه الوهى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : انا علم الله ، و انا قلب الله الواعى ، و لسان الله الناطق ، و عين الله ، و جنب الله ، و انا يد الله .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
من علم خدا هستم و من قلب هشيار خدا هستم و زبان گوياى خدا و چشم خدا و كنار خدا و من دست خدا هستم .
و اگر امام عليه السلام ، هادى انسانها و ملجا تمام ضعيفان و امنيت ساز تمام ترسان هاست :
قال اميرالمومنين عليه السلام : انا الهادى ، و انا المهتدى ، و انا ابواليتامى و المساكين ، و زوج الارامل ، و انا ملجا كل ضعيف ، و ماءمن كل خائف ، و انا قائد المومنين الى الجنة ، و انا عين الله و لسانه الصادق ، و يده ...
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
من هدايت كننده و هدايت شده ام ، پدر ايتام و مساكين و همسر بيوه زنان و پناهگاه همه ضعيفان و ايمن كننده هر ترسيده اى هستم و راهنماى مردم به بهشت و حبل المتين خدا و رشته استوار خدا و كلمه تقوى مى باشم و چشم خدا و زبان راستگوى او و دست او مى باشم .
و اگر امام ، باب ورود به خداوند و راه رسيدن به مقام ربوبى است :
نعمان بن سعد عن اميرالمومنين عليه السلام قال : انا حجة الله ، و انا خليفة الله ، و انا صراط الله ، و انا خازن علم الله ، و انا المؤ تمن على سر الله ، و انا امام البرية بعد خير الخليفة محمد نبى الرحمة صلى الله عليه و آله و سلم .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
من حجت خدا و خليفه خدا و درب خدا و خازن علم و امانتدار راز او مى باشم به امام بندگان بعد از بهترين بندگان خدا، محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبر رحمت مى باشم .
و اگر بر اساس اصل واحد بودن ائمه عليهم السلام در هويت نورى بايد همه ائمه را نور واحد و داراى ويژگى عام امامتى واحد پنداشت ، پس چگونه مى توان چنين تشريفات و چنان پاسخها را انكار كرد؟ و آيا مى توان اين توصيفات را فقط براى 35 سال دانست ؟ وه كه چه جاهل است انسان
آنچه در زيارت مهم است ، كيفيت زيارت در فهم معرفت دينى است و نه كميت زمانى آن ؛ برخى ساعات فراوان در محضر حضرت مى نشينند، بدون آنكه جرعه آبى از شربت وجودى آنان بياشامند، در حالى كه عارفان به حق در يك لحظه امواجى عظيم از اقيانوس بى پايان وجود ائمه عليهم السلام به وجود خويش سرازير مى كنند. پس حزب اللهى عزيز! بكوش توجه را، معرفت را و لياقت ها را زياد كن ، و از زيارت ماءثور بهره گير و سيراب شو، ولو كسانى كه از چنين توانايى هايى بى بهره اند، بايد به حضور كمى خويش ، به اندازه سعه خود از آن فضاها و مكان هاى مقدس و آن حضور و تشرف استفاده كنند:
اى قوم به حج رفته كجاييد كجاييد معشوق همين جاست ، بياييد بياييد
معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار در باديه سرگشته ، شما در چه هواييد
گر صورت بى صورت معشوق ببينيد هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بار از آن راه بدان خانه برفتيد يك بار از اين خانه بر اين بام براييد
آن خانه لطيفست ، نشانهاش بگفتيد از خواجه آن خانه نشانى بنماييد
يك دسته گل كو، اگر آن باغ بديديد يك گوهر جان كو، اگر از بحر خداييد
با اين همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس كه بر گنج شما پرده شماييد
(مولوى )

31- اگر انسانها از چهار هستى ميثاقى ، دنيايى ، برزخى و آخرتى برخوردار مى باشند؛ و اگر در زندگى ميثاقى ، پس از خلق نورانيت هاى محض امكانى كه همان وجود انور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، على عليه السلام ، فاطمه عليهاالسلام ، و ساير ائمه عليهم السلام از يك طرف و فروزش آن انوار و خلق شدن جوهره هاى نورانى انبياء، اوصياء و اولياء و بالاخره شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام از طرف ديگر و خلق شدن ساير حقايق ظلماتى از ظلمت هاى ماوراى وجودات نورانى فوق از طرف سوم ، انسانها زندگى جسمى يافته و در محضر ربوبى به شهود، اقرار و تثبيت باورها فرا خوانده شده اند؛ و اگر زندگى دنيايى ، صحنه بروز اختيارى و شكوفايى جوهره هاى ميثاقى در طى زمان تدريجى است ؛ و اگر زندگى برزخى ، جهان واسطه :
فى تفسير على بن ابراهيم : البرزخ هو امر بين امرين ، و هو الثواب و العقاب بين الدنيا و الاخرة .
در تفسير على بن ابراهيم آمده است :
در تعريف برزخ آمده : برزخ امرى است واقع بين دو امر ديگر، و در آن پاداش و كيفر دينا و آخرت است .
براى رسيدن انسانهاى بعدى به انسانهاى قبلى براى حضور جمع الجمعى در قيامت ، به دست آوردن زمينه و استعداد لازم براى تحمل آثار و عواقب آخرتى ، و بالاخره رجعت مجدد و هدفمند صالحان به دنياى عدل واحد جهانى و يا بازگشت فاسقان براى آغاز مجدد مجازاتها و عقوبات از زندگى دنيايى است و اگر در همه اين مراحل چهارگانه زندگى ، حقايق حاضر و ناظر، با شعور و معرفت حاضرند و اگر جوهره روح بلند انسانى به قدرى بسطپذير است كه عليرغم حضور در دنياى برزخى همچنان پس از مدتى - كه خود وابسته به ميزان توانايى روح و گستره سلطه وجودى آن است - در بدن مادى حضور فيزيكى دارد و اگر برترين اثر فيزيكى معرفت هاى برزخى همان مشاهده رفتارهاى اقرارى و اعترافى است . پس بايد اين حادثه را نه تنها شاهدى بر چگونگى آغاز معرفت برزخى دانست و نه تنها بايد آن نوع معرفت ها را اولين آن معرفتها پنداشت و نه تنها بايد آثار دنيوى آن معرفتهاى شهودى را واقعى دانست بلكه به دليل شهودى بودن و اختيارى نبودن بروز معرفتهاى فوق بايد آن را نيز حجت پنداشت ، از آن نوع معرفتها درس و پند گرفت و بر اصلاح و صلاح خويش همت گماشت .
معرفت برزخى ، از نوع معرفت دنيايى نيست ، تا خطاپذير باشد؛ معرفت برزخى ، همانند معرفت دنيايى نيست ، تا رياپذير باشد؛ همانند معرفت دنيايى نيست ، تا نمايشى باشد؛ معرفت برزخى ، بيان عين اليقين بلكه حق اليقين است . خوشا آنانى كه حديث رفتن را با سلام و درود بر اهل البيت عليهم السلام آغاز مى كنند خوشا آنان كه گلهاى شكوفه اى دعاها و رفتارهاى وجودى شان را با دستان اهل البيت عليهم السلام مى بويند.
آنگاه آغاز حضور برزخى شان را از محضر صاحبان عالم امكان و اربابان مطلق عالم ملكوت ، آغاز مى كنند.
اشارات :
1. نقش حيات برزخى در تقويت لحظه اى قواى بدنى .
2. امكان بروز و ظهور معرفت هاى برزخى از زاويه رفتارهاى معرفت شناسانه دنيايى .
3. نمايش غيراختيارى و سعادت معرفت يافتگان صالح در آخرين لحظات حيات دنيوى .
4. آغاز معرفت برزخى از معرفت با اهل البيت عليهم السلام .
5. حضور برزخى صاحبان دين در دفاع و يارى از معرفت يافتگان به هنگام گذر از مراحل سخت زندگى .
6. به نحو قبض و بسط وجودى بودن گذر روح از حيات دنيوى به حيات برزخى .
32- اگر مسكن و خانه شخصى از ضروريات زندگى است :
قال الصادق عن اميرالمومنين عليه السلام : و عن ابى عبدالله عليه السلام عن على عليه السلام ان للدار شرفا و شرفها الساحة الواسعه و الخطاء الصالحون و ان لها بركة و بركتها جودة موضعها وسعة ساحتها و حسن جوار جيرانها
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
براى هر منزلى شرافت و بركتى است : شرافت آن ، مساحت وسيع و همنشينان صالح آن است و بركت آن ، نيكى موضع و وسعت مساحت حسن و جوار همسايگان آن است .
و اگر برترين خانه ها، خانه بزرگ متناسب با شاءن دارنده آن است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : من سعادة المرء المسلم المسكين الواسع .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
از سعادت فرد مسلمان داشتن خانه وسيع است
و اگر قوام لذت زندگى به وجود خانه وسيع است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : يا على العيش فى ثلاثة : دار القوراء، و جاريه حسناء، و فرس قباء.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
اى على راحتى زندگى در سه چيز است : خانه وسيع ، همسر زيبا و اسب خوش اندام .
و اگر در عين كافى بودن :
قال الصادق عليه السلام : من بنى فوق مسكنه كلف حمله يوم القيامة .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كسى كه بيشتر از نيازش مسكن بسازد بار روز قيامتش را زياد كرده است .
خانه نبايد كوچك باشد:
قال الباقر عليه السلام : من شقاء العيش ضيق المنزل .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد:
از مشكلات بزرگ زندگى ، داشتن منزل تنگ و كوچك است .
و از همسايگان خوب و بدون عيب بايد بهره داشته باشد:
قال الصادق عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الشوم فى الثلاثة : فى المراة ، و الدابة و الدار... و اما الدار فضيق ساحتها و شر جيرانها و كثرة عيوبها.
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
شومى و بدبينى در سه چيز است : در همسر، در مركب و در خانه ... و اما شومى منزل در كمى مساحت آن ، بدى همسايگان و عيبهاى بسيار آن مى باشد.
پس نبايد در خريدارى اصل خانه و نه كيفيت آن - ترديد نمود و از بدهى هاى اوليه طبيعى آن هراسيد؛ زيرا خداوند خود روزى دهنده است .
اشارات :
الف ) علم عالمان عارف دينى به مشكلات و سختى هاى ياران و وابستگان خويش .
ب ) ايجاد توكل و اطمينان در افراد مردد، از سوى ابلاغ غير عادى فقيهان دينى .
ج ) انديشه خوانى عالمان و فقيهان دينى قبل از ابراز انديشه از طريق گفتار، نوشتار و يا حتى اشاره .
33- معرفت از آينده و حوادث آن تا زمان ظهور حضرت بقية الله عليه السلام در گرو شناخت از فلسفه تاريخ دينى انسان هاست . اگر خلفت انسانها با شهود و تثبيت اقرار معرفت دينى در جوهره ذاتى انسانها آغاز شد؛ و اگر پس از بروز انسان اول در دنيا و پديد آمدن زمينه هاى طغيان ، انسانها مى بايست سيرى را از حضيض وجود تا قرب وجودى مى پيمودند؛ و اگر اوج و عروج نياز به استعدادى داشت كه بشر در دوران آخرين پيامبر، با آن دست يافت ؛ و اگر آنچه را كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم عرضه كرد، بيان دين حق ، كادرسازى اوليه و اصلى اسلام ناب و بالاخره زمينه سازى حكومت نهايى دين در ميان گروه پيروان خويش بود؛ و اگر بشر توان پذيرش و تحمل اسلام ناب و ولايت و حكومت ناب را همچنان پس از شنيدن معارف وحى نداشت و بنابراين به مقاومت و فتنه انگيزى در قبال آن اقدام كرد؛ و اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از تحكيم ظاهرى و اوليه حكومت دينى ، براى به پايان بردن عرضه دين و معارف وحى ، آخرين وظيفه اش - كه همانا محض كردن اسلام ناب و حكومت مطلوب دينى بود را در غدير خم به پايان رسانيد:
قرآن كريم : ... اليوم اكلمت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا...
خدا در قرآن مى فرمايد:
... امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمتم را تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است ، برايتان برگزيدم ...
و در اين راه پس از پشت سرگذاردن توطئه قتل در كوره راههاى مدينه ، به دست دو زن فاسد به شهادت رسيد، تا باند 15 نفره كودتاى سياه يهود مدنى ، بتوانند حركت تخريبى و تصرفى را آغاز كند؛ و اگر حضرت زهرا عليهاالسلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه همچنان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جبرئيل بر او نازل مى شد و صحيفه تفسيرى اش را مى نگاشت ، خود يك تنه بر صف ناجوانمردان تاريخ حمله برد و با ابزار خطابه ، اشك و عرضه مظلوميت هايش - كه خود ناشى از صدمات جسمى ، شهادت فرزندش حضرت محسن عليه السلام و بالاخره خانه نشينى مقام ولايت بود - جوانه اسلام ناب را از ريشه كن شدن ، نجات داد و بدون ترس از جو التهاب و اضطراب سران كودتا به ابلاغ و عرضه ولايت و اسلام ناب به فرد فرد مسلمان نمايان آن روزگار همت گماشت و سرانجام در حالى بر اثر شدت ضربات شلاق و لگد و سقط شدن جنين اش به شهادت رسيد، كه آن جوانه اسلام ناب را به شوهرش على عليه السلام سپرد؛ و اگر على عليه السلام در طى 25 سال دوران تحريف و غارت سران كفر و شرك و نفاق از آن جوانه ، درختى تنومند ساخت تا بتواند قدرى از ميوه هاى آن را در طى حكومت 5 ساله براى بشر تا زمان حكومت واحد جهانى عرضه كند؛ و اگر قاسطين و مارقين و ناكثين به جان آن درخت افتادند تا آن را از ريشه بر كنند و او شجاعانه و در كمال غربت از آن درخت ناب و شجره طوبى هستى دفاع كرد و در اين راه نيز جان خويش را در محراب خونين از دست داد؛ و اگر فرزندش ‍ حسن عليه السلام با پذيرش صلح تحميلى ، دشمنان را در آرامش قرار داد، تا شايد اصل درخت طوبى از بين برده نشود؛ و اگر فرزند ديگرش حسين عليه السلام با خون مطهرش آب حيات به آن درخت و شجره طوبى بخشيد و اسلام ناب را براى هميشه تاريخ مصون ساخت ؛ و اگر زين العابدين عليه السلام پيام باغبان به خون خفته آن شجره طوبى را در مركز قدرت دشمنان به صراحت بيان داشت و استوانه هاى پوشالى كاخهاى ستم را به لرزه انداخت ، آنگاه به شهر جدش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بازگشت و به بيان دين از زاويه دعا و نيايش به عنوان برترين و گيراترين نوع ابزار پرداخت ، تا آنكه پس از هوشيار شدن دشمنان ، جان خويش را نيز از دست داد؛ و اگر دو فرزندش ، حضرت امام باقر عليه السلام و حضرت امام صادق عليه السلام از تزلزل سياسى حكومت هاى فاسد اموى و عباسى ، بهترين بهره بردارى را كرده و به تجديد حيات فرهنگ دينى و عرضه معارف اسلام ناب - آن هم به صورت كلاسيك و شاگردپرورى - اقدام و شكوفه هاى زيباى آن درخت و شجره طوبى را بر همگان عرضه ساختند و پرده هاى حجاب فرهنگى را از غبار دلها و فكرهاى تيره و تار، زدودند؛ و اگر امام كاظم عليه السلام ، به تخليص ياران اسلام ناب پرداخت و رياكاران را از حريم ولايت به دور انداخت ، آنگاه از همان فرهنگ عرضه شده اسلام ناب پاسدارى كرد و در اين راه به آموزش چگونگى دفاع از دين و عرضه معارف وحى از محيط و فضاى زندان و حبس پرداخت ؛ و اگر امام رضا عليه السلام پرچم ابلاغ دين را با سلاح گفتگوى انتقادى از ساير تمدنها به دست گرفت و اسلام ناب را از مرزها و جغرافياى سياسى اسلام فراتر برد و تمامى اديان و فرق را مورد تهاجم قرار داد و آنگاه با عرضه فرهنگ شيعه ، آنان را تابع تمدن شيعى قرار داد و بسيارى از آنان در درون جامعه و نظام دينى هضم كرد؛ و اگر امام جواد عليه السلام همچنان به عرضه درون و برون مرزى فرهنگ شيعه پرداخت و اين باور - كه فرهنگ شيعه فرهنگ تدوين بشرى است - را با كودكى خويش به بازى گرفت و وحيانى بودن آن را تثبيت فرمود؛ و اگر حضرت امام هادى عليه السلام و حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام با دسته بندى معارف اسلام ناب ، با سازماندهى ياران و اصحاب ، آنان را براى دورانى آماده ساختند كه بشر قرنها از فيض مستقيم امام بى بهره است ، تا شايد فرزندشان مهدى عليه السلام ظهور كند و تمامى نيازهايشان را پاسخ گويد و در اين راه نيز با تحمل فشارها و مصائب فراوان ، ياران را براى تحمل دوران غيبت تمرين دادند، شايد آنان براى پذيرش دوران غيبت امام ظاهر عليه السلام آماده شوند؛ و اگر نائبان خاص حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشريف در طى مدت 70 سال ، آن تمرين را ادامه دادند، تا شيعيان آماده پذيرش دوران غيبت كبرى شوند، تا مبادا اساس آن زحمات طاقت فرساى ائمه عليهم السلام از ميان برود و به ناگاه با قطع شدن ارتباط، هويت دينى و فرهنگى شيعه را به فراموشى سپرده شود؛ و اگر پس از دوران نيابت خاص ، اين فقيهان دينى بوده اند كه وظيفه عرضه و ابلاغ تفسيرى دين را از زمان اهل البيت عليهم السلام بر عهده گرفته و به بازسازى تك تك انسانها پرداخته اند؛ و اگر آنان پس از دوران اوليه تدوين روايى معارف دين ، براى جوال كردن دين و پاسخگو كردن آن نسبت به حوادث و مسائل مورد ابتلاء به تدوين اجتهادى دين پرداختند و گاه براى اجراء آن احكام و دين از حكومت هاى منطقه اى همچون حكومت فاطميون و آل بويه حمايت و جانبدارى مى كردند؛ و اگر همان فقيهان پس از گذر از دوران حكومت هاى منطقه اى به حمايت از نهضتها و جنبشهاى شيعى در تمامى مناطق جغرافيايى اسلام پرداختند، تا شايد با تصرف منطقه اى جغرافياى اسلام ، اسلام ناب را عرضه كنند و به مردمان جوامع بشناسانند و آنان را طالب آن معارف دين بنمايند؛ و اگر فقيهان دين پس از تصرف منطقه اى ، به نفوذ در اركان حكومت هاى قدرتمند پرداختند و دستگاههاى رهبرى آن دوران را تحت تاءثير خويش قرار دادند، آنگاه به حمايت خبرى و فتوايى از اولين حكومت شيعى - صفويه - در سرزمين محبان راستين خاندان نبوت ، نه تنها حمايت كردند، بلكه خود با تصدى مقام صدارت و بهره گيرى از امكانات حكومتى به تلاش جانانه اى براى تدوين و عرضه معارف دينى دست زده و انتشار آن را از دو زاويه قدرت و بيان ، بشر را به نقطه هاى عطف تاريخ نزديك سازند؛ و اگر پس از گذر از دورانى سخت ، تصميم به تصرف قدرت گرفتند و در بين راه نهضت مشروطه را به راه انداختند، ولو كم تجربگى مردم كار دستشان داد و سياسان وابسته ، نهضتشان را آلوده ساختند و خود آنان نيز به دار آويخته شدند؛ و اگر پس از آن تجربه سخت ، روحانيت بهترين چاره را آن ديد كه پايگاه حوزوى دينى را از نجف به قم منتقل كند، تا با زدن ده ها مدرسه علوم دينى قدرت و شتاب بيشترى به توان تبليغى و فرهنگى شيعه بدهد، آنگاه با مطرح كردن مرحوم بروجردى رحمت الله عليه به عنوان مرجع عام جهان تشيع ، مرجعيت و افتاء را به ايران منتقل ساختند، تا شايد بتوانند حكومت را به تصرف آورند و در اين راه مرحوم كاشانى به عنوان يك فقيه حوزه دينى ، با بهره بردارى از تنفر و انزجار عمومى مردم از رژيم و بيگانگان ، به حركت درآمد، تا شايد با كمك روشنفكران ! حكومت را تصرف كند، ولى باز به دليل بى تجربگى مردم و توانمند نبودن قدرت بدنه اى روحانيت و عوض شدن نيرنگهاى سياسى مصدقيان وابسته و جو حاكم آن دوران مبنى بر سياسى نبودن دين ، حوزه هاى دينى نتوانستند تلاش و نهضت خويش را از چنگال خون آشام كفتارهاى سياسى بيگانه پرست نجات دهند و در نتيجه روحانيت را از تصدى حكومت نيابت عام دور ساختند، تا آنكه پس از گذشت سالها غارت و تباهى ، مردم خود را براى حكومتى متكى بر رهبرى فقاهت و مرجعيت افتايى دينى آماده ساختند، تا پس از تصرف حكومت زمينه ساز قيام نائب خاص و در نهايت حكومت خود مقام ولايت تكوينى و تشريعى شوند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : يخرج اناس من المشرق و فيوطئون للمهدى يعنى سلطانه .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام مى فرمايد:
عده اى در مشرق زمين ظهور مى كنند و مقدمات ظهور حضرت مهدى عليه السلام را آماده مى نمايند.
آرى ! تقديرات حاكم بر فلسفه تاريخ دينى شيعه ، اين وظيفه را بر دوش بزرگ مردى از شهر خمين نهاد چرا كه تنها او بود كه مى توانست اين بار سنگين حكومت را بر دوش گيرد و ملت و حكومتى را از زير سلطه حكومت شاهنشاهى 2500 ساله نجات دهد و آنان را قدرتمندانه به دنياى كوچك امروز بشناساند! حادثه خواب فوق و تفسير عالى مرحوم كشميرى در واقع آماده كردن آن مرد براى تحمل و پذيرش حوادث تند، تلخ و شيرين آينده بود. در زاويه اين خواب اگر بنگريد، به حقايق عجيبى دست مى يابيد. اينكه امام خمينى خواب را خود ببيند و ناباورانه بر آن بنگرد، اين كه تفسير آن را از عارفى ديگر از حوزه دينى ، بدون بيان اصل خواب بطلبد تا به تفسير آن معرفت يقينى بيابد و وظيفه خويش را از روياى صادق بيابد، اينكه او بداند كه حادثه ساز اصلى انقلاب بزرگ در دوران نيابت عام ، على عليه السلام است ؛ اينكه تفسير آن رويا و پيام رسان آن نيز توسط مرد عارفى همچون مرحوم كشميرى از درون حرم حضرت على عليه السلام است ؛ اينكه او بداند كه رژيم شاه هيبتى ندارد و همانند سنگ كوچكى بيش نيست ؛ اينكه او بداند كه شاه بيرون انداختنى است و نه كشته شدنى ؛ اينكه او بداند كه پس از تصدى حكومت راه صواب و صلاح را ادامه مى دهد و تا آخرين لحظه زندگى مورد تاءييد جدش حضرت على عليه السلام به عنوان عنصر محورى اسلام ناب است ؛ اينكه او بداند كه حكومت اش با توسل و امداد از اهل البيت عليهم السلام امكان پذير است .
بارى ! او با يافت اين معرفت بود كه فهميد جايگاهش در طوفان حوادث دوران نيابت عام كجاست ، تا شايد حكومتى را شكل بخشد كه بتواند زمينه ساز قيام سيد حسنى به عنوان نيابت خاص و ظهور مقام ولايت عظماى تكوينى و تشريعى براى تصرف حكومتى جهانى زمينى و آسمانى باشد.
اى خمينى ! اى زيباترين تنديس عشق ! اى سجده گاه فرشتگان آسمانى بر زمين ! اى سايه تو بر سر امت در گستره تمامى حقيقت هاى عادى انسانى ! با دم مسيحايى تو بود كه كشتى طوفان زده شيعه به ساحل نشست ، با اشارات به سوى تو بود كه محبان اهل البيت عليهم السلام از فرعونيان آزاد شدند و با نگاههاى پر مهر مهدى فاطمه عليهاالسلام آشنا گرديدند! اى پرچم سبز انتظار حجت خدا بر بلنداى بام جغرافياى شيعه ! اى به اهتزاز درآورنده پرچم فتح خيبر! هرگز از يادمان نخواهد رفت ، آنگاه كه دستان پر مهر تو به نگاه اميدت نزديك مى شد؛ گويى گلدسته هاى گنبد نور، چشم هاى تو را در بر گرفته بودند؛ چه مقدس ، چه آرام و روان ، چونان دريا!
هرگز در فراق تو نسوخت جز امروز كه گلداغهاى هجران بر حاشيه اش نشست ، تو براى ديروز و امروز نبودى تو براى هيچ نقطه جغرافيايى نبودى و نخواهى بود چرا كه شعاع باورها و تلاشهايت فراتر از زمان و مكان است تو ولو امروز نيستى ولى در گوشه قلبهاى داغدار، جايگاه به گل نشسته اى دارى كه هر روزه طواف مى شود.
صحن و سراى وجود شيعيان ، سياه پوش است و در مرگ پدر آسمانى خويش گريانند، حتى كبوتران حرم تو اى شقايق باغ هستى ، ديگر شوق پرواز ندارند. شايد كه گلى خاص از باغستان ولايت به نماز عشق بايستد و راه را براى حكومت مهدى آماده سازد.
34- مولوى .
35- اگر تفقه در دين ، گاه با هجرت از شهر و ديار به مركزيت دانش دين ملازم است :
قرآن كريم : ... فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون
خدا در قرآن مى فرمايد:
چرا از هر گروهى طايفه اى براى آگاهى از معارف و احكام دين اسلام بروز نمى كنند تا به هنگام بازگشت به سوى قوم آنها را انذار نمايند تا از مخالفت فرمان خداوند بترسند و خوددارى كنند.
و اگر برترين عبادات ، تفقه در دين است :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : خير العبادة الفقه .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
فقه بهترين عبادت است .
و اگر فقيهان مهاجر، دشمن ترين افراد نسبت به شيطان اند:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : ما من شى ء اقطع لظهر ابليس من عالم يخرج فى قبيلة .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
خروج عالم در قبيله اى جهت تبليغ كمرشكننده ترين امر براى ابليس است .
و اگر فقيهان و فقه طلبان سربازان امام زمان عليه السلام هستند؛ و اگر هر فرمانده اى نسبت به سربازان خويش ، توجه ويژه دارد، پس بايد طلاب علوم دينى و فقيهان فقه شيعه را كسانى دانست كه همه حركات و سكناتشان مورد توجه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف بوده و او براى رفع گرفتاريهايشان ، توجه خاص دارد.
 
فكر خود و راى خود در عالم رندى نيست
 
كفر است در اين مذهب خودبينى و خودرايى
 
زين دايره مينا خونين جگرم مى ده
 
تا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايى
 
حافظ شب هجران شد بوى خوش يار آمد
 
شايدت مبارك باد اى عاشق شيدايى
 
(حافظ)
اشارات :
1. تصدى هر منطقه از مناطق شيعه توسط صحابى خاص امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف جهت رفع مشكلات شيعيان و بخصوص طلاب فقه شيعى .
2. حساسيت ويژه مقام عصمت و رهبرى شيعه نسبت به حالات و كيفيات روحى روحانيون طلاب دين .
3. امكان تصرف و قدرت تكوينى بر حقايق جهان از سوى فقيهان عارف ، چه رسد به مقام ولايت و عصمت عليه السلام .
4. حضور تمام وقايع شخصى و اجتماعى در برابر صالحان مقام فقاهت دينى .
5. امكان بروز اسرار فقيهان عارف براى رفع بحران ها و مشكلات روحانيون فقه دينى و متدينان عامى آن
6. تواضع فقيهان دينى در رفع بحران ها با خود آمدن آنان و نه احضار كردنشان
 
بزرگان نكردند در خود نگاه
 
خدابينى از خويشتن مخواه
 
بزرگى به ناموس و گفتار نيست
 
بلندى به دعوى و پندار نيست .
 
(حافظ)
7. لزوم توجه دائم و تيزهوشانه به حوادث ريز و درشت در اطراف خويش ، جهت يافت رمزها و اسرار.
36- برخى بر اين پندارند كه بيانات شارع دينى تنها در محدوده بيانات اخلاقى و حداكثر احكام دينى است و معارفى بيش از اخلاق و احكام دينى وجود ندارد و يا لازم نيست تا شارع دينى آن را بيان دارد، در حالى كه اطلاق بيانى آيه شريفه :
قرآن كريم : ... لا رطب و لايابس الا فى كتاب مبين .
خدا در قرآن مى فرمايد:
و هيچ خشك و ترى نيست جز آنكه در كتاب قرآن مسطور است .
- آن هم با توجه به واژه مبين - به صراحت گوياى اين واقعيت است كه هر چيزى را از بزرگترين حقايق هستى تا كوچكترين و ريزترين آن را مى توان از كتاب دينى برداشت كرد. آنان ميان انتظار از دين و بيانات شارع دينى ، تساوى برقرار كرده اند، در حالى كه دين نه تنها انتظارات را برآورده مى سازد، بلكه هر چه را كه بشر به آن نيازمند است و حس كنجكاوى اش او را بدان سو مى كشد، نيز از سوى شارع دينى قابل بيان مى باشد. قابليت بيانات شارع دينى در عرضه علوم و حقايق ، غير از انتظار از دين است . آنچه كاملا روشن است ، بيانات شارع نسبت به احكام رفتارى و اصول اخلاقى و معارف عقلى و عقلايى است ، ولى وجود بسيارى از بيانات ناپيداى تاءويلى و تفسيرى قرآن كه از سوى ائمه عليهم السلام بدان اشارت رفته است ، گوياى آن است كه شارع محوريت در بيان را، ميزان توان و برد ادراكى معرفتى بشر قرار داده است . عرضه انتظارات ، از سوى دين ، دين را منت آور نمى كند؛ چرا كه وظيفه شارع دينى بيان انتظارات بشر براى هدايت و ارشاد به سوى سعادتمندى است . آنچه را كه دين را دين برتر و كتاب الهى را كتاب ابدى مى كند، بيانات مافوق انتظارات زمانى بشر است كه او را براى تمامى زمانها و مكانها تامين مى كند. اگر كل هستى در تسخير آدميان است ؛ و اگر لازمه تسخير، ارتباط تمام حقايق وجود با آدميان است ؛ و اگر ارتباط، تكليف ساز و حساسيت ساز است ؛ و اگر دين بايد به حساسيت ها و تكليف ها پاسخگو باشد، پس دين بايد تمامى معارف مرتبط به انسانها را مورد نقد و نظر قرار دهد، منتها بايد توجه داشت كه :
الف ) عقل بشر توانايى لازم را براى درك و فهم علوم و فنون بطور مستقيم از قرآن ندارد؛ زيرا بيانات ظاهرى قرآن در حيطه بيان وظايف اصلى مردمان است ، در حالى كه كشف تاءويلات و معانى بطونى قرآن تنها از آن لايق مردان و مخاطبان اصلى آن است :
قال الصادق عليه السلام : انما يعرف القرآن من خوطب به .
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
قرآن را فقط مخاطبان آن مى شناسند.
ب ) دين مورد نظر، تشيع علوى است ، بنابراين همه مسالكى كه داعيه دينى بودن را دارايند، بايد خود را پاسخگوى نيازها بدانند - كه نه مى دانند و نه مى توانند - پس آنها مسالكى بيش نيستند، دين ، مكتب الهى است و در مكتب الهى تامين نيازها و انتظارات شرط مقوم است .
ج ) آنچه را كه اكنون از دوران غيبت به دست ما رسيده است ، جزئى از درياى عظيم معارف اهل البيت عليهم السلام بوده كه براى بشر امروز به وديعه نهاده شده است ؛ كه متاءسفانه به دليل فشارهاى سياسى و يا كاهلى برخى از اصحاب ، بشر امروز از كسب كامل فيض مرحوم مانده است . ولو آنچه را كه امروز نيز به دستش رسيده است ، براى زندگى كنونى اش تا پايان دوران غيبت نيز كافى است .
و) بيانات شارع دينى تنها نيازهاى كلان بشر را هدف قرار نمى دهد، بلكه با تك تك انسانها نيز سخن مى گويد. دين ، مكتب اجتماعى صرف نيست ؛ دين مكتب انسان ساز است و انسانها صرفا با ديد كلان هدايت شدنى نيستند؛ اگر تك تك انسانها در دستگاه ربوبى مورد بازخواست واقع شده و هر يك به تنهايى مورد سوال و نظارت دقيق ملائك خداوند مى باشند، پس بايد هدايتشان نيز به صورت انحصارى و مطابق با ذوق و استعدادهاى هر يك از آنها باشد. به همين خاطر است كه گاه بيان يك روايت براى فردى هدايت ساز است و براى ديگرى نيست با اينكه هر دو انسانند و در وجوه بسيارى با يكديگر اشتراك دارند.
ه ) بيانات شارع دين از براى تك تك انسانها در دوران حضور و ظهور ائمه عليهم السلام امرى كاملا طبيعى است و مطابق با اقتضاء و جوهره ذاتى دين است ولى در دوران غيبت بشر بطور كلى و - نه موردى - از هدايت تك به تكى محروم است ولو معارف به وديعه نهاده شده فعلى در حوزوات دينى اگر درست و منطقى عرضه شوند هر يك توانايى ارشاد و هدايت تك به تكى را دارايند. بگذريم از اين كه در هر دوره از دوران هاى تاريخ غيبت ، اولياء خداوند در حوزوات دينى و يا در سطح كلان جامعه از سوى اهل البيت عليهم السلام گمارده مى شوند، تا در صورتى كه فردى با وجود لياقت و استعداد هدايت ، از طريق كلان و يا به دست افراد عادى ارشاد و هدايت نشوند. آنان ماءموريت مى يابند تا اين وظيفه را به صورت هدايت تك به تكى انجام دهند. اساسا وظيفه اصلى اولياء خداوندى در درون جامعه دينى ارشاد افراد خاص از طريق كاملا پيچيده و غير قانونمند عرفى است .
گ ) در دوران معاصر، مرحوم كشميرى يكى از همان اولياء خداوندى بود. او با بيان غيبى بسيارى از حقايق گاه با استفاده از قرآن و گاه با ديدن حقايق پنهان ، دين را و هدايت و ارشاد را عرضه مى كرد و اين وظيفه را براى خواستاران به خوبى انجام مى داد. او برخى را از راه قرآن و بعضى ديگر را با كنار زدن حقايق پشت پرده ارشاد مى كرد، كه حادثه فوق از جمله حوادث عادى زندگى مرحوم كشميرى است . آرى ! او اين توان را داشت كه با ديدن آيات گويا و نورانى قرآن ، حقايق ناپيداى آينده يك شخص را از ميان ميلياردها انسان و حوادث مربوط به آنها كشف كند. آنگاه حقيقت را نشان دهد، تا زندگى سعادتمندانه آنان را از طريق ارشاد جزء به جزء شكل بخشد.
اشارات :
1.تاءثير اظهار ارادت به خاندان اهل البيت عليهم السلام در معرفت راه مورد نياز آينده .
2. پيدايش معارف تاءويلى قرآن از راه مشاوره با روحانيت مرتبط با اهل البيت عليهم السلام .
3. نقش بى ترديد استخاره در هدايت و ارشاد تك تك انسانها در زندگى فردى و اجتماعى آنان
4. وجود تمام حقايق مربوط به انسانها در كتاب و شريعت دينى .
5. حل شدن بسيارى از مشكلات شخصى از راه اظهارات به خاندان وحى .
6. تناسب جوهرى شيعيان با اهل البيت عليهم السلام .
37- سرمد.
38- هر واقعيتى انسانى در جامعه دينى تحت قانون صدقه است ، چه اين واقعيت واقعيتى به حق نسبت به عموم مردم باشد - همانند جهاد و رزم - و چه مربوط به كارها و اعمال شخصى افراد در جامعه دينى باشد. از اين جهت نبايد در دادن صدقه در امور عمومى و يا حتى انجام واجبات شرعى دورى گزيد؛ زيرا كه همان امور عمومى و يا واجب نيز زير سايه قانون صدقه قرار دارد:
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : كل امرى فى ظل صدقته حتى يقضى بين الناس .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
هر شخصى در سايه صدقه اش بسر مى برد تا وقتى كه بين مردم قضاوت شود.
اشارات :
1. حضور دائم فقيهان سلف در كوران حوادث جامعه دينى و به تبع خوشحالى آنان از ارزشها و نگرانى آنان از اوضاع و احوال نامناسب ، نشان از اين واقعيت است كه حوزويان با معرفت هاى برتر از حوادث خرد و كلان جامعه دينى ، به راستى نائبان بر حق مقام ولايت عظمى تكوينى و تشريعى اند. از اين جهت ما نيز بايد بر سفليان مقام فقاهت دينى و ساير صالحان گذشته خويش توجه كامل داشته باشيم و بر قبورشان حاضر و بر يادشان ارج نهيم .
2. امكان رفع بسيارى از بلاياى كلان در سطح جامعه دينى - همانند بلاياى شخصى - به واسطه صدقه خالصانه در راه خداوند چنانچه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
قال الباقر عن آبائه عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم : الصدقه تدفع البلاء و هى انجح دواء و تدفع القضاء و قدابرم ابراما و با يذهب بالادواء الا الدعاء و الصدقة .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
صدقه دفع كننده بلا و بهترين دواست و قضا را برمى گرداند در حالى كه حتمى شده است و جز دعا و صدقه چيزى به درمان نمى انجامد.
39- برد معرفتى عارفان فقيه در حوزوات دينى گاه از چنان وسعتى برخوردار است كه آنان علاوه بر معرفت به بسيارى از حوادث كلان حوزه و يا جامعه دينى ، از مسائل شخصى و جزئى افراد نيز معرفت كامل دارند چرا چنين است ؟ آيا جز اين است كه علم و حكمت در فرهنگ دينى معنا و مفهومى غير از آن چيزى كه اكنون از آن به علم تعبير مى شود، دارد؟
برخى علم را پديدار و عده اى پديده هاى انفعالى و انعكاسى معنا مى كنند در حالى كه علم و حكمت در فرهنگ دينى تنها در ابتداء فراگيرى ، حالت انفعالى دارد در صورتى كه در حالت رشد حالت مصدرى يافته و خود آدمى با اتصال شهودى ، آگاهانه و يا ناآگاهانه به وجودى حقيقت يافته و به نام علم و حكمت فيض بخش آن اتصال معرفتى خواهد يافت . علم و حكمت در معناى نهايى و نه ابتدايى فرهنگ دينى مفهوم اضافى ذهنى حاصل از رابطه عالم و معلوم نيست . چرا كه اگر اين معناى علم باشد پس چگونه علم خداوند را مى توان واقعى بى نهايت دانست ؟ چگونه مى توان از نزول علم خداوندى و مكنونيت آن در آسمان چهارم خبر داد؟ چگونه مى توان قرآن را وجود تنزيل علم الهى پنداشت ؟ چگونه مى توان ميان نقاط، حروف ، كلمات و بالاخره جملات قرآن با حوادث تكوينى ارتباط برقرار كرد؟ چگونه مى توان قرآن را مجموعه تمام دانشها پنداشت ؟
حال اگر علم و حكمت را حقيقت و موجود دانستيم و - نه يك مفهوم اضافى - و اگر علم و حكمت را شامل تمام حقايق اعم از جزئى و كلى دانستيم - و نه صرفا مرتبط به حقايق كلان - و اگر علم و حكمت را ناشى از ارتباط اشراقى و اشرابى دانستيم و نه صرف انعكاس ذهنى ؛ پس مى توان با آن ارتباطات اشرابى و اشراقى به تمام حقايق دست يافت و به بيان گذشته موجود و آينده موجود ، موجوديت انسانها را براى پذيرش حوادث موجود آينده آماده ساخت .
آرى ! اگر قاضى طباطبايى برترين وارث و مورث فرهنگ عرفان فقاهتى حوزوات دينى است كه عمرى را در سوداى باهر اهل البيت عليهم السلام بال در بال كبوتران از خرمن حرم حكمت و علم ، بهترين و عالى ترين دانه ها را چيده است اگر قاضى طباطبايى سايه ساز عنايت حكمت مكتوم اهل البيت عليهم السلام در قرون اخير بوده است پس او با عطوفت و مهربانى از آينده مردى بزرگ خبر مى دهد كه در تنهايى خواهد مرد پس بايد از حال به فكر آينده باشد او از گفتن لذت نمى برد او از آماده ساختن به وجد مى آمد او از غيبگويى اعتبار نمى گرفت او به آينده اعتبار مى بخشيد. او از حوادث رمز نمى گرفت او به درستى حوادث را بيان مى كرد شايد ذهن جوال و فعال بتواند آينده را بداند و با دانستن آينده و وظائف اش را كه همانا حفظ كيان حوزه دينى نجف است عمل نمايد. بنابراين بيان آينده موجود و موجود آينده ، بيان وظيفه و بايسته ها است و نه بيان لهو و لعب كه ساحت مقدس قاضى طباطبايى از اين توهم به دور است .
40- اگر هر زنده اى را مرگ است :
قرآن كريم : كل نفس ذائقة الموت
خدا در قرآن مى فرمايد:
هر نفسى رنج و سختى مرگ را مى چشد.
و اگر هر زايشى براى مرگ و هر جمع آورى براى نيستى و هر ساختى از براى خراب شدن است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : لدوا للموت ، واجمعوا للفقاء، و ابنوا للخراب
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
همانا كه براى خدا ملكى است كه ندا مى دهد: براى مرگ بزاييد و براى از دست دادن جمع كنيد و براى خرابى بسازيد.
راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست .
(حافظ)
و اگر در هر وجودى ، مرگ :
قال اميرالمومنين عليه السلام : فى كل نفس موت
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
در هر جانى مرگ است .
و هر زمانى مرگ :
قال اميرالمومنين عليه السلام : فى كل وقت موت
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
در هر زمانى مرگ است .
و در هر لحظه اى ، مرگ اتفاق افتادنى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : فى كل لحظة اءجل .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
در هر لحظه اى اجلى است .
و اگر هر چيزى را استعدادى لازم است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : من استعد لسفره قر عينا بحضره .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
هر كس براى سفر خود آماده باشد در حضر چشمش روشن مى شود.
پس مرگ را نيز استعدادى است :
قال اميرالمومنين عليه السلام : استعد للموت قبل نزول الموت
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
قبل از فرا رسيدن مرگ براى آن آماده شويد.
و آن استعداد چيزى جز دورى از محرمات و انجام فرائض دينى است :
سفيان بن عيينه عن سجاد عليه السلام : انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخير
حضرت امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:
همانا آماده شدن براى مرگ ، دورى كردن از گناهان و بذل و بخشش اموال در خير است .
آنگاه است كه به هنگام احتضار و ديدن اميرمومنان عليه السلام :
ابن سنان عن الصادق عليه السلام : من يمت يرنى من مومن او منافق قبلا
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هر كسى قبل از مرگش مرا مى بيند خواه مومن باشد خواه منافق .
مى توان يافت كه از مرگ شيرين تر چيزى نيست :
هر كسى دارد هوس چيزى نخواهم من جز آنك سر نهم در پاى جانان ، اين هوس باشد مرا.
(فيض كاشانى .)
قال اميرالمومنين عليه السلام : ان اشد شيعتنا لنا حبا يكون خروج نفسه كشرب احدكم فى يوم الصيف الماء البارد الذى ينتقع به القلوب و ان سائرهم ليموت كما يغبط احدكم على فراشه كاءقر ما كانت عينه بموته .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
مرگ براى شيعيان ما مانند بخواب رفتن بدون زحمت است اما مرگ كسانى كه به ما علاقه دارند مانند نوشيدن آب خنك در روز گرم تابستان گوارا و لذت بخش است .
در غير آن صورت ، با شنيدن صداى قهرآميز عزرائيل :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : يا ايها الفاخر الكافر تركت اولياء الله الى اءعدائه ، فاليوم لايغنون عنك شيئا، و لاتجد الى مناص سبيلا، فيرد عليه من العذاب ما لو قسم اءدناه على اهل الدنيا لاهلكم .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
فاجر كافرى كه اولياء خدا را رها كرده و به سوى دشمنان خدا مى رود، در روز قيامت نه تنها نيازى از او برآورده نمى كنند بلكه و هيچ و راهنمايى نمى يابد و عذابى بر او وارد مى شود كه اگر كمترين آن بين اهل دنيا تقسيم شود آنان را هلاك خواهد نمود.
چيزى جز حسرت و ندامت و افتادن در عذاب الهى پديد آمدنى نيست :
قال اميرالمومنين عليه السلام : جعلنا الله و ايامكم ممن لاتبطره نعمة ، و لاتقصر به عن طاعة ربه غاية ، و لاتحل به بعد الموت ندامة و لاكآبة
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
از خداوند مسئلت مى كنم كه من و شما را جزو كسانى قرار دهد كه فزونى نعمت آنها را متكبر نمى كند و هيچ كارى باعث كوتاهى آنها در طاعت خدايشان نمى شود و بعد از مرگ ندامت و غمى براى آنها پيش نمى آيد.
بنشين بر لب جوى و گذر عمر ببين بزن بر اوج فلك حاليا سرداق عشق
كاين اشارات ز جهان گذرا ما را بس كه خود برد اجلت عاقبت به زير خاك
41- درك مرحوم بهاءالدينى رحمت الله عليه از گفتار حيوان ، گوياى اين واقعيت است كه وقتى انبياء بنى اسرائيل معرفت بر نطق حيوانى داشته اند، چرا علما و فقيهان دينى شيعى بر اساس :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : علماء امتى افضل من انبياء بنى اسرائيل .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه مى فرمايد:
دانشمندان امت من بهتر از پيامبران بنى اسرائيل مى باشند.
نتوانند داشته هاى آنان را دارا باشند.
 
بيا و حال اهل درد بشنو
 
به لفظ اندك و معنى بسيار
 
به مستوران مگو اسرار مستى
 
حديث جان مپرس از نقش ديوار
 
خداوندى به جاى بندگان كرد
 
خداوند از آفتش نگهدار
 
(حافظ)
حيوانى كه خود مى داند كمال اش در ذبح شدن شرعى براى انسان است ، از انسان چوپان خود نيز مى طلبد كه كمال اش را غايتى ولوى بدهد تا او نيز به نحوى در اظهار ولايت به مقام عصمت شريك و سهيم شود!
رفتار كريمانه ميزبان و دوستان مرحوم آية الله بهاءالدينى رحمت الله عليه اگر چه بر اساس روايت شريف :
قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم : من استقبل العلماء فقد استقبلنى و من زار العلماء فقد زارنى و من جالس العلماء فقد جالسنى و من جالسنى فكانما جالس ربى .
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه مى فرمايد:
هر كس علما را استقبال كند مرا استقبال نموده است و هر كس علماء را زيارت كند مرا زيارت نموده و هر كس با علماء همنشينى كند با من همنشين شده و هر كس با من همنشين شود به منزله آن است كه با خداى من همنشين شده است .
خود قابل ستايش و ستودنى است ، ولى اين كريمانه بودن رفتار آنان ، به معناى عالمانه بودن آن نيست ؛ زيرا آنان واقعيت مرحوم آية الله بهاءالدينى رحمت الله عليه را نشناخته بودند، تا به تقاضاى عالمانه و عاطفانه اش پاسخ گويند.
قال اميرالمومنين عليه السلام : قصم ظهرى عالم متهتك و جاهل متنسك .
حضرت اميرالمومنين امام على عليه السلام مى فرمايد:
كمر مرا عالم فاسد و جاهل متعبد شكست .
حادثه فوق نشانه درك حيوانات از عظمت عزادارى براى سرور شهيدان و سرداران كربلاى اوست ، پس بايد كه بر اين عظمت ها افزود و از مال حلال و به دور از حقوق خدا و خلق ، براى آن شهيدان راه حق هزينه ها كرد تا خود نيز در عزادارى بر آنان نيز شريك شد. وقتى حيوان مسخر انسانى با جان حاضر به شراكت در عزادارى است ، پس اى حزب اللهى مسخر حيوان ، تو نيز با مال ، خود را در عزادارى شريك نما، در غير اين صورت مصداق بل هم اضل خواهى بود.
 
دل شوريده نه از شور شراب آمده مست
 
دين و دل ساقى شيرين سخنم برده ز دست
 
ساغر ابروى پيوسته او محوم كرد
 
هر كه را نيستى افزود به هستى پيوست .
 
(كمپانى .)
42- حافظ.