حضرت آدم و كربلا
در مصيبت حضرت سيّد الشهداء(ع ) بنا بر
روايات مختلف آنچه به چشم ديده ، و ديده نمى شود گريسته اند.
در جريان هبوط حضرت آدم عليه السلام مى باشد كه آن حضرت پس از ترك اولى
كه در بهشت انجام داد از بهشت رانده و بر زمين فرستاده شد، محل هبوط
آدم عليه السلام در مكّه معظّمه بوده است و در روايات مى باشد كه حضرت
آدم عليه السلام بخاطر آن گناه يا ترك اولى بسيار گريست و از گناه خود
توبه كرد.
و همچنين مفارقت از همسرش حوّا نيز به غصّه او افزوده بود، بنابراين
حضرت آدم عليه السلام بر روى زمين حركت كرد و بيابانها و دشتها را زير
پا گذاشت تا گذار حضرت آدم عليه السلام به سرزمين كربلاى پر بلا افتاد،
كدام كربلا آن كربلايى كه تا حضرت سيّدالشهداء به آن سرزمين وارد شد و
ديگر مركب او حركت ننمود بنابر روايات سه مركب عوض كردند ولى مركب حركت
ننمود.
خلاصه آنكه حضرت آدم وقتى به آن سرزمين رسيد، ملاحظه كرد كه گرد غم و
غبار، ناراحتى وهمّ و غم در وجودش پديدار شد و قلبش به تنگ آمد، تا
رسيد به آنجايى كه شمع فروزان پيامبر (ص ) خاموش گشته بود، يعنى تا به
قتلگاه حضرت سيّد الشهداء (ع ) رسيد، قدمش به سنگى برخورد كرد و افتاد
- و بر اثر اصابت سرش به زمين - خون از سر حضرت آدم جارى شد، حضرت آدم
عليه السلام ناراحت شد و سر به آسمان برداشت كه ، بار الها آيا گناه
تازه اى مرتكب شده ام كه مرا اينگونه مجازات مى كنى ؟ خدايا من تمام
عالم را گشتم و چنين بلائى بر سرم وارد نشد، حال آنكه در اينجا چنين
عقوبت مى شوم !
از جانب پروردگار عالم ندا آمد كه اى آدم از جانب تو گناهى سر نزده است
لكن اين همانجايى است كه :
يقتل فى هذه الارض ولدك الحسين عليه السلام ظلما
يعنى اين همانجايى است كه فرزندت حسين عليه السلام بر اثر ظلم شهيد مى
شود، و خداوند روضه سيّد الشهداء را خواند و حضرت آدم عليه السلام بر
مصائب آن حضرت گريست ، قربان مظلوميّتت حسين جان كه آدم با يك سر شكستن
آنگونه به خدا شكايت مى كند، حال آنكه تو با آن همه مصيبت مى فرمايى :
رضا بقضائك و تسليما لامرك لا اله غيرك و لا معبود سواك
حضرت آدم عرض كرد: خدايا آن حسين كه در اين جا شهيد مى شود، ايكون
نبيّا؟ پيامبر مى باشد؟
وحى نازل شد كه اى آدم او پيامبر نيست ، لكن نوه پيامبر آخرالزمان و
فرزند دختر آن پيامبر(ص ) فاطمه زهرا مى باشد. پس با رهنمايى جبرئيل
چهار مرتبه بر قاتلين حضرت سيّد الشهداء(ع ) لعن فرمودند.(19)
حضرت ابراهيم عليه السلام و كربلا
يك زمان عبور حضرت ابراهيم عليه السلام از سرزمين كربلا افتاد،
آن حضرت سوار بر اسب بودند، ظاهرا آثار مصيبت هاى سيّدالشهداء بر آن
حيوان آشكار شد، وصيحه اى كشيد و با سر به زمين افتاد و بر اثر آن حضرت
ابراهيم عليه السلام زمين خورد و سرش شكست . آنگاه برخاسته و بدرگاه
خداوند عرضه داشت ، بار الها خطائى از من سر زده كه اينگونه مجازات مى
شوم ؟
پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا ابراهيم از تو گناهى سر نزده است !
لكن هنا يَقتل سِبط خاتَم النَّبيين و خاتَم الوَصيين فسال دمك موافقا
لدمه .
يعنى چون در اينجا نوه پيامبر آخر الزمان (ص ) و فرزند خاتم الوصيين
اميرالمؤمنين (ع ) به شهادت مى رسد، پس خون تو ريخت تا موافق با خون آن
مظلوم شود. و آنگاه جبرئيل از مصائب كربلا گفت و حضرت ابراهيم عليه
السلام بر مظلوميّت فرزندش گريست .
(20)
كربلا و عزاخانه در بهشت
براى امام حسين عليه السلام عزا خانه بسيار و گريه كننده
بيشمارى است پس در زير اين آسمان و تحت خورشيد درخشان عزا خانه اولى
كربلاست ، كه باعث كرب و گيرائى قلوب همه انبياء و مؤمنين و محبّين و
موالين ميشود تا روز قيامت .
دوّم عزا خانه مخصوص آن بزرگوار بيت الصّراخ است ، كه در عرش عظيم الهى
است كه همه ملائكه در آن مكان رفيع الشّان با نوحه و ضجّه به عزاى آن
عزيز زهرا (س ) مشغول هستند.
سوّم بيت العمور است كه در آسمان چهارم است كه ملائكه آسمانها به گريه
و شيون آن سيّد مظلومان نوحه مى كنند و مانند اين كه در عالم باطن
آوازه عزاداران ملاءاعلى بگوش باطنى سكّان عالم سفلى ميرسد كه آثار
عزادارى و گريه و ناله ظاهر ميشود تا روز قيامت و هر كس از عزاداران به
قدر اخلاص و محبّت خود بمراتب نورانيّت و قرب معنوى مترقى ميكند.
چهارم بيت المرمر است كه در بهشت است و مانند آنكه اشاره به آن مجلس
عزاخانه است كه در اول خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا عزا خانه بپا نمودند.(21)
زمين كربلا به بهشت ميرود
در كتاب كامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه
السلام روايت شده است كه خداوند سبحان و تعالى كرب بلا را حرم امن و با
بركت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن كه كعبه را خلق نمايد،
و چون حقّ تعالى در ابتداى قيامت زمين را به زلزله در مى آورد، و زمين
كربلا را با خاكش نورانى و صاف بالا برند.
پس آن را بهترين باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترين مساكن از
مسكنهاى بهشت كه ساكن نمى شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و
آن زمين روشنائى مى دهد در بهشت چنانكه ستاره هاى بسيار روشن در ميان
ستاره ها براى اهل زمين روشنائى مى دهند كه نورش ديده هاى اهل بهشت را
خيره ميكند.
و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مباركى كه
در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت
حسين بن على عليه السلام را.
(22)
جان به قربان تو و كرب بلايت يا
حسين
|
اين سر شوريده ام دارد هوايت ياحسين
|
روز و شب در آرزوى مرقدت آرام به سر
|
كى شود مأ وى كنم در كربلايت ياحسين
|
خاك كربلا و هديه ملائك
در روايات ميباشد كه خداوند عالم خاك كربلا را تحفه و هديه
حورالعين قرار داده است ، چنانچه در كتاب شريف سفينة النّجاة روايت شده
است كه :
هر گاه ملائك ملا اعلى و مقرب درگاه خداوند بر زمين نزول مى كنند
حورالعين به ايشان ميگويند كه از براى ما خاك كربلا و تسبيحى از آن ارض
منوّر بياوريد.
(23)
كربلا قبّه اسلام
روايت از معصوم عليه السلام ميباشد كه در حديثى مى فرمايد:
و هى البقعة التى كانت قبّة الاسلام نجى اللّه فيه المؤمنين الّذى
آمنوا مع نوح فى الطوفان .
امام عليه السلام فرمودند: و آن زمين كربلا بقعه اى است كه قبّه براى
اسلام ميباشد و خداوند نجات مى دهد بوسيله آن مؤمنين را مانند آن كسانى
كه ايمان آوردند و با حضرت نوح عليه السلام در طوفان .
(24)
مهر تو را به عالم امكان نمى دهم
|
اين گنج پر بهاست من ارزان نمى دهم
|
گر انتخاب جنّت و كويت نمى دهند
|
كوى تو را به جنَّت رضوان نمى دهم
|
اى خاك كربلاى تو مهر نماز من
|
آن مهر را به ملك سليمان نمى دهم
|
كشتى نوح در كربلا
در طوفان جهانى حضرت نوح عليه السلام ، كشتى نوح در همه زمين (
كه بصورت دريا درآمده بود) گشت تا رسيد به سرزمين كربلا، حضرت نوح
احساس كرد، كشتى درمانده و زمين آن را مى كشد، حضرت نوح به گمان غرق
كشتى ترسيد، و جريان را به خدا عرضه داشت ، جبرئيل بر او نازل شد و گفت
: در اين سرزمين حضرت امام حسين عليه السلام سبط حضرت محمّد خاتم
پيامبران (ص ) و فرزند حضرت على خاتم اوصياء عليه السلام را مى كشند.
حضرت نوح عرض كرد، قاتل او كيست ؟ جبرئيل گفت : قاتل او كسى است كه اهل
هفت آسمان و زمين او را لعنت مى كنند، حضرت نوح عليه السلام چهار بار
بر قاتل امام حسين عليه السلام لعنت گفت ، آنگاه كشتى به حركت در آمد،
و سرانجام در كوه جودى (در ناحيه شام ) مستقر شد.
(25)
درجات كربلا
زمين كربلا پنج درجه دارد.
درجه اوّل - از آب و خاك است مثل باقى زمين ها و اراضى كه درخت و گياه
در آن ميرويد و زراعت ميشود.
درجه دوّم - مقام فيض و رحمت است ، كه از اين خاك مقدّس بواسطه قبول
نمودن آن خضوع و انكسار را، در عالم تكليف تكوينى ، بنا به حديث ( و لا
من ارض و لا مإ الّا عوقب لترك التواضع ) كه چنان فضيلت و رحمت در آن
تربت پاك قرار فرموده اند كه همه عوالم امكان از آن تربت اقدس بهره و
فيض ميبرند، بلكه فضائل و مناقب آن زمين مقدّس برترى دارد بر تربت
مراقد همه ائمّه اطهار عليه السلام به مرقد انور حضرت محمّد (ص ) زيرا
كه چند فضيلت در تربت حضرت سيّد الشّهدأ عليه السلام هست كه در تربت
هيچ پيغمبرى و وصّى او نيست و در تربت هاى سائر ائمّه عليه السلام نيز
نيست .
درجه سوّم - كربلا محل اندوه و محنت است و هر يك از مقرّبين درگاه الهى
و انبياء و اؤ لياء و اوصيّاء در وقت ورود به آن زمين فيض نزديك مى شود
مهموم و اندوهگين مى باشند چنانكه حضرت صادق عليه السلام در خصوص
زائرين آن مظلوم مى فرمايد: كه زائر بايد تشنه و گرسنه و ژوليده مو و
خاك آلوده و گريان و مهموم باشد.
تأ سّيا له و للمستشهدين بكربلا و اهل بيته المظلومين المهمومين .
درجه چهارم - كربلا نعيم جنّات است ، زيرا كه همه بهشت را خداوند متعال
از نور مقدّس و منوّر مدفون كربلا، خامس آل عبا عليه السلام خلق نموده
است ، و حضرت امام صادق عليه السلام در خصوص ترك كنندگان زيارت آن سرور
فرموده است :
مَن تَرَكَ زيارَة الحسين عليه السلام و هو يزعم شيعة فليس هو الشيعة و
ان كان من اهل الجنّة هو ضيفان اهل الجنّة .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس ترك كند زيارت امام حسين
عليه السلام را و در حالى كه خيال كند از شيعيان ماست ، بلكه او شيعه
ما نيست و اگر هم وارد بهشت شود، ميهمان اهل بهشت خواهد بود، ( نه صاحب
خانه ).
رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
اِنّى اَشِمُ رائِحَة الجَنَّة مِن الحسين عليه السلام ،
يعنى ، همانا از حسين عليه السلام بوى بهشت را استشمام مى كنم .
پس بر طالبين بهشت لازم است كه داخل كربلاى ظاهرى شوند و او از باب
خاصّه آن كه عبارت از بكاء و اقامه مجالس عزا بشود تا در يوم النّشور
به مقام قرب و مصاحبت آن بزرگوار در جناب النّعيم باشد.
درجه پنجم : رضوان اللّه يعنى مكان خوشنودى كه فوق همه نعمتها و راحتها
و فيضهاست زيرا كه تربت پاك بنا بخضوع كه در عالم تكوين قبول نمود
داراى نور الانوار همه انوار شده و خداوند عالم آن تربت طاهره را كه
باعث ضياء و روشنائى همه فرموده و مكان و مقام پيامبران اولوالعزم در
بهشت عنبر سرشت در تربت كربلا خواهد شد، و همين خاك كربلا است كه در
مقام فخر و مباهات فرياد مى نمايد:
اِنّاارض اللّه المقدّسة المباركة .
من همان زمين مقدّس و مبارك خدا هستم . با اعتقاد پاك دفن شده گان آن
خاك از بيم و هراس يوم الحساب آسوده و مطمئن شده و بدون حساب داخل بهشت
و ساكن حُسن المأ ب ميشوند.
بلكه بر روايت حضرت صادق عليه السلام حتى هر خر و اشترى كه در كربلا
بميرد به بهشت مى رود.
(26)
زيارت ملائكه از كربلا
در كتاب كامل الزيارة روايت شده است كه حق تعالى امر فرمود، به
ملائكه كه زيارت كنند موضع دفن حضرت سيّدالشّهداء عليه السلام را هزار
سال پيش از شهادت آن بزرگوار، و همچنين روايت شده است كه در وقت هر
نماز از نمازهاى پنجگانه هفتاد هزار ملائك به زيارت آن سرور مشرّف
ميشوند و تا روز قيامت نوبت زيارت به ايشان ميسّر نمى شود.
(27)
خوشا بحال كسى در منى فداى تو گرديد
|
كه داعى تو شد ساكن مناى تو گرديد
|
هر آن كه خواست حيات ابد ز فرد صمد
|
مقيم عرصه رضوان كربلاى تو گرديد
|
كربلا پاره اى از بهشت است
قال رسول اللّه (ص ): يا جابر زُر قبر الحسين عليه السلام
بكربلا فانّ كربلا قطعة من الجنّة .
رسول خدا (ص ) فرمود:اى جابر زيارت كن قبر حسين عليه السلام را در
كربلا، پس هر آينه كربلا پاره اى از بهشت است .
خدا هم طول عمر به جابر داد و موفّق گرديد قبر حسين را زيارت نمايد.
يقينا حديث مشهور زيارت جابر در روز اربعين را حسين عليه السلام شنيده
ايد.
اگر چشم بصيرتى باشد سزاوار است خاك كربلا را توتياى چشم كنيم . خاكى
كه رسول خدا (ص ) به آن متبرّك مى شدند.
(28)
دارم اندر سر هواى كربلايت ياحسين
|
دل شده غرق تمنّاى وصالت يا حسين
|
من نه تنها واله و حيران بهامون غمت
|
عالمى دل گشته داراى مبتلايت ياحسين
|
نور شمس و زهره و پروين ماه و مشترى
|
همچو ذرّه پيش خورشيد جمالت يا حسين
|
ثواب زائر قبر حسين عليه السلام
روايت شده است كه حضرت خاتم الانبياء (ص ) در خانه عايشه بود،
حسين عليه السلام آمد، عايشه خواست مانع شود، رسول خدا(ص ) جريان آتيه
حسين عليه السلام و مقامات او و زائرش را ذكر مى فرمايد: كه حسين عليه
السلام در زمين كربلا كشته و مدفون مى گردد، هركس او را زيارت كند ثواب
يك حجّ و يك عمره من به او داده مى شود، عايشه تعجّب كرد و گفت : ثواب
حجّ و عمره شما!
فرمود: بلى ثواب دو حجّ و دو عمره من .
باز عايشه تعجّب كرد! و رسول خدا(ص ) فرمود ثواب سه حجّ و سه عمره من .
همينطور زياد فرمود، كه در روايت چنين است ثواب نود حجّ و نود عمره
رسول خدا (ص ) براى زائر قبر حسين عليه السلام است .
البته از اين حجّ و عمره تا نود با اعتبار حال و معرفت و محبّت زائر
قبر حسين عليه السلام است ، با چه علاقه اى رو به قبر حسين عليه السلام
رفته است .
و نيز فرمودند چنين ثوابهاى عظيمى كه براى زيارت كننده قبر حسين عليه
السلام است موجب دلشادى من گرديد.
(29)
جوار امام حسين عليه السلام بهتر از بهشت
اگر كسى از گناهان مى ترسد و نمى داند كه آيا توبه اش پذيرفته
شده است يا خير؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است كه زوّار قبر حسين عليه
السلام و عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فرياد
رسى بفرمايد.
در صحراى محشر كه هر كس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسين
عليه السلام زير سايه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسين عليه
السلام مأ نوسند و لذّت ميبرند كه وقتى حوريان از بهشت برايشان پيغام
مى فرستند كه ما منتظر شمائيم ، چرا نمى آئيد پاسخ مى دهند ما لذّت
مجلس امام حسين عليه السلام را به مصاحبت با شما ترجيح ميدهيم .
راستى كه جاى اميدوارى است بقول شيخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسيده
باشد كه در اوّل محشر نزد امام حسين (ع ) زير سايه عرش باشيم اميدواريم
كه در چاله و ظلمتكده جهنّم هم نباشيم پيغمبر ما نجات دهد.
زيارت قبر حسين عليه السلام امان از آتش
(30)
مجلسى عليه الرحمه در بحار از جناب سليمان اعمش كه از بزرگان
شيعه و نزد همه مسلمين محترم و مورد اعتماد است نقل مى نمايد: كه در
كوفه شبى همسايه ام در خانه من بود در اثناء صحبت فضيلت زيارت امام
حسين عليه السلام را در شب جمعه ذكر نمودم همسايه منكر بود. گذشت ،
فردا اعمش و چند نفر ديگر به كربلا رفتند، امّا همسايه را ديدند كه
زودتر از آنها و گريان آمده است ،
پس از آنكه از او علّت را مى پرسند، گويد: پس از آنكه خوابيدم ديدم
قيامت بر پا شده هودجى سياه پوش از آسمان نازل ودر آن مخدره دو عالم
فاطمه زهرا (س ) است ، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضاى شفاعت
دارند رقعه هائى به دست اشخاص داده مى شود، نگاه كردم ديدم در آن نو
شته
((امان من النار لزوّار قبر الحسين
عليه السلام فى ليله الجمعه
))
امان و راحتى از آتش است براى زيارت كنندگان قبر امام حسين عليه السلام
در شب جمعه .
گفتم : اى بى بى عالم به من هم لطف بفرما كه من سخت به آن نيازمندم
فرمود: مگر تو منكر فضيلت زيارت قبر فرزندم حسين عليه السلام نبودى .
(31)
( چگونگى استشفا از تربت كربلا )
شيخ اجل ، ابن قولويه ، استاد شيخ مفيد رحمه الله در كتاب كامل الزيارة
به اسناد خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت : به مدينه رفتم و
بيمار شدم . حضرت امام محمد باقر عليه السلام مقدارى آشاميدنى در ظرفى
كه دستمال بالاى آن بود، به وسيله غلام خود برايم فرستاد و گفت :
((اين را بخور كه امام على عليه السلام
به من امر فرموده است كه بر نگردم تا اين دارو را بياشامى
)).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهايت خوش طعمى و بوى مشك از آن
بلند بود.
پس غلام گفت :
((حضرت فرمود چون بياشامى
به خدمتش بروى
)).
من تعجب كردم كه گويا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت
رفته ، رخصت طلبيدم . حضرت فرمود:
((صحّ
الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو
)).
گريه كنان داخل شدم و سلام كردم . دست و سرش را بوسيدم . فرمود:
((اى محمد! چرا گريه مى كنى ؟
))
عرض كردم :
((قربانت گردم مى گويم بر
غربت و دورى راه از خدمت شما، و كمى توانايى در ماندن در ملازمت شما كه
پيوسته به شما بنگرم
)).
فرمود:
((اما كمى قدرت ، خداوند تمام
شيعيان و دوستان ما را چنين ساخته و بلا به سوى ايشان گردانيد؛ امّا
غربت تو، پس مؤمن در اين دنيا در ميان اين خلق منكوس غريب است ، تا از
اين دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مكان به حضرت ابى عبداللّه
الحسين عليه السلام تأ سّى كن كه در زمينى دور از ما در كنار فرات است
و اما آنچه از محبت قرب و شوق ديدار ما گفتى و بر اين آرزو و توانايى
ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر اين نيت پاداش خواهد داد
)).
بعد فرمود:
((آيا به زيارت قبر حسين عليه
السلام مى روى ؟
))
گفتم :
((بلى با بيم و ترس بسيار.
))
فرمود:
((هر قدر ترس بيشتر است ثوابش
بزرگتر است و هر كس در اين سفر خوف بيند از ترس روز قيامت ايمن باشد و
با آمرزش از زيارت بر گردد
)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه يافتى ؟
))
گفتم :
((گواهى مى دهم كه شما اهل بيت
رحمتيد و تو وصى اوصيايى . هنگامى كه غلام شربت را آورد، توانايى
نداشتم كه بر پا بايستم و از خودم نااميد بودم و چون آن شربت را نوشيدم
چيزى از آن خوش بوتر و خوش مزه تر و خنك تر نيافتم . غلام گفت :
مولايم فرمود بيا؛ گفتم : با اين حال مى روم هر چند جانم برود و چون
روانه شدم گويا از بندى رها شدم . پس سپاس خداى را كه شما را براى
شيعيان رحمت گردانيده است
)).
فرمود:
((اى محمد! آن شربت را كه خوردى
از خاك قبر حسين عليه السلام بود و بهترين چيزى است كه من به آن استشفا
مى نمايم و هيچ چيزى را با آن برابر مكن كه ما به اطفال و زنان خود مى
خورانيم و از آن خير بسيار مى بينيم
)).
فرمود:
((شخصى آن را بر مى دارد و از
حائر بيرون مى رود. آن را در چيزى نمى پيچد، پس هيچ جن و جانورى و چيزى
كه درد و بلايى كه داشته باشد نيست ، مگر آنكه آن را استشمام مى كند و
بركتش برطرف مى شود و بركتش را ديگران مى برند و آن تربت كه به آن
معالجه مى كنند نبايد چنين باشد و اگر اين علت كه گفتم نباشد، هر كه آن
را به خود بمالد يا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مى يابد و نيست
آن مگر مانند حجرالاسود كه نخست مانند ياقوتى در نهايت سفيدى بود و هر
بيمارى و دردناكى خود را بر آن مى ماليد در همان ساعت شفا مى يافت و
چون صاحب آن دردها و اهل كفر و جاهليت خود را بر آن ماليدند سياه شد و
اثرش كم گرديد
)).
عرض كردم :
((فدايت شوم آن تربت مبارك را
من چگونه بردارم ؟
))
فرمود:
((تو هم مانند ديگران آن تربت را
بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در ميان خرجين در جاهاى چركين مى افكنى پس
بركتش مى رود
)).
گفتم :
((راست فرمودى .
))
فرمود:
((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور
مى برى ؟
))
عرض كردم :
((در ميان لباس خود مى گذارم
)).
فرمود:
((به همان قرارى كه مى كردى
برگشتى . نزد ما از آن هر قدر كه مى خواهى بياشام و همراه مبركه براى
تو سالم نمى ماند
)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانيد و ديگر آن درد به من عارض نشد.
(32)
زائر حسين عليه السلام
در كتاب كامل الزياره و وسايل و كتاب تحفة الزّاير، مجلسى مرحوم
روايت نموده است از معاوية بن عمَّار كه گفت : روزى بخدمت مولاى خود
امام جعفرصادق عليه السلام مشرَّف شدم ، ديدم آن سرور مشغول نماز است
چون فارغ شدند، شنيدم كه مناجات مى كرد باپروردگار خود و عرض مى كرد:
اى خداونديكه مخصوص كرده اى آينده ما را به كرامت ، و وعده داده اى ما
را به شفاعت ، و علوم رسالت را به ما داده اى و ما را وارث پيغمبران
گردانيده اى و ختم كرده اى امتّان گذ شته را و علم گذشته و آينده را به
ما داده اى و ما را مخصوص به وصيّت پيغمبر(ص ) گردانيده اى و دلهاى
مردم را مايل به ما گردانيده اى ، بيامرز مرا و برادران مرا به زيارت
كنندگان قبر ابى عبداللَّه حسين عليه السلام را كه خرج كرده اند مالهاى
خود را، و بيرون آورده اند از شهرها بدنهاى خود را، براى رغبت بر نيكى
ما و اميد ثوابهاى تو در صله ما، و براى شاد گردانيدن پيغمبر(ص ) تو، و
اجابت نمودن ايشان امر ما را، و براى خشمى كه بر دشمنان ما داخل كرده
اند، و مقصود ايشان خوشنودى تو است ، پس عوض ايشان را از جانب ما به
خوشنودى بده ،
و حفظ كن ايشان را در شب و روز، و رفيق ايشان را در اهل و اولاد، ايشان
را كه در وطن خود گذاشته اند، و دفع كن از ايشان شرّ هر جبّار معاند
را، و هر ضعيف و قوى از مخلوقات خود و از شرّ شياطين جنّ و انس را، و
بده به ايشان زياده از آنچه از تو اميد دارند،
اى خداوند ما چون دشمنان عيب و سرزنش كردند با ايشان به سبب بيرون آمدن
ايشان به زيارت ما پس مانع ايشان نشد از عزم كردن و بيرون آمدن به
زيارت ما،
پس رحم كن آن رويهاى ايشان را كه مى مالند بر قبر امام حسين عليه
السلام و رحم كن بر آن ديده هاى ايشان كه گريه و آب چشم آن را جارى
كرده اند براى ترحّم بر ما، و رحم كن دلهاى ايشان را كه سوخته و جزع
كرده اند در مصيبت ما، و رحم كن آن صداهاى ايشان كه بلند كرده اند در
مصيبت ما، خداوندا آن خانه ها و بدنها را به تو مى سپارم تا سيراب
گردانى از حوض كوثر و روز تشنگى ايشان .
و از اين قسمت مناجات و دعا بسيار كرد تا اينكه سر از سجده بر داشت و
عرض كردم : آن دعا كه در حقّ زوّار و گريه كنندگان امام حسين عليه
السلام از شما شنيدم ، كه مثل آن را در حقّ كسى كه خدا رانمى شناسد مى
كرديد، گمان دارم كه آتش جهنّم هرگز بر او نرسد،
آرزو كردم كه خدايا كاش حجّ نكرده بودم و به زيارت امام حسين عليه
السلام مشرّف ميشدم ، آن حضرت فرمودند: چه مانع است تو را اى معاويه .
ترك زيارت حسين عليه السلام نكن ، عرض كردم فدايت شوم نمى دانستم كه
زيارت آن حضرت اينقدر فضيلت دارد، فرمود:
اى معاويه آنهايى كه در آسمان از براى زيارت كننده حسين عليه السلام
دعا ميكنند ترك نكن زيارت حسين عليه السلام را از ترس و خوف كسى ، زيرا
هركس ترك كند زيارت او را آنقدر حسرت مى برد و آرزو مى كند كه اى كاش
آن قدر در نزد قبر آن حضرت مى ماندم كه در آنجا مد فون مى شدم .
آيا دوست ندارى كه خدا تو را در ميان آن اشخاصى كه دعا ميكند براى
ايشان رسول خدا(ص ) و على عليه السلام و فاطمه (س ) و باقى ائمّه
معصومين عليه السلام ببيند؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى كه در قيامت
مى آيند و هيچ گناه براى ايشان نمى باشد؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى
كه حضرت رسول (ص ) در قيامت با ايشان مصافحه ميكند؟
(33)
(آرى رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
مَن مِسَّ جِلدى لَم تَمسَّ النّار. يعنى هركس بدن مرا لمس كند آتش
جهنّم بر او نمى رسد پس معلوم است كسى كه با رسول خدا(ص ) مصافحه كند
آتش دوزخ را البته نخواهد ديد.
اللّهمّ ارزقنى زيارت الحسين بحقّ الحسين و جدّه و ابيه و امّه و اخيه
و ذرّيته و بنيه عليه السلام .
خدايا روزى كن زيارت امام حسين عليه السلام را بر ما بحقّ امام حسين
عليه السلام و جدّش رسول خدا (ص ) و پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام و
مادرش فاطمه زهرا(س ) و برادرش امام حسن عليه السلام واولادش عليه
السلام .
ثواب كربلا
مقدّس زنجانى نوشته كه در بعضى روايت وارد شده كه در عوض هر
درهمى كه زائران امام حسين عليه السلام در خصوص زيارت آن حضرت مصرف
كنند دوازده هزار شهر در بهشت از خداوند عالم به ايشان عطاء مى شود، و
به هر قدمى كه بر مى دارند ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره مى باشد،
و هر گاه در آن سفر بميرند ملائكه رحمت مشايعت ايشان مى كنند و حنوط و
كفن او را از بهشت مى آورند، و براى او نماز ميگذارند، و از رياحين
بهشت بر قبر او فرش مى كنند و از هر طرف به قدرى كه چشم كار مى كند قبر
او را وسيع مى گردانند، و تا روز قيامت درى از بهشت بر قبر او مى
گشايند و چون زائران امام حسين عليه السلام به حوالى كربلا رسند،
صدّيقه كبرى فاطمه زهرا (س ) با جمعى از حوريان بهشت به پيشواز ايشان
مى آيند و حضرت فاطمه (س ) با مقنعه خود گرد و غبار راه را از روى
ايشان پاك ميكند، و به ايشان مى فرمايد:
خوش آمديد اى زائران فرزند غريب من ، مژده باد شما را به جميع خيرات
دنيا و آخرت پس صدّيقه طاهره در زيارت پسر مظلومش با ايشان موافقت مى
كند و ايشان را به منزل مى رساند و ثواب هزار حجّ مقبول و هزار عمره
مقبول مانند حجّ و عمره رسول خدا (ص ) در نامه اعمالش مى نويسند و به
ايشان عطاء فرمايد، و چون بخواهد به خانه خود مراجعت نمايد رسول خدا(ص
) ملكى به نزد قبر او فرستاده سفارش مى كند كه رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
كه عملت را از سر بگير بدرستى كه خداوند عالم گناهان گذشته تو را
آمرزيد.
ذَنبُنَا اللَّيلُ وَ الوِلاَيَةُ
شَمسٌ
|
جَعَلَ اللّهُ مَحوَها بِضياها
|
ذَرَّةُ مِن وَ ذادِنا لِحُسِينٍ
|
شِبهُ اِلاكسيرِ بَل نَراهُ وَ
وَراها
|
وَ بِهِ نَرنَجى اِنقِلابَ خَطايا
|
ذَرَّةٌ مِن وَ ذادِنا لِحُسِينٍ
|
تارك زيارت كربلا
هارون بن خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
قال سئلته عمّن تَرَكَ زيارَة الحسين 7 مِن غَيرِ مِلّة ، فقال 7 هذا
الرّجل مِن اهل النّار.
هارون مى گويد: سؤ ال كردم از امام صادق عليه السلام از كسى كه ترك
كرده است زيارت حسين عليه السلام را، حضرت فرمود: او از اهل جهنّم است
.
و در روايت ديگرى ميباشد كه ، شخصى عرض كرد به امام صادق عليه السلام
يابن رَسُول اللّه ما تَقُول فيمَن تَرَكَ زيارة الحسين عليه السلام و
هو يقدرُ على ذلك ، قال : عليه السلام
اَقول انَّه قَد عقّ رسول اللّه و عقّنا و استَخَفّ بامر هوله و مَن
زارَه كان اللّه له من وراء حوائجه و كفى ما اهمّه امر دنيا و انَّه
تعالى ليجلب الرّزّق على العبد و يخلف عليه ما انفق يغفر ذنوبه خميسن
سنة و يرجع الى اهله و ما عليه وزرٌ و لا خطيئته الّا و قد محيت ذنوبه
من صحيفته و يجعل له بكل درهم انفقه عشر آلاف درهم و ذخّر ذلك فاذا حشر
قيل له ، لك عشرة آلاف درهم و انّ اللّه نظر لك و ذخّرها لك .
(34)
ترجمه : كسى از محضر امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد يا بن رسول اللّه
(ص ) چه مى گوئى ! در مورد كسى كه ترك ميكند زيارت قبر امام حسين عليه
السلام را در حالى كه مى تواند به زيارت كربلا و قبر شريف آن حضرت
برود؟
حضرت فرمود: مى گويم آن شخص نسبت به رسول خدا و ما اهل بيت عاق شده است
و سبك شمرده دستور ما را. هر كس زيارت كند قبر جدّم حسين عليه السلام
را خداوند حوائجش را برآورده مى سازد، و كفايت مى كند مهمترين مسائل
دنيوى اش را، و روزى او را افزون مى كند، و انفاق مى كند، و مى آمرزد
گناهانش را پنجاه سال ، و ثوابش به خودش و اهل او بر مى گردد، و هيچ
وزر و گناهى از او نمى ماند مگر آنكه احاطه مى كند خداوند گناهانش را
در نامه اعمالش و خداوند براى هر درهمى كه در راه كربلا انفاق كرده ده
هزار درهم براى او ذخيره مى سازد، پس زمانى كه محشور مى شود به او گفته
مى شود كه براى تو ده هزار درهم مى باشد كه خداوند به تو عطاء فرموده
است و براى تو ذخيره گردانيده است .
( دزدى با نام امام حسين عليه السلام )
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن
نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت
. معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش
را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا
اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را
بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل
به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از
حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول
مى گيرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ،
چرا به نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:
پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه
مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را
دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام
وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته
بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد
هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را
گوش نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا
را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به
بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست
حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش مى
كرد.
(35)
فيض گريستن به شهداى كربلا
روزى شخصى بخدمت حضرت سيّدالساجدين عليه السلام رفته و استدعاى
ضيافت از آن بزرگوار نمود و در بعضى از كتب مراثى نام آن شخص را زهرى
ذكر كرده اند و معروض داشت كه بناى دامادى و عروس آوردن براى فرزند
خودم دارم ، استدعا از جناب شما دارم كه با اهل بيت (ع ) به خانه من
تشريف آورده و خانه مرا رشك گلستان اِرَم فرماييد آن سرور در جواب
فرمود:
كه بعد از شهادت پدر بزرگوار خود و جوانان هاشمى اكل و شرب من شربت اشك
چشم و مائده من الم و محنت و مصيبت ايشان است آن شخص عرض كرد: اى آقاى
من غرض من از ميهمانى آنست كه مجلسى آراسته كرده ام و جمعى از اعوان را
به مجلس دعوت نموده ام كه عزادارى پدر مظلومت را نمايند، و منظورم ذكر
مصيبت و بيان مرثيه سيّد الشّهداء عليه السلام است ، تا شيعيان شما از
فيض گريستن به شهداى كربلا بهره مند شوند.
چون آن بزرگوار نام عزادارى سيّد الشّهداء عليه السلام را شنيدند، وعده
داده و قبول فرمودند، و آن مرد در خدمت امام زين العابدين عليه السلام
بود تا به خانه خود وارد گرديد، و مجلسى از شيعيان و جگر سوخته گان
منعقد گردانيد، و روضه خوان مشغول ذكر مصائب شهيد كربلا گرديد تا كلام
به اين جا رسانيد كه گفت : غريب كربلا.
در آن زمان كه لب تشنه بود و حالت
زار
|
رخش چو آينه دل گرفته زنگ غبار
|
نشسته بر تن او بس كه ناوك كارى
|
نهال قامت او شد خدنگ پردارى
|
نداد آب كمش غير اشك گلگون رنگ
|
كسى نرفت به دل جوئيش بغير خدنگ
|
بغير تيغ كسى سرگذشت او نشنيد
|
كسى به سوز دل او بجز عطش نرسيد
|
ز خاك كسى سر او را بر نداشت غير
سنان
|
نكرد حفظ تنش كسى بغير ديده وران
|
كسى نكرد بجز خاك مرهم داغش
|
چو ابر وارد گلزار قتلگاه شدند
|
چو ديد زينب غمديده نعش شاه شهيد
|
رو نمود به مدينه ز سوز ناله كشيد
|
چون سخن به اينجا رسيد ناله و فرياد از حضّار مجلس بلند گرديد و حضرت
سيّد السّاجدين عليه السلام چنان گريست كه بيهوش گرديد، و صداى گريه
اهل مجلس غلغله اى به صوامع ملكوت انداخت و چون ذاكر از مرثيه فارغ
گرديد، صاحب خانه زهرى در صدد خدمت گذارى و خوردن وآشاميدن ميهمانان
مجلس مشغول شد،
سپس متوجّه مجلس گرديد ديد آن حضرت در جاى خود نيستند مضطرب الحال شد و
به تفحّص و جوياى آن بزرگوار در آمد، ديد آن حضرت داخل خدمتكاران مجلس
شده و مشغول خدمتگذارى به اهل مجلس ميباشد، حتّى كفش اهل مجلس را جفت
ميكرد.
(36)
جنّيان در كربلا
پس از آن كه امام حسين عليه السلام وارد كربلا شد ابن زياد تمام
راههايى كه به كربلا متّصل مى شد بست ، تا كسى نتواند به كمك امام حسين
عليه السلام بيايد،
پنج نفر از شيعيان شبها حركت ميكردند و روزها در گودالها خودشان را
پنهان مى نمودند در يكى از قرّاء بين كوفه و كربلا در كوخى پنهان شده
بودند كه ناگهان دو نفر پير و جوان سفيد پوش ظاهر شدند و سلام كردند
گفتند:
نترسيد ما از مؤمنين جنّ هستيم و مثل شما قصد يارى امام حسين عليه
السلام را داريم ، يكى از آنها گفت : بهتر است من كربلا بروم و خبرى
برايتان بياورم ، گفتم ، چه بهتر منتظر بودند طولى نكشيد كه برگشت ،
ولى خودش را نشان نداد، تنها با اشعار جانگدازى مطلبش را رساند بخدا
سوگند از كربلا نيامدم مگر ديدم بدن امام حسين عليه السلام را بر روى
خاكها.
(37)
با عشق حسين خلق و خو بايد كرد
|
از كرب بلايش گفتگو بايد كرد
|
با ديده گريان به در و درگاهش
|
رو كرده و كسب آبرو بايد كرد
|
تربت كربلا در كفن
مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه ، فرمود: مخدّره محترمه اى ( كه
نماز جمعه اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى
كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام ، و هر سال روز عاشورا
خونى مى شود، بطورى كه رطوبت خونها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا
خشك ميشود.
از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم
قبول كرد .
روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه
اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه
آن مخدّره گفته بود،تر و خونين و علاوه لرزان است .
از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از
خود بى خود شدم .
(38)
اى حسين جانم سفر تا كوى جانان كرده
اى
|
خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده
اى
|
خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب
|
با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى
|
بى احترامى به تربت كربلا
موسى ابن عبدالعزيز نقل نمود:
در بغداد يوحنّاى نصرانى مرا ديد و گفت ، تو را به حقّ دين و پيغمبرت
قسم ميدهم كه اين شخص كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند كيست
؟
گفتم : پسر على بن ابى طالب عليه السلام است و دختر زاده رسول آخر
الزمان محمّد(ص ) مى باشد و اسمش حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است
چطور شد كه اين سوال را از من ميكنى ؟
گفت قضيّه عجيبى دارم ، گفتم بگو! گفت : خادم هارون الرّشيد نصف شبى
بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عيسى هاشمى
گفت امر خليفه است كه اين مرد را كه قوم و خويش من است علاج كنى ، وقتى
كه نشستم و معاينه كردم ، ديدم بى خود است و فايده اى ندارد، پرسيدم چه
مرضى دارد؟ و چطور شد كه اين طور گرديد؟
ديدم طشتى آماده كردند و هر چه درون شكمش بود در طشت خالى گرديده ،
گفتم : چه واقع شده است ، گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود وبا
خانواده خود صحبت مى كرد و الان به اين حال افتاد سبب را پرسيدم !
گفتند: شخصى قبل از اين در مجلس بود كه از بنى هاشم بود و صحبت از حسين
بن على عليه السلام و خاك قبر او و كربلا در ميان آمد.
موسى بن عيسى گفت : شيعيان در باب حسين بن على عليه السلام تا حدّى
غلوّ دارند كه خاك كربلا از قبر سيّد الشّهداء را براى مداوا استفاده
مى كنند .
آن شخص گفت اين بر من واقع شده امّا با تربت امام حسين عليه السلام آن
درد بكلّى از من زايل شد و حقتعالى مرا بوسيله آن تربت نفع كلّى بخشيد.
موسى بن عيسى گفت : از آن تربت نزد تو چيزى هست ؟ گفت بلى ! گفت بياور،
آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورد و به
موسى بن عيسى داد، موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به
آن شخص ، تربت را در ميان دبر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامد كه فرياد،
و فغانش بر آمد، ( النّار النّار الطشت الطشت ) و تا طشت را آوردند از
اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم ، و گفتم : مگر عيساى
پيغمبر كه مرده ها را زنده مى كرد اين مرض را علاج كند. از خانه بيرون
آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گرديد صداى
نوحه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.
يوحنّا به اين سبب مسلمان گرديد. و اسلام را بر خود قبول كرد، و مكرر
زيارت حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام ميرفت ، و طلب آمرزش گناهان خود
را در آن بقعه شريف مينمود.
اين سزاى كسى است كه تربت امام حسين عليه السلام و خاك كربلا را مسخره
نمايد.
خاك كربلا هديه حضرت امام رضا عليه السلام
(39)
در كتاب مفاتيح الجنان به سند معتبر روايت شده كه شخصى گفت :
حضرت امام رضا عليه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون
بسته را باز كردم ديدم در ميان آن خاكى بود، از آن مردى كه بسته را
آورده بود پرسيدم كه اين خاك چيست ؟ گفت : خاك قبر حائر امام حسين عليه
السلام است ، تا به حال نشده كه حضرت چيزى براى كسى بفرستد و در ميان
آن جامه و لباسها يك مقدار تربت كربلا حائر حسين عليه السلام نگذارد و
مى فرمايد اين تربت كربلا امان است از بلاها باذن و مشيت خداوند متعال
.
السلام على على بن موسى الرضا عليه السلام
(40)
مارا بود به خانه دل آرزوى تو
|
از خاك كربلا ى توئيم بوى تو
|
بوئيم خاك كوى تواى شاه كربلا
|
گيريم شمه اى زگلستان كوى تو
|
قبر تو در دلى است كه با مهرت
آشناست
|
آن دل كه هست روى اميدش بسوى تو
|
بى گوهر ولاى تو كس را چه آبرو
|
كز مخزن و لاست ، درّ آبروى تو
|
نام تو بر كتيبه آفاق نقش بست
|
با خامه جلال ز خون گلوى تو
|
مسلمان شدن به بركت خاك كربلا
در زمان شاه صفوى سفيرى (كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام
داشت و گه گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت ) از طرف
دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود
وارد اصفهان شد تا كه تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن
پيدا نمايد.
سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر
اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود، كه از
جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض كاشانى ( رضوان الله تعالى عليه )
كه معروف به فيض كاشى بود حضور پيدا كرد.
حضرت آخوند كاشى رو به آن سفير فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن
است كه از براى سفارت مردان بزرگ و حكيم و دانا و فهميده و با سواد را
اختيار مى كنند.
چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده ؟!
سفير فرنگى خيلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و
سرآمد تمام علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گويى ، من حكيم و دانا
نيستم ؟!
مرحوم فيض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل كرده مى
دانى بگو ببينم در دست من چيست ؟
سفير مسيحى به فكر فرو رفت و پس از چند دقيقه اى رنگ صورتش زرد شد و
عرق انفعال بر جبينش پيدا شد .
مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: اين بود كمالات تو كه از اين امر جزئى
عاجز شدى ؟ تو كه مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفير گفت : قسم به مسيح بن مريم كه من متوجّه شده ام كه در دست تو چيست
و آن تربت از تربتهاى بهشت است ، ليكن در حيرتم كه تربت بهشت را از كجا
به دست آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فيض كاشى فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه كرده اى ! و
قواعدى را كه در استكشافات اين امور به كار برده اى ناقص بوده است ،
سفير مسيحى گفت : خير اين طور نيست ، لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا
آورده اى ؟
مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقّانيّت اسلام ميكنى ؟!
آنچه در دست من هست تربت پاك آقا سيّد الشّهداء عليه السلام مى باشد.
سپس دست خود را باز كرد و تسبيحى را كه از تربت كربلا بود، به سفير
نشان داد و گفت : پيغمبر اسلام (ص ) فرمودند، كربلا قطعه اى از بهشت
است . تصديق سخن توست ! تو خود اقرار كردى و گفتى ، قواعد و علوم اين
حديث من خطاء نمى كند و حديث پيغمبر(ص ) را هم در صدق گفتارش اعتراف
كردى ، و پسر پيغمبر ما در اين تربت كه قطعه اى از بهشت است ، مدفون
است اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفير چون قاطعيّت
برهان و دليل را مشاهده كرد مسلمان شد.
(41)