سلسله داستانهاى آيه به آيه قرآن مجيد (جلد اوّل)
داستانهاى سوره حمد

على ميرخلف زاده

- ۶ -


محبت على و اهلبيت او 
((آقا امام باقر (ع )) فرمود: ((رسول خدا (ص )) فرمود: از شما كسى كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد قدمش بر روى پل صراط از لغزش مصون تر است .
و همچنين فرمود:
يا على محبّت تو در دل مؤ من جاى نمى گيرد مگر اينكه خداوند او را از لغزش بر پل صراط نگهدارى خواهد كرد و قدمهاى او را محكم و استوار خواهد نمود و به خاطر محبت تو او را به بهشت خواهد برد.
و همچنين فرمود:
دوستى على بن ابيطالب (ع ) گناهان شيعيان را مى خورد، همانطورى كه آتش هيزم را از بين مى برد.
و همچنين فرمود:
((حبّ اهل بيت من در هفت موضع ترسناك براى شما مفيد است :
1 هنگام مرگ .
2 در گور.
3 موقع برخواستن از قبور.
4 وقت باز شدن كتاب .
5 در رسيدگى حساب .
6 زمان سنجش اعمال .
7 در گذشتن از صراط.))
((حضرت ابى ذر رضى اللّه عنه )) مى گويد: ديدم حضرت رسول (ص )) دست مباركشان را بر روى كتف آقا على (ع ) گذاشت و فرمود:
يا على ! هر كس ما را دوست داشته باشد از عرب است (يعنى از ماست ) و كسى كه ما را دشمن داشته باشد بى دين است .
شيعيان ما اصيل زاده و از خاندان شرف اند و كسى بر ملت ابراهيم (ع ) نيست ، مگر ما و پيروان ما، و ساير مردم از اين راه بدورند.
خداوند و فرشتگان ، بَديهاى پيروان ما را از بين مى برند، همانطور كه تيشه ساختمان و بنا را خراب مى كند.(125)

گر بحر شود مداد و اشجار قلم
جن و ملك و انس محاسب باهم
مبهوت شوند جمله از فضل على
زيرا نتوان فضانوردى بقدم
دوستى على عليه السلام 
((ابن عمر)) گفت : از ((حضرت رسول خدا (ص )) راجع به ((اميرالمؤ منين على بن ابيطالب )) سؤ ال كرديم ؟
وقتى كه حضرت منظور ما را متوجّه شد ناراحت شد و سپس ‍ فرمود:
گروهى و كسانى كه در محور و اطراف و پيرامون على ((ع )) گفتگو و حرف و كنجكاوى و بحث مى كنند چه حال و منظورى دارند.
منزلت او نزد خدا، مثل منزلت من پيش پروردگار است .
بدانيد: كسيكه ((على (ع )) را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و كسيكه مرا دوست داشته باشد خدا از او راضى است و كسيكه خدا از او راضى باشد جزاى او بهشت است .
آگاه باشيد! كسيكه ((على (ع )) را دوست داشته باشد از دنيا خارج نمى شود، مگر اينكه از حوض كوثر بنوشد و از درخت طوبى بخورد و جاى خود را در بهشت ببيند.
بدانيد! كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، نماز و روزه او قبول مى شود، و دعاى او مستجاب مى گردد.
با خبر باشيد! كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد ملائكه براى او طلب آمرزش مى كنند و درهاى هشت بهشت براى او گشوده و باز مى شود تا از هر درى خواسته باشد وارد شود.
آگاه باشيد، هر كس ((على (ع )) را دوست داشته باشد، خداوند بزرگ در فرداى قيامت صحيفه اعمال او را به دست راست او خواهد داد و حساب او مثل حساب انبياء است .
بدانيد! كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، خداوند سكرات مرگ را بر او آسان مى كند و گور او را باغى از باغستانهاى بهشت مى گرداند.
با خبر باشيد، كسى كه دوست بدارد ((على (ع )) را، خداوند به عدد هر رگى كه در بدن اوست ، حورى به او عطا فرمايد، و شفاعت او در هشتاد نفر از اقوام و نزديكانش پذيرفته مى شود و براى او به عدد هر موئى كه در بدن او رسته ، حوريه اى و شهرى در بهشت است .
هوشيار باشيد، كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، خداوند ملك الموت را هنگام جان دادن پيش او مى فرستد بصورتيكه نزد پيغمبران مى فرستاد و از او ترس نكير و منكر را بر مى دارد و چهره او را سفيد و نورانى مى گرداند و با ((حمزه سيّد الشهداء)) ويرا محشور مى فرمايد.
آگاه باشيد، كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد خداوند دانش ‍ و حكمت را به دل او جاى مى كند و زبانش را به درستى و راستى گويا نموده و از لغزش و خطا حفظ مى فرمايد.
با خبر باشيد! كسى كه محبّ ((على (ع )) است در آسمان و زمين اسير (كمند محبت ) حق ناميده مى شود.
با اطلاع باشيد، كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، فرشته اى از زير عرش الهى صدايش مى كند و مى گويد: اى بنده خدا عمل خالصى شروع كردى ، خداوند گناهان ترا آمرزيد.
بدانيد! هر كس كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، مانند ماه تابان شب چهارده به صحراى محشر وارد مى گردد.
آگاه باشيد، كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد، تاجى بر سر او گذاشته شده و لباسهاى عزت بر او پوشانيده مى شود.
با خبر باشيد، كسى كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد از پل صراط مانند برق جهنده مى گذرد.
با اطّلاع باشيد، هر كه ((على (ع )) را دوست داشته باشد امان از آتش ‍ دوزخ و عذاب الهى و اجازه عبور از صراط به او عطا مى شود و براى او حسابى نيست و ديوان عمل او را باز نمى كنند و اعمال او را نمى سنجند، و به او مى گويند: بدون حساب به بهشت داخل شو.
بدانيد! كسى كه دوستدار ((على (ع )) است فرشته ها با او مصافحه مى كنند و انبياء به زيارتش مى آيند. و خداوند متعال حاجاتش را برآورد.
آگاه باشيد، كسى كه ((آل محمّد (ص )) را دوست بدارد، از پس دادن حساب و سنجش اعمال ولغزش از پل صراط ايمن است .
با خبر شويد! شخصى كه بر دوستى ((آل محمد (ص )) بميرد من ضامنم كه او در بهشت با انبياء باشد.
هوشيار گرديد، بر حذر باشيد كسيكه بر دشمنى ((آل محمد (ص )) بميرد بوى بهشت را نخواهد شنيد.(126)
نقش كن بر دلت ولاى على
كه تولاش ، عين ايمان است
جانشين خدا، وصى رسول
دلبر ما و جان جانان است
خسرو آفرينش و هستى
والى ملك و دين و امكان است
از على جوى حاجت خود را
زانكه درياى جود و احسان است
نكند نااميد، سائلى را
چون على ، سرور كريمان است
چون در آئى به فلك مهر على
چه غمت از هلاكت طوفان است
بخش ما را خدا به حق على
كه (مقدم ) غريق عصيان است
على عليه السلام و هدايت 
((ابان بن ابى عباس )) از ((سليم )) نقل مى كند: كه از ((مقداد)) پرسيدم : بهترين چيزى كه ((پيامبر (ص )) درباره ((على (ع )) سفارش كرد و شنيدى برايم تعريف كن ، گفت : حضرت فضائل زيادى از ((على (ع )) برايم فرمود، مِنْ جُمْلِه اين بود كه : از پيغمبر (ص ) شنيدم كه فرمود:
على (ع ) حاكم و قاضى اين امّت است ، و ناظر بر آنهاست و متصّدى حساب آنها است . و صاحب مقام بلند و بزرگ است ، و راه حق روشن و نمايان و نورانى و واضح است ،
و ((راه مستقيمى است )) كه به وسيله آن بعد از من ، از گمراهى مى توانيد هدايت يابيد و از كور دلى بيدار شويد، نجات يابندگان به وسيله او نجات مى يابند و به او از مرگ مى توان پناه برد، و از ترس ‍ مى توان در امان بود.
به وسيله او گناهان محو مى شود و ظلم و ستم دفع مى گردد و رحمت نازل مى شود.
او چشم نگرا و بيناى خداوند و گوش شنوا و زبان گوياى او در ميان خلق است .
او دستِ گشوده و باز خداوند در ميان مردم است و وجه خداوند در آسمان و زمين و دست ظاهر راست خداست .
او طناب قوى و محكم خداوند است ، و ريسمان مورد اعتماد خداست ، كه پاره شدن ندارد.
او در و باب خداوند است كه بايد از آن وارد شد. او همان خانه خداوند است كه هر كه از آن در وارد شود در امان خواهد بود. او وسيله هدايت خداوند است ، (بر مردم ) در پل صراط و در موقع زنده شدن مردگان .(127)
على را نيك پيغمبر شناسد
رسول اللّه را حيدر شناسد
على نفس پيمبر بود بى شك
كه هر كس خويش را بهتر شناسد
(مقدم )
مجوز عبور از صراط 
((حضرت پيغمبر اكرم (ص ) )) از ((حضرت جبرئيل (ع )) سؤ ال فرمود: امّت من چگونه از صراط عبور مى كنند؟!
((حضرت جبرئيل (ع )) رفت و دو باره برگشت و فرمود:
خداى تبارك و تعالى به تو سلام مى رساند. و مى فرمايد: تو به توسط نور من از صراط عبور مى كنى . و على (ع ) به نور تو از صراط عبور مى كند. و امت تو به نور على از صراط عبور مى كنند.
پس نور امت تو از نور على است و نور على از نور تو و نور تو از نور خداست .
از ((ابن عباس )) نقل است كه : به حضرت رسول (ص ) عرض كردم : آيا مردم فرداى قيامت وقتى كه مى خواهند از صراط بگذرند جواز مى خواهند؟!
حضرت فرمود: بله .
عرض كردم : آن جواز چيست ؟ و از كجا بايد تهيه كرد؟!
حضرت فرمود: ((آن جواز، دوستى على بن ابى طالب (ع ) است .))(128)
آئينه ذات لايزال است على
زيبنده قدرت و كمال است على
معناى صراط مستقيم ، راه عليست
آيات خداى ذوالجلال است على
(مقدم )
هدايت به اسلام 
در يكى از شهرهاى ((آمريكا))، زنى مسلمان شده بود، در حالى كه در آن شهر، مسلمان ديگرى وجود نداشت ، تا به او درس اسلام بياموزد.
وقتى خبرنگاران براى تهيّه خبر به او مراجعه كردند، آن زن داستان ايمان آوردن خود و به راه راست هدايت شدنش را به اسلام اين چنين تعريف كرد:
من در يك خانواده مسيحى زندگى مى كردم ، كه هيچ اسمى از اسلام در آن بُرده نشده بود و هيچكدام از افراد خانواده درباره اسلام چيزى نمى دانستند.
هنگامى كه كودك بودم ، از هوش سرشار و استعداد فوق العاده اى كه خداوند به من داده بود، همه را به تعجّب مى انداختم . در آن هنگام من از انجام كارهاى زشت و ناروا خوددارى مى كردم و با اينكه در اين كشور زنِ چادرى و باحجاب وجود ندارد، امّا من از همان وقت كودكى از اينكه بدنم را به ديگران نشان بدهم اِبا داشتم . به همين خاطر تن پوشى براى خودم درست كرده بودم كه سر دستها و پاهايم را مى پوشانيد.
چند سال قبل ، شبى در خواب ديدم كه مردى روحانى و عَبا به دوش ‍ به من فرمود:
من از سمت شرق مى آيم ، آنگاه كتابِ مباركى را كه در دست داشت به من نشان داد و فرمود:
راه نجات و سعادتِ تو در اين كتاب است .
از خواب بيدار شدم و سه سال به دنبال آن كتاب ، تمام كتابخانه ها را گشتم ، شايد آن را بيابم ، ولى موفق نشدم .
روزى يك مسلمان هندى را ديدم ، پرسيدم : از كجا مى آيى ؟ گفت : از هند مى آيم و مسلمان هستم ، من خوابِ خود را براى او تعريف كردم ، او بعد از شنيدنِ سرگذشت من ، دست در جيبش كرد و كتابى درآورد، ديدم همان كتابى است كه در خواب ديده ام .
پرسيدم : اين چه كتابى است ؟.
گفت : ((اين قرآن است كه خداوند بر آخرين پيامبرش حضرت محمّد (ص ) نازل نموده است ، سپس آن كتاب را به عنوان هديه به من داد)).
پس از مدتى ترجمه انگليسى قرآن را به دست آوردم ، ديدم همان چيزهايى كه فطرت و عقل به من حكم مى كردند، در قرآن نيز همان دستورات آمده است .
اين ماجرا نشانه هدايت خاصّه خداوند مى باشد، هر كس هدايت الهى را بپذيرد و در طريق فطرتش گام بردارد و خواستار رشد و صلاح و سعادت باشد و آرزوى سعادت و خوشبختى و رفتن به بهشت را داشته باشد، خداوند او را به خودش وانمى گذارد؛ بلكه او را هدايت مى كند، اين از تاءييدات غيبى الهى مى باشد.(129)
در دل عطش عشق خدايى ماراست
ديوانه وصليم و جدايى ما راست
هرچند در اين جهان غريبيم همه
خود از سر غربت آشنايى ماراست
هدايت الهى 
((مرحوم فخر الاسلام )) ابتدا يكى از كشيش هاى بزرگ و معروف مسيحى بود، امّا پس از مدّتى پى به حقانيت اسلام بُرد و چون مَردى آزاده بود، مسلمان گرديد و چند كتاب نيز در ردّ مسيحيّت و يهود نوشت . او مقدّماتِ مسلمان شدن خود را چنين تعريف مى كرد:
((وطنِ من آمريكا است )) پدرانم همگى كشيش و از علماىِ مسيحى بودند؛ از ابتداىِ جوانى ، شوقِ تحصيل علوم دينى داشتم ، بنابراين سرگرم علوم دينى شدم و كم كم مدارج علمى را طى كردم ، تا اينكه كوچ كرده و خود را به مجلس درس ((پاپ اعظم )) رسانيدم .
در مجلسِ درس او چهارصد نفر شركت داشتند و من در ميانشان از هوش و استعداد بيشتر برخوردار بودم ، به همين دليل مورد علاقه پاپ شدم به طورى كه تنها كسى بودم كه اجازه ورود به حَرَم پاپ را داشتم .
روزى به مجلس درس پاپ رفتم ، او نيامده بود، گفتند: امروز پاپ مريض است و نمى آيد، شاگردان خودشان بحث مى كردند، صحبت راجع به كلمه ((فارقليط)) بود كه اين لفظ در ((انجيل )) آمده است ، هر كس آن را طورى معنى مى كرد و چيزى مى گفت .
من به ديدن پاپ رفتم ، او در بستر افتاده بود، گفتم : ((به مجلس درس ‍ رفتم شما نيامده بوديد از اين رو به ديدنتان آمدم .))
پرسيد: ((در نبودن من مباحثه برقرار بود؟)) گفتم : آرى ، در مورد كلمه ((فارقليط)) بحث مى كرديم . عدّه اى مى گفتند: به معنىِ ((تسليت دهنده )) است . حضرت عيسى فرموده است : ((من مى روم و پس از من فارقليط مى آيد)) پاپ گفت : ((هيهات هيچ كس خبر از معنى آن ندارد)).
تا اين جمله را گفت ، من كه شيفته كمال بودم ، دامنش را گرفتم و از او خواستم كه معنىِ اين كلمه را به من بگويد: او گفت : صلاح نيست ، زيرا اظهارِ معنىِ آن براى من و تو ضرر دارد.)) من اصرار كردم و او را سوگند دادم ، پاسخ داد: ((معنى كلمه را به تو مى گويم ، به شرطى كه تا وقتى من زنده ام آن را فاش نكنى .)) من پذيرفتم .
او گفت : ((اين كليد را بردار و درِ آن جعبه را باز كن ، در آن جعبه اى قرار دارد، آن را هم باز كن ، در آن كتابى به زبانِ ((شريانى )) وجود دارد كه هزاران سالِ قبل نوشته شده است .))
وقتى كتاب را برداشتم ، گفت : ((فلان صفحه را بياور.)) آن صفحه را پيدا كردم ديدم راجع به كلمه ((فارقليط)) بحث كرده است و گوشه اش ‍ نوشته : ((فارقليط همان حضرت محمّد (ص ) است .))
پرسيدم : ((اين محمّد (ص ) كيست ؟)) پاپ پاسخ داد: ((همان كسى كه مسلمانان او را پيامبر مى دانند.))
گفتم : ((پس مسلمانان بر حقّ هستند؟))
گفت : ((آرى ))
پرسيدم : ((پس چرا شما حقّ را ظاهر نمى كنيد)).
پاپ گفت : ((افسوس كه من در آخر عمرم به اين راز پى بُردم ، امّا اگر آن را اظهار كنم ، حكومت مرا مى كشد، به هر كجا روم ، حتّى در ميانِ مسلمان ها، حكومت مرا پيدا مى كند و به قتل مى رساند.
صلاح من در سكوت است . ولى تو جوان هستى ، مى توانى فرار كنى و بروى )).
دستش را بوسيدم و از او خداحافظى كرده و همان روز به راه افتادم تا اينكه واردِ ((شام )) شدم . لطفِ خدا شاملِ حالِ من شد، مرا به يكى از علماىِ ((شيعه )) معرفى كردند با دستِ او اسلام آوردم و صرف و نحو و منطق و معانى بيان را خواندم ، سپس به ((نجف اشرف )) رفتم و خدمت ((سيد كاظم يزدى )) و ((آخوند خراسانى )) به مرحله اجتهاد رسيدم ، پس از آن براى زيارتِ آرامگاه ((حضرتِ امام رضا سلام اللّه عليه )) به ايران رفتم .
در تهران خبردار شدم كه مسيحيان چند كتاب در ردّ اسلام نوشته اند، خداوند به من توفيق داد كه چند كتاب در ردّ آنها بنويسم و تهمت هايشان را پاسخ دهم .))
مرحوم فخر الاسلام بيست جلد كتاب با بيانى شيرين لذّت بخش ‍ نوشته است ، به راستى كه اين تاءييد الهى در نصرت اسلام است ، كه يك نفر همه تبليغاتِ مخالفين را باطل نمايد.(130)
تا بر امان تو ما دست تولا زده ايم
به تولاى تو بر هر دو جهان پا زده ايم
تا نهاديم به كوى تو صنم روى نياز
پشت پا بر حرم و دير و كليسا زده ايم
در خور مستى ما رطل و خم ساغر نيست
ما از آن باده كشانيم كه دريا زده ايم
صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم 
ولا الضالين
خداوندا ما را به راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ((هدايت كن )). نه راه كسانى كه بر آنها غضب كرده اى و نه راه گمراهان .
منظور آيه
كلمه صراط الذين عطف بيان است براى الصراط المستقيم يعنى راه آن افرادى كه بوسيله طاعتشان به آنها نعمت عطا كردى .
آنها اشخاصى هستند كه اين آيه شريفه ايشان را معرفى مى كند و مى فرمايد: افرادى كه از خدا و رسول اطاعت كنند، با آن افرادى خواهند بود كه خدا نعمت به آنها عطا كرده است ، از قبيل : پيامبران ، راستگويان ، شهيدان و نيكوكاران .(131)
منظور از المغضوب عليهم به اتفاق شيعه و سنّى ، يهوديان مى باشند. به دليل اين آيه شريفه كه درباره ايشان مى فرمايد: ((آن افرادى كه خدا آنان را لعنت كرده و بر آنها غضب نموده و گروهى از آنها را بشكل بوزينه و خوك در آورده است و دليل آن را در سوره بقره آورده كه نافرمانى كردند...
منظور از كلمه ولا الضالين نصارا هستند. بدليل اين آيه شريفه كه راجع به آنها مى فرمايد: ((از هوا و هوس ، آن گروهى كه قبل از اين گمراه شدند و گروه كثيرى را هم گمراه نمودند و از راه راست منحرف گرديدند متابعت نكنيد.))
در آن وقتى كه ((پيامبر عاليقدر اسلام (ص )) در وادى القرا با يهودى ها مشغول جهاد بودند.
شخصى كه اهل يقين بود از ((حضرت رسول الله (ص )) سؤ ال كرد: آقا جان اينها كيستند كه با شما كه چنين شخصيتى را دارا هستيد مى جنگند؟!
((حضرت رسول خدا (ص )) فرمود: ((اينها مغضوب عليهم هستند))
آن شخص باز اشاره به نصارا كرد و گفت : يا رسول اللّه پس اينها چه كسانى هستند كه با شما در نبرد هستند؟!
حضرت فرمود: ((اينها ضالين هستند))(133)
هر كه خارج شد ز راه مستقيم
كور ماند در بيابانى مقيم
اندر اينجا خضر راهى بايدش
تا ره مقصود را بنمايدش
راست شو يعنى رها كن فعل بد
تا كه از قامت بگُنجى در لحد
بند بندم گر برى چون نى شكر
نيستم جز راستى راه دگر
بر خلاف نفس هر فعل از تو خواست
گر ندانى ره بود آن راه راست
چون ره مقصود يكره بيش نيست
جز ره مردان خير انديش نيست
ره كه پيغمبر بما دادى نشان
نيست الا راه خلد جاودان
جان فداى ره نماى مقبلى
جان چه باشد تحفه ناقابلى
(رجاء اصفهانى )
راه معرفت 
((ابن بابويه )) به سند خود از ((حضرت صادق (ع )) روايت كرده كه ((مفضل بن عمر)) از آنحضرت معناى ((صراط)) را سؤ ال كرد:
حضرت فرمود: ((صراط)) عبارت از راهى است بسوى معرفت پروردگار و اين راه دو تاست ، يكى : راه دنيا و ديگرى : راه آخرتست .
اما راه دنيا: ((شناخت و معرفت امام است كه بر همه كس واجب است كه در دنيا امام خود را بشناسند و از او اطاعت كنند و او را پيشوا و رهبر خود دانند و از راهنمايى هاى آنها استفاده كنند.))
امّا راه آخرت : ((صراط پلى است كه بر روى جهنم زده شده هر كس ‍ در دنيا، از صراط دنيا بدرستى رد شود، يعنى : امام خود را بشناسد و از او اطاعت كند، در آخرت نيز از پل به آسانى مى گذرد و كسى كه در دنيا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت مى لغزد و به جهنم سقوط مى كند.))
و به سند ديگر از آن حضرت روايت نموده فرموده : ((صراط المستقيم وجود مقدس آقا اميرالمؤ منين على (ع ) است ))
و به روايت ديگر آن حضرت فرمود: صراط المستقيم يعنى ما را به راهى كه به سوى دوستى تو اى خدا منتهى مى شود، هدايت بفرما، و مانع شو، از راهى كه پيروى هواى نفس خود كرده و به زحمت برسيم و يا به راءى خود عمل نموده و هلاك شويم .
((ابن بابويه )) در كتاب معانى از ((حضرت امام زين العابدين (ع )) روايت كرده كه حضرت فرمود:
((ميان خدا و حجتهاى او حجاب و پرده اى نيست . و ما حجت هاى او بر شما هستيم و ما ائمه ، راه خدا و طريق راست او هستيم و ما خزانه دار علم و دانش خدا هستيم ، و ما مترجم وحى او و اركان توحيد و محل اسرار پروردگاريم )).
((ابن بابويه )) بسند خويش از ((حضرت اميرالمؤ منين على (ع )) روايت كرده كه فرمود: صراط الذين ... يعنى ما را هدايت فرما، به راه كسانى كه نعمت و توفيق عبادت در دين به آنها كرامت فرمودى .
و آنان اشخاصى هستند كه خداوند متعال ؛ حال آنها را در سوره نساء آيه هفتاد و يك ، چنين بيان مى فرمايد: آنكه اطاعت خدا و رسولش ‍ را بنمايد، البته به آنها خداوند عنايت و لطف كامل فرموده ، مثل پيغمبران و صديقان و شهيدان و نيكوكاران ، و با آنها محشور مى شوند و ايشان چه بسيار خوب رفقايى هستند.
سپس فرمود: نعمتى كه خداوند به آنها لطف و كرامت نموده مثل مال و اولاد و تندرستى و ... اينها چيزى نيست در برابر نعمتهايى كه از خدا مى خواهند، خوب ، خدا به كفار هم از اين نعمتها عنايت فرموده ، با اينكه تمام اينها هم از نعمتهاى خداست .
مراد (و منظور از نعمت در اين آيه ) ((نعمت ايمان به خدا و تصديق نبوت حضرت محمد (ص ) و اقرار به ولايت آل محمّد (ص ) و مقابل دشمنان ما ايستادگى كردن ، و خود را از معصيت پروردگار نگاه داشتن و رعايت حقوق برادران دينى كردن و اذيت به مؤ منين نكردن است .))(134)
اى نفس در اطاعت امر اله باش
در ظل لطف و مرحمتش در پناه باش
پرهيزگار باش و ز فسق احتراز كن
كاهل مباش و ساعى و بيناى راه باش
ولايت اهلبيت عليهم السلام 
((پيغمبر عزيز اسلام (ص )) فرمود: الذين انعمت عليهم شيعة على ((ع )) است . يعنى : آن كسانى كه نعمت به ايشان عنايت فرمودى شيعه على (ع ) است )).
((امام صادق (ع )) فرمود: ((يعنى : محمدا و ذريته صلى الله عليهم اءجمعين ))(135)
از ((مرحوم شيخ مفيد رحمه اللّه )) نقل است : كه ((پيغمبر اكرم (ص )) فرمود: به دوستى ما اهلبيت تمسك كنيد.))
همانا كسى كه خدا را در روز قيامت ملاقات كند، و دوست دار ما باشد، به شفاعت ما داخل بهشت مى شود.
سپس فرمود: قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست ، هيچ عملى به صاحبش نفع نمى رساند مگر با معرفت حق ما.(136)
همچنين حضرت فرمود:
منم سيد اولاد آدم و تو يا على و امامان بعد از تو سادات امت من هستيد.
كسى كه ما را دوست داشته باشد، حتما خدا را دوست داشته و كسى كه با ما دشمن باشد با خدا دشمنى كرده .
كسى كه موالات ما را داشته باشد، حتما موالات خدا را دارد، و كسى كه با ما عداوت ورزد با خدا عداوت ورزيده است ، و كسى كه ما را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و كسى كه ما را عصيان كند خدا را عصيان كرده است .
على اى سحاب رحمت همه مظهر خدايى
همه خلق ما سوى را بخداى رهنمايى
توچه ممكن الوجودى كه تو در خور سجودى
تو چه بحر لطف و جودى ، تو چه معدن سخايى
تو هماى لامكانى بفراز عرش رحمان
كه فكنده اى به امكان همه سايه خدايى
تو ولى انمايى ، تو وفى لافتايى
تو وصى مصطفايى ، تو ولى كبريايى
بخرد اديب و پيرى ، بفلك مه منيرى
بخودت كه بى نظيرى بخدا خدا نمايى
دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى
كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى
يهودى هاى هدايت يافته 
((مرحوم سيد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه )) فرمود: ((عمار ياسر)) حكايت كرده : كه يك روز در خدمت سرور و آقايم ((اميرالمؤ منين على (ع )) بودم ، در آن وقت حضرت به قريه و روستاى اطراف كوفه كه دو يا سه فرسخى كوفه بود تشريف برده بودند.
پنجاه نفر از يهودى ها محضر مقدّس حضرت مشرف شدند و گفتند: شما على بن ابى طالب امام مسلمين هستيد؟! حضرت فرمود: بله .
گفتند: در كتابهايمان ذكر شده كه براى ما سنگى هست و بر آن سنگ اسم شش نفر از انبياء نقش است ، ولى ما آن را پيدا نكرديم ، اگر شما امام هستى آن را براى ما پيدا كن .
حضرت فرمود: اى باد رَملها و شنها را زائل كن . يك وقت باد وزيدن گرفت و رمل ها را از روى سنگ برطرف كرد، سپس فرمود: اين همان سنگيست كه دنبالش مى گرديد.
گفتند: آن سنگى كه ما مى خواستيم اسم شش نفر از انبياء روى آن حك شده بود، اين كه چيزى رويش ننوشته ؟! حضرت فرمود: نوشته ها پشت اين سنگ است و بايد سنگ را برگردانيد.
يهوديها جمع شدند و هرچه زور زدند نتوانستند آن سنگ را برگردانند.
حضرت فرمود: كنار برويد، همه يهوديها كنارى آمدند و حضرت ، دست مباركشان را روى سنگ گذاشتند و سنگ را غلطانيدند و برگرداندند.
يك وقت اسامى شش نفر از جميع پيغمبران كه اصحاب شريعت بودند، ((بنام حضرت آدم ، حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى ، حضرت محمد (ص ) ظاهر شد)).
آنها تا اين سنگ و اسامى روى آن را ديدند، همگى مسلمان شدند وگفتند: اشهد اءن لا اله الاّ اللّه وان محمدا رسول اللّه و انك اءمير المؤ منين و سيد الوصيين و حجّة اللّه فى ارضه .
كسيكه تو را شناخت سعادت يافته و كسى كه با تو مخالفت كند هلاك شده و بسوى جهنم پرت شده .
مناقب حضرت زياد است و اين هم نعمت بسيار مهمى است كه خداوند متعال به شيعيان عنايت فرموده و بايد قدر اين نعمت را بدانيم .
مبادا مثل اين داستان يك سرى از يهودى ها هدايت پيدا كنند و شيعه و مسلمان شوند و غرق نعمت ولايت ((محمد و آل محمد (ص )) گردند و ما كه غرق نعمت ولايت هستيم ، بر اثر گناه و معصيت دورمان كنند.
((صراط الذين انعمت عليهم : خدايا ما را در آن راهى هدايت فرما كه به آنها نعمت ولايت و محبت على (ع ) و آل على (عليهم السلام ) عنايت كردى .))(137)
بجز از على كه داند كه زند دم از سلونى
بجز از على كه تاند كه كند گره گشايى
على شاهدان عالم همه هندوى تو گردند
چه به مجمع كلويان تو بشاهدى در آيى
دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى
كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى
به نسيم تار زلف گل و سنبلم چه حاجت
كه صبا برد ز خاكت همه بوى مشك سايى
على اى درخت طوبى و بهار باغ توحيد
كه ثمر بر آيد از تو چه شهيد كربلايى
(بنده )
مغضوبين چه كسانى هستند 
((خدايا ما را جزو يهودى ها و مغضوبين و كسانيكه مورد غضب تو قرار گرفته اند و ولايت محمّد و آل محمّد (ص ) را ندارند و دشمن على و آل على ((عليهم السلام )) هستند قرار نده )).
((جابر بن عبد اللّه انصارى )) نقل كرد كه : ((آقا رسول خدا (ص )) مهاجر وانصار را صدا زدند: همه حاضر شدند، سپس حضرت بر منبر تشريف بردند و بعد از حمد و ثناء پروردگار فرمود: ((اى مسلمانها كسيكه دشمن اهلبيت ما باشد، روز قيامت خداوند متعال ، او را يهودى محشور مى كند.))
((جابر)) گفت : من ايستاده بودم ، گفتم : يا رسول اللّه هرچند شهادت به لا اله الاّ اللّه و انّ محمدا رسول اللّه ((ص )) دهد.
حضرت فرمود: ((شهادت به لا اله الا اللّه سبب مى شود كه خونش ‍ ريخته نشود و جزيه ندهد.)) (ولى كسى كه ولايت داشته باشد تمام اعمالش قبول است )
از ((حضرت اميرالمؤ منين على (ع )) روايت است كه فرمود: كسى كه به ما تمسّك كرد، به ما ملحق خواهد شد، و كسى كه به طرق غير ما رفت ، غرق خواهد شد
((براى دوستان ما افواجى از رحمت و (نعمت ) خداست . و براى دشمنان ما افواجى از غضب وخشم خداست )).
كسى كه ما را دوست داشته باشد، و با زبان و دست ، ما را كمك كند و قتال و جهاد با دشمنان ما كند ((در درجه ما و با ما است )).
كسى كه ما را قلبا دوست دارد و با زبانش ما را يارى كند ولى با دشمنان ما نجنگد يك درجه از ما پائين تر است .
كسى كه ما را قلبا دوست داشته باشد و ما را به دست و زبانش يارى نكند او به خاطر محبتش در بهشت است .
كسى كه ما را قلبا دشمن دارد و عليه ما كار كند چه با دست و چه با زبان ، او را با دشمنان ما، در آتش محشور مى كنند.
و كسى كه قلبا دشمن ما باشد و عليه ما با دست و زبان كار نكند او نيز در آتش است .(138)
هدايت يافته 
((خدايا ما را در وادى محبت محمد و آل محمد (ص ) غرق كن ، در آن واديى كه نعمت ولايت و محبت على و آل على (ع ) بهشان عنايت كردى )). بد بودند، امّا تو با لطف و مرحمت خودت آنها را به سوى خودت و ((محمّد و آل محمّد (ص )) جلب و جذب كردى ، يكى از آن كسانيكه خدا دستش را گرفت و هدايتش كرد و در طريق ولايت محمد و آل محمد (ص ) انداخت ، ((ابو الحسن جمال الدين على )) فرزند (عبد العزيز) پسر ((ابن محمّد خلعى (يا خليعى ) موصلى حلّى )، شاعر و سراينده گرانمايه )) خاندان رسالت (عليهم السلام )) است .
كه در باره اهلبيت رسول اللّه (ص ) اشعار زيادى سروده و در تمام اشعار موجود او مدح و ستايش و سوگوارى ايشان موجود است .
او مردى فاضل و وارد در تمام فنون علمى ، و توانا در معارضه كردن بود، شعرش روان و ساده است ، ساكن حلّه شد، حدود سال 750 در آنجا درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد و قبر او نيز در آنجا معروف است .
او از پدر و مادرى ناصبى به دنيا آمد و ((قاضى نور اللّه شوشترى رضوان اللّه تعالى عليه )) درباره او فرموده است : كه ((مرحوم زنوزى )) در روضه اوّل ((رياض الجنّة )) گويد: مادر او نذر كرد كه اگر خدا به او پسرى عطا فرمايد، او را به راهزنى بر زائران (امام حسين (ع )) و كُشتن آنها بگمارد. پس چون او به دنيا آمد و به حدّ رشد رسيد، او را براى اداى نذرش فرستاد، و چون او به نواحى (مسيّب ) كه در نزديكى (كربلا) است رسيد در كمين زوار نشست .
(در اينجا خدا دستش را گرفت و از راه مغضوبين به راه نعمت ولايت و محبّت ((محمد و آل محمد (ص )) و رحمت ، هدايتش كرد.)
در اين هنگام خواب بر او غلبه كرد و قافله و كاروان زوّار گذشت و گرد و غبار زوّار بر سر و روى او نشست ، در خواب ديد كه قيامت برپا شده و فرمان آمده است كه او را به آتش اندازند، لكن آتش او را براى آنكه غبار پاى زوّار بر سر و رويش نشسته است ، نمى سوزاند.
از خواب بيدار شد و از قصد بد خود برگشت و همان جا توبه كرد و ((محبّت و ولايت خاندان پاك پيامبر (ص ) را به دل گرفت )) و هراسان به كربلا و حاير شريف حسينى ((ع )) فرود آمد.
گويند: در آن وقت دو بيتى سرود كه ترجمه شعرش اين است :
مى بينمت سرگردان و حيران كه تو را شك پركرده و هوى پراكنده و پريشان نموده و تو دو دل شده اى .
پس ، دلت را پاك كن و چشمت را به استعانت از خدا روشن نما، و اگر نجات و رستگارى مى خواهى ((امام حسين (ع )) را زيارت كن تا آنكه خدا را با روشنى چشم ، ديدار كنى .
هرگاه فرشتگان بدانند كه قصد زيارت او را نموده اى حتما نامت را ثبت مى كنند و آتش دوزخ بر تو حرام شود، ((زير آتش جسمى را كه بر آن غبار زائران ((امام حسين (ع )) باشد لمس نمى كند و نمى سوزاند))(139)
سر حلقه عشق ممكناتست حسين
شافع به جزاءِ عرصاتست حسين
كوتاه مكن تو دست از دامن او
البته بدان باب نجات است حسين
(محمد جعفر محزونى )
بى احترامى به تربت 
ولا الضالين ((خدايا ما را به راه راست هدايت فرما، راه آن كسانيكه بهشان نعمت دادى ، نه راه آن كسانيكه به آنها غضب فرمودى و نه راه گمراهان و آن كسانيكه از ((ولايت محمّد و آل محمّد (ص )) دور هستند، نه يهودى ها و نه نصرانى ها...))
يكى ديگر از آن كسانيكه نصرانى بوده و خدا دستش را گرفته و ولائى اش و حسينى اش كرده ((يوحناى نصرانى )) است .
((موسى بن عبد العزيز)) نقل نمود: ((يوحناى نصرانى )) را در بغداد ديدم ، به من گفت : تو را به حق دين و پيغمبرت قَسَمَتْ مى دهم كه برايم بگو؛ اين شخصى كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند، كيست ؟
گفتم : او پسر ((على بن ابى طالب (ع )) است و دختر زاده ((رسول آخر زمان ، (ص )) مى باشد و اسمش ((حضرت سيّد الشّهدا (ع )) است . چطور شده كه اين سؤ ال را از من مى كنى ؟
گفت : قضيه عجيبى دارم .
گفتم : بگو چيست ؟!
گفت : خادم ((هارون الرشيد)) نصف شب درب خانه ام آمد، و مرا با عجله به خانه ((موسى بن عيسى هاشمى )) برد.
گفت : خليفه دستور داده اين مرد را كه قوم و خويش من است معالجه كنى .
وقتى كه نشستم و معاينه كردم ديدم درمان او بى خود است و معالجه اش فايده اى ندارد.
پرسيدم : چه مرضى داشت و چطور شد كه به اين مرض گرفتار شد؟ طشتى حاضر كردند، ديدم هر آنچه كه درون شكمش بوده در طشت خالى شده ، گفتم : چه واقع شده كه به اين روز افتاده ؟!
گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود و با خانواده خود صحبت مى كرد و الاَّْن به اين حال افتاده .
سبب را پرسيدم ؟ گفتند: ((قبل از اين ، در مجلس ما شخصى از بنى هاشم بود و صحبت از ((حسين بن على عليهما السلام )) و خاك قبر او به ميان آمد.))
((موسى بن عيسى )) گفت : ((شيعه ها در باب ((حسين بن على )) تا حدّى غلوّ دارند كه از خاك قبر او براى مداوا استفاده مى كنند)).
آن شخص گفت : ((اين براى من واقع شده ، من فلان مرض را داشتم ، امّا با تربت ((امام حسين (ع )) آن درد به كلى از من زايل شد و حق تعالى مرا به وسيله آن تربت نفع كلى بخشيد و شفا داد.))
((موسى بن عيسى )) گفت : از آن تربت پيش تو چيزى هست ، گفت : بله ، گفت : بياور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورده و به ((موسى بن عيسى )) داد.
موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در ميان دُبُر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامده كه فرياد فغانش برآمد (النار النار الطشت الطشت )) و تا طشت آوردند از اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم و گفتم : مگر ((عيساى پيغمبر (ع )) كه مُرْده ها را زنده مى كرده اين مرض را علاج كند.
از خانه بيرون آمدم و آن بدبخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم ، وقتى سحر شد، صداى گريه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.
((يوحناى نصرانى به خاطر همين مسلمان و شيعه شد و اسلام را پذيرفت و مكررا به زيارت حضرت سيّد الشّهداء (ع ) مى رفت و طلب آمرزش از گناهان گذشته خود مى كرد)).
اين اثر بى احترامى به خاك و تربت قبر شريفشان است واى به حال كسى كه محبت و ولايت آنها را نداشته باشد و جزو مغضوبين و گمراهان قرار گيرد.
اين داستان به ما مى آموزد كه : موسى بن عيساى مسلمان ، به خاطر ولايت نداشتن و مسخره كردن و بى احترامى به تربت خاك ((امام حسين (ع )) به جهنم رفت و جزو مغضوبين و گمراهان قرار گرفت ، ولى از آن طرف خداوند متعال ((يوحناى )) نصرانى و مسيحى را هدايت فرمود و ((نعمت كامله ولايت (محمّد و آل محمد (ص )) را به او عنايت فرمود.))
خدايا ما را به راه راست كه راه ولايت ((محمّد و آل محمّد(عليهم السلام )) است هدايت فرما، راه آن كسانيكه به آنها نعمت دادى ، نه راه مغضوبين و نه راه گمراهان .(140)
حلال جميع مشكلات است حسين
شوينده لوح سيئات است حسين
اى شيعه تو را چه غم ز طوفان بلا
جايى كه سفينة النجات است حسين
والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
خداوندا به عشق پاكبازان
به ابرار و به اخبار و امامان
به صدق بندگان سر براهت
به عزو حرمت آزاد مردان
به عشاق پريشان و دل افكار
كه اندر راه معشوقند نالان
به سوز ناله اهل مناجات
به هنگام سحر افتان و خيزان
عطا كن بينش و ثابت قدم دار
تو ما را در طريق و راه جانان
رسان صاحب زمان مولاى مارا
امير و مجرى احكام قرآن
كه تا بر ديدگان خاك قدومش
كشد (ناصر) به عز و رفعت و شاءن

 

fehrest page

back page