1-
بـرخـى برآنند كه خلقت آدم عليه السلام ، متاءخر از خلقت
((انسان )) بوده است و
كوشيده اند از وارسى مجموعه آيات مربوط به خلقت آدم به اين نتيجه برسند
كه ايـن آيـات ، بـا تـئورى هـاى عـلمـى امـروز، در حوزه زيست شناسى ،
منافات ندارد. ـ خلقت انـسـان . دكـتـر يدالله سحابى شركت انتشار، چاپ
دوم . تهران 1346. صفحه 102 به بعد. نيز ـ دائرة المعارف تشيع ج 1 ـ ص
23 و 24.
2-
بـرخـى اين نظر را قبول ندارند و مى گويند: ((...
در قرآن كريم به طور تنكير مى فرمايد: ((
انى جاعل فى الارض خليفة ، ))
يعنى من قرار دهنده هستم در زمين خـليـفـه و جـانـشـيـنـى را؛ امـا نمى
گويد خليفه خودم ...)) ـ قصص قرآن ، تاريخ
انبياء، تـاءليـف مـحـمد جادالمولى ترجمه و توضيح سيدمحمد باقر موسوى و
على اكبر غفارى . نشر صدوق تهران ـ 1347. حاشيه صفحه 12.
3-
تـرجـمـه تـفـسـيـرالمـيـزان ، ـ ج 1 ـ صـفـحـه هـاى 194 و 195 بـه
نقل از تفسير عياشى و روايت عبدالله بن سنان .
4-
((... زيـبـايى و بلندى قامت آدم ، چه در
روايات اسلامى (ـ العرائس ثعلبى قاهره 1325 هـ. ق و نيز ـ قرآن كريم
سوره تين آيه ى 4) و چه در نوشته هاى يهودى (ـ بـرشـيـت ربا Rabba
Bershit هشتم ، 1ـ دوازدهم ، 6ـ سانهدرين Sanhedrin 38 ب ) و چـه
نـوشـته هاى مسيحى (ـ غار گنجها of Cave Treasures چاپ بزولد، 12) ذكر
شده است ...)) دانشنامه اى ايران و اسلام ، ج 1
ص 43.
5-
((مـنـظـور از عـلم بـه اسماء، تنها نامهاى
يك عده از موجودات ، يعنى آن نام و لفـظـى كه در لغت دارند، نبوده ،
بلكه علمى بوده است كه تواءم با كشف حقيقت وجود آنها بوده است
)) خلقت و خلافت آدم در الميزان . ص 75.
6-
برخى و از جمله صدربلاغى (ـ قصص الانبياء ص 18) زمان امر به سجده
را پس از ((آموزش اسماء))
دانسته اند و نه بيدرنگ پس از آفريده شدن آدم .
7-
تـوجـه به كلمه صاغرين (در آيه 13 سوره اعراف ) و مفهوم حقارتى كه
در آن نهفته است ؛ خالى از عبرتى نيست . خداوند تكبر و خود بزرگ بينى
را نشانه حقارت و خوارى شخص متكبر مى داند.
8-
در مـورد جـاى بـهـشـت نـظـرهـاى مـختلف وجود دارد. علامه طباطبائى
در الميزان بـرآنـنـد كه بهشت حالت برزخى داشته است و اصولا بهشت آدم ،
بهشت خلد و جاويد نبوده است . رجوع فرماييد به الميزان فارسى ج 1، ص
154.
9-
درختى كه آدم از خوردن ميوه آن منع شد، ((سنبله
گندم است به نظر ابن عباس )) مجمع البيان ،
ترجمه فارسى ج 1 ص 134.
10-
((شـيـطـان براى آدم و حوا مرئى بود و او را
مشاهده مى كردند.)) ـ الميزان فارسى ج 1، ص 172.
11-
((... گـرچـه در قـرآن بـيـش از ايـن
نـيـاورده ، ولكـن معلوم است كه شيطان براى يكسره كردن كار، حرفهاى
ديگرى هم زده و در فريب آدم و همسرش ، اصرار ورزيده اسـت ...))
ـ قـصـص قـرآن تـاريـخ انـبـيـاء اسـتـاد محمد احمد جادالمولى ، ترجمه
و تنقيح سيدمحمد باقر موسوى و على اكبر غفارى ص 7.
12-
مـفـسـر بـزرگ تـشـيـع ، امـيـن الاسـلام ابـوعـلى فضل بن حسن
طبرسى در تفسير كبير خود مجمع البيان مى نويسد:
((... بايد دانست اخراج آدم از بهشت و هبوط به
زمين ، از باب عقوبت و كيفر آدم نبود زيرا بـا دليـلهـاى قطعى مى دانيم
كه ارتكاب گناه و قبيح بر پيامبران روا نيست و هر كس كه انـجـام گـنـاه
را بـر آنها جائز بداند، آنان را نشناخته و بزرگترين دروغ را به خداوند
نـسـبـت داده اسـت . بـنابراين اخراج آدم از بهشت ، از اين جهت انجام
گرفت كه با خوردن آن مـيـوه نـهـى شـده ، مـصلحت تغيير يافت و حكمت و
تدبير الهى ايجاب كرد كه آدم و حوا به زمـيـن بـيـايـنـد و گـرفتار
تكليف و مشقت گردند و لباس بهشتى از آنان گرفته شود و آنچه را خداوند
از روى تفضل و لطف (و نه پاداش و استحقاق ) به آنها داده بود، از ايشان
بازستاند تا امتحان شديدتر شود؛ همانطور كه كسى را پس از آنكه مدتى به
او ثروت مى دهد، بى چيز مى كند... و همه اينها به خاطر آزمايش درون و
به دست آوردن ميزان مقاومت و صبر اشخاص است ...))
ـ مجمع البيان ، ترجمه فارسى ، ج 1 ص 136 و 137.
نـيـز در هـمـيـن زمـينه رجوع فرماييد به الميزان فارسى ج 1 ص 171 و
172 ((... نهى مزبور نهى كراهتى ارشادى بوده است
به آنچه خير و صلاحشان در آنست نه نهى مولوى ...))
13-
در تورات : هابيل و قائن ـ سفر پيدايش ، باب چهارم .
14-
((... قـرآن كـريـم در مـورد ازدواج
فـرزنـدان آدم سـاكـت اسـت . روايـات از اهل بيت عليهم السلام هم در
اين باره مختلف است ، البته در اين ميان فرضيات ديگرى هست كه مقام ،
گنجايش ذكر آن را ندارد...)) ـ حاشيه على اكبر
غفارى بر قصص قرآن تاريخ انبياء تاءليف جادالمولى ص 9
15-
آيات مربوط به داستان آدم :
ـ اعلام خلقت آدم و اعتراض فرشتگان : بقره / 30 تا 33.
ـ خلقت آدم : آل عمران / 59 ـ نساء / 1ـ اعراف / 189 ـ اسراء / 61 ـ
زمر / 6.
ـ سجده فرشتگان بر او ـ بقره / 35 ـ اعراف / 11ـ اسراء / 61 ـ كهف / 50
ـ طه / 116.
ـ حوا: بقره / 35 تا 38 ـ نساء / 1ـ اعراف / 19 تا 25 و 189 تا 192 ـ
طه / 117.
ـ آدم و حوا: اعراف / 22 تا 27 ـ طه / 121 و 123 ـ اعراف / 189.
ـ مقام حضرت آدم نزد خداوند: آل عمران / 33 - طه 122.
ـ امـر به سجده بر آدم و خوددارى ابليس ص / 71 - ص / 72 - حجر / 28 و
29 - اعراف / 11 ـ سراء / 61 - طه / 116 - بقره / 34 - كهف / 50 حجر /
30 و 31 - ص / 73 و 74.
ـ سوال خداوند از علت تكبر ابليس و پاسخ وى : ص / 75 ـ اعراف / 12 ـ
حجر / 32 - ص / 76 - حجر / 33 - اسراء / 62.
ـ پـاسـخ خـداونـد: اسـراء / 63 ـ اعراف / 13 ـ اعراف / 18 ـ ص / 77 و
78 ـ حجر / 34 و 35.
ـ آخرين تقاضاى ابليس از خداوند: حجر / 36 ـ ص / 79 ـ اعراف / 14 ـ حجر
/ 37 و 38 ـ ص / 80 و 81 ـ اعراف / 15 ـ اسراء / 62.
ـ پاسخ ابليس و پافشارى بر فريفتن انسان ها (اولاد آدم ): ص / 82 و 83
ـ حجر / 39 و 40 ـ اعراف / 16 و 17 ـ اسراء / 62.
ـ پاسخ خداوند: اسراء / 63 و 64 و 65 ـ ص / 84 و 85.
ـ نتيجه گيرى و هشدار خداوند به انسانها: يس / 60.
ـ ورود دم به بهشت : بقره / 35 ـ اعراف / 19 ـ طه / 117 و 118 و 119.
ـ آغـاز وسـوسـه شـيـطـان و فريب خوردن آدم : طه / 120 ـ اعراف / 20 و
21 و 22 ـ طه / 115 و 121 ـ بقره / 37 ـ اعراف / 23 ـ طه / 122.
ـ هبوط: بقره / 36 ـ اعراف / 24 و 25 ـ بقره / 38 ـ طه / 123 و 124 ـ
اعراف / 27.
ـ هابيل و قابيل : مائده / 27، 28، 28، 29، 30، 31، 32.
ـ مسائل متفرق ديگر مربوط به آدم : اعراف / 22 و 23 و 26 و 27 ـ طه /
115 ـ بلد / 3.
16-
((در عـبـرى يـعـنـى درس خـوانـده ...
مفسران او را با خنوخ (پيدايش 5/23، عبرانيان 11/5) يكى مى دانند. مى
گويند كه وى نيز، مانند خضر و الياس حيات جاودانه يافت . او را مخترع
لباس و قلم نويسندگى مى دانند.)) غلامحسين مصاحب
/ دائرة المعارف فارسى ج اول ـ ذيل ادريس .
17-
دربـاره حـضـرت ادريـس ـ عـلى نـبـيـنا و آله و عليه السلام ـ در
تمام قرآن كريم تنها چهار آيه آمده ؛ كه در دو آيه از آن چهار آيه ،
نام وى ذكر شده است : دو آيه در سوره مريم / آيات 56 و 57:
(( و اذكـر فـى الكـتاب ادريس انه
كان صديقا نيبا - و رفعناه مكانا عليا ))
و ياد كن (در اين ) كتاب از ادريس ، همانا او بسيار راستگو و پيامبر
بود. و ما او را به مكانى بلند فرا برديم .
و دو آيه در سوره انبياء / آيات 85 و 86:
(( و اسـمـاعـيـل و ادريـس و
ذاالكـفـل كـل مـن الصـابـريـن ـ و ادخـلناهم فى رحمتنا انهم من
الصالحين . ))
و اسـمـاعـيـل و ادريس و ذوالكفل ، همه از شكيبايان بودند. و آنان را
در رحمت خود در آورديم (كه ) آنها از صالحانند.
جـز ايـن چـهـار آيـه ، در مـنابع اسلامى ، روايات بسيار نيز در مورد
اين پيامبر الهى وارد شـده اسـت كـه زنـده يـاد عـلامـه طـبـاطـبـائى
در المـيـزان از منابع مختلف برخى از آنها را نقل كرده است ؛ از جمله
در مورد شغل خياطى آن پيامبر، مى نويسد:
((... در كـافـى بـه سـنـد خـود از عـبـدالله
بـن ابـان از امـام صـادق عـليـه السـلام نـقل مى كند كه درباره حديثى
كه در مورد مسجد سهله فرمود: مگر نمى دانى كه آنجا جاى خـانـه ادريـس
پـيـغـمـبـر اسـت كـه در آنـجـا بـه خـيـاطـى اشتغال داشته است .))
سپس مرحوم علامه ذيل حديث اضافه مى كند:
((در مـيـان اهـل تاريخ و سيره نيز معروف است كه
ادريس عليه السلام ، اولين كسى بوده است كه با قلم ، خط نوشته و اولين
كسى بوده است كه خياطى كرده است .
مـرحـوم عـلامـه از چـنـد روايـتـى كـه در مـورد ادريـس نقل فرموده
اند، سه روايت را درست و بقيه را از اسرائيليات مى دانند.
داسـتـانـى را كـه مـا در ايـن كـتـاب بـه اقـتـبـاس و اخـتـصـار نـقل
كرده ايم روايت اول از سه روايتى است كه علامه طباطبائى ، درست مى
دانند و درباره آن مى نويسند:
((روايـتـى اسـت كـه كـتـاب اكـمـال الدين و
تمام النعمه به سند خود از ابراهيم بن ابى البـلاد، از پـدرش و او از
امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام ، نقل كرده است ...))
ـ الميزان ج 27 ص 99 ببعد.
صـاحب اين قلم ، براى اطمينان بيشتر، در مورد صحت روايت به حضرت آيت
الله حاج آقاى اسـتـادى از مـدرسـيـن حـوزه علميه قم و از كتابشناسان
بزرگ شيعه ، رجوع كردم و ايشان نيز، روايت داستان ما را خدشه ناپذير
اعلام كردند.
بـنـابـرايـن ، مـختار اينجانب ، پس از تصفح تفاسير و كتب مربوط، به
خاطر اندك بودن مطالب درست در مورد حضرت ادريس عليه السلام و سكوت و كم
گويى قرآن درباره اين پـيـامـبر الهى ، همين داستان است كه در اين كتاب
، البته با تلخيص و گزينش ، از روايت حضرت امام محمد باقر عليه صلوات
الله ، نوشته ام .
18-
قـصـص يـا داسـتـانـهـاى شگفت انگيز قرآن مجيد تاءليف على قاضى
زاهدى گلپايگانى - ص 74.
19-
لازم بـه يـادآورى اسـت كـه بـنابر برخى روايات ؛ كافران از آن پس
تا هنگام عذاب زاد و ولد نداشتند، بنابراين هنگام طوفان كودكى در بين
آنان باقى نبود.
20-
آيات مربوط به داستان نوح :
اعراف /59 تا 64 و 133 - يونس / 71 تا73 - هود/ 25 تا 49 - اسراء/ 17 -
مريم / 58 - مومنون / 23 تا 31 - شعرا / 105 تا 122 - عنكبوت / 14 و 15
- صافات / 75 تا 82 - قـمـر / 9 تا 16 - نوح / 1 تا 27 و 47 - آل عمران
/ 33 - تحريم / 10 - انببياء/ 76 و 77 - ابراهيم / 9 - حج / 42 - فرقان
/ 37 - ص / 12 - (غافر) مؤ من / 5 - ق / 13 - حاقه / 11
21-
حـضـرت هـود - عـلى نـبـيـنا و آله و عليه السلام - از نوادگان
حضرت نوح (عـليـه السـلام ) و نـامـش بـا ((هدايت
)) همريشه است . اصطخرى مى نويسد كه قبر اين
پـيـامـبـر در ((حـضـرمـوت ))
اسـت . (لغـتـنـامـه دهـخـدا ذيـل هـود) و نـيـز ـ مـسـالك اصطخرى .
قوم او ((عاد)) نام داشته
است (سوره اعراف / آيه 65).
22-
((احـقـاف بـنـابـر آنـچـه در قـرآن و در
سـوره اى بـه هـمـيـن نـام ، آمـده ، مـحـل زنـدگـى قوم عاد است . در
كتابهاى لغت عربى و تفاسير، اين كلمه را به توده هاى شن منحنى ، ترجمه
كرده اند
جـغـرافـيـانـويـسـان اسـلامـى ، مـحـل آن را بـيـابـان ريـگـزار
جـنـوب عـربـسـتان واقع در شـمـال الرمـله مـيـان حـضرموت و عمان ، مى
دانستند ولى جغرافيانويسان جديد اروپايى ، احقاف را تمام الرمله يا
نيمه غربى آن مى دانند.
اعـراب بـيـابـان نـشـين جنوب عربستان ، ناحيه كوهستانى ساحلى ظفار به
سمت مغرب تا عدن را برالاحقاف مى نامند كه دره مركزى آن وادى حضرموت
است ))
دائرة المـعـارف فـارسـى غـلامـحـسـيـن مـصـاحـب ج 1 ذيل احقاف .
23-
آيات مربوط به داستان هود:
اعراف /65 تا 72 - هود / 50 تا 60 -مومنون / 31 تا 41 - شعراء/ 124
تا140 - احقاف / 21 تا26 قمر / 18.
قوم هود (عاد): اعراف / 65 تا 72 - توبه / 70 - هود / 50 تا 60 -
مومنون / 31 تا 26 - قمر / 18 تا 22 - حاقه / 4 تا 8 - فجر / 6تا8.
24-
((ثمود، يكى از قوم اقوام قديم عرب بود كه
مانند قوم عاد، مدتها پيش از ظـهـور اسلام نابود شده بود. مدارك قديمى
چندى حاكى از جنبه تاريخى نام و وجود قوم ثـمـود اسـت كـه از آن جـمـله
اسـت كـتـيـبـه سـارگـن (مـربـوط بـه 715 قـبـل از مـيـلاد) و آثـار
كـلاوديـوس بـطـلمـيـوس و پـليـنـى . مـركـز آنـان ظـاهـرا دومـة
الجـنـدل و حـجـر بـود، ولى در تـمام قسمت شمال غربى جزيرة العرب و
مملكت نبطيان تا حوالى العلاء منتشربودند))
دائرة المعارف فارسى مصاحب .
25-
آيات مربوط به داستان صالح :
اعـراف /73 تا 79 - هود /61 تا 68 - شعراء / 142 تا159 - قمر / 23 تا
32 - شمس / 11 تا 15 - نمل / 45 تا 53.
آيات قوم صالح (ثمود): غافر (مؤ من ) / 31 - اعراف / 73 تا 79 - ذاريات
43 تا 45 - تـوبـه / 70 - قـمـر / 23 تـا 32 - هـود / 61 تا 68 - بروج
/ 17 - حجر / 80 تا 84 - فـجـر / 9 - فـرقـان / 38 - شـعـراء / 141 تـا
159 - نمل / 45 تا 53.
26-
ايـوب (در عبرى يعنى آنكه به خدا رجوع مى كند) ـ دائرة المعارف
فارسى مصاحب .
27-
در قـرآن كـريـم نـام ايـوب (عـليـه السـلام ) در آيـات مـذكـور در
ذيل ، آمده است :
نساء / 163 - انعام / 84 - انبياء / 83 و 84 - ص / 41 تا 44.
28-
جـرهـم . قـبـيـله قـديـم عـرب كـه بـه نـقـل روايات ، از يمن به
مكه مهاجرت كرده و در آنجا سكنى گرفته بودند.... از بعضى قـرائن بـر مى
آيد كه در بناى كعبه دخالت داشته اند و بعد از آنها، مكه در حكم قريش ،
در آمده است .
((نـقـل بـه اخـتـصـار از دائرة المـعـارف
فـارسـى مـصـاحـب ذيل : جرهم ))
29-
كـوفـيـه : (بـا: چـفيه ): دستمال بزرگى كه اعراب بر سر مى نهند و
با رشته اى به نام عگال (عقال )، آنرا مى بندند.
30-
هـاجـر: نـام يـكـى از دو زن ابراهيم . هديه پادشاه مصر به سارا به
عنوان كـنـيـز. چـون ابـراهـيـم را از ساره ، فرزند نيامد و ساره
دريافت كه ابراهيم از اين بابت آزرده خاطر است هاجر را به او بخشيد.
ابراهيم را در 86 سالگى از او پسرى آمد كه نام او را اسماعيل نهاد.
((نقل به اختصار از لغتنامه دهخدا))
31-
اسـمـاعيل يا اسمعيل : اصلا عبرى و به معناى ((آنكه
خدا او را شنيد)) پسر ابـراهـيـم از هـاجـر.
نابرادرى اسحاق . به علت حسد ساره (زن ديگر ابراهيم ) ناچار شد اسماعيل
و مادرش را به جاى دورى (بنا به گفته منابع اسلامى مكه ) ببرد.
به كمك پدرش خانه كعبه را ساختند و اعراب از او پيدا شدند، همانگونه كه
عبرانيان از نابرادرى او اسحاق پديد آمدند.
نقل به اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب
32-
((شـهـر اور Ur... نـاحـيـه قـديـم سـومـر،
جـنـوب بـابـل ، مـطـابـق مـقـيـر (قيرى ) كنونى (جنوب عراق ، بين بصره
و بغداد) و از مراكز مهم فرهنگ سومرى ...
نـام ايـن شـهـر بـزرگ كـه تـاسـيـسـش از ازمـنـه بـسـيـار قـديـم اسـت
، در قـرن چـهـارم قـبـل از مـيـلاد از تـاريـخ بـرافـتـاد و پـس از آن
در زير خاك و شن مدفون شد و فراموش گـرديـد. مـحـلش در قـرن 19 كـشـف
شـد... بـعـدهـا اعـراب آنـرا تـل المـقـيـر ( تـپـه قـيـرى )
نـامـيـدنـد و كـاوش در هـمـيـن تـل بود كه به اكتشاف شهر اور
انجاميد... اور شهر تجارتى بزرگى بر كنار فرات بود... شايد تغيير مجراى
فرات ، سبب انحطاط و انقراض آن شده باشد...))
نـقـل بـه اقـتـبـاس و تـلخـيـص از دائرة المـعـارف فـارسـى مـصـاحـب /
ذيل اور
33-
آزر: ((در قـرآن ، نـام پـدر يـا جـد پـدرى
يـا مـادرى ابـراهـيـم كـه بـت مى پـرسـتـيـد و دعـوت ابـراهيم را به
توحيد نپذيرفت . ابراهيم از ترس آزار او و كسانش ، سرزمين خود را ترك
گفت و به كنعان رفت . ـ انعام / 74 و مريم 42 ـ 50))
دائرة المعارف فارسى مصاحب / ذيل آور
34-
((شاه بابل ... كه دعوى خدائى كرد. ابراهيم
در عهد او به پيغمبرى مبعوث گـشـت و خـلق را به پرستش خداى يگانه دعوت
نمود و بت هاى بابليان را در هم شكست . بـه فـرمـا نـمرود آتشى
برافروختند و ابراهيم را در آتش افكندند اما به خواست خدا، آن آتـش بـر
ابـراهـيـم گـلسـتـان گشت ... در اوج غرور پشه اى در بينى او جاى گرفت
و... هلاكش كرد))
نقل به اختصار از لغتنامه دهخدا
35-
منجنيق : اصل كلمه مصحف Mexanikos يونانى است . آلتى بوده است براى
انـداخـتـن سـنـگـهـاى بزرگ به برج و با روى دشمن . فلاخن مانندى بزرگ
كه بر سر چوبى تعبيه مى كردند و سنگ در آن كرده به طرف دشمن مى
انداختند. نيز رجوع كنيد به : لغـتـنـامـه دهـخـدا / و حـاشـيـه
مـرحـوم مـعـيـن در بـرهـان قـاطـع ذيل منجنيق .
36-
اولوالعزم : صاحبان عزم ؛ از پيغمبران ، آنانكه بر امور عهد كرده
خويش و سـپـرده خـداى تـعـالى ، آهـنـگ و كـوشـش كـردنـد. ـ دهـخـدا.
پيامبران اولوالعزم را پنج تن برشمرده اند: نوح ، ابراهيم ، موسى ،
عيسى و محمد صلوات الله عليهم اجمعين .
37-
حـران : ((شـهـرى بـسـيـار قـديـمى در بين
بين النهرين ... كه حاليه به فـاصـله 35 كيلومترى جنوب جنوب شرقى اورفه
در قسمت جنوب شرقى تركيه آسيايى واقع است .
حران منزل ابراهيم (ع ) بود و مخصوصا به عنوان مركز عمده صابئين و دين
آنها، شهرت دارد...))
نقل به اختصار؛ از دائرة المعارف فارسى مصاحب
38-
((سارا يا ساره (در عبرى يعنى شاهزاده خانم
) زوجه ابراهيم و مادر اسحاق ، در نود سالگى بنا به وعده اى كه خداوند
داده بود، اسحاق را زائيد. در 127 سالگى در حبرون در گذشت .
زيـبـا و حـسـود بـود. ابـراهـيـم بـه خـاطـر او، زن ديـگـر خـود
هـاجـر و فـرزنـدش اسماعيل را در بيابانى رها كرد...))
دائرة المعارف فارسى مصاحب ذيل سارا
39-
((عـمـالقـه يـا عـمـاليـق ، قـوم قـديـم
صـحـرا گـرد و جنگجو كه با بنى اسرائيل دشمنى موروثى داشتند...
در قـرآن نـام نـامـى از عـمـالقـه نـيـامـده اسـت امـا در روايـات
اسـلامـى ، از نسل سام يا حام شمرده شده اند...))
نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب
40-
((ابراهيم اصلا عبرى و احتمالا به معنى
((پدر جماعت بسيار)) است
... جد اعلى و موجد ملت يهود از طريق پسرش اسحاق و جد اعلاى اعراب از
طريق پسرش ديگرش اسـماعيل . وى در اور از بلاد كلده متولد شد و از
مقارنه وقايع مذكور در كتاب عهد عتيق با اطـلاعـات تـاريـخـى ،
احـتـمـال مـى رود كـه در حـدود 1550 قبل از ميلاد (يا منتهى 1450 ق .
م ) مى زيسته است .
نـخـسـت با برادرزاده خود لوط و پدر و همسرش سارا به حران و پس از مرگ
پدر در 75 سـالگـى بـا سـارا و لوط بـه كـنـعـان رفـت ... سپس به سبب
قحطى با سارا به مصر رهـسـپـار شـد و دوبـاره بـه كـنعان باز گشت .
سارا چون نازا بود، كنيز خود هاجر را به زنـى بـه وى داد و اسماعيل از
او متولد گشت . در صد سالگى فرزند ديگرش اسحاق از سارا متولد شد.
ابراهيم در 175 سالگى در گذشت .
نـقـل بـه تـلخـيـص و اقـتـبـاس : از دائرة المـعـارف فـارسـى مـصـاحـب
ذيل : ابراهيم .
41-
در آيـات مـربـوط بـه داسـتـان ابـراهيم (ع ) در قرآن كريم مى
خوانيم كه خـداوند به او از همسر اولش ساره نيز، در پيرى ، اسحاق (ع )
را عنايت فرمود. و خداوند سپس هم اسماعيل (ع ) و هم اسحاق (ع ) را به
تشريف پيامبرى خلعت بخشيد و از فرزندان هـر يـك از آنـدو هـم ، نـسـلى
پـس از نـسـل ديـگـر، پـيـامـبـرانـى برگزيد. چنانكه پيامبر بزرگوار
حضرت يعقوب از نسل اسحاق و پيامبر مكرم ما حضرت محمد صلى الله عليه و
آله وسلم از نسل اسماعيل عليه السلام است .
42-
آيات مربوط به داستان ابراهيم (ع ):
بقره : 124 تا 136 و 258 تا 260 - آل عمران : 65 تا 68 و 84 و 85 -
نساء: 125 و 163 - انـعـام : 74 تـا 90 و 161 - هـود: 69 تـا 76 -
حـجـر: 51 تـا 57 - نـحـل : 120 تـا 123 - مـريـم : 41 تـا 50 -
انـبـيـاء: 51 تـا 72 - شـعراء: 69 تا 92 - صـافـات : 83 تـا 113 - ص :
45 تا 41 - زخرف : 26 تا 28 - ذاريات : 24 تا 37 - حديد: 26 تا 27 -
ابراهيم : 36 و 41 - ممتحنه : 4 - عنكبوت : 16 و 17 و 24 و 25 و 27 و
31 و 32 - تـوبـه : 114 - حـج : 26 و 42 و 43 و 51 و 58 و نـيـز 78 -
نجم : 37 - شورى : 13 - اعلى : 19 - احزاب 7 - يوسف 6
43-
حضرت ابراهيم (ع )، در زمان حيات خويش ، برادرزاده خود حضرت لوط (ع
) را به امر خداوند به پيامبرى مردم سدوم ، به وادى اردن فرستاد.
بنابراين ظاهرا زمان پـيـامـبـرى لوط (ع ) پـيـش از پـيـامـبـرى
اسـمـاعـيـل و اسـحاق است ، اما، ما، چنانكه داستان اسماعيل را به دليل
ارتباط با زندگى ابراهيم ، در داستان پدرش گنجانديم ت داستان اسـحـاق
(ع ) را نـيـز بـه دنـبـال زنـدگـى ابـراهـيـم و اسماعيل و پيش از
داستان لوط آورده ايم .
44-
سـدوم sadum عـمـده تـريـن شـهر وادى اردن ، مكسن قوم لوط كه به
سبب گـنـاه مـردمش ، خدا آن را با آتش آسمانى ، سوزانيد. از شهرهاى
ديگر آن عموره و صوغر بود....)) دائرة العمارف
فارسى مصاحب .
45-
((اسحاق در عبرى يعنى خندان ...))
دائرة المعارف فارسى مصاحب .
46-
آيات مربوط به داستان اسحاق :
بـقـره : 132، 133، 136، 140 - آل عـمـران ، 84 - نـساء: 163 - انعام :
84 - هود: 71 - يوسف : 6، 38 - ابراهيم : 39 - مريم : 49 - انبياء: 72
و 73 - عنكبوت : 47 - صافات : 112 و 113 - ص : 45 تا 47.
47-
((... در قـرآن ، لوط از پـيـغـمـبرانى است
كه قومشان عذاب ديده اند. و در كـنـار هـود، صـالح ، نـوح و شـعـيـب
قـرار داد. قـوم لوط، كـه در قرآن به عنوان ((اخوان
لوط)) نيز از ايشان ياد مى شود، در رديف ثمود و
مدين ، از اقوام گناهكارى هستند كه به عذاب الهى گرفتار شدند...))
نقل به اقتباس از دائرة المعارف فارسى مصاحب
48-
آيات مربوط به داستان لوط:
انعام : 86 - اعراف : 80 تا 84 - هود 77 تا 83 و 89 - حجر: 57 تا 77 و
79 - شعراء: 160 تا 175 - نمل : 54 تا 58 - عنكبوت : 26 - 28 تا 35 -
صافات : 133 تا 138 - تـحريم : 10 - قمر: 34 و 36 و 37 و 38 و 39 -
ذرايات : 33 تا 37 - حج : 43 - ص : 13 - حاقه : 9 تا 11 - انبياء 71 و
74 و 75 - فرقان : 40 - نجم : 53.
49-
((عيسو (در عبرى يعنى مودار) پسر اسحاق و
برادر همزاد يعقوب ...))
دائرة المعارف فارسى مصاحب .
50-
در شـريـعـت اسـحـاق ، شـايد ازدواج دو خواهر جايز بوده است اما در
شريعت مقدس اسلام ، جمع بين دو خواهر در ازدواج ، حرام است .
51-
((يـعـقـوب فـرزنـد اسـحـاق و نـواده
ابـراهـيـم . اسـم او عـبـرى اسـت .... او اسـرائيـل نـيـز مـى
گـويـنـد كـه بـه عـبـرى يـعـنـى بـنـده خـدا. و قـوم بـنـى اسرائيل به
آنحضرت منسوبند))
لغتنامه دهخدا.
52-
آيات مربوط به داستان يعقوب :
بـقـره 132، 133، 136، 140 - آل عـمـران : 84، 93- انعام : 84 - هود:
71 - مريم : 49 عـنـكـبـوت : 27 - ص : 45 تـا 47 - يوسف : 84، 38، 93،
96، 94 67، و 68، 83، 13، 86، 85، 18، 6، 8 و 9 11، تا 18، 61، 63، 78
و 80 تا 87 و 98 - ص : 46 و 47 - انبياء: 73 - نساء: 163.
53-
تـعـبير قرآن ، غيابة الجب است يعنى جايى از چاه كه سكو مانند مى
ساخته انـد و در هـنـگامى كه آب چاه پايين تر مى رفته است از آنجا طناب
مى افكنده اند و آب مى كشيده اند تا طناب برسد.
54-
زليـخـا: در روايـات اسـلامـى نـام زنـى كـه گـويند زوجه پوطيفار
(عزيز مصر) بود و نسبت به يوسف اظهار عشق كرد... نام زليخا در قرآن
نيامده است ...
در يـكـى از داسـتـانـهاى قديم مصر كه مربوط به عهد دامسس دوم است ،
حكايتى شبيه به حكايت يوسف و زليخا، هست ...
نقل به اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب
55-
آيات مربوط به داستان يوسف :
سوره يوسف : آيات 1 تا 101 - انعام : 84 - مؤ من (غافر): 34.
56-
((از وره هود آيه 89 معلوم مى شود كه شعيب
بعد از نوح و هود و صالح و لوط و زمان او نزديك به لوط بوده است .
در سوره شعراء آيات 176 و 177 قوم شعيب اصحاب الايكه ناميده شده است و
شهر او در سوره هود و سوره هاى ديگر، مدين است .
مـفسرين از آياتى كه در سوره قصص آمده است - و در آن جا داستان ورود
موسى به مدين و دامـاد شـدن او ذكـر شـده - اسـتـنـبـاط كـرده انـد كه
پدر زن موسى همان شعيب بوده است در صورتيكه در اين فصه ، نام شعيب در
قرآن مذكور نشده است ... به موجب آيات سوره هود، شعيب مردم خود را به
يكتاپرستى و درست داشتن پيمانه و ترازو دعوت كرده است ولى آن هـا
پـذيـرفـته اند و در نتيجه ، عذاب الهى برايشان فرود آمده و همه را
نابود كرده است .))
دائرة المعارف فارسى مصاحب
57-
آيات مربوط به داستان شعيب :
اغـراف : 85 تـا 93 - هـود: 84 تـا 95 - شعراء: 176 تا 191 - قصص 23،
27 و 28 و 29 - حج : 44 - عنكبوت : 36 و 37 - ق : 15.
در مـورد مـديـن : اعـراف 85 و 88 و 90 و 91 طـه : 40 - تـوبه : 70 -
هود: 84 تا 95 - حجر: 78 و 79 - شعراء: 176 تا 191 - قصص : 22 تا 26 و
46 - عنكبوت : 36 و 37 - حج : 44 - ص : 13 - ق : 15.
58-
مـؤ مـن آل فـرعـون : ((... گـويـنـد از آل
فـرعـون ، تـنـهـا خـربـيـل يا شمعان نام ، ايمان داشت و ايمان خويش مى
نهفت و بعضى گـويـنـد سـه تـن بـوده انـد كـه ايـمـان داشـتـه انـد:
خربيل و آسيه زن فرعون و آن مرد كه قصد قتل موسى را به موسى خبر داد.))
- لغتنامه دهخدا.
59-
يـوشـع بن نون : نواده يوسف ، خليفه و ساحب موسى ، يوشع پس از مرگ
هـارون ، سـه سـال وصـى مـوسـى شـد. او پـيـامـبـرى مرسل و مستجاب
الدعوه بود. در تواريخ آمده است كه هارون و يوشع بن نون براى موسى (ع )
نويسندگى مى كردند و گويند عمه زاده موسى بود و نيز گويند يسع كه در
قرآن آمده ، هموست .
نقل به اختصار از: لغتنامه دهخدا.
60-
آيات مربوط به داستان موسى و هارون :
آيـات مـربـوط بـه مـوسـى : بـقره / 51 تا 55، 60 و 61 و 67، 87، 92،
108، 136، 246، 248 ـ آل عـمران / 84 ـ نساء / 153 تا 155 ـ مائده / 20
تا 26 ـ انعام / 84، 91، 154 ـ اعراف / 103 تا 172 ـ يونس / 75 تا 95 ـ
ابراهيم / 5 تا 8 ـ اسراء / 2 و 101 تا 104 ـ كهف / 60 تا 82 ـ طه /))
تا 101 ـ مؤ منون / 45 تا 49 ـ شعراء / 2 و 5 و 10 تا 68 ـ نمل / 7 تا
14 ـ قصص / 3 تا 43 ـ صافات / 114 تا 122 ـ غافر(مؤ من ) / 23 تا 29،
37، 45 ـ زخرف / 46 تا 56 ـ دخان / 17 تا 33 ـ ذاريات / 37 تا 40 ـ
نازعات / 15 تا 26 ـ احزاب / 7 و 69 ـ مريم / 51 و 52 ـ حج / 44 ـ
عنكبوت / 39 ـ فصلت / 45 ـ شـورى / 13 ـ صـف / 5 ـ مـزمـل / 15 ـ
نـازعـات / 17 تـا 19 ـ سـجـده / 23 ـ هود / 110 ـ فرقان / 35 ـ انبياء
/ 48.
61-
در فاصله زمانى بين پيامبران اولوالعزم ، گاه در يكزمان ،
پيامبرانى با هـم و هـمـزمـان در مـيـان چـنـد قوم (و گاه هر چند نبى
زير نظر يك پيامبر ارشد) به وظيفه نـبـوت الهـى ، بـه فـرمـان
خـداونـد، عـمـل مـى كـردنـد. از جـمـله در زمـان حـضـرت حـزقـيـل
(ذوالكـفـل )، حـدود هـفـتـاد پـيـامـبـر در مـيـان بـنـى اسـرائيـل
وجود داشتند. از آنجا كه از زمان ظهور حضرت موسى عليه السلام ، مدتى
دراز گـذشـتـه بود و اغلب بنى اسرائيل ، دچار طغيان و سركشى شده بودند
و پيامبران الهى را آزار مـى كـردنـد و حـتـى مـى كـشـتـنـد؛ حضرت
حزقيل ، اين هفتاد نبى را كه در دست بنى اسـرائيـل اسـيـر بـودنـد و
احـتـمـال قـتـل آنـان مـى رفـت ؛ بـا خـردمـنـدى و حكمت خويش ، از
چـنـگـال آنـان رهـانـيـد و هـمـه را از مـرگ حـتـمـى نـجـات بـخـشـيـد
و هـر يك را به سويى گـسـيـل داشـت . او در راه نـجـات آنـان ، جـان
خـود را نـزد دشـمـنـان آنـان كـفـيل كرد. او به ياران خود مى گفت :
اگر من يك تن كشته شوم ، بهتر است تا آنكه خون هفتاد نبى ، بر زمين
ريخته شود.
بـديـن طـريـق ، او آنان را نجات داد و خود در چنگ دشمنان آن پيامبران
باقى ماند و هنگامى كه از وى خواستند تا آنها را باز گرداند، فرمود من
نمى دانم كجا رفته اند. پس در پى قـتل خود او بر آمدند اما خداوند او
را نيز از قيد و كيد آنان ، نجات داد. هم از اين روى ، كه آن
پـيـامـبـر ايـثـارگـر، جـان خـويـش را كـفـيـل رهـايـى ديـگـران كـرد،
بـه او ذوالكفل لقب دادند. سلام خدا بر او باد.
62-
يـا چـنـان كـه بـرخـى از مـفسران تعبير كرده اند، آنان با همان
استنكاف از جـهـاد، در واقـع از جـهـت اجـتـمـاعـى در حـكـم مـرده
مـحـسـوب بـودنـد و خـداونـد دل آنـان را مـيـرانـد، امـا ديـگـر بـار
بـا رهـنـمـودهـاى پـيـامـبـرانـه حـضـرت حزقيل (ع )، به راه آمدند.
63-
آيات مربوط به داستان ذوالكفل : انبياء / 85 و 86 ـ ص / 48.
64-
الياس شكل يونانى و قرآنى ((ايليا))ى
عبرى است . ايليا در عبرى يعنى : ((خـداى مـن
يـهـوه اسـت )). در حدود 875 قبل از ميلاد مسيح
مى زيسته است و پيغمبر بنى اسـرائيـل بـوده اسـت . مـاءمـوريـت وى آن
بـود كـه بعل پرستى را كه ايزابل زن اخآب در اسرائيل رواج داده بود، از
ميان بردارد...
رداى مقدس خود را به شاگردش اليشع واگذاشت ...))
نقل به اختصار و گزينش از: دائرة المعارف فارسى مصاحب .
65-
اليـسـع نـام قـرآنى اليشع عبرى است . در عبرى اليشع يعنى
((خدا نجات است )).
پيغمبر بنى اسرائيل ، كار ايليا ( الياس ) را در زمان جانشينان اخآب ،
ادامه داد...))
نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب .
66-
بـرخـى اليـسـع را پـسـر عـموى الياس دانسته اند (قصص شگفت انگيز
يا داستانهاى قرآن مجيد، تاءليف قاضى زاهدى گلپايگانى ص 716) اما مدرك
متقنى در مورد اين دانسته خود ارائه نكرده اند.
67-
در قرآن كريم نام اليسع در دو آيه آمده است :
1. سـوره انـعـام / آيـه 86: (( و
اسـمـعـيـل و اليـسـع و يونس و لوطا، كلا فضلنا على العالمين .
))
2. سـوره ص / آيـه 48: (( واذكـر
اسـمـاعـيـل و اليـسـع و ذاالكفل و كل من الخيار.
))
نام حضرت الياس (ع ) نيز تنها سه بار در قرآن آمده است :
1. آيه 85 از سوره انعام :
(( و زكريا و يحيى و عيسى و الياس
كل من الصالحين . ))
2. آيه (122) از سوره صافات :
(( و ان الياس امن المرسلين .
))
3. آيه 130 از سوره صافات :
(( سلام على آل ياسين .
))
كـه بـرخـى مـفـسـريـن آل ياسين را آل الياس معنى كرده اند البته
مجموعه آيات 122 تا 132 از سوره صافات درباره اين پيامبر است :
(( و ان اليـاس امـن المـرسـليـن
. اذقـال اقـومـه الا تـتقون اتدعون بعلا و تذرون احسن الخـالقـيـن .
الله ربـكـم و رب آبـائكـم الاولين . فكذبوه فانهم لمحضرون . الا
عبادالله المـخـلصـيـن و تـركـنـا عـليـه فـى الاخـريـن . سـلام عـلى
آل ياسين . انا كذلك نجزى المحسنين . انه من عبادنا المؤ منين .
))
68-
صـنـدوق مـقدس ، به فرمان حضرت موسى (ع )، براى حفظ شريعت و به
يـادگـار خـروج بـنـى اسـرائيـل از مـصـر و نـجـات از فـرعـون و
اسـتـقـلال دولت بـنـى اسـرائيل ، ساخته شده بود. بر اين صندوق ، صورت
دو فرشته بـود و در درون آن الواح تـورات و كـاسـه اى از مـن و نـيـز
عـصـاى هـارون جاى داشت . اين صـنـدوق مـقـدس و مـحـتـرم بـود و در
جـنـگ پـيـشـاپيش لشكر برده مى شد تا به احترام و دلگـرمـى آن در
نـبـرد بـكـوشـنـد. وقـتـى فـلسـطـيـنـيـان ساحل دريا ـ جايى كه امروز
نوار غزه مى گويند ـ در جنگى بر آن صندوق دست يافتند و آن را به شهر
خود بردند، بنى اسرائيل دلشكسته شدند. اما فلسطينيان پس از بردن آن
دچـار طاعون شدند پس آن را به ارابه اى كه چند گاو آنرا مى كشيد نهادند
و در بيابان رهـا كـردنـد...)) حـواشـى
شـعـرانـى بـر تـفـسـيـر ابـوالفـتـح رازى . بـه نـقـل از حـواشى ص 179
تاريخ انبياء محمد جادالمولى تنقيح و ترجمه على اكبر غفارى ـ محمد باقر
موسوى .
69-
احـاديـث مـعـتـبـر، طـالوت را پـيـامـبـر نـمـى دانـنـد امـا مـا
بـه هـر حال در ارتباط با زندگى داود(ع )، از او نام برديم .