داستانهايى از گريه بر امام حسين (ع ) جلداول

حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده

- ۱ -


مقدمه
الحمد لله رب العالمين ، الصلوة و السلام على اشرف الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابى القاسم محمد المعصومين الذين اذهب الله عنهم الرجس اهل البيت و طهرهم تطهيرا، سيما حجة بن الحسن العسكرى روحى وارواح العالمين له الفداء،
قال الله تبارك وتعالى فى محكم كتابه العظيم ((ومن يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب ))(1)

هر كس شعائر و نشانه ها و علامتهاى دين خدا را محترم و گرامى بدارد شايسته تكريم و احترام بوده و از كمالات پاكدلى و خداشناسى است .
يكى از اعمالى كه شعائر و نشانه ها و زمينه هاى تقوى و رشد معنوى و روحى را فراهم مى كند، عزادارى و سوگوارى و ماتم و نوحه سرايى و مرثيه خوانى و ناله و زارى وبى تابى و شيون و جزع وفزع و گريه كردن براى حضرت امام حسين (ع ) است ، چه شعارى از اين بالاتر چه يادى از اين بهتر چه ذكرى از اين مهمتر چه علامتى از اين واضحتر كه انسان ياد حسين (ع ) كه ياد خداست كند، چه ذكرى از ذكر حسين (ع ) مهمتر كه خدا از اول ما خلق الله همه اش ياد حسين (ع ) بوده و به همه عرشيان و انبياء و واوصياء و اولياء توصيه و سفارش ياد وذكر وگريه و عزادارى حسين (ع ) را كرده ، خود خدا به حضرت موسى ع خطاب كرد:
اى موسى كسيكه گريه كند و يا بگرياند و يا خود را شبيه به گريه كنندگان در آورد بدنش به آتش جهنم حرام ميشود.(2)
خود پيغمبر خدا(ص ) فرمود: هرچشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى حسين (ع ) گريه كند كه در آن روز خندان و مژده به نعمتهاى بهشت به او داده مى شود.
خود حضرت امير المؤ منين على (ع ) وقتى به امام حسين نظر كرد فرمود: اى گريه هر مؤ من .
خود حضرت زهرا(عليهاالسلام ) براى امام حسين (ع ) اشك ريخت .
خود حضرت امام حسن (ع ) فرمود: هيچ روزى مثل روزهاى مصيبت تو اى حسين نمى شود.
خود امام حسين (ع ) فرمود: من كشته اشكهاى شما هستم . هيچ بنده اى نيست كه براى ما يك قطره اشك از چشمش بريزد يا گريان شود، جز اينكه خداوند جاى او را هميشه در بهشت قراردهد.
خود امام سجاد(ع ) وقتى طعام و آب مى ديد همه اش براى باباش امام حسين (ع ) گريه مى كرد.
خود امام باقر(ع ) فرمود: هر مؤ منى كه براى كشته شدن امام حسين (ع ) چشمهاش گريان بشود بطورى كه اشك بر صورتش جارى بشود خدا او را براى هميشه در غرفهاى بهشت جا مى دهد.
اگر كسى براى امام حسين (ع ) نوحه و ندبه و گريه كند و خانواده و فاميل ودوستان و شيعيان را براى اقامه عزا دعوت كند و بعد به هم تسلى بدهند، من ضامن هستم كه خدا ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جنگ در راه خودش (خدا) را در نامه عملش بنويسد.
هركس كه بياد مصيبتهاى ما و حسين و اهلبيتش بيفتد و دلش براى ما بسوزد، ملائكه تمام گناهانش را مى آمرزند.
خود امام صادق (ع ) فرمود: هركس كه مصيبتهاى ما را ياد كند يا ما پيش او ياد آور شويم و به اندازه پر مگسى براى ما اشك بريزد خدا تمام گناهان او را اگر چه به اندازه كف دريا هم باشد مى بخشد.
هر كس براى مظلومى ما و ظلمى كه به ما شده ، مهموم و مغموم و گريان شود و براى ما آه بكشد خداى سبحان ثواب تسبيح به او مى دهد. و حزنش ‍ براى ما عبادت است ...
هر كس چشمش گريان شود براى خونى كه از ما ريخته شده يا حقى كه از ما گرفته شده يا حرمت و شخصيت ما را هتك كرده شده ، خداوند هميشه جاى او را در بهشت قرار مى دهد.
هر جزع و گريه مكروه است ، مگر براى حسين (ع ) كه ثواب هم دارد. امام حسين (ع ) براى زوار و گريه كنندگانش طلب مغفرت مى كند. اگر زائر يا گريه كننده بداند چه مقامى پيش خدا دارد...
هر كسى كه در مرثيه و نوحه سراى حسين (ع ) شعر بگويد و پنجاه نفر را بگرياند بهشت براى اوست تا ميرسد به ده يا و يك نفر و يا خودش براى ما گريه كند و خود را شبيه گريه كنندكان در آورد جايش در بهشت است ...
ويا خود حضرت موسى بن جعفر(ع ) براى جدش عزادارى و گريه سرايى مى كردند ....
يا خود امام رضا(ع ) ميفرمايد: هر كس بياد مصيبتهاى ما و آنچه كه به سرما آورده اند گريه كند، روز قيامت در درجه و مقام ما هست و هر كس بياد مصبيتهاى ما بگريد و بگرياند، در روزيكه تمام چشمها گريان است چشم او گريان نمى شود.
هر كس در مجلسى كه امر ما را احياءو زنده ميكنند، بنشيند، خدا قلب او را نمى ميراند در روزى كه همه قلبها مرده است .
اگر گريه بر امام حسين (ع ) كنى و اشكت روى صورتت جارى بشود حق تعالى همه گناهان كبيره و صغير ترا مى آمرزد خواه كم باشد يا زياد، اگر هنگامى كه مى خواهى خدا را ملاقات كنى مى خواهى هيچ گناهى نداشته باشى ، پس بر امام حسين (ع ) زيارت بخوان و گريه كن .
خود امام جواد و امام هادى و امام عسگرى و خود امام زمان (ع ) برجد خودشان امام حسين گريه مى كردند. اصلا خود امام زمان فرمودند: اگر اشكهاى چشمم تمام شود برايت خون گريه مى كنم . كه انشاالله در جايش ‍ خواهد آمد.
اين اوراق آغشته به تحرير را كه در مقابل مى خوانيد ((ثواب گريه و تاريخچه گريه و روضه بر امام حسين (ع ) است )) كه براى ما روشن مى كند كه عزادارى و روضه و گريه براى امام حسين (ع ) از زمان حضرت آدم بوده نه از زمان صفويها كه يكسرى آدمهاى كج فكر مى گويند: روضه خوانى از زمان صفويها بوده كه آنها درست كرده اند.
با تحقيق و بررسى هايى كه به عمل آمده از زمان آن حضرت (آدم ) بوده و اولين روضه خوان حضرت جبرئيل (ع ) و اولين گريه كن حضرت آدم بوده تا الا ن .
انشاءالله خدا همگى ما را جزو گريه كنندكان حضرت اباعبدالله قرار دهد و اگر هم اين جزو (داستانهايى از گريه بر امام حسين جلد اول ) ثوابى داشته باشد، آن رابه روح امام راحل ، شهدا، علما، بزرگان ذوالحقوق ، همچنين برادر شهيدم آشيخ احمد ميرخلف زاده هديه مى نمايم .
السلام عليكم و رحمة الله .
** نوكر و روضه خوان آستان حسين آل محمد(ص ) ** على ميرخلف زاده

گريه حضرت آدم
وقتى كه حضرت آدم (ع ) از بهشت بيرون شد از كارى كه كرده بود و از فراق حوا و بهشت ، آنقدر گريه كرد، كه روى صورتش دو شيار مثل جوى درست شد و اشك چشمش از آن جارى مى شد كه پرنده ها از آن ميآشاميدند.
و تا چهل سال اين گريه ادامه داشت ، و از كرده خود پشيمان و تائب بود. و توبه كرد. خداوند متعال توبه او را پذيرفت و حضرت جبرئيل (ع ) را فرستاد كه كلماتى به حضرت آدم (ع ) بياموزد و آن كلمات همان بود كه قبلا در عرش ديده بود.
حضرت جبرئيل (ع ) به او فرمود: بگو: يا حميد بحق محمد، يا عالى بحق على ، يافاطر بحق فاطمه ، يامحسن بحق الحسن و (ياذ الاحسان بحق ) الحسين منك الاحسان .
وقتى حضرت آدم (ع ) به اسم امام حسين (ع ) رسيد، اشكش جارى شد و قلبش به درد آمد. فرمود:
اى برادر جبرئيل چرا در ذكر پنجمين اسم كه حسين است قلبم شكست و اشكم جارى شد؟
حضرت جبرئيل فرمود: اى آدم به اين فرزندت مصبتى وارد مى شود كه تمام دردها و غمها و مصيبتها پيش اين ناچيز است ؟ حضرت آدم (ع ) فرمود: اى برادر آن مصيبت چيست ؟ حضرت جبرئيل (ع ) واقعه كربلا را براى او مى گويد، و ميفرمايد: او را تشنه و غريب و بيكس و تنها و بى يار و ياور شهيد مى كنند، اى آدم ؛ اگر او را در حالى كه مى فرمود: واعطشاه ، واقلة ناصراه مى ديدى ... بطورى كه تشنگى ميان او و آسمان مثل دود حايل شده بود.... هيچكس جواب او را نمى دهد.
مگر با شمشير و... او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح مى كنند و مال و كاروانش را بتاراج و غارت مى برند... سر او و يارانش را شهر به شهر مى گردانند...
حضرت آدم (ع ) تا اين واقعه را شيند مثل مادرى كه جوانش را از دست داده بلند بلند گريه كرد.(3)
اى در عزايت آدم و حوا گريست
يا كه ساكنان عالم بالا گريسته
پيمبران مرسل و ذرات كائنات ،
از هفت ارض تا به ثريا گريسته
اين بس براى غريبيت اى باعث نجات
گبر و يهود و قوم نصارى گريسته
هم ساكنان معبد و هم واقفان دير
هم جاثليق پير كليسا گريسته
آن ظلمها كه شد بتو در دشت كربلا
هم دوست گريه كرد و هم اعدا گريسته
حوران باغ خلد برين تو اى شهيد
اندر جنان بهره لعيا گريسته
بر كشته تو اى شه بى غسل و كفن
مجنون وار زينب و ليلا گريسته
ما دام عمر، سيّد سجاد ناتوان
اندر عزات اى شه والا گريسته (4)

نفرين آدم به يزيد
وقتى كه حضرت آدم (ع ) به زمين آمد، حضرت حوا(عليهاالسلام ) را نديد، ناراحت شد و به دنبال او رفت و اطراف زمين را گشت كه مرورش ‍ بكربلا افتاد، وقتى كه به زمين كربلا رسيد، مريض احوال شد و عقب افتاد و سينه اش تنگ و بى جهت به زمين افتاد، اتفاقا آنجايى كه زمين خورد قتگاه حضرت سيدالشهدا(ع ) بود و از پاى حضرت آدم خون آمد. حضرت ناراحت سرش را بآسمان بلند كرد و عرضكرد: اى خداى من مگر چه گناهى از من سرزده كه اينجور ببلاء گرفتار شدم ، در حالى كه تمام زمين را گشتم اينطور بلايى به من نرسيد ولى تا پايم را به اين سرزمين گذاشتم ، به اين بلاها گرفتار شدم مگر اين زمين چه زمينى است ؟!
خطاب رسيد: اى آدم هيچ گناهى از تو سر نزده ، ليكن اينجا سرزمين كربلاست سرزمينى است كه فرزندت حسين را بدون هيچ گناهى مى كشند، و اين خونى كه از پاى تو جارى شد بخاطر اينستكه با خون حسين موافقت كند و با او هم پيمان گردى . حضرت آدم (ع ) عرض كرد: آيا حسين پيغمبر است ؟
خطاب رسيد: خير، وليكن نوه پيغمبر اسلام حضرت محمد(ص ) است .
عرض كرد: قاتل و كشنده او كيست ؟
فرمود: قاتلش يزيد است و او را لعن كن .
حضرت آدم چهار مرتبه او را لعن كرد و چند قدمى كه رفت بكوه عرفات رسيد و حوا را پيدا كرد.(5)
ميسوزم و زسوزش جان ناله مى كنم
در قلبم آتشى است از آن ناله مى كنم
در ماتم خزان زده گلهاى پرپرى
چون بلبلى زپرده جان ناله مى كنم
دارم خبر زناى گلوى بريده اى
زين رو چو نى به آه و فغان ناله مى كنم
آثار طبع من نبود شعر ساده اى
با اشك و خون ديده حسان ناله مى كنم (6)

گريه و نفرين حضرت نوح
وقتى كه حضرت نوح (ع ) سوار كشتى شد، همه دنيا را سير كرد، تا به سرزمين كربلا رسيد، همينكه به سرزمين كربلا رسيد، زمين كشتى او را گرفت ، بطورى كه حضرت نوح (ع ) ترسيد غرق شود، دستها را به دعا و نيايش برداشت ، وپروردگارش را خواند و عرضكرد: خدايا، من همه دنيا را گشتم ، مشكلى برايم پيدا نشد، ولى تا به اين سرزمين رسيدم ترس و وحشت عجيبى برايم ظاهر گشت ، و بدنم لرزيد و خوف شديدى تمام وجودم را گرفت ، كه تا بحال اينجورى نشده بودم ، خدايا علتش ‍ چيست ؟
حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى نوح در اين سرزمين سبط خاتم پيغمبران و فرزند خاتم اوصياء كشته مى شود. و روضه كربلا را خواند.
حضرت نوح (ع ) منقلب گشته و اشكهايش سرازير شد و فرمود: اى جبرئيل قاتل او كيست كه اينطور ناجوان مردانه حسين (ع ) را بشهادت ميرساند؟!
حضرت جبرئيل (ع ) فرمود: او را كسى كه نفرين شده اهل هفت آسمان و هفت زمين است مى كشد.
حضرت نوح (ع ) (درحاليكه ناراحت وگريان بود) قاتلين او را لعنت كرد، و كشتى براه افتاد تا به كوه جودى (حرم شريف حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) است ) رسيد و در آنجا ايستاد.(7)

 

زخم ترا شويم از اشك دوديده   بوسه بگيرم زرگهاى بريده
  واى حسينم واى حسينم  
شكوه برم بر خدا با دل خسته   يك بدن و اين همه نيزه شكسته
  واى حسينم واى حسينم  
بسكه مرا زد عدو از ره كينه   سوخت به حال دلم قلب سكينه
  واى حسينم واى حسينم  
قاتل تو مى برد محمل ما را   گوشه ويران دهد منزل ما را
  واى حسينم واى حسينم  
خواست به لبهاى تو خنده نباشد   بعد تو زينب دگر زنده نباشد
  واى حسينم واى حسينم  
موسم دورى ما و تو رسيده   همسفرم شو به رگهاى بريده
  واى حسينم واى حسينم  
داغ تو ديشب چراغ دل ما بود   خيمه آتش زده منزل ما بود
  واى حسينم واى حسينم (8)  



حزن حضرت آدم
 وقتى كه انوار خمسه طاهره در انگشتان او اشراق نمود، نور جناب امام حسين (ع ) در ابهام قرار گرفت ، و هر وقت چشم حضرت آدم (ع ) به ابهامش ‍ مى افتاد مهموم و محزون مى شد. و اين اثر تا حال باقى است كه هر كس ، خنده بر او غالب شود وقتى كه به انگشت ابهام نگاه كند حزن بر او غالب مى شود.(9)
ايكاش در عزاى تو خون مى گريستم
دمساز زخمه هاى جنون مى گريستم
يك سينه داشتم به زلالى آسمان
از ابرهاى تيره فزون مى گريستم
همناله با تمامى ياران تو حسين
ايكاش در تمام قرون مى گريستم
سر چشمه هاى اشكم اگر خشك مى شدند
آنگاه مى نشستم و خون مى گريستم
عشقت مگر نبود كه دست مرا گرفت
وقتى زپا فتاده نگون مى گريستم
اين گريه آبروى من است و دليل عشق
اى عشق بى نگاه تو، چون مى گريستم
ايكاش در ترنم شعر زلال اشك
از مرزهاى واژه برون مى گريستم (10)

حزن نوح
حضرت جبرئيل (ع ) بنام آن حضرت ( حسين(( ع ))) ميخى به كشتى حضرت نوح (ع ) كوبيد.
از موضع ميخ نورى درخشيد و رطوبتى مانند خون از آن ظاهر شد كه موجب حزن و اندوه حضرت (ع ) و نوحه او گرديد.(11)
قطره اى اشك تو يك دريا عطش
هرم لبهاى تو يك صحرا عطش
در نگاه گرم تو حس مى شود
يك جهان ايثار، يك دنيا عطش
تانبينى عاشقان را تشنه كام
آمدى درياى غيرت با عطش
تا كوير خشك لبهاى تو ديد
سوخت چون خورشيد سر تا پا عطش
تشنه بيرون آمدى تا از فرات
بى تو دارد آب هم حّتى عطش
بى تو در ميخانه خُمّ مى شكست
علقمه شد بزم غم ، سقّا عطش
بعد تو روح بلند عاطفه
قطره قطره آب ميشد با عطش (12)

گذر حضرت ابراهيم بكربلا
حضرت ابراهيم (ع ) سوار براسب بود كه گذرش به سرزمين كربلا افتاد تا به محل شهادت حضرت ابى عبدالله (ع ) رسيد، اسب حضرت بزمين خورد و حضرت ابراهيم (ع ) از اسب بزمين افتاد و سرش شكست و خونش ‍ جارى گشت و اشكش آمد و مخزون گرديد.
در آن حال شروع باستغفار كرد و فرمود: خدايا مگر چيزى از من سرزده كه دچار اين بلا شدم ؟
حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى ابراهيم ؛ گناهى از تو سر نزد ليكن در اينجا نوه دختر پيغمبر خاتم انبياء صلى عليه و پسر خاتم اوصيا كشته مى شود و اين خونى كه از تو جارى شد با خون او موافقت كرد.
حضرت ابراهيم (ع ) با حالت حزن و اندوه فرمود: اى جبرئيل چه كسى او را مى كشد؟
جبرئيل فرمود: آن كسى كه اهل آسمان و زمين او را لعنت كرده اند و قلم بدون اذن بر لوح به لعن او جارى شده ، و خداوند وحى فرمود: به قلم كه تو مستحق ستايش و مدح و ثنا هستى ، بخاطر اينكه اين لعن را نوشتى .
حضرت ابراهيم (ع ) (محزون و گريان ) دستهايش را بلند كرد و يزيد را زياد لعن كرد و اسبش بازبان فصيح آمين گفت .
حضرت ابراهيم (ع ) به اسبش فرمود: از نفرين من چه چيزى
را متوجه شدى كه آمين گفتى ؟
گفت : ابراهيم يكى از افتخارات من اينستكه كه تو سوار بر من شوى و وقتى كه به زمين خوردم و شما از پشت من افتادى خيلى خجالت كشيدم ، و مسببش هم يزيد لعنتى بوده . (13)
دلى خونين چو باغ لاله دارم
به سينه زخم چندين ساله دارم
به ناى دل بياد نينوايت
نواى هفت بند ناله دارم
زاشكت ژاله ها را آفريدند
زداغت لاها را آفريدند
بيادت هر نيستان نينوا شد
به سوگت ناله ها را آفريدند(14)

گريه ابراهيم
وقتى كه پرورگار متعال به حضرت ابراهيم (ع ) دستور داد كه بجاى حضرت اسماعيل (ع ) اين گوسفند را ذبح كند. (خواست او را امتحان كند كه آيا بدستور پرورگارش فرزند دلبندش حضرت اسماعيل را ذبح مى كند يا خير. و راءفت پدر و فرزندى او را مى گيرد و آن چيزى كه در قلب هر پدرى نسبت به فرزندش مى باشد يا نه .)
حضرت ابراهيم (ع ) محكم و استوار بر دستور خداوند ايستادگى نمود تا به آن ثواب عالى كه به مصبيت ديده ها مى دهند او هم استحقاق پيدا كند.
كه الحمدلله هم خوب امتحان پس داد و به آن ثواب هم رسيد و خداوند هم گوسفندى براى او فرستاد و فرمود:
اين گوسفند را بجاى اسماعيل ذبح كن و جهت ارتفاء درجه به حضرت ابراهيم (ع ) وحى فرمود: اى ابراهيم ؛ محبوب ترين خلق نزد تو كيست ؟
عرض كرد: بار پروردگارا خلقى نيافردى كه پيش من محبوب تر از حبيب تو محمد (ص ) باشد.
پروردگار عالم فرمود: آيا او را بيشتر دوست دارى يا خودت را؟ عرض كرد: او را بيشتر دوست دارم .
خطاب رسيد: آيا فرزندت را بيشتر دوست دارى يا فرزند او را؟ عرض كرد: فرزند او محبوتر است .
خطاب رسيد: آيا ذبح فرزند او به ظلم و ستم به دست دشمنان پيش تو درد آورتر است يا ذبح فرزندت به دست خودت به اطاعت من ؟!
فرمود: خدايا خب معلوم است كشته شدن ذبح او به دست دشمنان براى قلبم درد آورتر و محزون تر است .
در اينجا خداوند متعال براى حضرت ابراهيم (ع ) روضه خوانى كرد و فرمود: اى ابراهيم گروهى كه خود را از امت پيغمبر اسلام محمد(ص ) مى پندارند، فرزندش حسين (ع ) را بعد از او به ظلم و ستم مى كشند و بخاطر اين كارشان سزاوار خشم و غضب من مى گردند...
حضرت ابراهيم با شنيدن اين مصائب ناله اى زد و دلش به درد آمد و صداى خود را به گريه بلند نمود.
خطاب رسيد: اى ابراهيم ناله و فرياد و هَمَّت را كه براى فرزندت اسماعيل كه مى خواستى بادست خودت به ناراحتى و ناله ذبح كنى ، بر حسين و كشته شدن حسين فدا كردم و بخاطر اين گريه و ناله هايى كه براى حسين كردى ، بالاترين درجات اهل ثواب بر مصيبت واجب كردم و فديناه بذبح عظيم .(15)
اى در غمت همين نه دو عالم گريسته
چندين هزار عالم و آدم گريسته
عالم چگونه بر تو نگريد كز اين عزا
جد تو مهتر همه عالم گريسته
تنها نه روح نوح بود بر تو نوحه گر
كاروان انبياء همه با هم گريسته
ادريس و شيث و يوشع و داود و هود و لوط
الياس و خضر و صالح و آدم گريسته
در صحن خلد موسى عمران شكسته دل
در بام چرخ عيسى مريم گريسته
تا تشنه ديد لعل تو اى شهريار دين
خيف و منا و مشعر و زمزم گريسته (16)

نفرين حضرت اسماعيل
گوسفندان حضرت اسماعيل (ع ) كنار شط و نهر و آب فرات ميچريدند كه چوپان براى حضرت خبرآورد كه چند روز است گوسفندان از اين مشرعه آب نمى خورند.
حضرت اسماعيل (ع ) سبب آن را از خداوند متعال پرسيد؟! حضرت جبرئيل (ع ) نازل شد و فرمود: اى اسماعيل سبب آن را از گوسفندان سئوال كن آنها به تو ميگويند.
حضرت اسماعيل (ع ) از گوسفندان سئوال كرد كه به چه جهت آب نمى خوريد؟
گوسفندان به زبان فصيح گفتند: بما خبر رسيده كه فرزند تو حسين (ع ) كه نوه دخترى پيغمبر محمد صلى عليه و آله است در اينجا تشنه كشته مى شود. پس ما هم بخاطر اين مصيبت محزون و مهموم هستيم و از اين شريعه آب نمى خوريم بياد آن اندوه و غم و غصه اى كه برامام حسين (ع ) وارد شده .
حضرت اسماعيل ناراحت و گريان فرمود: چه كسى او را بقتل مى رساند. گوسفندان گفتند: قاتلين آن بزرگوار نفرين شده آسمانها و زمين ها و همه خلايق است .
حضرت اسماعيل (ع ) نالان و گريان فرمود: بارالها بر قاتلين حضرتش لعنت فرست .(17)
فاش از فلك بر آن تن بى سرگريستى
ز آنروز تا به دامن محشر گريستى
زاشك ستاره ديده ى گردون تهى شدى
بروى بقدر زخم تنش گر گريستى
ايكاش چون فلك بدى اعضا تمام چشم
تا بهر نور چشم پيمبر گريستى
كشتند و از نشان ز مسلمانى ايدريغ
آنرا كه از غمش دل كافر گريستى
آه از دمى كه بادل چاك از پى دفاع
خواهر بنعش چاك برادر گريستى (18)

مرور حضرت موسى و نماينده اش
يك روز حضرت موسى (ع ) با حضرت يوشع بن نون (ع ) در اطراف زمين سير ميكرند كه به سرزمين كربلا رسيدند، اتفاقا كفش حضرت موسى (ع ) پاره و كف آن جدا شد و خارى به پاى حضرتش اثابت كرد و پايش ‍ خونى شد و درد كشيد، ناراحت و محزون سر بطرف آسمان بلند كرد و فرمود: خدا چه بدى از من سرزده بود كه دچار اين بليه شدم .
خداوند متعال به او وحى ، و روضه كربلا را فرمود: اينجا حسينم را شهيد مى كنند، اينجا خونش را مى ريزند، اينجا حسين را محزون و نالان مى كنند و من مى خواستم خون و حزن تو با او موافق باشد.
حضرت موسى (ع ) فرمود: خدايا حسين كيست ؟! وحى رسيد: او سبط محمد مصطفى (ص ) و پسر حضرت على مرتضى (ع ) است .
موسى ناراحت و گريان شد و فرمود: قاتل او كيست ؟ خطاب رسيد: او نفرين شده ماهى دريا و وحشى هاى بيابان و پرندگان هواست .
حضرت موسى نالان و گريان دستها را بالا برد و يزيد را لعنت و نفرين كرد و حضرت يوشع بن نون (ع ) هم گريان به دعاى حضرت موسى (ع ) آمين گفت و بعد رفتند. (19)
فغان ز سينه بر آمد، زماجراى حسين
بيا قيامت خون بين ، به كربلاى حسين
به نينواى شهادت نگر شهيدان را
بخاك و خون شده غلطان ، به امروراى حسين
قلم چگونه نويسد، حديث عاشورا
كه ديده خون شود از شرح ماجراى حسين
دگر به نام جهان مهر و مه نمى تابد
ستارگان همه يك يك نشسته در عزاى حسين
به روز حادثه ، باران تيغ و نيزه گرفت
همى به سينه و پشت و به دست و پاى حسين
به بام نيزه بر آمد، چو آن سر خونين
شفق به سرزد و آسيمه شد براى حسين
زسوز سينه زينب خبر ندارى تو
درون خيمه نشسته كند دعاى حسين
خوشا تلاوت قرآن ، به بام نيزه و تيغ
چه خوش بود ار بشنوى زناى حسين
كنون كه خون خدا در رگ زمان جارى است
بيا بزن به قلّه خون پرچم و لواى حسين
خوشا به كرب و بلاى وطن شوم كشته
كه جان كوچك خود را كنم فداى حسين
رضاى درگه حقم زحق نخواهم هيچ
بجز رضاى خدا و به دل ولاى حسين

موسى و مناجات
حضرت موسى (ع ) در مناجات خود عرضكرد: خدايا به چه جهتى امت پيغمبر آخر الزمان (ص ) را بر سائر امتها فضيلت و شرافت دادى ؟!
خداوند متعال فرمود: بواسطه ده صفت خوبى كه دارند.
عرض كرد: آن ده خصلت و خوبى كدامند كه بنى اسرائيل را به آن امر كنم كه انجام دهند؟!
پروردگار متعال فرمود: نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد و جمعه و جماعت و قرآن و علم و عاشوراء.
حضرت موسى (ع ) فرمود: خدايا عاشورا ديگر چيست ؟!
خطاب رسيد: گريه و عزادارى و مرثيه خوانى در مصيبت فرزند مصطفى (ص ) است ، اى موسى هر كس از بندگانم كه در آن زمان گريه و عزادارى كند و بر فرزند مصطفى صلى عليه وآله مهموم و مغموم گردد، بهشت را براى او جاودان قرار دهم و هر بنده اى كه مال خود را در محبت فرزند پيغمبر(ص ) صرف نمايد از هر چه باشد از طعام و .... من به او بركت دهم و در برابر هر درهمى كه خرج كرده هفتاد برابر به او عنايت كنم . و او را عافيت دهم و او را از گناهانش مى آمرزم تا وارد بهشت شود.
قسم به عزت و جلالم هر كس كه در روز عاشورا يا در غير آن يك قطره اشك براى حسينم بريزد، ثواب صد شهيد را براى او مى نويسم .(21)
باشد فزون زگوهر غلطان بهاى اشگ
خلد برين نهفته بود لابلاى اشگ
اى دل بكوش سنگ جهان بشكند ترا
آرى دل شكسته بود رهنماى اشگ
نشكن بخيره قيمت اين پربها گهر
زيرا كه فوق عرش برين است جاى اشگ
يك قطره اش هزار در بسته وا كند
غافل مشو ز پنجه مشگل گشاى اشگ
هرگز كسى بقيمت او پى نميبرد
نشناخت قدر اشگ كسى جز خداى اشگ
گرگوش دل بزمزمه اشگ وا كنى
آيد همى نواى انالحق زناى اشگ
اشگ سحر به آينه دل دهد جلا
صافى دل است آنكه بداند بهاى اشگ
اشگ بصر غبار گنه ميبرد ز دل
گردد سراى دل چمن با صفاى اشگ
ما و تو قدر اشگ ندانيم اى دريغ
جان ميدهند اهل دعا از براى اشگ
رونق خدا باشگ بصر داده در جهان
گر چه ابوالبشر بنهاده بناى اشگ
((ثابت )) اگر سعادت دارين طالبى
دامن بريز از سر شفقت بپاى اشگ (22)

حضرت موسى در مناجات
حضرت موسى (ع ) در مناجات خود از پروردگار متعال براى يكنفر از بنى اسرائيل در خواست آمرزش نمود.
خداوند تبارك و تعالى فرمود: اى موسى هر كس از من در خواست آمرزش ‍ و بخشش كند من او را مى بخشم و مورد عفو خود قرار ميدهم ، مگر قاتلين حسين (ع ).
حضرت موسى (ع ) عرض كرد: پروردگارا اين حسين كيست ؟! خداوند متعال فرمود:
همان كسى است كه در كوه طور ذكرى از او شنيدى . عرضكرد: قاتلين او چه كسانى هستند؟!
خداوند متعال فرمود: گروهى از طاغيان و ظالمان امت جدش در زمين كربلا او را مى كشند و اسب او ناله مى كند و فرياد مى زند الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها (فرياد، فرياد، از امتى كه پسر دختر پيامبرشان را كشتند.) پس بدن او بدون غسل و كفن برروى ريگها مى گذارند و اموال او را بغارت ميبرند و اهل و عيال او را به اسيرى مى برند و يار و ياورانش را مى كشند و سرمقدسش را با سر ياورانش بر روى نيزه مى گذارند و مى گردانند.
اى موسى ؛ اطفال كوچكش از تشنگى ميميرند و پوست بدن بزرگانشان از تشنه گى جمع مى شود، هر چه استغاثه و امان مى خواهند كسى آنها را يارى نمى كند و امان نمى دهد.
حضرت موسى (ع ) گريه كرد و عرضكرد؛ اى پروردگارا چه عذابى براى قاتلين او هست . خداوند متعال فرمود: عذابى كه اهل آتش از شدت آن عذاب بآتش پناه ميبرند رحمت من و شفاعت جدش بآنها نخواهد رسيد و اگر براى كرامت و بزرگوارى آن حضرت نبود من همه آنها را بزمين فرو مى بردم .
حضرت موسى (ع ) فرمود ؛ پروردگا را از آنها و كسانيكه راضى بكار آنها باشند بيزارم . خداوند متعال فرمود: من براى تابعين آن حضرت رحمت قرار دادم .
و بدان : هركس كه بر او گريه كند و يا ديگرى را بگرياند يا خود را مانند گريه كنندگان در آورد، بدن او را بر آتش حرام ميگردانم .(23)

حضرت خضر
حضرت موسى (ع ) به حضرت حضر نبى على نبينا وآله و (ع ) رسيد و بعد از احوال پرسى ، حضرت موسى (ع ) براى حضرت خضر (ع ) از فضائل و مناقب آل محمد(ص ) فرمود و بعد از مصائب و ابتلائات آنها نقل كرد تا به قضيه حسين (ع ) رسيد صداى آنها به ناله و گريه بلند شد.(24)
گريه در ماتمت از شادى دوران خوشتر
آرى از عيش جهان ديده گريان خوشتر
غمت اى لاله خونين به دل ماست هنوز
بر دل اين مُهر غم از مُهر سليمان خوشتر
خاك كوى توبه هر درد شفابخش بود
كوى دلجوى تو از روضه رضوان خوشتر
خاك آن واديه چون گشت عجين باخونت
آن تراب آمده از لاله نعمان خوشتر
تا كه شاداب شود مزرعه دين گفتى
خفتن اندر يم خون با تن عريان خوشتر
همه جا بود شعار تو حسين جان برخلق
مردن از زندگى سر به گريبان خوشتر
مرگ يكبار بود ناله و شيون يكبار
گردهم زود بر اين مخمصه پايان خوشتر
بشكستى قفس تن نشكستى پيمان
گفتى از جان برود بر سر پيمان خوشتر
ببريدى ز جوانان نبريدى ز خدا
كه تو را لطف حق ار داغ جوانان خوشتر
اذن ميدان به پسر دادى و گفتى بخرام
در برم اى قدت از سرو خرامان خوشتر
نشدى تابع زور و سخنت بود چنين
مرگ باشد به من از بيعت دو نان خوشتر
تا رخ خون جبين ريخت تو را بسرودى
سرخ رويى ز خجالت بر جانان خوشتر
خوش بود از لب لعل تو شنيدن قرآن
ليك از عرشه نى خواندن قرآن خوشتر
ثابتم مهر تو را از دو جهان دارم وبس
اين متاعم بود از نعمت امكان خوشتر (25)

حضرت سليمان ع
روزى حضرت سليمان على نبينا وآله و (ع ) روى فرش و بساطش با لشكريان نشسته بود و در هوا سير مى كرد، باد بساط آن حضرت را بسوى مقصد حركت مى داد.
در مسير راه گذرش به سرزمين كربلا افتاد، ناگاه بساط حضرت سه مرتبه دور خودش پيچيد بطورى كه حضرت و لشكريانش همه ترسيدند كه سقوط كنند. بعد باد آرام گرفت و ساكت شد و بساط و فرش را در سرزمين كربلا فرود آورد.
حضرت سليمان (ع ) ناراحت شد و باد را توبيخ كرد و فرمود: چرا اينجورى شدى و چرا اينجا فرود آمدى ؟! باد بامر پروردگار متعال شروع به روضه خوانى و مرثيه خوانى و ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء نمود و گفت : اى سليمان در همينجا حسين (ع ) را بقتل رسانيدند. همينجا بود كه نوه پيغمبر اسلام محمد مختار (ص ) و پسر على كرار را شهيد كردند.
حضرت سليمان (ع ) گريه كرد و بعد فرمود: چه كسى او را شهيد مى كند؟!
گفت : يزيد پليد كه نفرين شده تمام آسمان و زمين است .
حضرت سليمان (ع ) هر دو دستشان را بالا بردند. و يزيد و اتباعش را نفرين كردند و تمام لشكريان از انس وجن ... آمين گفتند. سپس باد وزيدن گرفت و بساط و فرش را بحركت در آورد. (26)
دلم از واقعه كرببلا پر خون است
زين الم ز ابر بصر دامن من جيحون است
ميطپد مرغ دل اندر برم از داغ حسين
ديده از اشگ بصر تا به ابد گلگون است
شد كمان قامت كلثوم زداغ عباس
زينب زار از اين واقعه دل پر خون است
آه از آندم كه زدند آتش كين در حرمش
دل بشد خون و روان از بصرم جيحون است
ياد سرو قد اكبر چو نمايد بجهان
ام ليلاى ستم ديده زغم مجنون است
هم سكينه شده غمگين ز غم داغ پدر
عابدين همدم رنج والم آن دلخون است
شد رباب از غم مرگ على اصغر بى تاب
ناله او ز زمين تا زبر گردون است
هم رقيه زغم مرگ پدر گريه كنان
زينبش مويه كنان سر بسوى هامون است
خامه منشق شد از اين شرح الم (مرتضوى )
قلم افتاد زبس شرح غمش افزون است (27)

حضرت عيسى ع
حضرت عيسى (ع ) با حواريون در بيابان سياحت مى كردند، در اثناء راه مسيرشان به سرزمين كربلا افتاد. ديدند، شيرى دستهاى خود را پهن كرده و راه را برآنها گرفته .
حضرت عيسى (ع ) جلوى شير آمد و فرمود: چرا اينجا نشسته اى و ما را رها نمى كنى كه برويم ؟! شير با زبان فصيح گفت : من به شما راه نمى دهم ، تا اينكه يزيد قاتل امام حسين (ع ) را لعن كنيد.
حضرت عيسى (ع ) فرمود: حسين كيست ؟
شير گفت : او نوه دخترى حضرت محمد (ص ) و آله نبى امى و پسر حضرت على ولى (ع ) است .
حضرت عيسى (ع ) نالان و گريان فرمود: قاتلش كيست ؟! شير گفت : او يزيد است كه نفرين شده همه وحشيها و درندگان است ، خصوصا در ايام عاشورا.
(خلاصه روضه كربلا را خواند كه حضرت عيسى و حواريون گريه زيادى نمودند. بعد حضرت عيسى (ع ) دستهايش را بالا برد و با حال گريه يزيد را لعن كرد و يارانش هم به دعاى حضرت آمين گفتند. سپس شير از آنجا دور شد.(28)
ايدوست در هواى تو مى سوزم
مى سوزم و براى تو مى سوزم
چون ابر از فراق تو مى گريم
چون شمع در هواى تو مى سوزم
پروانه وار از شرر عشقت
تا جان كنم فداى تو مى سوزم
دل با تو آشنا شد و مى سوزد
من هم ز آشناى تو مى سوزم
دارم به سينه داغ عزيزانت
چون لاله در عزاى تو مى سوزم
از درد اشتياق تو مى نالم
از داغ كربلاى تو مى سوزم
من ذرّه حقير و تو خورشيدى
در سايه لواى تو مى سوزم
مهرت بهشت و اين عجب اى مولا
كه امروز با ولاى تو مى سوزم
در حسرت حريم تو روز و شب
تا سر نهم بپاى تو مى سوزم
فردا مرا سزد كه نسوزانند
كه امروز از براى تو مى سوزم (29)

غم درد حسين
در تفسير آيه (واذكر من الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا) اسماعيل بن ابراهيم عليهماالسلام نبود، بلكه مقصود از آن پيامبرى از پيامبران عظام بوده كه حق تعالى وى را به طرف قومش مبعوث فرمود، متاسفانه قومش او را گرفته و پوست سر و صورتش را كندند.
خداوند متعال فرشته اى را نزدش فرستاد و عرضه داشت : خداوند متعال مرا به سوى تو فرستاده و امر كرده كه به تو عرض كنم كه هر چه مى خواهى از او بخواه تا به تو عنايت شود.
حضرت اسماعيل با حال گريه فرمود: از خدا بخواه كه آنچه از بلا و محنت به حسين (ع ) مى رسد مرا پيرو آن حضرت كن و به من آن توجه را عنايت فرما.

نوحه سرايى حضرت زكريا
حضرت زكريا (ع ) از پروردگار متعال خواست كه اسماء خسمه پنج تن آل عبا (عليهم السلام ) را به او بياموزد. جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اسم پنج تن (عليهم السلام ) را به او ياد داد.
وقتى كه حضرت زكريا (ع ) اسم حضرت محمد(ص ) و فاطمه (عليهاالسلام ) و حسن (ع ) را مى فرمود، هم و غم او برداشته مى شد و اندوهش بر طرف مى گشت ، ولى وقتى كه اسم حضرت حسين (ع ) را فرمود، گريه گلوگير او مى شد و پشت سر هم نفس مى زد.
روزى فرمود: خداوندا چرا من وقتى اسم آن چهار حضرت را مى برم با نام آنها غم و غصه ام بر طرف مى شود ولى تا اسم حسين را مى برم اشك از چشمانم سرازير مى شود. و نفسم منقطع و هيجانى مى شود؟!
خداوند تبارك و تعالى ، حضرت زكريا را از قصه امام حسين (ع ) با خبر كرد و روضه كربلا را براى آن حضرت تعريف كرد. و به او فرمود: كهيعص .كاف : اسم كربلااست .
هاء: هلاك عترت طاهره .
ياء: يزيد قاتل ظلم كنند بر حسين (ع ).
عين : عطش حسين (ع ).
صاد: صبر حسين (ع ) بر مصائب .
وقتى كه حضرت زكريا (ع ) اين كلمات را شنيد، سه روز درب مسجد را بست و از رفت و آمد مردم به مسجد ممانعت نمود و مشغول گريه وزارى و مرثيه خوانى شد.(30)
اى حسينى كه جهان در محنت خون گريد
آسمان بر تو و قبر و وطنت خون گريد
گلشن عشق بود كرببلايت اما
عوض خنده گل اين چمنت خون گريد
بود آخر سخنت زمزمه واعطشا
دل هر سوخته بر آن سخنت خون گريد
جامه پوشيد ترا زينب و هنگام وداع
ديد بر پيكر تو پيرهنت خون گريد
بسكه با نيزه و شمشير به جانت زده اند
هر سر موى تو بر زخم تنت خون گريد
شد كفن كهنه حصيرى به تن صد چاكت
زخمهاى بدنت بر كفنت خون گريد
همه از داغ تو گريند ولى باز حسين
ديده تو به يتيم حسنت خون گريد
در شب يازدهم انجمنى بود ترا
دل ما از غم انجمنت خون گريد
نيمى از راه بلا را تو بسر پيمودى
عالمى بر سر دور از بدنت خون گريد
زغمت بسكه دل ما و ((مؤ يّد)) خون است
دل آن سوخته چون چشم منت خون گريد (31)

گريه حوريه
حضرت خاتم انبياء محمد صلى عليه و آله فرمود: شب معراج حضرت جبرئيل (ع ) دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و من مسرور بودم ، سپس ‍ ديدم درختى از نور در آنجاست كه دو ملك زير آن تا روز قيامت به درست كردن زيور و حلّه مشغولند.
سپس جلو رفتم ، ديدم يك سيب بزرگى كه به بزرگى آن نديده بودم آنجاست ، پس يك دانه از آن را گرفتم و شكافتم . ناگهان حوريه اى از آن ظاهر شد كه مژگانش مانند اطراف سر بال بود.
گفتم : تو مال كيستى ؟
حوريه گريه اى كرد و گفت : من از آن فرزند مظلوم تو حسين بن على (ع ) هستم .(32)
اى حسين ، ايكه ز داغت در و ديوار گريست
هر دل زنده و هر ديده بيدار گريست
انبياء را همه دل سوخت به مظلومى تو
اولياء را همگى ديده و، دل زار گريست
در دل نوح غم تشنگيت طوفان كرد
كه به طوفان زد و چون موج گرانبار گريست
گفت چون واقعه كرببلا را جبريل
فاطمه ناله زد و، احمد مختار گريست
ديد در خواب ترا چون بدل لُجّه خون
با دلى غرقه بخون حيدر كرار گريست
بود ذكر عطشت پيشتر از خلقت آب
ايكه ابر، از غم تو بر سر كهسار گريست
پيش دريا چو نظر كرد بحالت عباس
خون دل در عوض اشك ، علمدار گريست
گرچه از تاب تب و سوز عطش اشك نداشت
از غم بيكسيت نرگس بيمار گريست
برزمين ماند تنت ثابت و سيار سرت
هم به سر هم به تنت ثابت و سيار گريست
از همه بيش ((مؤ يّد)) دل زينب مى سوخت
كه چو شمعى كه بگريد به شب تار گريست (33)

مجلس گريه
مرحوم آية الله آشيخ جعفر شوشترى رضوان الله تعالى عليه در كتاب خصائص الحسينه در ارتباط با گريه پيغمبر اكرم (ص ) قبل از تولد امام حسين (ع ) مى فرمايد: مسجد پيغمبر و در اينجا مرثيه خوان گاهى جبرئيل (ع ) بود، و گاهى پيغمبر (ص ) و گاهى ملك قطر زمين ، و گاهى دوازده ملك كه بصورت مختلف آمدند و مرثيه حضرت را گفتند، و گاهى همه ملائكه چنانكه در خبر است كه هيچ ملكى باقى نماند، مگر اينكه آمد و تعزيت آن حضرت را به فرزندش حسين (ع ) گفت . و اين مجالس در تحت ضبط و حصر نيامده ، و هر چه بخواهم به عدد در بياورم اين مجالس نبويّه را از حيثيت احوال ، امكنه و ازمنه و غير آن ، مى بينم ممكن نيست ، زيرا كه از تتبع اخبار چنين ظاهر مى شود كه از اول ولادت حسين (ع ) بلكه از اوّل حملش تمام مجالس پيغمبر(ص ) به مجلس مرثيه آن سرور بود.
در شب و روز، در مسجد و خانه ، و بساتين و كوچه و بازار، و سفر و حضر، در خواب و بيدارى ، گاهى خود بيان ميفرمود از براى اصحاب ، و گاهى از ملائكه استماع مى نمود، گاهى به خاطر مى آورد، پس آه مى كشيد، گاهى تصور حالات او را مى نمود. پس گاهى مى فرمود: گويا مى بينم او را كه استغاثه مى كند و كسى ياريش نمى كند، و گاهى مى فرمود: گويا مى بينم اسيران را كه بر شتران سوارند، و گاهى مى فرمود: گويا مى بينم كه سر او را هديه از براى يزيد ميبرند، پس هر كس نظر كند به آن سرو فرحناك شود، در ميان زبان و قلبش خدا مخالفت اندازد، گاهى مى فرمود: صبركن اى اباعبدالله . (34)
چشم ما چشمه اشك است و دل ما خون است
ز حديثى كه از آن خاطره دلها خون است
چه توان بود به جز واقعه كرببلا
كه زيادش دل هر بنده و مولا خون است
تا ابد نهضت مردانه و خونين حسين
ثبت بر صفحه تاريخ جهان با خون است
هر دلى خون شود از اين غم جانسوز ولى
بيشتر از همه دلها دل زهرا خون است
چه بلا خواست كه در ساحل درياى فرات
زكران تا به كران ساحل دريا خون است
گوش تا مى شنود، زمزمه واعطشاست
چشم تا مى نگرد دامن صحرا خون است
تشنه گان را ز عطش خون دل از ديده رود
آب ناياب و بود آنچه كه پيدا خون است
ساقى تشنه لبان خفته بر آب ولى
عوض آب روان بر لب سقا خون است
وه چه زيباست رخ شبه پيمبر اما
زچه رو پرده آن صورت زيبا خون است
زدم از خون دل اين نامه جانسوز رقم
كه ((مويّد)) دلم از اين غم عظمى خون است (35)