داستانهاى عارفانه
در آثار استاد علامه آية الله حسن زاده آملى
جلد ۱
عباس عزيزى
- ۲ -
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْگويند: عالمى گربه اى داشت ، در اثر
تكرار عبادت و نماز، هر موقع كه او به نماز مى ايستاد، گربه هم
ركوع و سجود مى كرد، بعد گفتند: كرامت اين عابد همين است .(51)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْابن خلّكان در شرح حال شيخ رييس نقل
كرده است كه : ((هرگاه مساءله اى
بر وى دشوار مى شد، وضو مى گرفت و به مسجد جامع مى رفت و نماز
مى گزارد و خداى عزّوجلّ را مى خواند كه آن را بر وى آسان
گرداند و آن در بسته را به روى او بگشايد.))(52)
|
بى هوشى امام صادق عليه السلام در حال
نماز |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْ((عارف
ربانى ، عبدالرزاق قاسانى در تاءيلاتش گفته است : امام صادق
عليه السلام در نماز بود كه ناگهان بى هوش بر زمين افتاد. علت
آن را از حضرت پرسيدند.
فرمود: پيوسته آيه را تكرار مى كردم تا اين كه از گوينده اش ،
آن را شنيدم . سپس مى گويد: فاضل ميبدى در شرح ديوان ، از
شيخ سهروردى نقل كرده است : زبان امام عليه السلام در اين وقت
مانند درخت موسى شده بود كه گفت : انى
اءنا الله . اين حكايت در
الاحياء فى تلاوة القرآن موجود است
)).(53)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْ((شخصى
نزد امير مؤ منان عليه السلام آمد و گفت : اى اميرمؤ منان ! از
نماز شب محروم شده ام .
حضرت فرمود: گناهانت تو را مقيّد كره و دست و پايت را بسته اند)).
كلينى قدس سره در باب ذنوب از كتاب ايمان و كفر، نقل مى نمايد
كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((چون
مرد گناه كند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت ، از چاقويى كه
در گوشت فرو رود، سريعتر در كسى كه مرتكب آن شده ، فرو مى رود)).(54)
(55) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْ((شخصى
نزد سلمان فارسى آمد گفت : اى اباعبدالله ! من توان آن ندارم
كه در شب نماز به جاى آورم . سلمان گفت : در روز گناه مكن !))(56)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود: ((هر كس خدا و عظمت او را
بشناسد، دهانش را از سخن ، و شكمش را از طعام ، باز دارد و خود
را به نماز و روزه مشغول سازد)).
پس مردم گفتند: پدر و مادرمان به فدايت ! اى رسول خدا صلى الله
عليه و آله و سلم ! آيا اين گونه اشخاص ، از اولياى خدايند؟
فرمود: ((اولياى خدا سكوت كنند،
و سكوتشان تفكر باشد، و سخن گويند و سخنشان ذكر باشد، و نظرشان
عبرت است ، و نطق كنند نطقشان حكمت باشد. راه رفتنشان ميان
مردم بركت است . اگر خداى براى آنان اجلى مقرّر نفرموده بود،
از ترس عذاب و شوق به ثواب ، ارواحشان در اجسادشان نمى گنجيد)).(57)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْانس بن مالك گويد: رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم ، روز يكشنبه ماه ذى القعده ، خطاب به
مردم فرمود:
اى مردم ! كداميك از شما خواهد كه توبه كند؟
مردم گفتند: همه خواهيم توبه كنيم اى رسول خدا صلى الله عليه و
آله و سلم !
فرمود: غسل كنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز به جاى آريد و
در هر ركعت ، سوره حمد را يك مرتبه و قل هو الله را سه مرتبه و
معوذتين را يك مرتبه ، تلاوت كنيد! سپس هفتاد مرتبه ،
استغفرالله بگوييد و با لا حول و لا قوة
الا بالله العلى العظيم آن را به پايان بريد. آن گاه
بگوييد: يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و
ذنوب جميع المؤ منين و المؤ منات فانه لا يغفر الذنوب الا انت
.
سپس فرمود: هر كس از امت من چنين كند، از آسمان ندا آيد كه
عملت را دوباره از سر گير! كه خدا توبه ات را پذيرفته و
گناهانت را بخشيده است . و ملكى زير عرش ندا سر دهد كه : اى
بنده ! بر تو و خاندان و ذريه ات بركت باد! ملكى ديگرى ندا
دهد: اى بنده ! دشمنانت را روز قيامت راضى خواهى كرد! منادى
ديگر گويد: اى بنده مؤ من ! خواهى مرد و دينت از تو سلب نخواهد
شد و قبرت وسيع شود و منّور گردد.
ملكى ديگر ندا سر دهد كه : پدر و مادرت از تو راضى شوند؛ گرچه
از تو در غضب باشند. آنان و ذريه ات بخشيده شوند و تو در دنيا
و آخرت در فراخى و گشايش روزى خواهى بود.
جبرييل ندا كند: من همراه ملك الموت شوم ، تا با تو مدارا كند
و مرگ ، تو را آزار ندهد و روح از بدنت به سلامت بيرون آيد.
مردم گفتند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اگر كسى
غير ماه ذى القعده اين عبادت را انجام دهد، چگونه است ؟
فرمود: تفاوتى نكند و همان طور خواهد شد كه بيان نمودم ، اين
كلمات را جبرئيل در معراج به من آموخته است .(58)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى
كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف
بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو، در سحر خيزى و تهجد عزمى راسخ
و ارادتى ثابت داشتم . در رؤ ياى مبارك سحرى ، به ارض اقدس
رضوى تشرف حاصل كرده ام و به زيارت جمال دل آراى ولى الله اعظم
ثامن الحجج على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه آلاف التحية
والثناء - نايل شدم . در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور
باهرالنور امام عليه السلام مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردند كه
در آن مزار حبيبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در كنار
اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده است
. من از روى عشق و علاقه مفرطى كه به علم داشتم ، نماز خواندم
و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم سلطان دين رضا - روحى لتربته
الفداء، و خاك درش تاج سرم - رسيدم و عرض ادب نمودم . بدون اين
كه سخنى بگويم امام كه آگاه به سرّ من بود و اشتياق و التهاب و
تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مى دانست ، فرمود: نزديك
بيا، نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ديدم آب دهانش را جمع
كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش امام خم شد و من
زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويى خواستم لبهاى
امام را بخورم ، از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در همان
حال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آب دهانش را به لبش
آورد و من آن را بخوردم كه هزار علم و از هر درى هزار در ديگرى
بر روى من گشوده شد.
پس از آن امام عليه السلام طى الارض را عملا به من بنمود، كه
از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود،
به در آمدم . به آن نويد سحرگاهى اميدوارم كه روز به گفتار
حافظ شيرين سخن به ترنم آيم كه :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم
دادند
|
واندر آن ظلمت شب آب حياتم
دادند
|
چه مبارك سحرى بود و چه
فرخنده شبى
|
آن شب قدر كه اين تازه
براتم دادند
|
من اگر كامروا گشتم و خوشدل
چه عجب
|
مستحق بودم و اينها به
زكاتم دادند(59)
|
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْروزى كه ابراهيم فرزند رسول خدا صلى
الله عليه و آله و سلم وفات كرده بود سه سنّت جارى شده است ،
يكى اين كه آفتاب منكسف شد، مردم گفتند: چون فرزند رسول خدا
وفات كرده است آفتاب منكسف شده است . رسول خدا به منبر رفت و
پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم آفتاب وماه دو آيت الهى
اند كه به امر او سير مى كنند و مطيع فرمان اويند، به ممات و
حيات كسى منكسف نمى شوند. پس هرگاه انكساف ماه يا آفتاب روى
داد نماز بخوانيد، سپس از منبر فرود آمد و با مردم صلاة كسوف
به جاى آورد.
منطق شريعت اين گونه است كه متن علم و صرف حقيقت است . يك حرف
گزاف در دين الهى راه ندارد. و نفى كسوف شمس و قمر به موت و
حيات كسى خود از اعظم آيات نبوّت و دليل صدق آن حضرت است .
آن سه سنّت كه در حديث آمده است ، در مرآة العقول گويد:
احدى السنن وجوب الصلوة للكسوف ، و
الثانية عدم وجوب الصلوة و لا رجحانها على الطفل قبل اءن يصلّى
، و الثالثة عدم نزول الوالد فى قبر الولد يعنى يكى از
آن سه سنت وجوب صلاة كسوف است . و دوم عدم وجوب و رجحان صلاة
كسوف بر طفلى كه هنوز نماز بر او واجب نشده است . و سوم عدم
نزول والد در قبر والد (كه كراهت دارد پدر فرزندش را به خاك
بسپارد).(60)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْكلينى به اسنادش از اسحاق بن عمّار
نقل مى كند:(61)
از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: رسول خدا در مسجد،
نماز صبح را با مردم خواند. جوانى را ديد كه كم خوابى از چهره
و حركاتش پديدار بود. رنگش به زردى گراييده و چشمش نحيف گشته
و چشمانش در گودى فرو رفته بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم بدو فرمود: اى فلانى ! شبت را چگونه سپرى كرده اى ؟
جوان گفت : در حال يقين ، رسول خدا از سخن او به شگفت آمد و
فرمود: هر يقينى را، حقيقتى و نشانى است . حقيقت و نشانه يقين
تو چيست ؟
گفت : اى رسول خدا! حقيقت يقين من آن است كه مرا به حزن آورده
و خوابم را ربوده و روزم را تشنه نموده است . پس از دنيا و
مافيها دورى جسته ام ؛ گويى به عرش خدايم مى نگرم ، و مى بينم
كه حساب و حشر خلايق برپاست و من در آنانم . اهل بهشت در
بهشتند و به تعارف و معارفه مشغولند و بر بالش و تخت خود، تكيه
داده اند. و گويى اهل دوزخ را مى بينم كه در حال شكنجه و
عذابند و كمك مى طلبند و زفير آتش را مى شنوم و در گوش خود،
حسّ مى نمايم . (چون سخن جوان به اين جا رسيد) پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم روى به اصحابش نمود و فرمود: اين بنده اى
است كه خداوند دلش را به ايمان نورانى فرموده است . سپس رو به
آن جوان كرد و بدو فرمود: خود را بر همين حال حفظ كن !
جوان عرض كرد: اى رسول خدا! من استدعا دارم كه از خداوند طلب
نماييد، تا در ركاب شما به شهادت رسم .
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواسته او را اجابت
نمود و از خداوند، شهادت او را طلبيد. بدين ترتيب ، آن جوان
مدتى بعد در يكى از غزوات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
پس از نه نفر شهيد به شهادت رسيد، كه او شهيد دهمين بود.(62)
(63) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْعلى عليه السلام فرمود: اصحاب محمد
صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى از شما را نبينم
كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و
شب را بيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى
گونه هاى خود را به خاك مى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و
قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند و مضطرب و
نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثر طول سجده مانند زانوهاى بز،
پينه بسته بود. هرگاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد، از ترس
عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمانشان جارى
مى گشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند
درخت كه در روز وزيدن تندباد مى لرزد.(64)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْابن وهب قرشى نقل مى كند، كه از
امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: ((گروهى
از فلسطين نزد امام باقر عليه السلام آمدند و از آن حضرت
درباره مسايلى پرسش نمودند و حضرت به آنها پاسخ فرمود. سپس
درباره الصمد پرسش نمودند. آن حضرت فرمود: تفسير صمد در خود
كلمه الصّمد است . اءلف ، دليل بر انيّت خداست كه فرموده
شهد الله انه لا اله الا هو، و
اين اشاره است به اين كه او از آن كه حواس بتوانند به ادراكش
آورند، غايب است . لام ، دليل بر الهيت اوست به اين كه او از
آن كه حواس بتوانند به ادراكش آورند، غايب است . لام ، دليل بر
الهيت اوست به اين كه او خداست ... چه ، تفسير اله اين است كه
كسى كه مردم را از درك ماهيت و چگونه گى اش با حس و خيال باز
مى دارد و آنان را حيران مى كند)).
تا اين كه فرمود: ((هر وقت شخصى
در ماهيت بارى تعالى و كيفيت او فكر كند، درمانده شده ، متحيّر
مى گردد...))
انيت از انّ مشتق است . چنان كه از فرمايش امام باقر عليه
السلام كه نيكو فرموده است ، به دست مى آيد كه انيّت همان قول
خداى عزّوجلّ: شهد الله اءنه لا اله الا
هو است و تعبير از وجود به انيت و از حدود به ماهيت يا
مائيت در سخنان و زبان اهل الله كم نيست .
ظهور تمام ماهيات به وسيله وجود است و به خودى خود نورانيتى
ندارند و بلكه در ذات خود نيستى محض و تاريكى محض مى باشند و
نور خود را از غير خود، يعنى وجود كسب كرده اند؛ چون خداوند
متعال حدّ و نهايتى ندارد، ماهيتى نيز در مورد او متصور نيست .
و والاتر و بالاتر از اين است كه هم جنس مخلوقاتش باشد. در
حديث آمده است كه : ((پروردگار
ما، به ذات خود نورانى است . حىّ الذات ، قادر الذات و عالم
الذات است . هر كس بگويد: او قادر به قدرتى و عالم به علمى و
حىّ به حياتى است ، در كنار خداوند متعال ، خداى ديگرى را شريك
گرفته است و بر ولايت ما نيست )).(65)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْكلينى در كافى به اسنادش از امام
صادق عليه السلام نقل مى كند: حبرى (عالم يهودى ) خدمت امير مؤ
منان رسيد و پرسيد: اى امير مؤ منان ! آيا هنگام عبادت ،
پروردگارت را ديدى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو! چشمان با مشاهده ديدگان او را نمى
بينند؛ ولى قلبها با حقايق ايمان او را مى بينند.(66)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشيخ صدوق در امالى ، از مفضل نقل مى
كند كه گفت : ((از امام صادق
عليه السلام شنيدم كه فرمود: از جمله سخنان خداوند با موسى
عليه السلام اين بود كه خطاب به او فرمود: اى پسر عمران !
دروغگوست كسى كه بگويد: مرا دوست دارد ولى چون شب فرا رسد، در
خواب باشد. آيا محبّ، مايل نيست كه با محبوبش خلوت كند؟! اى
پسر عمران ! من دوستانم را مى شناسم وقتى كه شب فرا رسد، ديده
آنان ، از قلبشان متحوّل شود و عقوبتم برابر چشمانشان مجسّم
گردد. از روى مشاهده مرا خطاب نمايند. و از روى حضور با من
تكلّم كنند. اى پسر عمران ! از قلبت مرا خشوع ده و از بدنت
خضوع و از چشمت ، در ظلمات شب ، اشك ! مرا بخوان كه قريب و
محبيم خواهى يافت !)).(67)
|
- خدايى را كه نبينم نمى پرستم
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْامير مؤ منان در مسجد كوفه ، بالاى
منبر خطبه مى خواند. مردى برخاست كه به او ذعلب مى گفتند،
داراى زبانى بليغ در خطبه و قلبى شجاع بود. گفت : اى امير مؤ
منان ! آيا پروردگارت را ديده اى ؟
حضرت فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! من خدايى را كه نبينم ، نمى
پرستم .
پرسيد: اى امير مؤ منان ! پس چگونه او را ديده اى ؟
فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! ديدگان با مشاهده او را نمى بينند،
ولى قلبها با حقايق ايمان او را مى بينند. واى بر تو اى ذعلب !
خداى من چنان لطيف است كه لطفش به وصف در نمى آيد و چنان
عظيم است كه با عظمت وصف نمى گردد و چنان بزرگ كبرياست كه با
بزرگى وصف نمى شود. در جلالت چنان جليل است كه با غلظت وصف نمى
شود. قبل از هر چيز است و نمى شود گفت : پيش از چيزى است . بعد
از هر چيز است و نمى شود به او بعد گفت . اشياء را خواسته ،
اما نه با همت . درك كرده است ، اما نه با خدعه . در همه
اشياست ، اما با آنها مخلوط نيست و از آنها هم جدا نيست . ظاهر
است ، نه به شكل مباشرت . متجلّى است ، نه با ديدن . دور است ،
نه با مسافت . قريب است نه با نزديك شدن ، لطيف است ، نه با
جسم داشتن . موجود است ، نه بعد از عدم . فاعل است ، نه به
اضطرار. صاحب تقدير است ، نه با حركت . زياد مى شود، نه با
اضافه . شنواست ، نه با آلتى . بيناست ، نه با اءداتى . اماكن
حاوى او نمى شوند و اوقات او را شامل نمى گردند صفات او را
محدود نمى كنند و خواب او را نمى گيرد. هستى او از اوقات سبقت
جسته ، وجودش از عدم و ازلش از ابتدا پيشى گرفته است . با خلق
مشاعر فهميده مى شود كه كسى براى او مشاعر قرار نداده و با
تجهيز جواهر فهميده مى شود كه جوهر ندارد و با ضد قرار دادن
ميان اشيا فهميده مى شود كه او ضد ندارد و با خلق تقارن ميان
اشيا فهميده مى شود كه او قرين ندارد. نور را ضد ظلمت قرار
داده است و خشكى را ضد ترى و زبر را ضد نرمى ، و سردى را ضد
گرمى متباين ها را با هم جمع كرده و ميان چيزهاى نزديك ، دورى
افكنده است كه با تفريق ، بر مفرّق و با تاءليف ، بر مؤ لف
دلالت مى كند. و اين سخن خداى تعالى است :
((و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلّكم تذكرون
)).(68)
ميان قبل و بعد، فاصله انداخت تا معلوم شود كه او قبل و بعدى
ندارد و موجودات با غرايزشان گواهند كه آفريننده غريزه آنها،
غريزه ندارد و با موقّت بودنشان اعلام مى كنند كه براى قرار
دهنده وقت آنها وقتى نيست . ميان موجودات حجاب و مانع قرار
داده تا معلوم شود ميان او و خلقش حجابى نيست . پروردگار است ،
بدون اين كه خود پروردگارى داشته باشد و اله است ، بدون اين كه
خود الهى داشته باشد. عالم است ، بدون اين كه معلوم باشد. سميع
است ، بدون اين كه مسموع باشد)).(69)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر حديث است كه پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم در حال نماز بود كه مردى باديه نشين در نماز
خود چنين مى گفت : ((خداوندا! من
و محمد را مشمول رحمت خويش قرار ده و نه كسى ديگر را!))
پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز را سلام گفت ،
خطاب به باديه نشين فرمود: ((رحمت
واسعه الهى را تنگ كردى (محدود و سنگچين نموده اى )
(70) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز حكيم متاءله آقا ميرزا ابراهيم
زنجانى در شرح احوال ميرزاى جلوه نقل شده است :
((وى پيوسته به نيم شب برخاستى و
دوگانه بدرگاه يگانه گذاشتى و تا فجر برآيد به حجره اندرون به
ورزش تن گذراندى . آنگاه نماز صبح كردى و از پى نوافل و
تعقيبات ، سپس به تدريس نشستى تا دو ساعت مانده به ظهر و گاه
مى شدى كه ناصرالدين شاه به ديدن او مى آمد و او مى فرمودى كه
مرا حالى نيست و او برمى گشتى !)).(71)
|
نماز بر جنازه سعد بن معاذ
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْديلمى در آخر باب بيست و يكم ارشاد
القلوب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه پيامبر بر
جنازه سعد بن معاذ نماز خواند و فرمود: ((نود
هزار فرشته كه در ميانشان جبرئيل حاضر بود در نماز او شركت
جستند. از جبرئيل پرسيدم : به چه علت استحقاق يافته است كه شما
بر او نماز گذاريد.
گفت : او سوره قل هو الله را دايم ، چه ايستاده و چه نشسته و
چه پياده و چه سواره و در حال رفتن و آمدن مى خواند)).(72)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْيونس از پيامبران بود چون به آن
كشتى پر از مردم گريخت قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد و ماهى
بلعيدش و او در خور سرزنش بود، پس اگر نه از تسبيح گويان مى
بود تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند، پس او را كه بيمار بود
به خشكى افكنديم و بر فراز سرش بوته كدو رويانديم و او را بر
رسالت صد هزار كس فرستاديم آنها ايمان آوردند و تا زنده بودند
برخورداريشان داديم .(73)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْشخصى يهودى ، اميرالمؤ منين عليه
السلام را راجع به زندانى كه زندانيش را به اطراف زمين
گردانيد، مورد سؤ ال قرار داد. پس آنگاه حضرت فرمود: اى يهودى
! زندانى كه زندانيش را به اطراف زمين سير داد عبارت است از
ماهى معروفى كه يونس عليه السلام در شكمش محبوس گشته بود تا
اين كه يونس عليه السلام در دل تاريكى ها ندا در داد و گفت :
لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من
الظالمين كه در اين هنگام خداوند دعايش را اجابت كرد و
به ماهى فرمان داد تا او را از شكم خود بيرون افكند. سپس ماهى
وى را بر ساحل دريا انداخت .(74)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْامير مؤ منان عليه السلام فرمود:
حضرت خضر را شب پيش از جنگ بدر، در خواب ديدم و به او گفتم :
چيزى به من بياموز تا بر دشمنان خود فايق آيم ! او گفت : اين
را بر زبان جارى ساز: يا هو يا من لا هو
الا هو!
پس چون صبح شد، خوابم را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و
سلم بازگفتم . ايشان فرمود: اى على ! تو اسم اعظم را آموخته اى
، پس در روز جنگ بدر همين جمله بر زبانم جارى بود.(75)
|
ذكر على عليه السلام در صفين
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْروزى امير مؤ منان قل هوالله احد را
قرائت فرمود و چون از آن فارغ شد فرمود:
يا هو من لا هو الا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين .
ايشان در روز جنگ صفين همين را مى خواند و حمله مى برد.
عمار ياسر پرسيد:
اى امير مؤ منان ! اين كنايات چيست كه مى گويى ؟
فرمود: اسم اعظم و پايه توحيد خداست . آن گاه قرائت كرده است
شهد الله انه لا اله الا هو و
نيز آخر سوره حشر را، سپس از مركب خود پياده شد و چهار ركعت
نماز، قبل از زوال ظهر خواند)).(76)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْعلاء بن كامل گويد: شنيدم كه امام
صادق عليه السلام (در حالى كه به فرموده خداوند در آخر سوره
اعراف نظر داشت ) مى فرمود: شب هنگام ، با حال زارى و بيم ،
بدون آنكه آوايت را آشكار كنى ، پروردگارت را در ضميرت ياد كن
(و بگو): لا اله الا الله وحده لا شريك
له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و يحيى و هو على كل شى ء
قدير علاء بن كامل گويد: من به حضور شريف امام عرضه
داشتم كه جمله ((بيده الخير))
را در اين ذكر نياورديد. (چطور است اين را هم بر آن بيافزائيم
؟) آنگاه حضرت فرمودند: گرچه خير بدست خداست . ولى تو آنچه را
كه گفتم ، همانطور (بدون آنكه چيزى بر آن بيافزايى ) ده بار
بگو. و نيز هنگام برآمدن آفتاب و هنگام فرو شدن آن ده بار بگو:
اعوذ بالله السميع العليم .(77)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْمرحوم استاد علامه طباطبايى فرمودند
كه مرحوم قاضى (استاد آن جناب عارف عظيم و سالك مستقيم حضرت
آيت الله حاج سيد على قاضى تبريزى ) اول دستورى كه مى دادند
ذكر يونسى بود ( لا اله الا انت سبحانك
انى كنت من الظالمين - انبياء 88) كه در مدت يك سال در
وقت خاص به حالت سجده ت بار خوانده شود.(78)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْو نيز روايت فرموده است كه :
قال الله عزّوجلّ لعيسى عليه السلام :
يا عيسى اذكرنى فى نفسك اذكرك فى نفسى ، و اذكرنى فى ملاك
اذكرك فى ملاء خير من ملا الا دميّين . يا عيسى اءلن لى قلبك و
اءكثر ذكرى فى الخوات . و اعلم اءن سرورى اءن تبصبص الى ، و كن
فى ذلك حيا و لا تكن ميتا.
خداوند عزّوجلّ به عيسى عليه السلام چنين فرمود: اى عيسى مرا
در ضميرت ياد كن تا ترا در ضميرم ياد كنم . مرا در ميان
پيروانت ياد كن تا ترا در گروهى بهتر از گروه آدميان ياد كنم .
اى عيسى دلت را برايم رام ساز و در خلوت ها زياد به ياد من باش
و بدان خشنودى من در اين است كه به من روى آرى و از خود،
شكستگى نشان دهى و (مواظب باش ) تا در اين عمل زنده باشى (و
صادقانه پيش آيى ) نه آنكه مرده وار عمل كنى (و حركاتت همچون
جسدى فاقد روح باشد).(79)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْثقة الاسلام كلينى در كتاب دعاى
اصول كافى از امام صادق عليه السلام نقل مى نمايد كه جبرئيل به
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت :
((خوشا به حال كسى از امت تو كه بگويد:
لا اله الا الله وحده وحده وحده
شيخ صدوق نيز اين روايت را در باب ثواب موحدان و عارفان ، در
كتاب توحيد از امام باقر عليه السلام نقل كرده است .
(80)
(81) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز مناظرات علامه حلى باسيد موصلى
كه پرسيد چرا صلوات بر آل محمد مى فرستيد؟ فرمود:
الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انالله و
انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة .
سيد گفت : چه مصيبتى بر آل محمد وارد شد؟ فرمود: وجود مانند تو
فرزند، بدترين مصيبهاست .(82)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر زبان و قلب و در همه حال به ياد
خدا بودن .
نقل است كه پيامبر اكرم فرمود: ((در
باغهاى بهشت بخراميد!))
پرسيدند: ((باغهاى بهشت چيست ؟))
فرمود: ((ذكر خدا در صبح و شب .
پس به ياد و ذكر خدا باشيد. هر كس كه خواهد بداند، چه قدر و
منزلتى نزد خداى دارد، بنگرد كه قدر و منزلت خداى نزد او چقدر
است ؟ چون خداوند بنده اش را همان اندازه قدر مى نهد، كه بنده
او را. بدانيد كه بهترين و پاكيزه ترين و والاترين اعمالتان
نزد خداوند، و بهتر از هر چيزى كه خورشيد بر آن تابيده است ،
ذكر و ياد خداوند سبحان است . خداى تعالى فرموده است : من
همنشين كسى هستم كه به ذكر و ياد من باشد، و چه منزلت و ارزشى
بالاتر از همنشينى با خداى سبحان ؟!)).(83)
(84) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر تاءثير اين ذكر شريف يعنى
لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من
الظالمين به سه جمله فاستجبنا له
، و نجيناه من الغّم ، و كذلك ننجى المؤ منين دقت به
سزا اعمال گردد، به خصوص به جمله اخير كه مفاد آن عام است كه
وعده فرموده است شامل همه مؤ منين مى باشد، و با جمع محلى به
الف و لام و فعل مضارع كه دال بر تجدد زمان و حصول تدريجى آن
براى ابد است تعبير فرموده است ، فتبصّر.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در شگفتم براى كسى كه از
چهار چيز بيم دارد، چگونه به چهار چيز پناه نمى برد؟
در شگفتم براى كسى كه ترس بر او غلبه كرده ، چگونه به ذكر
حسبنا الله و نعم الوكيل پناه
نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر
ياد شده فرمود: پس (آن كسانى كه به عزم جهاد خارج گشتند و
تخويف شياطين در آنها اثر نكرد و به ذكر فوق تمسك جستند) همراه
با نعمتى از جانب خداوند (عافيت ) و چيزى زائد بر آن (سود در
تجارت ) بازگشتند و هيچگونه بدى به آنان نرسيد.
و در شگفتم براى كسى كه اندوهگين است ، چگونه به ذكر
لا اله الا انت سبحانك انّى كنت من
الظالمين پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند
عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس ما (يونس را در اثر تمسك به
ذكر ياد شده ) از اندوه نجات داديم و همين گونه مؤ منين را
نجات مى بخشيم .
و در شگفتم براى كسى كه مورد مكر و حيله واقع شده ، چگونه به
ذكر اءفوض امرى الى الله ان الله بصير
بالعباد پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند
عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود: پس خداوند (موسى را در اثر ذكر
ياد شده ) از شر و مكر فرعونيان مصون داشت .
و در شگفتم براى كسى كه طالب دنيا و زيبايى هاى دنياست ، چگونه
به ذكر ((ما
شاءالله لا قوة الا بالله ))
پناه نمى برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل بعد از ذكر
ياد شده (از زبان مردى كه فاقد نعمتهاى دنيوى بود، خطاب به
مردى كه از آن نعمتها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال
و فرزند، كمتر از خود مى دانى پس اميد است خداوند مرا بهتر از
باغ تو بدهد... |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْدر حكايت شانزدهم باب سوم گلستان
سعدى آمده است :
موسى (على نبينا و عليه السلام ) درويشى را ديد كه از برهنگى
به ريگ اندر شده ، گفت : يا موسى دعايى كن تا حق تعالى مرا
كفافى دهد كه از بى طاقتى به جان آمده ام .
موسى دعا كرد و برفت ، پس از چند روز كه از مناجات بازآمد مر
او را ديد گرفتار و خلقى انبوه بر او گرد آمده ، گفت : چه
حالتست ؟
گفتند: خمر خورده و عربده كرده و كسى را كشته و اكنون به
قصاصگاهش مى برند...
(86) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْجناب استاد علامه حسن زاده آملى
فرمودند: رساله اى در امامت نوشتم چون به پايان رسيد آن را به
حضور شريف استاد علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان رضوان الله
تعالى عليه ارايه دادم ، مدتى در نزد او بود و لطف فرمودند و
يك دوره تمام آن را مطالعه فرمودند. در يك جاى آن رساله دعاى
شخصى درباره خودم كرده بودم كه بار خدايا مرا به فهم خطاب
محمدى صلى الله عليه و آله و سلم اعتلاء ده . در هنگام رد
رساله به اين جانب فرمود: آقا! تا من خودم را شناختم دعاى شخصى
در حق خودم نكردم بلكه دعايم عام است .(87)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْبرادر مهدى در محضر علامه حسن زاده
شروع به صحبت كردند و گفتند: دوستان ما بحمدالله چندين سال است
جلسه دعاى ندبه اى دارند و صبحهاى جمعه دور هم جمع مى شوند و
دعاى ندبه مى خوانند ولى آن چنان حالى كه بايد داشته باشيم ،
نداريم ، چه كنيم كه يك حال و انقلاب درونى در ما ايجاد شود كه
اقلا دعاها را با سوز و گداز بيشترى بخوانيم ؟ شما بفرماييد چه
كنيم ؟
استاد با لبخند خاصى فرمودند: آقا جان دعاى ندبه بخوانيد، بله
بايد دعاى ندبه خواند!! راه همين است آقا، البته استقامت داشته
باشيد، ول نكنيد، خسته نشويد، استقامت و مداومت را در حد وجوب
داشته باشيد، راه رسيدن به حقيقت مجاز است . شما مجاز را قنطره
حقيقت بگيريد، من در يك غزل - البته به دروغ ! گفته ام :
((به حقيقت برسيدم ولى از راه
مجاز)). سعى كنيد عملا كار كنيد،
رفتارتان را پاك كنيد: كونوا لنا زينا و
لاتكونوا لنا شينا.(88)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْكميل مى گويد: با مولايم اميرالمؤ
منين در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با او بودند، به بعضى
از آنان گفت : معنى قول خداى عزّوجلّ
فيها يفرق كل امر حكيم چيست ؟
امام فرمود: شب نيمه شعبان است ، سوگند به كسى كه جان على در
دست او است هيچ بنده اى نيست مگر اين كه جميع خير و شر براى او
در اين شب تا همان شب آينده مقسوم است ، و هر بنده اى كه اين
شب را احياء كند و دعاى خضر عليه السلام را بخواند دعاى او به
اجابت مى رسد، پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود، شب به
خدمت او رفتم همينكه مرا ديد پرسيد كه اى كميل چه مى خواهى و
چه چيز سبب آمدن تو شده است ؟ گفتم : يا اميرالمؤ منين عليه
السلام به طلب دعاى خضر آمده ام . فرمود: بنشين اى كميل چون
اين دعا را حفظ كردى در هر شب جمعه يا در هر ماه يك بار و يا
در سال يك بار و يا در عمر يك بار بخوان تا از بدى ها بازداشته
شوى و يارى شده و روزى داده شوى و هرگز از آمرزش محروم نمانى ،
اى كميل طول صحبت تو با ما موجب شد كه چنين نعمت و عطايى را به
تو ببخشم .
چقدر كميل همّت و عزم داشت ، چقدر عشق و شوق داشت ، چقدر تشنه
و طالب بود كه تا چيزى سراغ گرفت در راه تحصيل آن شد، و شب به
خدمت امام رسيد و دعاى خضر را از آن جناب طلب كرد و از آن حسن
طلبش و صفاى سريره و هدف مقدسش چنين سفره پربركت دعاى خضر عليه
السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحب دل گسترده است و
چنين اثر قيم و قويم را از خود به يادگار گذاشته است و دعاى
خضر را دعاى كميل كرده است ، آرى بايد گدايى كرد كه جواد گدا
مى خواهد.
بانگ مى آيد كه اى طالب بيا
|
جود محتاج است و خواهد
طالبى
|
هم چنان كه توبه خواهد
تايبى
|
جود مى جويد گدايان و ضعاف
|
هم چو خوبان كاينه جويند
صاف
|
روى خوبان ز آينه زيبا شود
|
روى احسان از گدا پيدا شود
|
و امام عليه السلام به كميل فرمود: طول صحبت تو با ما موجب
احسان چنين عطايى شده است پس پيدا است كه كميل خيلى ملازم آن
حضرت بود.(89)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْمروى است صفيّه بنت عبدالمطلب كه
عمه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است ، روزى نزد
حضرت آمد در حالى كه پير شده بود، گفت : يا رسول الله دعا كن
تا من به بهشت روم .
حضرت بر سبيل طيب فرمود كه : زنان پير به بهشت نخواهند رفت .
صفيه از مجلس حضرت برگشت و مى گريست . حضرت تبسم فرمود و گفت :
او را خبر دهيد كه اول پيرزنان جوان شوند، آن گاه به بهشت روند
و اين آيت بخواند: انا انشاءنا هنّ
انشاء فجعلنا هن ابكارا.
(90)
يعنى به درستى كه ما بيافريديم زنان را در دنيا آفريدنى پس
خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان
را به بهشت در آريم .(91)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْچنان كه ابن بابويه - عليه الرحمة -
از امام صادق عليه السلام به سند معتبر روايت كرده است كه روزى
ابوذر - سلام الله عليه - بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم
گذشت ، جبرييل به صورت دحيه كلبى در خدمت آن حضرت به خلوت
نشسته و سخنى در ميان داشت ؛ ابوذر گمان كرد كه دحيه كلبى است
و با حضرت حرف نهانى دارد، بگذشت .
جبرييل گفت : يا رسول الله ابوذر بر ما گذشت و سلام نكرد؛ اگر
سلام مى كرد، ما او را جواب سلام مى گفتيم ، به درستى كه او را
دعايى هست كه در ميان اهل آسمانها معروف است ؛ و چون من عروج
كنم ، از وى سؤ ال كن .
چون جبرييل برفت ، ابوذر بيامد. حضرت فرمود كه اى ابوذر، چرا
بر ما سلام نكردى ؟
ابوذر گفت : چنين يافتم كه دحيه كلبى در حضورت بود و براى امرى
او را به خلوت طلبيده اى ، نخواستم كلام شما را قطع كنم .
حضرت فرمود كه جبرييل بود و چنين گفت ، ابوذر بسيار نادم شد.
حضرت فرمود: چه دعاست كه خدا را به آن مى خوانى كه جبرييل خبر
داد كه در آسمانها معروف است ؟
گفت اين دعا را مى خوانم : اللّهم انّى
اساءلك الايمان بك و التصديق بنبيك و العافية من جميع البلاء
والشّكر على العافية و الغنى عن شرار النّاس .(92)
|
اجابت دعاى حضرت يونس عليه السلام
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْاز امام باقر عليه السلام روايت شده
كه حضرت فرمود: يونس عليه السلام سه روز در شكم ماهى درنگ كرد
و در تاريكى هاى سه گانه - تاريكى شكم ماهى ، تاريكى شب ،
تاريكى دريا - ندا در داد و گفت : لا
اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ، آنگاه خداوند
دعايش را اجابت كرد و سپس ماهى وى را بر ساحل افكند.(93)
|
على عليه السلام آيات نازل شده را مى
نوشت |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْحديثى كه ثقة الاسلام آن را در باب
اختلاف الحديث از اصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى
در حديثى طولانى از اميرالمومنين عليه السلام نقل كرده كه آن
حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اينكه فرمود: و بر
پيغمبر خدا عليه السلام هيچ آيه قرآنى نازل نمى شد جز آن كه
برايم مى خواند و بر من ديكته مى نمود، و من به خطّ خود مى
نوشتم و تاءويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاصّ
و عام آن را به من آموخت و از خدا خواست كه به من نيروى به
خاطر سپردن آن را عطا كند، از آن زمان كه آن دعا را درباره من
كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من آموخت ، و هر عملى را
كه به من ديكته نمود و من نوشتم فراموش نكردم ، و آنچه را خدا
به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى كه بوده يا خواهد بود،
و هيچ كتابى كه بر پيغمبرى قبل از او نازل شده بود درباره طاعت
و معصيت نماند الا آن كه به من ياد داد. و من حفظش كردم و يك
حرف آن از خاطرم محو نشد، آنگاه دست خود را بر سينه من نهاد و
از پروردگار خواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر
كند.
من گفتم : اى رسول خدا پدر و مادرم فدايت ، از آن هنگام كه آن
درخواست را از خدا درباره من نمودى چيزى از ياد نبرم ، و آنچه
را هم ننوشتم از دستم نرفته است ، آيا پس از اين ترس فراموشى
برايم دارى .
فرمود: نه ، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناك نيستم .(94)
(95) |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْعلى عليه السلام نخستين جمع آورى
كننده قرآن است .
ابن المنادى گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده
شدم از عبدالرحمان بن ابى حمّاد، از حكم بن ظهير سد و سى ، از
عبد خير، از على عليه السلام كه هنگام درگذشت پيغمبر آن حضرت
مشاهده كرد، مردم سست و مضطرب شده اند و فال بد مى زدند، پس
سوگند خورد كه تا قرآن را جمع نكند رداء خود را بر دوش نگيرد،
لذا سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع كرد، و آن
نخستين مصحفى است كه در آن قرآن از صفحه دل على عليه السلام به
صفحات كاغذ منتقل شده و در آن جمع گرديده است .(96)
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْسيد بن طاووس در
((فلاح السّائل )) مى
گويد: ((امام صادق عليه السلام
در نماز بود كه از هوش رفت . چون به هوش آمد پرسيدند كه سبب آن
حال چه بود؟
سخنى به اين مضمون فرمود: آيات قرآن را تكرار مى كردم تا به
حالى رسيدم كه گويى آنها را از زبان آن كسى كه آيات را به كشف
و عيان نازل فرموده است ، شنيدم . پس قوّه بشرى ، تحمّل مكاشفه
جلالت و شكوه الهى را نياورد.(97)
|
تجلّى آيه و سوره در قيامت
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْيعقوب احمر گفت : به امام صادق عليه
السلام عرض كردم كه دين زيادى بر عهده دارم ، و اين سبب شد كه
قرآن از من سلب شد و آن را از دست داده ام . امام فرمود: قرآن
، قرآن ؛ همانا كه آيه و سوره اى از آن در قيامت مى آيد كه
هزار درجه در بهشت صعود مى نمايد و مى گويد اگر مرا حفظ مى
نمودى ترا بدينجا مى رساندم .(98)
|
شكايت سوره هاى قرآن در قيامت
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْيعقوب احمر گفت به امام صادق عليه
السلام عرض كردم : فدايت شوم ، اندوه ها و چيزهايى مرا رسيده
است كه هيچ خيرى برايم نمانده است مگر اينكه طايفه اى از آن را
از دست داده ام ، حتى قرآن هم طايفه اى از آن را از دست داده
ام . يعقوب گفت تا قرآن را آنچنان ياد نمودم ، امام در آن
هنگام بيتاب شد و فرمود: همانا كه مرد سوره اى از قرآن را
فراموش مى كند، پس آن سوره روز قيامت در نزد آن مرد آيد تا از
درجه اى از بعض درجات بر او مشرف شود و بدو سلام گويد، و مرد
جواب سلام دهد، پرسد تو كيستى ؟ گويد: من آن سوره اى هستم كه
مرا تباه كردى و رها نمودى ؛ آگاه باش اگر به من تمسك مى نمودى
، تو را به اين درجه مى رسانم .(99)
|
معنى قرآن ز قرآن پرس و بس
|
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ
الْرَّحيمْابوالقاسم كوفى در كتاب
((تبديل ))
گفته است ((اسحاق كندى در زمان
خود فيلسوف عراق بود. در خانه خود نشست و عزلت اختيار كرد و
شروع كرد به نوشتن تناقضات قرآن . روزى يكى از شاگردان او خدمت
امام ابومحمد صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت به او
فرمود: آيا در ميان شما مرد رشيدى نيست كه استادتان كندى را از
اشتغالى كه درباره قرآن شروع كرده ، باز دارد؟
شاگرد گفت : ما شاگرد او هستيم ؛ چگونه مى توانيم در اين
مساءله و يا غير آن به او اعتراض كنيم ؟
حضرت فرمود: مى توانى آن چه را مى گويم به او برسانى ؟
گفت : آرى .
آنگاه حضرت فرمود: نزد او برو و با او نرمى كن و انس بگير و در
هدفش يارى اش كن . وقتى ميانتان انس برقرار شد، بگو: مساءله
اى براى من پيش آمده كه مى خواهم از تو بپرسم . او از تو خواهد
خواست كه بپرسى در اين هنگام بگو: اگر گوينده قرآن نزد تو آيد،
آيا جايز است كه مرادش از آن غير اين معانى باشد كه تو اراده
كرده اى ؟ او خواهد گفت : آرى ، شخص مى تواند وقتى كه چيزى را
شنيد، از آن معنايى را بفهمد وقتى كه به تو جواب مثبت داد،
بگو: از كجا معلوم ؟ شايد (از قرآن ) جز آن چيزى كه تو اراده
كرده اى قصد كند و به غير معانى خود وضع نمايد.
آن شخص نزد كندى رفت و با او الفت گرفت تا اين كه اين مساءله
را به او القا كرد.
كندى گفت : اين مطلب را دوباره تكرار كن ! و او تكرار كرد پس
كندى فكر نمود و ديد آرى ، اين مساءله در لغت احتمال دارد و
ممكن است )).(100)
|
|