1 نيكان و خوبان
2 مقدمه قصص قرآن بلاغى ص ب
3 يوسف 12 آيه 9
4 علل الشرايع ، (ص ) 28-27
5 الكامل فى التاريخ ، ج 1، (ص 138
6 يوسف 12 آيه 6
7همان آيه 5
8همان آيه ، 7
9همان ، آيه 7
10همان ، (ص ) 212، بحارالانوار، ج 12، (ص ) 276
11تفسير عياشى ، ج 2، (ص 178
12 يوسف 12 آيه 11-10
13 بعضى گفته اند كه پيشنهاد قتل يوسف از طرف شخص
بيگانهاى غير از فرزندان يعقوب صادر شد. بدين گونه كه آنان با شخص مشورت كردند و از
وى چاره چويى خواستند و او چنين توصيه اى كرد وگرنه اين كار از فرزندان يعقوب - كه
در خانه پيغمبر الهى تربيت شده بودند - بسيار بعيد به نظر مى رسد و شايد كسى بتواند
براى اين قول از جمله بندى هاى خود آيه شريفه و اختلاف تعبير و تغيير ضماير تكلم به
خطاب نيز تاءييد بياورد و بدين دامن فرزندان يعقوب را از اين كار زننده و فكر جنايت
كارانه پاك سازد، و بگويد: از اين كه در اين آيه ضماير به صورت خطاب آمدهو
لكم و ابيكم و تكونوا
ذكر شده ، به دست مى آيد كه گوينده اين كلمات شخصى غير از فرزندان يعقوب بوده و
گرنه روى قاعده خوب بود
لنا و ابينا و كنا مى
گفتند، چنان كه در آيه پيش ابينا و
نحن
و ابانا را به صورت تكلم گفته اند.
اما اثبات اين مطلب مشكل است لذا بيشتر مفسران حتى اشاره اى هم به اين وجه نكرده و
گوينده را همان برادران يوسف با يكى از آنان دانسته اند.
14 يوسف 12 آيه 10
15 در واقعه جان گداز طف و شهادت سرور شهيدان حضرت
اباعبدالله الحسين (عليه السلام ) نيز نمونه و شاهدى براى اين مطلب ديده مى شود،
عمر بن سعد چون با دين سر و كار داشت و خود را شخص دين دارى مى دانست ، هنگامى كه
قتل امام (عليه السلام ) و به دنبال آن حكومت رى بدو پيشنهاد شد. به فرك فرو رفت و
سر انجام با همين منطق نادرست خود حاضر به انجام آن جنايت بزرگ تاريخى شد. از وى
اشعارى در اين باره نقل كرده اند:
فوالله ، ما اءدرى و انى لحائر ***
اءفكر فى اءمريى على خطرين
اترك ملك الرى و الرى منيتى ***
او اصبح ماثوما بقتل الحسين
حسين بن عمى والحوداث جمة ***
لعمرى ولى فى الرى قرة عين
و ان اله العرش يغفر زلتى ***
ولو كنت فيها اظلم الثقلين
يقولون : ان الله خالق جنة ***
و نار و تعذيب و غل يدين
فان صدقوا فيما يقولون اننى ***
اتوب الى الرحمن فى سنتين
و ان كذبوا فزنا بدنيا عظيمة ***
و ملك عقيم دائم الحجلين
16 نساء 4 آيه 17 و 18
17 يوسف 13 آيه 13-12
18 همان آيه 14
19 همان ، آيه 15
20الكامل فى التاريخ ، ج 1، ص 139
21 در حديثى عياشى از امام صادق (عليه السلام )
روايت كرده كه حضرت در آن روز هفت سال داشته است . در مجمع البيان آمده است كه يوسف
را در چاه انداختند هفده ساله وبه نقلى ديگر ده ساليه بوده است و برخى نيز گفته اند
كه ددوازده سال داشت و قول ديگرى هست كه هفت ساله يا نه ساله بوده است . مجمع
البيان ، ج 5، (ص 209-213
22 در كامل آمده است كه يوسف به پدر گفت :
پدر جان ، مرا با اينان به صحرا بفرست و يعقوب از وى پرسيد:
ميل دارى با آنها بروى ؟ يوسف جواب داد: آرى در اين وقت
يعقوب اجازه داد يوسف جامه خود را پوشيد و همراه برادران رفت .
23 مجمع البيان ، ج 5 ص 219-220
24 تفسير روح البيان ، ج 4 ص 233
25 تفسير روح البيان ، ج 4 (ص ) 233
26 يوسف 12 آيه 17
27 يوسف 12 آيه 18
28 مجمع البيان ج 5 (ص ) 218
29 مجمع البيان ج 5 (ص ) 218
30همان آيه ، 16
31مجمع البيان : ج 5 (ص ) 217
32 يوسف 12 آيه 20
33همان ، آيه 21
34مجمع البيان ، ج 5 (ص ) 220
35تفسير قمى ، (ص ) 318-317
36 يوسف 12 آيه 22
37 همان
38 عنكبوت 29 آيه 69
39طلاق 65 آيه 3
40نحل 16 آيه 97
41يوسف 12 آيه 22
42 همان آيه 24
43 همان ، آيه 24
44 همان آيه 25-26
45 همان آيه 23
46 در معناى اين آيه بيش از هفت قول ذكر شده كه
شايد با توجه به جوانب قضيه اين معنا از همه بهتر و مناسب تر با شآن و يوسف و مقام
آن بزرگوار باشد. و ر.ك تفسير مجمع البيان و الميزان ؛ ذيل آيه فوق
47 يوسف 12 آيه 27
48 در اينجا برخى از مفسران نكته جالبى گفته اند
كه از تهمت زدن زليخا در آن موقع حساس به يوسف معلوم مى شود عشق و علاقه وى حقيقى
نبود و پايه و اساس آن را شهوت تشكيل مى داد او يوسف را فقط به سبب جمال و زيباييش
دوست مى داشت و گرنه هيچ گاه حاضر نمى شد او را متهم سازد و تقاضاى زندان و تنبه
بكند و اين مصداق شعر مولانا است كه گويد:
عشق هايى كز پى رنگى بود ***
عشق نبود عاقبت ننگى بود
49 در بعضى از نقل ها و روايت ها نيز هست شاهد
مزبور كودكى گهواره اى بوده كه خداى تعالى او را به سخن آورد تا به پاك دامنى يوسف
گواهى دهد يا يوسف از وى خواست كه به سخن آيد و گواهى دهد و او به صورت اعجاز و خرق
عادت به سخن آمده و گواهى مزبور را به نفع يوسف داد. مجمع البيان ، ج 5 (ص ) 227
تفسير قمى ، 318-320
50 يوسف 12 آيه 28-27
51 همان آيه 29
52 همان آيه 30
53 همان آيه 30
54 همان آيه 31.
55همان آيه 31
56 همان آيه 33
57همان آيه ، 34
58 همان ، آيه 34
59همان ، آيه 35
60 همان آيه 36
61همان آيه 37
62 همان ايه 37
63همان آيه 37
64 همان آيه 38
65 همان آيه 38
66 همان آيه 39
67 همان آيه 40
68 همان آيه 43
69 همان آيه 43
70 همان آيه 43
71 همان آيه 44
72 همان آيه 45
73همان آيه 46
74همان آيه 48-47
75 همان آيه 48-47
76 همان آيه 48
77 همان آيه 51
78 همان آيه 53
79 همان آيه 52
80 همان آيه 53-52
81 همان آيه 53-52
82 همان آيه 52
83 همان آيه 53
84 همان ، آيه 29
85 همان آيه 55
86 همان
87 همان
88 علل الشرائع ، ص 90 عيون الاخبار، ص 278.
89 يوسف 12 آيه 57
90 اگر كسى خيال كند خداى تعالى بى سبب كسى را
عزيز يا خوار مى سازد و آيه شريفه تعز من تشاء و تذل من تشاء
را اين گونه معنا كند سخت در اشتباه است ، زيرا يكى از دليل هاى بزرگ خداشناسى
مسئله نظم و حساب دستگاه است و ما از روى نظم و حساب دقيقى كه در موجودات حكم فرما
است به آفريننده آن پى مى بريم ، با اين وصف چگونه ممكن است در اعطاى موهبت ها و
نعمت ها حساب و بى نظمى در كار خدا نباشد و تبعيض و بى عدالتى در آن راه داشته
باشد!
91 مجمع البيان ج 5 (ص ) 244؛ بحارالانوار؛ ج 12
(ص ) 293 به نقل از نسخه خطى قصص الانبياء راوندى .
92 مجمع البيان ج 5 ص 254
93 يوسف 12 آيه 61-60
94 يوسف 12 61-60
95 همان آيه 62
96مجمع البيان ، ج 5 ص 246
97 همان ص 247
98 يوسف 12 آيه 64
99 يوسف 12 آيه 64
100 همان آيه 64
101 همان آيه 64
102 همان آيه 66
103 همان آيه ، 67
104 براى اطلاع بيشتر ر.ك .تفسير مجمع البيان و
تفسير فخر رازى ذيل يوسف 12 آيه 69
105 مجمع البيان ، ج 5 ص 249
106 يوسف 12 آيه 68
107 همان آيه 69
108 تاريخ طبرى ، ج 1 ص 257
109 امالى صدوق ص 150-149
110 يوسف 12 آيه 69
111 همان آيه 70-76
112 همان آيه 70
113 مجمع البيان ، ج 5 ص 255
114 يوسف 12 آيه 78
115 مجمع البيان ، ج 5 ص 255
116 يوسف 12 آيه 78
117 همان آيه 79
118 همان آيه 80
119 در اين كه برادر بزرگ تر نامش چه بوده و
اساسا كدام يك از فرزندان يعقوب بزرگ تر بوده اند و آيا بزرگ تر از نظر سن منظور
است يا از نظر علم و خرد و تدبير. اختلاف است . برخى چون قتاده
و سدى گفته اند: بزرگ از نظر سنى منظور است و او را
روبين بوده است و مجاهد نيز گفته بزرگ تر از
نظر علم و عقل است و او شمعون بوده است . برخى چون
وهب و
كلبى گفته اند: يهودا از
نظر عقل از همه شان بزرگ تر بود و او منظور است و در تفسير قمى آمده است
لاوى
بزرگشان بود.
120 همان .
121 همان آيه 82
122 همان آيه 82
123 همان آيه 84
124همان آيه 84
125 همان آيه 83
126 همان آيه 83
127 همان آيه 86
128 همان آيه 87
129 همان آيه 88
130 همان آيه 89
131 همان آيه 90
132 همان آيه 90
133 همان آيه 90
134 بعيد نيست در عبارت حديث تصحيفى رخ داده
باشد، زيرا از روزى كه پسران يعقوب يوسف را از پدر جدا كردند تا سومين سفرى كه آن
ها به مصر رفتند و يوسف خود را به آنان معرفى كرد، روى اين حساب بيش از بيست سال
طول كشيده است .
135 امالى صدوق ، ص 149-153؛ مجمع البيان ؛ ج 5 ص
261
136 يوسف 12 آيه 9
137 همان آيه 91
138 همان .
139 همان
140 همان آيه 93
141 همان آيه 94
142 مجمع البيان ، ج 5 ص 262
143 يوسف 12 آيه 95
144 همان آيه 96
145 همان آيه 96
146 همان آيه 97
147 همان آيه 98
148 علل الشرايع ، ص 30-29
149 مجمع البيان ج 5 ص 263
150 همان ، ص 264
151 همان ص 264
152 همان آيه 101
153 همان آيه 101
154 همان .
155 مجمع البيان ، ج 5 ص 266
156 اثبات الوصية ، ص 38