دو ـ آثار دوري از گناه
خودداري از گناه برکات فراواني دارد که برخي از آنها عبارتاند
از:
1. هدايت
دوري از گناه باعث ميشود که انسان در کسب هدايت توفيقمندتر
باشد. چنانکه خداوند ميفرمايد: « اين کتاب که هيچ شکي در آن نيست، هدايتي است
براي تقواپيشگان ».(1)
يکي از نمونههاي هدايت خداوندي که پرهيزکاران از آن
برخوردارند، شناخت حق و باطل است؛ چنانکه قرآن مجيد ميفرمايد: « اي کساني که
ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا کنيد، براي شما وسيلة تشخيص حق از باطل قرار
ميدهد ».(2)
پرهيزگاران به پشتوانه تقوا اين توانايي را مييابند که جهان
هستي را سرشار از نشانههاي خداوند ببينند: « در رفت و آمد شب و روز و آنچه خداوند
در آسمانها و زمين آفريده، نشانههايي براي گروه پرهيزکاران است ».(3)
همين بصيرت و هدايت است که متقين را از دام شيطان رهايي
ميبخشد: « همانا کساني که تقوا دارند، هرگاه وسوسهاي از شيطان به آنان برسد،
متذکّر ميشوند و يکباره بينا ميگردند ».(4)
2. کسب روزي
به دست آوردن رزق و روزي از ديگر پيآمدهاي ترک گناهان است.
قرآن مجيد ميفرمايد:
هر کس از خدا پروا کند [خدا] براي او راهي جهت بيرونرفت [از
تنگناها] قرار ميدهد و از جايي که گمان نميبرد، به او عطا ميکند.(5)
و اگر اهل آن شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه کرده بودند، برکاتي
از آسمان و زمين بر آنان ميگشوديم.(6)
3. آساني جان دادن
از ديگر برکات تقوا و ترک گناه اين است که مأموران مرگ، جان
متّقي را به آرامي ميگيرند و او بدون سختي از دنيا ميرود. خداوند در وصف متقيان
ميفرمايد: « همآنان که فرشتگان، جانشان را در حالي که خوب و شايستهاند ميگيرند
و [به آنان] ميگويند: سلام بر شم ».(7)
4. نجات از دوزخ
پرهيزکاران به برکت خودداري از گناهان از جهنم رهايي مييابند:
و هيچکس از شما نيست، مگر اينکه بر آن [جهنم] وارد ميگردد،
اين بر پروردگارت حکمي قطعي است. پس کساني که تقوا پيشه کردهاند، نجات ميدهيم و
ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها ميکنيم.(8)
مرحوم طبرسي در تفسير اين آيات مينويسد:
در بعضي اخبار روايت شده که خداوند اجازه ورود به بهشت را به
احدي نميدهد تا او را بر آتش جهنم و عذابهاي آن آگاه سازد تا هنگامي که در بهشت
قرار گرفت، به تفضّل و کمال لطف و احسان خداوند نسبت به خويش پي ببرد و بر سرور و
خوشحالي او افزوده گردد. هيچ کس را نيز وارد جهنّم نميکند، مگر اينکه وي را بر بهشت و نعمتهاي آن مطلع کند تا وقتي که در دوزخ واقع شد
حسرت و تأسفش در از دست دادن بهشت و نعمتهاي آن مضاعف شود.(9)
5. نجات از عذاب دنيوي
خداوند درباره قوم عاد و ثمود پس از عذاب شدن آنان به سبب
گناهانشان، چنين ميفرمايد: « و [از ميان قوم عاد و ثمود] کساني را که ايمان آورده
و تقوا پيشه کرده بودند، نجات داديم ».(10)
6. رفتن به بهشت
خداوند متعال ميفرمايد:
و کساني که از پروردگارشان پروا داشتهاند، دسته دسته به سوي
بهشت سوق داده ميشوند، تا چون بدان رسند و قبلاً درهاي آن [به رويشان] گشوده شده
است، نگهبانانش به آنان ميگويند: سلام بر شما! شما پاک بوديد، پس جاودانه به آن
درآييد.(11)
همچنين در آيهاي ديگر ميفرمايد:
بيترديد براي تقواپيشگان بازگشت گاهي نيکو خواهد بود. باغهاي
جاودانهاي که درهاي آنها برايشان گشوده شده است. در حالي که در آنجا تکيه زدهاند و ميوة فراوان و نوشيدني در آنجا
ميطلبند و در کنارشان دلبرانِ همسال و فروهشته نگاه خواهند بود.(12)
فصل دوم : راههاي جلوگيري از گناه و روشهاي درمان آن
1. باور به حضور خداوند
باورمندي انسان به حضور خداوند در سراسر زندگياش، در
بازدارندگي او از گناهان بسيار تأثير ميگذارد. نيروهاي بيروني هيچگاه توان ضبط و
مهار گناهان پنهان را ندارند، اما ايمان و اعتقاد به حضور خداوند در نهان و آشکار،
نگاهبان انسان است. آيات الهي نيز بر همين باور تأکيد ميکنند: {أَ لَمْ
يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري}؛ « آيا انسان نميداند که خداوند همه اعمالش را
ميبيند. » (علق: 14)
در آيه ديگري آمده است:
{يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور}
(مؤمن: 19)
خداوند چشمهايي را که به خيانت گردش ميکنند، ميشناسد و به آنچه
در سينهها پنهان است، آگاهي دارد.
در آيه ديگري آمده است: {إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد}؛
« به يقين پروردگار تو در کمينگاه است. » (فجر: 14)
اين آيات، به روشني بر اين دلالت ميکنند که همه انسانها در
محضر پروردگار جهانند و هر کاري که انجام ميدهند و هر انديشهاي که از مغزشان ميگذرد، از علم الهي بيرون نيست.
روايتهاي معصومان ( عليهم السلام )
نيز آدمي را به استوار ساختن اين باور فراميخوانند؛ چنانکه در « دعاي
يستشير » از پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است: « أَسمَعَ السّامِعينَ وَأَبصَرَ النّاظِرينَ »؛ « خداوندي
که شنواترين شنواها و بيناترين بينندگان است ».
حضرت امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) نيز در اينباره به پيروانش ميفرمايد:
إتَّقُوا مَعاصِيَ اللهِ في الخَلَواتِ فَإِنَّ الشّاهِدَ هُوَ
الحاکِمُ.(13)
از معصيت خدا در پنهان و خلوتگاهها بپرهيزيد؛ زيرا شاهد، همان
دادرس است.
ايشان در روايتي ديگر به پيروان خود ميفرمايد: « ولا تَهتِکُوا
أستارَکُم عِندَ مَن يَعلَمُ أسرارَکُم » (14)؛ « پرده خويش را نزد
خداوندي که از اسرارتان آگاه است، ندريد ».
بر پايه روايتي، کسي نزد امام حسين ( عليه السلام ) رفت و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! من شخصي گنهکارم و
نميتوانم گناهم را ترک کنم، مرا موعظه کن.
امام حسين ( عليه السلام ) به
او فرمود: پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه ميخواهي گناه کن:
1. روزي خدا را مخور و آنچه ميخواهي گناه کن؛
2. از دايره حکومت الهي خارج شو و آنچه ميخواهي گناه کن؛
3. جايي را انتخاب کن تا خداوند تو را نبيند و هر چه ميخواهي
گناه کن؛
4. وقتي عزراييل براي گرفتن جان تو نزد تو آمد، او را از خود
بران و هر چه ميخواهي گناه کن؛
5. زماني که مالک دوزخ تو را به سوي آتش برد، تو به سوي آتش مرو
و آنچه ميخواهي گناه کن.(15)
ماجراي ابنسيرين، گوياي باور به حضور خداوند و در اينباره
آموزنده است. محمد، فرزند سيرين بصري، در تعبير خواب و تطبيق دادن خوابها با
حقايق، توانا بود و در اين کار از لطايف قرآن و روايتها بهره ميبرد. او درباره
سرگذشت خود چنين ميگويد:
در بازار به بزازي ميپرداختم، روزي زني زيبا براي خريد [چيزي]
به مغازهام آمد و من نميدانستم که به دليل جواني و زيباييام، عاشق من است. مقداري
پارچه از من خريد و آن را در ميان بغچه پيچيد و ناگهان گفت: اي مرد بزاز! فراموش
کردهام پول همراه خود بياورم. کمک کن و اين بغچه را تا در خانهام بياور و آنجا
پولش را دريافت کن. من ناگزير تا در خانه او رفتم و او مرا به درون خانهاش برد.
هنگامي که به آنجا رفتم، او در را بست و پوشش چهره زيبايش را برداشت و گفت: مدتي است که شيفته جمال تو
شدهام و راه رسيدن را به وصالت اين ديدم. اکنون، در اين خانه، تنها من و تو هستيم.
بايد کام مرا برآوري، وگرنه تو را رسوا ميکنم.
گفتم: اي زن! از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مکن؛ زنا از
گناهان بزرگ و موجب افتادن به آتش دوزخ است. نصيحت و موعظهام در او تأثير نگذارد،
اما ناگاه فکري به ذهنم رسيد. از وي خواستم که به من براي رفتن به دستشويي اجازه
بدهد. زن به گمان اينکه به قصد قضاي حاجت بدانجا ميروم، مرا آزاد گذاشت. من به
دستشويي رفتم و براي حفظ ايمان و آخرت و کرامت انسانيام، سراپاي خود را به نجاست
آلودم. چون زن مرا با آن وضع ديد، در منزل را گشود و مرا بيرون کرد. خود را به آب
رساندم، بدن و لباسم را شستم و خداوند به پاداش اينکه براي حفظ دينم، خود را به بوي
بد آلودم، بويي همچون بوي عطر و دانش تعبير خواب را به من بخشيد.(16)
2. دوستي و ياد خدا
ذکر؛ يعني به زبان آوردن نامهاي الهي و انديشيدن در مفهوم آن و
آراستن باطن خويش به نور آن، به « زباني » و « قلبي » تقسيم ميشود. ذکر قلبي (ذکر حق در باطن) به اين معنا است که انسان هميشه و در همه
حال به ياد پروردگارش باشد و لحظهاي از ياد حضرت دوست غافل نشود. اگر انسان تنها به
زبان ذکر بگويد، اما در باطن خود از خدا غافل باشد و پروردگار را ناظر و حاضر
نبيند، از چنين ذکري سودي نميبرد. خداوند از بندگان صالحش ميخواهد که پيوسته به
ياد او باشند:
{وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ
دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ
الْغافِلين} (اعراف: 205)
پروردگارت را در دل خود، از روي تضرع و خوف، آهسته و آرام
صبحگاهان و شامگاهان ياد کن و از غافلان مباش.
سخن ارزشمند امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اينباره خواندني است:
مَن کانَ ذاکِراً لِلّهِ عَلَي الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ
وَمَن کانَ غافِلاً عَنْهُ فَهُوَ عاصٍ.(17)
کسي که به حقيقت، به ياد خدا باشد، بندهاي فرمانبر و انسان غافل
از خدا، بندهاي گناهکار است.
امام محمد باقر ( عليه السلام ) ميفرمايد: « ياد خدا آن است که انسان، هنگام نزديک شدن به گناه، خدا را ياد
کند و همين امر او را از گناه بازدارد ».(18)
خداوند نيز آدميان را براي ايستادگي در برابر وسوسههاي شيطاني
به ياد خودش سفارش ميکند:
{إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ
الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون} (اعراف: 201)
پرهيزگاران هنگامي که گرفتار وسوسههاي شيطان شوند به ياد خدا
ميافتند و بينا ميگردند.
اگر گرد غفلت و بيخبري بر چهره آدمي ننشيند و هدف خلقتش را از
ياد نبرد و همواره به پروردگارش روي کند، به آساني در دام گناه گرفتار نميشود و
همين شرم از حضور خدا، براي پرهيز از گناهان بس است. اگر انسان عاشق خدا باشد و
همچون عارفان، او را در بند بند وجود خود بيابد، چيزي جانشين مهر و دوستي او با
معشوقش نميشود. امام علي ( عليه السلام ) در دعاي
کميل از خداوند ميخواهد: « ...وَ قَلْبي بِحُبّک مُتَيّم »؛ « و قلبم را از محبتت
لبريز کن ».
اگر قلب آدمي متوجه الله باشد، تنها به دنبال چيزهايي ميرود که
وي را به سوي خدا رهنمون ميسازند. مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، از عارفان
بزرگ ميفرمودند: « اگر قلبم را بشکافند، جز محبت خداوند چيزي در آن نمييابند ».
گر بشکافند سراپاي من
جز تو نيابند در اعضاي من
ياد خدا، کليد خوبيهاست. خداوند از انسان دور نيست، اما کساني که پيوسته در ياد اويند، حضور او را بيشتر و او را
نزديکتر مييابند. حضرت موسي ( عليه السلام ) در
نيايشي به خداوند چنين عرض ميکرد:
يا ربِّ أَقَريبٌ أَنتَ مِنّي فَاُناجيکَ أم بَعيدٌ فَاُناديکَ.
اي پروردگار من! آيا تو نزديکي که با تو نجوا کنم يا دوري که
صدايت بزنم.
خداوند فرمود: « أَنَا جَليسُ مَن ذَکَرني »؛ « من همنشين کسي
هستم که به ياد من باشد. »
پس موسي ( عليه السلام ) گفت:
فَمَن في سِترِکَ يَومَ لا سِترَ إلاّ سِترُکَ؟
[خدايا!] در روزي که پوششي جز پرده تو نيست، چه کسي در پوشش
[امان] تو خواهد بود؟
خداوند فرمود:
اَلَّذينَ يَذکُرُونَني فَاذکُرُهُم و يَتَحابُّونَ فِيَّ
فَاُحِبُّهُم فَاولئِکَ الَّذين اِذا اَرَدتُ أن اُصيبَ أَهلَ الأَرضِ بِسُوءٍ
ذَکَرتُهُم فَدَفَعتُ عَنهُم بِهِم.(19)
کساني که مرا ياد ميکنند يادشان ميکنم و کساني که يکديگر را به
خاطر من دوست ميدارند، دوستشان ميدارم. اينان کسانياند که وقتي اراده کنم که به ساکنان زمين بدي برسانم، آنها را ياد
ميکنم و به سبب آبرويي که نزد من دارند، شر و بدي را از اهل زمين دور ميسازم.
انسانها با فراموشي خداوند، به گناه و نافرماني آلوده ميشوند،
اما با ياد خدا، از شيطان فريب نميخورند. پيآمد اين توجه و ترس شايسته، رسيدن به
آگاهي و چيره شدن بر نفس اماره و شيطان است.
محبت انسان به خداوند، او را از بديها و گناهان ريز و درشت باز
ميدارد و از همين روي امام سجاد ( عليه السلام )
ميفرمايد:
الهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَرَسَّخَت اَشجارُ الشَّوقِ
اِلَيکَ في حدائقِ صُدُورِهم وَاَخَذَت لَوعَةُ مَحَبَتِّکَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم.
خدايا! ما را به کساني بدل ساز که درختان محبت و اشتياق به تو
در سينههاي آنان ريشه کرده و شرارههاي دوستي تو سراسر قلبهاي آنان را فرا گرفته
است.
آن حضرت در ادامه ميفرمايد:
الهي ما الَذَّ خواطِرَ الإلهامِ بِذِکرِکَ عَلَي الْقُلُوبِ
وَما اَحلَي المَسِيرَ إلَيکَ بالاَوهامِ في مسالِک الغُيُوبِ وَما اَطيَبَ طَعمَ
حُبِّکَ وَما اَعذبَ شِربَ قُرْبِکَ.(20)
خدايا! چه چيز لذتبخشتر از يادآوريهايي است که ذکر و ياد تو بر قلبها مينشاند و چه چيز شيرينتر از رهروي به سوي تو در
راههاي ناشناخته است و چه چيز دلپذيرتر از طعم دوستي و چه چيز گواراتر از شراب قرب
و جوار توست.
بنده تا زماني که به غير خدا توجه دارد؛ يعني قلب او به چيز
ديگري متوجه است، به همان اندازه دوستي و ياد خدا از قلبش بيرون ميرود و محبتش به
خداوند کم ميشود.
امام صادق ( عليه السلام )
درباره تأثير ياد خدا در اعمال آدمي ميفرمايد:
منظور از ياد خدا، هنگامي است که وقتي با حلال و حرام روبهرو
ميشود، اگر طاعت الهي باشد، آن را انجام ميدهد و اگر معصيت باشد آن را ترک
ميکند.(21)
آدمي اگر خدا را بزرگ و ناظر ببيند هيچگاه مرتکب گناهان کوچک
نيز نميشود و از ناظر حقيقي شرمنده و بيتاب ميگردد.
3. خدا ترسي
ترس از خدا و هراس از پيآمدهاي گناه، آدمي را از ارتکاب گناهان
بازميدارد. چنانکه امام صادق ( عليه السلام )
ميفرمايد:
کسي که بداند خدا او را ميبيند و گفتار او را ميشنود و از کار
نيک و بد او آگاه است، همين دانستن، وي را از کارهاي زشت بازميدارد و چنين فردي، کسي است که از مقام پروردگارش ترسيده و
نفس خود را از هوس گناه بازداشته است.(22)
همچنين در گفتار ديگري ميفرمايد: « چنان از خدا بترس که گويا
خدا را ميبيني و اگر تو او را نميبيني، او تو او را ميبيند ».(23)
اگر آدمي به راستي بر اين باور باشد که خدا او را هنگام گناه
کردن ديده است، چگونه ميتواند اين شرمساري را از خود دور سازد.
گـيرم که تـو از سـر گنه درگـذري
زان شرم که ديدي که چه کردم چه کنم
سخن ديگر آن حضرت نيز در اينباره، بسيار تکاندهنده است: «
اَلعَجَبُ مِمَّن يَخافُ العِقابَ فَلَمْ يَکُفَّ » (24)؛ « شگفتا! از
کسي که از عذاب الهي ميترسد، ولي از گناه خودداري نميکند! »
براي خداترسي، آدمي در آيات قرآني بايد تدبّر کند. درونمايه
اين آيات، هشدار و تحذير است: {سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلان}؛ «
[اي گروه انس و جن] به زودي به حساب کار شما خواهيم پرداخت. » (الرحمن: 31)
و يا در آيهاي ديگر آمده:
{اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير}
(فصلت: 40)
امروز به اختيار خود هر چه ميخواهيد انجام دهيد که خدا به همه
اعمال شما آگاه است.
اين روايتها نيز چنين درونمايهاي دارند:
هرگاه حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به ياد ايام گذشته خويش ميافتاد، دگرگون ميگشت و ضربان قلبش از مسافتي دور
شنيده ميشد. روزي جبرئيل به سوي وي آمد و به او فرمود: خداوند به تو سلام ميرساند و
ميگويد: آيا تا به حال ديدهاي دوستي از دوست خود بترسد؟ پس ابراهيم ( عليه السلام ) به جبرئيل گفت: وقتي اشتباه خود را به ياد ميآورم، دوستي
خود را از ياد ميبرم.(25)
همچنين آمده است: « چون حضرت ابراهيم خليل به نماز ميايستاد،
صداي تپش قلب او از دور شنيده ميشد، زيرا خدا ترس بود ».(26)
شيوة معصومان و پرورشيافتگان آنان در گريهها و خداترسيشان نيز
انديشيدني و درنگکردني است.
مردي از انصار ميگويد: يک روز بسيار گرم، همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سايه درختي نشسته بودم، مردي آمد و
پيراهنش را درآورد و به غلتيدن روي ريگهاي داغ پرداخت. گاهي پشت و گاهي شکم و گاهي
صورتش را بر آن ريگها ميگذاشت و ميگفت: اي نفس حرارت اين ريگها را بچش که عذاب
خداوند از آنچه من به تو ميچشانم، بزرگتر است.
رسول خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين منظره را تماشا کرد. وقتي کار آن جوان تمام شد و لباس پوشيد و قصد
رفتن کرد، با دست به وي اشاره کرد و از او خواست تا نزد حضرت بيايد. وقتي جوان نزد حضرت آمد، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به او فرمود: « اي بنده خدا! کاري از تو ديدم
که تا کنون از کسي نديدهام، دليل اين کار چيست؟ » جوان گفت: « ترس از خدا. من با
نفس خود اين کار را ميکنم تا از طغيان و شهوت حرام در امان بماند ».
آنگاه پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: « از خدا ترساني و حق ترس را رعايت کردهاي. خداوند به
وجود تو، به اهل آسمانها مباهات ميکند ». پس به اصحابش فرمود: « اي حاضرين! نزد
اين دوستتان بياييد تا براي شما دعا کند ». همه نزد جوان آمدند و او چنين دعا کرد:
اَللّهُمَّ اجمَع أَمرَنا عَلَي الهُدي وَاجعَلِ التَّقوي
زادَنا وَالجَنَّةَ مَآبنا.(27)
خداوندا! برنامه زندگي ما را بر هدايت متمرکز کن! تقوا را توشه
ما و بهشت را بازگشتگاه ما قرار ده.
4. معادباوري
ايمان به معاد و راستيِ کيفر و پاداش اعمال و باور به اينکه هيچ
يک از نيکيها و بديهاي انسان نابود نميشود و هر کسي با رفتارهايش برانگيخته ميشود
و همه آنها را روز قيامت حاضر ميبيند، آدمي را از گناه باز ميدارد؛ چنانکه خداوند
متعال ميفرمايد:
{يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ
مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ
أَمَداً بَعيدا} (آل عمران: 30)
روز قيامت، روزي است که هر کس آنچه را از کار نيک انجام داده،
حاضر ميبيند و آرزو ميکند ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زماني
زيادي باشد.
کسي که به معاد ايمان دارد و ميداند که به همه اعمال ريز و درشت
او در روز حساب رسيدگي ميکنند، مراقب رفتار و کردار خود خواهد بود. خداوند متعال
ميفرمايد:
{وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً
وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ
يُنْصَرُون} (بقره: 48)
بپرهيز از روزي که هيچ کس به جاي ديگري جزا داده نميشود و نه
شفاعت و نه غرامت و بدلي از او پذيرفته ميشود و نه کسي به ياري او ميآيد.
امام علي ( عليه السلام ) نيز
بر يادآوري رستاخيز تأکيد ميفرمايد:
وَلَنْ تَحْکُم ذلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتّي تُکثِرَ هُمُومَکَ
بِذِکْرِ الْمَعادِ إِلي رَبِّکَ.(28)
هرگز بر خويشتن حاکم نخواهي بود؛ جز اينکه فراوان به ياد قيامت
و بازگشت به سوي پروردگار باشي.
بنابراين، ايمان به معاد و دريافت کيفر و پاداش اعمال در پرورش
روح انسان بسيار تأثير ميگذارد. روزي که راه برگشت و فراري در آن نيست، روزي که
همه اعمال در کارنامه اعمال ثبت است. اگر آدمي در اين عقيده راسخ باشد يا حتي به آن
ظن و گمان داشته باشد، تربيتپذير خواهد شد. حضرت امير ( عليه السلام ) براي پيشگيري از گناهکاري آدميان با تکيه بر معادباوري
ميفرمايد:
وَاتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِيدٌ وَقَعْرُهَا بَعِيدٌ
وَحِلْيَتُهَا حَدِيدٌ وَشَرَابُهَا صَدِيدٌ.(29)
بپرهيزيد از آتشي که حرارتش شديد و ژرفاي آن زياد و زيور آن غل
و زنجير آهنين و نوشيدني آن، آب جوشان ميباشد.
بر پايه روايتي، روزي سلمان از بازار آهنگران ميگذشت که چشمش
به جواني افتاد. وي نعرهاي کشيد و بيهوش شد. مردم بر او گرد آمدند و به سلمان
گفتند: شايد اين جوان دچار حمله مغزي شده باشد. شما بيا و در گوش او دعايي بخوان!
شايد سلامت خود را بازيابد. سلمان نزد جوان رفت و وي به هوش آمد و سلمان را شناخت و
به او گفت: چنين که مردم ميگويند، بيمار نيستم، بلکه هنگام گذشتن از بازار آهنگرها
ديدم که آنان ميلههاي سرخ شده را با پتک ميکوبند و اين آيه قرآن را در ياد آوردم:
{وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديد}؛ « براي مأموران دوزخ گرزهايي از آهن است. » (حج: 21)
آنگاه از ترس عذاب الهي عقل از سرم پريد و بيهوش شدم. سلمان،
پس از شنيدن سخنان جوان به او علاقهمند شد و پيوند دوستي با وي بست و همواره از او
ياد ميکرد تا اينکه چند روزي وي را نديد. حالش را پرسيد و دريافت که بيمار و بستري
است؛ پس به ديدارش رفت و هنگامي به بالين جوان رسيد که او جان ميداد. از وي دلجويي
کرد و به عزرائيل گفت: « يا مَلَکَ المَوتِ اُرفُق بِأَخي »؛ « اي فرشته مرگ! با
برادر ايمانيام مدارا کن ».
عزرائيل گفت: « إِنّي بِکُلِّ مؤمِنٍ رَفيقٌ » (30)؛
« من به همه مؤمنان مهربانم ».
5. ايمان به عرضة اعمال به پيشوايان دين
يکي از باورهاي شيعيان، عرضه اعمال به پيشوايان دين است. اگر
آدمي بداند که اعمالش به امامش عرضه ميشود، به چگونگي رفتارهاي خود بيشتر توجه
ميکند و ميکوشد که با ترک گناهان، آنان را خشنود سازد.
خداوند کريم در قرآن مجيد در اينباره فرموده است:
{وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ
رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلي عالِمِ الْغَيْبِ وَ
الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ } (توبه: 105)
بگو عمل کنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را
ميبينند و بهزودي به سوي کسي باز ميگرديد که پنهان و آشکار را ميداند و شما را
به آنچه عمل ميکرديد، خبر ميدهد.
امام صادق ( عليه السلام )
ميفرمايد: « مؤمنان [در اين آيه]، امامانند ».(31)
روايتها نيز به اين موضوع پرداختهاند که اعمال نيک و بد انسان
هر عصر پنجشنبه به پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا به پيشوايان دين عرضه ميشود.
امام صادق ( عليه السلام ) در
روايتي ميفرمايد:
إنَّ أعْمالَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تُعْرَضُ عَلي رَسُولِ اللهِ کُلَّ خَمِيسٍ
فَليَستَحي أَحَدُکُم مِن رَسُولِ اللهِ أَنْ يَعْرِضَ عَلَيْهِ الْقَبيحَ.(32)
کردار امت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر پنجشنبه به او عرضه ميگردد، پس هر يک از شما بايد از پيامبر
خد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حيا کند که
مبادا کارهاي زشت خويش را به او عرضه بدارد.
عبدالله بن ابان که نزد امام رض ( عليه السلام ) جايگاهي داشت، به امام ( عليه السلام ) عرض کرد: براي من و خانوادهام به درگاه خدا دعا کنيد. امام فرمود:
مگر من دعا نميکنم؟ به خدا سوگند که اعمال شما در هر شب و روز به من عرضه ميشود.
عبدالله ميگويد: آن حضرت دانست که من اين سخن را بزرگ و باور
نکردني شمردم. از اين رو، فرمود: مگر [در] کتاب نخواندهاي: {وَ قُلِ اعْمَلُوا
فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ } (توبه: 105) به
خدا سوگند که مقصود از مؤمن، علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است.(33)
امام کاظم ( عليه السلام ) نيز
در پاسخ به پرسشي در اين باره فرمودند:
علم به سه صورت به ما ميرسد: يکي اخبار گذشته که پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي ما تفسير و تبيين کرده، ديگر اخبار
آينده که در مصحفي نزد ما نوشته شده و سوم اخبار پديدار شونده و فعلي که از راه
الهام در دل و تأثير در گوش به ما ميرسد [که هر روز به ويژه شبهاي جمعه و قدر حاصل
ميآيد] و آن بهترين دانش ماست؛ [زيرا از اسرار امامت به شمار ميرود] و پيامبري بعد
از پيامبر ما نيست.(34)
روايتي نيز البته از طريق اهل سنت رسيده که حتي عرضه اعمال را
بر پيامبران و پدران و مادران در روز جمعه يادآور شده است:
تُعرَضُ [الأَعْمالُ] عَلَي الأَنْبِياءِ وَالآباءِ
وَالاُمهّاتِ يَوْمَ الْجُمعَة فَيفرَحونَ بِحَسناتِهِم و تَزدادُ وُجُوهُمُ
بَياضاً و إِشراقاً فَاتَّقُوا اللهَ وَلا تُؤذُوا مَوتاکُم.(35)
اعمال بر پيامبران، پدران و مادران در روز جمعه عرضه ميشود و به خاطر اعمال پسنديده [شما] آنان خوشحال ميشوند و بر سفيدي و
درخشندگي چهرههايشان افزوده ميشود. پس از خدا پروا کنيد و مردگان خود را [با
گناهانتان] نيازاريد.
بيگمان، در عصر غيبت اعمال انسان به حضرت مهدي
( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) عرضه ميشود و از اين رو، وي بايد مراقب
کردار و رفتارش باشد و در اصلاح و بهسازي نفس خود بکوشد.
6. توجه به کرامت انسان
آدمي « خليفة الله » و مسجود ملائک خوانده شده و خداوند همه چيز
را براي او آفريده و براي او مسخر کرده است:
{وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ
جَميعا} (جاثيه: 13)
خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه را از سوي
خويش مسخر شما ساخته است.
و يا در آيهاي ديگر ميفرمايد:
{وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي
الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي
كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً } (اسراء: 70)
و هر آينه، فرزندان آدم را گرامي داشتيم و در خشکي و دريا [بر
مرکبها و کشتي] بر نشانديم و از چيزهاي پاکيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسياري از آفريدگان برتري کامل بخشيديم.
اگر آدمي شخصيت والاي خود را پاس بدارد، هيچگاه گرد گناه
نميگردد و خود را خوار نميسازد. اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا
بِالْمَعْصِيَةِ »؛ « کسي که نفس خويش را گرامي ميدارد، آن را با گناه خوار
نميسازد ».
همچنين ميفرمايد:
اَلعارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاَعْتَقَها و نَزَّهها عَن
کُلِّ ما يُبعِدُها و يُوبِقُها.(36)
عارف کسي است که روح خود را بشناسد و آن را آزاد کند و آن را از
هر چيزي که موجب دوري از [کمال] و مايه هلاک ميگردد، پاک سازد.
بنابراين، شخصيتشناسي و توجه داشتن به کرامت انسان از عوامل
بازدارندة گناهان است. اگر آدمي خود را بشناسد و از جايگاه ممتازش آگاه شود، به اين
سفارش حضرت امير ( عليه السلام ) عمل ميکند:
إِنَّهُ لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا
تَبِيعُوهَا إِلاَّ بِهَا.(37)
و بدانيد که جان شما هيچ بهايي، جز بهشت ندارد پس به کمتر از آن
نفروشيد.
7. خردورزي
خردورزي از ويژگي ملکوتي انسان است. روح الهي دميده در کالبد
زميني، با هدايت عقل به کمال ميرسد، اما اگر آدمي به خواستههاي حيواني تن دهد، به
سقوط و تباهي کشيده ميشود. امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اِذا کَمُلَ العَقلُ نَقَصَت الشَّهوَةُ » (38)؛ «
هرگاه عقل به کمال برسد، هوسها کم ميشود ».
خردمندان از گناه دوري ميکنند و خود را به زشتيها نميآلايند.
از اين رو، ميتوان چنين ادعا کرد که بيشتر مجرمان و گناهکاران، نابخردان و
ناآگاهنند؛ چنانکه امام خردمندان ميفرمايد: « غَريزَةُ العَقلِ تَأبي ذَميمَ
الفِعلِ » (39)؛ « نيروي سرشار عقل، آدمي را از زشت کاري بازميدارد ».
ايشان در سخني ديگر ميفرمايد: « مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلي
هَواهُ حَسُنَت مَساعيه » (40)؛ « کسي که عقلش را بر هواي نفسش مقدم
دارد، کارهايش نيکو ميگردد ».
جان انسان با نيروي خرد و چراغ پر نور آن، در سياهي سايه گناه
فرو نميرود و گرد هوا نميگردد؛ چنانکه امير پرهيزگاران ميفرمايد: « اَلعاقِلُ
مَن قَمَعَ هَواهُ بِعَقلِهِ » (41)؛ « خردمند کسي است که با عقل خود،
هواي سرکش را سرکوب سازد ».
آيندهنگري از نشانههاي خرد است که آدمي را از افتادن در گرداب
تباهي نگاه ميدارد. انسانهاي خردمند پس از سنجيدن کارها، به آن دست ميزنند. امام
علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اَعقَلُ النّاسِ
اَنظَرُهُم فِي العَواقِبِ » (42)؛ « داناترين مردم کسي است که بيش از
همه به فرجام کار بنگرد ».
حضرت آدم در سفارش به وصي خود، حضرت شيث چنين فرمود:
اِذا عَزَمتُم عَلي اَمْرٍ فَانظُرُوا إلي عَواقِبِهِ فَإِنّي
لَو نَظَرتُ في عاقِبَةِ اَمري لَم يُصِبني ما اَصابَني.(43)
هرگاه تصميم به انجام کاري گرفتيد، پايان آن را بنگريد؛ زيرا
اگر من به سر انجام کارم [خوردن از درخت ممنوعه] انديشيده بودم، به سرم نميآمد،
آنچه آمد.
امير خردمندان علي ( عليه السلام ) نيز گفتار ارزشمندي در اينباره دارد:
إِنّماَ العَقلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الاِثمِ وَالنَّظَرُ فِي
العَواقِبِ وَالأَخذُ بِالحَزمِ.(44)
خردمندي، همان دوري از گناه، نگريستن در فرجام کارها و سنجيده
راه رفتن است.
بنابراين، بسياري از لغزشها، پيآمد شتابزدگي، مهار نکردن
احساسات و نينديشيدن درباره سرانجام کارهاست. پس با کمي تأمل و انديشه درباره آثار
و فرجام کار، راه درست را ميتوان برگزيد؛ چنانکه حضرت علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اگر در سرانجام کاري بينديشي، پايان نيکويي
[براي آن تحقق] خواهد يافت ».(45)
8. حيا و شرم
حيا، زيباترين و امنترين جامه اخلاقي است که خداوند بندهاش را
با آن آراسته است. همه زيباييها و کمالها و خوبيها از حيا سرچشمه ميگيرند. حضرت
علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اَلْحَياءُ
تَمامُ الکَرَمِ وَاَحسَنُ الشِّيَمِ » (46)؛ « حيا، همه خوبيها و
نيکوترين رفتارهاست ».
هيچ لباسي، از جامه حيا زيباتر نيست؛
چنان که امام علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « اَحسَنُ مَلابِسِ الدُّنْيا الحَياءُ »
(47)؛ « نيکوترين لباسهاي دنيا، حياست ».
حيا، نگاهبان ايمان و پاره جداييناپذير آن است. مؤمن پوشش
برازندهاي چون حيا دارد که همچون نگهباني او را از گناه برکنار ميدارد.
امام علي ( عليه السلام ) در اينباره فرموده است: « اَلْحَياءُ يَصُدُّ عَنِْ فِعْلِ الْقَبيحِ »
(48)؛ « حيا آدمي را از کار زشت بازميدارد ».
بيشتر جرمها و زشتيها، از بيحيايي سر ميزند؛ زيرا هر چه پرده
حيا کنارتر رود، آدمي بر ارتکاب گناهان پنهان و آشکار جسورتر ميگردد؛ تا جايي که
حجاب حيا برداشته ميشود و آنگاه آدمي از هيچ گناهي سرباز نميزند. امام موسي
بنجعفر ( عليه السلام ) ميفرمايد:
اَلْحَياءُ مِنَ الإيمانِ وَالإيمانُ فِي الجَنَّةِ وَالبَذاءُ
مِنَ الْجَفاءِ وَالجَفاءُ فِي النّارِ.(49)
حيا جزئي از ايمان است و ايمان در بهشت است. بيحيايي نيز از
پردهدري سرچشمه ميگيرد و پردهدري در آتش است.
هر چه کمال و خرد انسان افزونتر باشد، حياي او نيز بيشتر خواهد
بود. حيا از خدا، حيا از خود و حيا از مردم، ميوههاي شيرين درخت خردند.
امام علي ( عليه السلام )
ميفرمايد:
اَلعَقلُ شَجَرَةٌ ثَمَرُها السَّخاءُ وَالحَياءُ.(50)
عقل، درخت تنومندي است که ميوه شيرين آن، سخاوت و حياست.
پاورقى:
1 . بقره: 2.
2 . انفال: 29.
3 . يونس: 6.
4 . اعراف: 201.
5 . طلاق: 3 و 2.
6 . اعراف: 96.
7 . نحل: 32.
8 . مريم: 71 ـ 72.
9 . مجمع البيان، ج 6، ص 526.
10. فصلت: 18.
11. زمر: 73.
12. ص: 49 ـ 52.
13. نهج البلاغه، حکمت 32.
14. همان، خطبه 203.
15. گناهشناسي، ص 258 به نقل از منهاج الشهادة، ص 311.
16. سفينة البحار، ج 4، ص 352.
17. بحارالانوار، ج 93، ص 158.
18. ميزان الحکمه، ج 3، ص 425.
19. اصول کافي، ج 2، ص 2.
20. مناجات خمس عشر، مناجات عارفين.
21. بحارالانوار، ج 93، ص 154.
22. اصول کافي، ج 2، ص 70.
23. همان، ص 67.
24. بحارالانوار، ج 77، ص 237.
25. محجة البيضاء، ج 7، ص 309.
26. بحارالانوار، ج 84، ص 258.
27. بحارالانوار، ج 67، ص 378
28. نهج البلاغه، نامه 53.
29. نهج البلاغه، خطبه 120.
30. بحارالانوار، ج 22، ص 360.
31. کافي، ج 1، ص 318.
32. بحارالانوار، ج 17، ص 150.
33. کافي، ج 1، ص 319.
34. همان، ص 393.
35. کنز العمال، ج 16، ص 469.
36. غرر الحکم و درر الکلم، ص 239.
37. نهج البلاغه، حکمت 456.
38. غرر الحکم و درر الکلم، ص 52.
39. همان، ص 53.
40. همان.
41. همان، ص 54.
42. غرر الحکم و درر الکلم، ص 52.
43. بحارالانوار، ج 78، ص 453.
44. غرر الحکم و درر الکلم، ص 51.
45. ميزان الحکمه، ج 2، ص 385.
46. غرر الحکم، ج 2، ص 256.
47. بحارالانوار، ج 71، ص 231.
48. غرر الحکم، ص 257.
49. بحارالانوار، ج 78، ص 309.
50. غرر الحکم و درر الکلم، ج 2، ص 142.