بسم الله الرحمن الرحيم
ديباچه
ابليس از لحظهاي که از طاعت حق تعالي سرپيچيد: {فَفَسَقَ
عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ} (کهف: 50) و مصيبت عظيم مهجوري گريبانش را گرفت، درصدد
فريب و گمراهي و آلوده کردن ذريّه آدم به گناه برآمد و قسم ياد کرد که هيچ کس به جز
مخلصين از وسوسههاي فريبندة او رهايي نمييابند.
در فرهنگ اسلامي، گناه و وسوسههاي شيطاني منشأ گمراهي و فريب
انسان معرفي شده که آدمي را به مسير خلاف انسانيت و کمال ميکشاند. از اين رو، آشنايي با عوامل گناه و آثاري که بر
روح و روان انسان بر جاي ميگذارد و راههاي مقابله با گناه از امور
ضروري زندگي هر انسان مؤمن به پروردگار و علاقهمند به صفاي باطن است.
اثري که پيش رو داريد، با عنوان « زخم فطرت » پرهيزنامهاي از
گناه است که توسط جناب آقاي سيدحسين اسحاقي به قلم تحرير درآمده است. نويسنده محترم
کوشيده است با تکيه بر آيات و روايات و با قلمي شيوا و روان عوامل گناه و آثار آن و راههاي پيشگيري
و مبارزه با گناهان را بيان نمايد.
اميدواريم که براي زائران به ويژه جوانان علاقهمند به ارزشهاي
انساني و اسلامي مفيد واقع گردد و دستمايهاي براي رشد و تعالي باشد.
انه ولي التوفيق
گروه اخلاق و اسرار
مرکز تحقيقات حج
پيشگفتار
خدايا! اگر نميروم آنجا که بايد، مرا ببر! اگر ميروم آنجا
که نبايد، بازم دار! اگر نميگويم آنچه بايد، گفتنم آموز، اگر ميگويم آنچه نبايد،
خاموشم ساز! الهي بيناييام ده تا در چاه نيفتم. داناييام ده تا در راه نمانم.
خدايا! نام تو سبزينة وجود من است؛ بينام تو هيچم و بيياد تو دلمرده و تاريک، پس
اي همه چيزم، لحظهاي مرا به خودم وامگذار.
خدايا! هرگاه دستم به سويت دراز ميشود، پربهره برميگردد و
آنگاه که چشمم به درگاهت خيره ميشود، روشني ميگيرد. گفتوگوي صميمانه با تو،
جانم را طراوت ميبخشد و کرامت اشک را در خزانة حال ذخيره ميکند. با ياد و نام تو،
به خودشناسي ميرسم و بارش رحمتت را با همه وجودم حس ميکنم. خدايا اين پيوند و
قرابت را هيچگاه از من مگير.
آنچه مرا از تو دور ميسازد و به سياهي جهالت و تاريکي فرو
ميبرد، گناه و پيروي از خواهشهاي نفس است، اما تو در کريمه قرآنيات به همه فرمودهاي: {وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ
ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن}؛ « به کارهاي زشت، خواه آشکار و خواه پنهان،
نزديک نشويد. » (انعام:151)
بيگمان، چنان که ترمز در اتومبيل براي سقوط نکردن در پرتگاهها
و جلوگيري از حوادث بايد باشد، اهرمهايي چون ايمان به خدا، اعتقاد به حضور او در
همهجا، خودشناسي، ايمان به معاد، باور به مرگ و خداترسي و ترس از پيآمدهاي گناه،
براي ضبط و مهار انسان و بازداشتن او از گناه لازم است.
بدون ايمان و تکيهگاه معنوي، سازمانهاي پليسي و عوامل
بازدارنده بيروني نيز هرگز نميتوانند از رخ دادن گناهان به شايستگي جلوگيري کنند،
اما ايمان و اعتقاد دروني، در بازدارندگي آدمي بسيار تأثير ميگذارد. اگر آدمي اين
آيه قرآني را باور کند، بيگمان از غفلت و بيخبري و غلتيدن به پرتگاه گناه رهايي
مييابد: {أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري}؛ « آيا انسان نميداند
که خداوند همه اعمالش را ميبيند. » (علق:14)
انديشه درست همراه با ايمان ناب، همچون آينهاي بيغبار و
صيقلي، زيباييها و زشتيها را نشان ميدهد.
حضرت علي ( عليه السلام ) ميفرمايد: « ما زَلَّ مَنْ اَحْسَنَ الْفِکْرَ » (1)؛
« کسي که نيکو بينديشد، دستخوش لغزش نميشود ».
همچنين، اگر آدمي شخصيت و کرامت خويش را به درستي بشناسد، به
آساني به آلودگي تن نميدهد. مگر نه اينکه خداوند انسانها را گرامي داشته و فرموده
است: {وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ } (اسراء:70)؛ پس چرا آدمي از گناه
کناره نميگيرد؟ چرا آدمي کرامتش را زير پا مينهد و گناه خويش را کوچک ميشمارد؟
مگر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نفرمودهاند:
مؤمن گناهش را آنچنان مينگرد که گويي او در زير سنگ بزرگي قرار
گرفته و ترس آن دارد که آن سنگ بر سر او فرود آيد، ولي کافر گناه خود را چون پشهاي
مينگرد که از کنار بينياش عبور کند.(2)
مگر آدمي نميداند که زندگياش، خواه نيک و خواه بد،
پيآمدهايي در دنيا و آخرت دارد و اعمال او چون بذري است که در جهان کاشته ميشود؛
اگر بذر گلي باشد، گلستان و اگر دانه خاري باشد، خارستان پديد ميآورد، مولوي
ميگويد:
اين جهان، کوه است و فعل ما ندا
سـوي ما آيـد نداها را صـدا
هر رفتار و کنشي به حقيقت با واکنشي همراه است. خداوند قهّار
ميفرمايد: {مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا}؛ « آنها به خاطر گناهانشان غرق
شدند. » (نوح:25)
امام باقر ( عليه السلام )
ميفرمايد: « و ما مِنْ نَکْبَةٍ تُصيبُ الْعَبْدَ اِلاّ بِذَنْبٍ » (3)؛
« هيچ رنج و سختي به بنده نرسد، مگر به خاطر گناه ».
همچنين گناهان گوناگون آثار مختلفي مانند قساوت قلب، اجابت نشدن
دعا، محروم شدن از شيريني بندگي و عبادت، نزول بلاهاي ناگهاني، فقر و بيماري، سلب
شدن نعمت و قطع شدن روزي و... دارند.
امام باقر ( عليه السلام ) در
اين باره ميفرمايد: « اِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ فَيُدْرَءُ عَنْهُ الرِّزْقُ »
(4)؛ « انسان گناه ميکند و در نتيجه روزي از او دور ميشود ».
فصل نخست: عوامل و آثار گناه
مفهومشناسي گناه
گناه با نامهايي مانند « اثم »، « جُرم » و « معصيت » شناخته
ميشود. همچنين گناه در اصطلاح به معناي ارتکاب کاري حرام و ناپسند يا ترک عملي
واجب است؛ هر عملي که فرد با آن از حدود الهي ميگذرد. قرآن مجيد با واژههاي ذنب،
معصيت، اثم، سيئه، جرم، خطيئه، فسق، فساد، فجور، منکر، فاحشه، شر، لمم و وزر از
گناه ياد کرده است.
گناه از ديد حقوقي، در معناي خروج از قانونهاي وضع شده به
انگيزه حفظ مصلحت و از ديد طبيعي و اجتماعي، نداشتن نظم عمومي و ضامن نشدن بقاي آن
و رفتارهاي ناسازگار با پديدههاي مادي و اجتماعي به کار ميرود. از ديدگاه ديني
نيز کارهاي ناسازگار با قانونهاي طبيعي و اجتماعي يا فضيلتهاي اخلاقي، شرافت
انساني، عفت عمومي و سعادت اجتماعي گناه به شمار ميآيد و برخي از نمونههاي آن
کيفر دارد. بنابراين، دين با ديد گستردهتري به گناه مينگرد و افزون بر توجه به
سلامت جسمي و اجتماعي، سلامت روح و آرامش فکر و جان را مهم ميشمرد.
الف) عوامل گناه
بيگمان، هر معلولي، علتي دارد؛ يعني بدون فراهم شدن زمينه
تحققش پديد نميآيد. اين سخن، درباره ارتکاب گناه نيز درست است و از اين رو، با
شناخت علل ارتکاب گناه، در پي خشکاندن ريشههاي آن بايد برآمد. عوامل گناه را چنين
ميتوان برشمرد:
1. دينگريزي
کسي که به خدا و فرمانهاي او ايمان دارد، هيچگاه گناه نميکند
و خود را به زشتيها نميآلايد. امروز همه مفاسد گريبانگير جوامع و خانوادهها،
بر اثر ضعف مباني ديني و پايبند نبودن به اصول مذهبي پديد ميآيند؛ زيرا هر اندازه
مباني و باورهاي مذهبي افراد ضعيف شود، از کمالات و فضايل انساني دورتر ميشوند.
دينگريزان، چنان لجام گسيخته و بيبند و بار و نافرمانند که از
هيچ برنامه و قانوني جز شهوت و هوا و هوس پيروي نميکنند. خداوند در قرآن مجيد،
افرادي را که ايمان و عمل صالح ندارند و يکديگر را به حق و درستي سفارش نميکنند،
در خسران و زيان ميداند:
{وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ (2)
إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ
تَواصَوْا بِالصَّبْرِ (3)} (عصر:1ـ3)
سوگند به عصر که انسان در زيانکاري است؛ مگر کساني که ايمان
آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند و يکديگر را به حق و صبر سفارش کردند.
بيگمان، هيچ نيرويي مانند ايمان و عمل صالح نميتواند، آدمي را
از لغزش باز دارد و او را در برابر گناه و سيهروزي نگاهباني کند.
امام صادق ( عليه السلام ) در اينباره ميفرمايد: « المؤمِنُ لايَغْلِبُهُ فَرْجُهُ
وَلا يَفْضَحُهُ بَطْنُهُ » (5)؛ « مؤمن، مغلوب شهوت جنسي نميشود و
شکمش او را رسوا نميسازد ».
امام باقر ( عليه السلام ) نيز
درباره نشانههاي مؤمن چنين ميفرمايد:
اِنّما الْمُؤمِنُ الّذي اِذا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ في
اِثْمٍ وَلا باطِلٍ.(6)
مؤمن، کسي است که چون شادمان شود، اين شادماني، وي را به گناه و
کار باطل وارد نکند.
2. ناداني
ناداني، اصل و سرچشمة هر شرّ و تاريکي وحشتزايي است که آدمي
کورکورانه در آن ميرود. خداوند منّان با پردهبرداري از وضع اسفبار برخي از
آدميان در خروج از جادة تعادل و سلامت و غلطيدن در پرتگاه شهوت ميفرمايد:
{أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ
النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون} (نمل:55)
آيا شما از روي شهوت، به جاي زنان، نزد مردان ميآييد، بلکه شما
مردمي نا آگاهيد.
استاد جوادي آملي درباره اهميت تقويت معرفت ديني ميگويد:
اگر مشکل معرفتي کسي حل شود، ديگر گناه نميکند. غالب موارد
گناه از اينجا نشئت ميگيرد که گناهکار نميداند سر سفره چه کسي نشسته است.(7)
يوسف ( عليه السلام ) نيز
سرچشمه گناه برادران خود را ناداني ميداند و ميگويد: « آيا دانستيد، آنگاه که شما
ناآگاه بوديد و با يوسف و برادرش چه کرديد ».(8)
جهل و ناداني در آموزههاي روايي نيز، از زمينههاي گناه شمرده
شده است. امام علي ( عليه السلام ) در عهدنامه خود
به مالک اشتر ميفرمايد: « لا يَجْتَرِئُ عَلَي اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِيٌّ »
(9)؛ « گستاخي و جرأت بر (نافرماني) خداوند را جز جاهل و شقي، روا
نميدارد ».
آن حضرت همچنين فرموده است:
اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِِّ، اَلْجَهْلُ أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ،
اَلْجَهْلُ يُفْسِدُ الْمَعَادَ.(10)
جهل مرکز زشتي است، جهل ريشه و پايه زشتي است، جهل موجب تباهي
معاد انسان است.
آن حضرت در سخني ديگر ميفرمايند: « شکايت به خدا ميبرم از
گروهي که در جهل و ناداني زندگي ميکنند ».(11)
3. فقر و بينيازي
فقر و بينيازي، دو خاستگاه انحراف و گناه شمرده ميشوند؛ زيرا
فقير براي از ميان بردن ناتوانيهاي برآمده از فقر، به کارهاي نامشروع دست ميزند و
انسان بينياز و توانگر نيز بر پايه غرور برخاسته از مال و ثروتش، به خوشگذراني و
زير پاگذاشتن فضيلتهاي اخلاقي روميآورد، پس هر دو به دام شيطان گرفتار ميآيند؛
چنانکه قرآن مجيد در اينباره ميفرمايد:
{كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي (6) أَنْ رَآهُ
اسْتَغْني (7)} (علق: 6و7)
هرگز، همانا انسان همين که خود را بينياز ببيند، سرکشي در پيش
ميگيرد.
رويدادهاي تاريخي نيز بر پيوند گناه و دارايي گواهي ميدهند.
براي نمونه، ثعلبه، با خدا پيمان بسته بود که اگر ثروتمند شود، به نيازمندان صدقه
دهد، اما هنگامي که خداوند مال فراواني بدو بخشيد، وي بخل ورزيد و زکات نداد. از
اين رو، آياتي دربارهاش نازل شد و نفاق را به وي نسبت داد.(12) اين کار،
پيآمد وسوسه شيطان و چيرگي غرور و آز به مال دنيا بر او بود که به بخلورزي در نعمت خدا
وادارش کرد.
قرآن مجيد، سرمايههايي را که موجب غرور و مستي ميشود،
زمينهساز گناهان ميشمارد و ميفرمايد:
{وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها
فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَليلاً } (قصص:
58)
و چه بسيار از [مردم] شهرها و آباديهايي را به هلاکت رسانديم
که زندگي را با سرمستي و غرور گذرانده بودند، اين خانههاي آنان است که [ويران شده]
و بعد از آنان جز اندکي، کسي در آن سکونت نکرد.
{أَلْهاكُمُ التَّكاثُر} (تکاثر: 1)
تفاخر و فزونطلبي شما را سرگرم و غافل ساخت.
رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اينباره ميفرمايد:
اَلتَكَاثُرُ [فِي] الأَمْوَالِ جَمْعُهَا مِنْ غَيْرِ حَقِّهَا
وَمَنْعُهَا مِنْ حَقِّهَا وَسَدُّهَا فِي الأَوْعِيَةِ.(13)
تکاثر در اموال، انباشت ثروتها، از راههاي نامشروع و خودداري
از اداي حق آن و اندوختن آن در خزانهها و صندوقها است.
از سوي ديگر فقر نيز گاهي آدمي را به بيراهه و گناه ميکشاند،
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) به فرزندش محمد حنفيّه ميفرمايد:
فرزندم! از فقر بر تو ميترسم، از آن به خدا پناه ببر، چرا که
فقر، دين انسان را ناقص، و عقل و فکر او را مضطرب و مردم را نسبت به او، و او را
نسبت به مردم بدبين ميسازد.(14)
حضرت رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در اينباره چنين دعا ميکند:
اَللَّهُمَّ بَارِكْ لَنا فِي الْخُبْزِ وَلا تُفَرِّقْ
بَيْنَنا وَبَيْنَهُ فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّيْنا وَلا صُمْنا وَلا أَدَّيْنا
فَرَائِضَ رَبِّنا.(15)
بار خدايا! به نان ما برکت ده و بين ما و نان جدايي ميفکن، اگر
نان نباشد، نماز نميخوانيم و روزه نميگيريم و واجبات خود را ادا نميکنيم.
البته روايات بر برخورداري از ثروت به اندازه کفاف تأکيد
ميکنند. ميگويند پيامبر اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم )
درباره چوباني که از دادن شير به مسلمانان بخل ورزيد، چنين دعا
فرمود: « خدا مال زياد به تو بدهد! »
اما درباره چوپان ديگري که شير خودش را هديه کرده بود. چنين
فرمود: « خدايا به قدر کفاف به او روزي بده ».
مردي از روي تعجب از ايشان پرسيد: چرا براي چوپاني که که بخل
ورزيد، بهتر دعا کردي؟ رسول اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود:
إِنَّ مَا قَلَّ وَكَفَي خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَأَلْهَي.(16)
آنچه کم باشد و کفايت کند، بهتر است از زيادي که دل را سرگرم و
غافل نمايد.
4. همنشيني با بدان
دوستان بد، آدمي را به آلودگي و ارتکاب گناه وا ميدارند.
دوستان نيز مانند پادشاهان يا هدايتگرند يا مايه گمراهي. براي نمونه، همنشينان
بد، حتي فرزند نوح را به گمراهي کشاندند و او را به عذاب الهي گرفتار ساختند. رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميفرمايد: «
آدمي، همان دين دوست و همنشين خود را دارد ».(17)
امام علي ( عليه السلام ) نيز
در نامهاي به حارث همداني در اين باره چنين مينويسد:
وَاحْذَرْ صَحابَةَ مَنْ يَضِلُّ رَأْيُهُ و يُنْکَرُ عَمَلُهُ
فَاِنَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.
از دوستي با کساني که افکارشان نادرست و رفتارشان ناپسند است،
برحذر باش؛ زيرا آدمي به راه و روش و افکار دوستش خو ميگيرد.
اسلام و پيشوايان ديني همواره آدمي را از همنشيني با بدان
پرهيز دادهاند؛ زيرا خواه ناخواه آدمي از آنان تأثير ميپذيرد و
آنگاه پشيماني نيز سودي برايش ندارد. خداوند کريم درباره اهميت گزينش دوست، از
زبان کسي که از همين روي به بيراهه رفته چنين فرموده است: {يا وَيْلَتي
لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا}؛ « اي واي بر من! کاش فلان شخص را به
دوستي بر نميگزيدم. » (فرقان:28) همنشيني با بدان، روشنايي روح را از بين ميبرد
و توان تشخيص انسان را درباره خوبي و بدي فرو ميکاهد و زشتي رفتار ناپسند را ناچيز
مينمايد. از اين رو، امام محمد تقي ( عليه السلام )
ميفرمايد:
اِيّاکَ وَمُصاحَبَةَ الشَّرِيرِ فَانَّهُ کالسيَّفْ
الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و يَقْبُحُ أَثَرُهُ.(18)
زنهار از همنشيني با بدکار؛ زيرا او همچون شمشير آخته است که
ظاهرش زيبا و نشاني که ميگذارد زشت است.
امام علي ( عليه السلام ) نيز
بر اهميت اين مسئله تأکيد ميکند:
مُجالَسَةُ اَهْلِ الْهَوي مَنْسَأَةٌ لِلإيمانِ وَمَحْضَرَةٌ
للِشَّيطانِ.(19)
همنشيني با اهل هوا و هوس، دورکننده ايمان از انسان و
نزديککننده شيطان به وي است.
دين به پيروان خود ميآموزد که در روابط اجتماعيشان، با دوستان
برانگيزنده به کارهاي خير و بازدارنده از کارهاي زشت بپيوندند.
پيامبر گرامي اسلام( صلي اللّه عليه و
آله وسلم ) از اين افراد چنين ياد ميکند:
جالِسِ الأَبْرارَ فَإنّکَ إنْ فَعَلْتَ خَيْراً حَمَدوکَ وَإنْ
أَخْطَأْتَ لَمْ يُعَنِّفوک.(20)
با ابرار همنشين باشيد؛ زيرا اگر کار خبري انجام داديد، شما
را تشويق ميکنند و اگر اشتباهي از شما سرزد، بر تو سخت نگيرند.
حضور در مجلس گناه جايز نيست. خداوند در قرآن ميفرمايد: «
هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انکار و استهزاء قرار ميگيرد، با آنان ننشينيد تا به
سخني غير آن بپردازند ».(21)
5. غرور
تکبر در برابر پروردگار متعال، زمينهساز گناه است. انسانِ
مغرور گمان ميکند که توان عرضه اندام در مقابل خداوند را دارد و لذا در برابر
فرمان الهي سر اطاعت فرود نميآورد و غرور او را به معصيت ميکشاند و چون به او
گفته شود: « از خدا پروا داشته باش، غرورش او را وادار به گناه ميکند ».(22)
و خداوند ميفرمايد: « همانا درخت زقّوم طعام گناهپيشگان
است... و [ميگويند] بچش که بيشک تو همان عزّتمند بزرگواري ».(23)
در اين آيات دوزخيان، مبتلا به عذاب شديد و گدازنده، ابتدا با
وصف {الْأَثيمِ } (به معناي غوطهور در گناه) و سپس با وصف {الْعَزيزُ
الْكَريم} ياد شدهاند. ارتباط اين اوصاف، بيانگر اين است که روحية اقتدار و
اشرافيگري، زمينهساز غوطهوري انسان در گناه است.(24)
6. پيروي از نفس اماره
تکاپوي نفس اماره در درون انسان، از عوامل پيدايي گناه است.
خداوند براي آزمودن آدمي او را به گونهاي آفريد که به بديها گرايش داشته باشد.
هنگامي که بيگناهي يوسف ( عليه السلام )
آشکار شد. او براي سپاسگزاري از خداوند، چنين گفت:
و من خود را تبرئه نميکنم، زيرا نفس سرکش بسيار به بدي
واميدارد، مگر اينکه پروردگارم رحمت آورد. به يقين پروردگار من بسيار آمرزنده و
مهربان است.(25)
نفس اماره، برادرکشي قابيل را در نظر او زيبا نمود: « سرانجام
[در کشاکش نفس و فطرت] نفسش او را براي کشتن برادر ترغيب کرد و او
را کشت و از زيانکاران گرديد ».(26)
يکي از ارکان رستگاري از ديد قرآن، ضبط و مهار نفس امّاره است:
« هر کس از مقام پروردگارش ترسيده و نفس خود را از هوس باز داشته، بهشت تنها جايگاه
اوست ».(27)
7. دنيادوستي
علاقه بيش از اندازه به دنيا از ديگر زمينههاي گناه به شمار
ميرود. خداوند در وصف گناهکاران ميفرمايد: « بيترديد، اينان دنياي زودگذر را
دوست دارند ».(28)
خداوند علّت کفر به قيامت را دلبستگي به دنيا ميداند و
ميفرمايد:
{يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَة...كَلاَّ بَلْ
تُحِبُّونَ الْعاجِلَة} (قيامت: 6و20)
[با حالت انکار] ميپرسد: روز قيامت کي خواهد بود؟... چنين
نيست [که ميپنداريد] بلکه شما اين دنياي زودگذر را دوست ميداريد.
خداوند عالم حتي کساني را که يتيمان را گرامي نميدارند و
يکديگر را بر طعام دادن به بينوا ترغيب نميکنند و ميراث يتيمان را
يکجا ميخورند، چنين توصيف ميکند: « و مال را بسيار دوست ميداريد ».(29)
بنابراين، دنيادوستي زمينه ارتکاب گناه و دنياگريزي راهي به سوي
سعادت است. خداوند منّان از انسان ميخواهد:
براي اينکه تخم آرزو در دل آدمي کاشته نشود، بايد چشم به متاع
دنيا نداشته باشد و به سوي آن رونق زندگي دنيا که اصنافي از آنان را بدان بهرهمند
ساختهايم تا ايشان را بدان بيازماييم، چشم مدوز، و [بدان که] رزق پروردگارت بهتر و
پايدارتر است.(30)
8. انکار جهنم
انکار جهنم نيز از ديد قرآن کريم سبب روآوردن به گناه است. اگر
آدمي به مجازت اعمال معتقد باشد، به آساني به گناه روي نميآورد. خداوند در سوره
قيامت ميفرمايد:
آيا اين انسان ميپندارد که هرگز استخوانهاي او را جمع نخواهيم
کرد، چرا [جمع خواهيم کرد] در حالي که به درست کردن سر انگشتانش هم تواناييم. بلکه
اين انسان ميخواهد در آينده خود نيز گناه کند، ميپرسد، روز قيامت کي خواهد بود.(31)
قرآن مجيد انديشه هواپرستان را چنين برميشمارد: « و گفتند:
زندگي، جز همين زندگي دنياي ما نيست ».(32)
همچنين خداوند بعد از اينکه از آدمي سؤال ميکند که « چه چيز تو را در
مورد پروردگار کريمت فريب داده است » (33) در چند آيه بعد خود پاسخ
واقعي را بيان ميکند: {كَلاَّ بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ }؛ « هرگز،
بلکه شما روز جزا را تکذيب ميکنيد. » (انفطار: 9)
9. همرنگي با جماعت
معيار و ميزان انتخاب راه، فرمان و آموزههاي الهي بايد باشد نه
محيط و خواست بيشتر افراد جامعه. اگر خواست عمومي و همرنگي با جماعت و همرأيي
بيدليل با اکثريت، ملاک تصميمگيري و عمل باشد، بسياري از کارها به لغزش و کژروي
ميانجامد. افسوس که برخي از افراد بدون تأمل و تفکر و تنها از روي تقليد به کاري
ميپردازند، اما خداوند، انسان را براي گزيدن راه درست به قدرت عقل توانمند ساخته و
آن را به نور وحي نيز آراسته و هيچگاه پيروي کورکورانه او را از اکثريت نپذيرفته
است. لقمان در وصيت معروف خود به پسرش چنين ميگويد:
لاتُعَلِّقْ قَلْبَکَ بِرِضَي النّاس فَإِنَّ ذَلِکَ
لايَحْصُلُ.(34)
قلب خود را به خشنودي مردم وابسته مکن؛ زيرا [هر کاري کني]،
رضايت همه مردم به دست نميآيد.
سپس براي اثبات اين سخن همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ
خود را نيز از طويله بيرون آورد و بر آن نشست و پسرش پياده به دنبالش راه افتاد تا
به گروهي رسيدند. آنان گفتند: اين پيرمرد سنگدل و بيرحم است. پس پسر سوار شد و
پدر پياده به راه افتاد تا به گروه ديگري رسيدند. آنان گفتند: اينان پدر و پسر
بدياند؛ بدي پدر از اين روست که فرزندش را تربيت نکرده است و بدي پسر از اين روست
که به پدرش احترام نميگزارد.
پس با هم سوار الاغ شدند و به راه افتادند تا به گروه سوم
رسيدند. اينان گفتند: اين دو، انسانهاي بيرحمياند؛ با هم سوار بر اين حيوان
زبانبسته شدهاند. پس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و الاغ را جلو انداختند و به
دنبال آن راه افتادند و اين بار به گروهي ديگر برخوردند. آنان گفتند: کار اين دو
نفر، عجيب است، مرکب به اين خوبي را رها کردهاند و پياده به دنبالش حرکت ميکنند!
آنگاه لقمان به پسرش گفت: پسر جان! ديدي که به دست آوردن رضايت
مردم، محال است:
فَلا تَلْتَفِتْ إلَيْهِمْ وَاشْتَغِلْ بِرِضَي اللهِ جَلَّ
جَلالُهُ.(35)
پس به رضايت آنها دل مبند و به خشنودي خداي بزرگ اشتغال داشته
باش.
امام کاظم ( عليه السلام ) نيز
به شاگرد عالم و برجستهاش، هشام بن حکم فرمود:
يا هِشَام! لَوْ کَانَ فِي يَدِکَ جَوْزَةٌ وَقَالَ النَّاسُ
لُؤلُؤَةٌ مَا کَانَ يَنْفَعُکَ وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَلَوکَانَ
فِي يدِکَ لُؤلُؤَةٌ وَقَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوزَةٌ مَا ضَرَّکَ وَأَنْتَ
تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤلُؤَةٌ.(36)
اي هشام! اگر در دست تو گردويي باشد، ولي مردم بگويند مرواريد
است، به حال تو سودي ندارد؛ زيرا ميداني گردوست و اگر در دست تو مروايدي باشد، و
مردم بگويند گردوست، زياني به تو نميرسد؛ زيرا ميداني آن مرواريد است.
امام باقر ( عليه السلام ) نيز
در توصيه زيبايي به جابر جعفي، يکي از شاگردان برجستهاش ميفرمايد:
اي جابر! بدان که تو دوست ما نخواهي بود تا زماني که اگر تمام
اهل شهر جمع شوند و بگويند تو آدم بدي هستي، غمگين نشوي؛ اگر همه بگويند تو آدم
خوبي هستي، خوشحال نشوي، بلکه حال خود را بر کتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را
چنين يافتي که در خط قرآن گام برميداري و در آنچه قرآن بيميل است، بيميل
هستي و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نيز مشتاق آني و از آنچه قرآن هشدار داده
است، گريزاني، استوار باش و مژده باد به تو که در اين صورت، آنچه مردم درباره تو
ميگويند، به تو آسيبي نخواهند رساند.(37)
همچنين، امام باقر ( عليه السلام )
در جاي ديگر ميفرمايد:
کسي که خشنودي مردم را به چيزي که موجب خشم خدا ميشود، طلب
کند، همان ستايش، سرزنشگر او خواهد شد و کسي که اطاعت خدا را به چيزي که باعث خشم
مردم ميشود، طلب کند خداوند او را از دشمني هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم
هر ستمگر کفايت ميکند و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود.(38)
10.کوچک شمردن گناه
اگر آدمي، گناه کوچک را ناچيز بشمرد، به راه پر آسيبي گام
ميگذارد؛ زيرا آرام آرام به سرزمين زيانبار گناهان کبيره کشيده ميشود. امام سجاد ( عليه السلام )
در دعاي هشتم صحيفه سجاديه از خداوند چنين ميخواهد:
اَللَّهُمَّ اَعُوذُ بِکَ مِن ... الإِصرارِ عَلَي الإِثمِْ
وَاسْتِصْغار المَعْصِيَةِ.
پروردگارا! به تو پناه ميبرم از... و از اصرار بر گناهان و
کوچک شمردن گناه.
چنانچه آدمي با گناه خو بگيرد، گناهانش چنان انباشته ميشوند که
از ميان بردن آنها دشوار است؛ مانند نخهاي باريکي که آنها را به آساني ميتوان از
هم گست، اما هنگامي که شماري از اين نخها به هم بافته و به ريسماني بدل شد، ديگر
نميتوان آنها را از هم گسست. مؤمن بر گناه پاي نميفشارد:
{وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُون}
(آل عمران: 135)
برآنچه کردهاند، پاي نميفشارند در حالي که [زشتي آن را]
ميدانند
امام باقر ( عليه السلام )
درباره اين آيه ميفرمايد: « اصرار؛ يعني اينکه کسي گناه کند و از خدا آمرزش نخواهد
و در فکر توبه نباشد ».(39)
مولاي پرهيزگاران نيز در اينباره چنين هشدار ميدهد: « إِيّاکَ
وَالإِصْرارَ فَإِنَّه مِنْ أَکْبَرِ الْکَبَائِرِ وَأَعْظَمِ الْجَرائِمِ » (40)
؛ « از اصرار بر گناه بپرهيز؛ زيرا از بزرگترين گناهان است ».
امام صادق ( عليه السلام ) در
تمثيلي زيبا به نقل از پيامبر گرامي اسلام( صلي اللّه
عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و يارانش [در سفري]، در سرزميني بيآب و علف
فرود آمدند. حضرت به يارانش فرمود: « هيزم بياوريد تا آتش روشن کنيم و غذا بپزيم ».
ياران عرض کردند: « اينجا سرزمين خشکي است و هيچ هيزمي در آن يافت نميشود ». رسول
اکرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «
برويد و هر کدام آنچه ميتوانيد، هيزم جمع کنيد ». آنها رفتند و هر يک مقداري هيزم
يا چوب خشکيده با خود آوردند و همه را در برابر پيامبر (
صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روي هم ريختند. پيامبر خدا فرمود: « هکذا
تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ »؛ « اينگونه، گناهان روي هم انباشته ميشوند ».
سپس فرمود: « إيَّاکُمْ وَالْمُحَقّراتِ مِنَ الذُّنُوبِ » (41)
؛ « از گناهان کوچک بپرهيزيد ».
11. انتشار گناهان
يکي از عواملي که زمينه گناه را در آدمي فراهم ميآورد، بيشرمي و پاره کردن حياي اجتماعي است. کسي که ميبيند
ديگران بيباکانه خود را به گناه ميآلايند و از کسي شرم و حيا نميکنند،
جرئت مييابد که مانند آنان به فسق و فجور بپردازد. اين ويژگي
اجتماعي بر اثر انتشار گناهان و نبود امر به معروف و نهي از منکر، کمکم پديد ميآيد.
برخي از افراد براي توجيه کردن گناهان خود، دوست دارند که گناه
ديگران را آشکار سازند. حضرت علي ( عليه السلام )
در اينباره نيز ميفرمايد:
ذَوُو الْعُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعَايِبِ النَّاسِ
لِيَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِي مَعَايِبِهِمْ.(42)
گناهکاران دوست دارند گناه ديگران را منتشر کنند تا راه بهانه
براي گناه خودشان بازتر گردد.
خداوند از گستردن و اشاعه فساد به شدت پرهيز داده است:
{إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي
الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ } (نور:19)
کساني که دوست دارند زشتيها در ميان مردم باايمان رواج يابد،
عذاب دردناکي براي آنها در دنيا و آخرت است.
بدترين گناه اين است که آدمي به بازگويياش نزد ديگران و انتشار
آن بپردازد. بيگمان، انسان عفيف و پاکدامن، اگر گناهي هم مرتکب شود، در پردهپوشي
آن ميکوشد.
رسول اکرم( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ميفرمايد:
اَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً
وَالْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِها مَغْفُورٌ لَه.(43)
پاداش پنهانکننده کار نيک [به خاطر دوري از ريا] برابر هفتاد
حسنه است و آن کس که گناه را نشر دهد مطرود است و آن کس که گناه را پنهان ميدارد،
مشمول آمرزش الهي است.
هر که آشکارا گناه کند يا گناه پنهانش را آشکار سازد، موجب
تباهي جامعه و فراگيري گناه در آن ميشود. حضرت علي (
عليه السلام ) در اينباره ميفرمايد: « إِيَّاكَ وَالْمُجَاهَرَةَ
بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِمِ » (44)؛ « از تظاهر
به تباهي بپرهيز؛ چون از بزرگترين گناهان است ».
اگر آدمي از کار خود شرمگين باشد، هيچگاه آن را براي ديگران
بازگو نميکند، اما کسي که از کار خود شاد باشد، آن را با طُمطراق براي ديگران نقل
ميکنند.
12. تغذيه ناپاک
اسلام به موضوع غذا اهميت بسيار داده و پيروان خود را از خوردن
غذاي ناپاک و حرام بازميدارد. زيرا؛ آنچه مسلّم است اينکه، غذاي حرام در روح و جان
انسان اثر وضعي ميگذارد و او را به گناه سوق ميدهد. خداوند در برخي آيات، مؤمنان
را از خوردن غذاي ناپاک و حرام باز ميدارد:
{وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل}؛
« و اموال يکديگر را به باطل [و ناحق] در ميان خود نخوريد. » (بقره: 188)
همچنين در کريمه ديگري ميفرمايد:
{إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً
إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا} (نساء: 10)
کساني که اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم ميخورند، تنها آتش
ميخورند و به زودي در آتش سوزان ميسوزند.
روايات اسلامي نيز انسان را از حرامخواري منع کردهاند. امام
سجاد ( عليه السلام ) ميفرمايد: « وَ حَقُّ
بَطْنِكَ أَنْ لا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَام » (45)؛ « حق شکم تو
آن است که آن را ظرف حرام، قرار ندهي ».
همچنين رسول گرامي اسلام( صلي اللّه
عليه و آله وسلم ) ميفرمايد: « طَهِّرْ مَأْكَلَكَ وَلا تُدْخِلْ بَطْنَكَ
الْحَرَامَ » (46)؛ « غذاي خود را پاک کن و غذاي حرام را وارد شکم مکن
».
ايشان در سفارشي ديگر ميفرمايد:
مَنْ أحَبَّ أنْ يُسْتَجابَ دُعائَهُ فَلْيُطَبِّبْ مَطْعَمَهُ
وَمَكْسَبَهُ.(47)
هر کسي که دوست دارد، دعايش به استجابت برسد، بايد غذاي خود و
کسب و درآمدش را پاک سازد.
پاورقى:
1 . ميزان الحکمه، محمد محمدي ريشهري، ج7، ص538.
2 . بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج77، ص77.
3 . اصول کافي، محمدبن يعقوب کليني، ج2، ص269.
4 . ميزان الحکمه، ج3، ص271.
5 . بحارالانوار، ج67، ص310.
6 . اصول کافي، ج3، ص330.
7 . درس خارج (30/8/1375).
8 . يوسف: 89.
9 . نهج البلاغه، نامه 53.
10 . گناهشناسي، محسن قرائتي، ص 70.
11 . نهج البلاغه، خطبه 17.
12 . ر.ک: توبه: 75و76.
13 . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 662.
14 . نهج البلاغه، حکمت 319.
15 . فروع کافي، ج 5، ص 73.
16 . اصول کافي، ج 2، ص 14.
17 . وسائل الشيعه، ج11، ص506.
18 . بحارالانوار، ج74، ص198.
19 . ميزان الحکمه، ج2، ص63.
20 . ميزان الحکمه، ج2، ص61.
21 . نساء: 140.
22 . بقره: 206.
23 . دخان: 49 و 43.
24 . تفسير راهنما، محسن قرائتي، ج 17، ص 214.
25 . يوسف: 53.
26 . مائده: 30.
27 . نازعات: 41 و 40.
28 . انسان: 27.
29 . فجر: 20.
30 . طه: 131.
31 . قيامت: 3 ـ 6.
32 . جاثيه: 24.
33 . انفطار: 6.
34 . سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج 2، ص 511.
35 . سفينة البحار، ج 2، ص 511.
36 . همان، ص 528.
37 . سفينة البحار، ج 2، ص 691.
38 . فروع کافي، ج 5، ص 62.
30 . اصول کافي، ج 2، ص 28.
40 . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 368.
41 . اصول کافي، ج 2، ص 288.
42 . غررالحکم و دررالکلم، ص 288.
43 . اصول کافي، ج 2، ص 160.
44 . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 368.
45 . مکارم الاخلاق، ص 419.
46 . سفينة البحار، ج 1، ص 448.
47 . همان.