راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۲۲ -


چگونگى ميزان (ترازو) 
سپس از تفكر در ميزان و پراكنده شدن نامه هاى اعمال به سمت چپ و راست غافل مباش چه مردم پس از سوال سه دسته مى شوند:
1 - دسته اى كه حسنه اى ندارند، گردن سياهى از آتش بيرون مى آيد و مانند پرنده كه دانه را مى چيند آنهارا بر ميگرد و به دور آنها مى پيچد و در آتش ‍ مى اندازد، و آتش آنهارا مى بلعد، اينان را شقاوتمندانى اعلام مى كنند كه پس از اين سعادتى براى آنهانيست .
2 - دسته اى كه هيچ گناه يمرتكب نشده اند، ندا كننده اى ندا مى دهد كه در همه حالات خدا را سپاسگزار بوده اند برخيزند، انان بر مى خيزند و روانه بهشت مى شوند سپس با نمازگزاران در نيمه شب و همچنين با كسانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ذكر خدا باز نداشته همين رفتار را انجام مى دهند و اعلام مى شود كه اينان سعادتمندانى هستند كه پس از اين دچار شقاوتى نخواهند شد.
3 - يان دسته كه اكثريت را تشكيل مى دهد كسانى هستند كه اعمال خوب و بد را به هم آميخته و انجام داده اند، ممكن است اعمال آنان بر آنها پوشيده باشد، ليكن بر خدا پوشيده نيست كه ايا حسنات آنها غلبه دارد يا سيئات آنها و خداوند لازم مى داند حقيقت امر را به آنها بشناساند تا فضل و بخشندگى او به هنگام عفو، و عدل و داد او به هنگام عقاب آشكار شود از اين رو صحيفه هها و نامه هاى اعمال كه مشتمل بر حسنات و سيئات است بخش مى شود، و ميزان (ترازو) نصب مى گردد، و چشمها به سوى نامه ها دوخته مى وشد كه در سمت راست هر كس مى افتند يا در مست چپ ، سپس به زبانه ترازو خيره مى شوندكه با طرف حسنات مايل مى شود يا به طرف سيئات ، و اين حالتى بس هولناك است كه عقل خلايق در آن حيران مى ماند پيامبر خدا صل الله عليه واله درباره قيامت فرموده است : آن روزى است كه در آن خداوند متعال آدم را ندا مى كند كه : اى آدم برخيز و گروههاى دوزخى را روانه كن ، آدم مى گويد: دوزخيان چند گروهند؟ مى فرمايد، از هر هزار تن نهصد و نود و نه تن در آتش و يكى در بهشت است ، صحابه چون اين را شنيدند نوميد گرديدند به طورى كه ديگر خندان ديده نشدند و هنگامى كه پيامبر صل الله عليه واله اين حالت را از اصحاب مشاهده كرد فرمود: ((كار كنيد و شاد باشيد سوگند به آن كه جان محمد در قبضه قدرت اوست با شما دو مخلوق (جهنمى ) است كه هرگز با كسى نباشند جز اين كه او را زياد گردانند علاوه بر آنچه از آدميزادگانو ابليس ‍ زادگان هلاك مى شوند)) عرض كردند: ((اى پيامبر خدا آن دو خلق كيانند؟ فرمود: ياجوج و ماءجوج پس اندوه صحابه بر طرف شد، سپس فرمود: كار كنيد و شاد باشيد، سوگندبه آن كه جان محمد بهدست اوست روز قيامت شما رد ميان مردم مانند خالى در پهلوى شتر يا نشانى در پاى چهارپايان هستيد))(762)
مطالبه كنندگان و رد مظالم 
هول و هراس از ميزان و خطر آن را شناختى و دانستى كه چشمها به سوى زبانه ميزان دوخته مى شود چه خداوند فرموده است : فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية ، و من خفت موازينه فامه هاويد و ما ادريك ماهية ، نار حامية (763)
اينك بدان كسانى از خظر ميزان و حساب نجات مى يابند كه در دنيا خويش ‍ را محسابه كنند، و گفتار و كردار و خطورات قلبى و نگاههاى خود را در ترازوى شرع بسنجند، چنان كه فرموده اند: ((نفس خويش را محاسبه كنيد پيش از آن كه محاسبه شويد، و آن را بسنجيد پيش از آن كه سنجيده شويد)) محاسبه نفس آن است كه انسان پيش از مرگ از هر گناهى توبه نصوح كند و كوتاهيهاى خود را در اداى واجبات الهى جبران سازد و مظالم را حبه به حبه به صاحبانش باز گرداند، و با دست و زبان متعرض هر كسى شده و يا به او گمان بد برده از وى حليت طلبد و او را خوشحال كند تا آنگاه كه مى ميرد هيچ مظلمه و يا واجبى بر ذمه او نباشد چنين كسى بدون حساب وارد بهشت مى شود اگر پيش از رد مظالم بميرد خصمانش او را احاطه مى كنند، يكى دستش را، و ديگرى موى بالاى پيشانيش را و ديگرى گريبانش را مى گيرد، اين مى گويد: به من ستم كرده اى ، آن مى گويد: به من ناسزا گفته اى و يان مى گويد: مرا ريشخند كرده اى يكى مى گويد: در غيبت من مرا به بدى ياد كرده اى ، ديگرى مى گويد: بد همسايه اى برا يمن بوده اى ديگرى مى گويد: در معامله با من غش به كار بردى ، آن مى گويد: در معامله با من مرا مغبون كردى و عيب كالاى خود را از من پوشيده داشتى ، اين مى گويد: نرخ كالاى خود را به من دروغ گفتى ، آن مى گويد: ديدى كه من نيازمند بودم و تو توانگر بودى مرا اطعام نكردى و اين مى گويد: ديدى كه به من ستم مى رود و تو مى توانستى ستم را از من بر طرف كنى اما با ستمكار مدارا ورزيدى و رعايت حال من نكردى در اثناى اين احول مطاله كنندگان چنگال خود را در تو فرود مى برند و سخت گريبانت را مى گيرند و تو از بسيارى آنها مبهوت و متحير مى مانى به طورى كه كسى باقى نمى ماند كه در طول عمرت به اندازه در همى با او داد و ستد داشته باشى يا با وى در مجلسى همنشينشده اى واز او بر ذمه تو مظلمه اى است اعم از غيبت يا خيانت يا نظر كردن به ديده حقارت جز اين كه همه حضور خواهند داشت و تو از مقاومت در برابر آنها ناتوانى و تنها به مولى و پرودرگار خود اميدوارى كه شايد تو را از دست اينان برهاند چه نداى خداوند جبار به گوشت رسيده است كه : اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم (764) در اين هنگام از ترس دلت از جا كنده مى شود و به هلاكت خود يقين مى كنى و به ياد مى آورى آنچه را خداوند بر زبان پيامبرش به تو بيم داده و فرموده است : و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون انما يوخر هم ليوم تشخص فيه الابصار، مهطعين مقنعى روسهم ل يرتد اليه طرفهم و افئدتهم هو اء(765)
ارى امروز چقدر شاد و مسرورى كه با آبروى مردم مضمضمه مى كنى و زبان به بدگويى آنها مى گشايى و اموال آنها را به شكم خود سرازير مى كنى ، و رد آن روز چقدر دريغ و افسوس تو زياد خواهد بود به هنگامى كه تو را در دادگاه عدل الهى حاضر كنند و مورد خطاب و عقاب و سياست قرار دهند در حالى كه تو تهيدست و بينوا و ناتوان و خوار باشى و توانايى ندارى كه حقى را به اهلش باز گردانى يا عذرى اقامه كنى در اين هنگام حسناتى را كه با رنج و تعب در طول عمر خود فراهم كرده اى از تو مى گيرند و به خصمان و طلبكارانت به عوض حقوقى كه بر تو دارند مى دهند از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت شده كه فرموده است : ((ايا مى دانيد مفلس ‍ كيست ؟)) عرض كردند: اى پيامبر خدا در ميان ما مفلس كسى است كه نه مالى دارد و نه متاعى ، فرمود: ((از امت من مفلس كسى است كه با نماز و زكات و روزه وارد (محشر) مى شود در حالى كه يكى را دشنام داده ، ديگرى را تهمت زده ، مال آن را خورده ، خون اين را ريخته و ديگرى را زده است ، پس از حسنات او به اين و آن داده مى شود و اگر پيش از آن آنچه بر ذمه اوست ادا شود حسناتش تمام گردد از گناهان آنها مى گيرند و به حساب او مى گذارند و سپس در آتش انداخته مى شود))(766)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) در توصيف اهل محشر حديثى طولانى درباره خصماء و رد مظالم وارد است كه پيش از اين ذكر شده و شرح آن مفصل است .
غزالى مى گويد: پس به مصيبت خود در مثل چنين روزى بينديش ، چه هيچ حسنه اى ازآفات ريا و مكايد شيطان براى تو سالم نمى ماند و اگر در مدتى طولانى يك حسنه برايت مصون بماند خصماى تو سبقت گرفته آن را از تو مى گيرند و اگر حساب نفس خد را نگهدارى و بر روز روز و قيام شب مواظبت كنى خواهى دانست كه هيچ روزى بر تو نمى گذرد جز اين كه در غيبت مسلمانان چيزى بر زبانت جار مى شود كه همه حسنات تو را پايمال مى كند تا بقيه سيئات تو اعم از خوردن مال حرام و شبهه ناك و كوتاهى در طاعات چه باشد، آنگاه چگونه مى توانى در روزى كه شاخدار را براى بى شاخ قصاص مى كنند اميد رهايى از مظالم داشته باشى از ابى ذر نقل شده است كه : پيامبر خدا صل الله عليه واله دو گوسفند را ديد كه شاخ به همديگر مى زدند فرمود: اى ابوذر آيا مى دانى براى چه به همديگر شاخ مى زنند؟)) عرض كردم : نه ، فرمود،: ((وليكن پروردگارت مى داند و در روز باز پسين ميان آنها داورى خواهد كرد))(767)
درباره قول خداوند متعال : و ما من دابة فى الارض و لا يطير بجناحيه الا امم امثالكم (768) روايت شده است كه در روز قيامت اديمان ، بهايم ، پرندگان و همه چيز محشور مى شوند و عدل خدا اقتضا مى كند كه انتقام بى شاخ را از شاخدار بگيرد، سپس خداوند مى گويد: خاك شويد، در اين هنگام كافر مى گويد: اى كاش خاك مى بودم .
اينك تو اى بيچاره چگونه خواهى بود در روزى كه نامه اعمال خود را از حسناتى كه در تحصيل آنهارنج طولانى كشيده اى خالى بينى و هنگامى كه مى گويى ، حسناتم كجاست ؟ به تو گفته مى شود به نامه اعمال خصماى تو منتقل شده است ، و نيز نامه خود را پر از كارهاى زشتى بينى كه در براب رآنها مدتهاى دراز شكيبايى كرده اى و به سبب خوددارى از ارتكاب آنها رنج بسيار بر خود هموار ساخته اى و چون بگويى : اى پروردگار من اينها گناهانى است كه من هر گز خود را به آنهانيالوده ام ، به تو پاسخ داده مى شود: انيها گناهان كسانى است كه از آنها غيبت كرده اى به آنها ناسزا گفته اى ، نسبت به آنا بد انديشيده اى ، در خريد و فروش ، همسايگى ، همدرسى ، مكالمه ، مذاكره ، مناظره و ديگر اقسام معامله بر آنها ستم كرده اى .
ابن مسعود گفته پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((شيطان نوميد شد از اين كه در سرزمين عرب بتان پرستش شوند ليكن او از شما به كمتر از آن يعنى گناهانى كوچك و مهلك اند خشنود خواهد شد، پس تا مى توانيد از ستم كردن بپرهيزيد چه بنده در روز قيامت مى آيد در حالى كه به اندازه كوهها طاعتها دارد و مى پندارد كه آنهااو را نجات خواهند داد اما پيوسته افراد مى آيند و مى گويند: اى پروردگار من فلانى به من ستم كرده است ، و دستور داده مى شود كه از حسنات او محو كنند، و به همين گونه ادامه مى يابد تا آنگاه كه از حسنات او چيزى باقى نمى ماند، و اين امر مانند ان است كه مسافرانى در سرزمينى فرود ايند و هيزم همراه آنها نباشد ناگزير پراكنده شوند و هيزم گرد آورند ديرى نمى گذرد كه با آن هيزمها (يى كه اندك اندك گرد آورده اند) آتشى بزرگ بر مى افروزند و آنچه را مى خواهند انجام مى دهند، گناهان به همين گونه اى ))(769)
از اين رو كسى كه مظلمه هاى بسيارى بر ذمه دارد و از آنها توبه كرده و دشوار است كه بتواند رضايت ارباب مظلمه را به دست آورد بايد براى روز قصاص حسنات بسيار به جا آورد، و پاره اى از حسنات را با كمال اخلاص ‍ ميان خود و خدا مستور بدارد و به طورى كه جز خدا كسى بر آنها آگاه نشود شايد اين عمل سبب تقرب او گردد و خداوند لطفى را كه برا يرفع مظالم بندگانش از دوستان مومن خود ذخيره كرده است شامل حال او گرداند.
مى گويم : پس از اين غزالى حديثى از انس نقل كرده كه ما با آنچه از طريق خاصه (شيعه ) بيان كرده ايم از ذكر آن بى نيازيم سپس :
غزالى مى گويد: اكنون بينديش كه اگ رنامه ات از مظالم خالى باشد و يا لطفى شامل حالت گردد كه عفو شوى و در نتيجه به سعادت ابدى خود يقين حاصل كنى شادى و سرور تو در بازگشت ازموقف حساب و دادگاه داورى خدا چگونه و تا چه حد خواهد بود در حالى كه به تو خلعت رضا بخشيده اند و به سعادتى كه شقاوتى پس از آن نيست و به نعيمى كه زوال بدان راه ندارد و عده داده اند، بى شك در اين هنگام دلت از سرور و فرح لبريز، و رويت سپيد و روشنى و تابش آن مانند ماه شب چهاردهم خواهد بود پس در نظر آور كه در آن روز در حالى ميان خلايق گام بر مى دارى كه سرافراز و از گناهان سبكبارى ، و شادابى نعيم اخروى در چهره ات آشكار و اثار رضا و خشنودى از پيشانى تو تابان است و گذشتگان و اندگان به تو و احوال تو يم نگرند و بر حسن و جمال تو رشك مى برند، و فرشتگان در جلوو پشت سرت حركت مى كنند و ميان حاضران ندا مى دهند كه اين فلان فرزند فلان است خداوند از او خشنود است و او را نيز خشنود گردانيده است و به سعادتى رسيده است كه در پس آن تا ابد شقاوتى نيست ايا مى پندارى كه اين مقام بزرگتر از منزلتى نيست كه در دنيا با ريا كارى و چاپلوسى و ظاهر ساز يو خود ارايى در دل مردم پيدا مى كنى ؟ اگر ميدانى آن بهرت از اين است بلكه اين با آن قابل مقايسه نيست پس براى ادراك اين مقام در معامله با خدا به صفاى اخلاص و صدق نيست توس لجوى چه هرگز آن مرتبه را جز به اينها درك نخواهى كرد و اگر مطلوب تو چيز ديگرى است و نعوذبالله در نامه اعمالت گناهى باشد كه تو آن را سبك شمرده اى و در نزد خداوند بزرگ و سنگين است به سبب آن تو را لعنت كرده و گفه است : اى بنده بد لعنت من بر تو باد هرگز عبادت تو را نمى پذيريم و همين كه اين ندا را بشنوى رويت سياه مى شود و بر اثر خشم خداوند فرشتگان بر تو خشمگين مى شوند و مى گويند: لعنت ما و لعنت همه خلايق بر تو باد در اين هنگام فرشتگان عذاب كه به سبب خشم پروردگار از تو به خشم آمده اند از هر سو به سراغ تو مى آيند و با صورتهاى منكر خود به درشتى و بدخويى با تو رفتار مى كنند و در پيش چشم خلايق موى بالاى پيشانيت را مى گيرند و بر روى مى كشانند در حالى كه مردم به سيه رويى و رسوايى تو مى نگرند و تو فرايد و اويلا و واثبورا سر مى دهى آنها به تو مى گويند: لا تدع اليوم ثبورا واحدا وادعو تبورا اكثيرا(770) ، و فرشتگان ندا مى كنند: اين فلان فرزند فلان است ، خداوند پرده از فضيحتها و رسواييهاى او برداشته و به سبب اعمال قبيح و زشت او را لعنت فرموده و به شقاوتى گرفتار شده كه پس از آن براى او سعادتى نيست و بسا اين عقوبت به سبب گناهى است كه از بيم مردم يا براى ايجاد موقعيت در دل آنها يااز ترس رسوايى در نزد ان ها آن را مرتكب شده اى و چقدر نادانى كه از رسوايى درنزد گروه اندكى از ندگان خدا رد اين دنياى زودگذر دورى مى جويى و از رسوايى بزرگ روز قيامت در ميان ابنوه خلايق و قرار گرفتن در معرض خشم خداوند و عذابهاى دردناك او و گرفتار شدن در دست فرشتگان عذا بكه تو را به سوى دوزخ مى كشانند بيم ندارى اين احوال تو در روز قيامت است اما هنوز خطر بزرگتر را كه خطر صراط است نشناخته اى .
چگونگى صراط 
پس از اينهول و هراسها در اين گفتار خداوند بينديش كه فرموده است : يوم نحشر المتقين الى الرحمان و فدا و نسوق المجرمين الى جهنم وردا(771) ؛ و نيز؛ فاهدوهم الى صراط الجحيم وقفو انهم مسؤ لون (772) بنابراين مردم پس از اين مواقف هولناك به سوى صراط رانده مى شوند، و آن پلى است كه بر روى جهنم كشيده شدهت از شمشير تيزتر و از موى باريكتر است ، كسى كه در اين جهان بر راه راست بوده و از صراط مستقيم منحرف نشده است عبور از صراط آخرت براى او آسان است و نجات مى يابد و كسى كه در اين دنيا از راه راست منحرف شود و در آن استقامت نورزد و پشت خود را به گناه گرانبار كند در همان گام نخستين از صراط مى لغزد و به دزخ مى افتد لذا اكنون بينديش كه چه بيم و هراسى به دلت خواهد رسيد هنگامى كه صراط و باريكى آن را مشاهده كنى و چشمت بر سياهى جهن ك در زير آن است بيفتد سپس بانگ نفس بر آوردن و شعله ور شدن دوزخ مى افتد لذا اكنون بينديش كه چه بيم و هراسى به دلت خواهد رسيد هنگامى كه صراط و باريكى آن را مشاهده كنى و چشمت بر سياهى جهنم كه در زير آن است بيفتد سپس بانگ نفس بر آوردن و شعله ور شدن دوزخ به گشوت رسيد، و تو را مكلف كنند كه با وجود ضعف حال و تپش دل و لرزش پاها و بار سنگين گناهان كه بر پشت توست و مانع حركت بر روى زمين هموار است چه رسد به حدت و تيزى صراط از روى آن بگذرى و چگونه خواهى بود هرگاه يك پاى خود را بر روى آن بگذارى و تيزى آن را احساس كنى و ناچار باشى كه پاى ديگر را نيز از زمين بردارى ، و در جلو خود مردمانى را مشاهده كنى كه مى لغزند و به زير مى افتند، و گماشتگان دوزخ آنها را با چنگك و چنگال مى گيرند: و به گونه اى كه پاهايشان در هوا و سرهايشان رو به آتش ‍ است در دوزخ سرنگون مى شوند و آن چه منظرى زشت و نردبانى سخت و گذرگاهى تنگ است .
بنابر اين به حال خود بينديش كه تو بايد از اين صراط بگذرى و به سوى آن بالا روى در حال يكه پشت تو از گناه گرانبار است و هرگاه به چپ و راست خود بنگرى مى بينى كه مردم در پى هم در آتش مى افتند، و در اين حال پيامبر صل الله عليه واله مى گويد: ((اى پروردگار من سالمت بدار، سالمت بدار)) و بر اث ركثرت لغزش خلايق از صراط ضحبه ها ويل و ثبور (اى واى ، هلاكت ) از قعر جهنم به سوى تو بلند است و چگونه خواهى بود اگر پايت بلغزد و پشيمانى تو سودى نداشته باشد و فرايد اى واى بر من بلند كنى و بگويى اين همان است كه از آن بيمناك بودم ، اى كاش براى حيات خود عمل نيكى از پيش مى فرستادم ، اى كاش راه پيامبر را اتخاذ مى كردم ، اى واى كاش فلان را به دوستى نمى گرفتم ، اى كاش خاك مى بودم ، اى كاش ‍ بكلى فراموش شده بودم ، اى كاش مادرم مرا نزاييده بود، و در همين حال آتش تو را مى ربايد و نعوذبالله منادى ندا مى كند: اخسئوافيها و لا تكلمون (773) ، و راهى براى فرياد و ناله و تنفس و استغاثه باقى نماند پس اكنون عقل خويش را در برابر اين خطرهايى كه در پيش رو دارى چگونه مى بينى ، اگر هب انيها ايمان دراى ليكن غفلت مى ورزى و در فراهم كردن كافران طولانى خواهد بود و اگر به آنها ايمان دارى ليكن غفلت مى روزى و در فراهم كردن امادگى براى آن سستى مى كنى چقدر بى پروا و سركشى ، و چه سودى خواهد داشت ايمانت اگر تو را وا ندارد كه با اداى طاعات و ترك معاصى براى جلب رضاى خداوند بكوشى بى شك اگر در پيش روى خود جز هول صاط و اضطراب دل از خطر گذر از آن را نداشته باشى هر چند از آن سالم بمانى اين هول و هراس تو را بس خواهد بود پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((صراط بر روى جهنم نصب شده است و من نخستين پيامبررى هستم كه امتش را از آن عبور خواهد داد، و در آن روز جز پيامبران كسى سخن نمى گويد، و سخن آنان اللهم سلم سلم است ، يعنى سلامت بدار، سالمت بدار، و در جهنم چنگكهايى مانند خار سعدان است ، آيا خار سعدان را ديده ايد؟)) رعض كردند: ارى اى پيامبر خدا، فرمود: ((آنهامانند خار سعدانند جز اين كه بزرگى آنها را كسى جز خدا نمى داند، اين چنگكها مردم را به سبب اعمالشان مى ربايند، برخى به سبب كردارشان هلاك مى شوند و بعضى مانند شخص مصروع به زمين مى افتند، سپس ‍ نجات مى يابند))(774)
ابو سعيد خدرى گفته است : پيامبر صل الله عليه واله فرمود: ((مردم از روى پل جهنم مى گذرند در حالى كه بر آن خارها و چنگكها و چنگالهاى است كه از چپ و راست آنها را مى ربايند، و در دو سوى آن فرشتگانى است كه مى گويند: بارالها سلامت بدار، سالمت بدار، برخى از مردم ، مانند برق ، بعضى مانند باد، دسته اى همچون اسب تكاور از صراط مى گذرند، گروهى مى دوند، جمعى مى روند، برخى مانند كودكان و بعضى مانند خزندگان از آن مى گذرند اما دوزخيانى كه اهل آنند نه مى ميرند و نه زنده مى شوند اما گروهى از مردم كه به گناهان و خطاهاى خود گرفتارند مى سوزند و زغال مى شوند سپس اجازه شفاعت داده مى شود))(775) (تا آخر حديث ).
از ابن مسعود نقل شده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((خداوند گذشتگان و ايندگان را در روز مشخصى در يك ايستاده جمع مى كند در حالى كه چهل سال چشمانشان را به سوى آسمان گشوده اند و منتظر حكم داورى هستند حديث را تا ذكر سجود ادامه داده و گفته است سپس مى گويند: سرهايتان را بلند كنيد، سرهاى خود را بلند مى كنند پس به اندازه اعمالشان به آنها نور داده مى شود، نور بعضى به اندازه كوهى عظيم است كه پيشاپيش او حركت مى كند، نور برخى كوچكتر از آن ، نور دسته اى به اندازه درخت خرماست كه در سمت راست اوست و به گروهى نورى كمتر ازآن عطا مى شود تا آن جا كه آخرين آنها كسى است كه به اندازه ابهام پايش به او نور داده شده است به طورى كه ره بار كه روشن مى شود قدم پيش مى گذارد و چون خاموش شود مى ايستد سپس عبور مردم از صراط ذكر مى كندكه به اندازه نور آنهاست چنان كه يكى همچون بر هم زدن چشم ، يكى مانند برق جهنده ، يكى مانند حركت بار، يكى مانند در افتادن ستارگان ، يكى مانند دويدن اسب ، يكى مانند دويدن مرد از آن عبور مى كنند و آن كه به اندازه انگشت ابهام پايش به او نور داده شده بر روى و دستها و پاهايش مى خزند، يك دست ديگر را آويزان مى كند، يك پا را مى كشد و پاى ديگرش را آويزان مى كند و اتش اطراف او را مى گيرد و پيوسته به همين گونه است تا خلاصى يابد، هنگامى كه خلاص وشد مى ايستد و مى گويد: حمد خدا را چيزى به من داد كه به كسى نداده است چه پس از آن كه جهنم را ديدم مرا از آن نجات داد سپس او را به سوى حوص كه نزديك در بهشت است مى برند تا در آن شستشو كند))(776) .
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كلينى و صدوق از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت كرده اند كه فرموده است : ((وقتى كه ايه : وجى ء يومئذ بجهنم (777) نازل شد از پيامبر خدا صل الله عليه واله پرسيدند فرمود: روح الامين (جبرئيل ) به من خبر داد كه خداوندى كه جز او معبودى نيست هنگامى كه گذشتگان و آندگان را جمع مى كند جهنم آورده مى شود در حالى كه با هزار زمام كشيده مى شود و هر زمامى راهزار فرشته غلاظ و شداد در دست دارد، و جهنم داراى صدايى كلفت و با خشم مشغول تنفس ‍ و اه كشيدن است و اگر خداوند مردم را براى حساب به تاخير نيندازد جهنم همه را هلاك مى كند، سپس گردنى از آن بيرون مى آيد كه همه خلايق اعم از نيك و بد را احاطه مى كندت در اين هنگام هيچ بنده اى از بندگان خدا چه فرشته و چه پيامبر نيست جز اين كه فرايد مى كند نفسى نفسى خودم خودم و تو م يگويى امتم امتم سپس بر روى جهنم صراط گذارده مى شود كه از شمشير تيزتر است و بر آنسه پل قرار دارد، بر رروى يكى امانت و رحمن ، و ديگرى نماز و بر سومى عدل پروردگار جهانيان كه جز او معبودى نيست ، پس خلايق مكلف مى شوند كه از آن بگذرند، رحم و امانت جلو آنها ر مى گيرد، اگر از آنها رهايى يابند نماز آنها را باز مى دارد، و اگر از آن نيز نجات يابند سرانجام به استان قدس پروردگار عالميان مى رسند و يان مدلول قول خداوند است كه فرموده است : ان ربك لبالمرصاد(778) مردم بر صراط يا آويخته اند و يا ثابت قدمند و يا پاى آنها لغزيده است : فرشتگان بر گردندا مى كنند: اى پروردگار حليم بيامرز و در گذر و به فضل و بخشش خود باز گرد، و سلامت بدار، سلامت بدار، در اين حال مردم مانند پروانه فرو مى افتند و اگر كسى در پرتو رحمت الهى نجات يابد به جهنم مى نگرد و مى گويد: حمد خدا را كه بر من منت نهاد و به فضل او پس از نوميدى مرا از تو نجات داد همانا پروردگار من بسيار آمرزنده و شكرپذير است ))(779)
صدوق از امام صادق (عليه السلام ) روايت مى كند كه فرموده است : مردم كه از صراط مى گذرند چند دسته اند، و صراط از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است ، دسته اى مانند برق ، بعضى مانند دويدن اسب ، گروهى بر روى سينه و دستها و برخى با پا از آن مى گذرند و دسته اى آويخته به آن عبور مى كنند در حالى كه آتش بخشى از بدن آنها را مى سوزاند و بخشى را رها مى كند))(780)
و نيز به سند خود از پيامبر خدا صل الله عليه واله نقل مى كند به على عليه السلام فرمود: ((اى على چون روز قيامت شود من و تو و جبرئيل را بر صراط مى نشانند كسى از آن عبور نمى كند مگر آن كه با دوستى تو برائت (از آتش ) به همراه داشته باشد))(781)
غزالى مى گويد: اينها كه گفته شد اهوال صراط و شدايد آن است ، اكنون در آن بسيار بينديش چه سالمترين مردم از اهوال قيامت كسى است كه در دنيا زياد در آن بينديشد زيرا خداوند دو خوف بر بنده چيره نمى كند، كسى كه در دنيا از اهوال قيامت بترسد در آخرت به او ايمنى مى دهد منظورم از خوف رقتى مانند رقت زنان نيست كه به هنگام شنيدن اشكت جارى و دلت نرم شود ليكن بزودى آن را فراموش كنى و به بازى و سرگرمى خود باز گردى ، و اين با خوف رابطه اى ندارد چه كسى كه از چيزى بترسد از آن مى گريزد، و كسى كه اميد چيزى را دارد آن را مى طلبد، از اين رو تنها خوفى تو را از عذا بآخرت مى رهاند كه تو را از معصيت خداوند باز دارد و به طاعت او وا دراد و پست تر از رقت زنان خوف احمقان است كه هنگامى كه اين اهوال را مى شنوند زبان به استعاذه مى گشايند مى گويند: به خدا پناه مى بريم خدايا حفظ كن ، حفظ كن ، ليكن آنها در همين حال به ارتكاب گناهانى اصرار مى ورزند كه سبب هلاكت آنهاست چه شيطان به استعاذه آنها مى خندد چنان كه كه اگر تو در بيابان كسى را بينى كه درنده اى قصد او كرده و در پشت سر او تژ مستحكمى است و وى هنگامى كه از دور دندانهاى اين درنده و خشم و هيبت او را مى بيند و به زبان بگويد: من به اين دژ مستحكم پناه مى برم ، و به بنيان استوار و استحكام اركان آن التجا مى جويم ، و اين را به زبان بگويد ليكن از جاى خود برنخيزد چگونه ممكن است بتواند شر درنده را از خود دور كند اهوال آخرت نيز به همين گونه است و در برابر آنها دژى وجود ندارد جز گفتن لا اله الا الله از روى صدق ، و معناى صدق آن است كه مقصود و معبودى جز خداوند نداشته باشد و كسى كه هواى نفس خود را معبود خود گيرد از صدق در توحيد دورو به يقين كراش خطرناك است حال اگر از همه اينها نا توانى پيامبر خدا صل الله عليه واله را دوستدار و به تعظيم سنت او حريص و مشتاق رعايت دل صالحان امت او باش و به دعاهاى آنها تبرك جو شايد شفاعت آن حضرت يا شفاع آنها نصيبت گردد و اگر بضاعتت اندك است با شفاعت آنهانجات يابى .
چگونگى شفاعت  
بدان هرگاه دخول در آتش بر دسته هايى از مومنان لازم ايد خداوند به فضل و كرم خود شفاعت پيامبران و صديقان بلكه شفاعت عالمان و صالحان را در باره آنها مى پذيرد بلكه هر كس به سبب حسن رفتارش در نزد خداوند داراى آبرو و منزلتى باشد او را نسبت به كسان و خويشان و دوستان و آشنايانش حق شفاعتى است پس بكوش كه برا يخود در نزد خدا رتبه شفاعت به دست آورى ، و آن بدين طريق است كه هيچ انسانى را حقير نشمارى چه خداوند دوستى خود را در بندگانش پنهان كرده است لذا شايد آن كه به چشم تو حقير مى آيد او ولى خدا باشد همچنين هيچ گناهى را كوچمشمار زيرا خداوند خشمش را در گناهان نهفته است شايد خشم خدا در همان گناهى باشد كه تو آن را كوچك شمرده اى ، و هيچ طاعتى را ندك مدان براى آن كه خداوند متعال رضايش را در طاعاتش پنهان فرموده است بسا رضاى او در طاعتى باشد كه تو آن را اندك دانسته ايهر چند آن كلمه طيبه يا لقه اى يا نيتى حسنه يا چيزى از قبيل بوده است .
دلايل شفاعت در قرآن و اخبار بسيار است ، خداوند فرموده است : ولسوف يعطيك ربك فترضى (782) ، عمرو بن عاص روايت كرده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله قول ابراهيم را تلاوت فرمد كه : رب انهن اظلن كثيرا من الناس فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم (783) ، و نيز قول عيسى بن مردمى (عليه السلام ) را كه : ان تعذبهم فانهم عبادك (784) ، سپس دستها را بلند كرد و گفت : امتى امتى ، پس از آن گريست ، خداوند به جبرئيل فرمود: برو نزد محمد و از او بپرس سبب گريه ات چيست ؟ جبرئيل نزد پيامبر صل الله عليه واله آمد و از او پرسيد، آن حضرت او را آگاه كرد و گفت : خدا به آن داناتر است ، خداوند فرمود: اى جبرئيل برو به محمد بگو: ما تو را درباره امتت خشنود خواهيم كرد و غمگين نخواهيم ساخت (785)
پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((پنج چيز به من داده شده كه پيش ‍ از من به كسى داده نشده است : يارى شده ام به رعب به اندازه مسافت يك ماه راه ، غنايم برايم حلال شده است و پيش از من براى كسى حلال نبود، زمين برايم مسجد و خاكش برايم پاك قرار داده شده است ، پس هر كسى از امتم در هر جا كه ادراك نماز بگزارد، و نيز شفاعت به : داده شده است ، و نيزه رپيامبر تنها به سوى قوم خود مبعوث شدهاست و من به سوى همه مردم برانگيخته شده ام ))(786)
و نيز فرموده است : ((چون روز قيامت شود من پيشواى پيامبران و سخنگوى انان بوده و بى هيچ فخرى صاحب شفاعت آنان خواهم بود))(787)
و نيز: ((من بدون هيچ فخرى سور فرزندان آدم هستم ، و نخستين كسى هستم كه زمين برايم شكافته مى شود، من نخستين شفاعت كننده و اولين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مى شود، پرچم حمد در دست من است ، آدم و كسانى كه پايين تر از اويند در زير آن قرار مى گيرند))(788)
و نيز: ((براى هر پيامبرى دعاى مستجابى است ،: مى خواهم دعايم را براى شفاعت امتم در روز قيامت ذخيره كنم ))(789)
ابن عباس گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((در روز قيامت ) براى پيامبران منبرهايى از زر نصب مى شود كه بر آنهامى نشينند، و من بر منبر خود نمى نشينم و در پيش روى پرودگارم ايستاده ام از بيم آن كه به بهشت فرستاده شوم و امتم پس از من به همان حال بماند، پس مى گويم ، اى پروردگار من امتم ، خداوند مى فرمايد، اى محمد مى خواهى با امتت چه كنم مى گويم : اى پروردگار من در حساب آنها تعجيل فرما و پيوسته شفاعت مى كنم ، تا آنگاه كه به من براتهايى در رهايى افرادى داده يم شود كه به دوزخ فرستاده شده اند و آنها به حدى است كه خازن دوزخ مى گويد: اى محمد در امت خود براى اتش خشم پروردگارت باقيمانده به جا نگذاشته اى ))(790)
پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((من در روز قيامت بيش از ينگ و كلوخ روى زمين از مردم شفاعت مى كنم ))(791)
مى گويم : سپس غزالى درباره شفاعت مومنان حديثى از انس ذكر كرده و ما از طريق خاصه (شيعه ) آنچه را از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است نقل مى كنيم : فرموده است : ((در روز قيامت بنده اى را مى آورند كه داراى هى حسنه اى نيست ، به او گفته مى شود: به ياد بياور و بگو كه آيا حسنه اى دارى ؟ به ياد مى آورد و مى گويد: اى پروردگار من حسنه اى ندارم جز اين كه فلان بنده مومن تو از كنار من گذشت و از من آب خواست تا وضو بگيرد و نماز بگزارد و من آب به او داد آن بنده مومن فراخوانده مى شود و اين را به ياد مى آورد و مى گويد: آرى اى پروردگار من از كنار او عبور كردم و از او مقدارى اب خواستم كه به من داد و با آن وضو گرفتم و نماز گزاردم ، خداوند مى فرمايد: اين بنده ام را وارد بهشت كنيد))(792)
و نيز فرموده است : به كسى گفته مى شود ((اى فلان بر خيز و شفاعت كن ، آن كس بر مى خيزد و براى قبيله و كسانش و براى يك يا دو مرد به اندازه عمل هر يك شفاعت مى كند))(793)
مى گويم : سپس غزالى درباره شفاعت مومنان حديثى از انس ذكر كرده و ما از طريق خاصه (شيعه ) آنچه را از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است نقل مى كنيم : فرموده است : ((در روز قيامت بنده اى را مى آورند كه داراى هيچ حسنه اى نيست ، به او گفته مى شود: به ياد بياور و بگو كه آيا حسنه اى دارى ؟ به ياد مى آورد و مى گويد: اى پروردگار من حسنه اى ندارم جز اين كه فلان بنده مومن تو از كنار من گذاشت و از من آب خواست تا وضو بگيرد و نماز بگزارد و من آب به او دادم آن بنده مومن فراخونده مى شود و اين را به ياد مى آورد و مى گويد: آرى اى پروردگار من از كنار او عبور كردم و از او مقدارى آب خواستم كه به من داد و با آن وضو گرفتم و نماز گزاردم ، خداوند مى فرمايد: اين بنده ام را وارد بهشت كنيد))(794)
چگو نگى حوض  
بدان حوض مكرمت بزرگى است كه خداوند آن را به پيامبر ما صل الله عليه واله اختصاص داده و اخبارى گوياى چگونگى آن است و ما اميدواريم كه خداوند در دنيا دانش آن و در آخرت چشيدن از آن را روزى ما فرمايد چه از ويژگيهاى آن اين است كه هر كس از آن بياشامد هرگز تشنه نخواهد شد فته اند: هنگامى كه سوره كوثر نازل گرديد: پيامبر صل الله عليه واله فرمود: آيا مى دانيد كوثر چيست ؟ گفتند: خداوند و پيامبرش داناتر است ، فرمود: ((آن نهرى است در بهشت كه پروردگارم آن را به من وعده داده و در آن خير بسيار است ، آن حوضى است كه امت من در روز قيامت بر آن وارد مى شود، آبخوريهاى آن به عدد ستارگان است ))(795)
گفته اند: ((پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ميان دو طرف حوض من مانند فاصله ميان مدينه و صنعاء يا ميان مدينه و عمان است ))(796)
روايت شده است هنگامى كه سوره انا اعطيناك الكوثر(797) نازل شد پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((آن نهرى در بهشت است دو طرف آن از زر و شراب آن سپيدتر از شير و شيرين تر از عسل و خوشبوتر از مشك است كه روى سنگهاى لولو و مرجان جريان دارد))(798)
ثوبان غلام پيامبر خدا صل الله عليه واله گفته است : رسول خدا صل الله عليه واله فرمود: ((همانا حوض من به اندازه فاصله عدن تا عمان بلقاست ، آب آن از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر است آبخوريهاى آن به عدد ستارگان آسمان است ، هر كس از آن شربتى بياشامد پس از آن هرگز تشنه روايت ابى ذر آمده است : ((دو ناودان از بهشت در آن مى ريزد))(799)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) از اهل بيت (عليه السلام ) روايت است كه : ((در روز قيامت حاكم بر حوض اميرمؤ منان على بن ابى طالب است دوستانش را سير آب مى كند و دشمنانش را از آن دور مى گرداند))(800) و از طريق عامه (سنيان ) در صحاح آنها از پيامبر خدا صل الله عليه واله روايت شده كه فرموده است : ((برخى از اصحابم در كنار حوض بر من وارد مى شوند همين كه آنها را شناختم در پيش رويم به تكان و لرزش مى افتند، مى گويم : اصحابم اصحابم ، گفته خواهد شد: نمى دانى اينها پس از تو چه حوادثى پديد آوردند در روايت ديگرى افزدوه شده است : مرتد شدند و به عقب بازگشتند))(801)
از امام صادق (عليه السلام ) درباره سخن كسى كه به كس ديگرى مى گويد: جزاك الله خيرا پرسيدنده مقصود او چيست ؟ فرمود: ((همانا خير نهرى در بهشت است كه سرچشمه آن كوثر و سرچشمه كوثر از ساق عرش است ، منازل اوصياى پيامبران و پيروان آنها؛ ركنار اين نهر است ، در دو طرف دخترانى است كه مى رويند هر زمانى يكى از آنها از جا كنده شود، يكى ديگرى به جاى آن مى رويد، به همين سبب نهر ناميده شده است ، و اين قول حق تعالى است كه فرموده است : فيهن خيرات حسان (802) ، پس ‍ وقتى كه به رفيقش مى گويد: جزاك الله خيرا مقصودش همين منازلى است كه خداوند آنها را براى برگزيدگان و نيكان خلق خود اماده كرده است ))(803)
غزالى مى گويد: سمره روايت كرده كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((براى هر پيامبرى حوضى است و هر كدام از آنها ورود كنندگان بر او بيشتر باشد بر ديگران مباهات مى كند، و من اميدوارم واردان بر من فزونتر از ديگران باشد))(804)
اين اميدوارى پيامبر خدا صل الله عليه واله است و هر بنده اى بايد اميد و آرزو كند كه از جمله واردان بر حوض آن حضرت باشد و بپرهيز از اين كه آرزومندى مغرور و فريب خورده باشد و رد اين حال پندارد كه او حقيقتا اميدوار است زيرا كسى بايد به برداشت محصول اميدوار باشد كه تخمى افشانده و زمين را آماده كرده و آب داده باشد و سپس نشسته و به فضل خداوند اميد بسته كه آنچه كاشته برويد و تا وقت درو خداوند صاعقه ها و آفتها را از آن دور فرمايد اما كسى كه زمين را شخم نزده و آن را آماده نكرده و تخمى نپاشيده و آبى ندارد چنانچه از فضل خداوند آرزو داشته باشد كه برايش دانه و ميوه بروياند او مغرورى ارزومند است و به هيچ روى از جمله اميدواران نيست ، اميدهاى بيشتر مردم از همين قبيل است و اين غرور احمقان است و ما از غرور و غفلت به خدا پناه مى بريم زيرا مغرور بودن به خدا خطرش بزرگتر از مغرور شدن به دنياست ، خداوند فرموده است : فلا تعرنكم الحياة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور(805)

 

next page

fehrest page

back page