راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۲۱ -


زمين محشر و اهل آن 
سپس بنگر كه چگونه پس از برانگيختن از گورها و زنده شدن آنها را برهنه و بى پاى افزار به سوى صحراى محشر مى رانند، سرزمينى سپيد و صاف و هموار كه در آن كژى و فراز و نشيبى ديده نمى شود، و بلنديى در آن نيست ، تا انسان در پشت آن مخفى گردد، و گودى و يا جاى مطمئنى وجودندارد تا از چشم مردم در آن پنهان شود بلكه سرزمينى يكسان و صاف است كه گروه گروه مردم به سوى آن رانده مى شوند منزه است خداوندى كه همه خلايق را با اختلاف جنس به وسيله را جفه اى كه در پى آن رادفه اى است گرد مى آورد و به سزمين محشر سوق مى دهد مراد از راجفه نفخه نخستين و مقصود از رادفه نفخه دومين است و سزاوار است كه دلها در آن روز لرزان و چشمها در آن گريان و خاشع باشد پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده ات : ((مردم در روز قيامت بر روى زمينى سپيد و خالص مانند يك قرص (نان ) پاكيزه محشور مى شوند كه در آن براى كسى نشانه اى نيست ))(722) ، يعنى بنايى وجود ندارد كه آدمى را بپوشاند و پست و بلندى نيست تا چشم را از رويت باز دارد نبايد گمان كنى كه آن زمين مانند زمين دنياست بلكه تنها در نام با آن برابر است ، خداوند فرموده است ، يوم تبدل الارض غير الارض ‍ و السماوات (723) ابن عباس گفته است : در آن كم و بيش روى خواهد داد و درختها و كوهها و دره ها و آنچه در آنهاست از ميان مى رود و چون چرم عكاظى (724) گسترده مى شود زمنى است مانند نقره سپيد كه خونى بر روى آن ريخته نشده و گناهى در آن صورت نگرفته است پس آسمانها با خورشيد و ماه و ستارگان آن از بين مى روند.
بنابر اين اى بيچاره در هولها و سختيهاى قيامت بينديش ، چه هنگامى كه خلايق در اين صحنه جمع مى شوند ستارگان آسمان از بالاى سر آنها پرا كنده و ماه و خورشيد محو مى شوند و زمين به سبب خاموشى چراغ آن تاريك مى شوند، و در همين حال آسمان بر سر مردم به گردش در مى آيد و با همه ستبرى كه غلظت آن به اندازه پانصد سال راه است شكافته مى شود و فرشتگان در اطراف و اكناف آن ايستاده اند اى واى از بيم و هراسى كه از شنيدن آواز شكافته شدن آن بر تو دست خواهد داد، و اى واى از هيبت روزى كه در آن آسمان با همه صلابت و سختى شكافته شده و فرو مى ريزد و مانند نقره گداخته روان مى شود و زرديى با آن مى آميزد كه گلگون مى گردد، و اسمانى (كه بر تو سياه افكنده ) همچون مس گداخته و كوهها مانند پنبه رنگين زده شده در مى آيند و مردمان مانند پروانه هاى پخش شده بر روى هم مى ريزند در حالى كه برهنه و بى پاى افزار روان هستند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((مردم با پاى برهنه و عريان و ختنه نشده )) برانگيخته مى شوند و عرق آنها را لگام مى كند و به نرمه گوش مى رسد سوده دخرت زمعه همسر پيامبر صل الله عليه واله كه اين حديث را روايت كرده مى گويد به آن حضرت عرض كردم : اى پيامبر خدا واى بر ما آيا بعضى از ما به بعضى ديگر مى نگرند؟ فرمود: ((مردمان به خود مشغولند و به ديگرى توجه ندارند لك امرى منهم يومئذ شان يغنيه ))(725)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى به سند خود از سيدالعابدين امام سجاد (عليه السلام ) روايت كرده كه فرموده است : ((پدرم برايم حديث كرد كه او از پدرش على بن ابى طالب (عليه السلام ) شنيد كه ضمن آنچه به مردم مى گفت فرمود: چون روز قيامت شود خداوند مردم را از گورهايشان بى سلاح و سيله و لخت بدون ريش در سرزمينى صاف و هموار بر مى انگيزاند؛ نور (ايمان ) آنها را به پيش مى راند و تاريكى آنها را گرد هم در مى اورد تا آنگاه كه در عقبه محشر توقف مى كنند، و از كثرت ازدحام بعضى بر دوش بعضى ديگر سوارو سپس از حركت منع مى شوند لذا بسختى نفس ‍ مى زنند و ريزش عرق آنها زياد مى شود و كار بر آنان دشوار يم گردد و ناله شان شدت مى يابد و فرياد شان بلند مى شود؛ و اين نخستين هول از اهوال روز قيامت است در اين هنگام خداوند جبار از فراز عرش خود در صفوفى از فرشتگان به آنهاتوجه مى كند و به يكى از فرشتگان دستورمى دهد كه در ميان آنها ندا كند: اى گروه خلايق خاموش باشيد و به منادى خدا جبار گوش فرا دهيد در اين هنگام آخرين نفر آنها مانند اولين نفر آنهامى شنود - پس بر اثر اين ندا صداها خاموش و چشمها بر زير انداخته مى ود و بدنها به لرزه در مى آيد و دلها را ترس فرا مى گيرد و سرها را به سمت صدا بلند مى كنند و با شتاب گردنها را به سوى آن مى كشاند، و كافر مى گويد: هذا يوم عسر(726) در اين موقع خداوند جبار به سوى آنها توجه و به عدل خود برحكم مى كند و مى فرمايد: من خداوندى هستم كه هيچ معبودى جز من شايسته پرستش نيست ، حكمران دادگرى هستم كه ستم نمى كنم امروز ميان شما به عدل وداد حكم مى كنم به طورى كه در نزد من به احدى ستم نشود امروز حق ضعيف را از قوى مى گيرم ، و براى صاحب مظلمه ستم كننده را با حسنات و سيئات او قصاص مى كنم ، و بخشنده مظالم را پاداش ‍ مى دهم امروز هيچ ستمگرى كه نزد او از كسى مظلمه اى باشد از اين عقبه عبور نمى كند مگر اين كه صاحب مظلمه آن را ببخشد و من پاداش او را بدهم و يا در موقع حساب جبران آن مظلمه را از او بگيرم بنابراين مردم در ميان هم در آييد و ظمالم خود را از كسانى كه در دنيا به شما ستم كرده اند مطالبه كنيد و من براى شما عليه انان گواهم ، و گواهى كافى هستم .))
فرمود: ((پس همديگر را شناسايى و بازيابى مى كنند و هر كسى نزد ديگرى مظلمه اى يا حقى داشته باشد او را بدان ملزم مى سازد، و همچنان در صحراى محشر تا آنگاه كه خدا بخواهد مى مانند، در نتيجه وضع سخت و عرق آنها زياد و غم و اندوهشان سخت و ناله و فريادشان بلند مى شود و آرزو مى كنند كه با رد مظالم به اهلش از آن وضع رهايى يابند در اين هنگام خداوند به حال آنها و رنج و مشقتى كه دچارند توجه مى كند وندا كننده اى از سوى او ندا مى دهد به گونه اى كه آخرين آنها مانند اولين آنها مى شنود كه اى گروه خلايق براى دعوت كننده خدا خاموش شويد و بشنويد كه خداوند مى فرمايد: من بسيار بخشنده ام اگر دوست داريد كه ببخشيد ببخشيد و گرنه مظالم شما را براى شماى گيرم گروهى از خلايق به سبب مشقت بسيار و تنگى راه و ازدحام آنها و به اميد آن كه از وضعى كه دارند رهايى يابند مظلام را مى بخشند و برخى خوددارى مى كنند و مى گويند: پروردگارا مظالم ما بزرگتر از آن است كه آنها را ببخشيم سپس ندا كننده اى از سوى عرش خداوند ندا مى كند: رضوانخازن بهشت فردوس كجاست ؟ خدداوند به او امر مى كند كه از فردوس كاخى را كه از نقره است با همه بناها و خدمتكارانى كه در آن است به آنها نشان دهد، و او قصر را با همه كنيزكان و خدمتكاران و اثاثى كه در اطراف و درون آن است براى ان ها نمايان مى سازد آنگاه ندا كننده اى از سوى خداوند ندا مى كند: اى گروه خلايق سرهايتان را بلند كنيد به اين قصر بنگريد، آنها سرهايشان را بلند مى كنند و همگى آرزومند آن مى شوند، سپس از سوى خداوند ندا كننده اى
ندا مى دهد كه اى گروه خلايق اين قصر بارى هر كسى است كه از مومنى عفو كند، و همه جز كسانى اندكى عفو مى كنند، خداوند مى فرمايد: امروز هيچ ستمگرى به بهشت من راه نمى يابد، و هيچ ستمكارى كه نزد او مظلمه اى از يكى از مسلمانان باشد به دوزخ در نمى آيد تا انگاه كه در موقف حساب حق خود و را از آن ستمكار بگيرد، اى خلايق براى حساب آماده شويد سپس به آنها آزادى داده مى شود و به سوى موقف حساب روان مى شوند در حالى كه بعضى بعضى ديگر را دفع و طرد مى كنند تا آنگاه كه پا به عرضه حساب مى نهند و خداوند بر عرش مستولى است در اين هنگام دو اوين باز و ترازوها نصب و پيامبران و شاهدان كه ائمه اند حضور مى يابند، و هر امامى كه بر اهل زمانن خود شهادت مى دهد به اين كه در ميان آنها به امر خدا قيام و آنان را به راه او دعوت كرده است )) راوى مى گود: مردى از قريش عرض كرد: اى پيامبر خدا هرگاه از مرد مومنى نزد مردى كافرى مظلمه اى باشد چه چيزى از كافر كه اهل دوزخ است مى گيرد؟ على بن الحسين (عليه السلام ) به او فرمود: از گناهان مسلمان به اندازه حقى كه بر كافر دارد ساقط مى شود و كافر به اندازه مظلمه اى كه مسلمان بر او دارد علاوه بر عذاب كفر خود معذب مى گردد.
قرشى عرض كرد: هرگاه مسلمانى بر ذمه مسلمان ديگر مظلمه اى داشته باشد چگونه مظلمه او از مسلمان اخذ مى شود فرمود: به اندازه حق مظلوم از حسنانت ظالم اخذ و به حسنات مظلوم اضافه مى شود؛ قرشى عرض ‍ كرد: اگر ظالم حسناتى نداشته باشد؟ فرمود: اگر ستمكار حسناتى ندارد و مظلوم گناهانى داشته باشد از گناهان او برداشته و به گناهان ستمكار افزوده مى شود))(727)
غزالى مى گويد: چه بزرگ است روزى كه عورتها در آن مكشوف شود ليكن مردم بدان ننگرند و توجه نكنند و چگونه چنين نباشد و حال آن كه برخى از مردم بر روى شكمهايشان و بعضى بر صورتهايشان راه مى روند و قدرت ندارند كه به ديگرى توجه كنند ابوهريره گفته كه پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده ااست : ((در روز قيامت مردم در سه دسته محشور مى شوند بعضى سواره و برخى پياده و دسته اى بر صورتهايشان حركت مى كنند))؛ مردى عرض كرد: اى پيامبر خدا چگونه بر صورتهايشان راه مى روند؟ فرمود: ((كسى كه آنها را به راه رفتن بر پاهيشان توانا كرده قادر است آنها را بر رويهايشان روان گرداند))(728)
در طبيعت آدمى است كه آنچه را نديده و به آن انس نگرفته انكار مى كند، فى المثل اگر انسان مار را نديده بود كه مانند برق جهنده بر روى شكم راه مى رود راه رفتن بدون پا را انكار مى كرد، همچنين كسى كه راه رفتن روى پا را نديده است وقوع آن را مستبعد مى شمارد از اين رو بپرهيز از اين كه چيزى از شگفتيهاى قيامت را به سبب مخالفت آن در مقايسه با آنچه در دنياست رد كنى زيرا اگر شگفتيهايى دنيا را نديده بودى و پيش از مشاهده بر تو عرضه مى شدند انكار تو نسبت به آنها بسيار شديدتر بود لذا هيات خو را در آن روز در دلت مجسم كن چه تو در آن روز برهنه ، عورت نپوشيده ، خوار و رانده شده ، سرگردان و مبهوت ايستاده اى و متظرى كه از قضاى الهى چه حكمى بر تو جارى شود آيا در زمره سعادتمندان خواهى بود يا در جرگه تيره بختان و اهل شقاوت ، و حالت خود را در آن روز بزرگ بشمار كه بسيار بزرگ است .
عرق اهل محشر
سپس در ازدحام خلايق و اجتماع آنها در محشر بينديش كه در اين موقف اهل آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه و همه فرشتگان و جن و انس و شياطين و وحوش و درندگان و پرندگان حضور دارند و خورشيد برمى تابد در حال يكه گرمى آن چند برابر شده (729) و اسانى آن بدل به شدوارى گرديده و به اندازه دو كمان به سر جهانيان نزديك شده و بر روى زمين سايه اى جز سايه عرش خداوند باقى نمانده و ممكن نيست كسى جز مقربان در سايه عرش او قرار گيرد از اين رو دسته اى در سايه عرش الهى جاى دارند، و گروهى در معرض آفتاب سوزانند كه گرمى آن آنها را گداخته و بر اثر شدت تابش آن غم و اندوه آنها فزونى يافته است خلايق به سبب ازدحام جمعيت و آمد و شد اهل محش ريكديگر را دفع و از خود دور مى كنند و اين اضافه بر شدت شرمسارى آنها از افتضاح و رسوايى به هنگام عرض اعمالشان بر خداوند جبار است لذا شدت تابش خورشيد و حرارت آن دو گرمى نفسها و سوزش دلها با آتش شرم و ترس دست به هم مى دهد و عرق را از بيخ هر موى انسان جارى و برروى زمين محشر سرازير مى كند سپس به اندازه منزلتى كه هر انسان در پيشگاه خدا دارد عرق از حدود اندام آنها بالا ميرود، بعض يرا تا حد زانوى آنها مى رسد، و برخى را تا كمر، و دسته اى را تا نرمه گوش فرا مى گيرد و گروهى نزديك است كه در آن غرق شوند ابن عرم گفته : پيامبر صل الله عليه واله فرموده است : ((روزى كه مردم براى پروردگار جهانيان به پا مى خيزند كسانى از آنان تا نيمه گوش در عرق خود فرود مى روند))(730)
ابوهريره گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((روز قيامت مردم به حدى عرق مى كنند كه عرق آنها هفتاد گز بر روى زمين جارى مى شود و زبان آنها را لگام مى كند و به گوشهايشان مى رسد))؛ و اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح خودشان روايت كرده اند(731) در حديث ديگرى آمده است : ((مردم چهل سال ايستاده و چشم به آسمان مى دوزند و از شدت اندوه عرق آنهارا لگام كرده است ))(732)
عقبد بن عامر گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله فرمود: ((روز قيامت خورشيد به زمين نزديك مى شود و بر اثر آن مردم عرق مى كنند، بعضى عرق آنها به پاشنه پايشان و برخى به نصف ساق پا و دسته اى به زانو و گروهى به بالاى ران و بعضى به دهان آنها مى رسد - آن حضرت به دستش اشاره و آن را لجام دهان خود كرد و برخى را عرق از سر مى گذرد - دستش را به همين گونه بر سر گذاشت ))(733)
مى گويم : پيش از اين از طريق خاصه (شيعه ) ذكر شد كه عرق اهل محشر زياد است و پس از اين نيز بيان مى شود كه عرق دهانشان را لگام مى كند.
غزالى مى گويد: پس اى بيچاره در عرق اهل محشر و شدت اندوهشان بينديش چه در ميان آنها كسى است كه فرياد مى كند و مى گويد: پروردگارا مرا از اين اندوه و انتظار برهان اگر چه به سوى آتش باشد، و اينها همه پيش ‍ از آن است كه با حساب و عقاب روبرو شوند، و تو نيز يكى از اهل محشرى و نمى دانى عرقت به كجا خواهد رسيد بدان هر عرقى كه رنج بدن در راه ، خدا اعم از حج ، جهاد، روزه (ع ) قيام شب ، آمد و شد براى برآوردن حاجت مسلمان ، تحمل سختى در امر به معروف و نهى از منكر آن را از بدن خارج نكند در صحنه قيامت شرم و ترس آن را از بدن بيرون خواهد آورد و غم و اندوه آن طولانى خواهد بود و اگر فرزند آدم از نادانى و غرور مصون باشد مى داند كه رنج ريختن عرق در تحمل سختى طاعات امرى آسانتر و زمانش ‍ كوتاهتر از زيختن عرق اندوه و انتظار در قيامت است ، چه آن روزى سخت و مدتش طولانى است .
طول روز قيامت  
و آن روزى است كه خلايق بر مى خيزند و چشمها خيره و دلها شكافته مى شود با آنها سخن نمى گويند و به امور آنها رسيدگى نمى كنند كعب و قتاده در باره آيه : يوم يقوم الناس لرب العالمين (734) گفته اند: مردم به مدت سيصد سال مى ايستند، عبدالله بن عمر گفته است : پيامبر خدا صل الله عليه واله اين آيه را تلاوت و سپس فرمود: ((چگونه خواهيد بود هنگامى كه خداوند شما را گرد هم آورد همان گونه كه تيرها در تركش جمع مى شود و پنجاه هزار سال به شما نظر رحمت نكند))(735)
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) روايتى از امام صادق (عليه السلام ) وارد است كهما آن را نقل كرده ايم فرموده است : ((خودتان را پيش از آن كه محاسبه شويد محاسبه كنيد چه در قيامت پنجاه موقف است و در هر موقفى هزار سال ايستاده است )) سپس ايه : فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة را تلاوت فرمود.(736)
و نيز از آن حضرت روايت شده است : ((مثل مردم در روز قيامت كه به امر پروردگار جهانيان مى ايستند مثل تير در جلد آن است چه آدمى را در زمين جايى جز به اندازه جاى پايش نيست ، وهمچون تير در تركش است كه نمى تواند از اين جا به آن جا برود))(737)
غزالى مى گويد: در طولانى بودن اين روز و شدت انتظار؛ ران بينديش تا در عمر مختصر خود انتظار صبر بر گناهان بر تو اسان شود، و بدان كه بر اثر شدت تحمل صبر بر شهوات ، مرگ را در دنيا زياد انتظار كشد در آن روز انتظار او بخصوص كوتاه خواهد بود از پيامبر خدا صل الله عليه واله هنگامى كه از طول اين روز پرسيدند فرمود: ((سوگندبه كسى كه جانم در دست اوست بر مومن آسان مى شود به طورى كه از گزاردن نماز واجب در دنيا بر او سبكتر مى گردد))(738)
بنابر اين بكوش كه از اين مومنان باشى و تا در عمر خويش نفسى برايت باقى است كار به دست تو و آمادگى در اختيار توست و در روزهاى كوتاه عمرت به عمل بپرداز تا سويد به دست آورى كه براى سرور و شادى آن پايانى نيست ، عمر خويش بلكه عرم دنيا را كه هفت هزار سال است اندك بشمار، چه اگر فى المثل همه اين هفت هزار سال را به صبر بگذرانى تا از يك روز كه مقدار آن پنجاه هزار سال است رهايى يابى رنج تو اندك و سود تو بسيار خواهد بود.
روز قيامت و سختيها و نامهاى آن 
پس اى بيچاره براى اين روز بزرگ كه مدت آن دراز و سلطان آن قاهر و زمان آن نزديك است خود را آماده كن ، و آن روزى است كه در آن اسمان شكافته مى شود، ستارگان درخشان از بيم آن پراكنده و تاريك مى شوند، خورشيد بى نور مى گردد، كوهها به حركت در مى آيند، ماده شتران ده ماهه آبستن (كنايه از عزيزترين اموال ) را به دست فراموشى مى سپارند، و حوش جمع مى شوند، درياها برافروخته مى گردد هر كس با همسان خود قرين مى شود، دوزخ شعله ور و بهشت نزديك مى گردد، كوهها از جا كنده و زمين گسترده مى شود؛ روزى است كه زمين را سخت لرزان مى بينى وسنگينى هاى درون خود را بيرون مى اندازد، روزى است كه مردم به صورت گروههاى مختلف از قبرها خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود، روزى است كه قيامت بر پا و اسمان شكفاته مى شود، و اسمان در آن روز سست و شعيف است و فرشتگان بر اطراف آن خواهند بود، و در آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى كنند؛ آرى روزى است كه براى حساب عرضه مى شويد و هيچ كس از شما پوشيده نمى ماند، روزى است كه كوهها حركت داده مى شوند و زمين را خشك و مرده مى بينى ، روزى است كه زمين سخت تكان داده مى شود و كوهها ريزريز و همچون غبار پراكنده مى گردند، روزى است كه مردم بر روى زمين مانند پروانه پراكنده اند و كوهها همچون پنبه زنگين زده شده اند، روزى است كه : نذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد(739) ، يوم تبدل الارض غير الارض و السماوات و برزوالله الواحد القهار(740) ، روزى است كه كوهها فرود ريزند و زمين را دشت و هموار رها كنند به طورى كه در آن نشيب و فرازى نمى بينى ، روزى است كه كوهها را پابرجا مى بينى در حالى كه مانند ابر در گردشند، روزى است كه آسمان شكافته و گلگون مى گردد، روزى است كه جن و انس از گناه خود پرسيده نشوند، روزى است كه گنهكار از گفتار ممنوع مى شود، و هيچ كس از جرمهايى كه مرتكب شده پرسيده نمى شود بلكه آنها را به موهاى پيش سر و پاهايشان مى گيرند ((و به دوزخ مى افكنند) روزى است كه تجيد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا(741) ، روزى است كه هر كسى مى داند چه چيزى از نيكى و دى حاضر كرده و آنچه را مدقم و موخر دشاته مى بيند، روزى است كه زبانها گنگ مى شود و جوارح به سخن در مى آيد، روزى است كه ياد آن سرور پيامبران را پير كرده است چه به او گفتند: تو را مى بينيم كه پير شده اى ، فرمود: ((سوره هود و واقعه و مرسلات و عم يتسائلون و اذالشمس كورت مرا پير كرده است ))(742) .
بنابر اين اى خواننده غافل بهره تو از قرآن تنها اين است كه قرآن را گرد مى آورى و زبان را بدان مى جنبانى اما اگر در آنچه مى خوانى بينديشى سزاوار تو اين است كه از بيم چيزى كه موى سرور پيامبران صل الله عليه واله را سپيد كرد زهره ات بتركد، و چون در خواندن قران به حركت زبان بسنده كرده اى از ثمرات آن محروم شده اى قيامت يكى از چيزهايى است كه در قرآن ذكر شده و خداوند برخى از سختيها و گرفتاريها و اكثر نامهاى آن را در قران بيان كرده است تا از كثرت نامهاى آن به بسيارى معاين آن آگاهى يابى ، چه منظور تكرار اسامى و القاب نيست بلكه مقصود هشدار به خردمندان و انديشمندان است لذا در هر نامى از نامهاى قيامت و هر صفتى از صفات انرازى نهفته است ، از اين رو در دانستن معانى آن كوشا باش ، و ما اكنون نامهاى آن را براى تو جمع آورى وذكر مى كنيم :
روز قيامت ، روز حسرت ، روز ندامت ، روز محاسبه ، روز مسائله ، روز مسابقه ، روز منافسه ، روز مناقشه ، روز زلزله ، روز دمدمه ، روز صاعقه ، روز واقعه ، روز قارعه ، روز راجفه ، روز رادفه ، روز غاشيه ، روز داهيه ، روز آزفه ، روز حاقه ، روز طامه ، روز صاخه ، روز طلاق ، روز فراق ، روز مساق ، روز قصاص ، روز تناد روز حساب ، روز ماب ، روز عذاب ، روز فرار، روز قرار، روز لقاء، روز بقاء، روز قضاء، روز جزا، روز بلا، روز بكاء، روز حشر، روز وعيد، روز عرض ، روز وزن ، روز حق ، روز حكم ، روز فصل ، روز جمع ، روز بعثت ، روز فتح ، روز خزى ، روز عظيم ، روز عقيم ، روز عسير، روز دين ، روز يقين ، روز نشور، روز مصير، روز نفخه ، روز صيحه ، روز رجفه ، روز رجه ، روز زجره ، روز سكره ، روز فزع ، روز حزع ، روز منتهى ،، روز ماوى ، روز ميقات ، روز معاد، روز مرصاد، روز قلق ، روز عرق ، روز افتقار، روز انكدار، روز انتشار، روز انشقاق ، روز وقوف ، روز خروج ، روز خلود، روز وعيد، روز تغابن ، روز عبوس ، روز معلوم ، روز موعود، روز مشهود، روز لاريب فيه (در آن شك نيست )، روز تبلى السرائر (اسرار آشكار مى شود)، روزى كه كسى كه به جاى ديگرى مجازات نمى شود، روزى كه در آن چشمها خيره مى شود، روزى كه دوستى از دوستى چيزى را كفايت نكند، روزى كه هيچ كس قادر بر انجام كارى براى ديگرى نيست ، روزى كه به سوى آتش جهنم رانده شوند، روزى كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده شوند، روزى كه صورتهايشان در آتش گردانيده شود، روزى كه پدر چيزى از مجازات فرزند را تحمل نمى كند، روزى كه مرد از برادر خود مى گريزد، روزى كه نمى توانند سخن گويند و به آنها اجازه داده نمى شود پوزش بخواهند، روزى كه هيچ كس قدرت ندارد آن را از خدا بازگرداند، روزى كه آنان بيرون مى ايند، روزى كه بر آتش ازموده مى شوند، روزى كه مال و فرزند سودى ندارد، روزى كه پوزشخواهى ستمگران سودمند نيست و لعنت و سراى بد براى ان هاست ، روزى كه در آن غذرها مردود و اسرار مكشوف و ضماير آشكار و پرده ها برداشته مى شود، روزى كه در آن چشمها خاشع و صداها آرام و التفات اندك و نهفته ها ظاهر و گناهها و پليديها آشكار مى شود، روزى كه بندگان رانده مى شوند و گواهان آنها را همراهى مى كنند و در آن كودك پير و پير مدهوش مى شود در اين روز ترازوها نصب و دفاتر اعمال باز و دوزخ نمايان مى شود، حميم به جوش مى ايد، دوزخ نفس بر مى آورد، كافران نوميد مى شوند، آتش مى شود، حميم به جوش مى آيد، دوزخ نفس بر مى آورد، كافران نوميد مى شوند، آتش شعله ور مى شود رنگ رخسارها تغيير مى كند، زبانها گنگ مى شود و اعضاى انسان به سخن در مى آيد.
اى انسان چه جيزى تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است كه درها را بسته اى و پرده ها را فروشهته اى و از مردمان خود را پنهان كرده اى و به ارتكاب فسق و فجور پرداخته اى ، ايا چه خواهى كرد هنگامى كه اعضايت بر ضد تو گواهى دهند آرى و اى بر ما و باز هم واى بر ما گروه غافلان كه خداوند سرور پيامبران را به سوى ما مى فرستد و كتابى روشنگر بر او نازل مى كند و ما را از صفات و چگونگى روز جزا آگاه مى سازد و غفلت ما را به ما گوشزد مى كند و مى فرمايد،: اقترب للناس حسبهم و هم فى غفلة معرضون ، ما يتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون ، لا هية قلوبهم (743) ، سپس ما را از نزديك بودن قيامت آگاه مى كند و مى فرمايد: اقتربت الساعد و انشق القمر(744) ؛ و نيز، انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا(745) ؛ و نيز: و ما يدريك لعل الساعة تكون قريبا(746) آنگاه بهترين حالات ما زمانى است كه به خواندن اين قران بپردازيم در حجالى كه در معانى آن تدبر نمى كنيم و در كثرت اوصاف روز قيامت و نامهاى آن نمى انديشيم و خود را براى رهايى از شدايد آن آماده نمى كنيم ، از اين غفلت به خدا پناه مى بريم و اگر خداوند به رحمت گسترده اش غفلت ما را تدارك نفرمايد بى شك از هلاك شدگان خواهيم بود.
چگونگى سوال 
سپس اى بيچاره در سوالهايى كه پس از اين هول و هراسها به طور زبانى وبى مترجم از تو خواهد شد بينديش كه از كم و بيش و اندك و بسيار از تو مى پرسند و تو در حالى كه گرفتار اندوه و عرق يامت و شدايد آن هستى ناگهان فرشتگانى با جسمهاى عظيم و اندامهاى ضخيم درشتخو وس ‍ ختگير از اطراف آسمان فرود مى آيند و ماموريت دارند كه موى پيشانى مجرمان را بگيرند و به سوى موقف عرض اعمال بر خداوند جبار بكشانند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((خداوند را فرشته اى است كه ميانه دو پلك چشمانش مسافت پانصد سال راه است ))(747) پس ‍ نسبت به خودت چه گمان دارى اگر نظير اين فرشتگان را مشاهده كنى كه به سويت فرستاده شوند تا تو را به مقام عرض برند، و تو آنها را مى بينى كه با همه عظمت جثه از سختى آن روز شكسته حال و از آنچه از خشم پروردگار بر بندگانش ظاهر مى شود بيمناك مى باشند، و به هنگامى كه اين فرشتگان فرود مى ايند، هيچ پيامبر و صديق و صالحى نيست جز اين كه برو در مى افتد از بيم آن كه مبادا به وسيله آنها دستگير شود آرى اين حال مقربان درگاه خداست نسبت به گنهكاران چه گمان دارى ؟ در اين موقع است كه دسته اى از شدت ترس به فرشتگان مى گويند: آيا پرودگارمان در ميان شماست ؟ و اين پرسش به سبب عظمت موكب و شدت هسبت آنهاست اين رو فرشتگان از پرسش آنها بيمناك مى شوند به سبب آن كه آفريدگارشان را برتر از آن مى دانند كه در ميان آنها باشد پس با آواز خود ندا مى كنند كه خداوندگارشان منزه است از انچه اهل زمين مى پندارند و مى گويند: پروردگار ما برتر است از آن كه در ميان ما باشد ليكن پس از اين (امر او) خواهد آمد در اين هنگام فرشتگان صف بسته گرداگرد خلايق مى ايستند و به سبب شدت آن روز نشانه هاى ذلت و خشوع و اثار ترس و بيم در همه آنها نمايان است و رد اين جا قول حق تعالى تحقق مى يابد كه فرموده است : فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسيلن ، فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين (748) ؛ فوربك لنسئلنهم اجمعين ، عما كانوا يعملون (749) در اين موقع خداوند پرسش را از پيامبران آغاز يم كند چنان كه فرموده است : يوم يجمع الله الرسل فيقول ماذا اجبتم قالوا لا علم لنا(750) ، اى واى از يختى روزى كه عقول پيامبران در آن حيران مى ماند و از شدت هيبت علومشان زايل مى گردد براى آن كه به آها گفته مى شود: چه پاسخى به شما دادند؟ زيرا شما به سوى خلايق فرستاده شديد، و پيامبران اين را مى دانند ليكن خردهاشان دستخوش حيرت و دهشت مى شود و نمى دانند چه پاسخى بدهند، و از شدت ترس مى گويند: لا علم لنا انك انت علام الغيوب (751) و رد اين وقت نيز راست مى گويند چه عقل از سر آنها بدر رفته و علوم از آنها زدوده شده تا آن گاه كه خداوند دوباره به آنها نيرو بخشد، در آن هنگام نوع (عليه السلام ) را فرا مى خوانند و به او گفته مى شود: آيا رسالت خود را ابلاغ كردى ؟ مى گويد: آرى ، به امتش گفته مى شود: ايا به شما ابلاغ كرد؟ مى گويند: هيچ بيم دهنده اى براى ما نيامد، سپس عيسى را مى آورند، خداوند به او مى فرمايد: انت قلت للناس ‍ اتخذونى و امى الهين من دون الله (752) ، او از هيبت اين سوال سالها در جواب فرو مى ماند چقدر بزرگ و پر اهميت است روزى كه در آن پيامبران با اين گونه پرسشها سياست مى شوند.
آنگاه فرشتگان يم آيند و يكايك افراد را با گفتن فلان فرزند فلان صدا مى كنند كه بشتاب به سوى موقف عرض ، در اين هنگام دلها به تپش در مى آيد، و اعضا مضطرب مى شود، و خردها مبهوت مى گردد، و دسته هايى آرزو مى كنند كه به سوى دوزخ برده شوند ليكن اعمال زشت آنها به پيشگاه خداوند جبار عرضه نگردد، و در پيش روى خلايق پرده از كار آنها بر ندارند.
پيش از آن كه سوال از بندگان آغاز شود نور عرش ظاهر و زمين به نور پروردگار روشن مى گردد و نامه هاى اعمال نهاده مى شود و هر بنده اى يقين مى كند كه خداوند جبار از بندگان سوال مى كند و هر كس مى پندارد كه تنها از او سوال مى وشد و مقصود از تشكيل اين دادگاه دستگيرى و بازپرسى از اوست نه ديگرى ؛ راين هنگام خداوند جباربه جبرئيل خطاب مى كند كه دوزخ را بياورد، جبرئيل به دوزخ را بياور، جبرئيل به دوزخ مى گويد: اى جهنم آفريننده و فرمانرواى خود را اجابت كن ، و او جهنم را برافروخته و خشمگين بر كسانى كه خدا را نافرمانى و با او امر او مخالفت كرده اند به هجوم مى برند بنابراين حال دل بندگان را در آن روز به خاطر اور و در قلب خود مجسم كن كه كه چگونه دلهاى آنها از ترس و بيم پر مى شود و در حالى كه همه به جهنم پشت مى كنند به زانو در مى آيند چنان كه خداوند فرموده است : يوم ترى كل امة جاثية (753) ، و برخى به روى بعضى ديگر مى افتند و ستمگران و گنهكاران فرياد واى بر مى آورند، و صديقان آواز نفسى نفسى (خودم ، خودم ) سر مى دهند در اين ميان جهنم براى بار دوم نفس بر مى آورد و خلايق بيم و هراسشان چند برابر مى شود و نيروشان سستى مى گيرد مى پندارند كه گرفتار شده اند سپس جهنم سومين نفس را بر مى آورد و خلايق از شدت ترس برودر مى افتند در حالى كه چشمهايشان باز مانده و مخفيانه با خشوع نگاه مى كنند در اين موقع دلهاى ستمگران از جا كنده مى شود و به گلو مى رسد و همه اهل سعادت و شقاوت عقل خود را از دست مى دهند پس از اين خداوند به پيامبران خطاب مى كند: ماذا اجبتم (چه پاسخى به شما دادند).
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) در اين باره على بن ابراهيم به سند خود از ابى جعفر امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه در مورد آيه : هذا يوم ينفع الصاديقين صدقهم (754) فرموده است :
((هنگامى كه روز قيامت بر پا مى شود و مردم براى حساب محشور مى شوند و از مواقف هولناك روز قيامت مى گذرند و به عرصه محشر مى رسند، خداوند جبار پيوسته بر آنها نظر مى كند تا آنگاه كه سخت خسته و فرسوده مى شوند؛ در اين موقع در جلو عرصه مى ايستند و پروردگار جبار بر عرش خويش مستقر است و به آنها مى نگرد نخستين كسى كه با نداى بلند به طورى كه همه خلايق مى شنوند صدا مى شود محمد بن عبدالله عليه السلام پيامبر قرشى عربى است و آن حضرت قدم به پيش مى گذارد، تا در سمت راست عرش مى ايستد سپس پيشواى شما فرا خوانده يم شود و ان حضرت به پيش مى آيد تا در سمت چپ پيامبر خدا صل الله عليه واله مى ايستد، پس از آن امت محمد صل الله عليه واله فراخوانده مى شوند، و آنان در سمت چپ على (عليه السلام ) مى ايستند بعد از آن هر يك از پيامبران از نخستين تا آخرين آنها به اتفاق امتهايشان فراخوانده مى شوند و در سمت چپ عرش قرار مى گيرند سپس نخستين كسى كه براى سوال احضار مى شود قلم است و او به صورت آدميان مى ايد و در پيشگاه خداوند مى ايستد، خداوند به او مى گويد: آيا آنچه از وحى به تو الهام و امر كردم در لوح نوشتى قلم مى گويد: آرى اى پروردگارمن تو مى دانى كه آنچه را از وحى خود به من امر و الهام فرموده اى در لوح ثبت كرده ام ، خداوند مى فرمايد: چه كسى بدين گواهى مى دهد؟ عرض مى كند: اى پروردگار من ايا جز خودت هيچ مخلوقى بر اسرار نهفته تو آگاه است ، خداوند به او مى گويد: دليل تو درست است پس از آن لوح فراخوانده مى شود، و او نيز به صورت آدميان حاضر مى گردد و در كنار قلم مى ايستد، به او گفته مى شود: آيا آنچه از وحى به قلم امر و الهام كردم در تو ثبت كرده است ؟ لوح پاسخ مى دهد: آرى اى پروردگار، من آن را به اسرافيل ابلاغ كرده ام ، سپس ‍ اسرافيل احضار مى شود و او با لوح و قلم به صورت آدميان حاضر مى شوند، خداوند دبه او مى گويم : آيا لوح آنچه را قلم از وحى در وى نشوته است به تو ابلاغ كرده است ، مى گويد: آرى اى پروردگار من آنها را به جبرئيل ابلاغ كرده ام پس از آن جبرئيل احضار مى شود، جبرئيل مى آيد و در كنار اسرافيل مى ايستد، خداوند به او مى گويد: آيا اسرافيل آنچه را به او رسيده بود به تو ابلاغ كرده است ، پاسخ مى دهد: ارى اى پروردگار من آنها و همه آنچه را از او امر تو به من رسيده است به پيامبرانت رسانيده و رسالت تو را به يكايك انبيا و رسولان انجام داده و همه وحى و حكمت و كتابهايت را به آنها ابلاغ كرده ام و آخرين كسى كه رسالت و وحى و حكمت و دانش و كتاب و گفتار تو را به او رسانيده ام حبيب تو محمد بن عبدالله قرشى مكى است پس نخستين كسى كه براى سؤ ال احضار مى شود محمد بن عبدالله صل الله عليه واله است ، خداوند او را به قرب خود فرا مى خواند به طورى كه در آن روز هيچ مخلوقى از او به خدا نزديكتر نيست ، خداوند مى فرمايد: آيا جبرئيل انچه از وحى و كتاب و حكمت و دانش خود به او وحى كرده و آنها را به وسيله او به سوى تو فرستاده بودم به تو رسانيده است ؟ پيامبر خدا صل الله عليه واله عرض مى كند: آرى از پروردگار من همه آنچه را از كتاب و حكمت و دانش خود به او وحى و به وسيله او فرستاده بودى به من ابلاغ كرده و رسانيده است ، خداوند به محمد صل الله عليه واله مى فرمايد: آيا آنچه جبرئيل از كتاب و حكمت و دانش من به تو رسانيده به امت خود ابلاغ كرده اى ؟ پيامبر صل الله عليه واله عرض مى كند: آرى اى پروردگار من همه آنچه را از كتاب و حكمت و دانش تو به من وحى شده است به امتم رسانيده ام و در راه تو مجاهده كرده ام ، خداوند به محمد صل الله عليه واله مى فرمايد: چه كسى بدن امر گواهى مى دهد؟ عرض مى كند: اى پوردگار من در تبليغ رسالتم و تو و فرشتگانت و نيكان امتم گواه منند و گواهى تو كافى است فرشتگان فرا خوانده مى شودند و همه بر تبليغ رسالت محمد صل الله عليه واله گواهى مى دهند، سپس امت محمد صل الله عليه واله احضار و از آنها سوال مى شود كه ايا محمد صل الله عليه واله رسالت و كتاب و حكمت و دانش مرا به شما ابلاغ كرده و به شما آموخته است يا نه گواهى مى دهند كه محمد صل الله عليه واله رسالت خود و حكمت و علم را به آنها تبليغ كرده است ، خداوند به محمد صل الله عليه واله مى فرمايد: آيا در ميان امتت پس از خود كسى را جانشين خويش قرار دادى تا به ترويج حكمت و دانش من در ميان آنها اقدام و كتاب مرا براى آنها تفسير و آنچه را پس از تو رد آن اختلاف مى كنند براى آنها روشن كند و حجت و خليفه من در زمين باشد ؟محمد صل الله عليه واله عرض مى كند: آرى اى پروردگار، من برادر و وزير و وصى و بهترين افراد امتم على بن ابى طالب را جانشين خود كردم و در حيات خو او را علم و نشانه قرار دادم آنها را دعوت كردم كه او را فرمانبردار باشند و مقرر كردم كه او رد ميان امتم جانشين من است و امامى است كه امت پس از من تا روز قيامت بايد به او اقتدا كنند سپس على بن ابى طالب (عليه السلام ) احضار و به او گفته مى شود: آيا محمد صل الله عليه واله به تو وصيت كرد و در حيات خود تو را جانشين خويش و علم براى امتش قرار داد يا نه و آيا پس از او به جانشينى وى در ميان امتش قيام كردى ؟ على (عليه السلام ) عرض مى كند: آرى اى پروردگار من محمد صل الله عليه واله به من وصيت كرد و مرا در ميان امتش جانشين خود و در حياتش علم براى انان قرار داد، اما هنگامى كه محمد صل الله عليه واله به جوار تو رحلت فرمد امتش مرا انكار و با من مكر كردند و مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند و آن را كه موخر از من قرار داه بودى مقدم و آن را كه موخر داشته بودى مقدم كردند، سخنم را گوش ندادند و فرمانم را اطاعت نكردند با آنه كارزار كردم تا آنگاه كه مرا كشتند به على گفته مى شود: ايا در ميان امت محمد صل الله عليه واله جانشينى پس از خود قرار دادى كه حجت و خليفه من در زمين باشد و بندگانم را به دين و طريقه من دعوت كند، على (عليه السلام ) عرض مى كند: آرى اى پروردگار من فرزندم حسن پسر دختر پيامبرت را به جانشينى خود تعيين كردم : سپس حسن بن على عليه السلام فراخوانده مى شود و از او همان چيزهايى را كه از على بن ابى طالب (عليه السلام ) پرسش شد مى پرسند، پس از آن هر يك از امامان و مردم زمان آنها فر خوانده مى شوند و ائمه (عليه السلام ) دلايل خود را اقامه مى كنند و خداوند عذر آنها را مى پذيرد و دليل آنها را صحيح مى شمارد، سپس خداوند مى فرمايد: اليوم ينفع الصاديقين صدقهم (755) راوى مى گويد: پس از اين گفتار ابى جعفر امام باقر (عليه السلام ) قطع شد(756) .
غزالى مى گويد: هنگامى كه خلايق سياستى را كه نسبت به پيامبران اعمال مى شود مشاهده كنند ترس گنهكاران شدت مى يابد به طورى كه پدر از فرزند و برادر از برادر و شوى از همسرش مى گريزد و هر كس روشن شدن وضع خود را انتظارمى كشد سپس يكايك افراد را مى آورند و خداوند از اندك و بسيار و نهان و آشكار اعمال آنها و نيز از همه اعضا و جوارحشان پرسش مى كند.
بنابر اين اى بيچاره خودت را در نظر آور در حالى كه فرشتگان بازوهايت را گرفته اند تو را رد پيشگاه خداوند متعال حاضر مى كنند و خداوند شفاهى تو را مورد سوال قرار مى دهد، و مى فرمايد: آيا تو را در جوانى متنعم نساختم ، جوانى را در چه چيزى به پيرى رسانيد، ايا در عمر به تو مهلت ندادم آن را در چه چيزى بسر آوردى ؟ ايا مال روزى تو نكردم آن را از كجا به دست آوردى و در چه راهى خرج كردى ؟ ايا تو را به داشتن علم گرامى نداشتم از آنچه دانستى چه مقدار به كار بستى ؟ لذا حيا و شرمندگى خود را چگونه خواهى ديد در اين هنگام كه خداوند نعمتهاى خود و گناهان تو و نيكيهاى خود و بديهاى تو را بر مى شمارد و اگر بخواهى انكار كنى اعضايت عليه تو شهادت خواهند داد انس گفته است : روزى در خدمت پيامبر خدا بوديم ، آن حضرت خنديد و سپس فرمود: از خطاب بنده به پروردگار خود خنديدم ، بنده مى گويد: اى پروردگار ايا جز اين است كه به من اجازه ستم كردن ندادى ؟ خداوند مى فرمايد: آرى ، بنده مى گويد: من ستم را بر خودم روا نمى شمارم جز آنگاه كه از خودم گواهى وجود داشته باشد، خداوند مى فرمايد: كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا(757) و كرام الكاتبين نيز بر تو گواهى مى دهند، در اين موقع دهنش مهر و به اعضايش گفته مى شود: سخن گوييد، آنها اعمال او را بيان مى كنند، آنگاه او را وا مى گذارند تا خسن گويد، به اعضايش مى گويد: دورى و هلاكت شما را باد، من از شما دفاع مى كردم (758) بنابر اين به خدا پناه مى بريم از رسوايى در پيش روى خلق بر اثر شهادت اعضا و جوارح جز اين كه خداوند به مومن وعده داده است كه گناهان او را مستور بدارد و ديگرى را بدآنهاآگاه نگرداند پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هر كس عيب مومنى را بپوشاند خداوند عيب او را در روز قيامت مى پوشاند))(759) ليكن اين ارم تنها در باره مومنى اميد مى رود كه عيوب مردم را بپوشاند و كوتاهيهاى آنها را در باره خود تحمل كند و زبان به ذكر بديهاى مردم نگشايد و در غياب آنها چيزى نگويد كه اگر آن را بشنوند ناخوشايندشان باشد چنين كسى سزاوار است كه در قيامت مانند خود او با وى رفتار شود.
حال انگار كه خداوند گناهان تو را از ديگران پوشيده بدارد، آيا نداى عرض ‍ اعمال كه گوش تو را خواهد كوبيد و هراسى كه از آن تو را فرا خواهد گرفت براى كيفر گناهانت كافى نخواهد بود؟ چه موى بالاى پيشانيت را مى گيرند و تو را بدان جا كه بايد م كشانند در حال يكه دلت هراسان و خردت پريشان و بدن و اعضايت لررزان و رنگ رويت دگرگون و از شدت هول و هراس ‍ جهان در نظرت تاريك مى شود بنابراين نفس خويش را ارزيابى كن كه با اين صفات و حالاتى كه گفته شد پاى بر گردن مردم مى گذارى و صفها را مى شكافى و مانند اسبى كه آن را به يدك مى كشند كشيده مى شوى و چشمها به سوى تو دوخته شده است پس در نظر گير كه موكلانت دست تو را باهمين وضع مى گيرند و به ساحت عرش خداوند رحمان مى رسانند سپس تو را رها مى كنند و خداوند سبحانبا عظمت گفتار خود تو را ندا مى كند كه اى فرزند آدم نزديك بيا و تو با دل تپيده و شكسته و اندوهگين و چشمى خاضع و فروهشته نزديك مى روى و نامه اعمالت كه هر عمل كوچك و بزرگى انجام داده اى در آن ثبت و شمارش شده به تو داده يم شود، از اين رو چه بسيار كارهاى زشتى كه از تو سر زده و فراموش كرده اى و اكنون به ياد تو مى آيد، و بسا طاعتها كه از آفات آنها غفلت ورزيده اى و معايب آنها بر تو مكشوف مى گردد، و چه بسيار است شرمندگيها و حيرتها و محدوديتها و ناتوانيهاى كه براى تو است اى كاش مى دانستم كه بر روى چه قدمى در پيشگاه خداوند مى ايستى و با چه زبانى به او پاسخ مى دهى ؛ با چه دلى آنچه را مى گويى تعقل مى كنى ؟ سپس بينديش هنگامى كه گناهانت را به طور شفاهى به يادت مى آورد، چقدر شرمگين خواهى شد زيرا به تو مى گويد: اى بنده من آيا از من شرم نكردى كه با ارتكاب قبايح به جنگ با من برخاستى در حالى كه از آفريدگانم شرم داشتى وبراى آنها تظاهر به خوبى مى كردى آيا من در پيش تو از بندگانم خواتر بودم كه نظر مرا به سوى خودت ناچيز مى شمردى و اعتنا نمى كردى و نظر غير مرا بزرگ مى پنداشى ؟ ايا تو را مورد انعام قرار ندادم ؟ چه چيزى تو را به نسبت به من مغرور كرده است ؟ ايا گمان كردى كه من تو را نمى بينم و تو مرا نخواهى ديد؟ پيامبر خدا صل الله عليه واله فرموده است : ((هيچ كس از شما نيست جز اين كه خداوند از او سوال خواهد كرد در حالى كه ميان او و خداوند حجاب و ترجمانى نيست (760) )) و نيز فرموده است : ((هر يك از شما در پيشگاه خداوند مى ايستد در حالى كه ميان او و پروردگار حجابى نيست و خداوند به او مى فرمايد: آيا تو را متنعم نكردم ؟ ايا به تو مال ندادم ؟ پاسخ مى دهد: ارى خداوند مى فرمايد: ايا به سوى تو پيامبرى نفرستادم ؟ مى گويد: آرى سپس به سمت راستش مى نگرد جز اتش چيزى نمى بيند، پس از آن به سمت چپش نظر مى كند، جز آتش چيزى نمى بيند پس هر يك از شما بايد از آتش بپرهيزد هر چند به نصف دانه خرمايى باشد، و اگر اين را نيابد با سخن پاكيزه اى ))(761)
ابن مسعود گفته است : هيچ كس از مشا نيست جز اين كه خداوند با او خلوت مى كند چنان كه شمابا ماه شب چهاردهم خلوت مى كنيد: سپس ‍ مى فرمايد: اى فرزند آدم چه چيزى تو را نسبت به من مغرور كرده است ؟ اى فرزند آدم در آنچه دانستى چه كردى ؟ اى فرزند آدم چه پاخس به پيامبران دادى ؟ اى پسر آدم آيا من مراقب چشمانت نبودم كه تو را آنها به چيزى كه برايت حلال نبودمى نگريستى ؟ ايا من مراقب گوش تو نبودم كه تو با ان ها مى شنيدى ؟ به همين گونه ديگر اعضايت را مى شمرد.
مجاهد گفته است : بنده از پيشگاه خدا باز نمى گردد جز آنگاه كه او را از چهار چيز بپرسد، از عمرش كه در چه چيزى آن را بسر آورده ، از عملش كه با آن چه عملى انجام داده ، از بدنش كه آن را در چه چيزى فرسوده ، از مالش ‍ كه آنرا از كجا به دست آورده و در چه راهى مصرف كرده است بنابراين اى بيچاره رد آن هنگام بى اندازه شرمگين و در معرض خطر خواهى بود، چه از دو حال بيرون نيست : يا به تو گفته خواهد شد حه من در دنيا پرده بر گناهانت كشيدم و امروز نيز تو را مى آمرزم كه در اين صورت خوشحالى و سرور تو بسيار خواهد بود و گذشتگان و آيندگان بهتو رشك خواهند برد، و يا به فرشتگان گفته خواهد شد اين بنده زشت را بگيريد و به زنجير كشيده به دوزخ بريد كه در اين ثورت اگر اسمان و زمين بر تو بگريند سزاوار است ، چه مصيبت تو بزرگ است و به سبب كوتاهى در طاعت خداوند و اين كه آخرتت را به دنياى پستى كه با تو نمانده است فروخته اى حسرت و اندوه تو بسيار خواهد بود.

 

next page

fehrest page

back page