راه روشن ، جلد هشتم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا حياء

ملامحسن فيض كاشانى رحمه اللّه عليه
ترجمه : سيد محمّد صادق عارف

- ۱۵ -


كتاب ذكر مرگ و آنچه پس از آن است 
بسم الله الرحمن الرحيم
و اين دهمين و آخرين كتاب از كتب بخشهاى چهارگانه المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء است
ستايش ويژه خداوندى است كه به وسيله مرگ گردن جباران را خرد كرده و پشت كسراها را بدان درهم شكسته و دوران عمر قيصرها را كه پيوسته دلهايشان از ياد مرگ متنفر است كوتاه كرده و در زمانى كه وعده حق درباره آنان فرا مى رسد آنها را از تخت قدرت به گودال قبر فرود مى آورد، و از كاخها به گورها، و از روشنى جايگاهها به تاريكى لحدها منتقل و از ملاعبه با كنيزكان و زيبارويان به همنشينى با كرمها و خزندگان ، و از تلذذ به شراب به فرو رفتن در خاك گرفتار مى شوند و انس آنها با معاشرت به وحشت تنهايى و بسرت نرم آنها به جايگاهى ناهمورا و دشوار بدل مى گردد.
اينك بينديش آيا آنها توانستند از مرگ دژيا حجاب و پناهگاهى بيابند، و بنگر كه از آن هلاك شدگان كسى را مى يابى و هيچ آوازى از آنها مى شنوى پس منزه است خداوندى كه قهر و استيلا را به خود منحصر كرده و استحقاق بقاء را به خود اختصاص داده و با مقدر كردن فنا و زوال براى همه آفريدگان آنها را خوار ساخته است ؛ سپس مرگ را گريزگاهى براى پرهيزگاران و وعده گاهى جهت ايشان به منظور درك لقاى خود قرار داده ، و گور را براى اشقياء تا روز جزا زندانى تنگ ساخته است نعمتهاى پياپى و انتقامهاى سخت قهرآميز از اوست ، و شكر در آسمانها و زمين براى او و حمد در دنيا و آخرت سزاوار اوست .
و درود و سلام فراوان بر محمد مصطفى كه داراى معجزات ظاهر و روشن است و بر خاندان و اصحاب (پاك ) او باد.
اما بعد براى كسى كه مرگ سرنوشت او، خاك خوابگاه او، كرمها همدم او، منكر و نكير و همنشين او، قبر جايگاه او، اندرون زمين قرارگاه او، قيامت و عده گاه او، و بهشت يا دوزخ منزل پايانى اوست سزاوار است كه جز در مرگ نينديشد، و جز از آن ياد نكند، و جز به آن ننگرد، و جز بر آن آرام نشود، و جز براى آن نكوشد، و جز گرد آن نگردد، و جز آن را انتظار نداشته باشد شايسته است خود را از زمره مردگان شمارد و از اهل گورستان بداند زيرا هر چه آمدنى است نزديك است و دور آن است كه آمدنى نباشد پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((زيرك كسى است كه نفس خود را خوار و براى پس از مرگ كار كند)) آماده شدن براى چيزى تنها زمانى ميسر است كه ياد آن در دل پيوسته تجديد شود و ذكر پياپى آن در دل تنها در صورتى امكان پذير است كه به ياد آوريها گوش فرا دهد و به هشدارها توجه كند ما از امر مرگ و مقدمات ولو احق آن و نيز از احوال آخرت و قيامت و بهشت و دوزخ آنچه را آدمى ناگزير است پيوسته آن را ياد و تكرار كند و با بينش در آن بينديشد ذكر مى كنيم تا ذكر آنها شنونده را به آمادگى براى اين سفر برانگيزد چه هنگام كوچيدن از اين دنيا نزديك شده و از عمر جز اندكى باقى نمانده است و مردم در خواب غفلت فرو رفته اند چنان كه خداوند فرموده است : و اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون (494) ما آنچه را به مرگ مربوط است در دو بخش ذكر مى كنيم :
بخش اول در مقدمات مرگ و توابع آن تا نفخه صور و اين مشتمل بر هشت باب است :
باب اول - در فضيلت ذكر مرگ و ترغيب به آن ؛
باب دوم - در درازى و كوتاهى آرزو؛
باب سوم - در سكرات مرگ و شدت آن و آنچه به هنگام مردن مستحب است ؛
باب چهارم - در وفات پيامبر صلى الله عليه وآله
باب پنجم - درباره گفتار صالحان به هنگام احتضار؛
باب ششم - درباره گفتار اهل معرفت بر جنازه ها و قبرها حكم زيارت قبور؛
باب هفتم - در حقيقت مرگ و آنچه مرده تا نفخه صور در قبر مى بيند؛
باب هشتم در آنچه از احوال مردگان به صورت مكاشفه در خواب دانسته شده است ؛
باب اول : در فضيلت ذكر مرگ و ترغيب به آن 
بدان كسى كه به دنيا حريص و به زرق و برق آن شيفته شده و به شهوتهاى آن دل بسته باشد ناگزير قلب او از ذكر مرگ غافل است و آن را ياد نمى كند و اگر آن را به ياد او آورند از شنيدن آن كراهت و نفرت دارد اينان كسانى هستند كه خداوند درباره آنها فرموده است :
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبكم بما كنتم تعملون (495)
مردمان سه دسته اند: يا حريص و دلسپرده به دنيا، يا تائب مبتدى و يا عارف منتهى .
اما حريص مرگ را ياد نمى كند و اگر آن را بر زبان آورد براى آن است كه بر دنياى خود تاءسف خورد و به بدگويى از آن بپردازد، و اين نوع ذكر مرگ او را از خداوند دورتر مى كند اما تائب مرگ را زياد ياد مى كند تا خوف و خشيت در دلش برانگيخته شود و توبه اش را به كمال رساند و بسا از مرگ كراهت دارد از بيم آن كه پيش از اكمال توبه و اصلاح توشه او را بر بايد؛ و او در اين كراهت معذور است و در زمره كسانى نيست كه پيامبر صلى الله عليه وآله درباره آنها او از مرگ و لقاى خداوند كراهت ندارد بلكه به سبب كوتاهى و تقصير خود از فوت لقاى خداوند بيمناك است ؛ و او مانند كسى است كه در ديدار دوست خود به سبب اشتغال به آماده كردن خويش براى ديدار او به نحوى كه مورد پسند وى باشد تاءخير مى كند و در اين صورت او از كسانى نيست كه از لقاى خداوند كراهت دارند علامت اين دسته از تائبان آن است كه پيوسته مشغول آماده كردن خود براى ديدار پروردگارند و به كار ديگرى نمى پردازند وگرنه او محلق به كسى است كه حريص به دنياست .
اما عارف منتهى پيوسته مرگ را ياد مى كند، چه آن موعد ديدار دوست است ، و دوست هرگز موعد ديدار دوست خويش را فراموش نمى كند؛ ليكن غالب اين است كه مرگ دير مى رسد در حاى كه او آمدنش را دوست مى دارد تا از سراى گنهكاران برهد و به جوار پروردگار جهانيان برسد چنان كه از حذيفه روايت شده هنگامى كه مرگ او فرا رسيد گفت : دوستى در حال فاقه و تنگدستى آمده ، رستگار مباد كسى كه پشيمان باشد، بار خدايا اگر مى دانى تنگدستى از توانگرى و بيمارى از تندرستى و مرگ از زندگى نزد من محبوبتر است مرگ را به من آسان فرما تا تو را ديدار كنم لذا تائى در اين كه مرگ را مكروه مى دارد معذور است و عارف از اين كه مرگ را دوست مى دارد و آن را آرزو مى كند نيز معذور مى باشد ليكن رتبه برتر از آن كسى است كه كار خود را به خدا وا گذارد و براى خود مرگ يا زندگى را انتخاب نكند بلكه محبوبترين چيزهاى نزد او چيزى باشد كه نزد مولايش محبوبتر است چينى كسى به سبب محبت زياد به درجه تسلميم و رضا رسيده و اين درجه غايت مطلوب و منتهاى مقصود است .
به هر حال در ذكر مرگ ثواب و فضيلت است و كسى كه شيفته دنياست نيز با ياد مرگ از دنيا پهلو تهى مى كند چه ذكر آن نعمتها را بر او منغص و صفاى لذتهايش را مكدر مى كند و هر چه لذتها و شهوتها را بر انسان مكدر كند از اسباب نجات است .
بيان فضيلت ذكر مرگ به هر گونه كه باشد 
پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((مرگ را كه ويران كننده لذتهاست زياد ياد كنيد(496) ))، يعنى لذتهاى خود را با ذكر آن منغص ‍ كنيد، گرايش شما به آنها منقطع شود و به خدا رو آوريد و نيز فرموده است : ((اگر آنچه را شما از مرگ مى دانيد حيوانات بدانند روغن از آنها نخواهيد خورد (497) )) عايشه گفته است : اى پيامبر خدا آيا كسى با شهيدان محشور مى شود؟ فرمود: ((آرى آن مرگ را در شبانه روز بيست بار ياد كند))(498) ؛ و سبب اين همه فضيلت آن است كه ذكر مرگ موجب دورى از سراى غرور و آمادگى براى آخرت است ، چنان كه غفلت از ياد مرگ باعث فرو رفتن در شهوتهاى دنياست .
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرموده است : ((مرگ تحفه مؤ من است )) (499) و اين را بدان سبب فرموده كه دنيا زندان مومن است زيرا پيوسته از رنجى كه نفسش به او مى دهد و رياضتى كه در برابر شهوتهايش مى كشد و مبارزه اى كه با شيطان مى كند در رنج و عذاب است و مرگ آزادى او از اين عذابهاست و اين آزادى تحفه اى نسبت به اوست .
و نيز فرموده است : ((مرگ كفاره هر مسلمان است (500) )) مراد از اين مسلمان كسى است كه به حقيقت مؤ من صادق باشد آن كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند و به اخلاق مؤ منان آراسته و از گناهان جز صغاير پيراسته باشد؛ لذا مرگ او را پاكيزه مى كند و در صورت دورى جستن از كباير و اداى واجبات مرگ كفاره او خواهد بود عطاء خراسانى گفه است : پيامبر خدا صلى الله عليه وآله از مجلسى گذر كرد كه خنده در آن بالا گرفته بود، پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: ((مجلس خود را با ياد منغص كننده لذتها بياميزيد))؛ عرض كردند منغص كننده لذتها چيست ؟ فرمود: ((مرگ (501) .))
پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((مرگ را زياد ياد كنيد چه آن گناهان را مى زدايد و به دنيا بى ميل مى گرداند(502) ))؛ و نيز فرموده است : ((مرگ موعظه كننده اى كافى است ))(503)
پيامبر صلى الله عليه وآله به مسجد درآمد گروهى را ديد كه سخن مى گويند و مى خندند، فرمود: ((مرگ را ياد كنيد، بدانيد به آن كه جان من در دست اوست سوگند كه اگر آنچه را من مى دانم مى دانستيد كم مى خنديد و زياد مى گريستيد(504) ))
در نزد پيامبر صلى الله عليه وآله از مردى ياد كردند و زياد او را ستودند: فرمود: ((رفيق شما با ياد مرگ چگونه است ؟)) عرض كردند: نشنيده ايم كه مرگ را ياد كند، فرمود: ((رفيق شما داراى موقعيتى نيست كه مى گوييد (505) .))
از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خدا زيركترين و گراميترين مردم كيست ؟ فرمود: ((آن كه مرگ را بيشتر ياد كند و آمادگى او براى آن سخت تر باشد، زيركان آن هايند آنان شرف دنيا و كرامت آخرت را به چنگ آورده اند(506) .))
مى گويم : از طريق خاصه (شيعه ) كافى از ابى عبيده روايت شده كه گفته است : ((به امام باقر(ع ) عرض كردم : به من چيزى بفرماى كه از آن سود برم ، فرمود: اى ابا عبيده زياد مرگ را ياد كن چه هر انسانى آن را بسيار ياد كند نسبت به دنيا بى رغبت مى شود(507) .))
از ابى بصير نقل شده كه گفته است : به ابى عبدالله (عليه السلام ) از وسواس ‍ شكايت كردم : فرمود: ((ابى ابا محمد به ياد آورد كه پيوندهايت در گور گسسته مى شود؛ دوستانت هنگامى كه تو را به خاك سپردند از نزد تو باز مى گردند؛ آنچه در سرت دارى از سوراخهاى بينى تو سرازير مى شود، و كرمها گوشت بدنت را مى خورند هرگاه اينها را به ياد آورى آنچه از آن شكايت دارى فراموشت خواهد شد ابو بصير گفته است : به خدا سوگند من اينها را به ياد نياوردم جز اين كه آنچه از غمهاى دنيا دچار بودم فراموشم (508) شد))
از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده است : ((كسى كه كفنش با او در خانه اش باشد در جرگه غافلان ثبت نمى شود و هر زمان به آن نظر كند ماءجور خواهد بود(509) ))
و نيز فرموده است : ((هيچ اهل خانه شهرى و بيابانى نيست جز اين كه فرشته مرگ روزى پنج بار آنان را مورد دقت و بررسى قرار مى دهد(510) .))
و نيز: ((هرگاه جنازه اى را حمل كنى چنان باش كه گويا تويى كه حمل مى شوى ، و گويا از خدا خواسته اى كه تو را به دنيا باز گرداند و اجابت فرموده است ، پس بنگر چگونه عمل را از سر مى گيرى ؛ سپس فرمود: شگفتا از قومى كه اول تا آخر آنها زندانى مى باشند آنگاه در ميان آنها بانگ رحيل داده مى شود و آنها بازى مى كنند))(511)
و نيز از آن حضرت روايت شده كه : ((اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه فردا را از عمر خود بشمارد مرگ را در جايگاه حقيقى خود قرار نداده است .))
و نيز از آن حضرت نقل شده كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرموده است : ((هيچ بنده اى آرزويش را طولانى نمى كند جز اين كه عملش را بد مى كند))؛ و نيز فرمود؛ ((اگر بنده اجلش را ببيند و شتاب آن را به سوى خود مشاهد كند تلاش خود را در طلب دنيا دشمن خواهد داشت (512) .)) از امام باقر (عليه السلام ) روايت است كه از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيدند؛ كدام يك از مومنان زير كتر است ، فرمود: ((آن كه بيشتر از همه مرگ را ياد كند و آمادگى اش براى آن شديدتر باشد(513) .))
در مصباح الشريعه (514) از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرموده است : ((ياد مرگ شهوتها را در نفس مى ميراند و ريشه هاى غفلت را قطع مى كند، و دل را به وعده هاى خدا وقت مى دهد، طبع را رقت مى بخشد، خواهشهاى بزرگ نفسانى را درهم مى شكند، آتش حرص را خاموش ‍ مى كند و دنيا را پست و حقير مى گرداند)) اين معناى گفتار پيامبر است كه فرموده است : ((يك ساعت تفكر بهتر از يك سال عبادت است ))؛ ليكن اين زمان محقق مى شود كه آدمى رشته علايق خود را به دنيا سست و پيوند خود را با آخرت محكم كند چه نزول رحمت الهى بر چنين كسى كه پيوسته در ياد مرگ است قطع نخواهد شد و كسى كه از مرگ و بيچارگى و ناتوانى سخت خود در برابر آن ، و طول اقامت در قبر، و سرگردانى در قيامت عبرت نگيرد خيرى در او نيست پيامبر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((ويران كنده لذتها را زياد ياد كنيد))؛ عرض كردند: اى پيامبر خدا آن چيست فرمود: ((آن مرگ است ، هيچ بنده اى براستى آن را ياد نمى كند جز اين كه اگر در فراخى است دنيا بر او تنگ و اگر در شدت و سختى است دنيا بر او فراخ مى شود)) مرگ نخستين منزلگاه از منازل آخرت و آخرين منزل از منازل دنياست ؛ خوشا به حال آن كه به هنگام فرود آمدن در نخستين مزنلگاه مورد اكرام واقع گردد و در آخرين منزل نيكو مشايعت شود مرگ نزديكترين چيزها به فرزند آدم است ليكن او آن را دورترين مى پندارد چقدر انسان نسبت به نفس خود گستاخ است ، وچقدر از حيث خلقت ضعيف مى باشد در مرگ نجات مخلصان و هلاك مجرمان است به همين سب كسى كه مشتاق مرگ است بدان اشتياق مى ورزد و كسى كه آن را ناخوش ‍ مى شمارد از آن كراهت دارد پيامب ر صلى الله عليه وآله فرموده است : ((كسى كه دوستدار لقاى خداوند است خداوند نيز لقاى او را دوست مى دارد، و آن كه لقاى خداوند را خوش ندارد خداوند نيز لقاى او را كراهت دارد))
غزالى مى گويد: ربيع بن خثيم در خانه اش قبرى كنده بود و هر روز چند بار در آن مى خوابيد تا پيوسته در ياد مرگ باشد و مى گفت : اگر دلم ساعتى از ياد مرگ فارغ باشد تباه مى شود، و نيز مى گفت : مؤ من هيچ غايبى را انتظار نمى كشد كه از مرگ برايش بهتر باشد.

 

next page

fehrest page

back page