راه روشن ، جلد پنجم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا
حياء
ملامحسن فيض كاشانى رحمه
اللّه عليه
ترجمه : عبدالعلى صاحبى
- پىنوشتها -
- ۲ -
251- حجرات / 16: مؤ منان واقعى تنها كسانى
هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده
، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند. آنها راستگو باشند.
252- فتح / 29: در برابر كفار سرسخت و شديد، و
در ميان خود مهربانند.
253- حديث را ديلمى در
(( الفردوس )) از حديث معاذ
روايت كرده چنان كه در ((
كنوزالحقايق )) مناوى
(( باب الياء )) چنين آمده است
: (( ((يا معاذ
حسن خلقك للناس ، )) اى معاذ اخلاقت را
براى مردم نيك كن .))
254- فتح / 29: در برابر كفار بسيار سرسخت و در
ميان خودشان رحم دلند.
255- حديث را مسلم در (سنن )، ج 8، ص 27، از
حديث انس روايت كرده است .
256- در جلد چهارم همين كتاب بابهاى اخلاق
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حديثى گذشت كه بر آن دلالت دارد.
257- آل عمران / 134: و خشم خود را فرو مى برند.
258- فرقان / 67: آنها كسانى هستند كه هرگاه
انفاق كنند به اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه در ميان اين دو اعتدالى دارند.
259- اسراء / 29: هرگز دستت را بر گردنت زنجير
مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد آن را مگنا.
260- اعراف / 30: بخوريد و بياماشيد و اسراف
نكنيد.
261- فتح / 29: به شماره 47 رجوع شود.
262- بيهقى در ((
الشعب )) از روايت مطرف بن عبداللّه به
صورت معضل روايت كرده چنان كه در (( المغنى
)) است .
263- شعراء / 89: مگر كسى كه با قلب سليم به
پيشگاه خدا آيد.
264- نسايى و ابوداوود از حديث انس روايت كرده
اند و پيش از اين گذشت و در كافى ، ج 5، ص 321 آمده است .
265- بقره / 45: و اين كار (نماز) جز براى
خاشعان گران است .
266- طبرانى روايت كرده چنان كه در
(( المغنى )) است .
267- قصاعى در مسند
(( الشهاب )) و ابومنصور ديلمى
در (( مسند الفردوس
)) از حديث ابن عمر به اسنادى ضعيف روايت
كرده است چنان كه در (( المغنى
)) آمده است .
268- يس / 9: و در پيش روى آنها سدى قرار داديم
و در پشت سرشان سدى .
269- شريف رضى (ره ) اول حديث را در
(( نهج البلاغه )) باب مختار
سخنان غريب على عليه السّلام به شماره 5، ذكر كرده است .
270- زلزال / 7-8: پس هر كس به اندازه سنگينى
ذره اى كار خير انجام داده آن را مى بيند. و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده آن
را مى بيند.
271- نحل / 33: خداوند به آنها ستم نكرده ولى
آنان به خويشتن ستم كردند.
272- ذاريات / 56: من جن و انس را نيافريدم جز
براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يافته به من نزديك شوند)
273- توبه / 24: بگو اگر پدران و فرزندان و
برادران و... در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است ...
274- مريم / 71-72: و همه شما (بدون استثنا)
وارد جهنم مى شويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان !
275- به تفسير كشاف ، ج 2، ص 237 ذيل آيه رجوع
كنيد.
276- هود / 113: بنابراين همان گونه كه فرمان
يافته اى استقامت كن .
277- به ((
تحف العقول ، )) ص 366 رجوع كنيد.
278- مجادله / 11: خداوند آنها را كه ايمان
آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظيمى مى بخشد.
279- نازعات / 40 41: و نفس را از هوى بازداشته
، بهشت جايگاه او نيست .
280- حجرات / 3: آنها كسانى هستند كه خداوند
قلوبشان را براى تقوا خالص نموده است .
281- ابوبكر بن لال در
(( مكارم الاخلاق )) از حديث
انس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در ((
المغنى )) است .
282- مفيد (ره ) در
(( الاختصاص ، ))
ص 335 روايت كرده است .
283- ((
تنبيه الخواطر، )) ج 1، ص 96...
284- پيش از اين در
(( شرح عجايب القلب )) گذشت .
285- ترمذى و ابن حبان در صحيح خود از فضالة بن
عبيد به سندى صحيح روايت كرده چنان كه در ((
المغنى )) است .
286- عراقى گويد: ماءخذى براى اين حديث نيافتم .
287- يوسف / 90: هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى
و استقامت نمايد (سرانجام پيروز شود چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى
كند) صدوق در امالى ، ص 4، از طريق عامه از وهب بن منيه روايت كرده گويد:
((در بعضى از كتابهاى خداى عزوجل يافتم كه يوسف با موكب خود بر زن عزيز
مصر (زليخا) گذشت در حالى كه در مزبله اى نشسته بود، پس گفت : سپاس خدايى را كه
شاهان را بر اثر گناهشان برده قرار داده و بردگان را در برابر بندگى شان به سلطنت
رسانده است . الخ )).
288- ((
نهج البلاغه )) باب حكم و مواعظ، شماره 30.
289- رعد / 26: و آنها به زندگى دنيا شاد (و
خوشحال ) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزى است .
290- حديد / 20: بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و
سرگرمى است .
291- ((
عند الصباح يحمد القوم السرى ، )) مفهوم
ديگر اين ضرب المثل در مورد كسى است كه با زحمت و رنج به خواسته اش مى رسد.
(( المنجد، فرايد الادب ، ))
حرف صلّى اللّه عليه و آله ص 995 چاپ 26. م .
292- مؤ منون / 1-10: مؤ منان رستگار شدند...
(آرى ) آنها وارثانند.
293- توبه / 112: مؤ منان توبه كنندگانند و
پرستندگان و بشارت بده به چنين مؤ منان .
294- انفال / 2-3: مؤ منان تنها كسانى هستند كه
هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى گردد، مؤ منان حقيقى آنها هستند.
295- فرقان / 63: بندگان خاص خداوند رحمان آنها
هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روند.
296- بخارى در ج 1، (صحيح ) ص 11 به اسنادش از
انس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده گويد:
(( ((لا يؤ من
احدكم حتى لاخيه ما يحب لنفسه ، ))
هيچكدامتان مؤ من نيست تا براى برادرش دوست بدارد آنچه براى خودش دوست مى دارد)).
297- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49
از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
(( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر
قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان
يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، ))
كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به
خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا
ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
298- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49
از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
(( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر
قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان
يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، ))
كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به
خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا
ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
299- اين حديث را مسلم در صحيح خود، ج 1، ص 49
از ابوهريره از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
(( ((من كان يؤ من باللّه و اليوم الا خر
قليقل خيرا او ليصمت ، و من كان يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم جاده و من كان
يؤ من باللّه و اليوم الاخر فليكرم ضيفه ، ))
كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد بايد سخن خير بگويد يا سكوت كند و كسى كه به
خدا و روز جزا ايمان دارد و همسايه اش را گرامى بدارد و كسى كه به خدا و روز جزا
ايمان دارد بايد مهمانش را گرامى بدارد)).
300- ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 523 روايت كرده
است .
301- ابن ماجه در سنن از ابوخلاد روايت كرده
گويد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((
اذا رايتم الرجل قد اعطى زهدا فى الدنيا و قلة منطق فاقتربوا منه يلقن الحكمة ،
)) هرگاه ديديد به شخصى در دنيا زهد و كم حرفى عطا شده به او نزديك شويد
چه او به انسان حكمت تلقين مى كند)).
302- حديث را طبرانى در
(( الكبير )) از ابوموسى اشعرى
به سندى حسن روايت كرده است چنان كه در ((
الجامع الصغير )) آمده است .
303- ابن مبارك اين حديث را در باب زهد و رقائق
و نيكى و صله (رحم ) به صورت مرسل روايت كرده است ((
(المغنى ) )) .
304- حديث را ابوداود در (سنن )، ج 3، ص 597. و
طبرانى در (( الكبير
))
روايت كرده و راويانش موثقند، و بزاز آن را از حديث ابن عمر روايت كرده است .
305- حديث را ابوالشيخ از ابن مسعود روايت كرده
چنان كه در (( الجامع الصغير
)) آمده است .
306- عراقى گويد براى اين ماءخذى نيافتم .
307- حديث را بخارى (در صحيح )، ج 7، ص 189 از
حديث انس روايت كرده است .
308- قلم / 4: تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى ؛
اين حديث را ابن حبان و بيهقى در
(( الدلائل ))
از حديث سهل بن سعد روايت كرده است . ((
(المغنى ). ))
309- ابن شهر آشوب اين حديث را در مناقب در فصل
بردبارى و مهربانى على عليه السّلام نقل كرده است .
310- تحريم / 6: خود و خانواده خويش را از آتش
نگاه داريد.
311- مسلم (در صحيح )، ج 8، ص 52، از حديث
ابوهريره روايت كرده است .
312- يس / 10: و در پيش روى آنها سدى قرار داديم
و در پشت سرشان به سدى .
313- حديث را صدوق (ره ) در
(( معانى الاخبار، )) ص 169 در
حديثى از ابوحمزه روايت كرده گويد: امّا صادق عليه السّلام فرمود:
((از رياست بپرهيز و نيز از سر فرود آوردن پشت سر مردان بر حذر باش ،
عرض كردم : فدايت شوم رياست را دانستم ، و امّا راه رفتن در پى مردم دو سوم ثروتم
را از راه رفتن پشت سر مردم به دست آورده ام ؟ فرمود: آنچه تو دريافتى منظور نيست ،
بپرهيز كه شخصى را در برابر امام نصب كنى و هر چه بگويد تصديق نمايى
)).
314- ابدال چنان كه گويند گروهى از صالحانند كه
دنيا خالى از آنها نيست و چون يكى از آنان بميرد خدا عوض او ديگرى را قرار دهد.
(( المنجد، )) چاپ 5، ص 27. م .
315- حديث را بخارى در (صحيح )، ج 6، ص 200 از
حديث جابر بن عبداللّه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
((در غار حرا معتكف شدم و چون نماز گزاردم حواريانى فرود آمده و صدا
زدند پس به سمت راستم نگاه كردم چيزى نديدم به سمت چپم نگريستم چيزى نديدم به
روبرويم نگاه كردم چيزى نديدم به پشت سرم نگريستم چيزى نديدم ، سرم را بلند كردم
چيزى ديدم ، به نزد خديجه آمدم و گفتم مرا در چيزى بپيچيد و آب سرد بر رويم بريزيد
فرمود: مرا پيچيدند و آب سر بر رويم ريختند، فرمود: پس
(( يا ايها المدثر )) تا آخر
آيات نازل شد)). و در بعضى روايات است
((گفتم : مرا به جامه اى بپيچيد، مرا به جامه اى بپيچيد، پس مرا پيچيدند
تا آخر حديث )).
مى گويم : هر كه در اين گونه روايات و آنچه مورخان و مفسران در آغاز وحى و شاءن
نزول اين آيه ها گفته اند بينديشد يقين بداند كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
پس از مشاهده اين نشانه ها و حالت ترس عجيبى دست داد كه با پيچيدن خود به گليم يا
جامه خود را از آن رهانيد و آن را براى خود نوعى رياضت قرار نداد تا ممكن باشد به
آنچه ابوحامد استدلال كرده است ، استدلال نمود.
316- اعراف / 200: و هرگاه وسوسه اى از شيطان به
تو برسد به خدا پناه ببر كه او شنونده و داناست .
317- اعراف / 201: پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار
وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند و (در پرتو ياد او
راه حق را مى بينند) بينا مى گردند.
318- عراقى گويد: ابن طاهر در كتاب
(( التذكره )) گفته است : اين
عبارت را ميان توده مردم رايج است ولى من ماءخذى بر آن در يك روايت صحيح يا ضعيف
نيافتم الخ . پايان گفتار ابن طاهر.
مى گويم : گروهى از بزرگان اين سخن را به سفيان ثورى نسبت داده اند، از آن جمله اند
شيخ بهائى و فاضل جواد در (( غاية الماءمول
)) و ظاهر گفتار مازندرانى در شرح خود برزبد نيز چنين است ، آنجا كه
مطلبى نقل مى كند كه دلالت دارد بر اين كه سخن از سفيان است ، نظير آنچه صاحب
قوانيى در باب هفتم نقل كرده گويد: آنچه از سخن محقق بهايى در حاشيه زبده استفاده
مى شود، اين است كه اين حكايت داستان چرخ پيرزن و دست كشيدن از حركت دادن آن است تا
اعتقاد خود به وجود صانع محرك كرات و مدبر جهان را آشكار سازد؛ و آنچه قوشچى نقل
كرده و فاضل جواد (ره ) نيز از آن پيروى كرده اين روايت است كه عمرو بن عبيد چون
منزلتى ميان ايمان و كفر اثبات كرد، پيرزنى گفت : ((
((هو الذى خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤ من ،
)) خدا شما را آفريد بعضى از شما را كافر و بعضى را مؤ من قرار داد.))
بنابراين خدا بندگانش را فقط كافر و مؤ ن قرار داده است پس سفيان گفت :
((
عليكم بدين العاجز )) پايان سخن صاحب
قوانين .
پوشيده نماند كه صادر شدن اين سخن از سفيان منافاتى با صادر شدن آن از پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله ندارد ليكن سخاوى گفته است اين حديث ماءخذ و اصالتى ندارد.
319- پوشيده نماند كه چنين تعليماتى به تعطيل
شدن نماز جمعه و جماعت و حج و ديد و بازديد و برادرى نسبت به يكديگر و گردهماييها و
مهمانيها منجر مى شود، و بازگشت به انزوا و كناره گيرى از مردم و همنشينى نكردن و
خو نگرفتن با آنها است و روشن است كه كناره گيرى و بريدن از مردم سرچشمه نفاق و
كشتگاه وسوسه ها و محروميت از روش كامل محمدى صلّى اللّه عليه و آله و جايگاه
پسنديده اجتماعى است و موجب آن است كه انسان بسيارى از فضايل و كارهاى خير و سنت
هاى شرعى را رها كند.
320- انعام / 153: و اين كه اين راه مستقيم من
است از آن پيروى كند و از راه هاى مختلف (و انحرافى ) پيروى نكند كه شما را از راه
حق دور مى سازد، اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند تا پرهيزكار
شويد.
321- حديث را كلينى در كافى ، ج 5، شماره 7 و
شيخ (طوسى ) در تهذيب ، ج 2، ص 99 روايت كرده اند.
322- به ((
وسائل الشيعه ، )) ج 2، ص 414،
(( باب كراهة التعرض للذل ، ))
رجوع كنيد.
323- كلينى در كافى ، ج 2، ص 126، با اختلاف
عبارتى كمى روايت كرده و ابوداود در (سنن )، ج 2، ص 504، نقل كرده است .
324- برقى در محاسن حديث صفحه 263 نظير آن را
روايت كرده است .
325- كلينى در كافى ، ج 6، ص 533، روايت كرده
است .
326- ترمذى در (سنن )، ج 12، ص 266 از حديث انس
روايت كرده و تعبير از دعا به (مخ ) كه خاصل هر چيزى است براى اين است كه حقيقت
عبادت خضوع و اظهار دقت است كه نتيجه دعاست و در كافى ، ج 2 7 ص 467 است
(( ((ان الدعا هو العبادة ،
)) دعا همان عبادت است )) و نيز ابن ماجه
(در سنن )، به شماره 3828 روايت كرده است .
327- به بحار، ج 15، جزء 2، ص 52 رجوع كنيد و
احمد در مسند، ج 6، ص 226 چنين روايت كرده ((
((ان الرهبانية لم تكتب علينا)).
))
328- به اين صورت در ماءخذى دست نيافتم بلكه
احمد (در سنن )، روايت كرده است
(( ((خصى امتى
الصيام و القيام ، )) اختگى امتم روزه و
نماز است ))
329- بغوى در مصابيح ، ج 1، ص 49 از حديث عثمان
بن مظعون روايت كرده است .
330- حديث را ابن ماجه در سنن به شماره 14 و
احمد در (سنن )، ج 6، ص 270، روايت كرده اند.
331- از ماءخذ اين دو حديث اطلاعى پيدا نكردم .
332- از ماءخذ اين دو حديث اطلاعى پيدا نكردم .
333- صدوق در ((
معانى الاخبار )) ، ص 169 روايت كرده است .
334- زمر / 19: كسانى كه از عيادت طاغوت اجتناب
كردند.
335- اين حديث در جلد 4 همين كتاب گذشت .
336- قصص / 50: و آيا گمراه تر از آن كس كه
پيروى هواى نفس خويش كرده ، و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته است كسى پيدا مى شود؟
مسلما خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.
337- كافى ، ج 1 7 ص 375.
338- كافى ، ج 2، ص 340.
339- بقره / 282: از خدا بپرهيزيد و خداوند به
شما تعليم مى دهد.
340- انفال / 29: اگر از (مخالفت فرمان ) خدا
بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
341- اعراف / 96: اگر مردمى كه در شهرها و آبادى
ها زندگى دارند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمن را بر آنها مى
گشاييم ولى (آنها حقايق را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات
كرديم .
342- طلاق / 2-3: هر كس تقواى الهى پيشه كند
خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى
دهد.
343- عنكبوت / 69: آنها كه در راه ما (با خلوص
نيت ) جهاد كند قطعا هدايتشان خواهيم كرد.
344- ((
نهج البلاغه ، باب الخطب ، )) شماره 85.
345- اعلى / 16: بلكه شما حيات دنيا را مقدم مى
داريد.
346- اعلى / 18-19: اين دستورات در كتب آسمانى
پيشين آمده است ، كتب ابراهيم و موسى .
347- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
348- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
349- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
350- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
351- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
352- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
353- عراقى گويد: ماءخذى براى اين هفت حديث
نيافتم . مى گويم : مضمون بعضى از اين روايات در حديث معراجيه كه ديلمى در ارشاد
خود به صورت مرسل نقل كرده وارد شده است ، حديث معراجيه حديثى طولانى است به صورت
مسند به ضميمه (( تحف العقول ،
)) چاپ سنگى ص 128 چاپ شده است .
354- در هيچ ماءخذى بر لفظ اين خبر دست نيافتم
فقط بيهقى در (( الشعب
))
از عايشه روايت كرده گويد: ((
((لو شئنا ان نشبع لشبعنا و لكن محمّدا (ص ) كان يؤ ثر على نفسه ،
)) ما اگر مى خواستيم گرسنه بمانيم مختار بوديم ولى محمّد (ص ) گرسنگى
را بر مى گزيد)). عراقى پس از نقل اين حديث گفته است :
اسناد اين حديث معضل است .
355- عراقى گويد: حديث را ابن عدى در
((
الكامل )) روايت كرده است .
356- بر ماءخذ معتبر اين حديث دست نيافتم . فقط
طبرسى در مكارم باب آداب خوردن ، ص 171 به صورت مرسل از كتاب
(( روضة الواعظين فتال )) نقل
كرده است .
357- ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 224 روايت كرده و
در آن آمده است : (( ((اكلات
يقمن )) )) ابن
ماجه و ابن حبان در صحيح خود روايت كرده جز اين كه ابن ماجه گفته است :
(( فان غلبت الادمى نفسه فثلث للطعام ))
تا آخر حديث ، به (( الترغيب و الترهيب ،
)) ج 3، ص 136 رجوع كنيد.
358- عراقى گويد: اين حديث را با همه طولانى
بودنش ، خطيب درباره زهد از حديث سعيد بن زيد روايت كرده گويد،
(( سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و اقل على اسامة بن زيد،
)) و آن را با تقديم و تاءخير نقل كرده است و ابن جوزى در
(( الموضوعات )) از طريق سعيد
روايت كرده است و در طريق آن حباب بن عبداللّه بن جبله يكى از دروغگويان وجود دارد
و در طريق حديث راويى است كه شناخته نيست و نيز منقطع است ، و آن را ارث بن ابى
اسامه به همين صورت روايت كرده است .
359- به مآخذ آن دست نيافتم .
360- بارها پيش از اين نقل شده است .
361- شيخ (طوسى ) در امالى خود با اسنادش از
موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش (ع ) از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده
است چنان كه در وسائل كتاب اطعمه ، باب آداب غذا، باب دوم به شماره 8 آمده است .
362- بخارى در (صحيح )، ج 7، ص 92 روايت كرده و
در آن به جاى (( ((المنافق
)) ((الكافر))
)) آمده است . مسلم نيز در (صحيح )، ج 6، ص 132 چنين روايت كرده است ، و
صدوق (ره ) در خصال ، ج 2، ص 7 با اسنادش از حضرت صادق عليه السّلام از پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله به همان صورت كه در صحيحى آمده روايت كرده است .
363- عراقى گويد: براى اين حديث ماءخذى نيافتم .
364- اين حديث را طبرانى در
(( الاوسط و الكبير )) به
سندهايى روايت كرده است به (( مجمع
الزوايد، )) ج 5، ص 31 رجوع كنيد.
365- حديث را ابوموسى مدينى متوفاى 581 در كتاب
(( استحلاء الموت ))
روايت كرده است .
366- حديث را حارث بن اسامه در مسند خود به سندى
ضعيف همانطور كه در ((
المغنى )) آمده روايت كرده است .
367- كافى ، ج 6، ص 269.
368- هر دو روايت در كافى ، ج 6، ص 269 آمده است
.
369- هر دو روايت در كافى ، ج 6، ص 269 آمده است
.
370- كافى ، ج 6، صص 269-270.
371- كافى ، ج 6، صص 269-270.
372- كافى ، ج 6، صص 269-270.
373- كافى ، ج 6، صص 269-270.
374- كافى ، ج 6، صص 269-270.
375- كافى ، ج 6، صص 269-270.
376- ((
مصباح الشريعه )) ، باب 41،
(( باب الاكل . ))
377- مجادله / 11: خداوند آنها را كه ايمان
آورده اند و كسانى را كه از علم بهره دارند نجات عظيمى مى بخشد.
378- عراقى گويد: ماءخذى براى آن نيافتم . و
همچنين است حديث بعد.
379- آخر اين حديث را ابن ماجه از حديث ابوهريره
به شماره 1745 چنين روايت كرده است ((
((لكل شى ء زكاة و زكاة الجسد الصوم ، ))
هر چيزى زكاتى دارد و زكات بدن روزه است )).
380- اين حديث را ابومنصور ديلمى در
(( مسندالفردوس )) از حديث
ابوهريره نقل كرده و حكم كرده كه مسند است و اين نشانه حديثى است كه (مغنى ) به
اسناد خود روايت كرده است .
((مى گويم : حديث را طبرسى در
(( مكارم الاخلاق )) ، ص 171،
از كتاب (( روضة الواعظين
)) نقل كرده است .
381- ترمذى اين حديث را روايت كرده و قبلا گذشت
.
382- چنان كه اميرالمؤ منين عليه السّلام فرموده
است : (( ((الدنيا
و الا خرة عدوان متعاديان و سبيلان مختلفان من احب الدنيا و والاها ابغض الاخره و
عاداها مثلهما المشرق و المغرب و الماشى بينهما لايزداد من احدهما قربا الا ازداد
بعدا، )) دنيا و آخرت دو دشمن مخالف و دو
راه مختلفند، هر كه دنيا را دوست بدارد با آخرت دشمن باشد مثل دنيا و آخرت مثل مشرق
و مغرب است و كسى كه ميان مشرق و مغرب را مى پيمايد به هر كدامين نزديك تر شود از
ديگرى دور شود)). اين حديث را ابن شعبه در
(( التحف ، ))
ص 212 روايت كرده است .
383- حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 115، به
شماره 14، روايت كرده است .
384- خدا به فرياد برسد از اين عقيده نابخردانه
و فكر و انديشه پست ناقص و بافته رياكارانه و عبادت بى مغز و كهنه و زهد و اين نيست
جز خودراءيى ، و دورى از پيامبر و خاندانش صلّى اللّه عليه و آله و از علوم و حكمت
هاى آنان ، و گناه تمرد از پيروى كردن آنان و گرفتن از آنها چگونه چنين نباشد در
حالى كه هزاران روايت بر خلاف اين درك غلط و عرفان نكوهيده و مخالف عقل سالم رسيده
است و خدا هيچ عضوى را بيهوده و باطل نيافريده است خداى ما را از اين بى حيايى ها
در امان بدارد.
385- روم / 7: آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را
مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) بى خبرند.
386- عراقى گويد: ماءخذى براى آن نيافتم . مى
گويم : صاحب (( مكارم الاخلاق
)) در باب آداب مريض ، ص 419، از حديث موسى
بن جعفر عليه السّلام نقل كرده است .
387- ابن سنى و ابونعيم در
(( الطيب )) از ابوهريره به
سندى حسن به همان صورت كه در (( الجامع
الصغير )) آمده روايت كرده است .
388- اين حديث پيش از اين نقل شد.
389- حاكم در مستدرك ، ج 1، ص 416، اين روايت را
از حديث عقبة بن عامر نقل كرده است .
390- طيالسى در مسند خود، ص 171، به شماره 1235
از حديث جعده جشمى روايت كرده است .
391- مؤ منون / 52: تمام آيه اين است ،
(( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعلموا صالحا انى بما تعملون عليم
... )) اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه
بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم .
392- مؤ منون / 52: تمام آيه اين است ،
(( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعلموا صالحا انى بما تعملون عليم
... )) اى پيامبران از غذاهاى پاكيزه
بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم .
393- اعراف / 31: بگو چه كسى زينت هاى الهى را
براى بندگان خود آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است ؟ بگو اينها در زندگى
دنيا براى كسانى كه ايمان آورده اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى )
در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود.
394- پيش از اين گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله گذشت (( ((حسب
بن آدم لقيمات يقمن صلبه و ان كان لابد فاعلا فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه
.
))
395- اعراف / 30: و اسراف نكنيد.
396- اين حديث را احمد در كتاب زهد روايت كرده و
از طريق او ابونعيم در (( الحليه
)) بودن ((
((و احبكم الى ))
)) روايت كرده است روايت فوق منقطع است چنان كه در
(( المغنى )) آمده است .
397- حديث را حاكم در مستدرك ، ج 3، ص 15، از
حديث طلحه بصرى روايت كرده است ؛ اصحاب صفّه به فقرايى مى گفتند كه در مسجد النبى
سكنا گزيده و به عبادت خدا اشتغال داشتند و اينان فقراى امت اند و يا افرادى بودند
كه در جنگ هاى اسلامى عضوى از اعضاى خود را از دست داده بودند و مهاجرانى كه از كار
افتاده بودند. فرهنگ معارف اسلامى ، ج 1، ص 211. م .
398- اگر اين مطلب درست باشد و اين درجه از
بلندترين درجات به حساب آيد پس پيامبر بزرگ ما صلّى اللّه عليه و آله به اين درجه
نرسيده است زيرا در سيره و سنت خوردن و آشاميدن او چنين عملى نقل نشده ، و پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله امت خود را از صوم وصال چنان كه بزودى خواهد آمد، نهى فرموده
است ، آرى روزه وصال او اين بود كه روزه دو روز را به هم متصل مى ساخت و اين از
ويژگى هاى آن حضرت بود و جز اين گونه روزه از او نقل نشده است . حق اين است كه چنين
خراقه هايى از دروغ ها و بافته هاى رياكارانه صوفيان است وگرنه قرآن با صداى بلند
فرياد مى زند:
(( يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا
صالحا. ))
399- حديث را ابونعيم از
(( الحليه )) به سندى صحيح
روايت كرده همان طور كه در (( الجامع
الصغير باب الشمايل )) آمده است .
400- حديث را بيهقى در
(( الشعب )) روايت كرده چنان كه
در (( الدرّالمنثور،
)) ج 3، ص 80 روايت كرده است .
401- در اين آيه :
(( ((والذين اذا انفقوا لم يسرفوا، و لم
تقيروا و كان بين ذلك قواما)).
402- عراقى گويد: من جايى نيافتم كه پيامبر چنان
عمل كرده باشد فقط فرموده است : ((
((فايكم ارادان يواصل فليواصل حتى السحر،
)) هر كدامتان بخواهيد روزه تان را پيوسته ادامه دهيد پس تا سحر ادامه
دهد)). حديث را بخارى (در صحيح ) ج 3، ص 47، از حديث
ابوسعيد روايت كرده امّا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزه اش را متصل مى كرد و از
ويژگى هاى آن حضرت بود، مسلم نيز اين حديث را (در صحيح )، ج 3، ص 133 روايت كرده
است .
403- به ((
من لا يحضره الفقيه ، )) ص 197، باب نوادر
از كتاب صوم و كتاب وسايل ، ج 2، (( باب
صوم وصال )) و صحيح بخارى ج 3، ص 46، رجوع
كنيد.
404- كافى ، ج 6، ص 288؛ مريم / 62:... و هر صبح
و شام روزى آنها در بهشت مقرر است .
405- كافى ، ج 6، ص 288.
406- حديث را جزرى در
(( النهايه )) و زمخشرى در
(( الفائق ))
نقل كرده است .
407- كافى ، ج 6، ص 288.
408- همان ماءخذ، ج 6، ص 289.
409- همان ماءخذ، ج 5، ص 496 و مسلم در صحيح
خود، ج 4، ص 129 روايت كرده است .
410- كافى ، ج 6، ص 309.
411- ماءخذى براى اين حديث نيافتم .
412- اين حديث را ابن ابى الدنيا در نكوهش غيبت
اين چنين ذكر كرده است ((
((شرار امتى الذى غذوا با النعيم الذين ياكلون من الطعام الوانا و
يلبسون الوان الثياب و يتشدقون فى الكلام ))
)) و بيهقى در (( الشعب
)) به سندى ضعيف از فاطمه سلام اللّه عليها روايت كرده است . و حاكم در
مستدرك از عبداللّه بن جعفر به سندى صحيح نظير آن را روايت كرده است ، به
(( الجامع الصغير )) باب شين
رجوع كنيد.
413- اين حديث را ابن حسان در كتاب
(( الثواب )) روايت كرده است .
و مقدسى در (( تذكرة الموضوعات
)) ص 50، گفته است ، در سند اين حديث عمرو بن خالد واسطى كذاب ، وجود
دارد.
414- اين حديث را ديلمى در مسند الفردوس
)) از حديث ابوهريره به اسنادى ضعيف روايت كرده است .
(( (المغنى ) ))
415- اول اين حديث در كافى ، ج 6، ص 309، و در
محاسن ، ص 466، از حضرت صادق و امام رضا عليه السّلام روايت شده است ولى در كتب
احاديث بر ذيل حديث دست نيافتم .
416- در ((
النهايه : )) در حديث آمده است :
(( ((ان للحم ضراوة لضراوة الخمر اى ان له
عادة ينزع اليها كعادة الخمر، )) براى گوشت
عادتى همانند عادت شراب است كه آدمى را طرف آن مى كشاند)).
417- حديث را ابن سنّى در
(( اليوم و الليله ، )) ص 131
روايت كرده است .
418- احقاف / 20: از طيبات و لذائذ زندگى دنياى
خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد.
419- حاقّه / 24: (به آنها گفته مى شود) بخوريد
و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد.
420- حديث را بيهقى در
(( الشعب ))
به صورت مرسل روايت كرده و پيش از اين گذشت .
421- حديث را بيهقى در
(( الشعب )) به صورت مرسل روايت
كرده و پيش از اين گذشت .
422- حديث فوق را مسلم (در صحيح )، ج 3، ص 163 و
بخارى (در صحيح )، ج 3، ص 48 روايت كرده اند.
423- اين حديث را ابوداوود در (سنن )، ج 1، ص
571 و ترمذى در ج 3، ص 270 روايت كرده اند.
424- مسلم در (صحيح )، ج 3، ص 159 از حديث عايشه
روايت كرده است .
425- نساء / 144: (زيرا) منافقان در پايين ترين
مرحله دوزخ قرار دارند.
426- بقره / 280: پروردگارا مجازات هايى كه طاقت
تحمل آن را نداريم بر ما مقرر مدار.
427- فلق / 3: و از شرّ هر موجود مزاحمى هنگامى
كه وارد مى شود.
428- عراقى گويد: اين حديث اصالتى ندارد.
429- نسايى در (سنن )، ج 8، ص 255، روايت كرده
است و مقصود از منى همان آبى است كه با بيرون شدن آن غسل واجب مى شود.
430- اين حديث را اصفهانى در
(( الترغيب و الترهيب )) از
حديث خالد بن زيد جهنى به اسنادى كه در آن نوعى جهالت هست روايت كرده چنان كه در
(( المغنى )) آمده است .
431- در كافى ، ج 6، ص 320 از حضرت صادق عليه
السّلام روايت شده كه فرمود: ((پيامبرى از پيامبران به
خداى عزوجل از ضعف و كمى جماع شكايت كرد پس او را به خوردن هريسه امر فرمود))
و در همان كتاب نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه ((پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله به پروردگارش از درد كمر شكايت كرد پس او را امر كرد كه گوشت
و حبوبات يعنى هريسه بخورد)). عراقى گويد: اين حديث را
عقيلى در (( الضعفا
)) و طبرانى در (( الاوسط
)) از حديث حذيفه روايت كرده است و اين حديث جعلى است .
مترجم گويد: ابوحامد محمّد غزالى در كتاب ((
سرّ العالمين و كشف ما فى الدارين ))
از ابوطالب مكى روايت كرده كه : (( ان
النبى صلّى اللّه عليه و آله قال شكوت الى اخى جبرئيل ضعف الوقاع فامرنى باكل
الهرايس فوجدت بها جبرانا، )) پيامبر
فرمود: به برادرم جبرئيل از ضعف آميزش شكايت كردم پس مرا راهنمايى كرد كه هريسه
بخورم و با خوردن آن ضعف كمرم جبران شد، ((
سرّ العالمين ، )) نسخه خطى به خط جدم
مرحوم حاج شيخ عبدالعلى بسطامى در نجف 1309 هجرى ، ص 20.
(( واللّه اعلم . )) م .
432- به كافى ، ج 6، ص 320 رجوع كنيد.
433- حديث را مسلم و بخارى ، (در صحيح )، ج 7، ص
3، و ابن ماجه و ابوداوود از حديث ابن عباس روايت كرده اند.
434- عراقى گويد: ماخذى براى اين حديث نيافتم .
مى گويم : آنچه معروف است
((كلمينى يا حميرا)) است
مولى على قارى گفته است : مزى گويد: هر حديثى كه كلمه حميرا در آن باشد جعلى است .
(( الموضوعات الكبير، )) ص 143.
435- اين حديث در ج 1، (همين كتاب )، ص 377،
گذشت .
436- حديث را طبرانى در
(( المستدرك ، )) از حديث خذيفه
روايت كرده و گفته است : اسناد حديث صحيح است چنان كه در
(( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3،
ص 34، آمده است .
437- اين حديث را بخارى و مسلم و ترمذى و احمد
نسايى و ابن ماجه به شماره 3998 از حديث اسامة بن زيد نقل كرده اند.
438- حديث را مسلم (در صحيح ) از حديث ابوسعيد
خدرى روايت كرده چنان كه در ((
المغنى )) است .
439- نور / 31:... به زنان با ايمان بگو چشم هاى
خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيريد و دامان خويش را حفظ كنند.
440- حديث را بخارى و مسلم به اختصار روايت كرده
اند و نيز نسايى و ابوداوود در كتاب سنن ، ج 1، ص 496 روايت كرده است به
(( الترغيب و الترهيب ، )) ج 3،
ص 36، رجوع كنيد.
441- حديث را ابوداوود (در سنن )، ج 2، ص 384 با
كمى تغيير لفظى روايت كرده است .
442- حديث را خطيب (بغدادى ) در تاريخ از حديث
ابن عباس به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در ((
جامع الصغير )) است .
443- اين حديث را ابن زنجويه از حسن به صورت
مرسل روايت كرده ، و ابن عساكر از ابوهريره و بيهقى در
(( الاسماء )) از ابوهريره نيز
به سندى حسن نقل كرده و بخارى و مسلم نيز روايت كرده اند و در كتاب نكاح گذشت .
444- حديث را بخارى (در صحيح )، ج 8، ص 3، با
همه طولانى بودنش روايت كرده است .
445- حديث را دارمى (در سنن )، ج 2، ص 298 و
احمد در مسند على عليه السّلام از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده كه
فرمود: (( يا على ان لك كنزا فى الجنة و
انك ذوقرنيها فلا تتبع النظرة النظره فانما انك الاولى و ليست لك الاخره
)) اى على تو را در بهشت گنجى است و تو صاحب آن هستى پس در پى نگاه اول
نگاه نكن زيرا نگاه اول از آن توست ولى نگاه دوم از تو نيست ترمذى و ابوداوود از
حديث بريده نظير اين حديث را روايت كرده اند و پيش از اين گذشت .
446- مؤ من / 18-19: آنها را از روز نزديك
نترسان ، روزى كه از شدت وحشت دل ها به گلوگاه مى رسد و تمامى وجود آنها مملو از
اندوه مى گردد، براى ستمكاران دوستى وجود ندارد و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش
پذيرفته شود.
447- انعام / 60: او كسى است كه (روح ) شما را
در شب (به هنگام خواب ) مى گيرد و از آنچه در روز كسب كرده ايد (و انجام داده ايد)
با خبر است .
448- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 177 از
حديث ابن عمر به سندى ضعيف نقل كرده و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 آورده است .
449- اين حديث را احمد در (سنن )، ج 2، ص 177 از
حديث ابن عمر به سندى ضعيف نقل كرده و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 آورده است .
450- اين حديث را قضاعى از انس و ديلمى در
(( مسند الفردوس )) از ابن عمر
به سندى ضعيف روايت كرده چنان كه در ((
الجامع الصغير ))
نقل شده است .
451- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3972 از
سفيان بن عبداللّه ثقفى روايت كرده است .
452- ترمذى حديث را در (سنن )، ج 9، ص 247 روايت
كرده و گفته است : اين حديث حسن است .
453- بخارى (در صحيح ) و ترمذى در (سنن )، ج 9،
ص 248 روايت كرده اند و ترمذى گويد: اين حديث حسن صحيح و غريب است .
454- بيهقى اين حديث را در
(( الشعب )) از انس به سندى
ضعيف روايت كرده چنان كه در (( الجامع
الصغير )) نقل شده است .
455- ابن ماجه اين حديث را به شماره 4246 از
حديث ابوهريره روايت كرده است .
456- ابن ماجه اين حديث را به شماره 3973 در
حديث طولانى از حديث معاذ روايت كرده است .
457- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9 ص 249
روايت كرده و پيش از اين گذشت ، و دارمى در (سنن )، ج 2، ص 299 نقل كرده است .
458- اين روايت را احمد (در مسند) و ابن ابى
الدنيا در (( الصمت
)) روايت كرده اند و هر دو راوى از روايت على بن مسعده باهلى از قتاده
از انس روايت كرده اند چنان كه در
(( الترغيب و الترهيب ،
)) ج 3، ص 528 آمده است .
459- ابن ابى الدنيا اين حديث را در
(( الصمت و ابوالشيخ در فضائل الايمان ))
و غير از آن دو روايت كرده اند چنان كه در ((
الترغيب ، )) ج 3 ص 536 آمده است .
460- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 247
روايت كرده است و بجاى ((
تستكفى اللسان (تكفر اللسان ) )) از باب
تفعيل آمده است به اين معنى كه به او يادآور مى شود از خدا بترسد و حرف ياوه نگويد.
461- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت و بيهقى در السعب ))
به سندى حسن روايت كرده چنان كه در ((
المغنى )) است و طبراين به سندى صحيح روايت
كرده چنان كه در (( الترغيب ،
)) ج 3، ص 534 آمده است .
462- اين حديث را ابن ابنى الدنيا در
(( الصمت )) به سندى حسن روايت
كرده چنان كه در (( المغنى
)) آمده است .
463- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) به سندى جيّد روايت
كرده چنانكه در (( الترغيب ،
)) ج 3، ص 532، نقل شده است .
464- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) به صورت مرسل روايت
كرده چنان كه در (( الترغيب ،
)) ج 3، ص 533 نقل شده و ابوالشيخ در ((
طبقات المحدثين )) از حديث ابوذر و
ابوالدرداء به صورت مرفوع روايت كرده است .
465- حديث را مسلم در (صحيح )، ج 1، ص 49 در ضمن
حديثى روايت كرده است .
466- اين حديث را ابوالشيخ از ابوامامه به سندى
ضعيف روايت كرده و نظير آن را بيهقى در ((
الشعب )) از انس و از حسن به صورت مرسل و
به سندى حسن روايت كرده چنان كه در ((
الجامع الصغير ))
نقل شده است .))
467- اين حديث را طيالسى در
(( منسد البراء )) به شماره 739
در حديثى نقل كرده است .
468- طبرانى در ((
الصغير )) اين حديث را نقل كرده چنان كه در
(( الترغيب )) ، ج 3، ص 532
آمده است .
469- اين حديث را ابن شيبه و احمد در
(( الزهد )) و حكيم ترمذى از
عمر بن ذر از پدرش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده چنان كه در
(( الدرّالمنثور، )) ج 6، ص 105
روايت شده است .
470- اين حديث را ابن ماجه به شماره 1401 چنين
نقل كرده است (( ((اذا
رايتم الرجل قد اعطى زهدا فى الدنيا و قله منطق فاقتربوا منه فانه يلقى الحكمة ،
)) هرگاه مردى را ديديد كه در دنيا زهد و كم حرفى داده شده به او نزديك
شويد كه او حكمت منتقل مى كند.))
471- عراقى گويد: اين حديث را طبرانى و ابويعلى
از حديث ابوسعيد خدرى روايت كرده اند و در آن حديث ((
(المجالس ثلاثه ) )) دارد و ابن عدى اين
حديث را ضعيف دانسته است و من آن را در حديث ابن مسعود نيافتم .
472- عراقى گويد: من اين حديث را به صورت مرفوع
نيافته ام و فقط خرائطى در (( مكارم
الاخلاق )) از روايت حسن بصرى نقل كرده
گويد: (( كانوا يقولون
))
473- اين حديث را طبرانى در
(( الاوسط )) از ابن عمر روايت
كرده چنان كه در
(( الجامع الصغير
)) نقل شده است .
474- ((
مصباح الشريعه ، )) باب بيست و هفتم در
سكوت .
475- ((
مصباح الشريعه ، )) باب چهل و ششم در سخن
گفتن .
476- به ((
الترغيب و الترهيب )) منذرى ، ج 3، ص 531،
رجوع كنيد.
477- ق / 18: انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند
مگر اين كه نزد او فرشته اى مراقب و آماده براى انجام ماءموريت است .
478- اين حديث پيش از اين از دارمى و احمد روايت
شده است .
479- عراقى گويد: براى اين حديث اصلى نيافتم .
ليكن كلينى در كافى ، ج 2، ص 237 در حديثى از حضرت صادق از پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله روايت كرده كه ((
((ان اولياء اللّه سكتوا فكان سكتوهم ذكرا و نظروا فكان
نظرهم عبرة و نطقوا فكان نطقهم حكمة و مشوا فكان مشيهم بين الناس بركة ...
)) تا آخر حديث . اولياء سكوت مى كنند و سكوتشان ياد خداست و مى نگرند و
نگريستن آنها عبرت است و سخن مى گويند و سخن گفتن آنها حكمت است و راه مى روند و
راه رفتن آنها در ميان مردم بركت است .
480- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3976 روايت
كرده است .
481- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 9، ص 196
روايت كرده است : اين حديث عجيب است و در آن آمده است
(( ((فلمة تكلم فيها لا يعنيه او بخل بها لا
ينقصه )) )) و
ابن ابى الدنيا اين حديث را در (( الصمت
)) به همان لفظ مصنف روايت كرده است .
482- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) از حديث كعب بن
عجره به سندى جيّد روايت كرده است جز اين كه ظاهرا ميان صحابى و آن راوى كه از
صحابى روايت كرده فاصله زمانى وجود دارد چنان كه در ((
المغنى )) آمده است .
483- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) روايت كرده چنان كه
در ((
المغنى )) آمده است .
484- اين حديث را بزاز و طبرانى و ابويعلى بدون
(( ((و ترك ما لا يعينك ))
)) روايت كرده اند و بيهقى در
(( الشعب )) با همان جمله روايت
كرده است چنان كه در (( الترغيب ،
)) ج 3، ص 533 آمده است .
485- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) روايت كرده چنان كه
در ((
الترغيب و الترهيب ، )) ج 3،
ص 535 آمده است .
486- الا نفطار 10-11: بدون شك نگهبانى بر شما
گمارده شده والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما).
487- ق / 17-18: دو فرشته راس و چپ كه ملازم
انسان هستند.
488- نساء / 113: در بسيارى از سخنان در گوشى (و
جلسات محرمانه ) آنها سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران
يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند.
489- اين حديث را ابن شعبه در
(( التحف ، )) ص 30، به صورت
مرسل و بيهقى از ركب المصرى روايت كرده است چنانكه در
(( الدرّالمنثور، ج 3، ص 221 به همان صورت مرسل آمده است .
490- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) روايت كرده چنان كه
در ((
المغنى )) آمده است .
491- اين حديث را كلينى در كافى ، ج 2، ص 342،
به شماره 18 از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: گوينده هر دروغى روزى
مورد سؤ ال واقع مى شود مگر در سه مورد: مردى كه در جنگ خود به دروغ فكر كند كه اين
دروغ گناهش از او برداشته شده يا مردى كه ميان دو نفر آشتى برقرار كند و با هر كدام
به نوعى برخورد مى كند تا آنها را آشتى دهد، يا مردى به خانواده اش وعده اى دهد و
قصد وفا كردن ندارد.))
492- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) به صورت مرسل روايت
كرده چنان كه در (( المغنى
)) آمده است .
493- اين حديث را ابن ماجه در حديثى به شماره
3969 از حديث علقمة بن وقاص روايت كرده گويد: شنيدم بلال بن حارث مزنى صحابى يار
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى گفت ... تا آخر حديث ، و احمد در (سنن )، ج 3، ص
469، نيز روايت كرده است .
494- اين حديث را بغوى در
(( مصابيح ، )) ج 2، ص 153، به
همان صورت مؤ لف و ابن ابى الدنيا از حديث ابوهريره به سندى صحيح روايت كرده اند
چنان كه در
(( المغنى ))
آمده است .
495- مدثر / 45: و پيوسته با اهل باطل همنشين و
هم صدا بوديم . و احمد اين حديث را از حديث ابن مسعود روايت كرده است .
496- نساء / 139: با آنها ننشينيد تا به سخن
ديگرى بپردازيد. چنان كه در ((
الدرّالمنثور )) ، ج 2، ص 222، آمده است .
497- اين حديث را ابن ابى شيبه و احمد در زهد از
سلمان (رض ) روايت كرده چنان كه در ((
الدرّالمنثور، )) ج 2، ص 221، آمده است .
498- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 160
روايت كرده و گفته است اين حديث حسن و عجيب است .
499- اين حديث را ابن ابى الدنيا در
(( الصمت )) روايت كرده و در
ابن مسعود سند را موقوف ساخته چنان كه در ((
المغنى )) روايت شده است .
500- اين حديث را ترمذى در (سنن )، ج 8، ص 159
روايت كرده و پيش از اين نقل شد.
|