راه روشن ، جلد چهارم
ترجمه كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الا
حياء
ملامحسن فيض كاشانى رحمه
اللّه عليه
ترجمه : محمّدرضا عطائى
- ۳۷ -
در كتاب كافى از
هشام بن سالم روايت شده كه : امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((پيغمبران
و فرستادگان خدا چهار دسته اند: پيغمبرى كه تنها براى خودش پيامبر است و به ديگرى
مربوط نمى شود. پيامبرى كه در خواب مى بيند و سروش غيبى را مى شنود ولى در بيدارى
صاحب آن صدا را نمى بيند و بر كسى مبعوث نشده بلكه خود امامى دارد، چنان كه ابراهيم
عليه السلام امام و پيشواى لوط (عليه السلام) بود. پيامبرى كه در خواب مى بيند و
صدا را مى شنود و فرشته را مشاهده مى كند و بر طايفه اى كم يا زياد مبعوث است ،
مانند يونس (عليه السلام) كه خداوند فرمايد:
و ارسلناه الى
ماءة الف او يزيدون
(1247) امام (عليه السلام) مى فرمايد: مقدار بيشتر، سى هزار بود، و
يونس خود امام و رهبر داشت ،(1248)
و پيغمبرى كه در خوب مى ديد و صدا را مى شنيد و در بيدارى نيز (فرشته را) مى ديد و
او امام است مانند پيامبران اوالوالعزم و حضرت ابراهيم عليه السلام ، نخست ، پيامبر
بود ولى امام نبود تا اين كه خداوند به او فرمود:
انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى ، قال (اللّه ) لا ينال عهدى الظالمين ،(1249)
كسى كه غير خدا و يا بتى را پرستيده است امام نمى گردد.))(1250)
از زراره نقل شده است كه : از امام باقر (عليه السلام) درباره قول خداى تعالى
و كان رسولا
نبيا(1251)
رسول چيست و نبى كدام است ؟ فرمود: نبى كسى است كه در خواب مى بيند و صدا را مى
شنود ولى فرشته را مشاهده نمى كند و رسول كسى است كه صدا را مى شنود و در خواب مى
بيند و (در بيدارى هم ) فرشته را مشاهده مى كند. عرض كردم : امام در چه مقامى است ؟
فرمود: او صدا را مى شنود ولى نه در خواب فرشته را مى بيند و نه در بيدارى او را
مشاهده مى كند. سپس اين آيه را تلاوت كرد:
و ما اءرسلنا من
قبلك من رسول و لانبى (و لا محدث ).(1252)
هر كس را خداوند به دوستى و موالات صاحب اين مقام و پيروى از او و هدايت به وسيله
رهبريهاى او، و دنباله روى و پيروى از راه و روش او در حركات و سكنات و رفتار و
حالاتش موفق بدارد و توفيق آگاهى بر اسرار و علومش را به قدرت طاقت و بر حسب ظرفيتش
مرحمت كند تا هرگاه مرتكب گناهى شد باز گردد و توبه كند و هر وقت پايش لغزيد باز
ايستد و به حال اول برگردد و از راه هاى بيهوده و هواهاى تيره و اهل باطل و
هواپرستان دورى كند و از امور زايد دنيا بپرهيزد و از ميان مردمان ممتاز باشد چنين
كسى شيعه و از خواص و خوشبخت و نجات بخش و پوينده راه نجات و مؤمن آزموده و
پرهيزگار و معتدل و صاحب ميمنت و از اصحاب يمين است و هر كه در مقابل اين شخص باشد
به اين ترتيب كه دشمن امام ؛ نه پيرو او، نه هدايت يافته از هدايت او، نه دنباله رو
او و نه مطلع بر اسرار او، بلكه مخالف راه و روش امام ، منكر دستور او، پيرو هواى
نفس خويش و علاقمند به دنيا باشد، چنين كسى ، مخالف ، عامى ، نگونبخت ، در هلاكت ،
مشرك ، گمراه ، ستمگر، بديمن و از اصحاب شمال است . بنابراين ، اين سه گروه ، اصناف
حقيقى از افراد بنى آدمند كه از يكديگر مشخصند. اين سه گروه به منزله اصول همه
اصناف مردمانند. وانگهى دسته اول نسبت به دو دسته ديگر اصلند، زيرا آن دو گروه به
وسيله اين دسته رشد مى كنند و تشخيص مى يابند. خداى تعالى فرموده است :
كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين ...(1253)
و بيشترين آيه هاى قرآن بلكه تمام آيات درباره اين سه گروه و احوال ، افعال ، اقوال
و مبداء و معاد و آغاز و انجام كارشان وارد شده است و همچنين اخبار و آثار ائمه
اطهار سلام اللّه عليهم در اين باره است و در آنها به اين دسته مردمان اشاره شده
است : و كنتم
ازواجا ثلاثة ، فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة ، و اصحاب المشاءمة ما اصحاب
المشاءمة ، و السابقون السابقون ، اولئك المقربون .(1254)
از امام باقر (عليه السلام) درباره قول خداى تعالى :
هل يستوى الذين
يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوالالباب ،(1255)
آمده است . كه فرمود: ((ماييم آن كسانى كه مى دانند و دشمنان
ما كسانى هستند كه نمى دانند، و شيعيان ما صاحبان مغزند.))(1256)
به دو گروه آخر اشاره دارد حديثى كه درباره پرسش در قبر و رجعت رسيده است كه در قبر
از كسى كه داراى ايمان محض يا داراى كفر محض است سؤ ال مى شود،(1257)
و امّا ساير مردم ، غير از اين سه گروه (در حكم ) چهارپايان ، درندگان ، پشه هاى بى
ارزش ، مقلدان و تابعان و خسانى هستند كه تنها مطالب ديگران را نقل مى كنند و به
محض شنيدن ، بدون تاءمل ، به ديگران منتقل مى سازند. اينان قابل توجه نيستند و اگر
اينان منسوب به علم و دانشند هرگاه علمشان محدود به علم رسمى ظاهرى باشد در صورتى
كه در آن ميان كسانى باشند كه دوستدار سعادتمندان و دشمن اشقيا بوده و به امور دينى
اهتمام مى ورزند و به بخشى از سنتهاى رسولان عمل مى كنند چنين كسى موالى ، دوستدار،
و اهل نجات است پس رستگار مى شود و با آن كسانى كه دوست مى دارد محشور مى شود، زيرا
شخص با آنان كه دوستشان دارد، محشور مى شود. و چه بسا شيعه نيز از باب تغليب و يا
از جهت پيروى ظاهرى از امام و راه و روش او، بر وى اطلاق مى شود هر چند كه از باطن
و در حقيقت او را پيروى نكند. علاوه بر اين ، گاهى صفت مؤمن مخصوص كسى است كه
آزموده شده است و گاهى شامل ناآزموده نيز مى گردد، چنان كه امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد: ((مؤمن ، دو نوع است : مؤمنى كه به پيمان خدايى
عمل كرده و به شرط او وفادار است ، و اين است معناى قول خداى تعالى :
رجال صدقوا ما
عاهدوا اللّه عليه ،(1258)
اين مؤمنى است كه هول و هراسهاى دنيا و آخرت به او نرسد، و او از كسانى است كه
ديگران را شفاعت كند و خود نيازى به شفاعت ديگران ندارد. و مؤمنى كه همچون ساقه
نازك گياه است كه گاهى كج مى شود و گاهى راست ايستد، اين مؤمن از كسانى است كه دچار
هراسهاى دنيا و آخرت شود و از جمله كسانى است كه ديگران او را شفاعت كنند و او كسى
را شفاعت نكند.(1259)
و همچنين پشه هاى بى ارزش و خسان كه گاهى به كسانى غير از سه گروه مذكور اطلاق مى
شود و گاهى به گروه سوم از اين سه گروه نيز گفته مى شود، چنان كه اميرالمؤمنين
(عليه السلام) فرمود: ((مردم سه دسته اند: يا داناى
خداشناسند (عالم ربانى ) يا آموزندگانى كه در راه نجات گام بر دارند، و يا مگسان
كوچك و ناتوانند كه دنباله رو هر آواز كننده اند و با هر بادى مى روند، از نور
دانشش روشنى نجسته و به پايه استوارى پناه نبرده اند.))(1260)
امام صادق (عليه السلام) فرموده : ((مردم سه دسته اند:
دانشمند و دانشجو و خاشاك روى آب ، پس ما دانشمندانيم و شيعيان ما دانشجويان و ساير
مردم خاشاكند.))(1261)
از پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نقل شده است كه فرمود: ((جز
براى دو نفر در زندگى خيرى نيست : عالمى كه فرمانش را ببرند، و شنونده اى كه شنيده
اش را حفظ و بدان عمل كند.))(1262)
از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود: ((يا دانشمند باش
يا دانشجو يا دوستدار دانشمندان ، از گروه چهارم مباش كه به سبب دشمنى با اين سه
طايفه هلاك خواهى شد.))(1263)
بين امام و شيعه و دوستدار امام مراتب و درجاتى است كه به موجب آنها نزديكى و دورى
از سعادت حقيقى معين مى شود. چه بسا شيعه اى كه از امامت بهره مند است و چه بسيار
دوستداران امام كه از تشيع بهره اى دارند و اين مراتب تنها به وسيله صفات و نشانه
هاى شناخته مى شوند كه آنها را نام برديم و كم يا بيش اين صفات و نشانه ها بر حسب
مراتب اين افراد در آنها موجود است ، و هر شيعه اى كه آن دوازده نشانه را كه در باب
ششم از كتاب علم ، بخش عبادات - آن جا كه از علماى آخرت ياد كرديم - در وى جمع است
، شايسته امامت و ارشاد مردم و نايب امام اصلى (امام معصوم ) در زمان غيبت است .
فصل :
هر كس ، كسى را به خاطر حسن اعتقادش دوست بدارد و يا كسى را به دليل فساد عقيده اش
دشمن بدارد، او را در اثر اين دوستى و دشمنى اجر مى دهند هر چند كه در تشخيص خود
خطا كرده باشد. دليل بر اين مطلب ، روايتى است كه در كافى از امام باقر (عليه
السلام) نقل شده است كه مى فرمايد: ((اگر كسى براى خدا ديگرى
را دوست بدارد، خداوند براى اين دوستى او را پاداش دهد حتى اگر كسى را كه دوست
داشته ، در علم خدا اهل دوزخ باشد. و اگر كسى براى خدا ديگرى را دشمن بدارد، خداوند
براى اين دشمنى او را ثواب دهد، هر چند كسى را كه دشمن داشته است در علم خدا اهل
بهشت باشد.))(1264)
از آن حضرت است كه فرمود: ((هرگاه خواستى بدانى كه در تو
خيرى هست ، به قلبت نگاه كن ، اگر ديدى اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصيت را دشمن
مى دارى ، در تو خير است و خدا هم تو را دوست دارد، و اگر ديدى اهل طاعت را دشمن و
اهل معصيت را دوست مى دارى بدان كه در تو خيرى نيست و خدا هم تو را دشمن مى دارد و
هر كس با دوست خود محشور است .))(1265)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: ((همانا كسى كه شما را دوست
مى دارد ولى نمى داند شما چه عقيده اى داريد، خداوند او را به سبب دوستى با شما -
شعيه واقعى - به بهشت مى برد، و كسى كه شما را دشمن مى دارد و نمى داند شما چه
عقيده اى داريد، خداوند او را به سبب دشمنى با شما به دوزخ مى برد.))(1266)
مى گويم :
توضيح حديث بالا از اين قرار است كه چون اصحاب امام (عليه السلام) در ظاهر همگى اهل
طاعت و تقوا بودند، بنابراين ، هر كس بدون علم به مذهب ايشان ، آنها را دوست و يا
دشمن مى داشت ، در حقيقت نسبت به اهل طاعت دوستى و يا دشمنى ورزيده بود، پس مفاد
اين حديث عين مفاد حديث اول است . پوشيده نماند كه دوستى و دشمنى از اين جهت ، يعنى
جهت طاعت و معصيت خدا، در واقع به حقيقت و كليت آن موضوع بر مى گردد، نه اختصاص آن
به شخص جزئى و چه بسا كه كه مُحب و مُبغض ، محبوب و مبغوض خويش را نديده و تنها
صفات و اخلاق او را شنيده است . دليل روشن بر اين مطلب روايتى است كه صدوق ، در
كتاب علل
الشرايع به سند خود از مفضل بن عمر نقل كرده كه گفت : به ابوعبداللّه جعفر
بن محمّد الصادق (عليه السلام) عرض كردم : چرا على بن ابى طالب (عليه السلام)
قسيم الجنة و
النار شده است ؟ فرمود: چون دوستى آن حضرت ((ايمان
)) و دشمنى او ((كفر))
است و از آنجا كه بهشت فقط براى اهل ايمان و دوزخ براى مردمان كافر، خلق شده است ،
پس آن حضرت قسيم
الجنة و النار است و هيچ كس جز دوستداران او وارد بهشت نمى شود و كسى جز
دشمنان وى وارد دوزخ نمى گردد. مفضل عرض كرد: يابن رسول اللّه آيا پيامبران و
اوصياى ايشان على (عليه السلام) را دوست مى داشتند و دشمن ايشان على (عليه السلام)
را دشمن مى داشتند؟ فرمود: آرى . پرسيدم : اين دوستى و دشمنى چگونه بوده است ؟
فرمود: آيا نمى دانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) در جنگ خيبر فرمود:
((فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه او خدا و رسول خدا را
دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، او برنمى گردد تا خداوند به دست او
فتح نمايد)) عرض كردم : چرا مى دانم . فرمود: آيا نمى دانى
وقتى كه براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) مرغ بريان شده آمد، گفت : خدايا
محبوبترين خلقت را برسان تا اين مرغ را با من بخورد و مقصودش على (عليه السلام)
بود؟ عرض كردم : چرا مى دانم . فرمود: آيا ممكن است پيامبران و رسولان خدا و اوصياى
ايشان مردى را كه خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند،
دوست نداشته باشند؟ عرض كردم : خير. فرمود: آيا ممكن است مؤمنى از امتهاى ايشان
دوست خدا و رسول خدا و پيامبران خدا را دوست نداشته باشد؟ گفتم : خير. فرمود:
بنابراين ثابت شد كه همه پيامبران و رسولان خدا و تمام مؤمنان ، دوستدار على بن ابى
طالب (عليه السلام) و همه مخالفان ايشان ، دشمن آنان و دشمن دوستدارانشان بودند.
گفتم : آرى . فرمود: پس جز دوستدار على (عليه السلام) از اولين و آخرين ، كسى وارد
بهشت نمى شود، در اين صورت او
قسيم الجنة و
النار است . مفضل بن عمر مى گويد: عرض كردم : يابن رسول اللّه غمِ مرا برطرف
كرديد، خداوند غم شما را برطرف كند، از آنچه خداوند به شما آموخته است مرا بيشتر
بهره مند فرماييد. فرمود: مفضل بپرس ! عرض كردم : يابن رسول اللّه ، سؤ ال من اين
است كه آيا على بن ابى طالب (عليه السلام) دوستانش را وارد بهشت و دشمنانش را وارد
دوزخ مى كند، يا رضوان و مالك ، اين كار را مى كنند؟ فرمود: مفضل ! آيا نمى دانى كه
خداى تعالى رسولش را به منزله روح انبياء و در حالى مبعوث كرد كه ايشان دو هزار سال
پيش از آفرينش ساير مخلوقات ، به صورت ارواح موجود بودند؟ عرض كردم : آرى . فرمود:
آيا نمى دانى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و اله ) انبياء را به توحيد و اطاعت و
پيروى از امر خدا دعوت كرد و بر آن اساس به آن وعده بهشت داد و به كسانى كه با
پيامبران مخالفت و اصول پذيرفته ايشان را انكار كنند، وعده دوزخ داد؟ گفتم : آرى ،
فرمود: آيا پيامبر (صلى اللّه عليه و اله ) نسبت به وعده هاى بهشت و دوزخى كه از
طرف خدا داده است ، ضامن نيست ؟ عرض كردم : چرا. فرمود: آيا على بن ابى طالب (عليه
السلام) جانشين او و امام امتش نمى باشد؟ گفتم : چرا. فرمود: آيا رضوان و مالك از
جمله فرشتگان و طالبان آمرزش شيعيانى نيستند كه به خاطر دوستى آن حضرت رستگارند؟
گفتم : چرا فرمود: پس در اين صورت على بن ابى طالب (عليه السلام) از طرف رسول خدا
(صلى اللّه عليه و اله )
قسيم الجنة و
النار
است ، و رضوان و مالك به دستور آن حضرت كه نشاءت گرفته از امر خداست ماءمور شده
اند، اى مفضل ! اين مطالب را نگه دار كه از جمله اسرار نهفته علم است و جز به اهلش
بازگو نكن .))
يكى از دانشمندان شيعه - خدايشان بيامرزد - مى گويد: اين حديث شريف گوهرى گرانقدر و
درّى ارزشمند است كه مولايمان امام صادق (عليه السلام ) به ما ارزانى داشته و از آن
فوايد بسيارى حاصل شود كه بر خردمندان پوشيده است : از جمله آن كه مقصود از دوستى
اميرالمؤمنين عليه السلام حالتى است كه باعث معرفت به مقام او باشد زيرا محبت آن
حضرت همسان با ايمان است و منظور محبت شخص وى كه در دنيا مدتى موجود و به وسيله
حواس جزئى محسوس بوده است نمى باشد بلكه منظور دوست داشتن حقيقت الهى و مقام عقلى
كلى اوست كه پيش از آفرينش خلق موجود بوده است . و ديگر اين كه پيامبر ما (صلى
اللّه عليه و اله ) در مقام عقل كلى اش بر ساير انبياء و اوصيايشان مبعوث شد. و
آنان را بشارت داده و اِنذار فرموده است در حالى كه ايشان در آن روز به اطاعت و
فرمانبردارى او و دورى از نافرمانى وى مكلف بودند به خاطر تصديق اين كلام خدا:
هذا نذير من
النذر الاءولى
(1267) و او از جانب خدا ضامن پاداشى است كه به پذيرندگان دعوتش و
اهل طاعت وعده فرمود و همچنين ضامن كيفرى است كه اهل تكذيب را بدان بيم داده است ،
و ديگر اين كه بر اين اساس اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ميان امتش از اولين و
آخرين ، - چه انبياء و چه امتها - جانشين اوست ، و حكمش بر دربانان بهشت و خازنان
دوزخ جارى است و آنان به موجب امر و نهى آن حضرت صادر مى شوند، و فرشتگان به طلب
آمرزش براى شيعيانش الزام دارند، همان طور كه به توحيد، نبوت و ولايت ملزم اند.
خداى تعالى مى فرمايد:
الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤ منون به و يستغفرون للذين
آمنوا ربنا وسعت كلى شيى ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك و قهم
عذاب الجحيم .(1268)
اين بود پايان سخن در كتاب اخلاق امامت و آداب شيعه و با پايان گرفتن اين بخش ، بخش
مربوط به عادات از كتاب
محجّة البيضاء
فى تهذيب الاحياء نيز پايان پذيرفت و ان شاء اللّه به دنبال آن ، بخش مربوط
به مهلكات و بخش شگفتيهاى قلب و دل خواهد آمد و
الحمدللّه اولا
و آخرا و ظاهرا و باطنا.
بيست و هشت ماه ذيقعدة الحرام سال 1415 ه ق .
مطابق با 9/2/1374 ه ش . محمّدرضا عطائى .
|