20- آگاهي از غيب.
18. (اِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ
وَاهَرْضِ وَاللّهُ بَصير بِما تَعْمَلونَ؛.
خدا نهفته هاي آسمانها و زمين را مي داند؛ خدا
به آنچه انجام مي دهيد بيناست).
كلمه (غيب)، در لغت به معناي امر پوشيده است؛
اموري كه از ما پوشيده باشد، خواه مادي و محسوس
باشند و يا مجرد و پيراسته از ماده و به دور از حس
و لمس، (غيب) شمرده مي شوند.
حوادثي كه رخ داده و يا جريانهايي كه در آينده
رخ خواهند داد، اگر چه به خودي خود، از امور قابل
لمس و محسوس هستند، ولي از آن جا كه درحال حاضر از
قلمرو حس ما خارجند، همگي از مصاديق روشن غيب
خواهند بود.
اموري كه طبعاً محسوس نبوده و بالاتر از آنند
كه بشر با حواس ناچيز و ناتوان خود، بر آنها دست
يابد، مانند ذات خدا و صفات وى، و حقيقت رستاخيز
و... نيز، همگي از مصاديق غيب بوده و خداوند بر
تمام آنها احاطه دارد.
رموز و سنن آفرينش و قوانين جهان خلقت، تا آن
لحظه كه بشر بر آنها دست نيافته و از آنها آ گاهي
پيدا نكرده است، از جمله امور غيبي است كه به
تدريج در دايره حس و شهادت وارد مي شود.
موجودات ريز و درشتي كه درصحنه هستى، در فضا و
اعماق زمين پراكنده اند و هركدام با نظام خاصي
آفريده شده اند، همگي جزء غيب بوده و در اين آيه
به اين نكته اشاره شد است، آن جا كه مي فرمايد:
(وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمواتِ وَاهَرضِ).
از اين آيه و همچنين آيات ديگر استفاده مي شود
كه موضوع آ گاهي ازغيب، از آن خداست:.
(وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيبِ لايَعْلَمُها
اِلاّ هُوَ (1) ؛.
كليدهاي (اطلاع بر) غيب پيش خداست؛ جز او، كسي
از آنها آ گاهي ندارد).
(قُلْ لايَعْلَمُ مَنْ في السَّمواتِ واهَرضِ
الغيبَ اى اللّهُ؛ (2) .
بگو: جز خدا، كسي در آسمانها و زمين، از غيب آ
گاه نيست).
به طور مسلم، آن علم غيبي كه مخصوص خداست و كسي
در اين علم شريك او نيست، همان علم ذاتي و ازلي
اوست كه آن را از جايي به دست نياورده و عين ذات
او بوده و از هر نوع قيود امكاني و حد و مرز مبرا
و منزه است. ولي اختصاص چنين علم غيبي به خداوند
مانع از آن نيست كه خداي متعال، گاهي برخي از
بندگان خاص خود را به يك رشته از امور غيبي آ گاه
سازد، چنان كه درباره شخص پيامبر اين كار را انجام
داده است:.
(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ
اَحَداً اِى مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ؛ (3) .
خدا عالم بر غيب است؛ كسي را بر غيب خود مطلع
نمي سازد، جز پيامبري كه از او خشنود باشد).
پيامبر اسلام به تصريح اين آيه، به خواست خدا
بر غيب آ گاهي يافته و مي تواند از امور پنهاني
خبردهد.
نه تنها پيامبر اسلام، بلكه حضرت مسيح نيز بنا
به تصريح قرآن از امور پنهاني بسياري پرده برمي
داشت؛ قرآن از وي نقل مي كند كه به مردم فرمود:.
(و اُنَبِّئُكُمْ بِما تَأكُلُونَ وَما
تَدَّخِرونَ في بُيُوتِكُم؛ (4) .
از آنچه مي خوريد و در خانه خود ذخيره مي كنيد
به شما خبر مي دهم).
نوح، (شيخ الانبيا) از جمله كساني است كه از
خداوند خواست قوم او را نابود سازد و از آينده قوم
خويش و فرزندان آنان چنين خبر داد:.
(رَبِّ لاتَذَرْ عَلَي اهَرض مِنَ الكافرينَ
دَيَّاراً اِنَّكَ اِنْ تَذَرْهُمْ يَضِلُّوا
عِبادَكَ وَلا يَلِدُوا اِى فاجِراً كَفّاراً؛ (5)
.
بارالها احدي از كافران را در روي زمين زنده
مگذار؛ زيرا آنان بندگان تو را گمراه كرده و جز
نسل گناهكار و كافر به وجود نمي آورند).
همچنين، مصاحب و همسفر موسى، در سه مورد از غيب
خبر داد: آن جا كه كشتي را معيوب كرد و نوجواني را
كشت و ديواري را كه در آستانه انهدام بود، تعمير
نمود و براي رفع تعجب موسى، اعمال شگفت آور خود را
با يك رشته حوادث آينده كه از ديده موسى، پنهان
بود، تفسير نمود و گفت:.
از آن جا كه در مسير كشتى، حاكم ستمگرى، كشتيها
را غاصبانه تصاحب مي كند، من با خراب كردن قسمتي
از آن، خواستم از تمايل حاكم ستمگر به تصاحب آن
بكاهم؛ آن نوجوان را كشتم براي اين كه اگر زنده مي
ماند، راه طغيان و فساد را پيش مي گرفت و پدر و
مادر مؤمن خود را نيز به اين راه مي كشاند.
آن ديواري را كه در معرض انهدام بود، تعمير
كردم؛ زيرا زير آن گنجي متعلق به دو يتيم، وجود
داشت؛ من با تعمير آن خواستم گنج را از ديدگان
مردم باز دارم، تا در آينده صاحبان گنج، آن را
استخراج كنند. (6) .
اينها نمونه هايي از امور غيبي است كه بندگان
مرضىّ و پسنديده خدا از آن خبر داده اند و هرگز با
اين گزارشها، شريك خدا محسوب نمي شوند؛ زيرا اين
دو علم از هر نظر با هم متفاوت و مختلفند؛ علم خدا
و اطلاع او از غيب، ذاتي و غير اكتسابي و ازلي است
و محدود به حد و مرزي نيست؛ اما علم پيامبران و
افراد ديگر از بندگان لايق و شايسته خدا، همگي
اكتسابي و محدود به حدود و قيود است.
اميرمؤمنان، پس از گشودن بصره و درهم شكستن
قدرت و نيروهاي پيمان شكنان (طلحه و زبير) از
حوادث ناگوار آينده بصره خبر داد، يكي از ياران
امام، به حضرتش عرض كرد: آيا از غيب خبر مي دهى!
امام در پاسخ او چنين فرمود: (لَيْسَ هُوَ
بِعِلْمِ غَيْبٍ وَاِنَّماهُوَ تَعَلُّم مِنْ ذي
علمٍ؛ (7) فرمود آنچه من از غيب خبر مي دهم، غيب
(گويى) نيست كه مخصوص خدا باشد و كسي نتواند بر آن
آ گاهي پيدا كند، بلكه آنچه مي گويم آموخته اي است
كه از صاحب علم و دانش آموخته ام).
بنابراين، بسياري از روايات و احاديث گواهي مي
دهند كه پيشوايان مذهبي ما در پاره اي از موارد،
از آينده و امور پوشيده خبر داده اند، از جمله
مسائل غيبي است كه اميرمؤمنان آن را (آموزش از
صاحب علم) نام نهاده است و هرگز چنين گزارشها و
خبرهاي غيبي با آياتي كه دلالت بر اين دارند كه آ
گاهي از غيب مخصوص ذات الهي است، منافات ندارد.
خداوند به پيامبر دستور مي دهد كه به مردم
بگويد: من هرگز به غيب علم ندارم و اگر داراي چنين
علمي بودم، بسياري از بديها و تلخيها را از خود
دور مي ساختم و به خير بيشتري نايل مي گرديدم،
چنان كه مي فرمايد:.
(لَوْ كُنْتُ اَعْلَمُ الْغَيْبَ -َستَكْثَرْتُ
مِنَ الْخَيْرِ؛ (8) .
اگر غيب مي دانستم، سود فراواني گرد مي
آوردم.).
و در جاي ديگر دستور مي دهد كه به مردم بگويد:
(لا اَقُولُ لَكُمْ عِندي خَزائِنُ اللّهِ وَلا
اَعْلَمُ الغيبَ؛ (9) من هرگز نمي گويم خزاين غيب
الهي پيش من است و نه مدعي هستم كه غيب مي دانم).
هدف آيات شريفه از اين تصريحات، هرگز ابراز
تواضع وفروتني نيست، بلكه حقيقتي است كه قرآن به
آن تصريح مي كند و براهين عقلي و فلسفي و آيات
ديگر قرآن نيز آن را تأييد مي نمايد.
ولي ناگفته پيداست كه مقصود از آنها به گواهي
آيات ديگر كه مورد بررسي قرار گرفت آن علم غيبي
است كه جز خدا در اختيار كسي قرار نمي گيرد و آن،
همان علم بي حد و بي مرز الهى، يعني علم ذاتي و
ازلي خداوند (علمي كه عين ذات اوست و نه زايد بر
ذات، وعلمي كه از ازل، با ذات همراه بوده است) و
هرگز ناظر به نفي آن نوع آ گاهي از غيب نيست كه
پيامبر از طريق الهام و يا گزارش فرشتگان و يا طرق
ديگر به دست مي آورد، و همگي محدود و اكتسابي و
عرضي هستند.
خدايي كه آدم ابوالبشر را بر يك سلسله حقايق و
اسمايي آ گاه ساخت كه فرشتگان الهي از آن بي خبر
بودند و از چنين احاطه علمي در شگفت ماندند (10)
خدايي كه مادر موسي را از سرانجام زندگي كودك خود
آ گاه ساخت (11) خدايي كه پيامبر خود را از اين كه
برخي از همسران وي سرّ وي را فاش ساختند، آ گاه
نمود (12) همان خدا مي تواند ديگر بندگان صالح خود
را بر گوشه هايي از غيب مطلع سازد و آنان در پرتو
عنايات وي مي توانند (با خواست خدا) از گذشته و
آينده خبر دهند و كوچكترين محذور عقلي و نقلي در
اين سخن نيست.
يحيي بن عبداللّه مي گويد: به خدمت امام كاظم
رسيدم و از وي پرسيدم: آيا شما عالم به غيب هستيد
وي در برابر سؤال من سخت ناراحت شد و گفت: از اين
پرسش، موي بر بدن انسان راست مي شود؛ آنچه ما مي
دانيم و خبر مي دهيم، همگى، علومي است كه از رسول
خدا به ما رسيده است. (13) .
كتاب نامه (اهم منابع استفاده شده در كتاب).
قرآن كريم.
آمدى، عبدالواحدبن محمد: غرر الحكم و درر
الكلم.
ابن اثير، مبارك بن محمد: اسد الغابه.
انجيل متى.
انصارى، شيخ مرتضى: مكاسب.
باروك، كامرى: بيماريهاي روحى، ترجمه مهرانگيز.
برقى، احمدبن محمد بن خالد: محاسن.
بلاذرى، احمد بن يحيى: انساب الاشراف.
حرّ عاملى، محمد بن حسن: وسائل الشيعه.
حلبى، علي بن ابراهيم: سيره حلبى.
حلّي (علامه)، حسن بن يوسف: تذكرة الفقهاء.
حميرى، عبد الله بن جعفر: قرب الاسناد.
حميرى، عبد الملك بن هشام: سيره ابن هشام.
حويزى، عبدالعلى: نورالثقلين.
رضى، محمد (سيد رضى): نهج البلاغه.
زمخشرى، محمود بن عمر: الكشّاف.
طوسى، محمد بن حسن: الخلاف.
عاملى، شرف الدين: النص والاجتهاد.
فيض كاشانى، ملّا محسن: المحجة البيضاء.
قرطبى، احمدبن عبد ربه: عقد الفريد.
قمى، شيخ عباس: سفينة البحار.
مجلسى، محمد باقر: بحار الانوار.
مفيد، محمد بن محمد: الاختصاص.
-: اوائل المقالات.
ناصف، منصور على: التاج.
نيشابورى، مسلم بن حجاج: صحيح مسلم.
واقدى، محمد بن عمر: المغازى.
ورّام، ابن ابي فراس: مجموعه ورّام.
پىنوشتها:
1. انعام (6) آيه 59.
2. نمل (27) آيه 65.
3. جن (72) آيه 26.
4. آل عمران (3) آيه 49.
5. نوح (71) آيه 27 26.
6. ر.ك: سوره كهف (18) آيه هاي 82 60.
7. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 128.
8. اعراف (7) آيه 188.
9. هود (11) آيه 31.
10. بقره (2) آيه 33 31.
11. قصص (28) آيه 10.
12. تحريم:13.
13. رجال كشي (چاپ اعلمى)، ص 253 252؛ امالي
مفيد، مجلس سوم، ص 493؛ براي توضيح بيشتر درباره آ
گاهي از غيب، به كتاب (مفاهيم القرآن)، ص 383 321
مراجعه بفرماييد؛ در اين بخش از كتاب، درباره آ
گاهي پيامبر و امام از امور پوشيده به طور گسترده
بحث نموده ايم.