معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۶۲ -


مقصد سوم: در بعضى از آداب باطنيه ذكر و دعا

و در اينجا دو فصل است:

فصل اول: بعضى از آداب و شرايط ذكر

بدان كه: «ذكر» ، كه عبارت است از: ياد خدا كردن، پس نفع آن در صورتى است‏كه: دوامى داشته باشد، يعنى: دايم يا اكثر اوقات در ياد خدا باشد، و به زبان، او را يادكند، با حضور قلب و فراغت دل و توجه تام به خداوند علام، تا اينكه فكر او در دل‏قرار گيرد، و انوار عظمت او بر دل بتابد، و از اشراقات خورشيد جمال او سينه گشاده‏گردد.و اين ثمره جمله عبادات و غايت مطلب از همه طاعات است.و از براى ذكر،اولى است و آخرى.اول آن باعث انس و محبت مى‏شود.و آخرش را انس و محبت‏باعث مى‏گردد، و مطلوب، حصول اين انس و محبت است.پس بنده در ابتداى امر، به‏مشقت و زحمت، دل خود را از وساوس، و زبان خود را از سخن دنيا باز مى‏دارد.پس‏اگر توفيق مداومت‏يافت‏به آن انس مى‏گيرد.و محبت در دل او ريشه مى‏كند،همچنان كه كسى ابتدا طعامى در مذاق او ناگوار باشد و به زحمت آن را تناول كند ومداومت‏بر آن نمايد، عاقبت‏به آن معتاد مى‏شود و با طبع او موافق مى‏گردد كه ترك‏آن را نمى‏تواند كرد.

پس همچنين ذكر خدا، چون آدمى مدتى بر آن مواظبت كرد انس به خدا مى‏گيرد.وچون انس به او حاصل شد از هر چه غير او است منقطع مى‏گردد و به جز ياد خدا در دل‏او چيزى باقى نمى‏ماند.و چون وقت مرگ رسد فرحناك مى‏گردد كه ضروريات حيات‏كه فى الجمله او را از ياد خدا غافل مى‏كرد در اين وقت از او جدا مى‏شود، زيرا بعد ازمرگ، مطلقا عايقى نيست، پس گويا داخل خلوت محبوب خود مى‏گردد و از زندان‏مستخلص مى‏شود.و دايم در لذت و بهجت است تا به ملاقات خدا فايز گردد.

و هان! تا چنان ندانى كه: «ذكر» ، مجرد حركت دادن زبان است؟ ! بلكه «ذكرحقيقى‏» ، عبارت است از: ياد نمودن خدا در دل.و چون زبان هم به موافقت دل حركت‏كند «نور على نور» .و اما مجرد ذكر زبان، اگر چه هرگاه به قصد قربت و ثواب باشدفايده بسيار بر آن مترتب است اما اثر انس و محبت، بدون حضور قلب و ياد خدا دردل حاصل نمى‏گردد.

و مخفى نماند كه: اذكار بسيار است، مثل: «لا اله الا الله‏» و «سبحان الله‏» و «الحمد لله‏» و «الله اكبر» و «لا حول و لا قوة الا بالله‏» و «تسبيحات اربع‏» و «اسماء الله‏» ،و غير اينها.و در فضيلت هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است.و مداومت‏بر هريك، باعث صفايى از براى نفس، و گشادگى از براى سينه مى‏شود.و هر ذكرى كه دلالت آن بر عظمت و جلال و عزت و كمال ايزد - متعال - بيشتر است، افضل است.

و از اين جهت گفته‏اند: «لا اله الا الله‏» افضل از همه اذكار است، زيرا كه: دلالت‏بر يگانگى و وحدانيت‏خدا مى‏كند.

فصل دوم: بعضى از آداب و شرايط دعا

بدان كه: «دعا» مغز همه عبادات است. (1)

و از اين جهت در فضيلت آن و امر به آن‏آيات و اخبار بى‏شمار وارد شده.و از كثرت اشتهار آنها احتياجى به ذكر آنها نيست.وادعيه‏اى كه از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين - عليهم السلام - رسيده است، دركتب ادعيه مذكور است.و هيچ مطلبى از مطالب دنيا و آخرت نيست مگر اينكه‏دعاهاى بسيار به جهت آن وارد شده، هر كه طالب آنها باشد رجوع به كتب دعوات‏كند.

بلى، از براى «دعا كننده‏» آداب و شرايط چند است، كه بايد مراعات آنها را منظورداشته باشد تا فايده دعا را ببيند.و دعاى او مستجاب گردد.و نورانيت دعا در نفس اوپيدا شود.

و از جمله شرايط، در اينجا چند شرط ذكر مى‏كنيم:

اول آنكه: اوقات شريفه را از براى دعاى خود اختيار كند، مثل روز عرفه و ماه‏رمضان و روز جمعه و وقت‏سحر و شبهاى قدر و شبهاى جمعه و امثال اينها.

دوم آنكه: حالتى را ملاحظه كند كه در آن حالت، استجابت دعا وارد شده، مثل‏حال آمدن باران و عقب نمازهاى واجب و ميان اذان و اقامه و وقت وزيدن بادها و درهنگامى كه روزه باشد.

سوم آنكه: با طهارت باشد، يعنى: وضو يا غسل داشته باشد.

چهارم آنكه: رو به قبله باشد.

پنجم آنكه: دستهاى خود را بلند كند به نحوى كه زير بغل او نمايان باشد،همچنان كه گدايان، دست‏خود را به جانب اغنيا دراز مى‏كنند.

و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هيچ بنده‏اى دست‏خودرا به جانب خداوند جبار دراز نمى‏كند مگر اينكه خدا شرم مى‏كند كه دست او را تهى‏برگرداند تا فضل و رحمت‏خود را در آن جاى ندهد» . (2)

پس چون دست‏خود را فرود مى‏آوريد بر سر و روى خود بكشيد.

ششم آنكه: آواز خود را پست كند و ميان جهر و اخفات دعا گويد، نه چندان‏آهسته باشد و نه بسيار بلند.

مروى است كه: «چون مردمان به خدمت‏حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - آمدند تا به نزديك مدينه رسيدند تكبير گفتند و صداى خود را به تكبير بلند كردند،حضرت فرمود: اى مردمان! آن كسى را كه مى‏خوانيد كر نيست و دور نيست‏بلكه درپيش گردنهاى شما است‏» . (3)

هفتم آنكه: در دعا كردن، متوجه سجع و قافيه نشود و سخن پردازى نكند، كه اين‏طريقه منافى خضوع و تضرع است.

هشتم آنكه: تضرع و زارى كند و با خضوع و خوف و خشيت و هيبت‏باشد.

در اخبار رسيده است كه: «چون خدا بنده را دوست دارد او را مبتلا مى‏سازد تاتضرع و زارى او را بشنود» . (4)

نهم آنكه: جزم داشته باشد به اينكه دعاى او اجابت مى‏شود.و يقين داشته باشد كه‏رد نخواهد شد.

از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون دعا كنى بايدچنان گمان كنى كه حاجت تو بر در ايستاده است و داخل مى‏شود» . (5)

دهم اينكه: اصرار بر دعا كند و الحاح نمايد.و لا اقل سه مرتبه آن را تكرار كند.

يازدهم آنكه: قبل از دعا، ذكر خدا كند.و ثنا و ستايش او گويد.و تمجيد و تعظيم‏او كند.و صلوات بر پيغمبر و آل او فرستد.

دوازدهم آنكه: ابتدا اقرار به گناهكارى و عدم سزاوارى خود نمايد.

سيزدهم آنكه: توبه كند و از گناهان خود پشيمان شود.و اگر مظلمه بر گردن او باشدادا كند، يا عزم به ادا كردن آن نمايد.و اگر متمكن از اداى آن نباشد توفيق آن را از خداطلبد.

چهاردهم آنكه: به تمام همت‏خود رو به خدا آورد.و از هر چه غير اوست قطع‏اميد نمايد.

پانزدهم آنكه: لباس و مكان و غذاى او از حلال باشد. (و اين نيز از جمله شرايط‏عمده است) .

شانزدهم آنكه: حاجت‏خود را «بخصوصه‏» نام برد.

هفدهم آنكه: چون دعا كند تخصيص به خود ندهد، بلكه ديگران را در دعاى خودشريك سازد.

هيجدهم آنكه: گريه كند. (و اين نيز از شرايط عظيمه و آداب معتمده است) .

نوزدهم آنكه: دعا را تاخير نيندازد تا وقت‏حاجت، بلكه پيش از احتياج دعا كند.

همچنان كه وارد است كه: «در حال نعمت و آسانى با خدا آشنايى كنيد تا در وقت‏محنت و دشوارى خدا با شما آشنايى كند» .

بيستم آنكه: - همچنان كه مذكور شد - در حاجت‏خود، اعتماد به غير خدا نكند، واميد بجز او نداشته باشد.

پى‏نوشتها:


1. بحار الانوار، ج 93، ص 300.

2. محجة البيضاء، ج 2، ص 289

3. محجة البيضاء، ج 2، ص 291.

4. محجة البيضاء، ج 2، ص 293.

5. محجة البيضاء، ج 2، ص 294