مقصد سوم: در بعضى
از آداب باطنيه ذكر و دعا
و در اينجا دو فصل است:
فصل اول: بعضى از
آداب و شرايط ذكر
بدان كه: «ذكر» ، كه عبارت است از: ياد خدا كردن، پس نفع آن در صورتى استكه:
دوامى داشته باشد، يعنى: دايم يا اكثر اوقات در ياد خدا باشد، و به زبان، او را
يادكند، با حضور قلب و فراغت دل و توجه تام به خداوند علام، تا اينكه فكر او در
دلقرار گيرد، و انوار عظمت او بر دل بتابد، و از اشراقات خورشيد جمال او سينه
گشادهگردد.و اين ثمره جمله عبادات و غايت مطلب از همه طاعات است.و از براى
ذكر،اولى است و آخرى.اول آن باعث انس و محبت مىشود.و آخرش را انس و محبتباعث
مىگردد، و مطلوب، حصول اين انس و محبت است.پس بنده در ابتداى امر، بهمشقت و زحمت،
دل خود را از وساوس، و زبان خود را از سخن دنيا باز مىدارد.پساگر توفيق
مداومتيافتبه آن انس مىگيرد.و محبت در دل او ريشه مىكند،همچنان كه كسى ابتدا
طعامى در مذاق او ناگوار باشد و به زحمت آن را تناول كند ومداومتبر آن نمايد،
عاقبتبه آن معتاد مىشود و با طبع او موافق مىگردد كه تركآن را نمىتواند كرد.
پس همچنين ذكر خدا، چون آدمى مدتى بر آن مواظبت كرد انس به خدا مىگيرد.وچون
انس به او حاصل شد از هر چه غير او است منقطع مىگردد و به جز ياد خدا در دلاو
چيزى باقى نمىماند.و چون وقت مرگ رسد فرحناك مىگردد كه ضروريات حياتكه فى الجمله
او را از ياد خدا غافل مىكرد در اين وقت از او جدا مىشود، زيرا بعد ازمرگ، مطلقا
عايقى نيست، پس گويا داخل خلوت محبوب خود مىگردد و از زندانمستخلص مىشود.و دايم
در لذت و بهجت است تا به ملاقات خدا فايز گردد.
و هان! تا چنان ندانى كه: «ذكر» ، مجرد حركت دادن زبان است؟ ! بلكه «ذكرحقيقى»
، عبارت است از: ياد نمودن خدا در دل.و چون زبان هم به موافقت دل حركتكند «نور على
نور» .و اما مجرد ذكر زبان، اگر چه هرگاه به قصد قربت و ثواب باشدفايده بسيار بر آن
مترتب است اما اثر انس و محبت، بدون حضور قلب و ياد خدا دردل حاصل نمىگردد.
و مخفى نماند كه: اذكار بسيار است، مثل: «لا اله الا الله» و «سبحان الله» و
«الحمد لله» و «الله اكبر» و «لا حول و لا قوة الا بالله» و «تسبيحات اربع» و
«اسماء الله» ،و غير اينها.و در فضيلت هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است.و
مداومتبر هريك، باعث صفايى از براى نفس، و گشادگى از براى سينه مىشود.و هر ذكرى
كه دلالت آن بر عظمت و جلال و عزت و كمال ايزد - متعال - بيشتر است، افضل است.
و از اين جهت گفتهاند: «لا اله الا الله» افضل از همه اذكار است، زيرا كه:
دلالتبر يگانگى و وحدانيتخدا مىكند.
فصل دوم: بعضى از
آداب و شرايط دعا
بدان كه: «دعا» مغز همه عبادات است. (1)
و از اين جهت در فضيلت آن و امر به آنآيات و اخبار بىشمار وارد شده.و از كثرت
اشتهار آنها احتياجى به ذكر آنها نيست.وادعيهاى كه از حضرت سيد المرسلين و ائمه
طاهرين - عليهم السلام - رسيده است، دركتب ادعيه مذكور است.و هيچ مطلبى از مطالب
دنيا و آخرت نيست مگر اينكهدعاهاى بسيار به جهت آن وارد شده، هر كه طالب آنها باشد
رجوع به كتب دعواتكند.
بلى، از براى «دعا كننده» آداب و شرايط چند است، كه بايد مراعات آنها را
منظورداشته باشد تا فايده دعا را ببيند.و دعاى او مستجاب گردد.و نورانيت دعا در نفس
اوپيدا شود.
و از جمله شرايط، در اينجا چند شرط ذكر مىكنيم:
اول آنكه: اوقات شريفه را از براى دعاى خود اختيار كند، مثل روز عرفه و
ماهرمضان و روز جمعه و وقتسحر و شبهاى قدر و شبهاى جمعه و امثال اينها.
دوم آنكه: حالتى را ملاحظه كند كه در آن حالت، استجابت دعا وارد شده، مثلحال
آمدن باران و عقب نمازهاى واجب و ميان اذان و اقامه و وقت وزيدن بادها و درهنگامى
كه روزه باشد.
سوم آنكه: با طهارت باشد، يعنى: وضو يا غسل داشته باشد.
چهارم آنكه: رو به قبله باشد.
پنجم آنكه: دستهاى خود را بلند كند به نحوى كه زير بغل او نمايان باشد،همچنان
كه گدايان، دستخود را به جانب اغنيا دراز مىكنند.
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هيچ بندهاى دستخودرا
به جانب خداوند جبار دراز نمىكند مگر اينكه خدا شرم مىكند كه دست او را
تهىبرگرداند تا فضل و رحمتخود را در آن جاى ندهد» . (2)
پس چون دستخود را فرود مىآوريد بر سر و روى خود بكشيد.
ششم آنكه: آواز خود را پست كند و ميان جهر و اخفات دعا گويد، نه چندانآهسته
باشد و نه بسيار بلند.
مروى است كه: «چون مردمان به خدمتحضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - آمدند
تا به نزديك مدينه رسيدند تكبير گفتند و صداى خود را به تكبير بلند كردند،حضرت
فرمود: اى مردمان! آن كسى را كه مىخوانيد كر نيست و دور نيستبلكه درپيش گردنهاى
شما است» . (3)
هفتم آنكه: در دعا كردن، متوجه سجع و قافيه نشود و سخن پردازى نكند، كه
اينطريقه منافى خضوع و تضرع است.
هشتم آنكه: تضرع و زارى كند و با خضوع و خوف و خشيت و هيبتباشد.
در اخبار رسيده است كه: «چون خدا بنده را دوست دارد او را مبتلا مىسازد تاتضرع
و زارى او را بشنود» . (4)
نهم آنكه: جزم داشته باشد به اينكه دعاى او اجابت مىشود.و يقين داشته باشد
كهرد نخواهد شد.
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون دعا كنى بايدچنان
گمان كنى كه حاجت تو بر در ايستاده است و داخل مىشود» . (5)
دهم اينكه: اصرار بر دعا كند و الحاح نمايد.و لا اقل سه مرتبه آن را تكرار كند.
يازدهم آنكه: قبل از دعا، ذكر خدا كند.و ثنا و ستايش او گويد.و تمجيد و تعظيماو
كند.و صلوات بر پيغمبر و آل او فرستد.
دوازدهم آنكه: ابتدا اقرار به گناهكارى و عدم سزاوارى خود نمايد.
سيزدهم آنكه: توبه كند و از گناهان خود پشيمان شود.و اگر مظلمه بر گردن او
باشدادا كند، يا عزم به ادا كردن آن نمايد.و اگر متمكن از اداى آن نباشد توفيق آن
را از خداطلبد.
چهاردهم آنكه: به تمام همتخود رو به خدا آورد.و از هر چه غير اوست قطعاميد
نمايد.
پانزدهم آنكه: لباس و مكان و غذاى او از حلال باشد. (و اين نيز از جمله
شرايطعمده است) .
شانزدهم آنكه: حاجتخود را «بخصوصه» نام برد.
هفدهم آنكه: چون دعا كند تخصيص به خود ندهد، بلكه ديگران را در دعاى خودشريك
سازد.
هيجدهم آنكه: گريه كند. (و اين نيز از شرايط عظيمه و آداب معتمده است) .
نوزدهم آنكه: دعا را تاخير نيندازد تا وقتحاجت، بلكه پيش از احتياج دعا كند.
همچنان كه وارد است كه: «در حال نعمت و آسانى با خدا آشنايى كنيد تا در
وقتمحنت و دشوارى خدا با شما آشنايى كند» .
بيستم آنكه: - همچنان كه مذكور شد - در حاجتخود، اعتماد به غير خدا نكند، واميد
بجز او نداشته باشد.
پىنوشتها:
1. بحار الانوار، ج 93، ص 300.
2. محجة البيضاء، ج 2، ص 289
3. محجة البيضاء، ج 2، ص 291.
4. محجة البيضاء، ج 2، ص 293.
5. محجة البيضاء، ج 2، ص 294
|