صفتسى و دوم: جزع و
بىتابى
و آن عبارت است از: رها كردن عنان خود در مصيبت و بلا به فرياد كشيدن و آه
وناله كردن و جامه دريدن و بر خود زدن.بلكه داخل جزع است دلتنگ شدن درمصائب و ملول
گشتن و پريشان شدن خاطر و عبوس كردن.
و سبب كلى آن ضعف نفس است.و اين صفت، از جمله مهلكات عظيمه است،زيرا آن در
حقيقت انكار بر قضاى خدا و اكراه از حكم و فعل اوست.
و از اين جهتسيد رسل - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «تمام محنت در
وقتبلا،جزع كردن است» . (1)
و فرمود كه: «اجر عظيم با بلاى عظيم است و چون خدا قومى را دوست دارد ايشانرا
مبتلا مىسازد.پس هر كه راضى شد، رضاى خدا از براى او است و هر كه غضبناكگرديد غضب
خدا از براى او است» . (2)
و در حديث قدسى وارد است كه: «هر كه راضى نگردد به قضاى من و شكر نكند
برنعمتهاى من و صبر نكند بر بلاى من، پس پروردگارى بجويد سواى من» . (3)
مروى است كه: «چون حضرت زكريا از كفار فرار نمود و در ميان درختى پنهانشد،
كفار مطلع شده به تعليم شيطان، اره دو سر ساختند و بر بلاى درخت نهاده كشيدندتا اره
به فرق همايون زكريا رسيد، بىاختيار ناله از او سر زد پس وحى الهى به زكريارسيد
كه: اگر يك ناله ديگر از تو بلند شود نام تو را از ديوان انبيا محو
مىسازم.پسزكريا دم دركشيد و دندان بر جگر نهاد تا او را به دو نيم كردند» .
(4)
گفتمش: اين قدر آزار دل زار مكن گفت: اگر يار منى شكوه ز آزار مكن
گفتم: از درد دل خويش به جانم چه كنم گفت: تا جان بودت درد دل اظهار مكن
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «صبر، آشكار مىكند آنچه
در باطن بندگان است از نور و صفا.و جزع، ظاهر مىكند آنچه در بواطن ايشاناست از
ظلمت و وحشت.و صبر، صفتى است كه: هر كسى ادعاى آن را مىكند، وثبات نمىكند در نزد
آن مگر بندگان خاص خدا.و جزع، چيزى است كه هر كس انكارآن را مىنمايد، و منافقين به
آن متصفاند» . (5)
فصل: صبر و شكيبايى
ضد صفت «جزع» «صبر» است.و آن عبارت است از: ثبات نفس و اطمينان آن،و مضطرب
نگشتن آن در بلايا و مصائب، و مقاومت كردن با حوادث و شدايد، بهنحوى كه: سينه او
تنگ نشود.و خاطر او پريشان نگردد.و گشادگى و طمانينه كه پيشاز حدوث آن واقعه است
زوال نپذيرد.پس زبان خود را از شكايت نگاهدارد.واعضاى خود را از حركات ناهنجار
محافظت كند.و اين صبر در شدايد است كه ضد آنجزع است.
و از براى صبر، اقسام ديگر نيز هست.مثل: صبر در معارك و جنگها كه از افرادشجاعت
است.و صبر در حال غضب، كه حلم است.و صبر در مشقت طاعت و عبادت.
و صبر بر مقتضيات شهوت.و صبر بر زهد در دنيا، و غير اينها.
و از اين ظاهر مىگردد كه: اكثر اخلاق، داخل صبر است.
و از اين جهتبود كه: چون از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - از ايمان
سؤالكردند، فرمود كه: «آن صبر است» . (6)
و مطلق صبر، عبارت است از: مقاومت كردن نفس با هوا و هوس خود.و ثبات قوهعاقله،
كه باعث دين است در مقابل قوه شهويه، كه باعث هوا و هوس است، زيرا پيوستهميان اين
دو جنگ و نزاع قائم، و حرب و جدال واقع است.و دل آدمى ميدان محاربهآنها است.و مدد
باعث دين، از ملائكه است كه لشكر الهى هستند.و مدد باعثهوا و هوس، از شياطين است.
پس اگر قوه عاقله ثبات قدم ورزيد تا به امداد ملائكه بر قوه شهويه غالب گشت و
براين حال باقى ماند، غلبه با لشكر خداست، و صاحب آن داخل در زمره صابرين است.
و اگر قوه عاقله مقهور شد و باعث هوا و هوس به امداد شياطين غلبه نمودند،
صاحبآن به سپاه شياطين ملحق مىگردد.
پس اگر غلبه از طرف عقل باشد و چنان مستقل باشد كه بالكليه لشكر شيطان رامخذول
گرداند كه ديگر از براى ايشان قوه نزاع نماند در اين وقت نفس در مقاماطمينان مستقر
مىشود.و از پس پردههاى جمال مطلق به خطاب مستطاب:
«يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية» (7)
سرافراز مىگردد.
و اگر غلبه با حزب شيطان باشد و چنان لشكر الهى را مغلوب سازند كه ديگر
قوهمقاومت از براى او نماند.و از براى ايشان در جد و اجتهاد مايوسى حاصل گردد،
دراين هنگام نفس شريفه قدسى را كه سر الهى و امانتخدايى استبه لشكر شيطان
تسليممىكند. مانند كسى كه عزيزترين فرزندان خود را كه به جميع كمالات آراسته باشد
بهدستخود تسليم دشمنان كافر نمايد تا او را در مقابل او مانند گوسفند ذبح كنند و
درحضور او به آتش بسوزانند.
بلكه به چندين مراتب، حال او از چنين شخصى بدتر خواهد بود.و اگر هيچ طرف،غالب
نگردد بلكه نزاع ميان ايشان قائم باشد، گاهى غلبه از اين طرف باشد و زمانى ازآن طرف
چنين نفسى هنوز در مقام مجاهده است.و بايد اميدوار به لطف پروردگارباشد. چنانچه
خداى - تعالى - مىفرمايد:
«خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسى الله ان يتوب عليهم».
يعنى: «اعمال نيك و بد رابه هم سرشتهاند و شايد خدا ايشان را به سوى خود
بازگرداند» . (8)
و مخفى نماند كه: باعث صبر در بلايا و محن چند چيز مىشود:
اول: اظهار قوت نفس و اطمينان دل در نزد مردم تا در نزد ايشان پسنديدهو قوى دل
محسوب شود.
همچنان كه منقول است كه: «معاويه در مرض موت خود اظهار بشاشت و خرمىمىنمود.و
از شكايت و ناله احتراز مىكرد و مىگفت:
و تجلدى للشامتين اريهم انى لريب الدهر لا اتضعضع
يعنى: جرات و مردانگى من از براى شماتت كنندگان از آن است كه: به ايشانبنمايم
كه من از حوادث روزگار متزلزل نمىگردم. (9)
و اين مرتبه صبر عوام است، كه همين ظاهر حيات دنيا را مىشناسند و از عالمآخرت
غافلاند.
دوم: توقع ثواب و رحمت، و اميد وصول به درجات رفيعه در خانه آخرت.و اينصبر
طايفه زهاد و پرهيزكاران است.و اشاره به اين صبر است كه فرمودهاند: «انمايوفى
الصابرون اجرهم بغير حساب».
خلاصه معنى آنكه: «اجر صبر كنندگان، بىحساب بهايشان عطا كرده مىشود» .
(10)
سوم: بهجت و لذت يافتن به آنچه از جانب خدا وارد مىشود، زيرا هر چه ازدوست
مىرسد مطلوب است.و دوست، مشتاق التفات دوست است، و از آن لذتمىيابد.و اگر چه به
امتحان كردن به بلا و ستم باشد.
عاشقم بر رنجخويش و درد خويش بهر خشنودى شاه فرد خويش
و اين صبر اهل محبت و معرفت است.و اشاره به اين مرتبه از صبر است
كهفرمودهاند:
«و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون
اولئك عليهمصلوات من ربهم و رحمة».
يعنى: «بشارت ده صبر كنندگان را كه چون مصيبتى به ايشانرسيد گويند: ما از
خداييم و بازگشت ما به سوى اوست.ايشاناند كه صلوات پروردگار برايشان و رحمت او بر
ايشان است» . (11)
و در احاديث وارد است كه: «حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - جابر بن عبد
اللهانصارى (12) را ديد كه پيرى او را فرو گرفته و مرض و ناخوشيها بر
او احاطه كرده.فرمود:
چگونه مىبينى حال خود را؟ عرض كرد كه: فقر را دوستتر دارم از غنا.و
مرض،محبوبتر است در نزد من از صحت.و مرگ را رغبتبيش از زندگانى دارم.حضرتفرمود:
اما ما اهل بيت، محبوبتر نزد ما چيزى است كه از خدا بر ما وارد مىشود ازفقر و غنا
و مرض و صحت و موت و حيات.جابر برخاست و ميان دو چشم حضرت رابوسيد و گفت: راست
فرمود پيغمبر - صلى الله عليه و آله - كه به من فرمود: اى جابر! بهخدمتيكى از
فرزندان من خواهى رسيد كه اسم او موافق اسم من باشد و حقيقت علمها را بشكافد» .
(13)
فصل: صبر در حال
رفاهيت و نعمت
بدان كه: همچنان كه صبر در بلايا و مصيبت است، همچنين رفاهيت و نعمت نيزمحتاج به
صبر است.
و بيان اين مطلب آنكه: هر چه از براى بنده در دنيا حاصل مىشود يا موافقخواهش
و طبع او هست، يا نيست، بلكه كراهت از آن دارد.و در حال فوز به سعادات،به صبر موقوف
است زيرا در حالت رفاهيت و حصول آنچه موافق خواهش است مثلصحت و وسعت اموال و رسيدن
به جاه و مال و كثرت قبيله و عيال، هرگاه صبر وخوددارى نكند و خود را ضبط نتواند
نمود از فرو رفتن در آنها و مغرور شدن به آنهاطاغى و ياغى مىشود و سركشى آغاز
مىنمايد.
چنانكه خداى - تعالى - مىفرمايد:
«كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى».
يعنى:
«انسان چون خود را مستغنى ديد طغيان مىورزد» . (14)
و از اين جهت است كه: يكى از بزرگان دين گفته: «مؤمن، بر بلا صبر مىكند،
اماصبر نمىكند بر حال عافيت مگر بنده صديق» . (15)
و از اين جهتبود كه چون دنيا وسعتبه هم رسانيد بر صحابه پيغمبر - صلى
اللهعليه و آله - و از تنگى معاش بيرون آمدند گفتند كه: خدا امتحان كرد ما را به
رنج ومحنتبر آن صبر كرديم.و امتحان كرد به فتنه رفاهيت پس قدرت بر صبر آن نداريم»
. (16)
و از اين راه خداى - تعالى - فرمود:
«يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و اولادكم عن ذكر الله».
يعنى: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! مشغول نسازد شما را مالهاى شما وفرزندان
شما از ياد خدا» . (17)
و فرمود: «ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم».
يعنى: «به درستى كه از زنان وفرزندان شما هستند كه دشمنند با شما» . (18)
و معنى صبر بر متاع دنيا در حال وسعت و رفاهيت آن است كه: به آنها مطمئننشود،
و خاطر جمع نگردد.و بداند كه: آنها در نزد او به عنوان عاريه است و به زودىاز او
پس گرفته خواهد شد.پس غرق تنعم و تلذذ نگردد.و بر كسانى از مؤمنين كه آنها را
ندارند تكبر و تفاخر نكند.و حقوق خدايى را از مال خود صرف نمايد به مصارفآنها.و حق
الهى را از بدن خود باعانت مخلوقين به جا آورد.و از منصب و جاه خود بهاعانت
مظلومين ادا كند.و همچنين در ساير نعمتهاى الهيه.
و سر در اينكه صبر در اين حال، دشوارتر است از صبر بر بلا، آن است كه: اين
صبربا وجود قدرت و اختيار متحقق مىشود و ليكن در بلا و مصيبت، اختيارى
نيست.وچارهاى بجز صبر ندارد.
و از اين روست كه: گرسنه و صبر بر گرسنگى در وقتى كه طعام حاضر نباشد
آسانتراست از صبر نمودن با وجود حضور طعام.
و اما امورى كه موافق خواهش و طبع نيستبر سه قسم است:
اول: امورى كه به اختيار بنده و قدرت او است، مثل: طاعت و معصيت.
اما صبر بر طاعت و عبادت: از آن راه دشوار است كه: طبع آدمى طالب قهر وغلبه و
برترى است و بندگى و ذلتبر او مشكل است و با وجود اين، بعضى را از جهتكسالت راغب
نيست.و بعضى ديگر را از راه بخل بر او گران است.و بعضى به هر دو جهت.
پس هيچ عبادتى خالى از راه مشقتى نيست.و از اين جهت محتاج به صبر است.و باوجود
اين، صحت عبادت توقف دارد بر حالاتى چند كه به آن سبب صعوبت و گرانىاو بيشتر
مىشود، زيرا پيش از عمل بايد سعى نمايد در خالص ساختن نيتخود از براىخدا.و دور
كردن آن از شوائب ريا در حال اشتغال به عمل.و بايد جهد بليغ به جا آورددر اينكه از
ياد خدا غافل نشود.و حضور قلب را از دست ندهد.و به وظايف و آدابآن اخلال ننمايد.
و بعد از آن بايد متوجه خود باشد كه: عجب به او راه نيابد.و به جهتخودنمايى
درمقام اظهار آن برنيايد.و عمل خود را باطل نگرداند.
و اما صبر بر معصيت: از آن راه صعوبت دارد كه: جميع آنها از چيزهايى است كهنفس
به آنها خواهش دارد و راغب به آنها است.و از اين جهت است كه: صبر نمودن ازمعصيتهايى
كه آدمى به آنها معتاد شده و الفت گرفته مشكلتر است.و الفت و عادت باخواهش نفس ضم
[ضميمه و بهم، پيوسته] شده در اين وقت دو لشگر از لشگرهاىشيطان پشتبه يكديگر
مىدهند و به اين جهت غلبه بر ايشان مشكل مىگردد.
و هر معصيتى كه ارتكاب آن آسانتر است، صبر از آن، و ترك نمودن آندشوارتر.و به
اين جهت ترك معاصى زبان چون دروغ و غيبت و هرزه گويى بسيارمشكل است.بلكه صبر از آن
را، از همه معاصى شديدتر شمردهاند.و به اين جهت تاكيدتمام وارد شده كه: هر كسى
بايد سعى كند در حفظ زبان خود.و هر سخنى كه خواهد بگويد ابتدا در آن تامل بكند تا
مشتمل بر معصيتى نباشد.و چون در آن معصيتى بيندزبان خود را از آن نگاهدارد.و اگر
زبان او به اطاعت او نباشد عزلت اختيار كند و ازتكلم با مردمان كناره گيرد تا زبان
او به اطاعت او در آيد.
و چون معصيت دل به فكرهاى فاسده و وساوس بيهوده باطله بسيار از زبان
آسانتراست، زيرا آن احتياج به ديگرى ندارد و به اين جهت ترك آن و صبر نمودن از آن
درغايت اشكال است.
حتى اينكه بعضى گفتهاند كه: «ترك آن مقدور نيست مگر از براى كسى كه همهفكرهاى
آن يك فكر گردد.و دل او را فكر خدا چنان فرو گيرد كه: ديگر به هيچ يادىنپردازد» .
و بيشتر فكرهاى آدمى يا در امرى است كه: گذشته است و دسترسى به آن نيست، يادر
امرى است كه: آينده است و نمىداند چه خواهد شد.و هر كدام كه باشد فكر باطلو تضييع
روزگار است، زيرا مايه تحصيل سعادت، و كمال دل است.پس هرگاه لحظهاىدل، غافل شود
از ياد خدا و فكر در معارف الهيه، آدمى مغبون و محروم است.
دوم: در امورى كه حصول آنها مقدور آدمى نيست و ليكن قدرت بر مكافات آندارد،
مثل اذيتى كه از ديگرى به او برسد.و مكروهى از آن نسبتبه او صادر شود، زيراآن
اذيتبه اختيار خود به او نرسيده و ليكن قدرت بر مكافات و انتقام از اذيت
رسانندهدارد.و صبر بر اين، آن است كه: ترك مكافات كند و از انتقام او در گذرد.و
اين ازمراتب عاليه صبر است.و از اين جهتخداى - تعالى - به پيغمبر خود خطاب فرمود
كه:
«فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل».
يعنى: «صبر كن همچنان كه پيغمبران اولو العزمصبر كردند» . (19)
و فرمود: «فاصبر على ما يقولون».
يعنى: «صبر كن بر آنچه مىگويند» . (20)
و فرمود: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم و لئن صبرتم لهو خير للصابرين».
(21)
خلاصه معنى آنكه: «اگر انتقام كشيد و عقاب كنيد، مثل آنچه به شما كردهاند به
جاآوريد.و اگر صبر كنيد و از انتقام بگذريد آن از براى اهل صبر بهتر است» .
(22)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «تو صله به جا آور نسبتبه
كسىكه از تو قطع كند.و عطا كن به كسى كه تو را محروم مىسازد.و عفو كن از كسى كه
تو را ظلم مىكند» . (23)
مروى است كه: «روزى حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - غنيمتى را مياناصحاب
خود قسمت مىفرمود، يكى از اعراب به مسلمين گفت كه: در اين قسمت،خدا را ملاحظه
نكرد.و چون اين سخن به سمع همايون سيد رسل - صلى الله عليه و آله - رسيد گونههاى
مبارك او سرخ شد، پس فرمود: خدا رحمت كند برادرم موسى را كهبيش از اين اذيتبه او
رسانيدند و او صبر كرد» . (24)
سوم: در امورى كه مطلقا اختيارى و قدرتى در آنها از براى بنده نيست مانند:
بلاهاو مصايب دنيويه و حوادث دهريه.
و صبر بر آنها بسيار شديد و گران، و تحمل آنها صعوبتبىپايان دارد.و كسى
رامرتبه صبر بر آنها حاصل نمىشود مگر اينكه سرمايه صديقين و مقربين با او
باشد.ورسيدن به آن، موقوف بر معرفت كامل و يقين تام است.
و از اين جهتسيد رسل - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «خداوندا! سؤال مىكنم
از تو يقينى را كه بر من سهل و آسان كند جميع مصيبتهاى دنيويه را» . (25)
فصل: ثمراتى كه بر
صبر مترتب مىشود
چنان كه مذكور شد مرتبه صبر بر بلايا و محن از مراتب رفيعه و درجات منيعه است.
و صبر، منزلى است از منازل دين، و مقامى است از مقامات موحدين.و به واسطه
آن،بنده در سلك مقربان بارگاه احديت داخل، و به جوار حضرت احديت واصل مىگردد.
و تا كسى صبر را شعار خود نسازد به مراتب ارجمند فايز نگردد.و تا آدمى جرعه بلا
رالا ابالى وار سر نكشد قطرهاى از جام محبت نچشد.
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
صبر، بنده را به درجات بلند و مقامات ارجمند مىرساند.و او را بر مسند عزت،
وتختسعادت مىنشاند.
صبر تلخ آمد و ليكن عاقبت ميوه شيرين دهد پر منفعت
و خداوند عالم - جل شانه - بيشتر خيرات را نسبتبه صبر داده است.و اكثردرجات
بهشت را به آن متعلق فرموده.و آن را در هفتاد و چند موضع از كتاب خودذكر فرموده.و
اوصاف بسيار از براى صابرين ثابت كرده.و از براى ايشان صلوات و رحمت و هدايت را
قرار داده.و مژده بودن خود را با ايشان به ايشان رسانيد.چنان كهفرموده:
«و اصبروا ان الله مع الصابرين».
يعنى: «صبر كنيد كه خدا با صبر كنندگان است» . (26)
و اجر ايشان را بىحساب قرارداده چنانكه مذكور شد.
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «صبر، نصف ايمان است» .
(27)
و فرمود: «هر كه برسد به حظى از يقين و صبر، باك نداشته باشد از آنچه فوت شوداز
بيدارى شبها و روزه روزها.و اكثر شما صبر كنيد بر آنچه بر آن هستيد از فقر
وبىچيزى، دوستتر دارم از اينكه هر مردى از شما، مقابل جميع عمل شما را بياورد.
و ليكن مىترسم كه بعد از من دنيا بر شما گشوده شود تا اينكه شما انكار بعضى
ديگر راكنيد، و در آن وقت، اهل آسمانها انكار بر شما نمايند.پس هر كه در راه خدا
صبر كند بهتمام ثواب خود ظفر يافته است» . (28)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - فرمود: هرگاه يكى از بندگانخود
را به مرضى مبتلا سازم پس او صبر كند و شكايتخود را به عيادت كنندگان نكندبدل
مىسازم گوشت او را به گوشتى بهتر از آنكه داشت.و خون او را به خونى بهتر ازآنكه از
براى او بود.پس اگر او را شفا دادم شفا مىدهم در حالى كه هيچ گناهى از براىاو
نباشد.و اگر او را ميرانيدم به سوى رحمتخود مىبرم» . (29)
و فرمود كه: «از جمله بزرگ داشتن خدا و شناختن حق او آن است كه: درد خود
راشكايت نكنى.و مصيبتخود را ذكر ننمايى» . (30)
دل را اگر زدرد به جان آورد كسى بهتر كه درد دل به زبان آورد كسى
حضرت داود - عليه السلام - مناجات كرد كه: «پروردگارا! چيست جزاى آنكه صبربر
مصائب نمايد به جهتخشنودى تو؟ خطاب رسيد كه: او را جامه امان در پوشانم وهرگز آن
جامه را از او نستانم» . (31)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «صبر، گنجى است از گنجهاى بهشت» . (32)
و فرمود: «بالاترين اعمال، چيزى است كه: بر نفسها دشوار باشد» . (33)
و فرمود: «نسبت صبر به ايمان، مثل نسبتسر استبه بدن.و كسى را كه سر نباشدبدن
نيست، و همچنين كسى را كه صبر نيست ايمان نيست» . (34)
مروى است كه: «روزى آن حضرت بر طايفه انصار وارد شد پس فرمود: «آيا
شمامؤمنانيد؟ همه ساكتشدند.مردى گفت: بلى يا رسول الله.حضرت فرمود كه: چيستعلامت
ايمان شما؟ گفتند كه: در حالت نعمت، شكر خدا را به جا مىآوريم و در هنگامبلا و
مصيبت صبر پيشه مىسازيم.و آنچه قضاى پروردگار استبه آن راضى هستيم.
حضرت فرمود: به خداى كعبه قسم كه مؤمنان هستيد» . (35)
و نيز از آن سرور مروى است كه: «هيچ بندهاى هرگز جرعهاى ننوشيد كه
دوستترباشد نزد خدا از جرعه غيط و غضبى كه آن را فرو برد و به حلم بدل نمايد.و
جرعهمصيبتى كه به او برسد در آن صبر كند.و هيچ قطره خونى بر زمين نريخت كه در
نزدخدا دوستتر باشد از قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود.و قطره اشكى كه درسياهى
شب از چشم بنده بريزد.و در هنگامى كه در سجده باشد و به غير از خداديگرى او را
نبيند.و هيچ بنده گامى برنداشت كه دوستتر باشد نزد خدا از گامى كهكسى براى نماز
فريضه بردارد.و گامى كه به آن صله رحم به جا آورد» . (36)
و حضرت عيسى به حواريين فرمود: «به درستى كه شما نمىرسيد به آنچه دوستداريد
مگر به اينكه صبر كنيد بر آنچه آن را كراهت داريد» . (37)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هيچ بنده مؤمنى نيست كه:
مصيبتى به او برسد پس بگويد همچنان كه خدا آن را فرموده است كه:
«الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون. (38)
اللهم اجرنى فى مصيبتى واعقبنى خيرا منها» مگر اينكه: خدا اجر مصيبتبه او
مىدهد.و بهتر از آنچه از او فوتشده عوض به او كرامت مىفرمايد» . (39)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «خداى - عز و جل - فرمود كه: هرگاه متوجه
سازمبه بنده خود مصيبتى و بلايى در بدن او يا مال او يا فرزند او پس او صبر جميل
نمايد، مناز او شرم مىكنم كه در روز قيامت ترازويى به جهت او نصب بكنم، يا نامه
عمل او رابگشايم» . (40)
و همچنين آن حضرت فرمود كه: «صبر به سه قسم است: صبر در وقت مصيبت.و صبر بر
مشقت عبادت.و صبر كردن از معصيت.
پس هر كه بر مصيبتى صبر كند خداوند - احد - سيصد درجه از براى او مىنويسد،كه
از هر درجه تا درجه ديگر مثل آسمان باشد.
و هر كه صبر كند بر طاعت، خداى - تعالى - ششصد درجه از براى او مىنويسد كه:
ما بين هر درجه تا درجه ديگرى به قدرى باشد كه از شكمهاى زمين تا عرش الهى است.
و هر كه صبر كند و خود را نگاهدارد از معصيتى، خداى - تعالى - از براى اونهصد
درجه مىنويسد كه فاصله ميان هر درجه به قدر فاصله ميان شكم زمين تا منتهاىعرش
الهى بوده باشد» . (41)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «زود باشد بر مردمان، زمانى بيايد كه كسى به
پادشاهىنرسد مگر به كشتن و ستم كردن.و به غنا و ثروت نرسد مگر به بخل و غصب
مال.ودوستى مردم حاصل نشود مگر به بيرون آمدن از دين و متابعت هوا و هوس.پس هركه آن
زمان را دريابد پس صبر كند بر فقر، با وجود آنكه قادر باشد بر تحصيل مال.وصبر كند
بر دشمنى مردم، با وجود آنكه تواند بر وجه غير صحيح تحصيل محبت ايشانكند.و صبر كند
بر ذلت، با وجود اينكه به هر نوع باشد تواند عزت را كسب كند.خداى - تعالى - به او
كرامت مىفرمايد ثواب پنجاه صديق از كسانى كه تصديق مرا نمودهاند» . (42)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون بنده مؤمنداخل
قبر شود نمازهاى او بر طرف راست اوست.و زكوة بر طرف چپ.و عمل نيك اوسايه بر او
مىافكند.و صبر، در كنارى قرار مىگيرد.و چون دو ملكى كه موكل سؤالاندبر او داخل
مىشوند، صبر، به نماز و زكوة و عمل بد او مىگويد: متوجه صاحب خودباشيد و او را
دريابيد.پس اگر شما عاجز شويد من او را دريابم» . (43)
و فرمود كه: «چون روز قيامتشود طايفهاى از مردم برخيزند و حلقه بر دربهشت
زنند.به ايشان گفته شود كه: شما كيستيد؟ گويند: ما اهل صبريم.خطاب رسد كه: بر چه
صبر كرديد؟ گويند: صبر مىكرديم بر طاعتخدا.و كناره مىكرديم از معصيتخدا. پس حق
- سبحانه و تعالى - فرمايد: راست گفتند، ايشان را داخل بهشت كنيد» . (44)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «هر يك از مؤمنين كه به بلايى مبتلا مىشوند بر آن صبر
كند، از براى او مثل اجر هزار شهيد خواهد بود» . (45)
و فرمود كه: «حق - تعالى - جمعى را نعمت عطا فرمود پس شكر آن را نكردند
آننعمتبر ايشان و بال شد.و جمعى را مبتلا به مصائب و بلاها ساخت پس صبر كردند وآن
مصيبت از براى ايشان نعمت گرديد» . (46)
و فرمود كه: «هر كه مهيا نساخت صبر را از براى حوادث روزگار، عاجز و
پريشانمىگردد» . (47)
و همچنين آن حضرت فرمود كه: «هر كه صبر كرد، صبر او در زمانى اندك است.وهر كه
جزع نمود جزع او نيز در زمانى كم است. - يعنى: هر دو به زودى سر مىآيند - پس بر تو
باد صبر در جميع امور، به درستى كه: خداى - تعالى - محمد - صلى الله عليهو آله -
را مبعوث كرد، پس امر فرمود او را به صبر و مدارا و به او فرمود: «فاصبر علىما
يقولون و اهجرهم هجرا جميلا». (48)
و حضرت امام موسى كاظم - عليه السلام - به بعضى از اصحاب خود فرمود كه: «اگرصبر
كنى صرفه مىبرى.و اگر صبر نكنى خدا مقدرات خود خواهد كرد خواه تو راضىباشى يا
نه» . (49)
و اخبار و احاديث در فضيلت صبر، بىحد و نهايت است.و به اين جهتبود كهزمره
انبياء مرسلين و اولياء مقربين و مشايخ و اكابر دين پيوسته جرعه مصيبت و بلا
رامىكشيدند و بر آنها صبر مىنمودند.و طالب بلا بودند كه بر آن صبر نمايند.
حتى اينكه: «يكى از بزرگان را پسرى مريض شد، به نزد وى آمد و گفت: اى فرزند! اگر
بميرى و در ترازوى اعمال من باشى دوستتر دارم كه من در ترازوى اعمال توباشم. -
يعنى: من بر مصيبت تو صبر كنم دوستتر دارم كه تو بر مصيبت من صبر كنى - .
گفت: اى پدر! آنچنان كه تو مىخواهى باشم در نزد من محبوبتر است از اينكه
خودمىخواهم باشم» .
فصل: امورى كه طالب
صبر بايد مراعات نمايد
هر كه طالب تحصيل مرتبه صبر باشد بايد مراعات چند امر نمايد:
اول آنكه: بسيار ملاحظه نمايد اخبار و احاديثى را كه در فضيلت ابتلاى در دنيا
رسيده است.و بداند كه: به ازاى هر مصيبتى، محو گناهى يا رفع درجهاى است.و
يقينداند كه: خيرى نيست در كسى كه به بلايى گرفتار نشود.
مردى به حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - عرض كرد كه: «مال من بر طرف
شدهاست، و بيمارى به من رو آورده است.حضرت فرمود: هيچ خيرى نيست در بندهاى كهمال
او نرود، و جسم او بيمار نگردد.به درستى كه خدا چون بندهاى را دوست دارد اورا
مبتلا مىسازد» . (50)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «گاه استخدا مىخواهد بنده را به درجهاى رساند كهبا
عمل هرگز به آن نمىرسد تا جسم او به بلايى مبتلا نشود، پس خدا او را
مبتلامىگرداند تا به آن مرتبه برسد» . (51)
و هم آن جناب فرمود كه: «هرگاه خداى - تعالى - به بندهاى اراده خير داشته باشد
وبخواهد او را صاف و پاك گرداند بلا را بر او فرو مىريزد، فرو ريختنى بسيار.پسچون
آن بنده خدا را بخواند ملائكه عرض نمايند كه: صداى آشنايى مىشنويم.و چونيا رب
گويد خداوند عزيز فرمايد: «لبيك و سعد يك» اى بنده من! هيچ چيز از مننمىخواهى
مگر اينكه يا آن را به تو مىدهم يا از براى تو در نزد خود بهتر از آنذخيره
مىسازم.
پس چون روز قيامتشود اهل عبادت را بياورند و اعمال ايشان را به ميزان بسنجند.
بعد از آن، اهل بلا را آورند و از براى ايشان ميزان نصب نمايند و نامه اعمال
ايشان رابگشايند بلكه ايشان را ثواب و مزد ريزند همچنان كه در دنيا بر ايشان بلا
ريخته مىشد.
پس اهل نعمت و عافيت از دنيا آرزو كنند كه: كاش در دنيا بدنهاى ايشان را خود
بامقراض پاره پاره مىكردند تا ثواب ايشان مثل ثواب اهل بلا مىبود» . (52)
و از اين حديث مستفاد مىشود كه: بلا و مصيبت، آدمى را در مرتبه عبوديت،صاف و
پاك مىگرداند.و خداى - تعالى - به جهت تكميل ايشان، آنها را مبتلامىسازد.و غرض از
خرابى ايشان، آباد كردن است.
كرد ويران خانه بهر گنج زر ساختش ز آن گنج زر معمورتر
پوست را بشكافد و پيكان كشد پوستى نو بعد از آنش بر دمد
قلعه ويران كرد و از كافر ستد بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
گندمى را زير خاك انداختند پس ز خاكش خوشهها برساختند
از حضرت نبوى - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «چون مردى را ببينيد كه
هرچه مىخواهد خدا به او مىدهد و او مشغول معصيتخدا استبدانيد كه او «مستدرج»
(53) است و خدا او را واگذارده است. (54) بعد از آن اين آيه را
خواند كه:
«فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شىء حتى اذا فرحوا بما اوتوا
اخذناهم بغتة».
يعنى: «چون فراموش كردند و ترك نمودندآنچه را به آن مامور بودند درهاى خيرات را
بر ايشان گشوديم كه تا چون شاد وفرحناك گشتند به آنچه به ايشان داده شده بود ناگاه
بىخبر ايشان را گرفتيم» . (55)
مروى است كه: «يكى از پيغمبران به پروردگار شكايت كرد كه: خداوندا! بندهمؤمن،
طاعت تو را مىكند و از معصيت تو اجتناب مىكند دنيا را بر او تنگ مىكنى واو را در
معرض بلاها در مىآورى.و بنده كافرى تو را اطاعت نمىكند و بر معاصى توجرات
مىنمايد بلا را از او دفع مىكنى و دنيا را بر او وسيع مىگردانى! ! ! وحى الهى
رسيد كه: بلا از من است و بندگان از من.و همه به تسبيح و حمد منمشغولاند.و بنده
مؤمن، گاه است گناهانى دارد پس دنيا را از او مىگيرم و بلا را بر اومىگمارم تا
كفاره گناهان او شود، تا چون روزى به ملاقات من فايز گردد هيچ گناهىنداشته باشد.و
جزاى حسنات او را به وى دهم.و گاه است كافرى حسنات چند داردپس روزى او را وسيع
مىگردانم و بلا را از او دفع مىكنم كه در دنيا به جزاى اعمالحسنه خود برسد و در
روز قيامت جزاى اعمال سيئه را به او دهند» . (56)
حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - گفت كه: «خداى - تعالى - به جبرئيل فرمود:
چيست جزاى كسى كه من نور چشم را از او بگيرم و او را به كورى مبتلا گردانم؟ عرض كرد
كه:
«سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا».
يعنى: ما نمىدانيم چيزى را مگر آنچهتو تعليم نمايى» . (57) خداى -
تعالى - فرمود: جزاى او اين است كه: در خانه كرامت منمخلد باشد و نظر به جمال من
نمايد» . (58)
دوم: از امورى كه باعث آسانى صبر مىشود آن است كه: ملاحظه كند احاديثىرا كه
در فضيلت صبر و حسن عاقبت آن در دنيا و آخرت وارد شده، چنانكه شمهاى ازآن گذشت.
و بداند كه: آنچه به واسطه صبر به او مىرسد بسيار بيشتر است از آنچه به سبب
بلااز او فوت شده.و چيزى كه: زياده از چند روزى با او نمىبود از دست او رفته و
عوضآن چيزى به او داده شده كه ابد الآباد باقى خواهد بود.
سوم آنكه: متذكر شود كه: زمان مصيبت و بلا اندك، و وقت آن كوتاه است.وعن قريب از
آن مستخلص شده به خانه راحت و استراحت مىرود.و حالى از حالاتدنيا را بقايى نه.و
آدمى را حياتى معلوم نيست.و تا چشم برهم زده زمان محنتسر آمده و وقت رحلت رسيده و
مصائب فراموش گشته است.
غم و شادمانى به سر مىرود به مرگ اين دو از سر به در مىرود
غم از گردش روزگاران مدار كه بى ما بسى بگذرد روزگار
چهارم آنكه: تامل كند كه بىصبرى و جزع چه فايده مىبخشد، زيرا هر چه كهمقدر
است مىشود و جزع و فزع و داد و فرياد سودى نمىدهد.بلكه جزع، ثوابآدمى را ضايع، و
وقار او را ساقط مىگرداند.و شك نيست كه: هر كه در مصيبتى جزعكند و بعد از چندى
جزع و بىتابى را ترك نمايد اجر او ضايع نگردد.
منقول است كه: «پسر يكى از اعاظم، وفات كرد، شخصى به تعزيه دارى وى آمد وگفت:
سزاوار عاقل آن است كه امروز چنان كند كه جاهل بعد از پنج روز ديگر خواهدكرد.يعنى:
امروز ترك بىتابى را كند» . (59)
حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «اگر صبر كنى، آنچه مقدر
الهىاستخواهد شد و تو ثواب خواهى داشت.و اگر جزع نمايى مقدر الهى باز خواهد شدو
از براى تو و زر و وبال خواهد بود» . (60)
پنجم آنكه: هر مصيبتى كه به او رسيد بداند هر روزى كه مىگذرد اندكى از
آنگذشته است.و تا نگاه مىكند همه آن رفته است و او غافل است.
ششم آنكه: ملاحظه احوال كسانى را كند كه به بلاى عظيمتر از بلاى او
گرفتارشدند.و مصيبتشديدتر به ايشان روى داد.پس شكر الهى را به جاى آورد.
هفتم آنكه: بداند مصيبت و ابتلاى او دليل فضل و سعادت اوست.و رنج و محنتاو
علامت قرب و عزت او.
هر كه درين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش مىدهند
هشتم آنكه: بداند آدمى به واسطه رياضت و مصائب و زحمتبلايا از براى اوتكميل و
استقامتحاصل مىشود.و از جهت او اطمينان و سكون هم مىرسد.و دل اوقوى مىگردد.
نهم آنكه: متذكر اين گردد كه: به تجربه رسيده است و از اخبار و آثار ثابتشده
كه:
بعد از هر غمى شادى، و در عقب هر محنتى راحتى است.و هر رنجى را گنجى در پى،و هر
خارى را گلى همراه است.
در نوميدى بسى اميد است پايان شب سيه سفيد است
دهم آنكه: به ياد آورد كه: اين محنت از پروردگار خالق او است كه دوستترين
هرچيز نسبتبه او، و بجز خير و صلاح او را نمىخواهد.و عقل بنده را ادراك
عواقبامور قاصر است.
هر نيك و بدى كه در شمار است چون در نگرى صلاح كار است
يازدهم آنكه: بداند بنده مقبل آن است كه آنچه مولا نسبتبه او به جا آوردراضى و
خوشنود باشد.و از شرايط محبت آن است كه: هر چه محبوب بر او پسندد ازآن دلشاد گردد.و
به رضاى دوستخود تن در دهد.و اگر شمشير بر او كشد گره برجبين نيفكند و گويد:
گر تيغ بارد در كوى آن ماه گردن نهاديم الحكم لله
و زمانى گويد:
در دايره قسمت، ما نقطه تسليميم راى آنچه تو انديشى، حكم آنچه تو فرمايى
بلى:
مزن ز چون و چرا دم كه بنده مقبل قبول كرد به جان هر سخن كه سلطان گفت
دوازدهم آنكه: تتبع نمايد در احوال مقربان و بار يافتگان درگاه ربوبيت، از
انبيا واوليا و زمره سعدا.و ابتلاى ايشان و صبر و توانايى آنها را ملاحظه كند كه
بسيارملاحظه آنها باعث رغبتبه صبر، و استعداد نفس از براى آن مىشود.
بلى: دوستان خدا ضربتبلا را چون شربت عطا به جان خريدند، و بار الم ومحنت را
كشيدند، هزار جام مصيبت، و قدح محنت نوشيدند، و هرگز ذرهاىنخروشيدند. از يكى از
بزرگان پرسيدند كه: «هرگز در دنيا لذتى يافتهاى؟ گفت: بلى روزى درمسجد جامع شام
بودم و چنان بيمارى و فقر به من روى آورده بود كه شرح آننمىتوانم كرد.عاقبتبه
مرض اسهال مبتلا شدم و از تعفن من احدى پيرامون مننمىگشت، تا روزى خادم مسجد آمد
و سرپايى به من زد و از بسيارى شپش و عفونتمن نتوانست مرا بردارد، ريسمانى به پاى
من بست و كشان كشان به بيرون مسجد آوردهمرا بينداخت و رفت.در آن وقت چنان لذتى در
خود يافتم كه مافوق آن متصورنيست» .
صبر حضرت ايوب -
عليه السلام -
حضرت ايوب كه پيغمبر خدا بود چندين سال به انواع بلاها مبتلا شد.
مروى است كه: «چهل سال پيش از بلا در نعمت و رفاهيتبود و روزى هزار خواناز
مطبخ او مىآوردند و در فضايى مىگذاردند و مردمان مىخوردند و مىرفتند» .
(61)
و به روايتى: «بيست هزار اسب در طويله او بود به سواى آنچه در رمه بود.وزراعت
او به قدرى بود كه امر فرموده بود هيچ حيوانى و انسانى را از زراعت او منعنكنند تا
هر يك هر چه خواهند منتفع شوند» . (62)
و با وجود اين، محصول او به قدرى بود كه: كفايت مؤونت او را كردى وچهار صد غلام
ساربانى او مىكردند.
روزى جبرئيل گفت كه: «اى ايوب! ايام راحت، سر آمد و زمان محنت رسيد آمادهبلا
باش.گفت: باك نبود ما تن به رضاى دوست داديم» .
چون همه اجزايم از انعام او رستهاند از غرق دانه دام او
گر ز تلخى مىكند فرياد و داد خاك عالم بر سر اجزام باد
ايوب چند گاه منتظر بود تا روزى نماز صبح گزارده پشتبه محراب رسالتبازداده
بود كه ناگاه فريادى بر آمد و شبان از در درآمد فرياد كنان.پرسيد: اى شبان! تراچه
شده است؟ گفت: سيلى از دامن كوهسار درآمد و تمام گله را به دريا راند.
شبان در اين سخن بود كه ساربان رسيد با جامه چاك زده و گفت: صاعقهاى وزيدو همه
شتران را هلاك گردانيد.
مقارن آن حال، باغبان آمد هراسان و گفت: سمومى آمد و جمله درختان را بسوخت.
ايوب مىشنيد و تسبيح خداى - تعالى - مىكرد.
ناگاه معلم پسران او با آه و افغان در رسيد كه: دوازده پسرت مهمان برادر
بزرگبودند كه سقف خانه بر سرايشان فرود آمد و همه را فنا كرد.در آن وقت اندكى حال
برايوب بگرديد كه به هوش آمد و به سجده افتاد و گفت: الهى! چون ترا دارم همه
چيزدارم.اما چون مال و فرزندانش برفت انواع بلا و بيمارى به او رو نهاد و او تن خود
راهدف تير بلا ساخت و سينه سپر كرده به زبان حال مىگفت:
هين بگو كمتر سر و اشكنبهاى رفته گير از كنجخوان يكحبهاى
جام بلا نوش مىكرد و به رضاى دوستخشنود بود تا كرم به بدن مبارك او افتاد
ودوستان از او نفرت كردند.و آشنايان از صحبت او پاكشيدند.و به بلاى فقر و
بىچيزىمبتلا شد.
و «رحيمه» ، زن او كه از اولاد يوسف پيغمبر بود و در جمال، آيتى از مصحفيوسفى
بود، به خانهها تردد مىكرد و خدمتكارى مردمان مىنمود و از مزد خود دوا وغذاى
ايوب را سرانجام مىداد.
و چون مدتى مديد بر اين بگذشتشيطان به صورت پيرى به آن شهر آمده و بهمردم
نمود كه: اين زن، چون خدمت ايوب را مىكند به هر خانه كه در آيد اهل آنخانه به آن
مرض مبتلا شوند.
پس رحيمه را به خدمتكارى خود راه ندادند و امر بر ايشان تنگ شده گرسنگى،
علاوهبر ساير مصيبتها گرديد. (63) ايوب - عليه السلام - به زن خود گفت
كه: مرا به آن فضايى بر كه هر روز خوانمىنهادم و مردم مىخوردند و در آنجا
بخوابان شايد كسى متذكر آن ايام شود و مراطعامى دهد.
چون رحيمه وى را به آنجا رسانيد شيطان به مردم گفت كه: از تعفن مرض ايوباهل
اين شهر مبتلا خواهند شد.
پس مردم از دور، احاطهاش كردند و به سنگ خاره بدن او را خستند.
ناچار رحيمه او را برداشت و بر سر راهى گذاشت تا چند نفر از آنجا گذشته وى
راامداد كردند.و به دهى ديگر رسانيدند.و از آنجا نيز ايشان را رانده به دهى ديگر
رفتند.
و همچنين از دهى به دهى مىراندند.ايوب به قوت قلب صبر مىكرد و رحيمه
بهمزدورى و گدايى تحصيل قوتى مىنمود تا چندين سال بدين منوال گذرانيدند.وگوشتهاى
بدن مبارك او تمام بريخت.
و مردم مىگفتند كه: چون او به دروغ دعوى پيغمبرى كرد خدا او را به اين
بلامبتلا ساخت.
روزى مناجات كرد كه: پروردگارا! به اين همه بلا راضيم و بجز رضاى تو نمىجويم.
كه در آن وقت پاره ابرى بر سر او ايستاد و به چندين هزار آوازهاى عتاب آميز
برآمد كه: اى ايوب! چه بلا بر تو روى داده؟ با تو چه كردهايم؟ و چه مصيبتى بر
توگماشتهايم؟ چندين پيغمبر اين بلا را از ما خواستند و ما به ايشان عطا نفرموديم.
ايوب - عليه السلام - در اين وقت مشتى خاكستر برداشت و دهان مبارك خود را بهآن
انباشت و عرض كرد: الهى! توبه كردم.
و چون چندى بر اين گذشت و ايوب در خرابهاى افتاده بود و رحيمه در آباديهاقوتى
به صد مشقتبه وى مىرسانيد تا روزى به دهى رفتبه در سراى پيره زنى رسيدكه به
عروسى دختر خود مشغول بود و طعامى براى مردم ساخته.چون بوى آن طعام بهمشام رحيمه
رسيد گفت: شايد قدرى از اين را به جهت آن پير تحصيل كنم.
پس به در آن خانه آمد و به آن پيره زن فرمود كه: سالهاى بسيار است كه غذاىپخته
به كام ايوب پيغمبر نرسيده تواند شد كه قدرى از طعام خود را در راه خدا به مندهى
تا به جهت او ببرم؟ آن پيره زن گيسوان رحيمه را ديد كه چون خرمن سنبل پيرامون او را
گرفته گفت:
اگر گيسوان خود را قطع مىكنى و به جهت دختر من مىدهى تو را طعام مىدهم؟ گفت:
اى پيره زن! آيا تو روا دارى كه گيسوان دختر يوسف صديق - عليه السلام - به عوض لقمه
طعامى بريده شود؟ گفت: آرى! پس رحيمه گيسوان خود را بريده به آن پيره زال داد و
قدرى طعام گرفته به نزدايوب - عليه السلام - برد.ايوب چون گيسوان او را بديد از آن
حال سؤال كرد دل او بهدرد آمد و گفت:
«انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين». (64)
در آن وقت، تير دعاى او به هدف اجابت رسيد. (65)
و بعضى وجوه ديگر از براى گفتن اين قول ذكر كردهاند.و بلاهايى كه از جفا
كارانامتبه پيغمبر آخر الزمان - صلى الله عليه و آله - و به عترت طاهرين و اولاد
طيبين او - عليهم السلام - رسيد از حد و حصر افزون است.و كتب تواريخ به آنها
مشحون.حتى اينكه فرمود:
«ما اوذى نبى مثل ما اوذيت» .
يعنى: «هيچ پيغمبرى را اين قدر اذيت نرسيده كه مرارسيده» . (66)
با وجود اين، صبر مىفرمودند.در جنگ احد، دندان همايون او را شكستند وپيشانى
منورش را به سنگ جفا خستند و مع ذلك مىفرمودند:
«اللهم اهد قومى فانهم لا يعلمون».
يعنى: «خدايا قوم مرا هدايت كن كه ايشان ناداناند» . (67)
بالجمله بلايا و مصائب اهل ولا بىانتها، و هر كه طالب سعادت باشد بايد تاسى
بهايشان كند.و تن خود را سپر تير بلا ساخته تحمل و شكيبايى نمايد.
فايده
هان، هان! تا نگويى كه اگر مراد از صبر در مصائب آن است كه: دل او از
مصيبتكراهت نداشته باشد اين امرى نيست كه به اختيار آدمى باشد، زيرا انسان مضطرب
استبه كراهت از بلايا، پس چگونه آدمى به درجه صبر مىتواند رسيد؟ زيرا اين سخن
ازنادانى و قصور معرفت است.و هر كه عارف به خدا و دانا به اسرار و حكمت قضا وقدر او
باشد، و يقين داند كه: هر امرى از جانب خداى - تعالى - روى داد و از او صادرشد و
بندگان خود را به آن مبتلا فرمود، از تنگى و وسعت، و مرض و صحت، وخوارى و عزت، يا
الم و غمناكى، يا شادى و فرحناكى همه بر وفق حكمت، و مقتضاىمصلحت است، نفس خود را
مستعد صبر مىسازد.و دل او به قضا و قدر الهى راضىمىشود.و گشادگى در سينه او حاصل
مىگردد.و يقين مىكند كه: قضاى خدا بر اوجارى نگشته است مگر به خير. پس، از آن لذت
مىيابد.
مانند كسى كه: مرض مزمنى داشته باشد كه سالها به آن مبتلا بوده و خواب و
آراماو منقطع گشته و يقين داند كه حجامت دفع آن را مىكند، پس، از حجامت
كردن،متلذذ مىگردد.
با وجود آنكه آنچه بنده را از مرتبه صبر بيرون مىبرد بىتابى و جزع كردن و بر
سرو سينه زدن و جامه چاك كردن و شكايتبسيار نمودن و اظهار اندوه و ملال كردن
وتغيير لباس و خوراك دادن و امثال اينها است.و اينها همه امور اختيارى هستند كه
آدمىقدرت بر ترك آنها دارد.و بايد از آنها اجتناب كند.و چنان داند كه: آنچه به سبب
مصيبت از او فوت شد به عنوان عاريت در نزد او بود و از او پس گرفته شده.و اماسوختن
دل و تنگى سينه و جارى شدن اشك از ديده، كه از مقتضاى بشريت استبندهرا از حد صبر
بيرون مىبرد.
مروى است كه: «چون ابراهيم پسر حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - وفات
كرد،اشك از چشم مبارك حضرت جارى شد. شخصى عرض كرد كه: آيا شما منعنمىفرموديد ما
را از امثال اين؟ حضرت فرمود: اين ترحم و مهربانى است.و خدا رحممىكند مهربانان
بندگان خود را» . (68)
و فرمود: «چشم، اشك مىريزد و دل مىسوزد.و سخنى سر نمىزند كه پروردگاررا به
غضب آورد» . (69)
بلكه اينها نيز از مقام رضا آدمى را بيرون نمىبرد.همچنان كه مريض به قصد وحجامت
راضى و خوشنود است و ليكن از درد و الم متاثر مىشود.اما كمال صبر آناست كه: درد و
مصيبتخود را پوشيده دارد و اظهار آن را نكند.
حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه شبى را به مرض بگذراندو
قبول كند آن را و شكر خدا را ادا كند مانند كسى است كه: شصتسال عبادت كند.
شخصى عرض كرد كه: قبول آن چگونه است؟ فرمود: بر آن صبر مىكند و خبرنمىدهد از
آنچه بر او گذشت.و چون داخل مىشود به صبح، حمد مىكند خدا را برآنچه از براى او
بود» . (70)
و در بعضى اخبار رسيده كه: «شكايت، آن است كه: بگويد بر من شبى گذشت كهاحدى را
نگذشت.يا مبتلا شدم به آنچه كسى مبتلا به آن نشده است.و اما گفتن اينكه: ديشب بيدار
بودم، يا امروز تب دارم، داخل شكايت نيست» . (71)
و از آنچه گفتيم روشن شد كه: كراهت مصائب، منافاتى ندارد با صبر.بلكه از
براىبنده مرتبهاى بالاتر از آنچه مذكور شد هست و آن اين است كه: از آنچه بر او
واردشود لذت يابد.و در هر حالتى شاد و مسرور باشد، زيرا آدمى بعد از آنكه به مرتبه
انسبه خدا فائز گرديد و انوار محبت او بر سراچه دل او پرتو افكند و از جام محبت،
شرابصفوت نوشيد، از آنچه از محبت او به او مىرسد راضى و شاكر، و مطلوب او
رضاىدوست اوست.و هر چه از جانب او مىرسد به آن خشنود و فرحناك است.و از التفات او
لذت مىيابد.
گر قصد جفا دارى اينك من و اينك سر در راه وفادارى جان در قدمت ريزم
و گويد:
اگر روزى دهى ور جان ستانى تو دانى هر چه خواهى كن تو دانى
آرى! هر كه كسى را دوست دارد جميع منسوبان و افعال او را نيز دوست دارد.ومحنت و
خوارى را در راه او بهتر از عزت و راحت در راه ديگران مىشمارد.وشكستگى در كوى او
را خوشتر از درستى در كوى ديگران دارد.اگر شكر كند به جهترضاى اوست.و اگر بنالد،
سبب اطاعت امر اوست.و پيوسته به زبان حال مىگويد:
ما بها و خونبها را يافتيم جانب جان باختن بشتافتيم
اى جفاى تو ز دولتخوبتر انتقام تو ز جان محبوبتر
نالم آرى نالهها خوش آيدش از دو عالم ناله و غم بايدش
نالم و ترسم كه او باور كند و ز ترحم جور را كمتر كند
صفتسى و سوم: فسق
است
و آن عبارت است از: بيرون رفتن از اطاعت پروردگار و عبادت او.و ضد آن،طاعت كردن
و به جا آوردن انواع عباداتى است كه: در شريعت مقدسه وارد شده است.
و عمده عبادات شرعيه چند چيز است: طهارت و نماز و ذكر و دعا و تلاوتقرآن و
روزه و حج و زيارت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - و جهاد و اداى حقمعروف، كه شامل
زكوة و خمس و صدقات مستحبه و غير اينها بوده باشد.
و فى الجمله از آداب قسم آخر، كه اداى حق معروف باشد مذكور شد.و جهادىكه در
خدمت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - و امام - عليه السلام - باشد در اين ازمنه
يافتنمىشود.پس در اينجا اشاره مىكنيم به بعضى از اسرار و دقايق و آداب بواقى.و
آنهارا در چند مقصد بيان مىنماييم.
پىنوشتها:
1. جامع السعادات، ج 3، ص 278.
2. جامع السعادات، ج 3، ص 279.
3. محجة البيضاء، ج 8، ص 89.و احياء العلوم، ج 4، ص 295.
4. جامع السعادات، ج 3، ص 279
5. مصباح الشريعه، باب 91، ص 498.
6. محجة البيضاء، ج 7، ص 107.و احياء العلوم، ج 4، ص 54
7. يعنى: اى نفس قدسى مطمئن و دل آرام امروز به حضور، پروردگارت باز آى كه تو
خشنود و او راضى (از اعمال) توست.فجر، (سوره 89) آيه، 28- 27.
8. توبه، (سوره 9)، آيه 102.
9. جامع السعادات، ج 3، ص 284
10. زمر، (سوره 39)، آيه 10.
11. بقره، (سوره 2) آيات، 156- 154.
12. «جابر بن عبد الله انصارى» از اكابر اصحاب حضرت رسالت - صلى الله عليه و
آله - و از حاضرين جنگ بدرو هيجده غزوه ديگر بوده و در جنگ «صفين» در ركاب حضرت
على - عليه السلام - نيز حضور داشت و در اربعينحضرت سيد الشهدا - عليه السلام - به
زيارت قبر مطهر آن حضرت مشرف گرديد.او عاقبت در سال 78 هجرى درنود و چهار سالگى در
مدينه منوره از دنيا رفت.رك: ريحانة الارب، ج 1، ص 188.
13. جامع السعادات، ج 3، ص 285.
14. علق، (سوره 96)، آيه 6.
15. جامع السعادات، ج 3، ص 293.
16. جامع السعادات، ج 3، ص 293.
17. منافقون، (سوره 63)، آيه 9.
18. تغابن، (سوره 64)، آيه 14
19. احقاف (سوره 46)، آيه 35.
20. طه (سوره 20)، آيه 130.
21. نحل (سوره 16)، آيه 126.
22. نحل، (سوره 16)، آيه 35
23. محجة البيضاء، ج 7، ص 125.و احياء العلوم، ج 4، ص 62.
24. محجة البيضاء، ج 7، ص 125.و احياء العلوم، ج 4، ص 62.
25. محجة البيضاء، ج 7، ص 126.و احياء العلوم، ج 4، ص 63.
26. انفال، (سوره 8)، آيه 46.
27. محجة البيضاء، ج 7، ص 106.و احياء العلوم، ج 4، ص 54.
28. محجة البيضاء، ج 7، ص 106.و احياء العلوم، ج 4، ص 54.
29. مصباح الشريعة، ص 503.
30. محجة البيضاء، ج 7، ص 127.و احياء العلوم، ج 4، ص 63 و 64.
31. محجة البيضاء، ج 7، ص 127.و احياء العلوم، ج 4، ص 63.
32. محجة البيضاء، ج 7، ص 107.و احياء العلوم، ج 4، ص 54.
33. محجة البيضاء، ج 7، ص 107.و احياء العلوم، ج 4، ص 54
34. نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 79.
35. احياء العلوم، ج 4، ص 54.و محجة البيضاء، ج 7، ص 107.
36. جامع السعادات، ج 3، ص 287.
37. محجة البيضاء، ج 7، ص 108.و احياء العلوم، ج 4، ص 54.
38. بقره، (سوره 2)، آيه 156.
39. جامع السعادات، ج 3، ص 288.
40. جامع السعادات، ج 3، ص 288
41. كافى، ج 2، ص 91، ح 15.
42. كافى، ج 2، ص 91، ح 12.
43. كافى، ج 2، ص 90، ح 8.
44. جامع السعادات، ج 3، ص 292
45. كافى، ج 2، ص 92، ح 17.
46. كافى، ج 2، ص 92، ح 18.
47. كافى، ج 2، ص 93، ح 24.
48. كافى، ج 2، ص 88، ح 3.
49. كافى، ج 2، ص 90، ح 10
50. احياء العلوم، ج 4، ص 114.و محجة البيضاء، ج 7، ص 231.
51. احياء العلوم، ج 4، ص 114.و محجة البيضاء، ج 7، ص 231.
52. محجة البيضاء، ج 7، ص 232.و احياء العلوم، ج 4، ص 114
53. استدراج آن است كه: بنده هر چه گناه و معصيت مرتكب شود، خداوند عالم
نعمتخود را به طرف اوسرازير كرده و استغفار را از ياد او مىبرد و او را اندك اندك
مؤاخذه نموده و به سوى هلاكت مىكشاند.رك:
مرآة العقول، ج 11، ص 352 و معارف و معاريف، ج 1، ص 182.
54. جامع السعادات، ج 3، ص 289.
55. انعام، (سوره 6)، آيه 44.
56. محجة البيضاء، ج 7، ص 232.و احياء العلوم، ج 4، ص 114.
57. بقره، (سوره 2)، آيه 32.
58. محجة البيضاء، ج 7، ص 231.و احياء العلوم، ج 4، ص 114. (با اندك تفاوتى)
59. رك: احياء العلوم، ج 4، ص 116.و محجة البيضاء، ج 7، ص 234.
60. نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 283
61. جهت آگاهى از زندگى و حالات حضرت ايوب - عليه السلام - مراجعه شود به: بحار
الانوار، ج 12،ص 372- 339.و تفسير البرهان، ج 4، ص 61- 51.
62. تفسير البرهان، ج 4، ص 54
63. بحار الانوار، ج 12، ص 354.
64. يعنى: اى پروردگار مرا بيمارى و رنجسخت رسيد و تو از همه مهربانان
مهربانترى.انبياء، (سوره 21) آيه 83.
65. بحار الانوار، ج 12، ص 344- 342
66. كنز العمال، ج 3، ص 130، ح 5818.
67. رك: بحار الانوار، ج 20، ص 96.و تفسير البرهان، ج 4، ص 54- 53 و ص 60
68. محجة البيضاء، ج 7، ص 129.
69. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 506، خ 1589.
70. محجة البيضاء، ج 7، ص 128.
71. محجة البيضاء، ج 7، ص 128
|