معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۴۰ -


صفت هشتم: عقوق والدين و مذمت آن

و بيچاره كسى كه عاق پدر يا مادر باشد.نه در دنيا خير مى‏بيند و نه در آخرت.و نه‏از عمر خود بر مى‏خورد، و نه از عزت.يك لقمه نانى به دل خوش از گلوى او فرونمى‏رود.و يك شربت آبى گوارا به كام او نمى‏رسد.و جميع آيات و اخبار بى‏شمارى‏كه در خصوص ذم قطع رحم وارد شده است‏به مذمت آن نيز دلالت مى‏كند.

حق - سبحانه و تعالى - مى‏فرمايد:

«و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما»

خلاصه معنى اينكه: حكم فرمود پروردگار به اينكه جز او را پرستش مكن و بندگى‏ننماى.و نسبت‏به پدر و مادر احسان و نيكى به جاى آور، چنانچه يكى از ايشان يا هر دودر نزد تو به سن پيرى برسند، اف بر روى ايشان مگوى.و چنانچه از تو چيزى خواهش‏نمايند ايشان را رد مكن.و با ايشان سخن شايسته گوى‏» . (1)

و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «زنهار! حذر كنيد ازعقوق پدر و مادر، به درستى كه: بوى بهشت از هزار ساله راه شنيده مى‏شود، و با وجوداين نمى‏شنود آن را كسى كه عاق باشد.و نه كسى كه قطع رحم كرده باشد.و نه پيرزناكار.و نه كسى كه از راه تكبر جامه خود را بكشد» . (2)

و فرمود: «هر كه صبح كند، در حالتى كه پدر و مادر بر او غضبناك باشند، داخل صبح مى‏شود در حالى كه دو در جهنم بر روى او گشوده است‏» . (3)

و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه از روى خشم نگاه به‏پدر و مادر كند، در حالتى كه پدر و مادر بر او ظلم كنند، خدا هيچ نمازى را از او قبول‏نمى‏كند» . (4)

و فرمود: «چون روز قيامت‏شود، پرده‏اى از پرده‏هاى بهشت‏برداشته شود، و به اين‏سبب از پانصد سال راه، هر كه را مشامى باشد بوى بهشت را مى‏شنود، مگر يك طايفه.

عرض شد كه: آن كيست؟ فرمود: عاق و الدين‏» . (5)

و فرمود: «اگر پست‏تر از اف گفتن بر روى پدر و مادر، چيزى مى‏بود، خدا از آن‏نهى مى‏فرمود.ادناى مرتبه عقوق، اف گفتن بر ايشان است.و از جمله عقوق است‏تيز نظر كردن بر روى ايشان‏» . (6)

شخصى از حضرت امام موسى - عليه السلام - سؤال كرد كه: «چگونه است اگر كسى‏به يكى از فرزندان خود گويد پدر و مادرم فداى تو باد، آيا باكى دارد يا نه؟ فرمود: چنين مى‏بينم كه اگر پدر و مادر او زنده باشند، اين از عقوق باشد و اگر مرده باشندباكى نيست‏» . (7)

و اخبار در ذم عقوق و الدين بسيار، بلكه به اتفاق علما، از گناهان كبيره است.و باوجود اختلاف ايشان در عدد گناهان كبيره، هيچ يك خلاف در كبيره بودن آن‏نكرده‏اند.و اكثر اخبارى كه در بيان كباير وارد شده است، متضمن عقوق والدين هست.

و در بعضى از اخبار قدسيه وارد است كه: پادشاه عالم فرمود كه: «به عزت و جلال،و بلندى شان خودم سوگند، كه اگر عاق والدين عبادت جميع پيغمبران را بكند از اوقبول نمى‏كنم‏» . (8)

و اول چيزى كه در لوح محفوظ نوشته شد، اين بود كه: «منم خدائى كه بجز من‏خدائى نيست.هر كه پدر و مادر از او راضى باشند من نيز از او راضى هستم.و هر كه‏پدر و مادر بر او خشمناك باشند من نيز بر او خشمناكم‏» . (9)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جميع مسلمين در روز قيامت مرا خواهند ديد، مگر عاق والدين، و شراب خوار، و كسى كه نام مرا بشنود و صلوات بر من‏نفرستد» . (10)

و همين قدر از براى عاق والدين كافى است كه: پيغمبر خدا بر او نفرين كرد و فرمود: «هر كه پدر و مادر، يا يكى از آنها را ادراك كند، و او را از خود راضى نسازد هرگزآمرزيده مباد.جبرئيل بر نفرين آن حضرت آمين گفت‏» . (11)

در اسرائيليات رسيده است كه: «خداى - تعالى - به موسى وحى فرمود كه: هر كه باوالدين خود نيكوئى كند، و با من عقوق نمايد او را نيكوكار مى‏نويسم.و هر كه با من‏نيكى كند، و عاق و الدين باشد او را عاق مى‏كنم‏» . (12)

و در اخبار بسيار وارد، و به تجربه و عيان ثابت است كه: هر كه بدى با پدر و مادر، يايكى از آنها نمايد عمر او كوتاه و زندگانى او به تلخى مى‏گذرد.و فقر و پريشانى به اوهجوم مى‏آورد.و سكرات مرگ بر او شديد مى‏گردد.و جان كندن بر او دشوار مى‏شود.

و همچنين از اخبار و آثار و تجربه روزگار، مستفاد است كه: نفرين پدر بر فرزند به‏درجه استجابت مى‏رسد.پس هان هان اى جان برادر! با هوش باش و بر جان خود رحم‏كن.و از تيغ عقوق پدر و مادر حذر نماى.و ياد آور طول تصديع و زحمت ايشان را درپرورش تو، بنگر خود بى‏خوابى كشيدند تا تو را خواب كنند.و گرسنگى خوردند تا تو راسير كنند.سالهاى سال ترا در آغوش مهربانى كشيده‏اند، و به شيره جان پروريده‏اند وعمر و جان خود را در راه تو صرف نموده‏اند.زهى بى‏مروتى و بى‏انصافى كه بعد ازآنكه اندك قوتى در خود بيابى، همه آنها را فراموش كنى.

جوانى سر از راى مادر بتافت دل دردمندش در آذر (13) بتافت

چو بيچاره شد پيشش آورد مهد (14) كه اى سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نيروى و حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود

تو آنى كه از يك مگس رنجه‏اى كه امروز سالار و سرپنجه‏اى

و بدان كه: عقوق پدر و مادر عبارت است از: خشم آوردن و شكستن دل، و آزردن‏خاطر ايشان.و به هر نوع كه دل ايشان آزرده شود عقوق حاصل مى‏شود و آدمى‏مستحق عذاب الهى و بلاى غير متناهى مى‏گردد، خواه به زدن باشد، يا دشنام دادن، ياصدا به ايشان بلند كردن، يا تيز بر ايشان نگريستن، يا از ايشان روى گردانيدن و بى‏اعتنائى يا نافرمانى ايشان نمودن در امرى كه اطاعت ايشان لازم است.چنانچه مذكورخواهد شد.

فضيلت نيكى به والدين

و مخفى نماند كه: ضد عقوق‏«بر والدين‏» و احسان به ايشان است.و آن از اشرف‏سعادات و افضل قربات است.و در آيات بسيار و اخبار بى‏شمار، امر و ترغيب به آن شده.

حضرت آفريدگار مى‏فرمايد: «و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب‏ارحمهما كما ربيانى صغيرا».

خلاصه معنى آنكه: «در نزد ايشان تذلل و انكسار و فروتنى و خاكسارى كن، وبگو: بار پروردگارا! پدر و مادر مرا رحمت كن.همچنان كه در حالت طفوليت و خردى‏مرا پروريدند» . (15)

و باز مى‏فرمايد:

«و اعبدو الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا».

يعنى: «خدا رابندگى كنيد.و چيزى را شريك او مگردانيد.و نسبت‏به پدر و مادر، احسان و نيكويى‏كنيد» . (16)

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «نيكويى با پدر و مادر، افضل‏است از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا» . (17)

و مروى است كه: مردى به نزد آن سرور آمد.عرض كرد: «يا رسول الله! مرا وصيتى‏فرماى.فرمود: شرك به خدا نياور.اگر چه ترا به آتش بسوزانند و عذاب كنند.كه بايددل تو به ايمان مطمئن باشد.و پدر و مادر خود را اطاعت كن و نيكويى به ايشان كن،خواه زنده باشند و خواه مرده.و اگر تو را امر كنند كه دست از مال و اهل خود بردار،پس چنان كن‏» . (18)

«و ديگرى به نزد آن حضرت آمد، و از نيكويى با پدر و مادر سؤال كرد.فرمود كه: نيكويى كن با مادر خود، نيكويى كن با مادر خود، نيكويى كن با مادر خود و نيكويى‏كن با پدر خود، نيكويى كن با پدر خود، نيكويى كن با پدر خود.و ابتدا مادر را ذكركرد.و بعد از آن پدر را فرمود» . (19)

و جوانى به خدمت آن سرور آمد و عرض كرد كه: «من مردى جوان هستم، ودوست دارم كه در راه خدا جهاد كنم، و مادرى دارم كه از آن اكراه دارد.فرمود:برگرد به نزد مادر خود باش، به خدايى كه مرا به حق برانگيخته است، كه آرام گرفتن‏مادر تو به تو در يك شب، بهتر است از يك سال جهاد در راه خدا» . (20)

و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: «افضل اعمال، نماز در وقت‏است.و نيكويى با والدين.و جهاد در راه خدا» . (21)

مردى به آن حضرت عرض كرد كه: «پدر من بسيار پير شده است، و ضعف بر اومستولى گشته، هرگاه اراده قضاى حاجت داشته باشد، ما او را برداريم.فرمود: بلى، اگرتوانى چنان كن و به دست‏خود لقمه بدهان او بگذار، كه فردا به كار تو خواهد آمد» . (22)

و شخصى به آن حضرت عرض كرد كه: «پدر و مادرى دارم كه مخالف مذهب‏حق‏اند.حضرت فرمود: با ايشان نيكويى كن.همچنان كه با پدر و مادرى كه از دوستان‏ما باشند نيكويى مى‏كنى‏» . (23)

و شخصى به خدمت‏حضرت امام رضا - عليه السلام - عرض كرد كه: «من دعا به پدرو مادر خود كنم هرگاه مذهب حق را نداشته باشند؟ فرمود: دعا كن به ايشان و تصدق ازجانب ايشان كن.و اگر زنده باشند با ايشان مدارا كن‏» . (24)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «سه چيز است كه‏خداوند عالم - جل شانه - از براى احدى رخصت در ترك آن قرار نداده: رد امانت‏به‏بر و فاجر.و وفاى به عهد از براى بر و فاجر.و نيكويى با والدين، خواه بر باشند و خواه‏فاجر». (25)

و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود كه: «چه باز مى‏دارد مردى از شما را كه‏نيكويى كند با والدين خود، خواه زنده باشند و خواه مرده كه نماز از براى ايشان كند، وتصدق از براى ايشان نمايد، و حج‏به جهت ايشان بجا آورد، و روزه از براى ايشان‏بگيرد، تا ثواب آنچه كرده است از براى ايشان باشد و مثل آن ثواب نيز از براى اوباشد.و به آن جهت‏خداى - تعالى - خير بسيار از براى او زياد كند» . (26)

و اخبار در اين خصوص از حد متجاوز، و بيان از ذكر آنها عاجز است.

پس هر مؤمنى را سزاوار آن است كه: نهايت اهتمام در اكرام والدين و تعظيم ايشان‏نمايد، و احترام ايشان را بجا آورد.و كوتاهى و تقصير در خدمت ايشان نكند.و باايشان به نيكويى رفتار نمايد.و اگر به چيزى ضرورت داشته باشند، صبر نكند تا آنهاطلب كنند، بلكه پيش از اظهار، به ايشان بدهد.همچنان كه در اخبار وارد شده است.واگر با او درشتى كنند، اف بر روى ايشان نگويد.و اگر او را بزنند عبوس نكند.بلكه‏بگويد خدا شما را بيامرزد.و تند به ايشان نگاه نكند.و صدا بالاى صداى ايشان بلندنكند.و دست‏خود را بالاى دست ايشان نگذارد.و پيش روى ايشان راه نرود.

و همه‏اينها در حديث «صحيح‏» ، از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است. (27)

بلكه «مهما امكن‏» در نزد ايشان ننشيند، و هر چه در ذلت و خاكسارى و تواضع وفروتنى براى ايشان مبالغه كند، اجر او بيشتر و فايده دنيويه و اخرويه او زيادتر است.

و بالجمله، فرمانبردارى ايشان، و طلب خشنودى ايشان واجب است، مگر در امر به‏فعل حرام يا ترك واجب عينى، كه خلافى ميان علما نيست، كه اطاعت والدين در آنهاواجب نيست.و در واجبات كفائيه خلاف است.و مذهب جمعى از علما آن است كه:

فعل آنها بدون رضاى والدين جايز نيست.و بعضى ديگر مستحب مى‏دانند اذن والدين‏را در آن.

اما در غير واجبات، از افعال مباحه و مستحبه، پس اگر در ترك آنها ضررى «معتد به‏» به او نباشد، ظاهر آن است كه خلافى در ميان علما در وجوب اطاعت والدين‏نباشد.و هرگاه والدين يا يكى از آنها امر به ترك آن كنند، مخالفت در آن حرام است.

و اگر در آن ضررى باشد كه «معتد به‏» باشد بعضى از علما اطاعت در آن را واجب‏نمى‏دانند.و اطلاق كلام بعضى ديگر دلالت مى‏كند بر وجوب فرمانبردارى، و حرمت‏مخالفت ايشان در مباحات و مستحبات، مطلقا.

و از كلام والد ماجد حقير - رحمه الله - در «جامع السعادات‏» نيز چنين مستفادمى‏شود.و ترجمه كلام ايشان اين است كه: بالجمله اطاعت والدين و طلب رضاى ايشان‏واجب است.پس، از براى فرزند جايز نيست كه: مرتكب هيچ يك از افعال مباحات ومستحبات شود، بدون اذن ايشان.

بعد از آن مى‏فرمايد: و از اين جهت است كه فتواى علما بر اين است كه: جايز نيست‏سفر كردن از براى تحصيل علم، بدون اذن ايشان، مگر از براى تحصيل علمى كه واجب‏عينى باشد، چون: تحصيل مسائل نماز و روزه و اصول دين.اگر در شهرى كه هست كسى نباشد كه آنها را تعليم كند، و اگر در آن شهر كسى باشد، مسافرت جايز نيست. (28) و آنچه را كه فرموده‏اند مطابق آن است كه از آيات و اخبار مستفاد مى‏شود.پس‏بايد سعى نمود كه فعلى كه مخالف خواهش ايشان باشد از آدمى سرنزند.

مروى است كه: «مردى از يمن به خدمت‏برگزيده ذوالمنن آمد، كه در خدمت آن‏حضرت جهاد كند.حضرت فرمود كه: برگرد و اذن از پدر و مادر خود طلب كن، كه‏اگر اذن دادن جهاد كن و الا با ايشان نيكوئى كن تا توانى، به درستى كه اين بهتر است، ازهمه چيزهائى كه خدا به آن امر فرموده است، بعد از توحيد» . (29) و ديگرى به جهت جهاد به خدمت آن سرور عباد آمد، حضرت فرمود: «آيا مادردارى؟ عرض كرد: بلى.فرمود: برو ملازم او باش، به درستى كه بهشت در زير قدم‏اوست‏» . (30) و ظاهر از اخبار و آثار، و مستفاد از تجربيات، آن است كه: همچنان كه تحصيل‏رضاى والدين، اعظم وسايل نجات آخرت است، همچنين وسيله‏اى از براى طول عمر،و جمعيت احوال، و انتظام امر معاش در دنيا نيز بهتر از احسان به ايشان نيست.

و بدان كه: حكم هر يك از والدين مثل حكم هر دو است و فرقى ندارند.بلى، تاكيددر مراعات جانب مادر بيشتر، و آنچه از اخبار مستفاد مى‏شود حق او افزون‏تر است.وهر گاه پدر يا مادر، امر به ترك واجبى يا فعل حرامى كنند، هر چند اطاعت ايشان واجب‏نيست، اما تا تواند به ايشان مدارا كند، و به رفق و التماس، راى ايشان را منحرف سازد.

و اگر ممكن نشود، تا تواند به نوعى كند كه بى‏اطلاع ايشان حق را به جا آورد.و هر گاه‏كسى را پدر و مادر، هر دو باشد، و مخالفت ميان ايشان در امرى واقع شود، كه فرزندهرگاه كه خواهد يكى را راضى كند ديگرى شكسته خاطر گردد، بايد سعى كند در اتفاق‏ايشان، و اصلاح ميان ايشان به هر طريقى كه ممكن باشد، اگر چه بايد واسطه برانگيزد، يابه مجتهد عرض كند كه ايشان را بطلبد و موعظه و نصيحت كند.

و مخفى نماند كه: حق برادر بزرگتر بر كوچكتر نيز عظيم، و بر اهل ايمان ملاحظه‏آن لازم، و اطاعت او را مهما امكن از دست ندادن اولى است.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حق برادر بزرگ بر كوچك مثل‏حق پدر است‏بر فرزند» . (31)

فصل: حقوق همسايگان

بدان كه: همچنان كه از براى پدر و مادر و خويشان و منسوبان حقى است همچنين ازبراى همسايگان نيز از جانب پروردگار، حق ثابتى است، كه آن را «حق جوار» گويند.وآن نزديك به حق خويشان است.و از براى همسايگان، علاوه بر حق برادرى، حقوقى‏ديگر است كه هر كه كوتاهى كند گناهكار خواهد بود.

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «همسايگان، سه طايفه‏اند:

همسايه‏اى است كه: او را يك حق است.و همسايه‏اى است كه: او را دو حق است وهمسايه‏اى است كه: او را سه حق است.پس، آن كه سه حق دارد، همسايه‏اى است كه: مسلمان باشد و خويش باشد، او را حق همسايگى و اسلام و حق خويشى است.و آن‏كه دو حق دارد، همسايه‏اى است كه: مسلمان باشد و خويش نباشد، و از براى او حق‏همسايگى و حق برادرى است، كه حق اسلام است.و آن كه يك حق دارد، همسايه‏اى‏است كه: كافر باشد، همين او را حق همسايگى است و بس‏» . (32)

و نيز از آن حضرت مروى است كه: «نيكو همسايگى كن با همسايگان تا مسلمان‏باشى‏» . (33)

و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه ايمان به خدا و روز قيامت‏دارد بايد با همسايه خود اكرام كند» . (34)

روزى به آن حضرت عرض شد كه: «فلان زن روزها روزه مى‏گيرد و شبها به‏عبادت مى‏گذارند و ليكن همسايگان خود را اذيت مى‏رساند.فرمود: او از اهل جهنم‏است‏» . (35)

و از حضرت امير - عليه السلام - مروى است كه: «حضرت رسول - صلى الله عليه‏و آله - نوشت ميان مهاجر و انصار، و هر كه ملحق به ايشان است از اهل يثرب، كه: همسايه آدمى مثل نفس اوست، كه بايد به او ضرر نرساند.و حرمت همسايه بر همسايه‏مثل حرمت مادر است‏» . (36)

و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «نيكويى با همسايگان باعث زيادتى عمر و آبادى ديار مى‏گردد» . (37)

و فرمود كه: «از ما نيست كسى كه نيكويى با همسايه نكند» . (38)

و فرمود كه: «حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرموده است كه: ايمان به من‏نياورده است هر كه سير بخوابد و همسايه او گرسنه باشد» . (39)

منقول است كه: «چون بعد از جدائى يعقوب از يوسف، بنيامين نيز از او جدا افتاد،فرياد بركشيد كه: «پرودگارا! مرا رحم نمى‏كنى، كه چشم مرا گرفتى و مرا نابينا كردى وپسر مرا نيز گرفتى؟» خدا به او وحى فرستاد كه: «چرا در فلان روز گوسفندى كشتى وكباب كردى و خوردى و فلان شخص در همسايگى تو روزه بود به او چيزى ندادى؟ !» بعد از آن هر صبح و شام منادى يعقوب ندا مى‏كرد كه: از منزل يعقوب تا يك فرسخ‏راه، هر كه بخواهد نهار يا شام بخورد، به منزل يعقوب حاضر گردد» . (40)

و مروى است كه: «در روز قيامت، همسايه فقير چنگ زند بر دامن همسايه غنى، وگويد: پروردگارا! از او بپرس كه چرا در را بر روى من بست و احسان خود را از من منع‏نمود؟» . (41)

چنان مدان كه: حق همسايه همين است كه او را اذيت نرسانى، چون اين تخصيص به‏همسايه ندارد، و اين حقى است كه از براى همه كس ثابت است.بلكه بايد علاوه بر اين،با او به مهربانى و ملاطفت‏سلوك كرد.و احسان خود را از او دريغ نداشت.و آنچه به‏آن محتاج باشد و تو آن را مالك باشى از او مضايقه نكنى، و او را مانند شريك در مال‏خود بدانى.و بر او سلام كنى.و دراز نفسى با او نكنى.و از مخفيات احوال او كه‏مى‏خواهد پوشيده باشد تفتيش نكنى.و در مرض، او را عيادت كنى.و در مصيبت‏به «تعزيت‏» (42) او حاضر شوى.و در عزا با او همراهى كنى.و در شادى، تهنيت او را نمائى.

و اگر به عيبى از او مطلع شوى بپوشانى.و اگر از او خطايى سرزند عفو كنى.و اگر خواهدبر ديوار خانه تو حملى كند مانع نشوى.و اگر خواهد ناودانى به فضاى خانه تو گذاردمضايقه نكنى.و اگر خاكروبه بر در خانه تو بريزد، منع نفرمائى.و از اسباب خانه، چون‏ديگ و ظروف و تبر و تيشه و نمك و آتش و امثال اينها، آنچه خواهد دريغ ندارى.واگر خواهد از راهى كه مختص تو است آمد و شد نمايد، تنگ نگيرى.و چشم خود از اهل و عيال او نگاهدارى.و چون در خانه نباشد غافل از خانه او نشوى.و با اولاد اولطف و مهربانى كنى.و به آنچه مصلحت دين و دنياى او باشد، او را ارشاد نمائى.و اگراز تو يارى خواهد او را يارى كنى.و اگر قرض طلبد او را قرض دهى.و بناى خانه خودرا بدون اذن او بر او بلند نگردانى، كه هواى خانه او را حبس كند.و چون از اطعمه‏لذيذه به خانه آورى، از براى او بفرستى، و اگر نفرستى پنهان كنى، تا اطفال او مطلع‏نشوند و خواهش داشته باشند و نتوانند.و امثال اينها.

و مخفى نماند كه: در شناختن همسايگى، رجوع به عرف مى‏شود، يعنى: هر كه رامتعارف باشد كه همسايه گويند، اين حقوق از براى او ثابت است.

و از بعضى اخبار مستفاد مى‏شود كه: «از چهار طرف خانه تا چهل خانه همسايه هستند» . (43)

صفت نهم: مذمت عيبجوئى كردن

و اين، از علامات خباثت نفس و عيب‏ناك بودن صاحب آن است، چون هرعيب‏دارى طالب اظهار عيوب مردم است.بلكه هر كه در آيات و اخبار ائمه اطهار - سلام الله عليهم - تتبع داشته باشد، بر او معلوم مى‏شود كه: هر كه در صدد عيبجوئى‏مردم و رسوا كردن ايشان است، خبيث‏ترين افراد انسان، و رذل‏ترين ايشان است.

خداوند عالم - جل شانه - مى‏فرمايد:

«ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم‏».

يعنى: «به درستى كه: كسانى كه دوست دارند اعمال ناشايست ازمؤمنين ظاهر گردد، از براى ايشان آماده است عذاب دردناك‏» . (44)

از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند: «هر كه ظاهر كندعمل ناشايست كسى را، مثل آن است كه خود به جاى آورده باشد.و هر كه سرزنش كندمؤمنى را به چيزى، نميرد تا خود به آن مبتلا گردد» . (45)

كسى كو با كسى بدساز گردد بدو روزى همان بد باز گردد

روزى آن سرور بر منبر برآمد، و به صداى بسيار بلند كه زنان در خانه‏هاى خودمى‏شنيدند، فرمود: «يا معشر من اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه‏» .يعنى: اى گروهى كه به زبان،اسلام آورده‏ايد، و دل شما از مسلمانى خالى است، تجسس لغزشها و عيوب مسلمين رانكنيد به درستى كه: هر كه در صدد و عيبجوئى مسلمانان باشد، خدا عيبجوئى او را مى‏كند.و هركه خدا عيبجوئى او را كند او را رسوا مى‏گرداند» . (46)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نزديكترين حالات بنده‏به كفر، آن است كه: با مردى در دين برادر باشند و بديها و لغزشهاى او را بشمارد ونگاهدارد، كه روزى او را به آنها سرزنش نمايد» . (47)

و احمق كسى كه خود به هزار عيب آلوده و سر تا پاى او را معصيت فروگرفته وخود از آن چشم مى‏پوشد و زبان به عيوب ديگران مى‏گشايد.و اگر هيچ عيبى از براى‏او نباشد، همين صفت عيبجوئى بالاترين معايب است، و از خباثت‏باطن او مردم را خبرمى‏دهد. پس، بايد اول عيب خود را ديد، و بعد از آن چشم به ديگران گشود.

حضرت باقر - عليه السلام - فرمود كه: «همين قدر كافى است در عيب آدمى، كه: ازخود كور باشد و به مردم بينا باشد.يا سرزنش كند ديگرى را به چيزى كه خود نمى‏تواندترك آن را كرد» . (48)

فضيلت عيب پوشى كردن

و مخفى نماند كه: ضد اين صفت‏خبيثه، عيب پوشى كردن و پرده بر بديهاى مردم‏افكندن است.و ثواب آن بسيار، و فضيلت آن خارج از حيز شمار است.

صاحب مسند رسالت، و شافع روز قيامت مى‏فرمايد كه: «هر كه پرده بپوشد بر عيب‏مسلمانى، خداى - تعالى - بپوشاند عيوب او را در دنيا و آخرت‏» . (49)

و فرمود كه: «هيچ بنده‏اى عيب بنده ديگر را نپوشاند، مگر اينكه خداى - تعالى - درروز قيامت عيب او را مى‏پوشاند» . (50)

بلى:

ستر (51) كن تا بر تو ستارى كنند تا نه بينى ايمنى بر كس مخند

و نيز فرموده است كه: «هيچ فردى نمى‏بيند امر ناشايستى از برادر مسلم خود پس آن‏را بپوشاند، مگر اينكه داخل بهشت مى‏گردد» . (52)

و همين قدر در شرافت پرده پوشى كافى است كه: يكى از جمله صفات آفريدگار، «ستار» است.و از شدت اهتمام الهى در ستر بديهاى بندگان، ثبوت بدترين فواحش را كه‏زنا باشد، به نوعى مقرر فرموده كه بسيار كم اتفاق مى‏افتد كه ثابت‏شود، زيرا قرار داد دراثبات آن، بر شهادت چهار نفر شاهد عادل نهاد، كه مشاهده آن عمل را چون ميل درسرمه‏دان كرده باشند.

پس، اى برادر! پروردگار عالم را بنگر كه چگونه پرده افكنده است‏بر امرگناهكاران از بندگان خود در دنيا، و راه ظهور آن را بسته و به فضيحت عاصيان راضى‏نگشته.بلكه هر روزى چندين معصيت از تو سر مى‏زند، و خداوند عالم همه را مى‏بيند ومى‏داند و پرده از آن بر نمى‏دارد.

كس نمى‏داند ز تو جز اندكى از هزاران جرم و بد فعلى يكى

نيك مى‏دانى تو و ستار تو جرمها و زشتى كردار تو

هر چه كردى جمله ناكرده گرفت طاعت ناكرده آورده گرفت

پس، هشيار باش و زبان به عيب ديگران مگشاى.و چنين ندانى كه: پرده پوشى‏پروردگار ستار، همين در دار دنياست، و در عرصه عقبى پرده از روى كار برخواهدداشت.زنهار، زنهار.

چون برآيد از بدان نيكى و از نيكان بدى

در احاديث وارد شده است كه: «هرگاه خداى - تعالى - سر بنده را در دنيا بپوشاند،كرم او از آن بالاتر است كه در آخرت ظاهر گرداند.و اگر در دنيا پرده از آن براندازد،از آن كريم‏تر است كه دوباره در آخرت آن را ظاهر نمايد» . (53)

و نيز وارد شده است كه: «در روز قيامت‏بنده‏اى را بياورند كه گريان باشد.خطاب‏رسد كه: چرا مى‏گريى؟ عرض كند: گريه مى‏كنم بر آنچه در اين روز از عيوب من درنزد آدميان و فرشتگان ظاهر خواهد شد.خداوند عالم مى‏فرمايد كه: اى بنده من! تو رادر دنيا رسوا نكردم، و حال آنكه تو مشغول معصيت من بودى و مى‏خنديدى، چگونه‏امروز تو را رسوا مى‏كنم، و حال اينكه معصيت نمى‏كنى و گريانى‏» . (54)

مروى است كه: «در فرداى محشر جناب پيغمبر - صلى الله عليه و آله - از داور اكبرمسئلت مى‏نمايد كه: محاسبه امت او را در حضور فرشتگان و پيغمبران و ساير امتان‏نكند، تا عيوب آنها بر ايشان ظاهر گردد، بلكه به حساب ايشان چنان برس كه بجز تو ومن، ديگر كسى بر آن مطلع نگردد.خطاب الهى رسد كه: اى حبيب من! من به بندگان‏خود از تو مهربانترم، چون تو روا ندارى كه عيوب ايشان نزد غير تو ظاهر شود، من روا ندارم كه بر تو هم ظاهر گردد و ايشان در پيش تو شرمسار شوند.من خود به تنهائى به‏محاسبه ايشان پردازم، و چنان كه بجز من احدى بر عيوب ايشان مطلع نگردد» . (55)

پس هرگاه عنايت پروردگار در پوشيدن عيوب بندگان تا به اين حد بوده باشد، پس‏اى مسكين غافل، و اى مبتلاى به انواع عيوب و رذايل، ترا چه افتاده است كه اين پرده‏از عيوب بندگان خدا بر مى‏دارى، و سعى در فاش كردن بديهاى ايشان مى‏نمائى، و زبان‏هرزه خود را به مذمت ايشان مى‏گشائى؟ از خود غافلى كه به چه عيوب گرفتارى، و به‏چه اعمال ناشايسته در كارى! اندكى ديده بگشاى، و به سراپاى خود نظر كن و صفحه‏ضمير خبيث‏خود را مطالعه كن، و چاره از عيوب خود كن.

در كوى و در چهى اى قلتبان (56) دست‏بردار از سبال (57) ديگران

اى خنك جانى كه عيب خويش ديد هر كه عيبى گفت آن بر خود خريد

غافلند اين خلق از خود اى پدر لاجرم گويند عيب يكديگر

هر كسى گر عيب خود ديدى ز پيش كى شدى فارغ وى از اصلاح خويش

اى جان برادر! ساعتى تامل كن، كه اگر كسى عيبى را از تو در پيش ديگران فاش كند،حال تو چگونه خواهد بود، حال ديگران را هم بر خود قياس كن.و بدان كه: از اخبار وآثار، واضح و روشن، و از تجربه، عيان و ثابت و مبين است، كه: هر كه ديگرى را رسواكند خود نيز رسوا مى‏گردد، و هر كه عيب كسى را ظاهر كند عيب او نيز فاش مى‏گردد.

پس، اى جان من! بر خود رحم كن، و اقتدا به پروردگار خود نما، و پرده بر عيوب‏بندگان افكن، و چشم خود را از ديدن عيوب مردم، كور، و گوش خود را كر، و زبان‏خود را از گفتن، لال ساز.

پى‏نوشتها:


1. اسراء، (سوره 17)، آيه 23.

2. كافى، ج 2، ص 349، ح 6.

3. احياء العلوم، ج 2، ص 192.و محجة البيضاء، ج 3، ص 434.

4. كافى، ج 2، ص 349، ح 5.

5. كافى، ج 2، ص 348، ح 3.

6. كافى، ج 2، ص 349، ح 7.

7. بحار الانوار، ج 74، ص 69، ح 44.

8. جامع السعادات، ج 2، ص 263.

9. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 627، ح 16، (با اندك تفاوتى)

10. جامع السعادات، ج 2، ص 263.

11. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 630، ح 16.

12. محجة البيضاء، ج 3، ص 435.

13. آتش.

14. گهواره

15. اسراء، (سوره 17)، آيه 24.

16. نساء، (سوره 4)، آيه 36.

17. احياء العلوم، ج 2، ص 192.و محجة البيضاء، ج 3، ص 434.

18. كافى، ج 2، ص 158، ح 2.

19. كافى، ج 2، ص 162، ح 17

20. كافى، ج 2، ص 163، ح 20.

21. كافى، ج 2، ص 158، ح 4.

22. كافى، ج 2، ص 162، ح 13.

23. كافى، ج 2، ص 162، ح 14.

24. كافى، ج 2، ص 159، ح 8.

25. كافى، ج 2، ص 162، ح 15.

26. كافى، ج 2، ص 159، ح 7

27. كافى، ج 2، ص 157، ح 1.و بحار الانوار، ج 74، ص 39، ح 3

28. جامع السعادات، ج 2، ص 266.

29. محجة البيضاء، ج 3، ص 437.

30. محجة البيضاء ج 3، ص 437.

31. كنز العمال، ج 16، ص 466، خ 45473.

32. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 79، ح 14. (ط، قديم) .

33. بحار الانوار، ج 69، ص 368، ح 4.

34. كنز العمال، ج 9، ص 55، خ 24919.

35. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 79، ح 14.

36. وسائل الشعيه، ج 8، ص 487، ح 2

37. وسائل الشيعه، ج 8، ص 489، ح 4.

38. وسائل الشيعه، ج 8، ص 488، ح 5 و 6.

39. وسائل الشيعه، ج 8، ص 490، ح 1.

40. وسائل الشيعه، ج 8، ص 490، ح 2.

41. احياء العلوم، ج 2، ص 189.

42. سر سلامتى گفتن

43. كافى، ج 2، ص 669، ح 2.

44. نور، (سوره 24)، آيه 19.

45. كافى، ج 2، ص 356، ح 2

46. كافى، ج 2، ص 355، ح 4.

47. كافى، ج 2، ص 355، ح 6.

48. بحار الانوار، ج 69، ص 393، ح 72.

49. كنز العمال، ج 3، ص 250، خ 6393 و 6394.

50. كنز العمال، ج 3، ص 248، خ 6383.

51. پرده پوش.

52. كنز العمال، ج 3، ص 251، خ 6397.

53. جامع السعادات، ج 2، ص 271.

54. جامع السعادات، ج 2، ص 272

55. جامع السعادات، ج 2، ص 272.

56. «قلتبان‏» به معنى: قرمساق و ديوث و قواد است.

57. دشنام دادن.