صفت هشتم: عقوق
والدين و مذمت آن
و بيچاره كسى كه عاق پدر يا مادر باشد.نه در دنيا خير مىبيند و نه در آخرت.و
نهاز عمر خود بر مىخورد، و نه از عزت.يك لقمه نانى به دل خوش از گلوى او
فرونمىرود.و يك شربت آبى گوارا به كام او نمىرسد.و جميع آيات و اخبار بىشمارىكه
در خصوص ذم قطع رحم وارد شده استبه مذمت آن نيز دلالت مىكند.
حق - سبحانه و تعالى - مىفرمايد:
«و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر
احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما»
خلاصه معنى اينكه: حكم فرمود پروردگار به اينكه جز او را پرستش مكن و
بندگىننماى.و نسبتبه پدر و مادر احسان و نيكى به جاى آور، چنانچه يكى از ايشان يا
هر دودر نزد تو به سن پيرى برسند، اف بر روى ايشان مگوى.و چنانچه از تو چيزى
خواهشنمايند ايشان را رد مكن.و با ايشان سخن شايسته گوى» . (1)
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «زنهار! حذر كنيد
ازعقوق پدر و مادر، به درستى كه: بوى بهشت از هزار ساله راه شنيده مىشود، و با
وجوداين نمىشنود آن را كسى كه عاق باشد.و نه كسى كه قطع رحم كرده باشد.و نه
پيرزناكار.و نه كسى كه از راه تكبر جامه خود را بكشد» . (2)
و فرمود: «هر كه صبح كند، در حالتى كه پدر و مادر بر او غضبناك باشند، داخل صبح
مىشود در حالى كه دو در جهنم بر روى او گشوده است» . (3)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه از روى خشم نگاه
بهپدر و مادر كند، در حالتى كه پدر و مادر بر او ظلم كنند، خدا هيچ نمازى را از او
قبولنمىكند» . (4)
و فرمود: «چون روز قيامتشود، پردهاى از پردههاى بهشتبرداشته شود، و به
اينسبب از پانصد سال راه، هر كه را مشامى باشد بوى بهشت را مىشنود، مگر يك طايفه.
عرض شد كه: آن كيست؟ فرمود: عاق و الدين» . (5)
و فرمود: «اگر پستتر از اف گفتن بر روى پدر و مادر، چيزى مىبود، خدا از
آننهى مىفرمود.ادناى مرتبه عقوق، اف گفتن بر ايشان است.و از جمله عقوق استتيز
نظر كردن بر روى ايشان» . (6)
شخصى از حضرت امام موسى - عليه السلام - سؤال كرد كه: «چگونه است اگر كسىبه يكى
از فرزندان خود گويد پدر و مادرم فداى تو باد، آيا باكى دارد يا نه؟ فرمود: چنين
مىبينم كه اگر پدر و مادر او زنده باشند، اين از عقوق باشد و اگر مرده باشندباكى
نيست» . (7)
و اخبار در ذم عقوق و الدين بسيار، بلكه به اتفاق علما، از گناهان كبيره است.و
باوجود اختلاف ايشان در عدد گناهان كبيره، هيچ يك خلاف در كبيره بودن
آننكردهاند.و اكثر اخبارى كه در بيان كباير وارد شده است، متضمن عقوق والدين هست.
و در بعضى از اخبار قدسيه وارد است كه: پادشاه عالم فرمود كه: «به عزت و جلال،و
بلندى شان خودم سوگند، كه اگر عاق والدين عبادت جميع پيغمبران را بكند از اوقبول
نمىكنم» . (8)
و اول چيزى كه در لوح محفوظ نوشته شد، اين بود كه: «منم خدائى كه بجز منخدائى
نيست.هر كه پدر و مادر از او راضى باشند من نيز از او راضى هستم.و هر كهپدر و مادر
بر او خشمناك باشند من نيز بر او خشمناكم» . (9)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «جميع مسلمين در روز قيامت
مرا خواهند ديد، مگر عاق والدين، و شراب خوار، و كسى كه نام مرا بشنود و صلوات بر
مننفرستد» . (10)
و همين قدر از براى عاق والدين كافى است كه: پيغمبر خدا بر او نفرين كرد و
فرمود: «هر كه پدر و مادر، يا يكى از آنها را ادراك كند، و او را از خود راضى نسازد
هرگزآمرزيده مباد.جبرئيل بر نفرين آن حضرت آمين گفت» . (11)
در اسرائيليات رسيده است كه: «خداى - تعالى - به موسى وحى فرمود كه: هر كه
باوالدين خود نيكوئى كند، و با من عقوق نمايد او را نيكوكار مىنويسم.و هر كه با
مننيكى كند، و عاق و الدين باشد او را عاق مىكنم» . (12)
و در اخبار بسيار وارد، و به تجربه و عيان ثابت است كه: هر كه بدى با پدر و
مادر، يايكى از آنها نمايد عمر او كوتاه و زندگانى او به تلخى مىگذرد.و فقر و
پريشانى به اوهجوم مىآورد.و سكرات مرگ بر او شديد مىگردد.و جان كندن بر او دشوار
مىشود.
و همچنين از اخبار و آثار و تجربه روزگار، مستفاد است كه: نفرين پدر بر فرزند
بهدرجه استجابت مىرسد.پس هان هان اى جان برادر! با هوش باش و بر جان خود رحمكن.و
از تيغ عقوق پدر و مادر حذر نماى.و ياد آور طول تصديع و زحمت ايشان را درپرورش تو،
بنگر خود بىخوابى كشيدند تا تو را خواب كنند.و گرسنگى خوردند تا تو راسير
كنند.سالهاى سال ترا در آغوش مهربانى كشيدهاند، و به شيره جان پروريدهاند وعمر و
جان خود را در راه تو صرف نمودهاند.زهى بىمروتى و بىانصافى كه بعد ازآنكه اندك
قوتى در خود بيابى، همه آنها را فراموش كنى.
جوانى سر از راى مادر بتافت دل دردمندش در آذر (13) بتافت
چو بيچاره شد پيشش آورد مهد (14)
كه اى سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نيروى و حالت نبود مگس راندن از خود مجالت نبود
تو آنى كه از يك مگس رنجهاى كه امروز سالار و سرپنجهاى
و بدان كه: عقوق پدر و مادر عبارت است از: خشم آوردن و شكستن دل، و آزردنخاطر
ايشان.و به هر نوع كه دل ايشان آزرده شود عقوق حاصل مىشود و آدمىمستحق عذاب الهى
و بلاى غير متناهى مىگردد، خواه به زدن باشد، يا دشنام دادن، ياصدا به ايشان بلند
كردن، يا تيز بر ايشان نگريستن، يا از ايشان روى گردانيدن و بىاعتنائى يا نافرمانى
ايشان نمودن در امرى كه اطاعت ايشان لازم است.چنانچه مذكورخواهد شد.
فضيلت نيكى به
والدين
و مخفى نماند كه: ضد عقوق«بر والدين» و احسان به ايشان است.و آن از
اشرفسعادات و افضل قربات است.و در آيات بسيار و اخبار بىشمار، امر و ترغيب به آن
شده.
حضرت آفريدگار مىفرمايد: «و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل ربارحمهما كما
ربيانى صغيرا».
خلاصه معنى آنكه: «در نزد ايشان تذلل و انكسار و فروتنى و خاكسارى كن، وبگو: بار
پروردگارا! پدر و مادر مرا رحمت كن.همچنان كه در حالت طفوليت و خردىمرا پروريدند»
. (15)
و باز مىفرمايد:
«و اعبدو الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا».
يعنى: «خدا رابندگى كنيد.و چيزى را شريك او مگردانيد.و نسبتبه پدر و مادر،
احسان و نيكويىكنيد» . (16)
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «نيكويى با پدر و مادر،
افضلاست از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا» . (17)
و مروى است كه: مردى به نزد آن سرور آمد.عرض كرد: «يا رسول الله! مرا
وصيتىفرماى.فرمود: شرك به خدا نياور.اگر چه ترا به آتش بسوزانند و عذاب كنند.كه
بايددل تو به ايمان مطمئن باشد.و پدر و مادر خود را اطاعت كن و نيكويى به ايشان
كن،خواه زنده باشند و خواه مرده.و اگر تو را امر كنند كه دست از مال و اهل خود
بردار،پس چنان كن» . (18)
«و ديگرى به نزد آن حضرت آمد، و از نيكويى با پدر و مادر سؤال كرد.فرمود كه:
نيكويى كن با مادر خود، نيكويى كن با مادر خود، نيكويى كن با مادر خود و نيكويىكن
با پدر خود، نيكويى كن با پدر خود، نيكويى كن با پدر خود.و ابتدا مادر را ذكركرد.و
بعد از آن پدر را فرمود» . (19)
و جوانى به خدمت آن سرور آمد و عرض كرد كه: «من مردى جوان هستم، ودوست دارم كه
در راه خدا جهاد كنم، و مادرى دارم كه از آن اكراه دارد.فرمود:برگرد به نزد مادر
خود باش، به خدايى كه مرا به حق برانگيخته است، كه آرام گرفتنمادر تو به تو در يك
شب، بهتر است از يك سال جهاد در راه خدا» . (20)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: «افضل اعمال، نماز در وقتاست.و
نيكويى با والدين.و جهاد در راه خدا» . (21)
مردى به آن حضرت عرض كرد كه: «پدر من بسيار پير شده است، و ضعف بر اومستولى
گشته، هرگاه اراده قضاى حاجت داشته باشد، ما او را برداريم.فرمود: بلى، اگرتوانى
چنان كن و به دستخود لقمه بدهان او بگذار، كه فردا به كار تو خواهد آمد» .
(22)
و شخصى به آن حضرت عرض كرد كه: «پدر و مادرى دارم كه مخالف مذهبحقاند.حضرت
فرمود: با ايشان نيكويى كن.همچنان كه با پدر و مادرى كه از دوستانما باشند نيكويى
مىكنى» . (23)
و شخصى به خدمتحضرت امام رضا - عليه السلام - عرض كرد كه: «من دعا به پدرو
مادر خود كنم هرگاه مذهب حق را نداشته باشند؟ فرمود: دعا كن به ايشان و تصدق ازجانب
ايشان كن.و اگر زنده باشند با ايشان مدارا كن» . (24)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «سه چيز است كهخداوند
عالم - جل شانه - از براى احدى رخصت در ترك آن قرار نداده: رد امانتبهبر و فاجر.و
وفاى به عهد از براى بر و فاجر.و نيكويى با والدين، خواه بر باشند و خواهفاجر».
(25)
و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود كه: «چه باز مىدارد مردى از شما را
كهنيكويى كند با والدين خود، خواه زنده باشند و خواه مرده كه نماز از براى ايشان
كند، وتصدق از براى ايشان نمايد، و حجبه جهت ايشان بجا آورد، و روزه از براى
ايشانبگيرد، تا ثواب آنچه كرده است از براى ايشان باشد و مثل آن ثواب نيز از براى
اوباشد.و به آن جهتخداى - تعالى - خير بسيار از براى او زياد كند» . (26)
و اخبار در اين خصوص از حد متجاوز، و بيان از ذكر آنها عاجز است.
پس هر مؤمنى را سزاوار آن است كه: نهايت اهتمام در اكرام والدين و تعظيم
ايشاننمايد، و احترام ايشان را بجا آورد.و كوتاهى و تقصير در خدمت ايشان نكند.و
باايشان به نيكويى رفتار نمايد.و اگر به چيزى ضرورت داشته باشند، صبر نكند تا
آنهاطلب كنند، بلكه پيش از اظهار، به ايشان بدهد.همچنان كه در اخبار وارد شده
است.واگر با او درشتى كنند، اف بر روى ايشان نگويد.و اگر او را بزنند عبوس
نكند.بلكهبگويد خدا شما را بيامرزد.و تند به ايشان نگاه نكند.و صدا بالاى صداى
ايشان بلندنكند.و دستخود را بالاى دست ايشان نگذارد.و پيش روى ايشان راه نرود.
و همهاينها در حديث «صحيح» ، از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى
است. (27)
بلكه «مهما امكن» در نزد ايشان ننشيند، و هر چه در ذلت و خاكسارى و تواضع
وفروتنى براى ايشان مبالغه كند، اجر او بيشتر و فايده دنيويه و اخرويه او زيادتر
است.
و بالجمله، فرمانبردارى ايشان، و طلب خشنودى ايشان واجب است، مگر در امر بهفعل
حرام يا ترك واجب عينى، كه خلافى ميان علما نيست، كه اطاعت والدين در آنهاواجب
نيست.و در واجبات كفائيه خلاف است.و مذهب جمعى از علما آن است كه:
فعل آنها بدون رضاى والدين جايز نيست.و بعضى ديگر مستحب مىدانند اذن والدينرا
در آن.
اما در غير واجبات، از افعال مباحه و مستحبه، پس اگر در ترك آنها ضررى «معتد
به» به او نباشد، ظاهر آن است كه خلافى در ميان علما در وجوب اطاعت والديننباشد.و
هرگاه والدين يا يكى از آنها امر به ترك آن كنند، مخالفت در آن حرام است.
و اگر در آن ضررى باشد كه «معتد به» باشد بعضى از علما اطاعت در آن را
واجبنمىدانند.و اطلاق كلام بعضى ديگر دلالت مىكند بر وجوب فرمانبردارى، و
حرمتمخالفت ايشان در مباحات و مستحبات، مطلقا.
و از كلام والد ماجد حقير - رحمه الله - در «جامع السعادات» نيز چنين
مستفادمىشود.و ترجمه كلام ايشان اين است كه: بالجمله اطاعت والدين و طلب رضاى
ايشانواجب است.پس، از براى فرزند جايز نيست كه: مرتكب هيچ يك از افعال مباحات
ومستحبات شود، بدون اذن ايشان.
بعد از آن مىفرمايد: و از اين جهت است كه فتواى علما بر اين است كه: جايز
نيستسفر كردن از براى تحصيل علم، بدون اذن ايشان، مگر از براى تحصيل علمى كه
واجبعينى باشد، چون: تحصيل مسائل نماز و روزه و اصول دين.اگر در شهرى كه هست كسى
نباشد كه آنها را تعليم كند، و اگر در آن شهر كسى باشد، مسافرت جايز نيست.
(28) و آنچه را كه فرمودهاند مطابق آن است كه از آيات و اخبار مستفاد
مىشود.پسبايد سعى نمود كه فعلى كه مخالف خواهش ايشان باشد از آدمى سرنزند.
مروى است كه: «مردى از يمن به خدمتبرگزيده ذوالمنن آمد، كه در خدمت آنحضرت
جهاد كند.حضرت فرمود كه: برگرد و اذن از پدر و مادر خود طلب كن، كهاگر اذن دادن
جهاد كن و الا با ايشان نيكوئى كن تا توانى، به درستى كه اين بهتر است، ازهمه
چيزهائى كه خدا به آن امر فرموده است، بعد از توحيد» . (29) و ديگرى به
جهت جهاد به خدمت آن سرور عباد آمد، حضرت فرمود: «آيا مادردارى؟ عرض كرد:
بلى.فرمود: برو ملازم او باش، به درستى كه بهشت در زير قدماوست» . (30)
و ظاهر از اخبار و آثار، و مستفاد از تجربيات، آن است كه: همچنان كه تحصيلرضاى
والدين، اعظم وسايل نجات آخرت است، همچنين وسيلهاى از براى طول عمر،و جمعيت احوال،
و انتظام امر معاش در دنيا نيز بهتر از احسان به ايشان نيست.
و بدان كه: حكم هر يك از والدين مثل حكم هر دو است و فرقى ندارند.بلى، تاكيددر
مراعات جانب مادر بيشتر، و آنچه از اخبار مستفاد مىشود حق او افزونتر است.وهر گاه
پدر يا مادر، امر به ترك واجبى يا فعل حرامى كنند، هر چند اطاعت ايشان واجبنيست،
اما تا تواند به ايشان مدارا كند، و به رفق و التماس، راى ايشان را منحرف سازد.
و اگر ممكن نشود، تا تواند به نوعى كند كه بىاطلاع ايشان حق را به جا آورد.و
هر گاهكسى را پدر و مادر، هر دو باشد، و مخالفت ميان ايشان در امرى واقع شود، كه
فرزندهرگاه كه خواهد يكى را راضى كند ديگرى شكسته خاطر گردد، بايد سعى كند در
اتفاقايشان، و اصلاح ميان ايشان به هر طريقى كه ممكن باشد، اگر چه بايد واسطه
برانگيزد، يابه مجتهد عرض كند كه ايشان را بطلبد و موعظه و نصيحت كند.
و مخفى نماند كه: حق برادر بزرگتر بر كوچكتر نيز عظيم، و بر اهل ايمان
ملاحظهآن لازم، و اطاعت او را مهما امكن از دست ندادن اولى است.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حق برادر بزرگ بر كوچك مثلحق
پدر استبر فرزند» . (31)
فصل: حقوق همسايگان
بدان كه: همچنان كه از براى پدر و مادر و خويشان و منسوبان حقى است همچنين
ازبراى همسايگان نيز از جانب پروردگار، حق ثابتى است، كه آن را «حق جوار» گويند.وآن
نزديك به حق خويشان است.و از براى همسايگان، علاوه بر حق برادرى، حقوقىديگر است كه
هر كه كوتاهى كند گناهكار خواهد بود.
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «همسايگان، سه طايفهاند:
همسايهاى است كه: او را يك حق است.و همسايهاى است كه: او را دو حق است
وهمسايهاى است كه: او را سه حق است.پس، آن كه سه حق دارد، همسايهاى است كه:
مسلمان باشد و خويش باشد، او را حق همسايگى و اسلام و حق خويشى است.و آنكه دو حق
دارد، همسايهاى است كه: مسلمان باشد و خويش نباشد، و از براى او حقهمسايگى و حق
برادرى است، كه حق اسلام است.و آن كه يك حق دارد، همسايهاىاست كه: كافر باشد،
همين او را حق همسايگى است و بس» . (32)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «نيكو همسايگى كن با همسايگان تا مسلمانباشى»
. (33)
و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه ايمان به خدا و روز قيامتدارد
بايد با همسايه خود اكرام كند» . (34)
روزى به آن حضرت عرض شد كه: «فلان زن روزها روزه مىگيرد و شبها بهعبادت
مىگذارند و ليكن همسايگان خود را اذيت مىرساند.فرمود: او از اهل جهنماست» .
(35)
و از حضرت امير - عليه السلام - مروى است كه: «حضرت رسول - صلى الله عليهو آله
- نوشت ميان مهاجر و انصار، و هر كه ملحق به ايشان است از اهل يثرب، كه: همسايه
آدمى مثل نفس اوست، كه بايد به او ضرر نرساند.و حرمت همسايه بر همسايهمثل حرمت
مادر است» . (36)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «نيكويى با همسايگان باعث
زيادتى عمر و آبادى ديار مىگردد» . (37)
و فرمود كه: «از ما نيست كسى كه نيكويى با همسايه نكند» . (38)
و فرمود كه: «حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرموده است كه: ايمان به
مننياورده است هر كه سير بخوابد و همسايه او گرسنه باشد» . (39)
منقول است كه: «چون بعد از جدائى يعقوب از يوسف، بنيامين نيز از او جدا
افتاد،فرياد بركشيد كه: «پرودگارا! مرا رحم نمىكنى، كه چشم مرا گرفتى و مرا نابينا
كردى وپسر مرا نيز گرفتى؟» خدا به او وحى فرستاد كه: «چرا در فلان روز گوسفندى كشتى
وكباب كردى و خوردى و فلان شخص در همسايگى تو روزه بود به او چيزى ندادى؟ !» بعد از
آن هر صبح و شام منادى يعقوب ندا مىكرد كه: از منزل يعقوب تا يك فرسخراه، هر كه
بخواهد نهار يا شام بخورد، به منزل يعقوب حاضر گردد» . (40)
و مروى است كه: «در روز قيامت، همسايه فقير چنگ زند بر دامن همسايه غنى، وگويد:
پروردگارا! از او بپرس كه چرا در را بر روى من بست و احسان خود را از من منعنمود؟»
. (41)
چنان مدان كه: حق همسايه همين است كه او را اذيت نرسانى، چون اين تخصيص
بههمسايه ندارد، و اين حقى است كه از براى همه كس ثابت است.بلكه بايد علاوه بر
اين،با او به مهربانى و ملاطفتسلوك كرد.و احسان خود را از او دريغ نداشت.و آنچه
بهآن محتاج باشد و تو آن را مالك باشى از او مضايقه نكنى، و او را مانند شريك در
مالخود بدانى.و بر او سلام كنى.و دراز نفسى با او نكنى.و از مخفيات احوال او
كهمىخواهد پوشيده باشد تفتيش نكنى.و در مرض، او را عيادت كنى.و در مصيبتبه
«تعزيت» (42) او حاضر شوى.و در عزا با او همراهى كنى.و در شادى، تهنيت
او را نمائى.
و اگر به عيبى از او مطلع شوى بپوشانى.و اگر از او خطايى سرزند عفو كنى.و اگر
خواهدبر ديوار خانه تو حملى كند مانع نشوى.و اگر خواهد ناودانى به فضاى خانه تو
گذاردمضايقه نكنى.و اگر خاكروبه بر در خانه تو بريزد، منع نفرمائى.و از اسباب خانه،
چونديگ و ظروف و تبر و تيشه و نمك و آتش و امثال اينها، آنچه خواهد دريغ
ندارى.واگر خواهد از راهى كه مختص تو است آمد و شد نمايد، تنگ نگيرى.و چشم خود از
اهل و عيال او نگاهدارى.و چون در خانه نباشد غافل از خانه او نشوى.و با اولاد اولطف
و مهربانى كنى.و به آنچه مصلحت دين و دنياى او باشد، او را ارشاد نمائى.و اگراز تو
يارى خواهد او را يارى كنى.و اگر قرض طلبد او را قرض دهى.و بناى خانه خودرا بدون
اذن او بر او بلند نگردانى، كه هواى خانه او را حبس كند.و چون از اطعمهلذيذه به
خانه آورى، از براى او بفرستى، و اگر نفرستى پنهان كنى، تا اطفال او مطلعنشوند و
خواهش داشته باشند و نتوانند.و امثال اينها.
و مخفى نماند كه: در شناختن همسايگى، رجوع به عرف مىشود، يعنى: هر كه رامتعارف
باشد كه همسايه گويند، اين حقوق از براى او ثابت است.
و از بعضى اخبار مستفاد مىشود كه: «از چهار طرف خانه تا چهل خانه همسايه
هستند» . (43)
صفت نهم: مذمت
عيبجوئى كردن
و اين، از علامات خباثت نفس و عيبناك بودن صاحب آن است، چون هرعيبدارى طالب
اظهار عيوب مردم است.بلكه هر كه در آيات و اخبار ائمه اطهار - سلام الله عليهم -
تتبع داشته باشد، بر او معلوم مىشود كه: هر كه در صدد عيبجوئىمردم و رسوا كردن
ايشان است، خبيثترين افراد انسان، و رذلترين ايشان است.
خداوند عالم - جل شانه - مىفرمايد:
«ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم».
يعنى: «به درستى كه: كسانى كه دوست دارند اعمال ناشايست ازمؤمنين ظاهر گردد، از
براى ايشان آماده است عذاب دردناك» . (44)
از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند: «هر كه ظاهر
كندعمل ناشايست كسى را، مثل آن است كه خود به جاى آورده باشد.و هر كه سرزنش
كندمؤمنى را به چيزى، نميرد تا خود به آن مبتلا گردد» . (45)
كسى كو با كسى بدساز گردد بدو روزى همان بد باز گردد
روزى آن سرور بر منبر برآمد، و به صداى بسيار بلند كه زنان در خانههاى
خودمىشنيدند، فرمود: «يا معشر من اسلم بلسانه و لم يسلم بقلبه» .يعنى: اى گروهى
كه به زبان،اسلام آوردهايد، و دل شما از مسلمانى خالى است، تجسس لغزشها و عيوب
مسلمين رانكنيد به درستى كه: هر كه در صدد و عيبجوئى مسلمانان باشد، خدا عيبجوئى او
را مىكند.و هركه خدا عيبجوئى او را كند او را رسوا مىگرداند» . (46)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نزديكترين حالات
بندهبه كفر، آن است كه: با مردى در دين برادر باشند و بديها و لغزشهاى او را
بشمارد ونگاهدارد، كه روزى او را به آنها سرزنش نمايد» . (47)
و احمق كسى كه خود به هزار عيب آلوده و سر تا پاى او را معصيت فروگرفته وخود از
آن چشم مىپوشد و زبان به عيوب ديگران مىگشايد.و اگر هيچ عيبى از براىاو نباشد،
همين صفت عيبجوئى بالاترين معايب است، و از خباثتباطن او مردم را خبرمىدهد. پس،
بايد اول عيب خود را ديد، و بعد از آن چشم به ديگران گشود.
حضرت باقر - عليه السلام - فرمود كه: «همين قدر كافى است در عيب آدمى، كه: ازخود
كور باشد و به مردم بينا باشد.يا سرزنش كند ديگرى را به چيزى كه خود نمىتواندترك
آن را كرد» . (48)
فضيلت عيب پوشى كردن
و مخفى نماند كه: ضد اين صفتخبيثه، عيب پوشى كردن و پرده بر بديهاى
مردمافكندن است.و ثواب آن بسيار، و فضيلت آن خارج از حيز شمار است.
صاحب مسند رسالت، و شافع روز قيامت مىفرمايد كه: «هر كه پرده بپوشد بر
عيبمسلمانى، خداى - تعالى - بپوشاند عيوب او را در دنيا و آخرت» . (49)
و فرمود كه: «هيچ بندهاى عيب بنده ديگر را نپوشاند، مگر اينكه خداى - تعالى -
درروز قيامت عيب او را مىپوشاند» . (50)
بلى:
ستر (51) كن تا بر تو ستارى كنند تا نه بينى ايمنى بر كس مخند
و نيز فرموده است كه: «هيچ فردى نمىبيند امر ناشايستى از برادر مسلم خود پس
آنرا بپوشاند، مگر اينكه داخل بهشت مىگردد» . (52)
و همين قدر در شرافت پرده پوشى كافى است كه: يكى از جمله صفات آفريدگار، «ستار»
است.و از شدت اهتمام الهى در ستر بديهاى بندگان، ثبوت بدترين فواحش را كهزنا باشد،
به نوعى مقرر فرموده كه بسيار كم اتفاق مىافتد كه ثابتشود، زيرا قرار داد دراثبات
آن، بر شهادت چهار نفر شاهد عادل نهاد، كه مشاهده آن عمل را چون ميل درسرمهدان
كرده باشند.
پس، اى برادر! پروردگار عالم را بنگر كه چگونه پرده افكنده استبر امرگناهكاران
از بندگان خود در دنيا، و راه ظهور آن را بسته و به فضيحت عاصيان راضىنگشته.بلكه
هر روزى چندين معصيت از تو سر مىزند، و خداوند عالم همه را مىبيند ومىداند و
پرده از آن بر نمىدارد.
كس نمىداند ز تو جز اندكى از هزاران جرم و بد فعلى يكى
نيك مىدانى تو و ستار تو جرمها و زشتى كردار تو
هر چه كردى جمله ناكرده گرفت طاعت ناكرده آورده گرفت
پس، هشيار باش و زبان به عيب ديگران مگشاى.و چنين ندانى كه: پرده پوشىپروردگار
ستار، همين در دار دنياست، و در عرصه عقبى پرده از روى كار برخواهدداشت.زنهار،
زنهار.
چون برآيد از بدان
نيكى و از نيكان بدى
در احاديث وارد شده است كه: «هرگاه خداى - تعالى - سر بنده را در دنيا
بپوشاند،كرم او از آن بالاتر است كه در آخرت ظاهر گرداند.و اگر در دنيا پرده از آن
براندازد،از آن كريمتر است كه دوباره در آخرت آن را ظاهر نمايد» . (53)
و نيز وارد شده است كه: «در روز قيامتبندهاى را بياورند كه گريان
باشد.خطابرسد كه: چرا مىگريى؟ عرض كند: گريه مىكنم بر آنچه در اين روز از عيوب
من درنزد آدميان و فرشتگان ظاهر خواهد شد.خداوند عالم مىفرمايد كه: اى بنده من! تو
رادر دنيا رسوا نكردم، و حال آنكه تو مشغول معصيت من بودى و مىخنديدى، چگونهامروز
تو را رسوا مىكنم، و حال اينكه معصيت نمىكنى و گريانى» . (54)
مروى است كه: «در فرداى محشر جناب پيغمبر - صلى الله عليه و آله - از داور
اكبرمسئلت مىنمايد كه: محاسبه امت او را در حضور فرشتگان و پيغمبران و ساير
امتاننكند، تا عيوب آنها بر ايشان ظاهر گردد، بلكه به حساب ايشان چنان برس كه بجز
تو ومن، ديگر كسى بر آن مطلع نگردد.خطاب الهى رسد كه: اى حبيب من! من به بندگانخود
از تو مهربانترم، چون تو روا ندارى كه عيوب ايشان نزد غير تو ظاهر شود، من روا
ندارم كه بر تو هم ظاهر گردد و ايشان در پيش تو شرمسار شوند.من خود به تنهائى
بهمحاسبه ايشان پردازم، و چنان كه بجز من احدى بر عيوب ايشان مطلع نگردد» .
(55)
پس هرگاه عنايت پروردگار در پوشيدن عيوب بندگان تا به اين حد بوده باشد، پساى
مسكين غافل، و اى مبتلاى به انواع عيوب و رذايل، ترا چه افتاده است كه اين پردهاز
عيوب بندگان خدا بر مىدارى، و سعى در فاش كردن بديهاى ايشان مىنمائى، و زبانهرزه
خود را به مذمت ايشان مىگشائى؟ از خود غافلى كه به چه عيوب گرفتارى، و بهچه اعمال
ناشايسته در كارى! اندكى ديده بگشاى، و به سراپاى خود نظر كن و صفحهضمير خبيثخود
را مطالعه كن، و چاره از عيوب خود كن.
در كوى و در چهى اى قلتبان (56)
دستبردار از سبال (57) ديگران
اى خنك جانى كه عيب خويش ديد هر كه عيبى گفت آن بر خود خريد
غافلند اين خلق از خود اى پدر لاجرم گويند عيب يكديگر
هر كسى گر عيب خود ديدى ز پيش كى شدى فارغ وى از اصلاح خويش
اى جان برادر! ساعتى تامل كن، كه اگر كسى عيبى را از تو در پيش ديگران فاش
كند،حال تو چگونه خواهد بود، حال ديگران را هم بر خود قياس كن.و بدان كه: از اخبار
وآثار، واضح و روشن، و از تجربه، عيان و ثابت و مبين است، كه: هر كه ديگرى را
رسواكند خود نيز رسوا مىگردد، و هر كه عيب كسى را ظاهر كند عيب او نيز فاش
مىگردد.
پس، اى جان من! بر خود رحم كن، و اقتدا به پروردگار خود نما، و پرده بر
عيوببندگان افكن، و چشم خود را از ديدن عيوب مردم، كور، و گوش خود را كر، و
زبانخود را از گفتن، لال ساز.
پىنوشتها:
1. اسراء، (سوره 17)، آيه 23.
2. كافى، ج 2، ص 349، ح 6.
3. احياء العلوم، ج 2، ص 192.و محجة البيضاء، ج 3، ص 434.
4. كافى، ج 2، ص 349، ح 5.
5. كافى، ج 2، ص 348، ح 3.
6. كافى، ج 2، ص 349، ح 7.
7. بحار الانوار، ج 74، ص 69، ح 44.
8. جامع السعادات، ج 2، ص 263.
9. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 627، ح 16، (با اندك تفاوتى)
10. جامع السعادات، ج 2، ص 263.
11. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 630، ح 16.
12. محجة البيضاء، ج 3، ص 435.
13. آتش.
14. گهواره
15. اسراء، (سوره 17)، آيه 24.
16. نساء، (سوره 4)، آيه 36.
17. احياء العلوم، ج 2، ص 192.و محجة البيضاء، ج 3، ص 434.
18. كافى، ج 2، ص 158، ح 2.
19. كافى، ج 2، ص 162، ح 17
20. كافى، ج 2، ص 163، ح 20.
21. كافى، ج 2، ص 158، ح 4.
22. كافى، ج 2، ص 162، ح 13.
23. كافى، ج 2، ص 162، ح 14.
24. كافى، ج 2، ص 159، ح 8.
25. كافى، ج 2، ص 162، ح 15.
26. كافى، ج 2، ص 159، ح 7
27. كافى، ج 2، ص 157، ح 1.و بحار الانوار، ج 74، ص 39، ح 3
28. جامع السعادات، ج 2، ص 266.
29. محجة البيضاء، ج 3، ص 437.
30. محجة البيضاء ج 3، ص 437.
31. كنز العمال، ج 16، ص 466، خ 45473.
32. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 79، ح 14. (ط، قديم) .
33. بحار الانوار، ج 69، ص 368، ح 4.
34. كنز العمال، ج 9، ص 55، خ 24919.
35. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 79، ح 14.
36. وسائل الشعيه، ج 8، ص 487، ح 2
37. وسائل الشيعه، ج 8، ص 489، ح 4.
38. وسائل الشيعه، ج 8، ص 488، ح 5 و 6.
39. وسائل الشيعه، ج 8، ص 490، ح 1.
40. وسائل الشيعه، ج 8، ص 490، ح 2.
41. احياء العلوم، ج 2، ص 189.
42. سر سلامتى گفتن
43. كافى، ج 2، ص 669، ح 2.
44. نور، (سوره 24)، آيه 19.
45. كافى، ج 2، ص 356، ح 2
46. كافى، ج 2، ص 355، ح 4.
47. كافى، ج 2، ص 355، ح 6.
48. بحار الانوار، ج 69، ص 393، ح 72.
49. كنز العمال، ج 3، ص 250، خ 6393 و 6394.
50. كنز العمال، ج 3، ص 248، خ 6383.
51. پرده پوش.
52. كنز العمال، ج 3، ص 251، خ 6397.
53. جامع السعادات، ج 2، ص 271.
54. جامع السعادات، ج 2، ص 272
55. جامع السعادات، ج 2، ص 272.
56. «قلتبان» به معنى: قرمساق و ديوث و قواد است.
57. دشنام دادن.
|