معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۳۷ -


صفت چهارم: ترك اعانت مسلمين و عدم اهتمام در امور ايشان

و منشا اين صفت، اگر عداوت يا حسد باشد، از رذايل قوه غضبيه خواهد بود.و اگر باعث آن، كسالت، يا بخل، يا ضعف نفس باشد از نتايج قوه شهويه محسوب خواهد شد.

و بالجمله شكى نيست كه: اين، از رذايل صفات، و از جمله مهلكات، و علامت‏ضعف ايمان و باعث‏حرمان از درجات «جنان‏» (1) است.و احاديث و اخبار در مذمت‏آن بسيار وارد شده.

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه مضايقه كند ازاعانت‏برادر مسلم خود و بر آوردن حاجت او، مبتلا مى‏شود به اعانت كردن كسى كه‏در اعانت او گناه باشد و هيچ مزدى از براى او نباشد» . (2)

و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر مردى از شيعيان ما كه يكى‏از برادران او به نزد او آيد و از او در حاجتى استعانت جويد و آن مرد با وجود قدرت،اعانت او را نكند خدا مبتلا سازد او را به اعانت كردن دشمنان ما، تا به واسطه آن، خدادر روز قيامت او را عذاب كند» . (3)

و فرمود كه: «هر مؤمنى منع نمايد از مؤمن ديگر چيزى را كه به آن محتاج باشد، وآن شخص قادر بر رسانيدن آن به او باشد - از خود يا از جاى ديگر - خدا در روز قيامت‏او را باز مى‏دارد در حالتى كه روى او سياه و چشم او كبود و دستهاى او به گردن بسته‏باشد. پس خطاب مى‏رسد كه: اين است‏خيانتكارى كه خيانت‏با خدا و پيغمبر نموده. پس امر مى‏شود كه: او را به جهنم افكنند» . (4)

روزى آن سرور به جمعى كه در خدمت او حاضر بودند فرمود: «چه شده است‏شمارا كه استخفاف به ما مى‏كنيد؟ مردى از اهل خراسان برخاست و عرض كرد: معاذ الله كه‏ما استخفاف به تو يا به چيزى از فرموده تو كنيم.حضرت فرمود: تو يكى از آنهائى كه‏به من استخفاف كردى.عرض كرد معاذ الله.حضرت فرمود: آيا نشنيدى كه فلان‏شخص در نزديكى منزل جحفه وقتى كه مى‏آمدى مى‏گفت: مرا به قدر يك ميل سواركن كه و الله خسته شده‏ام، و تو سر راست نكردى، پس استخفاف به او كردى.و هر كه‏استخفاف به مؤمنى كند به ما استخفاف كرده است و حرمت‏خداى - عز و جل - را ضايع‏نموده است‏» . (5)

و فرمود: «هر كه به جهت‏حاجتى به نزد برادر خود رود و او قدرت بر روا كردن آن‏داشته باشد و روا نكند، خدا بر او مسلط مى‏كند افعى را كه انگشت ابهام او را در قبر بگزد، تا روز قيامت‏» . (6)

و از حضرت امام موسى كاظم - عليه السلام - منقول است كه: «هر كه به نزد مردى ازبرادران خود رود و پناه بر او برد به جهت كارى، و او با وجود قدرت، او را پناه ندهد،به تحقيق كه قطع ولايت‏خدا را كرده است‏» . (7)

و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه اهتمام دردرست كردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست، به شرط قدرت‏» . (8)

فصل: اهتمام در ثواب قضاى حوائج مسلمين و اعانت‏بر ايشان

ضد اين صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمين، و سعى در اعانت وبرآوردن مهمات ايشان است.و اين، از صفات شريفه، و ثواب به جا آوردن آن‏بى‏حد و نهايت است.

طريقت‏بجز خدمت‏خلق نيست به تسبيح و سجاده و دلق (9)

نيست‏ره نيك مردان آزاده گير چو استاده‏اى دست افتاده گير

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرموده كه: «هر كه يك حاجت‏برادر خود رابر آورد، چنان است كه در همه عمر خود خدا را خدمت كرده است‏» . (10)

و فرمود: «هر كه راه رود به جهت‏حاجت‏برادر خود در يك ساعت از شب يا روز،خواه آن را بر آورد يا نه بهتر است از براى او از اعتكاف دو ماه‏» . (11)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه برود در پى‏بر آوردن حاجت‏برادر مسلم خود، خداى - تعالى - هفتاد و پنج هزار ملك را امرمى‏فرمايد كه او را سايه بيندازند.و هيچ قدمى بر نمى‏دارد مگر اين كه خدا از براى اوحسنه مى‏نويسد و سيئه را محو مى‏كند.و درجه او را بلند مى‏گرداند.و چون از حاجت‏او فارغ شد ثواب حج و عمره از براى او ثبت مى‏كند» . (12)

و فرمود: «هر كه برادر او حاجتى به نزد او بياورد و او نتواند روا كند و دل او مشغول‏شود به اينكه اگر مى‏توانست روا كند روا مى‏كرد خداى - تعالى - به اين جهت او را داخل بهشت مى‏كند» . (13)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه بر آورد حاجتى‏از برادر مؤمن خود را، خداى - تعالى - در روز قيامت صد هزار حاجت او رابر مى‏آورد، كه يكى از آنها داخل كردن اوست‏به بهشت.و يكى ديگر آن است كه: خويشان و برادران و آشنايان او را داخل بهشت مى‏كند، اگر دشمن اهل بيت نباشند» . (14)

يكى خار پاى يتيمى بكند به خواب اندرش ديد صدر خجند (15)

همى گفت و در روضه‏ها (16) مى‏چميد (17) كزان خار بر من چه گلها دميد

و فرمود: «بر آوردن حاجت‏برادر مؤمن، بهتر است از آزاد كردن هزار بنده.و سواركردن هزار پياده، كه در راه خدا جهاد كنند» . (18)

و فرمود كه: «برآوردن حاجت‏برادر مؤمنى محبوب‏تر است در نزد خدا از بيست‏حج، كه صاحب آن در هر حجى صد هزار دينار در راه خدا انفاق كرده باشد» . (19)

و فرمود: «هر كه اين خانه را يك طواف كند، شش هزار حسنه از براى او نوشته‏مى‏شود.و شش هزار سيئه از او محو مى‏شود.و شش هزار درجه بلند مى‏شود.وشش هزار حاجت او برآورده مى‏شود.و چون به نزديك «ملتزم‏» ، - كه موضعى است ازديوار خانه - رسد هفت در بهشت‏بر او گشوده مى‏شود.

راوى گويد عرض كردم كه: فداى تو شوم، اين فضيلت همه در طواف است؟ فرمودبلى.و خبر دهم ترا به بهتر از اين، بر آوردن حاجت مسلمانى افضل است از ده طواف‏» . (20)

و فرمود: «هر مؤمنى كه حاجتى به نزد برادر خود آورد، پس به درستى كه اين‏رحمتى است كه خدا به سوى او رانده و از براى او سبب ساخته است.پس اگر آن‏حاجت را بر آورد، رحمت را قبول كرده است.و اگر آن حاجت را رد كند - با وجودقدرت او بر قضاى آن - از خود رد كرده است رحمتى را كه خدا به سوى او فرستاده‏بود» . (21)

و فرمود: «هر كه راه رود در پى بر آوردن حاجت‏برادر مؤمن خود، از براى خدا تا آن را بر آورد، خداى - تعالى - ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از ماههاى‏حرام، و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام به جهت او مى‏نويسد.و كسى كه برود در پى‏روا كردن حاجت‏برادر خود و آن حاجت‏برآورده نشود، ثواب يك حج مقبول خدا به‏جهت او مى‏نويسد» . (22)

و حضرت موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود كه: «از براى خدا در روى زمين‏بندگانى است كه سعى مى‏كنند در حاجات مردم، ايشان‏اند كه در روز قيامت از هرخوف و ترسى ايمن‏اند.و هر كه سرورى در دل مؤمنى داخل كند، خدا در روز قيامت‏دل او را شاد مى‏گرداند» . (23)

كسى نيك بيند به هر دو سراى كه نيكى رساند به خلق خداى

خدا را بر آن بنده بخشايش است كه خلق از وجودش در آسايش است

و اخبار بر اين مضامين بسيار است، كه شرح دادن همه آنها ممكن نيست.و خود اين‏مطلب چندان ظاهر است كه احتياج به بيان ندارد، زيرا همه مردمان، بندگان خداوندمنان‏اند، و هر كه با بنده كسى نيكى كند همانا با او كرده است.بلكه بسا باشد كه مولا ازنيكى كردن به بنده او خشنودتر مى‏شود از نيكى كردن به خود او.پس كسى كه رضاى‏خدا را جويد، در كارگذارى بندگان او نهايت اهتمام را به جا مى‏آورد.

غم جمله خور در هواى يكى مراعات صد كن براى يكى

و هر كه را حق - سبحانه و تعالى - اقتدار آن داد كه كار مسلمانى را بسازد، بايد به‏شكرانه آن، به «طى امر» (24) آن پردازد.

چو خود را قوى حال بينى و خوش به شكرانه، بار ضعيفان بكش

ثواب اعانت‏بر مسلمين و برآوردن حاجات ايشان

و شكى نيست كه: برآوردن حاجات برادران دينى موجب سرور و خوشحالى ايشان‏مى‏گردد.و ثواب مسرور كردن برادر ايمانى نيز از حد و نهايت‏بيرون است.شاد كردن‏دلى بهتر از آباد كردن كشورى است.دلهاى غمناك، خانه خداوند پاك است.پس‏كسى كه آن را به شادى مرمت كند خانه خدا را مرمت كرده است.و هر كسى را نسبت‏بندگى خداست، و هر كه بنده كسى را شاد كند، مولاى او را شاد كرده است.

از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه سرور داخل دل مؤمنى كند، حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - را مسرور كرده‏است.و هر كه رسول را مسرور كند، خدا را مسرور كرده است.و همچنين غمناك‏ساختن مؤمن‏» . (25)

و نيز از آن سرور مروى است كه: «هر كه فرياد رسى كند مؤمن مضطرى را در وقت‏گرفتارى او، و او را از غم فرج دهد، و يارى كند او را به بر آوردن حاجت او،خداى - تعالى - مى‏نويسد از براى او هفتاد و دو رحمت‏خود را، كه يكى را در دنيا به اومى‏رساند و به آن امر معيشت او را به اصلاح مى‏آورد.و هفتاد و يك ديگر را ذخيره‏مى‏كند از براى روز قيامت و هولهاى آن روز» . (26)

و از سلطان سرير ارتضا على بن موسى الرضا - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه شادكند مؤمنى را از غم و اندوه، شاد مى‏كند خداى - تعالى - دل او را در روز قيامت‏» . (27)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر كه شاد كند مؤمنى را، مرا شادكرده است.و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است‏» . (28)

و فرمود كه: «محبوب‏ترين اعمال در نزد خداوند متعال - جل شانه - شاد كردن‏مؤمنان است‏» . (29)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «در آن چيزهائى كه‏خداوند - سبحانه - با بنده خود موسى - عليه السلام - راز گفت اين بود كه: فرمود مرابندگانى است كه بهشت‏خود را بر ايشان مباح فرموده‏ام، و ايشان را در بهشت‏صاحب اختيار خواهم ساخت.موسى عرض كرد: پرودگارا! ايشان چه طايفه‏اند؟ فرمود: كسى است كه دل مؤمنى را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود كه: «شخص‏مؤمنى در مملكت پادشاه جبارى بود، آن جبار قصد او كرد، آن مؤمن فرار كرد به‏ولايت كفار، و به خانه مرد مشركى فرود آمد.و آن شخص مشرك وى را جاى داد و بااو مهربانى كرد و ميهمانى او نمود.و چون هنگام وفات آن شخص كافر رسيد پروردگارعالم به او وحى فرستاد كه: قسم به عزت و جلال خودم كه اگر در بهشت تو را راه مى‏بود - يعنى كافر نمى‏بودى - ترا در آنجا ساكن مى‏كردم، اما بهشت‏حرام است‏بر كسى كه‏مشرك بميرد، و ليكن اى آتش دوزخ! او را بترسان و حركت ده و ليكن اذيت مرسان.وروزى از دو طرف روز به او خواهد رسيد» . (30)

و نيز آن حضرت فرمود كه: «چنان نپندارد كسى از شما كه چون مؤمنى را شاد كردفقط او را شاد كرده است، نه، بلكه و الله ما را شاد كرده است.بلكه و الله پيغمبر خدا راشاد كرده است‏» . (31)

و فرمود كه: «چون مؤمن از قبر خود بيرون آيد با او «مثالى‏» (32) بيرون خواهد آمد وبه او خواهد گفت: بشارت باد تو را به كرامت و سرور از جانب خدا.آن مؤمن خواهدگفت: خدا ترا به خير بشارت دهد.پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را بشارت‏خواهد داد.و چون به امر هولناكى رسند گويد: اين از تو نيست.و چون به خوبى رسندگويد: اين از تو است.و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور بارى - تعالى - باز دارد.پس چون امر الهى رسد كه او را به بهشت‏برند، آن مثال خواهد گفت كه:

بشارت باد ترا، كه خداى - تعالى - امر فرموده تو را به بهشت‏برند.آن مؤمن گويد خداتو را رحمت كند تو كيستى كه با من همراهى كردى و مرا بشارت رسانيدى؟ گويد: من‏آن سرورى هستم كه در دنيا مرا داخل دلهاى برادران خود مى‏كردى.خداى - تعالى - مرا خلق كرد كه تو را بشارت رسانم و در تنهائى انيس تو باشم‏» . (33)

و اين قدر كه از براى ادخال سرور بر برادران دينى فضيلت و ثواب وارد شده است‏همان قدر معصيت و عذاب در اندوهگين كردن آنهاست.و كسى كه شاد شود از غمناكى‏بندگان خدا، خبيث النفس و ناپاك طينت است.

و شكى نيست كه: اين صفت، ناشى از خباثت نفس است.و بسيارى از خبيث طبعان،به اين صفت مبتلا هستند، و در پى آن‏اند كه اخبار موحشه را به مردم رسانند.و چون‏خبرى شنيدند كه موجب غم و اندوه كسى است، آرام نمى‏گيرند تا آن خبر را به اورسانند.

پى‏نوشتها:


1. جمع «جنت‏» به معنى بهشت.

2. كافى، ج 2، ص 366، ح 1.

3. كافى، ج 2، ص 366، ح 2.

4. كافى، ج 2، ص 367، ح 1.

5. وسائل الشيعه، ج 8، ص 592، ح 1

6. كافى، ج 2، ص 194، ح 5.

7. كافى، ج 2، ص 366، ح 4.

8. كافى، ج 2، ص 163، ح 1.

9. پوستين و جامه درويشى.

10. بحار الانوار، ج 74، ص 302، ح 40.

11. احياء العلوم، ج 2، ص 185.

12. كافى، ج 2، ص 197 ح 3

13. كافى، ج 2، ص 196، ح 14.

14. كافى، ج 2، ص 193، ح 1.

15. از شهرهاى معروف ماوراء النهر است كه شهرى به نظافت و پاكى و پرميوه بودنش در آنجا نيست.

16. باغها و گلستانها.

17. با ناز راه مى‏رفت.

18. كافى، ج 2، ص 193، ح 3.

19. كافى، ج 2، ص 193، ح 4.

20. كافى، ج 2، ص 194، ح 8.

21. كافى، ج 2، ص 193، ح 5

22. كافى، ج 2، ص 195، ح 9.

23. كافى، ج 2، ص 197، ح 2.

24. پيمودن

25. كافى، ج 2، ص 192، ح 14.

26. كافى، ج 2، ص 199، ح 1.

27. كافى، ج 2، ص 200، ح 4.

28. كافى، ج 2، ص 188، ح 1.

29. كافى، ج 2، ص 189، ح 4.

30. كافى، ج 2، ص 188، ح 3

31. كافى، ج 2، ص 189، ح 6.

32. شيخ و جسم مثالى. (فلاسفه معتقدند كه: عالم مثال و اشباح، عالمى است ميان عالم ارواح و عالم اجسام،كه شبيه به عالم اجسام است.مثل صورت در آيينه كه جسم به نظر مى‏آيد اما جسم نيست.و ارواح بعد از مفارقت‏ابدان مثالى مى‏مانند تا قيامت) . رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص 1687.

33. كافى، ج 2، ص 190، ح 8