صفت چهارم: ترك
اعانت مسلمين و عدم اهتمام در امور ايشان
و منشا اين صفت، اگر عداوت يا حسد باشد، از رذايل قوه غضبيه خواهد بود.و اگر
باعث آن، كسالت، يا بخل، يا ضعف نفس باشد از نتايج قوه شهويه محسوب خواهد شد.
و بالجمله شكى نيست كه: اين، از رذايل صفات، و از جمله مهلكات، و علامتضعف
ايمان و باعثحرمان از درجات «جنان» (1) است.و احاديث و اخبار در
مذمتآن بسيار وارد شده.
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه مضايقه كند
ازاعانتبرادر مسلم خود و بر آوردن حاجت او، مبتلا مىشود به اعانت كردن كسى كهدر
اعانت او گناه باشد و هيچ مزدى از براى او نباشد» . (2)
و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر مردى از شيعيان ما كه يكىاز
برادران او به نزد او آيد و از او در حاجتى استعانت جويد و آن مرد با وجود
قدرت،اعانت او را نكند خدا مبتلا سازد او را به اعانت كردن دشمنان ما، تا به واسطه
آن، خدادر روز قيامت او را عذاب كند» . (3)
و فرمود كه: «هر مؤمنى منع نمايد از مؤمن ديگر چيزى را كه به آن محتاج باشد،
وآن شخص قادر بر رسانيدن آن به او باشد - از خود يا از جاى ديگر - خدا در روز
قيامتاو را باز مىدارد در حالتى كه روى او سياه و چشم او كبود و دستهاى او به
گردن بستهباشد. پس خطاب مىرسد كه: اين استخيانتكارى كه خيانتبا خدا و پيغمبر
نموده. پس امر مىشود كه: او را به جهنم افكنند» . (4)
روزى آن سرور به جمعى كه در خدمت او حاضر بودند فرمود: «چه شده استشمارا كه
استخفاف به ما مىكنيد؟ مردى از اهل خراسان برخاست و عرض كرد: معاذ الله كهما
استخفاف به تو يا به چيزى از فرموده تو كنيم.حضرت فرمود: تو يكى از آنهائى كهبه من
استخفاف كردى.عرض كرد معاذ الله.حضرت فرمود: آيا نشنيدى كه فلانشخص در نزديكى منزل
جحفه وقتى كه مىآمدى مىگفت: مرا به قدر يك ميل سواركن كه و الله خسته شدهام، و
تو سر راست نكردى، پس استخفاف به او كردى.و هر كهاستخفاف به مؤمنى كند به ما
استخفاف كرده است و حرمتخداى - عز و جل - را ضايعنموده است» . (5)
و فرمود: «هر كه به جهتحاجتى به نزد برادر خود رود و او قدرت بر روا كردن
آنداشته باشد و روا نكند، خدا بر او مسلط مىكند افعى را كه انگشت ابهام او را در
قبر بگزد، تا روز قيامت» . (6)
و از حضرت امام موسى كاظم - عليه السلام - منقول است كه: «هر كه به نزد مردى
ازبرادران خود رود و پناه بر او برد به جهت كارى، و او با وجود قدرت، او را پناه
ندهد،به تحقيق كه قطع ولايتخدا را كرده است» . (7)
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه اهتمام دردرست
كردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست، به شرط قدرت» . (8)
فصل: اهتمام در ثواب
قضاى حوائج مسلمين و اعانتبر ايشان
ضد اين صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمين، و سعى در اعانت وبرآوردن مهمات
ايشان است.و اين، از صفات شريفه، و ثواب به جا آوردن آنبىحد و نهايت است.
طريقتبجز خدمتخلق نيست به تسبيح و سجاده و دلق (9)
نيستره نيك مردان آزاده گير چو استادهاى دست افتاده گير
حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرموده كه: «هر كه يك حاجتبرادر خود رابر
آورد، چنان است كه در همه عمر خود خدا را خدمت كرده است» . (10)
و فرمود: «هر كه راه رود به جهتحاجتبرادر خود در يك ساعت از شب يا روز،خواه
آن را بر آورد يا نه بهتر است از براى او از اعتكاف دو ماه» . (11)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه برود در پىبر
آوردن حاجتبرادر مسلم خود، خداى - تعالى - هفتاد و پنج هزار ملك را امرمىفرمايد
كه او را سايه بيندازند.و هيچ قدمى بر نمىدارد مگر اين كه خدا از براى اوحسنه
مىنويسد و سيئه را محو مىكند.و درجه او را بلند مىگرداند.و چون از حاجتاو فارغ
شد ثواب حج و عمره از براى او ثبت مىكند» . (12)
و فرمود: «هر كه برادر او حاجتى به نزد او بياورد و او نتواند روا كند و دل او
مشغولشود به اينكه اگر مىتوانست روا كند روا مىكرد خداى - تعالى - به اين جهت او
را داخل بهشت مىكند» . (13)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه بر آورد
حاجتىاز برادر مؤمن خود را، خداى - تعالى - در روز قيامت صد هزار حاجت او رابر
مىآورد، كه يكى از آنها داخل كردن اوستبه بهشت.و يكى ديگر آن است كه: خويشان و
برادران و آشنايان او را داخل بهشت مىكند، اگر دشمن اهل بيت نباشند» . (14)
يكى خار پاى يتيمى بكند به خواب اندرش ديد صدر خجند (15)
همى گفت و در روضهها (16) مىچميد (17)
كزان خار بر من چه گلها دميد
و فرمود: «بر آوردن حاجتبرادر مؤمن، بهتر است از آزاد كردن هزار بنده.و
سواركردن هزار پياده، كه در راه خدا جهاد كنند» . (18)
و فرمود كه: «برآوردن حاجتبرادر مؤمنى محبوبتر است در نزد خدا از بيستحج، كه
صاحب آن در هر حجى صد هزار دينار در راه خدا انفاق كرده باشد» . (19)
و فرمود: «هر كه اين خانه را يك طواف كند، شش هزار حسنه از براى او
نوشتهمىشود.و شش هزار سيئه از او محو مىشود.و شش هزار درجه بلند مىشود.وشش هزار
حاجت او برآورده مىشود.و چون به نزديك «ملتزم» ، - كه موضعى است ازديوار خانه -
رسد هفت در بهشتبر او گشوده مىشود.
راوى گويد عرض كردم كه: فداى تو شوم، اين فضيلت همه در طواف است؟ فرمودبلى.و
خبر دهم ترا به بهتر از اين، بر آوردن حاجت مسلمانى افضل است از ده طواف» .
(20)
و فرمود: «هر مؤمنى كه حاجتى به نزد برادر خود آورد، پس به درستى كه اينرحمتى
است كه خدا به سوى او رانده و از براى او سبب ساخته است.پس اگر آنحاجت را بر آورد،
رحمت را قبول كرده است.و اگر آن حاجت را رد كند - با وجودقدرت او بر قضاى آن - از
خود رد كرده است رحمتى را كه خدا به سوى او فرستادهبود» . (21)
و فرمود: «هر كه راه رود در پى بر آوردن حاجتبرادر مؤمن خود، از براى خدا تا
آن را بر آورد، خداى - تعالى - ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از
ماههاىحرام، و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام به جهت او مىنويسد.و كسى كه برود در
پىروا كردن حاجتبرادر خود و آن حاجتبرآورده نشود، ثواب يك حج مقبول خدا بهجهت
او مىنويسد» . (22)
و حضرت موسى بن جعفر - عليه السلام - فرمود كه: «از براى خدا در روى
زمينبندگانى است كه سعى مىكنند در حاجات مردم، ايشاناند كه در روز قيامت از
هرخوف و ترسى ايمناند.و هر كه سرورى در دل مؤمنى داخل كند، خدا در روز قيامتدل او
را شاد مىگرداند» . (23)
كسى نيك بيند به هر دو سراى كه نيكى رساند به خلق خداى
خدا را بر آن بنده بخشايش است كه خلق از وجودش در آسايش است
و اخبار بر اين مضامين بسيار است، كه شرح دادن همه آنها ممكن نيست.و خود
اينمطلب چندان ظاهر است كه احتياج به بيان ندارد، زيرا همه مردمان، بندگان
خداوندمناناند، و هر كه با بنده كسى نيكى كند همانا با او كرده است.بلكه بسا باشد
كه مولا ازنيكى كردن به بنده او خشنودتر مىشود از نيكى كردن به خود او.پس كسى كه
رضاىخدا را جويد، در كارگذارى بندگان او نهايت اهتمام را به جا مىآورد.
غم جمله خور در هواى يكى مراعات صد كن براى يكى
و هر كه را حق - سبحانه و تعالى - اقتدار آن داد كه كار مسلمانى را بسازد، بايد
بهشكرانه آن، به «طى امر» (24) آن پردازد.
چو خود را قوى حال بينى و خوش به شكرانه، بار ضعيفان بكش
ثواب اعانتبر
مسلمين و برآوردن حاجات ايشان
و شكى نيست كه: برآوردن حاجات برادران دينى موجب سرور و خوشحالى
ايشانمىگردد.و ثواب مسرور كردن برادر ايمانى نيز از حد و نهايتبيرون است.شاد
كردندلى بهتر از آباد كردن كشورى است.دلهاى غمناك، خانه خداوند پاك است.پسكسى كه
آن را به شادى مرمت كند خانه خدا را مرمت كرده است.و هر كسى را نسبتبندگى خداست، و
هر كه بنده كسى را شاد كند، مولاى او را شاد كرده است.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه
سرور داخل دل مؤمنى كند، حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - را مسرور كردهاست.و هر
كه رسول را مسرور كند، خدا را مسرور كرده است.و همچنين غمناكساختن مؤمن» .
(25)
و نيز از آن سرور مروى است كه: «هر كه فرياد رسى كند مؤمن مضطرى را در
وقتگرفتارى او، و او را از غم فرج دهد، و يارى كند او را به بر آوردن حاجت او،خداى
- تعالى - مىنويسد از براى او هفتاد و دو رحمتخود را، كه يكى را در دنيا به
اومىرساند و به آن امر معيشت او را به اصلاح مىآورد.و هفتاد و يك ديگر را
ذخيرهمىكند از براى روز قيامت و هولهاى آن روز» . (26)
و از سلطان سرير ارتضا على بن موسى الرضا - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه
شادكند مؤمنى را از غم و اندوه، شاد مىكند خداى - تعالى - دل او را در روز قيامت»
. (27)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «هر كه شاد كند مؤمنى را، مرا
شادكرده است.و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است» . (28)
و فرمود كه: «محبوبترين اعمال در نزد خداوند متعال - جل شانه - شاد
كردنمؤمنان است» . (29)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «در آن چيزهائى
كهخداوند - سبحانه - با بنده خود موسى - عليه السلام - راز گفت اين بود كه: فرمود
مرابندگانى است كه بهشتخود را بر ايشان مباح فرمودهام، و ايشان را در بهشتصاحب
اختيار خواهم ساخت.موسى عرض كرد: پرودگارا! ايشان چه طايفهاند؟ فرمود: كسى است كه
دل مؤمنى را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود كه: «شخصمؤمنى در مملكت پادشاه جبارى بود،
آن جبار قصد او كرد، آن مؤمن فرار كرد بهولايت كفار، و به خانه مرد مشركى فرود
آمد.و آن شخص مشرك وى را جاى داد و بااو مهربانى كرد و ميهمانى او نمود.و چون هنگام
وفات آن شخص كافر رسيد پروردگارعالم به او وحى فرستاد كه: قسم به عزت و جلال خودم
كه اگر در بهشت تو را راه مىبود - يعنى كافر نمىبودى - ترا در آنجا ساكن مىكردم،
اما بهشتحرام استبر كسى كهمشرك بميرد، و ليكن اى آتش دوزخ! او را بترسان و حركت
ده و ليكن اذيت مرسان.وروزى از دو طرف روز به او خواهد رسيد» . (30)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «چنان نپندارد كسى از شما كه چون مؤمنى را شاد كردفقط
او را شاد كرده است، نه، بلكه و الله ما را شاد كرده است.بلكه و الله پيغمبر خدا
راشاد كرده است» . (31)
و فرمود كه: «چون مؤمن از قبر خود بيرون آيد با او «مثالى» (32)
بيرون خواهد آمد وبه او خواهد گفت: بشارت باد تو را به كرامت و سرور از جانب خدا.آن
مؤمن خواهدگفت: خدا ترا به خير بشارت دهد.پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را
بشارتخواهد داد.و چون به امر هولناكى رسند گويد: اين از تو نيست.و چون به خوبى
رسندگويد: اين از تو است.و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور بارى - تعالى
- باز دارد.پس چون امر الهى رسد كه او را به بهشتبرند، آن مثال خواهد گفت كه:
بشارت باد ترا، كه خداى - تعالى - امر فرموده تو را به بهشتبرند.آن مؤمن گويد
خداتو را رحمت كند تو كيستى كه با من همراهى كردى و مرا بشارت رسانيدى؟ گويد: منآن
سرورى هستم كه در دنيا مرا داخل دلهاى برادران خود مىكردى.خداى - تعالى - مرا خلق
كرد كه تو را بشارت رسانم و در تنهائى انيس تو باشم» . (33)
و اين قدر كه از براى ادخال سرور بر برادران دينى فضيلت و ثواب وارد شده
استهمان قدر معصيت و عذاب در اندوهگين كردن آنهاست.و كسى كه شاد شود از
غمناكىبندگان خدا، خبيث النفس و ناپاك طينت است.
و شكى نيست كه: اين صفت، ناشى از خباثت نفس است.و بسيارى از خبيث طبعان،به اين
صفت مبتلا هستند، و در پى آناند كه اخبار موحشه را به مردم رسانند.و چونخبرى
شنيدند كه موجب غم و اندوه كسى است، آرام نمىگيرند تا آن خبر را به اورسانند.
پىنوشتها:
1. جمع «جنت» به معنى بهشت.
2. كافى، ج 2، ص 366، ح 1.
3. كافى، ج 2، ص 366، ح 2.
4. كافى، ج 2، ص 367، ح 1.
5. وسائل الشيعه، ج 8، ص 592، ح 1
6. كافى، ج 2، ص 194، ح 5.
7. كافى، ج 2، ص 366، ح 4.
8. كافى، ج 2، ص 163، ح 1.
9. پوستين و جامه درويشى.
10. بحار الانوار، ج 74، ص 302، ح 40.
11. احياء العلوم، ج 2، ص 185.
12. كافى، ج 2، ص 197 ح 3
13. كافى، ج 2، ص 196، ح 14.
14. كافى، ج 2، ص 193، ح 1.
15. از شهرهاى معروف ماوراء النهر است كه شهرى به نظافت و پاكى و پرميوه بودنش
در آنجا نيست.
16. باغها و گلستانها.
17. با ناز راه مىرفت.
18. كافى، ج 2، ص 193، ح 3.
19. كافى، ج 2، ص 193، ح 4.
20. كافى، ج 2، ص 194، ح 8.
21. كافى، ج 2، ص 193، ح 5
22. كافى، ج 2، ص 195، ح 9.
23. كافى، ج 2، ص 197، ح 2.
24. پيمودن
25. كافى، ج 2، ص 192، ح 14.
26. كافى، ج 2، ص 199، ح 1.
27. كافى، ج 2، ص 200، ح 4.
28. كافى، ج 2، ص 188، ح 1.
29. كافى، ج 2، ص 189، ح 4.
30. كافى، ج 2، ص 188، ح 3
31. كافى، ج 2، ص 189، ح 6.
32. شيخ و جسم مثالى. (فلاسفه معتقدند كه: عالم مثال و اشباح، عالمى است ميان
عالم ارواح و عالم اجسام،كه شبيه به عالم اجسام است.مثل صورت در آيينه كه جسم به
نظر مىآيد اما جسم نيست.و ارواح بعد از مفارقتابدان مثالى مىمانند تا قيامت) .
رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص 1687.
33. كافى، ج 2، ص 190، ح 8
|