معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۳۲ -


سخن بى‏فايده گفتن

صفت نهم: تكلم به مالا يعنى و فضول.يعنى: سخنان بى‏فايده گفتن، و تكلم كردن به‏چيزى كه نه در كار دنيا آيد و نه در كار آخرت.و اگر چه اين حرام نباشد ولى بسيارمذموم است، زيرا كه: باعث تضييع اوقات، - كه سرمايه تجارت است - مى‏شود.و آدمى‏را از ذكر خدا و فكر در صنايع او باز مى‏دارد.و بسا باشد كه از يك «لا اله الا الله‏» يا «سبحان الله‏» گفتن قصرى از براى آدمى بنا مى‏كنند.يا از فكرى، درى از درهاى الهيه‏بر خانه دل گشوده مى‏شود.پس چه زيانكارى از اين بالاتر كه آدمى تواند گنجى راتحصيل كند، آن را گذاشته و عوض آن كلوخى بردارد، كه از آن هيچ منتفع نتوان شد.

پس هركه ذكر خدا و فكر در عجايب قدرت او را ترك كند و مشغول نقل بى‏فايده‏شود، گو گناه نكرده باشد و ليكن سود بسيارى از دست او در رفته است.

آرى: سرمايه بنده، اوقات اوست.و چون آن را به مصرف بى‏فايده برساند، و از آن،چيزى به جهت روز درماندگى ذخيره نكند، سرمايه خود را ضايع كرده است.

كاشكى قيمت انفاس بدانستندى

تا دمى چند كه ماندست غنيمت‏شمرند

علاوه بر اين، غالب آن است كه: چون در سخنان بى‏فايده گشوده شد، كلام مى‏كشدبه حكايت معاصى و دروغ و غيبت و امثال اينها. و از اين جهت مذمت‏بسيار درخصوص آن وارد شده است.

مروى است كه: «در جنگ احد، پسرى از اصحاب پيغمبر - صلى الله عليه و آله - شهيد شد كه از گرسنگى سنگ بر شكم خود بسته بود.مادر او بر بالين وى نشست وخاك از رخسار او پاك مى‏كرد و مى‏گفت: گوارا باد بر تو بهشت اى فرزند من.پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: چه مى‏دانى كه بهشت‏بر او گوارا خواهد بود، شايد كه‏سخنان بى‏فايده مى‏گفته‏» . (1)

بعضى از صحابه مى‏گفت كه: «گاه است مردى با من سخن مى‏گويد كه رغبت من به‏جواب او بيشتر است از رغبت تشنه به آب سرد، و ليكن جواب آن را ترك مى‏كنم ازخوف اينكه مبادا سخنان فضول بگويم‏» . (2)

و مخفى نماند كه هرزه گوئى و سخنان بى‏فايده، اقسام بى‏نهايت دارد.و ضابطه آن،اين است كه: تكلم كنى به سخنى كه اگر آن را نگوئى و سكوت كنى گناهى بر تو نباشد.

و ضرر دنيوى هم به تو نرسد.و امر تو معطل و معوق نماند.هر چه از اين قبيل باشد لغوو ما لا يعنى است.مثل اينكه: نقل كنى با همنشينان خود احوال سفرهاى خود را.و آنچه‏در سفر ديده‏اى از: كوهها و آبها و رودخانه‏ها و واقعه‏هائى كه به تو رو داده، وچيزهائى كه به نظر تو رسيده، و ميوه‏هاى ولايات و هواهاى آنها و احوال مردمان آنجاو امثال اينها.و همه اينها امورى هستند كه ترك آنها نه ضرر دينى دارد و نه دنيوى.واصلا فايده‏اى از براى هيچ كس در ذكر آنها نيست.

پس اگر نهايت‏سعى خود را هم بكنى كه كم و زيادى در نقل نكنى، و خودستائى وتفاخرى منظور تو نباشد، و متضمن غيبت كسى، يا مذمت مخلوقى از مخلوقات خدانباشد وقت‏خود را ضايع و تلف كرده خواهى بود.بلكه دل خود را افسرده و تاريك‏نموده خواهى بود، زيرا كه تكلم به مالا يعنى، موجب كدورت دل آدمى مى‏شود.

پس هان اى برادر! وقت تهيه سفر عقبى از آن تنگ‏تر، و كاروان عمر را از آن‏شتاب بيشتر است كه ما مسافران را فرصت‏باربستن باشد، چه جاى فارغ نشستن و به كاربى‏فايده پرداختن! آدمى بيچاره را چون سفر آخرت، راه هولناكى در پيش، و ماننداجل، راننده‏اى در عقب، و مثل تكليف، بارى بر دوش، و چون شيطان، راهزنى دركمين، ديگر به چه دست و دل فارغ مى‏نشيند و از گذشته و آينده خود سخن مى‏گويد؟ وبه كدام دلخوشى با هم نشينان صحبت مى‏دارد؟ و بدان كه: همچنان كه سخنان بى‏فايده گفتن بد، و موجب خسران ابد است، همچنين‏سؤال كردن از چيزى كه از براى تو بى‏فايده است مذموم، بلكه مذمت آن بيشتر، و مفسده آن شديدتر است، زيرا كه: وقت‏خود را به سؤال ضايع كرده، و رفيق خود را نيز «ملجا» (3) نموده كه به جواب تو وقت‏خود را ضايع سازد.و اين در وقتى است كه: آن‏چيزى كه سؤال از آن كرده، هيچ آفاتى نداشته باشد.ولى اگر در جواب آن، آفتى‏باشد، همچنان كه در بيشتر سئوالهاى بى‏فايده، آثم و گناهكار نيز خواهد بود.مثل اينكه‏از كسى مى‏پرسى كه: آيا روزه‏اى يا نه؟ اگر بگويد: بلى، گاه باشد كه به ريا افتد.و اگر ريانكند لا اقل ثواب عمل او كم مى‏شود، زيرا كه: ثواب عبادت پنهانى بسيار از آشكاربيشتر است. و اگر بگويد نه.دروغ گفته خواهد بود.و اگر سكوت كند به تو اهانت‏رسيده خواهد بود.

و از اين قبيل است‏سؤال از چيزهائى كه: آدمى از اظهار آن خجالت مى‏كشد و شرم‏مى‏كند.يا از چيزهائى كه گاه است از اظهار آن مانعى باشد، مثل اينكه: كسى با ديگرى‏آهسته سخنى گويد مى‏پرسى كه: چه مى‏گفت؟ و در چه سخنى بوديد؟ و مثل اينكه‏كسى را ببينى كه مى‏آيد، يا مى‏رود و بگوئى از كجا مى‏آئى و به كجا مى‏روى؟ گاه باشدكه نخواهد اظهار كند.و از اين قبيل است پرسيدن از كسى كه: چرا تو ضعف دارى؟ يالاغر شده‏اى؟ چه مرضى دارى؟ و بدتر از همه آنكه: در نزد مريضى، شدت مرض او رابيان كند، و بد حالى او را اظهار نمايد، كه همه اينها علاوه بر اينكه لغو و سخن بى‏فايده‏است‏باعث ايذاء و گناه مى‏شود.و سخن بى‏فايده تنها نيست، زيرا كه: سخن بى‏فايده تنهاآن است كه: در آن ايذائى يا شكستن خاطر يا شرم از جوابى نباشد.

همچنان كه مروى است كه: «لقمان به نزد داود آمد - در وقتى كه او زره مى‏ساخت - و پيش از آن، لقمان زره را نديده بود تعجب كرد كه فايده آن چه چيز است.خواست‏بپرسد، دانائى و حكمت، او را مانع شد و خوددارى نمود.چون داود - عليه السلام - فارغ شد، برخواست و زره را پوشيد و گفت: زره خوب چيزى است از براى وقت‏حرب.لقمان گفت: خاموشى، خوب چيزى است و كم است كسى كه آن را بجا آورد» . (4)

و مخفى نماند كه: سبب امثال اين سخنان بى‏فايده، يا حرص بر شناختن چيزهاى‏بى‏فايده است.يا خوش مشربى كردن، تا مردم به صحبت او ميل كنند.يا گذرانيدن وقت‏و به سر رسانيدن روز و شب.و همه اينها از پستى قوه شهويه، و زبونى آن، و متابعت‏هواهاى نفسانى است.و علاج آن، (بعد از متذكر شدن مذمت آن، - همچنان كه گذشت - و مدح ضد آن، كه خاموشى است، - همچنان كه مذكور خواهد شد - و ياد آوردن اينكه:

مرگ در پيش روى آدمى است.و هر كلمه‏اى كه از دهن آدمى بيرون آيد محاسبه آن خواهد شد.و اينكه: سرمايه كسب سعادات، وقت و انفاس است.و اينكه: زبان، دامى‏است كه به آن مى‏توان حور العين را به دام آورد) آن است كه: از مردم، مهما امكن‏گوشه‏گيرى اختيار كند.و خود را بر سكوت و خاموشى، حتى از چيزهائى كه فايده كمى‏دارد بدارد، تا زبان او عادت كند به ترك سخنان بى‏فايده.و هر سخنى كه مى‏خواهدبگويد ابتداء در آن فكر كند و ببيند اگر فايده دينى يا دنيائى دارد بگويد و الا خاموش‏باشد.و بعضى در دهان خود سنگى مى‏گذارده كه متذكر باشد و سخن بى‏فايده و فضول‏نگويد.

فصل: خاموشى و ترك سخنان لغو و بى‏فايده

ضد تكلم به مالا يعنى، و فضول كلام، خاموشى است، يا تكلم كردن به سخنانى كه:

به آنها احتياج است، و فايده‏اى بر آنها مترتب مى‏شود.و فوايد خاموشى، و فضيلت‏آن، بعد از اين در محل خود مذكور خواهد شد.

و اخبار بسيار در خصوص مدح ترك سخنان بى‏فايده و فضول، وارد شده است.

همچنان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «علامت‏نيكوئى اسلام مرد، آن است كه: چيز بى‏فايده را ترك كند» . (5)

و نيز از آن حضرت منقول است كه: «خوشا به حال كسى كه زيادتى زبانش را نگاه‏دارد.و زيادتى مالش را به مصرف برساند» . (6)

و ببين كه: مردم كار را چگونه بر عكس كرده‏اند، زيادتى مال را نگاه مى‏دارند، وزبان را رها مى‏كنند.

روزى آن حضرت فرمود: «اول كسى كه از اين در داخل مى‏شود مردى است ازاهل بهشت.چون آن مرد داخل شد از او پرسيدند كه: ما را خبر ده به بهترين عملهاى‏خود، كه اميد به آن دارى.گفت: من مردى هستم كم عمل، و محكم‏ترين چيزى كه به‏آن اميدوار به خدا هستم سلامتى نفس، و ترك چيزهاى بى‏فايده است‏» . (7)

به ابى ذر - ره - فرمود كه: «مى‏خواهى ترا ياد دهم عملى كه بر بدن سبك باشد، و درترازوى اعمال، سنگين؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله.فرمود: خاموشى و حسن خلق وترك امر بى‏فايده‏» . (8)

شخصى از لقمان پرسيد كه: «دانائى و حكمت تو چه چيز است؟ گفت: سؤال‏نمى‏كنم از چيزى كه كفايت كرده شده‏ام از آن.و بر خود نمى‏بندم چيز بى‏فايده را» . (9)

و آنچه در فضيلت ترك فضول كلام و سخن بى‏فايده وارد شده است در اخبار ائمه‏اطهار و حكماء اكابر اهل دين، از حد تحرير و تقرير متجاوز است.و همين قدر كه‏مذكور شد از براى اهل بصيرت كافى است، ان شاء الله سبحانه.

پى‏نوشتها:


1. محجة البيضاء، ج 5، ص 204

2. مجبور، مضطر.

3. محجة البيضاء، ج 5، ص 203.و احياء العلوم، ج 3، ص 98

4. بحار الانوار، ج 71، ص 277، ذيل ح 10.

5. بحار الانوار، ج 71، ص 283، ح 34.

6. محجة البيضاء، ج 5، ص 201.

7. الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 533

8. محجة البيضاء، ج 5، ص 202

9. جمع رشحه بمعناى تراوش و قطره