هديه
دوم: هديه است.و آن چيزى است كه: آدمى به جهتبرادر مؤمن خود عطا كند، ياارسال
نمايد، - خواه فقير باشد خواه غنى - به جهت اظهار محبت، و تاكيد دوستى.واين امرى
است مستحسن و مطلوب.و در شرع، پسنديده و مندوب.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «باهم دوستى كنيد.و هديه
بهيكديگر بفرستيد، كه آن كينهها را برطرف مىكند» . (1)
و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «من هديه از براى
برادرمسلم بفرستم دوستتر دارم كه مثل آن را تصدق كنم» . (2)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: «از جمله اكرام آدمى برادر
خودرا، اين است كه: تحفه او را قبول كند.و هر چه داشته باشد به جهت او تحفه بفرستد
وتكلف نكند» . (3)
مهمانى كردن و آداب
آن
سوم: مهمانى كردن، و از براى آن ثواب جزيل، و اجر جميل در شريعت مقدسهوارد شده
است.
از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «كسى كه مهمانى نكند،هيچ
خير در او نيست» . (4)
و فرمود: «چون مهمانى بر قومى وارد شود، روزى با او از آسمان نازل مىشود.وچون
چيزى مىخورد خدا گناهان آن قوم را مىآمرزد» . (5)
و نيز فرمود كه: «هيچ مهمانى بر قومى داخل نمىشود مگر آنكه روزى او درآغوش
اوست» . (6)
و نيز از آن جناب مروى است كه: «چون خدا به قومى اراده خير نمايد، به جهتايشان
هديه مىفرستد.عرض كردند: چه هديهاى؟ فرمود: مهمان، با روزى خود مىآيد، و گناهان
اهل خانه را برداشته مىرود» . (7)
و فرمود: «هر خانهاى كه مهمان داخل آن نمىشود ملائكه نيز به آنجا نمىآيند» .
(8)
و از حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - مروى است كه: «هيچ مؤمنى نيست كهصداى
پاى مهمان را بشنود و به آن خوشحال شود مگر آنكه خدا همه گناهان او رامىآمرزد، اگر
چه ميان زمين و آسمان را پر كرده باشد» . (9)
«روزى آن جناب گريست.از سبب گريه او پرسيدند.فرمودند: هفت روز است كهميهمان به
من وارد نشده، مىترسم كه مرتبه من نزد خدا پستشده باشد» . (10)
«و ابراهيم خليل الرحمن - عليه السلام - چون مىخواست چيزى بخورد به قدر يكميل
يا دو ميل راه بيرون مىرفت كه كسى را بيابد و با او غذا بخورد.و او را «ابو
الضيفان» يعنى: پدر ميهمانها گفتندى» . (11)
و جميع اخبارى كه در فضل و ثواب طعام دادن و آب دادن رسيده، دلالتبرفضيلت
ميهمانى نيز مىكند.و آن اخبار از حد، متجاوز است.و وارد شده است كه:
«هر كه برادر مؤمن خود را اطعام كند تا سير كند او را، و آب دهد تا سير آب كند
او را،خدا او را هفتخندق از آتش جهنم دور مىكند، كه ما بين هر خندقى مسافت
پانصدساله راه باشد» . (12)
و در روايتى ديگر رسيده است كه: «هر كه اطعام كند مؤمنى را تا سير كند او
را،احدى از مخلوقات خدا قدر ثواب آن را نمىداند، نه ملك مقربى و نه نبى مرسلى،
مگرخداوند عز و جل» . (13)
و مخفى نماند كه: مهمانى كه اين همه ثواب از براى او رسيده است، نه آن است
كهمتعارف اكثر اهل اين زمان است، كه به قصد ريا، يا افتخار، يا خودنمائى جمعى از
اهلدنيا را بر دور هم جمع نموده به هرزهگوئى و غيبت مسلمين مىگذرانند.و انواع
اسرافرا مرتكب مىشوند.بلكه مهمانى است كه: مقصود از آن، تقرب به خدا، و اقتداى
بهسنت پيغمبر، و دلجوئى برادران و شاد كردن دل مؤمنان بود باشد، و قصد خودنمائى
وفخر نداشته باشد.و سزاوار آن است كه: فقرا و نيكان را مهمان كند، اگر چه مهمانى
اغنيا و مطلق مردم نيز ثواب و فضيلت دارد.
و مستحب است كه مهمانى خويشان و همسايگان را فراموش نكند.و كسى را كهبداند
مهمانى رفتن بر او شاق است تكليف نكند.و زود غذا را حاضر كند.
و در حديث است كه: «شتاب در هر كارى از شيطان است مگر در پنج چيز كه شتابدر
آنها طريقه پيغمبر خداست: طعام آوردن از براى مهمان.و برداشتن ميت.وشوهردادن دختر
باكره.و ادا نمودن قرض.و توبه از گناه» . (14)
و نيز سنت است كه: «طعام را به قدر كفايتحاضر كند.نه كمتر باشد كه موجبنقص
آبرو و مروت است.و نه زيادتر كه تضييع مال و اسراف است.و با مهمانگشادهروئى و
خوشكلامى نمايد.و در وقت رفتن، تا در خانه، او را مشايعت كند» .
و در خدمتكردن، از ميهمان تقاضاى كار نكند.
آداب ميهمان
و از براى مهمان نيز آدابى است چند.از آن جمله اينكه: دعوت برادر مؤمن را
بهميهمانى اجابت كند.و فرق ميان غنى و فقير نگذارد. بلكه به فقير زودتر وعده
دهد.وبعد مسافت، مانع وعده دادن او نشود، مگر اينكه بسيار دور باشد.
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «حاضر و غايب امتخود راوصيت
مىكنم كه اجابت دعوت مسلم را كنند، اگر چه به قدر پنج ميل راه باشد» . (15)
و هرگاه روزه سنتى داشته باشد آن را عذر قرار ندهد، بلكه اگر ببيند كه او به
چيزىخوردن خوشحال مىشود افطار كند و ثواب آن افطار بيش از روزه خواهد بود.
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه روزه باشد و
بربرادر دينى خود وارد شود و نگويد روزهام و افطار كند، خدا ثواب يك سال روزه
بهجهت او مىنويسد» . (16)
و بايد غرض او از مهمانى رفتن، شكم پرستى نباشد، بلكه غرض او اكرام برادر
مؤمنخود و متابعتسنت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - باشد.و اگر بداند كه: ميزبان
از جملهفساق و يا ظلمه است، يا غرض او از ضيافت، مباهات و خود نمائى است، سزاوار
آناست كه: وعده ندهد.
و همچنين اگر طعام او، يا خانه او، يا فرش او، حرام يا شبههناك باشد، يا در
آنموضع، مرتكب معصيتى شوند، مثل اينكه ظرف طلا يا نقره باشد، يا مشتمل بر غنا
ياساز بوده باشد، يا ميزبان مرتكب اسراف شده باشد، يا در آنجا لهو و لعب و
هرزهگوئىيا غيبت مسلمى شود، در همه آنها اولى وعده ندادن است.و در بسيارى از صور
آن،حرام است.
و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «سزاوار مؤمن نيست كه درمجلسى
بنشيند كه در آن معصيتخدا بشود و نتواند منع كند. (17)
و كسى كه ناچار شود از اينكه به سفره ظالمى حاضر شود، تا تواند كم چيزىبخورد.و
ميل به غذاهاى خوب نكند.
و از جمله آداب مهمان، آن است كه: چون داخل خانه ميزبان شد، ميل به صدرنكند،
بلكه به هر جا كه اتفاق افتد بنشيند.و اگر صاحب خانه جائى به او بنمايد همان
جابنشيند.و مقابل درى كه زنان از برابر آن گذرند ننشيند.و بسيار نگاه به موضعى كه
طعاماز آنجا مىآورند نكند.و ابتدا با كسانى كه نزديك او نشستهاند تحيتبه جا
آورد.ودير به خانه ميزبان نرود، و ايشان را انتظار ندهد، بلكه در رفتن تعجيل
كند.اما نه اين قدركه مخل امر ايشان بشود.و وقت كار و تهيه بر ايشان داخل نشود.
حق معلوم، و حق حصاد
چهارم: حق معلوم و حق حصاد و حد او و اولى عبارت است از: آنچه كه آدمى باخود
قرار بگذارد كه هر روز، يا هر هفته، يا هر ماه و يا هر سال، از مال خود به
فقرابدهد.يا صله رحم به جا آورد، غير از آنچه واجب است.
و دومى عبارت است از: پشتهاى از خرمن، يا دستهاى از زرع، يا كفى از گندم
ياخرما يا ميوه، يا ساير محصولات، كه در وقت درو، يا ضبط محصولات، آدمى
بهخوشهچينان و فقرائى كه در آنجا حاضر مىشوند بدهد.
و در ثواب هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است.
از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «خداى - تعالى - مقرر فرموده استاز
اموال اغنيا حقوقى چند غير از زكوة.
همچنان كه در قرآن است كه:
«و الذين في اموالهم حق معلوم». (18)
و «حق معلوم» ، غير از زكوة است.و آن چيزى است كه: آدمى قرار بدهد بر خود در
مال خود، و لازم استبر او كه به قدر وسع و طاقتخود اين قرار را بدهد.و آنچه را
برخود قرار مىدهد بدهد، اگر خواهد هر روز، و اگر خواهد هر جمعه، و اگر خواهد
هرماه» . (19)
و بايد مداومتبر اين گردد.و اخبار به اين مضمون بسيار است. (20)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «در زراعت، دو حق است: يكى آنكه اگر ندهىاز تو
مؤاخذه مىكنند.دوم آنكه در دادن آن ثواب است.اما حقى كه مؤاخذه بر آنمىشود، زكوة
است.و اما آنكه در دادن آن ثواب است، آن است كه: خداى - تعالى - مىفرمايد:
«و اتوا حقه يوم حصاده». (21)
و حق زرع را روز درويدن به صاحبانش برسانيد، يعنى از آنچه مىدرويد دسته
دستهبدهيد تا از درو فارغ شويد» . (22)
و در حديثى كه خلاصه آن اين است فرمود كه: «در شب، ميوه مچينيد، و درومكنيد، و
تخم مكاريد، و ناقهها را ندوشيد، كه اگر چنين كنيد فقرا بىنصيب مىمانند» .
(23)
قرض دادن
پنجم: قرض دادن است.و آن نيز از ثمرات سخاوت و فضل است.و ثواب آنبىنهايت است.
حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: هر كه قرض بدهد به مردى تازمانى
كه قدرت بر اداء آن داشته باشد مال او در زكوة است، و خود او با ملائكه درنماز است،
تا آن را بگيرد» . (24)
و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: بر در بهشت نوشته است كه: «ثواب
صدقه را ده مقابل مىدهند و ثواب قرض را هيجده مقابل» . (25)
و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر مؤمنى كه به هر مؤمنى قرضبدهد از
براى خدا، در هر آنى ثواب صدقه را دارد تا مال به او برسد» . (26)
و سر آن اين است كه: در هر آنى مىتواند مطالبه آن را بكند و چون مطالبه
نكندثواب صدقه دارد.
و مخفى نماند كه مراد از قرضى كه ثواب آن رسيده است، قرض الحسنهاى استكه: از
براى خدا باشد.اما قرضى كه به واسطه آن نفع دنيوى به صاحب مال مىرسد وغرض او نفع
بردن است، ثوابى ندارد.
مهلت دادن قرض دار
ششم: مهلت دادن قرض دارى است كه نداشته باشد يا حلال كردن او.و اين عمل
نيزفضيلتبسيار دارد، بلكه از جمله واجبات است.
حضرت صادق - عليه السلام - مىفرمايد كه: «هر كه خواهد خدا سايه خود را بر سر
اوبيندازد در روزى كه هيچ سايهاى به غير از سايه او نباشد، مهلت دهد نادارى را، يا
از حقخود بگذرد» . (27)
و پيغمبر - صلى الله عليه و آله - در روزى فرمود كه: «كيست كه مىخواهد كه خداى
- تعالى - او را از شعله جهنم در سايه خود بدارد؟ تا سه مرتبه.در هر مرتبه مردم
عرضكردند كه: يا رسول الله! كيست فرمود: آن كسى است كه قرض دار خود را مهلت دهد،
يا از حق خود بگذرد» . (28)
و فرمود كه: «روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - بر منبر آمد و حمد و
ثناىالهى را به جاى آورد و درود بر پيغمبر [پيغمبران] او فرستاد پس فرمود: ايها
الناس! حاضران شما به غايبان برسانند كه: هر كه مهلت دهد قرض دار خود را كه نداشته
باشد، ازبراى او در نزد خدا هر روز، ثواب صدقه مثل مال اوست، تا طلب خود را بگيرد»
. (29)
و در اين خصوص اخبار بسيار است.پس بر اهل ايمان لازم است كه: چنانچه طلبىاز
كسى داشته باشند و او بر اداى آن قادر نباشد او را مهلت دهند.و بر او
تنگگيرىننمايند.نه چون اغنياى تنگ چشم اين زمان، كه اگر دينارى از فقيرى خواهند
دنيا را براو تنگ مىكنند.و شب و روز آن بيچاره را يكسان مىنمايند.و راه آمد و شد
را بر اومىبندند.و در محافل و مجامع، زبان به غيبت او مىگشايند.و ايذا و اذيت
مىرسانند.وگاه باشد او را مضروب و مجروح مىكنند.و ذمه خود را چندين مقابل طلب خود
بهواسطه ديه جراحت، مشغول مىكنند.و به جهت گرفتن قليلى از مال خسيس دنيا،
حرامبسيار را مرتكب مىشوند.
اعانت مسلمين نمودن
هفتم: اعانت مسلمين نمودن در غير آنچه مذكور شد، مثل: پوشانيدن ايشان، ياسكنى
دادن و سوار كردن و عاريه دادن و امثال اينها.و همه اينها را ثواب بىنهايت
وفضيلتبىغايت است.
حفظ آبرو و دفع شر
اشرار
هشتم: آنچه را كه آدمى به جهتحفظ آبرو و مراعات حرمتخود، و دفع شراشرار، و
منع ظلم ظالمين از خود مىدهد، و اين نيز از ثمره سخاوت است.و بسابخيلان كه به
واسطه بخل، به انواع مذلت و خوارى رسيده و آبروى خود را بر باددادهاند.
و در بعضى اخبار وارد شده است كه: «بذل مال به جهتحفظ آبروى خود، حكمصدقه
دارد» .
ساختن مسجد، مدرسه و
پل
نهم: ساختن مسجد و مدرسه و پل و رباط، و اجراى قنوات و نشاندن درختان وامثال
اينهاست از چيزهائى كه اثر آن در روزگار باقى مىماند تا قيامت.و نفع آن روز بهروز
عايد صاحب آن مىگردد.از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى استكه: «هر كه
مسجدى بنا كند خداى - تعالى - براى او خانهاى در بهشتبنا كند» . (30)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «شش چيز است كه فيض و ثواب آن بعد ازوفات به
مؤمن مىرسد:
يكى: فرزندى كه از براى او طلب آمرزش نمايد.
دوم: مصحفى كه بعد از خود بگذارد.
سوم: درختى كه بنشاند.
چهارم: چاه آبى كه حفر كند.
پنجم: صدقه جارى، كه مستمر سازد و خود بعد از آن منتفع شود.مثل ساختن پل ومدرسه
و رباط، و وقف كردن مزارع و قراى و امثال آنها.
ششم: طريقهاى نيكو كه بعد از او به آن عمل نمايند» . (31)
مال حرام خوردن
صفتششم: (از صفات رذيله متعلقه به قوه شهويه) مال حرام خوردن و از آناجتناب
نكردن است و آن از نتايجحب دنيا و حرص بر آن است.و از اشد مهلكات، واعظم موانع
وصول به سعادات است.بيشتر كسانى كه به هلاكت رسيدهاند سببش آنبوده.و اكثر مردم كه
از فيوضات و سعادات محروم ماندهاند به واسطه آن شدى.سدىاز اين محكمتر در راه
توفيق نيست.و پردهاى از اين مانعتر بر چهره تاييد نه.و كسى كهتامل كند مىداند
كه: خوردن حرام، اعظم حجابى استبندگان را از وصول به درجهابرار.و قوىتر مانعى
است از اتصال به عالم انوار.سراچه دل را از آن تيرگى و ظلمت وخباثت و غفلتحاصل، و
نفس انسانى به واسطه آن به اسفل دركات هلاكت و ضلالتواصل مىگردد.
«و هو الذى انساها عهود الحمى و هو الذى اهواها فى مهاوى الضلالة و الردى»
يعنى:
«عهد پروردگار به واسطه آن فراموش، و در چاههاى گمراهى و سرگردانى با شياطين
بهسبب آن هم آغوش» .
آرى: دلى كه از لقمه حرام روئيده شده باشد كجا و قابليت انوار عالم قدس كجا؟
ونطفه را كه از مال مردم هم رسيده باشد با مرتبه رفيعه انس با پروردگار چه كار؟
چگونهپرتو لمعات عالم نور، به دلى تابد كه بخار غذاى حرام، آن را تاريك كرده؟ و
كىپاكيزگى و صفا از براى نفس حاصل مىشود كه كثافات مال مشتبه آن را آلوده و
چركنموده باشد؟ و به همين جهتحاملين شرع و احكام، و امناى وحى ملك علام، نهايت
تحذير ازاو فرمودند.و به شدت هر چه تمامتر از او منع نمودند.
از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «در بيت المقدس
فرشتهاىهست كه هر شب ندا مىكند كه: هر كه بخورد چيزى را كه حرام باشد، خدا از او
نه قبولمىفرمايد سنتى را، و نه واجبى را» . (32)
و نيز از آن سرور مروى است كه: «هر كه باك نداشته باشد از اينكه هر جا مال
راتحصيل كند، خدا هم باك ندارد كه از هر درى او را وارد جهنم كند» . (33)
و فرمود: «هر گوشتى كه از حرام روئيده شود آتش سزاوارتر استبه آن» .
(34)
و نيز فرمود كه: «هر كه مالى از ممر حرامى به دست آورد و به آن صله رحم به
جاآورد، يا تصدق كند، يا در راه خدا انفاق نمايد، خداوند عالم، همه را جمع
مىكند،پس آن را داخل آتش مىكند» . (35)
و فرمود: «هر كه مالى از حرام كسب نمايد، پس اگر آن را تصدق كند از او
قبولنمىشود.و اگر بگذارد آن را، توشه راه جهنم او مىشود» . (36)
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر گاه كسى مالى از
غيرمداخل حلال به دست آورد و به آن حج كند، چون گويد: «لبيك، اللهم لبيك» خطابرسد
كه: «نه لبيك و نه سعديك» . (37)
و در بعضى اخبار وارد شده است كه: «چون روز قيامتشود بندهاى را در نزدترازوى
اعمال نگاه دارد و از براى او اعمال حسنه مانند كوههاى عظيمه باشد، پس اورا در مقام
محاسبه باز مىدارند و از او سؤال مىكنند كه: مال خود را از كجا به دستآورده و به
چه مصرف رسانيده است؟ و رعايت عيال خود را چگونه نموده است؟ وحقوق ايشان را به جاى
آورده استيا نه؟ تا به واسطه اين محاسبات، همه اعمال حسنهاو تمام شود و هيچ از
براى او باقى نماند.پس ملائكه ندا مىكنند كه: «هذا الذى اكلعياله حسناته» يعنى:
اين است آنچنان كسى كه عيال او حسنات او را خوردند.و امروزبه اعمال خود گرفتار آمد»
. (38)
و وارد شده است كه: «زن و فرزندان آدمى در روز قيامتبه او مىآويزند و او رادر
موقف حضور پروردگار باز مىدارند و مىگويند: پروردگارا! حق ما را از اين
شخصبستان.به درستى كه ما جاهل به احكام شريعتبوديم و او ما را تعليم نكرد.و
غذاىحرام به ما خورانيد و ما عالم به آن نبوديم» . (39)
پس هر كه طالب نجات، و مشتاق وصول به سعادات باشد بايد فرار كند از مال حرام.
همچنان كه از شير درنده و مار گزنده فرار مىنمايد.آه، آه! از امثال اين زمان،
كجا ايندست مىدهد و حال اينكه حلالى جز آب باران و گياه بيابان يافت نمىشود! و
آنچهمىبينى همه دست عدوان آن را حرام كرده.و معاملات فاسده آن را فاسد نموده.
هيچدرهمى نيست مگر آنكه پىدرپى دستهاى غاصبين به آن رسيده.و هيچ دينارى نيستمگر
آنكه مكرر به كسى كه از جمله قاهرين است در كيسه او داخل شده.بيشتر آب و زمينها
مغصوب، و اكثر «مواشى» (40) و حيوانات «منهوب» . (41)
پس چگونه قطع به حليت قوتى حاصل مىشود.هيهات، هيهات! تاجرى را نمىيابىمگر
آنكه معامله او با اهل ظلم و عدوان، و صاحب عمل را نمىبينى مگر اينكه مال اومخلوط
استبه اموال حاكم و سلطان.
و بالجمله حلال در امثال اين زمان مفقود، و راه وصول به آن مسدود است.و
اينآفتى است كه خانه دين از آن ويران، و آتشى است كه گلشن ايمان از آن سوزان است.
و اين نه چنين است كه مخصوص اين عصر باشد، بلكه ظاهر آن است كه حال اكثراعصار
چنين بوده.
و از اين جهت است كه حضرت امام جعفر صادق - صلوات الله و سلامه عليه - فرمودند
كه: «خوراك بنده مؤمن در دنيا، خوراك، مضطرين است» . (42)
و با وجود همه اينها، بايد طالب نجات مايوس نباشد از تحصيل حلال.و دست وشكم خود
را به هر غذائى نيالايد.
فصل: اموال حلال و
حرام و مشتبه و درجات آنها
بدان كه اموال بر سه قسم است: حلال واضح.و حرام واضح.و مال مشتبه.و از براىهر
يك از اينها درجات بسيار است، زيرا كه: مال حرام اگر چه همه آن خبيث است و
ليكنبعضى از بعضى خبيثتر است.چنانكه حرمت مالى كه كسى به معامله فاسده بگيرد
باوجود تراضى از يكديگر، مثل حرمت مال يتيمى كه به قهر و عدوان گرفته شود، نيست.
و همچنين مال حلال، اگر چه همه آن خوب است و پاك، و ليكن بعضى از بعضى
پاكتراست.و همه مال مشتبه، مكروه است، و ليكن كراهتبعضى از بعضى ديگر شديدتراست.پس
همچنان كه طبيب مىگويد: حلوا گرم است، و ليكن بعضى در درجه اول گرماست، و بعضى در
درجه دوم، و بعضى سوم، و بعضى چهارم.همچنين است درجاتحلال در صفا و پاكى.
و درجات شبهه در كراهت، و اموال حرام، از سه قسم بيرون نيست:
اول آنكه: ذات آن حرام است، مثل سگ و خوك و خاك و امثال اينها.
دوم آنكه: به جهت صفتى كه عارض آن شده حرام شده است، چون طعامى كه بهزهر مخلوط
شده باشد.
سوم آنكه: به جهت نقص و خللى كه در گرفتن و دادن مال هم رسيده.و از براىاين،
اقسام بسيار است، مثل اموالى كه گرفته مىشود به ظلم و عدوان و غصب و دزدىو خيانت
در امانت و مكر و حيله و تلبيس و رشوه و كم فروشى و ربا، و غير اينها ازآنچه در كتب
فقه مذكور است.و در خصوص هر يك ذم شديد رسيده.و اين علم مقامبيان تفصيل آنها
نيست.و چون بسيار اشتباه مىشود در ميان رشوه و هديه، در اين مقاماشاره به بيان
آنها مىكنيم.
فرق بين هديه و
رشوه
پس مىگوييم بدان كه: چيزى كه به اين اسم و رسم كسى به ديگرى مىدهد چندصورت
است:
اول آنكه: كسى چيزى از براى بعضى برادران دينى خود بفرستد به قصد اظهاردوستى و
محبت، و تاكيد «قواعد» (43) انس و صحت. و هيچ غرض ديگر نداشته
باشد.وشكى نيست كه اين هديه است.و حلال است، خواه با آن قصد ثواب اخروى نيز
داشتهباشد يا نه.
دوم آنكه: مقصود او از فرستادن چيزى طمع مالى باشد، مثل اينكه فقيرى هديه
ازبراى غنى، يا غنى از براى غنى ديگر بفرستد به جهت طمع عوض بيشتر، يا مساوى.واين
نيز نوعى از هديه است.و در حقيقت هبهاى استبه شرط عوض.و هرگاه آنچهطمع و منظور
او بوده به جا آورد حلال است.همچنان كه مقتضاى ادله و مفاد بعضى ازاخبار است.بلكه
از بعضى اخبار مستفاد مىشود كه: اگر طمع او را هم به جا نياوردحلال خواهد بود.
همچنان كه مروى است كه: اسحق بن عمار به حضرت صادق - عليه السلام - عرضكرد كه:
«مرد فقيرى هديه به جهت من مىفرستد و مقصودش آن است كه: من عوض بهاو بدهم، من
هديه او را مىگيرم و چيزى به او نمىدهم، آيا از براى من حلال است؟ فرمود: بلى
حلال است، و ليكن مگذار كه عطا نكنى به او» . (44)
و احوط، اجتناب است از قبول آن در صورت ندادن عوضى كه در نظر دارد.وهرگاه عوضى
را كه مىخواهد از مال آن شخص نباشد بلكه از اموالى باشد كه مردم بهاو داده باشند،
كه به مصرف فقرا رساند، از قبيل زكوة و خمس و امثال اينها و سايروجوه بر، ظاهر كلام
بعضى آن است كه: اگر آن شخصى كه هديه فرستاده استبه طمع گرفتن آن، از اهل استحقاق
باشد و اگر اين هديه را هم نمىفرستاد باز به او مىداد، دراين صورت گرفتن آن حلال
است.ولى احتياط، اجتناب از قبول آن است مطلقا.
سوم آنكه: مقصود او از فرستادن، اين باشد كه: آن شخص در كار معينى اعانت
اوكند.پس اگر آن كار، حرام يا واجب باشد، آن هديه نيست، بلكه رشوه است و گرفتنآن
حرام است.و اگر آن عمل، مباح باشد قبول هديه آن ضرر ندارد.
چهارم آنكه: غرض او از فرستادن، تحصيل دوستى و محبتباشد، و ليكن دردوستى و
محبت او منظور اين باشد كه به واسطه جاه و مرتبه او متوصل به بعضى ازمطالب خود شود،
و اگر اين جاه و مرتبه از براى او نمىبود آن را نمىفرستاد.پس اگرغرض آن شخص توصل
به مطالب غير مشروعه باشد، شكى در رشوه بودن آنچهفرستاده، و حرمت آن نيست.و اگر
توصل به مطلب مشروع باشد، يا غرض او معلومنباشد، ظاهر آن است كه: حرام نباشد.اگر
چه قبول آن مطلقا خالى از كراهت نيست،زيرا كه: هديهاى است مشابه رشوه.
مروى است كه: «حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - والىاى فرستادند كه
زكوةقبيله «ازد» را جمع نمايد، چون مراجعت نمود بعضى از آنچه آورده بود
خودنگاهداشت و گفت: اين هديهاى است كه به من دادهاند.حضرت فرمود كه: اگر
راستمىگوئى چرا در خانه پدرت و خانه مادرت ننشستى تا هديه از براى تو بياورند؟
پسفرمود: چرا من هرگاه يكى از شما را به عملى نصب مىكنم گوئيد اين از شما و اين
هديهمن است، چرا در خانه مادرش نمىنشيند تا هديه از برايش بياورند؟ !» .
(45)
و بنابراين، سزاوار هر قاضى و والى و حاكمى، و غير اينها از عمال سلاطين آن
استكه: فرض كند خود را بىمنصب و شغل، معزول از هر كار و بار، در خانه مادرش
نشستهاست آنچه به او در آن وقت عطا مىكند حال هم اگر بفرستند بگيرد.و آنچه را
كهنمىفرستند از آن اجتناب كند.
فصل: فضيلت اجتناب
از مال حرام
ضد عدم اجتناب از مال حرام، اجتناب و احتراز از آن است.و آن يك معنى ورعاست.و
معنى ديگر آن، نگاه داشتن خود است از مطلق معاصى.و منع نفس، از هر چهسزاوار نيست.و
تقوى نيز با ورع، يك معنى دارد.و آن نيز بر دو معنى اطلاق مىشود.
پس ضد گرفتن مال حرام، ورع و تقوى است، به يك معنى كه معنى اخص باشد.
و اما ورع و تقوى به معنى اعم، ضد معصيت است.و به هر حال شبهه نيست در
اينكهورع و تقوى، اعظم بواعث نجات، و عمده چيزى است كه آدمى را به
سعاداتمىرساند.
از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «هر كه ملاقات كند خدا
رادر حالتى كه از اهل ورع باشد، خداى - تعالى - به او عطا مىفرمايد كل ثواب اسلام
را» . (46)
و در بعضى از كتب سماويه وارد است كه: «حق - تعالى - فرمود كه: اما اهل ورع
رامن شرم مىكنم كه محاسبه ايشان را بكشم. (47)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيستشيعه ما مگركسى
كه پرهيزكارى را شعار خود كند.و خدا را اطاعت كند.پس بپرهيزيد و عمل كنيدبه جهت
اميد آنچه در نزد خداست.نيست در ميان خدا و ميان كسى خويشى و قرابتى، دوستترين
بنده در نزد خدا پرهيزكارترين و مطيعترين ايشان است» . (48)
و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: «كسى نمىرسد به آنچه در نزد خداست،مگر به
ورع» . (49)
و فرمود: «به درستى كه: خدا ضامن شده است از براى كسى كه بپرهيزد از معصيت
او،اينكه او را از حالتى كه مكروه دارد نقل كند به آن حالى كه دوست دارد.و روزى او
رابرساند از جائى كه گمان نداشته باشد» . (50)
و فرمود: «عمل كم با تقوى، بهتر است از عمل بسيار بدون تقوى» . (51)
و نيز از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - هيچ بندهاى را نقل نكرد ازذلت
معاصى به عزت تقوى، مگر اينكه او را بىمال غنى گردانيد.و بىعشيره و قبيلهعزيز
كرد.و بىگشاده روئى به دلها نزديك گردانيد» . (52)
و از آنجا كه خوردن مال حرام، و احتراز نكردن از آن، باعث هلاكت، و وصول
بهسعادت، موقوف به تقوى و ورع بود و آدمى كه در دنيا هست محتاج به خوراك وپوشاك و
مسكن و ماوى بود، اخبار بسيار در فضيلت تحصيل مال حلال وارد شده.
حتى اينكه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «طلب حلال، واجب استبر
هر مرد مسلم و زن مسلمه» . (53)
«و هر كه داخل شب شود در حالتى كه خسته باشد به جهت طلب حلال، داخل شبشده است
آمرزيده» . (54)
و فرمود كه: «عبادت، هفتاد جزء است، و افضل همه اجزاء، طلب حلال است» .
(55)
و در حديثى ديگر وارد است كه: «عبادت، ده جزء است، نه جزء آن در طلب حلالاست»
. (56)
و فرمود كه: «هر كه از رنج دستخود بخورد چون برق خاطف از صراط بگذرد» .
(57)
«و هر كه از رنج دستخود بخورد خدا به نظر رحمتبه او نظر مىكند، و هرگز اورا
عذاب نمىكند» . (58)
«و هر كه از رنج دستخود بخورد خدا درهاى بهشت را بر روى او مىگشايد، تا ازهر
درى كه خواهد داخل بهشتشود» . (59)
«و هر كه از رنج دستخود بخورد روز قيامت در شمار پيغمبران خواهد بود، و
اجرپيغمبران خواهد گرفت» . (60)
«و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - هرگاه مردى را مىديد و او را از او
خوشمىآمد مىفرمود: آيا كسبى دارد؟ پس اگر مىگفتند نه مىفرمود از چشم من افتاد.
عرض مىكردند: به چه سبب؟ مىفرمود كه: چون مؤمن را كسبى نباشد به دين خودمدارا
و معاش مىكند» . (61)
و از آن حضرت مروى است كه: «هر كه چهل روز حلال بخورد خداى - تعالى - دلاو را
روشن مىكند، و چشمههاى حكمت را از دل او بر زبانش جارى مىسازد» . (62)
روزى بعضى از صحابه از آن جناب طلب كرد كه: «از خدا بخواهد او رامستجاب الدعوه
نمايد.حضرت به او فرمود كه: خوراك خود را پاك و حلال كن تادعاى تو مستجاب شود» .
(63)
فصل: مداخل مال
حلال
بدان كه: مداخل از حلال، از پنج قسم بيرون نيست:
اول: چيزى كه از مباحات باشد، و از مالكى گرفته نشود.مثل: معدنياتى كه بلا
مالكباشد.و احياى اراضى موات، و صيد حيوانات، و هيمهكشى و خاركنى از صحراىموات،
و آب كشيدن از رودخانهها و شطوط.و اينها همه حلال است، اگر ديگرى آنرا تصرف نكرده
باشد، از كسانى كه مال او شرعا محفوظ است.و تفصيل احكام شرعيهآنها در كتاب احياء
موات از كتب فقهيه است.
دوم: آنچه به قهر و غلبه از كسى كه مال او حلال است، گرفته شود.مثل غنيمتكفار
حربى و اموال ايشان.و آن نيز از براى مسلمين حلال است، به شروطى كه در كتابجزيه از
فقه مذكور است.
سوم: آنچه به حكم شرع، يا رضاى مالك، - از زنده يا مرده - ، بدون عوض بهديگرى
منتقل شود.مثل صدقات و بخشش و ميراث.و اين قسم، حلال است هرگاه آنكسى كه تحصيل
اينها را كرده بود از مداخل حلال به دست آورده باشد.و ساير شروطىرا كه در كتاب هبه
و مواريث و وصايا و صدقات از فقه مضبوط است جامع باشد.
چهارم: آنچه به معاوضه و تراضى به ديگرى نقل نمود.و اين نيز حلال است
هرگاهجامع شروط و آدابى كه در فن معاملات فقه و «جعاله» (66) و غير
اينها باشد.
پنجم: آنچه از زراعت و منافع حيوانات به دست مىآيد.و آنها حلال است هر
گاهزمين و تخم و آب حلال باشند.و اينها مداخل حلال است كه طالب نجات بايد آنچهكسب
مىكند از يكى از اين مداخل باشد به موافق فتواى فقيه عادل حى جامع الشرايط.
و هر مالى كه از يكى از اين مداخل نباشد، يا جامع آداب و شروط نباشد
حلالنيست.و كسى كه طالب سعادت باشد بايد از براى خود حرفه و كسبى قرار دهد كهمعاش
او از آن بشود.يا مستغلى، يا سرمايهاى داشته باشد كه ديگرى در آنها عمل نموده
گذران او از آنجا شود.بعضى مردم كه ايشان را سرمايه، يا مستغلى نيست، و ازآموختن
صنعت و كسب هم تغافل مىنمايند، يا بعد از آموختن، در تحصيل معاش بروجه حلال از
آنها «تكاهل» (67) مىورزند و محتاج مىشوند به اينكه: از آنچه
ديگرانكسب كردهاند بگيرند و صرف خود كنند.و اين جماعت غالبا يكى از دو حرفه
خسيسهرا اختيار مىكنند كه يكى را لصوصيتيعنى دزدى، و ديگرى را گدائى
مىنامند.وهر يك از اين دو نوع را اصناف مختلفه است.
اصناف دزدان و
گدايان
اما نوع اول: يعنى دزدان، بعضى از ايشان كه اجتماعى دارند كه با يكديگر
متفقمىشوند و بر سر راههاى مسلمانان رفته «قطاع الطريق» (68)
هستند.و بعضى ديگر متوسلمىشوند به سلاطين و وزراء و حكام و صدور، و ملازمت اعاظم
را وسيله ظلم و تعدىبر رعايا مىسازند.و از مال ايشان مىخورند.و جمعى ديگر كه از
مال مردم به اين انواعبهره ندارند، تدبيرات مىكنند، مثل نقب كندن و كمند انداختن
و كيسه بريدن و داخلخانهها شدن و امثال اينها.
اما نوع دوم: يعنى گدايان نيز چند صنفاند: بعضى خود را كور، يا مفلوج، يا
مريضمىنمايند.يا آنكه طفلى را بر سر راهها به طريق ميت مىخوابانند.و بعضى گريه و
زارىرا شعار خود مىكنند.و طايفهاى اصرار و «ابرام» (69) را پيشنهاد
خود مىسازند.و جمعىبه كارهاى عجيبه و سخنان غريبه، بازار گدائى خود را رونق
مىدهند.چنانچه بعضى بهمسخرگى و سخنان خنده آميز گفتن.و طايفهاى به تقليد مردم.و
برخى بهخوشآمدگوئى و تملق و چربزبانى.و گروهى به شعبده بازى مدارا مىكنند.و
جمعىديگر به قصه خوانى و قلندرى.و طايفهاى به خواندن شعرهاى لطيفه يا كلام
«مسجع» (70) به صوت حسن و غنا، از طعمه مردم منتفع مىشوند.و از اين
قبيلاند خوانندگان ومغنيان.و بعضى ديگر ريا و «شيد» (71) و تسبيح بزرگ
دانه و جامه پشمينه و ذكر را وسيلهگذران خود مىسازند.و بعضى درس خواندن و در
مدرسه نشستن، يا تعزيه خوانى ياپيشنمازى را مايه گدائى خود قرار مىدهند.و صنفى
ديگر خود را طبيب يا جراح يا «كحال» (72) ناميده پارهاى حشيشها و
گياههاى بىفايده را بر دور خود مىچينند، و بعضىاز معجونها مىسازند، و زنان و
بىعقلان را به آن فريب مىدهند.و قسمى ديگر خودرا در معرض رمالى و منجمى و فال
گيرى و دعا نويسى و تعبير خواب كردن در آوردهاند.
و نوعى ديگر كه زبان سخن گوئى دارند خود را در مرض واعظى در مىآورند و
«طامات» (73) و «طرهات» (74) بر هم مىبافند.و غير اينها
از اصناف گدايان كه هر يك طورى راوسيله خوردن مال مردم ساخته و تمام زندگانى خود را
صرف نوعى از حرف گدائىنمودهاند.و از مبدا و معاد، و مقصود آفرينش و ايجاد
غافلاند.
خيانت و عذر در مال
صفت هفتم: خيانت و عذر است در مال يا عرض كسى، يا حرمت و آبروى او.
و از جمله افراد اين صفتخبيثه است، مال مردم را پنهانى خوردن، و حبس مالمردم
بدون عذر شرعى، و كم فروشى، و غش، و تدليس، و غير اينها.و اين صفت، ازصفات مهلكه، و
اخلاق خبيثه است.و در خصوص حرمت و مذمت هر يك از افرادآن، اخبار بسيار وارد شده
است.
و ضد اين صفت، امانت و راستكارى است.و آن، از جمله شرايف صفات، وفضايل ملكات، و
باعث عزت و رستگارى در نزد خالق و خلق است.
راستى كن كه راستان رستند در جهان راستان قوى دستند
حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «خدا هيچ پيغمبرى را مبعوثنكرد
مگر به راستگوئى و اداى امانتبه بر و فاجر» . (75)
و نيز از آن بزرگوار مروى است كه فرمود: «فريب مخوريد از نماز و روزه مردم،
بهدرستى كه بسا باشد كه مردى اين قدر نماز و روزه كند كه اگر آن را ترك كند
وحشتمىكند.و ليكن امتحان كنيد ايشان را در وقت راستگوئى و امانت گذارى» .
(76)
و نيز از آن حضرت منقول است كه: «ببين حضرت على بن ابيطالب - عليه السلام -
بهچه چيز در نزد حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به مرتبهاى كه داشت رسيد، آن
چيز را ترك مكن.به درستى كه: رسيد به راستگوئى و اداء امانت» . (77)
و فرمود: «سه چيز است كه عذر احدى در ترك آنها مسموع نيست: اداء امانتبه برو
فاجر.و وفاى به وعده از براى بر و فاجر.و نيكى با والدين، خواه خوب باشند يابد» .
(78)
و فرمود كه: «پدرم مىگفت كه: چهار چيز است كه در هر كه بوده باشد ايمان او
كاملاست، اگر چه سر تا قدم او را گناهان فرو گرفته باشد: راستى، و امانت گذارى، و
حيا، وحسن خلق» . (79)
روزى به آن حضرت عرض كردند كه: «زنى است در مدينه كه مردم دختران را پيشدر او
مىگذارند كه تربيت كند.و با وجود اين كسب ضعيف، هيچ كس را نديدهايم كهروزى بر آن
ريخته شود مانند آن زن.حضرت فرمود: او راستگو است.و اداء امانتمىكند.و اينها روزى
را وسيع مىگرداند» . (80)
و هر كه ملاحظه احوال امينان را كند.و عزت و احترام و وسعت ايشان را
ببيند.ومشاهده حال خيانتكاران و رسوائى و فضيحت و تهيدستى و بىاعتبارى ايشان را
كند،البته ترك صفتخيانت را مىكند.و به تجربه ثابت و واضح است كه: هر
خيانتكارىتنگ دست و پريشان روزگار، و هر امينى غنى و مالدار است.
خوض در باطل
صفت هشتم: خوض در باطل.و مراد از آن، حكايتكردن در معصيتها وفجور است.مثل
حكايت افعال زنان فاحشه، و مجالس شراب، و رفتار اهلفسق و فجور، و كيفيت اسراف اهل
اسراف، و تكبر و كبر پادشاهان، و عادت بد ايشان،و حكايتبدعتهاى اهل بدعت و مذهبهاى
فاسده، و امثال اينها.
و چون انواع باطل و معاصى بىحد و حصر است، ذكر آنها نيز بىنهايت است.و
كمكلامى است كه چون در آن گشوده شد منتهى به يكى از اينها نشود.پس خلاصى ازاينها
نيست مگر به اينكه آدمى اقتصار كند بر قدر ضرورت از امور مهمه دين و دنياى خود.
از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «بزرگترين مردم از
حيثيتگناه در روز قيامت، كسى است كه: بيشتر نقل باطل و حكايات معاصى را كند» .
(81)
و اشاره به اين است قول خداى - تعالى - :
«و كنا نخوض مع الخائضين»
يعنى: «بوديمما كه فرو مىرفتيم در باطل، با كسانى كه فرو مىرفتند» .
(82)
از سلمان فارسى - رضى الله عنه - ماثور است كه: «بيشتر از همه مردم از
حيثيتگناهان، كسى است كه: كلام او در معصيتخدا بيشتر باشد» . (83)
مردى بود از انصار كه به مجلس آنان كه ذكر معاصى را مىكردند مىگذشت ومىگفت:
«وضو بگيريد كه بعضى از چيزهائى را كه شما مىگوييد از حدث بدتر است» . (84)
و خوض در باطل، - همچنان كه مذكور شد - نقل كردن گناهانى است كه گذشتهاست، به
محض خواهش نفس، بىآنكه ضرورتى باعث نقل آن باشد.پس اين، غير ازغيبت و سخن چينى، و
سواى فحش و دشنام و امثال اينها است.
پىنوشتها:
1. فروع كافى، ج 5، ص 144، ح 14.
2. فروع كافى، ج 5، ص 144، ح 12.
3. فروع كافى، ج 5، ص 143، ح 8.
4. الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 374، ح 17.
5. فروع كافى، ج 6، ص 284، ح 1.
6. وسائل الشيعه، ج 16، ص 557، ح 3
7. بحار الانوار، ج 75، ص 461، ذيل حديث 14.
8. بحار الانوار، ج 75، ص 461، ذيل حديث 14.
9. بحار الانوار، ج 75، ص 460، ح 14.
10. بحار الانوار، ج 41، ص 28، قريب به اين مضمون.
11. محجة البيضاء، ج 3، ص 32.و احياء العلوم، ج 2، ص 12.
12. محجة البيضاء، ج 3، ص 26.و احياء العلوم، ج 2، ص 9.
13. كافى، ج 2، ص 201، ح 6
14. محجة البيضاء، ج 3، ص 39.و احياء العلوم، ج 2، ص 15.
15. فروع كافى، ج 6، ص 274، ح 4.
16. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 84، ح 1798
17. كافى، ج 2، ص 374، ح 1.
18. معارج، (سوره 70)، آيه 24
19. وسائل الشيعه، ج 6، ص 27، ح 2.
20. رك: وسائل الشيعه، ج 6، باب 7، ص 27.
21. انعام، (سوره 6)، آيه 141.
22. وسائل الشيعه، ج 6، ص 134، ح 2.
23. وسائل الشيعه، ج 6، ص 136، ح 1.
24. بحار الانوار، ج 103، ص 139، ح 4.
25. بحار الانوار، ج 103، ص 139، ح 9.
26. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 58، ح 1699
27. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 59، ح 1703.
28. فروع كافى، ج 4، ص 35، ح 2.
29. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 58، ح 1701.و فروع كافى، ج 4، ص 35، ح 4.
30. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 235، ح 703.
31. خصال، ج 1، ص 323.
32. بحار الانوار، ج 103، ص 16، ح 72.
33. بحار الانوار، ج 103، ص 13، ح 63.
34. محجة البيضاء، ج 3، ص 204.و مجمع الزوائد، ج 10، ص 291.
35. الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 549، خ 14.
36. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.
37. كافى، ج 5، ص 124، ح 3.
38. احياء العلوم، ج 2، ص 30.و محجة البيضاء، ج 3، ص 72.
39. احياء العلوم، ج 2، ص 30.و محجة البيضاء، ج 3، ص 73
40. چهارپايان، از قبيل: گاو و گوسفند و شتر و....
41. غارت شده.
42. كافى، ج 5، ص 125، ح 6
43. پايهها.
44. كافى، ج 5، ص 143، ح 6
45. احياء العلوم، ج 2، ص 137.و محجة البيضاء، ج 3، ص 274
46. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.
47. محجة البيضاء، ج 3، ص 205.و احياء العلوم، ج 2، ص 81.
48. كافى، ج 2، ص 74، ح 3.
49. كافى، ج 2، ص 76، ح 3.
50. بحار الانوار، ج 70، ص 285، ح 68- وسائل الشيعه، ج 11، ص 190، ح 2.
51. وسائل الشيعه، ج 11، ص 190، ح 3
52. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 35.
53. بحار الانوار، ج 103، ص 2، ح 1.
54. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 36.
55. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 37.
56. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 39.
57. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 40.
58. بحار الانوار، ج 103، ص 10، ح 41.
59. بحار الانوار، ج 103، ص 10، ح 42.
60. بحار الانوار، ج 103، ص 9، ح 38.
61. احياء العلوم، ج 2، ص 80.
62. محجة البيضاء، ج 3، ص 204.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.
63. پيش فروش كردن.
64. شركت از عقود اسلامى است و آن عبارت است از: اجتماع حقوق مالكان متعدد در
يك شىء به نحو اشاعهو جواز تصرف آنان در او.
65. جعاله از عقود شرعيه است كه: نتيجه آن، عايد شدن منفعتى است در مقابل
مالى.مانند: كسى كه مىگويد:
هر كس لباس مرا بدوزد نصف بهاى آن را به وى مىدهم رك: معارف و معاريف، ج 2 ص
597 و فرهنگاصطلاحات فقه اسلامى، ص 81
66. سستى.
67. راهزن.
68. پافشارى كردن در يك امرى.
69. آوردن كلماتى به يك وزن و آهنگ.
70. مكر و حيله
71. در قديم «كحال» به كسى گفته مىشد كه هم سرمه به چشم كسان مىكشيد و هم
جراحات و امراض چشمرا علاج مىكرد.
72. سخنان بىاصل و پراكنده.
73. بيهوده، ياوه.
74. كافى، ج 2، ص 104، ح 1.
75. كافى، ج 2، ص 104، ح 2
76. كافى، ج 2، ص 104، ح 5.
77. بحار الانوار، ج 75، ص 92، ح 2.
78. كافى، ج 2، ص 99، ح 3.
79. وسائل الشيعه، ج 13، ص 219، ح 5.
80. مدثر، (سوره 74) آيه 45.
81. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100.
82. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100.
83. محجة البيضاء، ج 5، ص 207.و احياء العلوم، ج 3، ص 100
84. محجة البيضاء، ج 5، ص 200، (با اندك تفاوتى) .
|