فصل: چگونگى مصرف
مال
چون مذمتبخل را دانستى.و معالجه آن را شناختى.و فضيلت صفتسخاوت رايافتى و
دانستى كه: آن حد وسط ميان بخل و اسراف است و آن عبارت است از: صرفكردن مال در
مصرفى كه واجب يا مستحسن باشد.بدان كه: مصرف واجب، يامستحسن اعم از اين است كه واجب
يا مستحسن شرعى باشد يا در طريقه مروت وعرف و عادت لازم، يا مستحسن باشد.
پس سخى كسى است كه: هر مصرفى را كه ترك آن شرعا مذموم، يا در نزد عقلا بهحسب
تعارف قبيح باشد مضايقه نكند و مال را به آن مصرف برساند، كه اگر يكى ازآنها را
مضايقه داشته باشد بخيل خواهد بود.گو آنكه واجب شرعى را ترك كندبخيلتر باشد.و
مصارفى كه از شرع رسيده و در شريعت مقرر شده، معين و مضبوط، واما آنچه به حسب عادت
و عرف لازم، و ترك آن در نزد ارباب دولت عقل قبيح استنسبتبه احوال و اشخاص و
اوقات مختلف مىشود، زيرا كه: مىبينيم كه بعضى رفتارهادر اخراجات از غنى و صاحب
دولت، قبيح است كه از فقرا قبيح نيست.و آنچه درمضايقه كردن از خويش و قوم خود قبيح
است، در اجنبى، آن قبح را ندارد.آنچه از بيگانگان مىتوان مضايقه كرد از همسايگان
مضايقه آن قبيح است.همچنين تنگ گيرىو مضايقهاى كه در خريد و فروش ضرر ندارد در
ميهمانى نمىتوان كرد.و مضايقه دربعضى چيزها تفاوت دارد با مضايقه كردن در پارهاى
چيزهاى ديگر.چنان كه مىبينيمكه آب و نان و امثال آن با بعضى چيزهاى ديگر مختلف
است.و اهل و عيال و دوستو آشنا و خويش و قوم و همسايه و رفيق با ديگران تفاوت
مىكند.
و همچنين آنكه بايد خرج كند مختلف مىشود.پس غنى و فقير و امير و رعيت وعالم و
جاهل و طفل و كامل، يكسان نيستند.
و سخى، آن است كه: هر چيزى كه سزاوار باشد، خواه به حسب شرع و خواه بهحسب مروت
و عادت، مضايقه نكند.و بخيل، آن است كه: در يكى از آنها تنگ گيرىو مضايقه كند.و
تعيين مقدار آن را نمىتوان كرد.هر گاه كسى مال بسيارى داشته باشدو آنچه به حسب شرع
و تعارف و مروت لازم باشد به جا آورد، و ليكن از قدر لازمتجاوز نكند.و مستحبات و
مستحسنات را به جا نياورد.بلكه مال خود را به جهت روزبينوائى و حوادث روزگار محافظت
كند.چنين كسى اگر چه در نزد عوام مردم بخيلنباشد و ليكن در نظر خواص، از صفتبخل
خالى نيست.و او را جواد و كريم نگويند،زيرا كه: در نزد ايشان صفت جود و سخاوت آن
است كه: در بذل مال، غرض دنيوىنداشته باشد.
پس كسى كه بخشش و عطا مىكند به جهت مدح و ثنا و شهرت و نام نيك ودست آوردن دل
مردم و تحصيل محبت ايشان و يارى جستن از آنها، سخى و جوادنيست.بلكه اهل معامله است
و شهرت و مدح و امثال آن را به مال خود مىخرد.
فصل: نكات باطنيه
سخاوت
اشاره شد به اينكه: بذل و عطائى كه لازم صفت جود و سخاوت استشامل امورىچند
است كه بعضى از آنها واجب و برخى مستحب است.و در خصوص فضل و ثوابهر يك از آنها
اخبارى وارد شده، و هر كدام را آداب و شرايط ظاهريه و نكته و دقايقباطنيهاى است.و
شرايط ظاهريه آنها در كتب فقه مذكور است.
و در اينجا اشاره به بعضى از آداب و نكتههاى باطنيه آنها مىكنيم.لهذا
مىگوييمكه: عطاهاى واجبه چند چيز است:
اول: زكاة
و آن از همه عطايا اهم، و بر جميع صدقات، مقدم است.گلشن مكنت و ثروت را آب
جارى، و كشتزار آمال اهل زراعت و تجارت را نسيم بهارى است.خزينه اموالمتمولين را
از دستبرد دزدان حوادث پاسبان، و ديوار غنا و بىنيازى را از صدمه احتياجو پريشانى
پشتيبان.و از اين جهت آيات و اخبار بىپايان در مدح دهنده زكاة، و ذمتارك آن وارد
شده است.
و حق - سبحانه و تعالى - در مواضع متعدده از قرآن، آن را قرين نماز ساخته و
درمذمت تاركين زكاة فرموده:
«و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم
يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم
لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون»
مجمل معنى آنكه: «كسانى كه طلا و نقره را جمع مىكنند و در راه خدا
صرفنمىنمايند مژده ده ايشان را به عذابى دردناك، در روزى كه آنها را سرخ كنند در
آتش.
و با آنها داغ كنند پيشانيها و پهلوها و پشتهاى ايشان را.و بگويند كه اينها
چيزى استكه براى خود جمع كرديد پس بچشيد آنها را» . (1)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «چون مردم زكاة خود را
منعكنند، زمين نيز بركات خود را منع مىكند» . (2)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه زكاة نقد خودرا
نداده باشد در روز قيامتخداوند عالم او را در بيابانى هموار، محبوس
مىفرمايد.ومارى بسيار عظيم بر او مسلط مىسازد، كه در دنبال او مىدود و او را از
آن مار مىگريزد. و چون مىبيند كه از دست او خلاصى ندارد، دستخود را به دهان او
مىدهد آن ماردست او را مانند ترب مىخايد.پس طوقى مىشود و به گردن او مىپيچد و
اين است كهخداى - تعالى - مىفرمايد
«سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة». (3)
و هر صاحب شتر يا گوسفند يا گاوى كه زكاة آن را نداده باشد خداى - تعالى - او
رادر روز قيامت در صحراى هموارى محبوس كند.و هر حيوان سمدارى او را پايمالنمايد.و
هر صاحب نيشى او را بگزد.و هر صاحب زراعتى، از: خرما يا انگور يا غله كهزكاة آن را
نداده باشد خداى - تعالى - زمين آن را تا هفت طبقه طوق كند و بر گردن اوافكند» .
(4)
و نيز آن حضرت فرمود كه: «هر كه يك «قيراط» از زكاة خود را منع كند، نه مؤمن
است و نه مسلمان» . (5)
و فرمود كه: «هيچ كس فقير نشد و گرسنه نگشت و برهنه و محتاج نماند مگر بهواسطه
گناه مالداران، كه زكاة خود را ندادند.و حق استبر خدا كه رحمتخود را منعكند از
هر كه حق خدا را در مال خود منع كند.و قسم به آن خدائى كه خلق را آفريد وايشان را
روزى داد، كه هيچ مالى در صحرا يا دريا ضايع نشد مگر به ندادن زكاة آن» . (6)
و فرمود كه: «زكاةدادن، چيزى نيست كه: بايد صاحب آن را مدح كرد، بلكه آنچيزى
است كه: به واسطه آن داخل اهل اسلام مىشود و خون او محفوظ مىگردد» . (7)
و از اين گونه تهديدات و تشديدات در حق مانعين زكاة در كتاب خدا و اخبارائمه
هدى - عليهم السلام - بسيار است. (8)
و با وجود اطلاع بر آنها، اداى زكاة راسهل انگاشتن، و از مالى كه چند روزى به
رسم امانت در تصرف كسى خواهد بوداندكى را از مالك حقيقى آن دريغ داشتن، با دعواى
مسلمانى مشكل تواند جمع شد.وچه بىشرم و بىسعادت كسى كه: مىداند روزى كه پا به
عرصه وجود گذاشت از ملك ومال دنيا هيچ نداشت و اكنون آنچه دارد و خود را مالك آن
پندارد همه آن داده خدااست.و سعيى كه خود در تحصيل آن كرده، آن نيز به توفيق و يارى
جناب بارى بوده.
آرى تخم بىجان را چه ياراى آنكه بىدستگيرى عنايتش از خاك خيزد! وسقاى ابر را
چه قدرت كه بىرخصتش قطره آبى ريزد! و اهل زراعت پندارند كه: بهسعى خود از يك
دانه، ده دانه برمىدارند! و ارباب تجارت، رونق بازار خود را از رشدخود مىشمارند.
بيچاره آدمى چه از خود ديده كه اين قدر بر خود پيچيده.
اى كه چندين به هنرمندى خود مغرورىواى اگر بر تو گذارند دمى كار تو رابا وجود
اين مراتب، از جمله مالى كه هم خداوند عطا فرمود، قليلى را كه از براىجمعى بينوا
مقرر فرموده و اضعاف آن را در دنيا و آخرت وعده نموده نمىدهند اونخواسته به ايشان
داد. زهى بىحيائى كه او خواسته باشد و كسى ندهد.و او را يك ده دادهباشد بسى
بىشرمى كه از ده، يكى را بخل ورزد.
اسرار وجوب زكاة
و چون تشديد در امر زكاة را دانستى، بدان كه: سر در واجب كردن زكاة، بلكهترغيب
به مطلق بذل كردن مال، سه چيز است:
اول اينكه: خدا پرستى تام، و توحيد تمام آن است كه: از براى آدمى محبوبى به
غيراز خداوند يكتا نباشد.آرى: محبت، ركتبرنمىدارد.توحيد زبانى فايده
چنداننمىبخشد.قدر محبتبا كسى، به گذشتن از محبوبان ديگر شناخته مىشود.و محبوب،
محب خود را به مفارقتساير احباب، امتحان مىكند.و چون مال در نزد اكثر مردممحبوب،
و به جهت تمتع از آن، انس به اين عالم گرفتهاند و از مرگ گريزانند، پس دردعواى صدق
محبتخدا امتحان ايشان به دستبرداشتن از يكى از محبوبها كه مالاستشده است.
و از اين جهتخداى - تعالى - فرمايد:
«ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة».
خلاصه معنى آنكه: «خداى - تعالى - نفسهاى مؤمنين، و مالهاى ايشان راخريدارى
نموده، كه در عوض، بهشتبه ايشان كرامت فرمايد» . (9)
شكى نيست كه بالاترين لذات بهشت، لقاى پروردگار است.و مردم در اينخصوص بر سه
قسماند:
اول: در دعواى محبت تام، و توحيد كامل، صادقاند.و از عهده عهد خودبرآمدهاند.و
در دل، بجز دوستى يكى را راه نداده، دست از مال و متاع دنيا شسته و دردنيا را بر
روى خود بستهاند.و اين طايفه، ديگر التفاتى به وجوب زكاة نمىكنند.حتىاينكه از
بعضى از ايشان پرسيدند كه: در هر صد درهم چه قدر زكاة است؟ گفت اما برعوام، پنج
درهم به حكم شريعت.و اما بر ما دادن همه اموال.
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - سئوال كردند: «در چقدر مال،
زكاةواجب است؟ فرمود: اما زكاة ظاهر در هزار درهم، بيست و پنج درهم و اما در
باطن،پس آن است كه: هر چه برادر مؤمن تو، به آن محتاجتر از تو باشد خود را
اختيارنكنى» . (10)
دوم: طايفهاى هستند كه از اموال دنيا به قدر حاجت نگاه مىدارند به جهتضرورت،
و ليكن فاضل از آن را ذخيره نمىكنند، بلكه به مصارف خيرات و مبراتمىرسانند.و اين
طايفه، اگر چه از طايفه اول پستمرتبهترند و ليكن ايشان نيز بر قدر واجب اقتصار
نمىكنند و جميع انواع خير را به جا مىآورند.
سوم: قسمى هستند كه زيادتر از قدر واجب را به جا نمىآورند وليكن در واجبخود
كوتاهى نمىكنند.و اين، پستترين درجات است، و آن مرتبه عوام است.
دوم: از اسرار وجوب زكاة، و ترغيب به بذل مال، پاك ساختن نفس است از صفترذيله
بخل، كه از جمله مهلكات است، چون كه به دادن مال مكررا، نفس عادت به بذلو عطا
مىكند تا ملكه حاصل مىشود.
و سوم: بجا آوردن شكر نعمتخدا زيرا كه: خدا، را بر بنده، حق نعمتبدن و
نعمتمال ثابت است.و عبادت بدنيه، شكر نعمتبدن، و بذل اموال، شكر نعمت مال
است.وچقدر قبيح است كه: كسى ادعاى اسلام كند و فقير بينواى مضطرى را ببيند و درشكر
نعمت پروردگار خود تقصيرى كند.
دوم: آداب انفاق
كننده
و مخفى نماند كه: كسى كه در راه خدا انفاق مال مىكند بايد بداند كه از براى
آنآدابى چند است:
يكى آنكه: چون به دل او بگذرد كه مالى در راه خدا بدهد و اين قصد را بكند
بداندكه: شيطان از آن غافل شده و ملك به دل او نظر افكنده است.و فرصت را
غنيمتشمارد و به زودى قصد خود را به جا آورد، كه در تاخير، آفات بسيار و عوايق
زمانبىشمار است.
و دوم آنكه: چون به احتياج كسى مطلع شد يا گمان برد، پيش از اظهار كردن به
اوانفاق كند.و آبروى او را محافظت كند.و نگذارد كه مضطر به سئوال شود، زيرا كه:
بعداز سئوال، آنچه مىدهد قيمت آبروئى است كه ريخته است، و احسان تام نيست.
«حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - از براى شخصى كه اميد به حضرت داشتچيزى
فرستاد، و آن مرد هرگز از كسى چيزى نمىطلبيد، نه از آن حضرت و نه از غيراو.شخصى
عرض كرد كه: اين مرد هرگز چيزى از تو سئوال نكرده است و از آنچهفرستادى كمتر هم
كفايت او را مىكرد.حضرت فرمود كه: خدا مثل تو را در ميانمؤمنين بسيار نكند، من
عطا مىكنم و تو بخل مىورزى. هرگاه من كسى را كه اميد بهمن دارد عطا نكنم مگر بعد
از سئوال او، پس به او ندادهام مگر قيمت آنچه را از اوگرفتهام، زيرا كه: او در
معرض اين در آوردهام كه: آبروئى را كه در پيش خداى من برخاك مىمالد بريزم» .
(11)
سوم آنكه: صدقات خود را در يكى از اوقات شريفه و ازمان فاضله بدهد.و آنوقت را
از براى بذل و عطا مقرر دارد.مثل روز عيد غدير، و ماه ذى الحجه، بهخصوص دهه اول
آن.يا ماه رمضان، به خصوص دهه آخر آن.
و مروى است كه: «پيغمبر خدا - صلى الله عليه و آله - جوادترين خلق بود.و در
ماهرمضان مثل باد تند بود كه هيچ چيز را نگاه نمىداشت» . (12)
چهارم آنكه: زكاة و ساير حقوق ماليه واجبه را آشكار و علانيه بدهد، كه آن
افضلاست از پنهان دادن.و آنچه از عطاها كه سنتباشد پنهان دادن آن افضل است.
همچنان كه حضرت صادق - عليه السلام - به آن تصريح كرده و فرمودند كه: «اگرمردى
زكاة مال خود را بر دوش كشد و به فقير رساند، حسن جميلى است از براى او» .
(13)
و اين در وقتى است كه از شايبه تشويش ريا مطمئن باشد.و آن فقيرى كه مىگيرد
ازاظهار آن شرم و حيا نكند.و الا پنهان دادن واجبات هم افضل است.
پنجم آنكه: از منت نهادن بر فقير و ايذاى او احتراز كند.و عطائى كه به كسى
نمايداز صفحه خاطر محو سازد، تا در دفتر حسناتش ثبت گردد، كه اگر از اين
صفتخبيثهاجتناب نكند.صدقه او باطل، و «حليه» (14) صحت«عاطل»
(15) مىماند.
همچنان كه حق - سبحانه و تعالى - مىفرمايد كه:
«يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى»
يعنى: «اى مؤمنان! باطل مسازيد صدقات خود را به منت نهادنو آزار دادن» .
(16)
و از سيد انام مروى است كه: «كسى كه با برادر مؤمن خود نيكى كند و بر او
منتنهد خداى - تعالى - عمل او را از درجه اعتبار ساقط سازد.و او را بر گناه خود
بگيرد.وسعى او را نپذيرد» . (17)
و منت نهادن، اين است كه: همچنين داند كه به آن فقير احسانى نموده.و
علامتظاهرى آن، اين است كه: در نزد مردم زبان به اظهار آن گشايد و آن را نقل كند،
و ازآن راه، از فقير چشم داشت ثنا و تعظيم و فرمانبردارى داشته باشد.
و علامتباطنى آن، اين است كه: بعد از عطا، از آن فقير خلاف ادبى يا خيانتى
نسبتبه آن شخص واقع شود استبعاد نمايد زيادتر از آنچه پيش از عطا استبعادمىنمود.و
«ايذا» ، آن است كه: او را سرزنش و ملامت كند.و پرده او را بدرد.و رو بهاو ترش
نمايد.و او را خفيف كند.و از مجالست آن عار داشته باشد.و خود را عالىتراز او
داند.و كسى كه مبتلا به اين مرض باشد بايد خود را از آن خلاص سازد.
علاج منت گذاردن و
ايذاى فقير
و اما علاج خلاصى از منت گذاردن، آن است كه: بداند كه فى الحقيقه فقير،
احساننسبتبه او كرده كه صدقه او را قبول نموده، و موجب رستگارى او گرديده
است.پسبايد دهنده، ممنون فقير باشد.و بداند كه: - همچنان كه در حديث وارد است -
دستفقير در گرفتن صدقه نايب دستخداست.و آنچه به فقير مىرسد همانا كه به خدارسيده
است.
و از اين جهت، سنت است كه: آنكه صدقه مىدهد دستخود را ببوسد.و دستخود را بر
بالاى دست فقير نگذارد.بلكه دستخود را بگشايد تا فقير بردارد.و چگونهكسى هزار
مرتبه ممنون نگردد از دستى كه نايب دستخداست و از او چيزى قبولمىكند؟ و با همه
اينها خدا هر صدقه را چندين مقابل عوض در دنيا و آخرت وعدهفرموده است.
پس اگر توقع و اميد آن را ندارد زهى احمق كه مال خود را به عبث ضايع
مىكند.واگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منتبر فقير گذارد؟ و اين مثل آن
استكه: كسى چيزى به تو حواله كند كه به زيد بدهى و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهدو
تو در چيزى كه به زيد مىدهى منتبر او گذارى.
و اما علاج ايذاء فقير، آن است كه: بداند كه: باعث آن، اگر عزت مال، وعظيم
شمردن آن چيزى است كه به فقير مىدهى پس عجب جاهلى است كه چيز اندكفانى را كه در
مقابل آن عوض خطير باقى مىگيرد آن را بزرگ مىشمارد، و چنانمىداند كه چيزى داده
است! و اگر سبب آن، كم قدرى و خوارى فقير است در نظر او.
پس عجب مغرورى است كه خود را به جهت «خزف پارهاى» (18) چند از
مال دنيا كه داردترجيح مىدهد بر ديگرى.و حال اينكه - گذشت كه - مرتبه فقر از غنا
بالاتر، و فقير نزدخدا عزيزتر است، و نايب پروردگار است در گرفتن حقوق.و به واسطه
فقر، خدا از اوعذر خواهى نمود.
در سفالين كاسه رندان (19) به خوارى منگريد
كاين حريفان خدمت جام جهان بين كردهاند
و چه بينى كه اين فقير بينوا را طبع غنى باشد كه تمام مال دنيا به نظر او
نيايد.
بر در ميكده رندان قلندر (20) باشند
كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهى
هان، هان! جامه كهنه را به نظر حقارت مبين.و آستين دريده را به ديده
خوارىمنگر.بسا فقيرى كه او را نه در سر، دستار، و نه در پا، پاى افزار، با موى
ژوليده و جامهدريده، سر او را از تاج شاهى عار، و پاى او را از تخت كيانى ننگ است.
گدايان از پادشاهى نفور (21)
به اميدش اندر گدائى صبور
به يك نعره كوهى ز جا بركنند به يك ناله شهرى به هم برزنند
و همين قدر در فضيلت فقر، كافى است كه خداى - تعالى - اغنيا و ارباب دولت
رامسخر او ساخته تا به تصديع و زحمت و رنج و تعب، مال تحصيل نموده و آنرامحافظت
كرده به قدر احتياج فقير به وى رسانند.و اگر در دادن آن كوتاهى كنندمستحق عذاب الهى
گردند.پس فى الحقيقه غنى، خادم فقير است.
ششم آنكه: در وقت دادن، تواضع و فروتنى از براى فقير بكنند.
هفتم آنكه: آنچه به فقير مىدهد به نوعى بدهد كه باعثخفت و خوارى و خجلتو
شرمسارى وى نگردد.مثلا اگر عزيزى باشد كه دادن نقد به او لايق نباشد به قدر آنجنس
بذل كند.و اگر از گرفتن صدقه عارش آيد، صدقه را هديه و تكلف نام نهد.و اگربر طبعش
گرفتن به دست گران باشد به جهت وى ارسال نمايد.و بر اين قياس از هر گونهامرى كه
متضمن كسر شان او باشد احتراز لازم را كرده و آن بيچاره را از جان سير، و اززندگى
دلگير ننمايد.
هشتم آنكه: آنچه در راه خدا تصدق مىكند عظيم نشمارد، چنان نداند كه:
كارىكرده.مثلا اگر مسجدى سازد، يا «رباطى» (22)
پردازد در نظر او وقعى نداشته باشد، وهمچنان نداند كه خدا را از خود راضى كرده.كه
اگر چنين داند ثواب او باطل، و اجر اوضايع مىشود.چنان كه در مبحث غرور بيايد.
نهم آنكه: آنچه را در راه خدا بذل مىكند از جمله بهترين اموال و عزيزترين آنها
باشد.و از حرمت و شبهه دورتر باشد، زيرا كه: خدا پاك است و غير پاك را
قبولنمىكند.و چيز پستتر را در راه خدا دادن خلاف ادب است.و چگونه بنده خداخوب را
از براى خود و عيال خود نگاه مىدارد و بد را به نزد خدا ارسال مىكند؟ آيانمىبينى
كه اگر مهمانى به كسى وارد شود آن كس طعام خوب را به جهت عيال خودبگذارد و طعام
زبونى به جهت مهمان آورد دلتنگ و شكسته خاطر مىگردد؟ ! و باوجود اينكه آنچه را
تصدق مىكند به جهتخود پيش مىفرستد.و هر كسى بايد چيزبهتر را از براى خود ذخيره
كند.
خداوند عالم مىفرمايد:
«انفقوا من طيبات ما كسبتم»
يعنى: «انفاق كنيد ازپاكيزه چيزهائى كه تحصيل كردهايد» . (23)
و باز مىفرمايد:
«لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون»
يعنى: «به خير و نيكى نمىرسيد تا انفاق كنيد در راه خدا آن چيزهائى را كهدوست
داريد» . (24)
و در حديث وارد است كه: «مىشود يك درهم صدقه از صدهزار درهم پيش افتد.وسبب آن
اين است كه: آن يك درهم را از مال حلال خوب خود بدهد و ديگرىصدهزار درهم را از
چيزى كه چندان محبتى به آن ندارد بدهد» . (25)
دهم آنكه: «اگر تواند و قدرت داشته باشد اين قدر به فقير بدهد كه رفع فقر او
بشودو غنى گردد» . (26)
يازدهم آنكه: بعد از دادن، دستخود را ببوسد، زيرا كه: به دستى رسيده است
كهنايب دستخداست.
و حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «چون چيزى به سائل دهد،
آنكهچيزى داده است دستخود را به نزد دهان خود برد و ببوسد، به درستى كه خداصدقات
را مىگيرد» . (27)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: صدقه مؤمن، به
دستسائلنمىرسد تا به دستخدا برسد» . (28)
از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «خداوند عالم فرمود: هيچ چيزنيست
مگر اينكه ديگرى را موكل گرفتن آن كردهام، مگر صدقه را كه به دستخود مىگيرم.حتى
اينكه مرد يا زن خرمائى، يا نصف خرمائى را تصدق مىكند آن را تربيتمىكنم و پرورش
مىدهم، همچنان كه كسى كره اسب خود را تربيت مىكند، و چونروز قيامتبه ملاقات من
رسد آن را خواهد ديد مثل كوه احد بزرگتر» . (29)
دوازدهم آنكه: چون چيزى به فقير داد از او التماس دعا كند، زيرا كه: دعاى فقير
درحق او مستجاب مىشود.
مروى است كه: حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - به خادم خود فرمود:
«اندكىدست نگاه دارد تا فقير دعا كند، كه دعاى سائل فقير رد نمىشود» . (30)
و خادم را مىفرمود كه: «چون به سائل چيزى دهى بگو دعا كند» . (31)
و نيز مروى است كه: «هر گاه فقرا را چيزى دهيد ياد دهيد ايشان را كه شما را
دعاكنند، كه دعاى ايشان در حق شما مستجاب مىشود.و در حق خودشان مستجابنمىشود» .
(32)
و آنچه بعضى از عرفا گفتهاند كه: توقع دعا از فقير مكنيد به جهت اينكه آن يك
نوعمكافاتى استخلاف طريقه ائمه - عليهم السلام - و اعتبارى ندارد.
سيزدهم آنكه: در بذل و عطا، استحقاق را منظور دارد.و تخم احسان را درشورهزار
غير مستحق ضايع نسازد.و به هوس شهرت نام نيك، به بذل و بخشش بىجادست نگشايد، زيرا
كه: بذل مال به اين جهت چندان فضيلتى بر بخل ندارد.بلكه هر دو ازسر يك كرباساند.و
خود ظاهر است كه با وجود بينوايان عور، نوازش با صاحبان «لك و كرور» (33)
آب به دريابستن است.و با دردمندان شكسته بال، عطا به منعمانمرفه الحال، سنگ به كوه
كشيدن.
و مراد از استحقاق، همين عسرت و پريشانى نيست، بلكه غرض آن است كه: اربابهمت و
كرم، شايستگى را در كسى منظور داشته باشد، پس فساق و اشرار را بر نيكان واخيار مقدم
ندارند.و بىهنران نادان را بر اهل هنر دانشور ترجيح ندهند.و رعايتمفلسان را از
منعمان ضرورىتر دانند.و در دستگيرى ضعفا بيش از اغنيا سعى كنند.و باوجود عضو
مجروح، مرهم به عضو صحيح ننهند.
چهاردهم آنكه: ملاحظه ترتيب فقرا را بكند.و كسانى را كه ثواب عطا به آنها بيشتر
است مقدم دارد پس مقدم دارد عطاى به اهل ورع و تقوى و علم و صاحبان ايمان كاملرا
بر غير ايشان.
و پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «بايد نخورد چيز و مال ترا مگر
پرهيزكار» . (34)
و ليكن بهتر آن است كه امثال اين اشخاص را امثال زكاة و صدقات واجبه عطا
نكند،زيرا كه: اينها از كثافات مال است، كه اخراج مىشود.بلكه به هديه وصله ايشان
راوسعت دهند.
مروى است از ائمه هدى - عليهم السلام - كه: «مستحق زكاة، مستضعفين شيعه محمدو
آل او هستند، كه چندان بصيرتى نداشته باشند.اما كسانى كه صاحبان ديده بينا دردوستى
ما، و برائت از دشمنان ما به مرتبه والا رسيدهاند آنها برادران دينى شما هستند.
بلكه نزديكترند به شما از پدران و مادران، كه مخالف شما باشند.پس ايشان را زكاة
وصدقه ندهيد، به درستى كه شيعيان ما با ما مثل يك جسدند.و ليكن عطا كنيد به
برادرانصاحب بصيرت خود از وجوه بر، و هدايا.و دامن ايشان را منزه گردانيد از اينكه
چركاموال خود را بر ايشان بريزيد» . (35)
و بهتر آن است كه آدمى زكاة و صدقات خود را به كسانى كه پيوسته چشم ايشان
بهدست مردم و بالمره از خواستن از خداوند دورند ندهد، زيرا كه: اين چنين اشخاص
ازنوعى از شرك خالى نيستند.
حضرت صادق - عليه السلام - در بيان آيه مباركه
«و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون»
يعنى: «اكثر مردم ايمان نياوردهاند مگر آنان كه مشركاند» (36)
فرمود كه: «اينمثل آن است كه كسى مىگويد: اگر فلان كس نمىبود من هلاك
مىشدم.يا اگر فلاننمىبود فلان چيز به من نمىرسيد.يا عيال من ضايع
مىشد.نمىبينى كه اين از براى خدا در ملكش شريك قرار داده است» . (37)
و از جمله كسانى كه بذل و عطا به آن بهتر، و ثواب آن بيشتر است، كسانى هستند
كهاظهار احتياج خود را نكنند.و پرده بر روى كار خود فرونهند.و از ارباب آبرو و
عزتباشند.و از اهل تحمل و استغنا بوده باشند.و خواهند ايشان را مردم غنى دانند.و
رفتاراغنيا نمايند.
و از همه بهتر فقراى اقارب و خويشان و ذوى الارحاماند.و انفاق به ايشان صله
رحماست.و ثواب آن را بجز خدا كسى نمىداند.
و در بعضى احاديث وارد است كه: «صدقه كسى قبول نيست كه خويش او محتاجباشد و او
به ديگرى دهد» . (38)
و در روايتى وارد است كه: «افضل صدقات، عطا كردن به خويشى است كه عداوتداشته
باشد با آدمى، (39) زيرا كه: آن موجب مخالفت نفس، و به خلوص نيت اقرب
است» .
فايده: آداب انفاق
شونده
بدان كه همچنان كه از براى دهنده عطايا، آدابى است كه مذكور شد، از براى فقير
نيزآدابى چند است:
اول آنكه: آنچه را گرفت در آن اسراف نكند.و به غير مصارف ضروريه نرساند.وحبس
نكند.
دوم آنكه: شكر خدا را كند.و حق آن شخص دهنده را نيز بشناسد، و او را دعا وستايش
كند.
حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: «خدا لعنت كند كسانى را كه سد راه
خيرمىكنند.شخصى عرض كرد كه: كياناند؟ فرمود: مردى است كه كسى به او نيكى كند واو
كفران نعمت او را كند.و اين باعثشود كه آن شخص به ديگرى نيكى نكند» . (40)
سوم آنكه: هرچه به او بدهند حقير نشمرد.و مذمت كسى را كه داده است نكند.واگر بر
عيبى از او مطلع شود بپوشاند.و اگر به او چيزى ندهد بد او را نگويد، و ملامت اورا
نكند.
چهارم آنكه: از مالى كه حرمت داشته باشد و شبههناك باشد اجتناب نمايد.پس ازكسى
كه مال او حلال نيست، يا بيشتر مال او حرام است، يا از حرام احتراز نمىكندچيزى
قبول نكند.
پنجم آنكه: زيادتر از قدر ضرورت و احتياج را قبول نكند.
ششم آنكه: علانيه و بر ملا سؤال نكند، به خصوص از كسى كه اگر نخواهد بدهدخجالت
كشد.
هفتم آنكه: علما و پرهيزكاران از قبول زكوة و صدقه، تا مضطر نگردند امتناع
نمايند.
هشتم آنكه: امثال اين اشخاص، چيزى را كه بگيرند آشكار نكنند تا شرف و
مروتايشان ضايع نگردد.مگر اينكه غرض از اظهار، شكرگزارى و صدق و بيان بندگى
وفروتنى خود باشد، هر كس به نيتخود مىرسد.
خمس
دوم از عطاهاى واجبه، خمس است كه: مال سادات عالى درجات است، چونخداوند عالم
اين طايفه والامقام را به جهت نسبتبه سيد انام، از ساير خلايق ممتازگردانيد، ذلت
گرفتن زكوة را كه اوساخ مردم استبر آنها نپسنديد.و از اموالمخصوصه، حصهاى براى
ايشان مقرر فرموده تا از فقر و فاقه خلاص گردند.پسفرمود:
«و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و
المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان»
خلاصه معنى آنكه: «بدانيد كه هر نفعى كه به شما عايد مىشود خمس آن مال خداو
پيغمبر و ذوى القربى و ايتام و مساكين و ابن السبيل سادات است.بايد آن را به
ايشانبرسانيد اگر ايمان آوردهايد به خدا و آنچه به بنده خود نازل كردهايم و به
روزقيامت» . (41)
و از اين آيه مباركه مستفاد مىشود كه: هر كس خمس خود را ندهد از اهل
ايماننيست و به كتاب خدا نگرويده است.پس لازم ايمان، آن است كه: آدمى در دادنخمس،
كوتاهى نكند.و ذريه پيغمبر خود را محتاج نگذارد.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «شفاعت من حقى است ثابت ازبراى
هر كه ذريه مرا اعانت كند به دست و زبان و مال» . (42)
و فرمود كه: «چهار نفرند كه من در روز قيامتشفاعت ايشان را خواهم كرد، اگر
چهگناه اهل دنيا را داشته و آورده باشند:
كسى كه: اكرام كرده باشد ذريه مرا.
كسى كه: حوايج ايشان را برآورده باشد.
كسى كه: سعى از براى ايشان كرده باشد در وقتى كه مضطر باشند.
كسى كه: ايشان را به دل و زبان دوست داشته باشد» . (43)
و مروى است كه: «چون روز قيامتشود، منادى از جانب پروردگار ندا مىكند كه:
اى خلايق! خاموش باشيد كه محمد - صلى الله عليه و آله - مىخواهد تكلم
كند.پسهمه مردم خاموش مىگردند پس آن حضرت مىگويد كه: اى مردمان! هر كس كه او
رابر ذمه من منتى و نعمتى باشد برخيزد تا من تلافى آن را كنم.خلايق گويند: يا رسول
الله! ما را چه منت و نعمتى بر تو است؟ بلكه منت و عطا، خدا و رسول او راستبر
ما.آنحضرت گويد: هر كه با ذريه من نيكوئى نموده، و رانده ايشان را جاى داده، و
گرسنهايشان را سير كرده، و يا برهنه ايشان را پوشانيده، برخيزد تا من تلافى آن را
كنم.پسقومى كه اين كار را كرده باشند برخيزند.پس از جانب خدا به حضرت رسالت
پناهخطاب آيد كه پاداش ايشان را به تو واگذاشتم، ايشان را در هر جاى از بهشت
كهخواهى جاى ده.پس آن حضرت ايشان را در وسيله، كه از منازل آن حضرت استجاى دهد» .
(44)
و از آنچه در زكوة مذكور شد بعضى از آداب و شرايط خمس نيز دانسته مىشود.
و بايد كسى كه خمس مىدهد نهايت اجتناب از منت نهادن و ايذاء و بزرگ شمردن
آنبكند.و نهايت فروتنى از براى سادات كند نه اينكه مانند بعضى از لئيمان روزگار كه
اگرگاهى، قليلى از خمس را اخراج كنند، و به صد درشتى و ناخوشى تسليم سيد
محتاجىنمايند، پندارند كه او را خريده بلكه آفريدهاند.غافل از اينكه همه ملك و
مال جهان،بلكه جمله عالميان به طفيل وجود جد بزرگوار ايشان به وجود آمده.و ارزاق
كافه اناماز فيض وجود آباى گرام ايشان در عالم«متواتر» ، (45) و
«امطار» (46) و بركات سماوات بهآبروى اجداد امجاد ايشان بر كشتزار
اهل زمين«متقاطر» (47) است.
نفقه اهل و عيال
سيم از عطاهاى واجبه، نفقه اهل و عيال است.و آن نيز به طريقى كه در كتبمسطور
است از جمله واجبات، و ثواب آن بىحد و احصاء است.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «كسى كه سعى كند در تحصيل نفقه
عيالش، مثل كسى است كه در راه خدا جهاد كند. (48)
و فرمود كه: «پارهاى از گناهان است كه هيچ چيز كفاره آن نمىشود، مگر اهتمام
درطلب معاش» . (49)
و فرمود كه: «هر كه را سه دختر باشد، و خرج ايشان را بكشد، و به ايشان نيكى كند
تابزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب مىگرداند» . (50)
مروى است كه: «روزى جناب رسالت مآب - صلى الله عليه و آله - به خانه سيد اولياء
- عليه السلام - آمد، ديد: آن حضرت نشسته است و عدس پاك مىكند.و سيدة النساءدر پيش
ديگ نشسته است.حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: بشنو اىابو الحسن! - و
نمىگويم مگر آنچه را خدا امر كرده است كه بگويم - كه: هيچ مردىنيست كه: در خانه
امداد زن كند و يارى او را نمايد مگر اينكه خدا به او مىدهد بهعوض هر موئى كه در
بدن اوست عبادت يك سال را، كه روز آن را روزه بگيرد و شبآن را به عبادت به سربرد.و
عطا مىكند از ثواب، به او مثل آنچه به صابرين داده، كهداود پيغمبر - عليه السلام
- و يعقوب - عليه السلام - و عيسى - عليه السلام - باشد.يا على هر كه در خانه خود
مشغول خدمت عيال شود و مضايقه نكند، خدا اسم او را در دفتر شهدا مىنويسد.و در هر
روز و شبى ثواب هزار شهيد از براى او ثبت مىكند.و به هرقدمى كه برمىدارد ثواب حج
و عمره به او مىدهد.و به عدد هر رگى كه در بدن اوستشهرى در بهشتبه او عطا
مىفرمايد.يا على! يك ساعتخدمت در خانه، بهتر است ازعبادت هزار سال.و هزار حج و
هزار عمره.و هزار بنده كه آزاد كنى.و هزار مرتبهجهاد.و عيادت هزار مريض.و هزار
نماز جمعه.و هزار تشييع جنازه.و سير كردن هزارگرسنه.و پوشانيدن هزار برهنه.و روانه
ساختن هزار اسب در راه خدا.و بهتر است ازاينكه تورات و انجيل و زبور و قرآن را
تلاوت كند.و هزار اسير را آزاد كند.و هزارشتر كه به مساكين بدهد.و از دنيا بيرون
نرود مگر اينكه جاى خود را در بهشتببيند.
يا على! خدمت عيال، كفاره گناهان كبيره است.و غضب پروردگار را مىنشاند.و مهرحور
العين مىشود.و حسنات را زياد مىكند.و درجات را رفيع مىگرداند.يا على! خدمت عيال
را نمىكند مگر صديق، يا شهيد، يا مردى كه خدا خير دنيا و آخرت را ازبراى او خواسته
باشد» . (51)
از حضرت امام موسى - عليه السلام - مروى است كه: «عيال آدمى، اسيران اويند،پس
هر كسى كه خداوند به او نعمتى داده بايد كه اسيران خود را وسعتبدهد.پس اگرنكند
تشويش آن است كه خدا اين نعمت را از او بگيرد» . (52)
حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود كه: «بايد مرد بر عيالش وسعتبدهد تاآرزوى
مرگ او را نكنند» . (53)
و مخفى نماند كه: طالب ثواب در اخراجات عيال را سزاوار آن است كه: نيتخودرا
خالص كند.و از سعىاى كه مىكند و زحمتى كه در تحصيل معاش ايشان مىكشدرضاى خدا را
خواهد.و از تحصيل حرام و اموال شبههناك اجتناب كند.و از براىعيال، بجز حلال
نياورد.و در اخراجات، ميانه روى كند.نه بر عيال تنگ بگيرد تا ايشانضايع گردند، و
نه اسراف كند تا خود و ايشان را ضايع كند و به هلاكتبرسد.و سزاوارآن است كه: طعامى
كه پاكيزه باشد مخصوص خود يا بعضى از عيال نكند، بلكه همهيكسان باشند. مگر اينكه
خود يا بعضى از آنها به طعام خاصى مضطر باشند، به جهتمرضى، يا ضعفى، يا غير
اينها.و چيزى را كه نمىخواهد براى عيال بگيرد وصف آن رادر پيش عيال نكند.و چون
سفره افكنند همه عيال خود را بر آن بنشاند، مروى استكه:
«خدا و ملائكه، صلوات مىفرستند بر اهل خانهاى كه به جمعيت چيزى بخورند» .
(54)
صدقات مستحبه
و اما عطاهاى مستحبه آن نيز چند نوع است:
اول: صدقات مستحبه است و ثواب آن بسيار، و فوايد آن بىشمار است.
از جناب مستطاب نبوى - صلى الله عليه و آله - منقول است كه: «به درستى كهخدائى
كه جز او خدائى نيست، دفع مىكند به صدقه، مرض و مصيبت و سوختن وغرق شدن و خانه بر
سر فرود آمدن و ديوانگى را.و - آن يگانه آفاق به همين سياق - هفتاد نوع از شر را
شمردند كه خداى - تعالى - به بركت صدقه، آنها را دفع مىكند» . (55)
و از آن حضرت مروى است كه: «هر كسى در روز قيامت در سايه صدقه خودخواهد بود تا
مردم از حساب فارغ شوند» . (56)
و فرمود كه: «زمين قيامت آتش است، مگر سايه مؤمن، كه صدقه او وى را
سايهمىافكند» . (57)
و نيز از آن جناب مروى است كه: «هرگاه سائلى در شب به صورت مردى سؤالكند، او
را رد مكنيد» . (58)
و اين تخصيص، به جهت آن است كه: احتمال مىرود كه ملكى به صورت مردىدر شب سؤال
مىكند به جهت امتحان.
مروى است كه: به «موسى - عليه السلام - وحى شد كه اى موسى! سائل را اكرام كن
بهدادن چيز كمى، يا سخن نيكى به درستى كه به نزد تو مىآيد كسى كه نه انس است و
نهجن، بلكه از جمله ملائكه است، كه امتحان مىكند ترا در نعمتى كه من به تو
دادهام، وسؤال مىكند تو را، پس ببين كه: چگونه رفتار خواهى نمود» . (59)
و از اين جهتحضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ترغيب فرمودند بر: «رد
نكردنسائل، اگر چه بر اسبى سوار باشد» . (60)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيكوئى و صدقه،بر طرف
مىسازد فقر را.و مىافزايد در عمر.و دفع مىكند از صاحب خود هفتاد قسممردن بد را»
. (61)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «دوا كنيد بيمارانخود
را به صدقه.و دفع نمائيد بلا را به دعا.و طلب روزى كنيد به صدقه.به درستى كهصدقه
از ميان زنخ هفتصد شيطان بيرون مىآيد، يعنى چون كسى قصد تصدق كندهفتصد شيطان او را
وسوسه مىكنند.و هيچ چيز بر شيطان گرانتر از آن نيست كه: صدقهبه مؤمنى داده شود.و
اين صدقه ابتدا به ستخدا مىرسد پيش از آنكه به دست فقيربرسد» . (62)
و نيز از آن جناب مروى است كه: «مستحب است از براى بيمار، كه با دستخودچيزى را
به سائل بدهد و آن سائل را امر كند كه براى او دعا كند» . (63)
هر كه در وقت صباح صدقه بدهد خدا «نحوست» آن روز را از او دفع كند.
و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه در اول روز، تصدق كندخدا هر
شرى را كه در آن روز از آسمان فرود مىآيد.از او دفع مىنمايد.و هر كه دراول شب،
تصدق كند خدا هر شرى را كه در آن شب از آسمان نازل مىشود از اوبرمىدارد» .
(64)
«و آن حضرت چون نماز عشا را به جاى مىآوردند و پاسى از شب مىگذشت انبانىكه
در آن گوشت و نان و پول بود به دوش مىگرفتند و به در خانه فقراى اهل
مدينهمىبردند، و به ايشان تقسيم مىنمودند.و كسى آن حضرت را نمىشناخت تا آنحضرت
از دنيا رفت.فقرا چون ديدند آن تقسيم موقوف شد يافتند كه آن حضرتبوده» .
(65)
از آن حضرت پرسيدند كه: «سائل از ما سؤال مىكند و او را
نمىشناسيم.حضرتفرمود: عطا كن به هر كه در دل تو اثر مىكند.و رحم به دل تو
مىآيد» . (66)
شخصى از آن حضرت سؤال كرد كه: «شخصى به ديگرى چيزى مىدهد كه به فقرادهد.حضرت
فرمود كه: ثواب واسطه، مثل ثواب دهنده است.و از ثواب دهنده چيزىكم نمىشود و اگر
هفتاد دستبگردد همه ثواب دارند.و از ثواب صاحبش چيزى كمنمىشود» . (67)
و اخبار بسيار در ثواب تصدق آب وارد شده است.
و در حديث است كه: «اول چيزى را كه در آخرت ثواب مىدهند تصدق آباست» .
(68)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «خدا دوست داردخنك كردن
جگر تشنه را.و هر كه سيراب كند جگر تشنه را از آب، از: چارپا و غير آن،خداى - تعالى
- او را در سايه عرش خود نگاه مىدارد در روزى كه هيچ سايهاى نباشدمگر سايه او» .
(69)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه آب دهد كسىرا
در جائى كه آب باشد، مثل كسى است كه: بنده آزاد كند.و هر كه آب دهد كسى رادر موضعى
كه آب يافت نشود، مثل كسى است كه: نفسى را زنده كند.و كسى كه: يك تن را زنده كند
مثل آن است كه همه خلق را زنده كرده باشد» . (70)
بدان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - پرسيدند كه: «چه صدقهاى
افضلاست؟ فرمود اينكه: تو صدقه دهى در وقتى كه بدن تو صحيح باشد و اميد
زندگانىداشته باشى و از احتياج بترسى، و نگذارى تا وقتى كه جان به گلوى تو برسد
بگوئى فلانرا اين قدر بدهيد و فلان را آن قدر» . (71)
و مخفى نماند كه: - همچنان كه مذكور شد - خلافى نيست كه صدقات مستحبه راپنهانى
دادن افضل، و ثواب آن اكمل است.بلى خلاف كردهاند در اينكه: آيا از براىفقير، بهتر
آن است كه خفيه بگيرد و در نزد مردم اظهار نكند؟ يا افضل آن است كه:
آشكارا كند و در علانيه بگيرد؟ بعضى گفتهاند: پنهان افضل است.و طايفهاى
رفتهاند بر اينكه: آشكار اولى است.وحق آن است كه: هيچ كدام از اين دو قول «على
الاطلاق» (72) صحيح نيست، بلكه با قصدو نيت مختلف مىشود.
پس طالب سعادت بايد ملتفت احوال خود باشد.و ملاحظه احوال خود را بكند، هركدام
به قصد قربت نزديكتر، و از ريا و «تلبيس» (73)
و ساير آفات دورتر باشد آن را اختياركند.مثلا اگر طبع او مايل به اخفاى آن باشد و
غرض او بيم افتادن از چشم مردم باشد،يا تشويش اينكه ديگر كسى چيزى به او ندهد چون
مطلع شود كه گرفته استيا امثالاينها آشكارا كند.و اگر غرض او رغبت كردن اغنياء
باشد به چيزى دادن به او، و دل اوميل به اظهار آن داشته باشد، اظهار نكند، و به روى
خود نياورد.و همچنين اگر بفهمدكه آنكه داده است مىخواهد كه او اظهار كند و
شكرگزارى او را كند و مدح او رانمايد، مطلقا اظهار نكند، و به روى خود نياورد، تا
اعانت آن شخص دهنده را بر صفتبدى كه دارد نكرده باشد.
و بالجمله بايد مراتب دل خود باشد و امثال اين دقايق و نكتهها را ملاحظه
كند،زيرا كه: اعمال جوارح و اعضا، و ملاحظه نكردن اين نكتهها باعثخنده شيطان
وشماتت آن مىشود.و علم به اين دقايق، علمى است كه رسيده است كه يادگرفتن يكمسئله
آن بهتر است از عبادت يك سال، زيرا كه: به اين علم عبادت همه عمر زندهمىشود.و به
جهل به آن، عبادت تمام عمر مىرود.
پىنوشتها:
1. توبه (سوره 9)، آيه 35- 34.
2. محجة البيضاء، ج 2، ص 66.
3. آل عمران، (سوره 3) آيه 180.
4. بحار الانوار، ج 96، ص 16، ح 37
5. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 3.
6. وسائل الشيعه، ج 6، ص 4.
7. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 1 و ص 28، ح 3.
8. رك: وسائل الشيعه، ج 6 ص 17، باب ثبوت الكفر و الارتداد و القتل بمنع
الزكاة.
9. توبه (سوره 9)، آيه 111.
10. وسائل الشيعه، ج 6، ص 30
11. وسائل الشيعه، ج 6، ص 318
12. جامع السعادات، ج 2، ص 128.جهت اطلاع بيشتر از جود پيغمبر اكرم - صلى الله
عليه و آله - رجوع شودبه بحار الانوار، ج 16، ص 231.
13. وسائل الشيعه، ج 6، ص 215.
14. زينت.
15. مهمل و بيهوده.
16. بقره، (سوره 2)، آيه 264.
17. وسائل الشيعه، ج 6، ص 316، ح 5
18. سفال، ظرف گلى كه در كوره پخته شده باشد.
19. بىقيد.
20. درويش.
21. گريزان.
22. كاروانسراى بين راهها
23. بقره، (سوره 2)، آيه 267.
24. آل عمران، (سوره 3)، آيه 92.
25. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 296.
26. كافى، ج 3، ص 548، ح 3.
27. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.
28. محجة البيضاء، ج 2، ص 93
29. بحار الانوار، ج 96، ص 134.
30. بحار الانوار، ج 96، ص 133.
31. بحار الانوار، ج 96، ص 134.
32. محجة البيضاء، ج 2، ص 111.
33. لك: در عربى بمعنى ده ميليون و اينجا كنايه از زيادى ثروت است و همچنين
كرور
34. محجة البيضاء، ج 2، ص 90.و احياء العلوم، ج 1، ص 196.
35. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.
36. يوسف، (سوره 12)، آيه 106.
37. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 476، ح 235
38. بحار الانوار، ج 96، ص 147، ح 24.
39. بحار الانوار، ج 96، ص 159، ذيل حديث 37.
40. كافى، ج 4، ص 33، ح 1
41. انفال، (سوره 8)، آيه 41.
42. جامع الاخبار، باب 2، فصل 6
43. خصال، ج 1، ص 196، باب الاربعه، حديث 1.
44. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 65، ح 1727.
45. پى در پى.
46. بارانها.
47. قطره قطره مىچكد
48. محجة البيضاء، ج 3، ص 203.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.
49. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و 139 و احياء العلوم، ج 2، ص 29 و 56.
50. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و احياء العلوم، ج 2، ص 30.
51. مستدرك الوسائل، ج 13، ص 48، ح 2. (طبع آل البيت).
52. وسائل الشيعه، ج 15، ص 249، ح 7.
53. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1742.
54. جامع السعادات، ج 2، ص 144.
55. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1734.
56. كنز العمال، ج 6، ص 362، خ 16068
57. فروع كافى، ج 4، ص 3، ح 6.
58. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1737.
59. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1744.
60. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1745.
61. بحار الانوار، ج 96، ص 119، ح 17.
62. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1730.
63. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1732.
64. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1733.
65. فروع كافى، ج 4، ص 8، ح 1.
66. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1743.
67. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1750.
68. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ح 64، ح 1722.
69. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64، ح 1723
70. فروع كافى، ج 4، ص 57، ح 3.
71. بحار الانوار، ج 96، ص 178، ح 13.
72. بدون قيد و شرط.
73. فريب و خدعه بكار بردن.
|