معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۳۰ -


فصل: چگونگى مصرف مال

چون مذمت‏بخل را دانستى.و معالجه آن را شناختى.و فضيلت صفت‏سخاوت رايافتى و دانستى كه: آن حد وسط ميان بخل و اسراف است و آن عبارت است از: صرف‏كردن مال در مصرفى كه واجب يا مستحسن باشد.بدان كه: مصرف واجب، يامستحسن اعم از اين است كه واجب يا مستحسن شرعى باشد يا در طريقه مروت وعرف و عادت لازم، يا مستحسن باشد.

پس سخى كسى است كه: هر مصرفى را كه ترك آن شرعا مذموم، يا در نزد عقلا به‏حسب تعارف قبيح باشد مضايقه نكند و مال را به آن مصرف برساند، كه اگر يكى ازآنها را مضايقه داشته باشد بخيل خواهد بود.گو آنكه واجب شرعى را ترك كندبخيل‏تر باشد.و مصارفى كه از شرع رسيده و در شريعت مقرر شده، معين و مضبوط، واما آنچه به حسب عادت و عرف لازم، و ترك آن در نزد ارباب دولت عقل قبيح است‏نسبت‏به احوال و اشخاص و اوقات مختلف مى‏شود، زيرا كه: مى‏بينيم كه بعضى رفتارهادر اخراجات از غنى و صاحب دولت، قبيح است كه از فقرا قبيح نيست.و آنچه درمضايقه كردن از خويش و قوم خود قبيح است، در اجنبى، آن قبح را ندارد.آنچه از بيگانگان مى‏توان مضايقه كرد از همسايگان مضايقه آن قبيح است.همچنين تنگ گيرى‏و مضايقه‏اى كه در خريد و فروش ضرر ندارد در ميهمانى نمى‏توان كرد.و مضايقه دربعضى چيزها تفاوت دارد با مضايقه كردن در پاره‏اى چيزهاى ديگر.چنان كه مى‏بينيم‏كه آب و نان و امثال آن با بعضى چيزهاى ديگر مختلف است.و اهل و عيال و دوست‏و آشنا و خويش و قوم و همسايه و رفيق با ديگران تفاوت مى‏كند.

و همچنين آنكه بايد خرج كند مختلف مى‏شود.پس غنى و فقير و امير و رعيت وعالم و جاهل و طفل و كامل، يكسان نيستند.

و سخى، آن است كه: هر چيزى كه سزاوار باشد، خواه به حسب شرع و خواه به‏حسب مروت و عادت، مضايقه نكند.و بخيل، آن است كه: در يكى از آنها تنگ گيرى‏و مضايقه كند.و تعيين مقدار آن را نمى‏توان كرد.هر گاه كسى مال بسيارى داشته باشدو آنچه به حسب شرع و تعارف و مروت لازم باشد به جا آورد، و ليكن از قدر لازم‏تجاوز نكند.و مستحبات و مستحسنات را به جا نياورد.بلكه مال خود را به جهت روزبينوائى و حوادث روزگار محافظت كند.چنين كسى اگر چه در نزد عوام مردم بخيل‏نباشد و ليكن در نظر خواص، از صفت‏بخل خالى نيست.و او را جواد و كريم نگويند،زيرا كه: در نزد ايشان صفت جود و سخاوت آن است كه: در بذل مال، غرض دنيوى‏نداشته باشد.

پس كسى كه بخشش و عطا مى‏كند به جهت مدح و ثنا و شهرت و نام نيك ودست آوردن دل مردم و تحصيل محبت ايشان و يارى جستن از آنها، سخى و جوادنيست.بلكه اهل معامله است و شهرت و مدح و امثال آن را به مال خود مى‏خرد.

فصل: نكات باطنيه سخاوت

اشاره شد به اينكه: بذل و عطائى كه لازم صفت جود و سخاوت است‏شامل امورى‏چند است كه بعضى از آنها واجب و برخى مستحب است.و در خصوص فضل و ثواب‏هر يك از آنها اخبارى وارد شده، و هر كدام را آداب و شرايط ظاهريه و نكته و دقايق‏باطنيه‏اى است.و شرايط ظاهريه آنها در كتب فقه مذكور است.

و در اينجا اشاره به بعضى از آداب و نكته‏هاى باطنيه آنها مى‏كنيم.لهذا مى‏گوييم‏كه: عطاهاى واجبه چند چيز است:

اول: زكاة

و آن از همه عطايا اهم، و بر جميع صدقات، مقدم است.گلشن مكنت و ثروت را آب جارى، و كشت‏زار آمال اهل زراعت و تجارت را نسيم بهارى است.خزينه اموال‏متمولين را از دستبرد دزدان حوادث پاسبان، و ديوار غنا و بى‏نيازى را از صدمه احتياج‏و پريشانى پشتيبان.و از اين جهت آيات و اخبار بى‏پايان در مدح دهنده زكاة، و ذم‏تارك آن وارد شده است.

و حق - سبحانه و تعالى - در مواضع متعدده از قرآن، آن را قرين نماز ساخته و درمذمت تاركين زكاة فرموده:

«و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون‏»

مجمل معنى آنكه: «كسانى كه طلا و نقره را جمع مى‏كنند و در راه خدا صرف‏نمى‏نمايند مژده ده ايشان را به عذابى دردناك، در روزى كه آنها را سرخ كنند در آتش.

و با آنها داغ كنند پيشانيها و پهلوها و پشتهاى ايشان را.و بگويند كه اينها چيزى است‏كه براى خود جمع كرديد پس بچشيد آنها را» . (1)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «چون مردم زكاة خود را منع‏كنند، زمين نيز بركات خود را منع مى‏كند» . (2)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه زكاة نقد خودرا نداده باشد در روز قيامت‏خداوند عالم او را در بيابانى هموار، محبوس مى‏فرمايد.ومارى بسيار عظيم بر او مسلط مى‏سازد، كه در دنبال او مى‏دود و او را از آن مار مى‏گريزد. و چون مى‏بيند كه از دست او خلاصى ندارد، دست‏خود را به دهان او مى‏دهد آن ماردست او را مانند ترب مى‏خايد.پس طوقى مى‏شود و به گردن او مى‏پيچد و اين است كه‏خداى - تعالى - مى‏فرمايد

«سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة‏». (3)

و هر صاحب شتر يا گوسفند يا گاوى كه زكاة آن را نداده باشد خداى - تعالى - او رادر روز قيامت در صحراى هموارى محبوس كند.و هر حيوان سم‏دارى او را پايمال‏نمايد.و هر صاحب نيشى او را بگزد.و هر صاحب زراعتى، از: خرما يا انگور يا غله كه‏زكاة آن را نداده باشد خداى - تعالى - زمين آن را تا هفت طبقه طوق كند و بر گردن اوافكند» . (4)

و نيز آن حضرت فرمود كه: «هر كه يك «قيراط‏» از زكاة خود را منع كند، نه مؤمن است و نه مسلمان‏» . (5)

و فرمود كه: «هيچ كس فقير نشد و گرسنه نگشت و برهنه و محتاج نماند مگر به‏واسطه گناه مالداران، كه زكاة خود را ندادند.و حق است‏بر خدا كه رحمت‏خود را منع‏كند از هر كه حق خدا را در مال خود منع كند.و قسم به آن خدائى كه خلق را آفريد وايشان را روزى داد، كه هيچ مالى در صحرا يا دريا ضايع نشد مگر به ندادن زكاة آن‏» . (6)

و فرمود كه: «زكاة‏دادن، چيزى نيست كه: بايد صاحب آن را مدح كرد، بلكه آن‏چيزى است كه: به واسطه آن داخل اهل اسلام مى‏شود و خون او محفوظ مى‏گردد» . (7)

و از اين گونه تهديدات و تشديدات در حق مانعين زكاة در كتاب خدا و اخبارائمه هدى - عليهم السلام - بسيار است. (8)

و با وجود اطلاع بر آنها، اداى زكاة راسهل انگاشتن، و از مالى كه چند روزى به رسم امانت در تصرف كسى خواهد بوداندكى را از مالك حقيقى آن دريغ داشتن، با دعواى مسلمانى مشكل تواند جمع شد.وچه بى‏شرم و بى‏سعادت كسى كه: مى‏داند روزى كه پا به عرصه وجود گذاشت از ملك ومال دنيا هيچ نداشت و اكنون آنچه دارد و خود را مالك آن پندارد همه آن داده خدااست.و سعيى كه خود در تحصيل آن كرده، آن نيز به توفيق و يارى جناب بارى بوده.

آرى تخم بى‏جان را چه ياراى آنكه بى‏دستگيرى عنايتش از خاك خيزد! وسقاى ابر را چه قدرت كه بى‏رخصتش قطره آبى ريزد! و اهل زراعت پندارند كه: به‏سعى خود از يك دانه، ده دانه برمى‏دارند! و ارباب تجارت، رونق بازار خود را از رشدخود مى‏شمارند. بيچاره آدمى چه از خود ديده كه اين قدر بر خود پيچيده.

اى كه چندين به هنرمندى خود مغرورى‏واى اگر بر تو گذارند دمى كار تو رابا وجود اين مراتب، از جمله مالى كه هم خداوند عطا فرمود، قليلى را كه از براى‏جمعى بينوا مقرر فرموده و اضعاف آن را در دنيا و آخرت وعده نموده نمى‏دهند اونخواسته به ايشان داد. زهى بى‏حيائى كه او خواسته باشد و كسى ندهد.و او را يك ده داده‏باشد بسى بى‏شرمى كه از ده، يكى را بخل ورزد.

اسرار وجوب زكاة

و چون تشديد در امر زكاة را دانستى، بدان كه: سر در واجب كردن زكاة، بلكه‏ترغيب به مطلق بذل كردن مال، سه چيز است:

اول اينكه: خدا پرستى تام، و توحيد تمام آن است كه: از براى آدمى محبوبى به غيراز خداوند يكتا نباشد.آرى: محبت، ركت‏برنمى‏دارد.توحيد زبانى فايده چندان‏نمى‏بخشد.قدر محبت‏با كسى، به گذشتن از محبوبان ديگر شناخته مى‏شود.و محبوب، محب خود را به مفارقت‏ساير احباب، امتحان مى‏كند.و چون مال در نزد اكثر مردم‏محبوب، و به جهت تمتع از آن، انس به اين عالم گرفته‏اند و از مرگ گريزانند، پس دردعواى صدق محبت‏خدا امتحان ايشان به دست‏برداشتن از يكى از محبوبها كه مال‏است‏شده است.

و از اين جهت‏خداى - تعالى - فرمايد:

«ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة‏».

خلاصه معنى آنكه: «خداى - تعالى - نفسهاى مؤمنين، و مالهاى ايشان راخريدارى نموده، كه در عوض، بهشت‏به ايشان كرامت فرمايد» . (9)

شكى نيست كه بالاترين لذات بهشت، لقاى پروردگار است.و مردم در اين‏خصوص بر سه قسم‏اند:

اول: در دعواى محبت تام، و توحيد كامل، صادق‏اند.و از عهده عهد خودبرآمده‏اند.و در دل، بجز دوستى يكى را راه نداده، دست از مال و متاع دنيا شسته و دردنيا را بر روى خود بسته‏اند.و اين طايفه، ديگر التفاتى به وجوب زكاة نمى‏كنند.حتى‏اينكه از بعضى از ايشان پرسيدند كه: در هر صد درهم چه قدر زكاة است؟ گفت اما برعوام، پنج درهم به حكم شريعت.و اما بر ما دادن همه اموال.

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - سئوال كردند: «در چقدر مال، زكاة‏واجب است؟ فرمود: اما زكاة ظاهر در هزار درهم، بيست و پنج درهم و اما در باطن،پس آن است كه: هر چه برادر مؤمن تو، به آن محتاج‏تر از تو باشد خود را اختيارنكنى‏» . (10)

دوم: طايفه‏اى هستند كه از اموال دنيا به قدر حاجت نگاه مى‏دارند به جهت‏ضرورت، و ليكن فاضل از آن را ذخيره نمى‏كنند، بلكه به مصارف خيرات و مبرات‏مى‏رسانند.و اين طايفه، اگر چه از طايفه اول پست‏مرتبه‏ترند و ليكن ايشان نيز بر قدر واجب اقتصار نمى‏كنند و جميع انواع خير را به جا مى‏آورند.

سوم: قسمى هستند كه زيادتر از قدر واجب را به جا نمى‏آورند وليكن در واجب‏خود كوتاهى نمى‏كنند.و اين، پست‏ترين درجات است، و آن مرتبه عوام است.

دوم: از اسرار وجوب زكاة، و ترغيب به بذل مال، پاك ساختن نفس است از صفت‏رذيله بخل، كه از جمله مهلكات است، چون كه به دادن مال مكررا، نفس عادت به بذل‏و عطا مى‏كند تا ملكه حاصل مى‏شود.

و سوم: بجا آوردن شكر نعمت‏خدا زيرا كه: خدا، را بر بنده، حق نعمت‏بدن و نعمت‏مال ثابت است.و عبادت بدنيه، شكر نعمت‏بدن، و بذل اموال، شكر نعمت مال است.وچقدر قبيح است كه: كسى ادعاى اسلام كند و فقير بينواى مضطرى را ببيند و درشكر نعمت پروردگار خود تقصيرى كند.

دوم: آداب انفاق كننده

و مخفى نماند كه: كسى كه در راه خدا انفاق مال مى‏كند بايد بداند كه از براى آن‏آدابى چند است:

يكى آنكه: چون به دل او بگذرد كه مالى در راه خدا بدهد و اين قصد را بكند بداندكه: شيطان از آن غافل شده و ملك به دل او نظر افكنده است.و فرصت را غنيمت‏شمارد و به زودى قصد خود را به جا آورد، كه در تاخير، آفات بسيار و عوايق زمان‏بى‏شمار است.

و دوم آنكه: چون به احتياج كسى مطلع شد يا گمان برد، پيش از اظهار كردن به اوانفاق كند.و آبروى او را محافظت كند.و نگذارد كه مضطر به سئوال شود، زيرا كه: بعداز سئوال، آنچه مى‏دهد قيمت آبروئى است كه ريخته است، و احسان تام نيست.

«حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - از براى شخصى كه اميد به حضرت داشت‏چيزى فرستاد، و آن مرد هرگز از كسى چيزى نمى‏طلبيد، نه از آن حضرت و نه از غيراو.شخصى عرض كرد كه: اين مرد هرگز چيزى از تو سئوال نكرده است و از آنچه‏فرستادى كمتر هم كفايت او را مى‏كرد.حضرت فرمود كه: خدا مثل تو را در ميان‏مؤمنين بسيار نكند، من عطا مى‏كنم و تو بخل مى‏ورزى. هرگاه من كسى را كه اميد به‏من دارد عطا نكنم مگر بعد از سئوال او، پس به او نداده‏ام مگر قيمت آنچه را از اوگرفته‏ام، زيرا كه: او در معرض اين در آورده‏ام كه: آبروئى را كه در پيش خداى من برخاك مى‏مالد بريزم‏» . (11)

سوم آنكه: صدقات خود را در يكى از اوقات شريفه و ازمان فاضله بدهد.و آن‏وقت را از براى بذل و عطا مقرر دارد.مثل روز عيد غدير، و ماه ذى الحجه، به‏خصوص دهه اول آن.يا ماه رمضان، به خصوص دهه آخر آن.

و مروى است كه: «پيغمبر خدا - صلى الله عليه و آله - جوادترين خلق بود.و در ماه‏رمضان مثل باد تند بود كه هيچ چيز را نگاه نمى‏داشت‏» . (12)

چهارم آنكه: زكاة و ساير حقوق ماليه واجبه را آشكار و علانيه بدهد، كه آن افضل‏است از پنهان دادن.و آنچه از عطاها كه سنت‏باشد پنهان دادن آن افضل است.

همچنان كه حضرت صادق - عليه السلام - به آن تصريح كرده و فرمودند كه: «اگرمردى زكاة مال خود را بر دوش كشد و به فقير رساند، حسن جميلى است از براى او» . (13)

و اين در وقتى است كه از شايبه تشويش ريا مطمئن باشد.و آن فقيرى كه مى‏گيرد ازاظهار آن شرم و حيا نكند.و الا پنهان دادن واجبات هم افضل است.

پنجم آنكه: از منت نهادن بر فقير و ايذاى او احتراز كند.و عطائى كه به كسى نمايداز صفحه خاطر محو سازد، تا در دفتر حسناتش ثبت گردد، كه اگر از اين صفت‏خبيثه‏اجتناب نكند.صدقه او باطل، و «حليه‏» (14) صحت‏«عاطل‏» (15) مى‏ماند.

همچنان كه حق - سبحانه و تعالى - مى‏فرمايد كه:

«يا ايها الذين امنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى‏»

يعنى: «اى مؤمنان! باطل مسازيد صدقات خود را به منت نهادن‏و آزار دادن‏» . (16)

و از سيد انام مروى است كه: «كسى كه با برادر مؤمن خود نيكى كند و بر او منت‏نهد خداى - تعالى - عمل او را از درجه اعتبار ساقط سازد.و او را بر گناه خود بگيرد.وسعى او را نپذيرد» . (17)

و منت نهادن، اين است كه: همچنين داند كه به آن فقير احسانى نموده.و علامت‏ظاهرى آن، اين است كه: در نزد مردم زبان به اظهار آن گشايد و آن را نقل كند، و ازآن راه، از فقير چشم داشت ثنا و تعظيم و فرمانبردارى داشته باشد.

و علامت‏باطنى آن، اين است كه: بعد از عطا، از آن فقير خلاف ادبى يا خيانتى نسبت‏به آن شخص واقع شود استبعاد نمايد زيادتر از آنچه پيش از عطا استبعادمى‏نمود.و «ايذا» ، آن است كه: او را سرزنش و ملامت كند.و پرده او را بدرد.و رو به‏او ترش نمايد.و او را خفيف كند.و از مجالست آن عار داشته باشد.و خود را عالى‏تراز او داند.و كسى كه مبتلا به اين مرض باشد بايد خود را از آن خلاص سازد.

علاج منت گذاردن و ايذاى فقير

و اما علاج خلاصى از منت گذاردن، آن است كه: بداند كه فى الحقيقه فقير، احسان‏نسبت‏به او كرده كه صدقه او را قبول نموده، و موجب رستگارى او گرديده است.پس‏بايد دهنده، ممنون فقير باشد.و بداند كه: - همچنان كه در حديث وارد است - دست‏فقير در گرفتن صدقه نايب دست‏خداست.و آنچه به فقير مى‏رسد همانا كه به خدارسيده است.

و از اين جهت، سنت است كه: آنكه صدقه مى‏دهد دست‏خود را ببوسد.و دست‏خود را بر بالاى دست فقير نگذارد.بلكه دست‏خود را بگشايد تا فقير بردارد.و چگونه‏كسى هزار مرتبه ممنون نگردد از دستى كه نايب دست‏خداست و از او چيزى قبول‏مى‏كند؟ و با همه اينها خدا هر صدقه را چندين مقابل عوض در دنيا و آخرت وعده‏فرموده است.

پس اگر توقع و اميد آن را ندارد زهى احمق كه مال خود را به عبث ضايع مى‏كند.واگر چشم عوض از خدا دارد پس به چه وجه منت‏بر فقير گذارد؟ و اين مثل آن است‏كه: كسى چيزى به تو حواله كند كه به زيد بدهى و او اضعاف مضاعف عوض به تو دهدو تو در چيزى كه به زيد مى‏دهى منت‏بر او گذارى.

و اما علاج ايذاء فقير، آن است كه: بداند كه: باعث آن، اگر عزت مال، وعظيم شمردن آن چيزى است كه به فقير مى‏دهى پس عجب جاهلى است كه چيز اندك‏فانى را كه در مقابل آن عوض خطير باقى مى‏گيرد آن را بزرگ مى‏شمارد، و چنان‏مى‏داند كه چيزى داده است! و اگر سبب آن، كم قدرى و خوارى فقير است در نظر او.

پس عجب مغرورى است كه خود را به جهت «خزف پاره‏اى‏» (18) چند از مال دنيا كه داردترجيح مى‏دهد بر ديگرى.و حال اينكه - گذشت كه - مرتبه فقر از غنا بالاتر، و فقير نزدخدا عزيزتر است، و نايب پروردگار است در گرفتن حقوق.و به واسطه فقر، خدا از اوعذر خواهى نمود.

در سفالين كاسه رندان (19) به خوارى منگريد

كاين حريفان خدمت جام جهان بين كرده‏اند

و چه بينى كه اين فقير بينوا را طبع غنى باشد كه تمام مال دنيا به نظر او نيايد.

بر در ميكده رندان قلندر (20) باشند

كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهى

هان، هان! جامه كهنه را به نظر حقارت مبين.و آستين دريده را به ديده خوارى‏منگر.بسا فقيرى كه او را نه در سر، دستار، و نه در پا، پاى افزار، با موى ژوليده و جامه‏دريده، سر او را از تاج شاهى عار، و پاى او را از تخت كيانى ننگ است.

گدايان از پادشاهى نفور (21) به اميدش اندر گدائى صبور

به يك نعره كوهى ز جا بركنند به يك ناله شهرى به هم برزنند

و همين قدر در فضيلت فقر، كافى است كه خداى - تعالى - اغنيا و ارباب دولت رامسخر او ساخته تا به تصديع و زحمت و رنج و تعب، مال تحصيل نموده و آنرامحافظت كرده به قدر احتياج فقير به وى رسانند.و اگر در دادن آن كوتاهى كنندمستحق عذاب الهى گردند.پس فى الحقيقه غنى، خادم فقير است.

ششم آنكه: در وقت دادن، تواضع و فروتنى از براى فقير بكنند.

هفتم آنكه: آنچه به فقير مى‏دهد به نوعى بدهد كه باعث‏خفت و خوارى و خجلت‏و شرمسارى وى نگردد.مثلا اگر عزيزى باشد كه دادن نقد به او لايق نباشد به قدر آن‏جنس بذل كند.و اگر از گرفتن صدقه عارش آيد، صدقه را هديه و تكلف نام نهد.و اگربر طبعش گرفتن به دست گران باشد به جهت وى ارسال نمايد.و بر اين قياس از هر گونه‏امرى كه متضمن كسر شان او باشد احتراز لازم را كرده و آن بيچاره را از جان سير، و اززندگى دلگير ننمايد.

هشتم آنكه: آنچه در راه خدا تصدق مى‏كند عظيم نشمارد، چنان نداند كه: كارى‏كرده.مثلا اگر مسجدى سازد، يا «رباطى‏» (22) پردازد در نظر او وقعى نداشته باشد، وهمچنان نداند كه خدا را از خود راضى كرده.كه اگر چنين داند ثواب او باطل، و اجر اوضايع مى‏شود.چنان كه در مبحث غرور بيايد.

نهم آنكه: آنچه را در راه خدا بذل مى‏كند از جمله بهترين اموال و عزيزترين آنها باشد.و از حرمت و شبهه دورتر باشد، زيرا كه: خدا پاك است و غير پاك را قبول‏نمى‏كند.و چيز پست‏تر را در راه خدا دادن خلاف ادب است.و چگونه بنده خداخوب را از براى خود و عيال خود نگاه مى‏دارد و بد را به نزد خدا ارسال مى‏كند؟ آيانمى‏بينى كه اگر مهمانى به كسى وارد شود آن كس طعام خوب را به جهت عيال خودبگذارد و طعام زبونى به جهت مهمان آورد دلتنگ و شكسته خاطر مى‏گردد؟ ! و باوجود اينكه آنچه را تصدق مى‏كند به جهت‏خود پيش مى‏فرستد.و هر كسى بايد چيزبهتر را از براى خود ذخيره كند.

خداوند عالم مى‏فرمايد:

«انفقوا من طيبات ما كسبتم‏»

يعنى: «انفاق كنيد ازپاكيزه چيزهائى كه تحصيل كرده‏ايد» . (23)

و باز مى‏فرمايد:

«لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون‏»

يعنى: «به خير و نيكى نمى‏رسيد تا انفاق كنيد در راه خدا آن چيزهائى را كه‏دوست داريد» . (24)

و در حديث وارد است كه: «مى‏شود يك درهم صدقه از صدهزار درهم پيش افتد.وسبب آن اين است كه: آن يك درهم را از مال حلال خوب خود بدهد و ديگرى‏صدهزار درهم را از چيزى كه چندان محبتى به آن ندارد بدهد» . (25)

دهم آنكه: «اگر تواند و قدرت داشته باشد اين قدر به فقير بدهد كه رفع فقر او بشودو غنى گردد» . (26)

يازدهم آنكه: بعد از دادن، دست‏خود را ببوسد، زيرا كه: به دستى رسيده است كه‏نايب دست‏خداست.

و حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «چون چيزى به سائل دهد، آنكه‏چيزى داده است دست‏خود را به نزد دهان خود برد و ببوسد، به درستى كه خداصدقات را مى‏گيرد» . (27)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: صدقه مؤمن، به دست‏سائل‏نمى‏رسد تا به دست‏خدا برسد» . (28)

از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه: «خداوند عالم فرمود: هيچ چيزنيست مگر اينكه ديگرى را موكل گرفتن آن كرده‏ام، مگر صدقه را كه به دست‏خود مى‏گيرم.حتى اينكه مرد يا زن خرمائى، يا نصف خرمائى را تصدق مى‏كند آن را تربيت‏مى‏كنم و پرورش مى‏دهم، همچنان كه كسى كره اسب خود را تربيت مى‏كند، و چون‏روز قيامت‏به ملاقات من رسد آن را خواهد ديد مثل كوه احد بزرگتر» . (29)

دوازدهم آنكه: چون چيزى به فقير داد از او التماس دعا كند، زيرا كه: دعاى فقير درحق او مستجاب مى‏شود.

مروى است كه: حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - به خادم خود فرمود: «اندكى‏دست نگاه دارد تا فقير دعا كند، كه دعاى سائل فقير رد نمى‏شود» . (30)

و خادم را مى‏فرمود كه: «چون به سائل چيزى دهى بگو دعا كند» . (31)

و نيز مروى است كه: «هر گاه فقرا را چيزى دهيد ياد دهيد ايشان را كه شما را دعاكنند، كه دعاى ايشان در حق شما مستجاب مى‏شود.و در حق خودشان مستجاب‏نمى‏شود» . (32)

و آنچه بعضى از عرفا گفته‏اند كه: توقع دعا از فقير مكنيد به جهت اينكه آن يك نوع‏مكافاتى است‏خلاف طريقه ائمه - عليهم السلام - و اعتبارى ندارد.

سيزدهم آنكه: در بذل و عطا، استحقاق را منظور دارد.و تخم احسان را درشوره‏زار غير مستحق ضايع نسازد.و به هوس شهرت نام نيك، به بذل و بخشش بى‏جادست نگشايد، زيرا كه: بذل مال به اين جهت چندان فضيلتى بر بخل ندارد.بلكه هر دو ازسر يك كرباس‏اند.و خود ظاهر است كه با وجود بينوايان عور، نوازش با صاحبان «لك و كرور» (33) آب به دريابستن است.و با دردمندان شكسته بال، عطا به منعمان‏مرفه الحال، سنگ به كوه كشيدن.

و مراد از استحقاق، همين عسرت و پريشانى نيست، بلكه غرض آن است كه: ارباب‏همت و كرم، شايستگى را در كسى منظور داشته باشد، پس فساق و اشرار را بر نيكان واخيار مقدم ندارند.و بى‏هنران نادان را بر اهل هنر دانشور ترجيح ندهند.و رعايت‏مفلسان را از منعمان ضرورى‏تر دانند.و در دستگيرى ضعفا بيش از اغنيا سعى كنند.و باوجود عضو مجروح، مرهم به عضو صحيح ننهند.

چهاردهم آنكه: ملاحظه ترتيب فقرا را بكند.و كسانى را كه ثواب عطا به آنها بيشتر است مقدم دارد پس مقدم دارد عطاى به اهل ورع و تقوى و علم و صاحبان ايمان كامل‏را بر غير ايشان.

و پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «بايد نخورد چيز و مال ترا مگر پرهيزكار» . (34)

و ليكن بهتر آن است كه امثال اين اشخاص را امثال زكاة و صدقات واجبه عطا نكند،زيرا كه: اينها از كثافات مال است، كه اخراج مى‏شود.بلكه به هديه وصله ايشان راوسعت دهند.

مروى است از ائمه هدى - عليهم السلام - كه: «مستحق زكاة، مستضعفين شيعه محمدو آل او هستند، كه چندان بصيرتى نداشته باشند.اما كسانى كه صاحبان ديده بينا دردوستى ما، و برائت از دشمنان ما به مرتبه والا رسيده‏اند آنها برادران دينى شما هستند.

بلكه نزديك‏ترند به شما از پدران و مادران، كه مخالف شما باشند.پس ايشان را زكاة وصدقه ندهيد، به درستى كه شيعيان ما با ما مثل يك جسدند.و ليكن عطا كنيد به برادران‏صاحب بصيرت خود از وجوه بر، و هدايا.و دامن ايشان را منزه گردانيد از اينكه چرك‏اموال خود را بر ايشان بريزيد» . (35)

و بهتر آن است كه آدمى زكاة و صدقات خود را به كسانى كه پيوسته چشم ايشان به‏دست مردم و بالمره از خواستن از خداوند دورند ندهد، زيرا كه: اين چنين اشخاص ازنوعى از شرك خالى نيستند.

حضرت صادق - عليه السلام - در بيان آيه مباركه

«و ما يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون‏»

يعنى: «اكثر مردم ايمان نياورده‏اند مگر آنان كه مشرك‏اند» (36)

فرمود كه: «اين‏مثل آن است كه كسى مى‏گويد: اگر فلان كس نمى‏بود من هلاك مى‏شدم.يا اگر فلان‏نمى‏بود فلان چيز به من نمى‏رسيد.يا عيال من ضايع مى‏شد.نمى‏بينى كه اين از براى خدا در ملكش شريك قرار داده است‏» . (37)

و از جمله كسانى كه بذل و عطا به آن بهتر، و ثواب آن بيشتر است، كسانى هستند كه‏اظهار احتياج خود را نكنند.و پرده بر روى كار خود فرونهند.و از ارباب آبرو و عزت‏باشند.و از اهل تحمل و استغنا بوده باشند.و خواهند ايشان را مردم غنى دانند.و رفتاراغنيا نمايند.

و از همه بهتر فقراى اقارب و خويشان و ذوى الارحام‏اند.و انفاق به ايشان صله رحم‏است.و ثواب آن را بجز خدا كسى نمى‏داند.

و در بعضى احاديث وارد است كه: «صدقه كسى قبول نيست كه خويش او محتاج‏باشد و او به ديگرى دهد» . (38)

و در روايتى وارد است كه: «افضل صدقات، عطا كردن به خويشى است كه عداوت‏داشته باشد با آدمى، (39) زيرا كه: آن موجب مخالفت نفس، و به خلوص نيت اقرب است‏» .

فايده: آداب انفاق شونده

بدان كه همچنان كه از براى دهنده عطايا، آدابى است كه مذكور شد، از براى فقير نيزآدابى چند است:

اول آنكه: آنچه را گرفت در آن اسراف نكند.و به غير مصارف ضروريه نرساند.وحبس نكند.

دوم آنكه: شكر خدا را كند.و حق آن شخص دهنده را نيز بشناسد، و او را دعا وستايش كند.

حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: «خدا لعنت كند كسانى را كه سد راه خيرمى‏كنند.شخصى عرض كرد كه: كيان‏اند؟ فرمود: مردى است كه كسى به او نيكى كند واو كفران نعمت او را كند.و اين باعث‏شود كه آن شخص به ديگرى نيكى نكند» . (40)

سوم آنكه: هرچه به او بدهند حقير نشمرد.و مذمت كسى را كه داده است نكند.واگر بر عيبى از او مطلع شود بپوشاند.و اگر به او چيزى ندهد بد او را نگويد، و ملامت اورا نكند.

چهارم آنكه: از مالى كه حرمت داشته باشد و شبهه‏ناك باشد اجتناب نمايد.پس ازكسى كه مال او حلال نيست، يا بيشتر مال او حرام است، يا از حرام احتراز نمى‏كندچيزى قبول نكند.

پنجم آنكه: زيادتر از قدر ضرورت و احتياج را قبول نكند.

ششم آنكه: علانيه و بر ملا سؤال نكند، به خصوص از كسى كه اگر نخواهد بدهدخجالت كشد.

هفتم آنكه: علما و پرهيزكاران از قبول زكوة و صدقه، تا مضطر نگردند امتناع نمايند.

هشتم آنكه: امثال اين اشخاص، چيزى را كه بگيرند آشكار نكنند تا شرف و مروت‏ايشان ضايع نگردد.مگر اينكه غرض از اظهار، شكرگزارى و صدق و بيان بندگى وفروتنى خود باشد، هر كس به نيت‏خود مى‏رسد.

خمس

دوم از عطاهاى واجبه، خمس است كه: مال سادات عالى درجات است، چون‏خداوند عالم اين طايفه والامقام را به جهت نسبت‏به سيد انام، از ساير خلايق ممتازگردانيد، ذلت گرفتن زكوة را كه اوساخ مردم است‏بر آنها نپسنديد.و از اموال‏مخصوصه، حصه‏اى براى ايشان مقرر فرموده تا از فقر و فاقه خلاص گردند.پس‏فرمود:

«و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان‏»

خلاصه معنى آنكه: «بدانيد كه هر نفعى كه به شما عايد مى‏شود خمس آن مال خداو پيغمبر و ذوى القربى و ايتام و مساكين و ابن السبيل سادات است.بايد آن را به ايشان‏برسانيد اگر ايمان آورده‏ايد به خدا و آنچه به بنده خود نازل كرده‏ايم و به روزقيامت‏» . (41)

و از اين آيه مباركه مستفاد مى‏شود كه: هر كس خمس خود را ندهد از اهل ايمان‏نيست و به كتاب خدا نگرويده است.پس لازم ايمان، آن است كه: آدمى در دادن‏خمس، كوتاهى نكند.و ذريه پيغمبر خود را محتاج نگذارد.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «شفاعت من حقى است ثابت ازبراى هر كه ذريه مرا اعانت كند به دست و زبان و مال‏» . (42)

و فرمود كه: «چهار نفرند كه من در روز قيامت‏شفاعت ايشان را خواهم كرد، اگر چه‏گناه اهل دنيا را داشته و آورده باشند:

كسى كه: اكرام كرده باشد ذريه مرا.

كسى كه: حوايج ايشان را برآورده باشد.

كسى كه: سعى از براى ايشان كرده باشد در وقتى كه مضطر باشند.

كسى كه: ايشان را به دل و زبان دوست داشته باشد» . (43)

و مروى است كه: «چون روز قيامت‏شود، منادى از جانب پروردگار ندا مى‏كند كه:

اى خلايق! خاموش باشيد كه محمد - صلى الله عليه و آله - مى‏خواهد تكلم كند.پس‏همه مردم خاموش مى‏گردند پس آن حضرت مى‏گويد كه: اى مردمان! هر كس كه او رابر ذمه من منتى و نعمتى باشد برخيزد تا من تلافى آن را كنم.خلايق گويند: يا رسول الله! ما را چه منت و نعمتى بر تو است؟ بلكه منت و عطا، خدا و رسول او راست‏بر ما.آن‏حضرت گويد: هر كه با ذريه من نيكوئى نموده، و رانده ايشان را جاى داده، و گرسنه‏ايشان را سير كرده، و يا برهنه ايشان را پوشانيده، برخيزد تا من تلافى آن را كنم.پس‏قومى كه اين كار را كرده باشند برخيزند.پس از جانب خدا به حضرت رسالت پناه‏خطاب آيد كه پاداش ايشان را به تو واگذاشتم، ايشان را در هر جاى از بهشت كه‏خواهى جاى ده.پس آن حضرت ايشان را در وسيله، كه از منازل آن حضرت است‏جاى دهد» . (44)

و از آنچه در زكوة مذكور شد بعضى از آداب و شرايط خمس نيز دانسته مى‏شود.

و بايد كسى كه خمس مى‏دهد نهايت اجتناب از منت نهادن و ايذاء و بزرگ شمردن آن‏بكند.و نهايت فروتنى از براى سادات كند نه اينكه مانند بعضى از لئيمان روزگار كه اگرگاهى، قليلى از خمس را اخراج كنند، و به صد درشتى و ناخوشى تسليم سيد محتاجى‏نمايند، پندارند كه او را خريده بلكه آفريده‏اند.غافل از اينكه همه ملك و مال جهان،بلكه جمله عالميان به طفيل وجود جد بزرگوار ايشان به وجود آمده.و ارزاق كافه انام‏از فيض وجود آباى گرام ايشان در عالم‏«متواتر» ، (45) و «امطار» (46) و بركات سماوات به‏آبروى اجداد امجاد ايشان بر كشت‏زار اهل زمين‏«متقاطر» (47) است.

نفقه اهل و عيال

سيم از عطاهاى واجبه، نفقه اهل و عيال است.و آن نيز به طريقى كه در كتب‏مسطور است از جمله واجبات، و ثواب آن بى‏حد و احصاء است.

حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود: «كسى كه سعى كند در تحصيل نفقه عيالش، مثل كسى است كه در راه خدا جهاد كند. (48)

و فرمود كه: «پاره‏اى از گناهان است كه هيچ چيز كفاره آن نمى‏شود، مگر اهتمام درطلب معاش‏» . (49)

و فرمود كه: «هر كه را سه دختر باشد، و خرج ايشان را بكشد، و به ايشان نيكى كند تابزرگ شوند خدا بر او بهشت را واجب مى‏گرداند» . (50)

مروى است كه: «روزى جناب رسالت مآب - صلى الله عليه و آله - به خانه سيد اولياء - عليه السلام - آمد، ديد: آن حضرت نشسته است و عدس پاك مى‏كند.و سيدة النساءدر پيش ديگ نشسته است.حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: بشنو اى‏ابو الحسن! - و نمى‏گويم مگر آنچه را خدا امر كرده است كه بگويم - كه: هيچ مردى‏نيست كه: در خانه امداد زن كند و يارى او را نمايد مگر اينكه خدا به او مى‏دهد به‏عوض هر موئى كه در بدن اوست عبادت يك سال را، كه روز آن را روزه بگيرد و شب‏آن را به عبادت به سربرد.و عطا مى‏كند از ثواب، به او مثل آنچه به صابرين داده، كه‏داود پيغمبر - عليه السلام - و يعقوب - عليه السلام - و عيسى - عليه السلام - باشد.يا على هر كه در خانه خود مشغول خدمت عيال شود و مضايقه نكند، خدا اسم او را در دفتر شهدا مى‏نويسد.و در هر روز و شبى ثواب هزار شهيد از براى او ثبت مى‏كند.و به هرقدمى كه برمى‏دارد ثواب حج و عمره به او مى‏دهد.و به عدد هر رگى كه در بدن اوست‏شهرى در بهشت‏به او عطا مى‏فرمايد.يا على! يك ساعت‏خدمت در خانه، بهتر است ازعبادت هزار سال.و هزار حج و هزار عمره.و هزار بنده كه آزاد كنى.و هزار مرتبه‏جهاد.و عيادت هزار مريض.و هزار نماز جمعه.و هزار تشييع جنازه.و سير كردن هزارگرسنه.و پوشانيدن هزار برهنه.و روانه ساختن هزار اسب در راه خدا.و بهتر است ازاينكه تورات و انجيل و زبور و قرآن را تلاوت كند.و هزار اسير را آزاد كند.و هزارشتر كه به مساكين بدهد.و از دنيا بيرون نرود مگر اينكه جاى خود را در بهشت‏ببيند.

يا على! خدمت عيال، كفاره گناهان كبيره است.و غضب پروردگار را مى‏نشاند.و مهرحور العين مى‏شود.و حسنات را زياد مى‏كند.و درجات را رفيع مى‏گرداند.يا على! خدمت عيال را نمى‏كند مگر صديق، يا شهيد، يا مردى كه خدا خير دنيا و آخرت را ازبراى او خواسته باشد» . (51)

از حضرت امام موسى - عليه السلام - مروى است كه: «عيال آدمى، اسيران اويند،پس هر كسى كه خداوند به او نعمتى داده بايد كه اسيران خود را وسعت‏بدهد.پس اگرنكند تشويش آن است كه خدا اين نعمت را از او بگيرد» . (52)

حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود كه: «بايد مرد بر عيالش وسعت‏بدهد تاآرزوى مرگ او را نكنند» . (53)

و مخفى نماند كه: طالب ثواب در اخراجات عيال را سزاوار آن است كه: نيت‏خودرا خالص كند.و از سعى‏اى كه مى‏كند و زحمتى كه در تحصيل معاش ايشان مى‏كشدرضاى خدا را خواهد.و از تحصيل حرام و اموال شبهه‏ناك اجتناب كند.و از براى‏عيال، بجز حلال نياورد.و در اخراجات، ميانه روى كند.نه بر عيال تنگ بگيرد تا ايشان‏ضايع گردند، و نه اسراف كند تا خود و ايشان را ضايع كند و به هلاكت‏برسد.و سزاوارآن است كه: طعامى كه پاكيزه باشد مخصوص خود يا بعضى از عيال نكند، بلكه همه‏يكسان باشند. مگر اينكه خود يا بعضى از آنها به طعام خاصى مضطر باشند، به جهت‏مرضى، يا ضعفى، يا غير اينها.و چيزى را كه نمى‏خواهد براى عيال بگيرد وصف آن رادر پيش عيال نكند.و چون سفره افكنند همه عيال خود را بر آن بنشاند، مروى است‏كه:

«خدا و ملائكه، صلوات مى‏فرستند بر اهل خانه‏اى كه به جمعيت چيزى بخورند» . (54)

صدقات مستحبه

و اما عطاهاى مستحبه آن نيز چند نوع است:

اول: صدقات مستحبه است و ثواب آن بسيار، و فوايد آن بى‏شمار است.

از جناب مستطاب نبوى - صلى الله عليه و آله - منقول است كه: «به درستى كه‏خدائى كه جز او خدائى نيست، دفع مى‏كند به صدقه، مرض و مصيبت و سوختن وغرق شدن و خانه بر سر فرود آمدن و ديوانگى را.و - آن يگانه آفاق به همين سياق - هفتاد نوع از شر را شمردند كه خداى - تعالى - به بركت صدقه، آنها را دفع مى‏كند» . (55)

و از آن حضرت مروى است كه: «هر كسى در روز قيامت در سايه صدقه خودخواهد بود تا مردم از حساب فارغ شوند» . (56)

و فرمود كه: «زمين قيامت آتش است، مگر سايه مؤمن، كه صدقه او وى را سايه‏مى‏افكند» . (57)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «هرگاه سائلى در شب به صورت مردى سؤال‏كند، او را رد مكنيد» . (58)

و اين تخصيص، به جهت آن است كه: احتمال مى‏رود كه ملكى به صورت مردى‏در شب سؤال مى‏كند به جهت امتحان.

مروى است كه: به «موسى - عليه السلام - وحى شد كه اى موسى! سائل را اكرام كن به‏دادن چيز كمى، يا سخن نيكى به درستى كه به نزد تو مى‏آيد كسى كه نه انس است و نه‏جن، بلكه از جمله ملائكه است، كه امتحان مى‏كند ترا در نعمتى كه من به تو داده‏ام، وسؤال مى‏كند تو را، پس ببين كه: چگونه رفتار خواهى نمود» . (59)

و از اين جهت‏حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - ترغيب فرمودند بر: «رد نكردن‏سائل، اگر چه بر اسبى سوار باشد» . (60)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «نيكوئى و صدقه،بر طرف مى‏سازد فقر را.و مى‏افزايد در عمر.و دفع مى‏كند از صاحب خود هفتاد قسم‏مردن بد را» . (61)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «دوا كنيد بيماران‏خود را به صدقه.و دفع نمائيد بلا را به دعا.و طلب روزى كنيد به صدقه.به درستى كه‏صدقه از ميان زنخ هفتصد شيطان بيرون مى‏آيد، يعنى چون كسى قصد تصدق كندهفتصد شيطان او را وسوسه مى‏كنند.و هيچ چيز بر شيطان گران‏تر از آن نيست كه: صدقه‏به مؤمنى داده شود.و اين صدقه ابتدا به ست‏خدا مى‏رسد پيش از آنكه به دست فقيربرسد» . (62)

و نيز از آن جناب مروى است كه: «مستحب است از براى بيمار، كه با دست‏خودچيزى را به سائل بدهد و آن سائل را امر كند كه براى او دعا كند» . (63)

هر كه در وقت صباح صدقه بدهد خدا «نحوست‏» آن روز را از او دفع كند.

و در حديثى ديگر از آن سرور مروى است كه: «هر كه در اول روز، تصدق كندخدا هر شرى را كه در آن روز از آسمان فرود مى‏آيد.از او دفع مى‏نمايد.و هر كه دراول شب، تصدق كند خدا هر شرى را كه در آن شب از آسمان نازل مى‏شود از اوبرمى‏دارد» . (64)

«و آن حضرت چون نماز عشا را به جاى مى‏آوردند و پاسى از شب مى‏گذشت انبانى‏كه در آن گوشت و نان و پول بود به دوش مى‏گرفتند و به در خانه فقراى اهل مدينه‏مى‏بردند، و به ايشان تقسيم مى‏نمودند.و كسى آن حضرت را نمى‏شناخت تا آن‏حضرت از دنيا رفت.فقرا چون ديدند آن تقسيم موقوف شد يافتند كه آن حضرت‏بوده‏» . (65)

از آن حضرت پرسيدند كه: «سائل از ما سؤال مى‏كند و او را نمى‏شناسيم.حضرت‏فرمود: عطا كن به هر كه در دل تو اثر مى‏كند.و رحم به دل تو مى‏آيد» . (66)

شخصى از آن حضرت سؤال كرد كه: «شخصى به ديگرى چيزى مى‏دهد كه به فقرادهد.حضرت فرمود كه: ثواب واسطه، مثل ثواب دهنده است.و از ثواب دهنده چيزى‏كم نمى‏شود و اگر هفتاد دست‏بگردد همه ثواب دارند.و از ثواب صاحبش چيزى كم‏نمى‏شود» . (67)

و اخبار بسيار در ثواب تصدق آب وارد شده است.

و در حديث است كه: «اول چيزى را كه در آخرت ثواب مى‏دهند تصدق آب‏است‏» . (68)

و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «خدا دوست داردخنك كردن جگر تشنه را.و هر كه سيراب كند جگر تشنه را از آب، از: چارپا و غير آن،خداى - تعالى - او را در سايه عرش خود نگاه مى‏دارد در روزى كه هيچ سايه‏اى نباشدمگر سايه او» . (69)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «هر كه آب دهد كسى‏را در جائى كه آب باشد، مثل كسى است كه: بنده آزاد كند.و هر كه آب دهد كسى رادر موضعى كه آب يافت نشود، مثل كسى است كه: نفسى را زنده كند.و كسى كه: يك تن را زنده كند مثل آن است كه همه خلق را زنده كرده باشد» . (70)

بدان كه از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - پرسيدند كه: «چه صدقه‏اى افضل‏است؟ فرمود اينكه: تو صدقه دهى در وقتى كه بدن تو صحيح باشد و اميد زندگانى‏داشته باشى و از احتياج بترسى، و نگذارى تا وقتى كه جان به گلوى تو برسد بگوئى فلان‏را اين قدر بدهيد و فلان را آن قدر» . (71)

و مخفى نماند كه: - همچنان كه مذكور شد - خلافى نيست كه صدقات مستحبه راپنهانى دادن افضل، و ثواب آن اكمل است.بلى خلاف كرده‏اند در اينكه: آيا از براى‏فقير، بهتر آن است كه خفيه بگيرد و در نزد مردم اظهار نكند؟ يا افضل آن است كه:

آشكارا كند و در علانيه بگيرد؟ بعضى گفته‏اند: پنهان افضل است.و طايفه‏اى رفته‏اند بر اينكه: آشكار اولى است.وحق آن است كه: هيچ كدام از اين دو قول «على الاطلاق‏» (72) صحيح نيست، بلكه با قصدو نيت مختلف مى‏شود.

پس طالب سعادت بايد ملتفت احوال خود باشد.و ملاحظه احوال خود را بكند، هركدام به قصد قربت نزديكتر، و از ريا و «تلبيس‏» (73) و ساير آفات دورتر باشد آن را اختياركند.مثلا اگر طبع او مايل به اخفاى آن باشد و غرض او بيم افتادن از چشم مردم باشد،يا تشويش اينكه ديگر كسى چيزى به او ندهد چون مطلع شود كه گرفته است‏يا امثال‏اينها آشكارا كند.و اگر غرض او رغبت كردن اغنياء باشد به چيزى دادن به او، و دل اوميل به اظهار آن داشته باشد، اظهار نكند، و به روى خود نياورد.و همچنين اگر بفهمدكه آنكه داده است مى‏خواهد كه او اظهار كند و شكرگزارى او را كند و مدح او رانمايد، مطلقا اظهار نكند، و به روى خود نياورد، تا اعانت آن شخص دهنده را بر صفت‏بدى كه دارد نكرده باشد.

و بالجمله بايد مراتب دل خود باشد و امثال اين دقايق و نكته‏ها را ملاحظه كند،زيرا كه: اعمال جوارح و اعضا، و ملاحظه نكردن اين نكته‏ها باعث‏خنده شيطان وشماتت آن مى‏شود.و علم به اين دقايق، علمى است كه رسيده است كه يادگرفتن يك‏مسئله آن بهتر است از عبادت يك سال، زيرا كه: به اين علم عبادت همه عمر زنده‏مى‏شود.و به جهل به آن، عبادت تمام عمر مى‏رود.

پى‏نوشتها:


1. توبه (سوره 9)، آيه 35- 34.

2. محجة البيضاء، ج 2، ص 66.

3. آل عمران، (سوره 3) آيه 180.

4. بحار الانوار، ج 96، ص 16، ح 37

5. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 3.

6. وسائل الشيعه، ج 6، ص 4.

7. وسائل الشيعه، ج 6، ص 18، ح 1 و ص 28، ح 3.

8. رك: وسائل الشيعه، ج 6 ص 17، باب ثبوت الكفر و الارتداد و القتل بمنع الزكاة.

9. توبه (سوره 9)، آيه 111.

10. وسائل الشيعه، ج 6، ص 30

11. وسائل الشيعه، ج 6، ص 318

12. جامع السعادات، ج 2، ص 128.جهت اطلاع بيشتر از جود پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله - رجوع شودبه بحار الانوار، ج 16، ص 231.

13. وسائل الشيعه، ج 6، ص 215.

14. زينت.

15. مهمل و بيهوده.

16. بقره، (سوره 2)، آيه 264.

17. وسائل الشيعه، ج 6، ص 316، ح 5

18. سفال، ظرف گلى كه در كوره پخته شده باشد.

19. بى‏قيد.

20. درويش.

21. گريزان.

22. كاروانسراى بين راهها

23. بقره، (سوره 2)، آيه 267.

24. آل عمران، (سوره 3)، آيه 92.

25. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 296.

26. كافى، ج 3، ص 548، ح 3.

27. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

28. محجة البيضاء، ج 2، ص 93

29. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

30. بحار الانوار، ج 96، ص 133.

31. بحار الانوار، ج 96، ص 134.

32. محجة البيضاء، ج 2، ص 111.

33. لك: در عربى بمعنى ده ميليون و اينجا كنايه از زيادى ثروت است و همچنين كرور

34. محجة البيضاء، ج 2، ص 90.و احياء العلوم، ج 1، ص 196.

35. محجة البيضاء، ج 2، ص 93.

36. يوسف، (سوره 12)، آيه 106.

37. تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 476، ح 235

38. بحار الانوار، ج 96، ص 147، ح 24.

39. بحار الانوار، ج 96، ص 159، ذيل حديث 37.

40. كافى، ج 4، ص 33، ح 1

41. انفال، (سوره 8)، آيه 41.

42. جامع الاخبار، باب 2، فصل 6

43. خصال، ج 1، ص 196، باب الاربعه، حديث 1.

44. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 65، ح 1727.

45. پى در پى.

46. باران‏ها.

47. قطره قطره مى‏چكد

48. محجة البيضاء، ج 3، ص 203.و احياء العلوم، ج 2، ص 80.

49. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و 139 و احياء العلوم، ج 2، ص 29 و 56.

50. محجة البيضاء، ج 3، ص 71 و احياء العلوم، ج 2، ص 30.

51. مستدرك الوسائل، ج 13، ص 48، ح 2. (طبع آل البيت).

52. وسائل الشيعه، ج 15، ص 249، ح 7.

53. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1742.

54. جامع السعادات، ج 2، ص 144.

55. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1734.

56. كنز العمال، ج 6، ص 362، خ 16068

57. فروع كافى، ج 4، ص 3، ح 6.

58. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1737.

59. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1744.

60. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1745.

61. بحار الانوار، ج 96، ص 119، ح 17.

62. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1730.

63. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 66، ح 1732.

64. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 67، ح 1733.

65. فروع كافى، ج 4، ص 8، ح 1.

66. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 68، ح 1743.

67. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1750.

68. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ح 64، ح 1722.

69. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64، ح 1723

70. فروع كافى، ج 4، ص 57، ح 3.

71. بحار الانوار، ج 96، ص 178، ح 13.

72. بدون قيد و شرط.

73. فريب و خدعه بكار بردن.