صفتسوم: حرص و
مفاسد آن
صفتسيم (از رذايل متعلقه به قوه شهويه)، حرص استو آن صفتى است نفسانيه، كه:
آدمى را وامىدارد بر جمع نمودن زايد از آنچهاحتياج به آن دارد.و اين صفت، يكى از
شعب حب دنيا، و از جمله صفات مهلكه، و اخلاق مضله است.بلكه اين صفتخبيثه، بيابانى
است كران ناپيدا كه از هر طرف روىبه جايى نرسى.و وادئى استبىانتها، كه هر چند در
آن فرو روى عمق آن را نيابى.
بيچارهاى كه بر آن گرفتار شد گمراه و هلاك شد.و مسكينى كه به اين وادى افتاد
ديگرروى خلاصى نديد، زيرا كه: حريص، هرگز حرص او به جائى منتهى نمىشود و به
حدىنمىايستد.اگر بيشتر اموال دنيا را جمع كند باز در فكر تحصيل باقى است.و هر چه
بهدست او آيد باز مىطلبد.و آن بيچاره مريض است و نمىفهمد.و احمق است
ونمىداند.چگونه چنين نباشد و حال آنكه مىبينيم حريصى را كه هشتاد سال عمر
كردهاست و فرزندى ندارد و اين قدر از اموال و املاك و خانه و مستغلات دارد كه اگر
هفراغتبگذراند صد سال ديگر او را كفايت مىكند، و خود يقين دارد كه:
بيستسالديگر عمر او نيست، باز در صدد زياد كردن مال است.و تامل نمىكند كه: فايده
آنچيست؟ و چه ثمره دارد؟ اگر از براى خرج است، آنچه دارد گاهى است كه منافع آنوفا
به خرج مدة العمر او مىكند.و اگر از براى احتياط است، اگر آنچه دارد احتمال
تلفمىرود هر چه تحصيل كند چنين خواهد بود.پس اگر اين مرض، يا حمق نيست پسچه
بلاست؟ و هر كه به اين مرض مبتلا شد خلاصى از آن مرض نهايت اشكال دارد.
و از اين جهتحضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «هر گاه از
براىفرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم را ميطلبد.و اندرون او را هيچ
چيزىپر نمىكند مگر خاك» . (1)
و فرمود كه: «آدميزاده پير مىشود و دو چيز در او جوان مىگردد و قوت مىگيرد:
يكى حرص.و ديگر طول امل» . (2)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «حريص بر دنيا چونكرم
ابريشم است، هر چه بيشتر بر دور خود مىپيچد راه خلاص او دورتر مىشود، تا ازغصه
بميرد» . (3)
بعضى از بزرگان گفته است كه: «از عجايب امر آدمى زاده؟ آن است كه: اگر او راخبر
دهند كه هميشه در دنيا خواهى بود حرص او بر جمع كردن مال زيادتر نخواهد شداز آنچه
حال مىداند كه چند صباحى بيش زنده نيست در صدد جمع آن است» . (4)
و اين، از براى هر كه تفحص كند در احوال مردم ظاهر و روشن است.
فصل: ملكه قناعت
ضد صفتحرص، ملكه قناعت است.و آن حالتى است از براى نفس، كه باعثاكتفاكردن
آدمى استبه قدر حاجت و ضرورت.و زحمت نكشيدن در تحصيل فضولاز مال.و اين از جمله
صفات فاضله و اخلاق حسنه است.و همه فضائل به آن منوط،بلكه راحت در دنيا و آخرت به
آن مربوط است.و صفت قناعت، مركبى است كه:
آدمى را به مقصد مىرساند.و وسيلهاى است كه: سعادت ابدى را به جانب
آدمىمىكشاند، زيرا كه: هر كه به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زايد
نكردهميشه فارغ البال و مطمئن خاطر است.و حواس او جمع و تحصيل آخرت بر او سهل وآسان
مىگردد.و هر كه از اين صفت محروم، و آلوده حرص و طمع و طول امل گشتبه دنيا فرو
مىرود، و خاطر او پريشان، و كار او متفرق مىگردد.و با وجود اين، چگونهمىتواند
تحصيل آخرت نمايد و به درجات اخيار و ابرار رسد؟!
قناعتسر افرازد اى مرد هوش سرير طمع برنيايد زدوش
و از اين جهت است كه اخبار در مدح قناعتبىشمار است.
از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمود: «خوشا به حال كسىكه
هدايتبه دين اسلام يابد، و به قدر كفاف به او برسد و قناعت كند» . (5)
و فرمود كه: «اى مردمان! چندان سعى در طلب دنيا نكنيد، كه به هيچ كس نمىرسدمگر
آنچه از براى او مقدر شده است.و هيچ بندهاى از دنيا نمىرود مگر اينكهروزىاى كه
از براى او مقدر استبه وى برسد» . (6)
و در حديث قدسى وارد است كه: «اى فرزند آدم! اگر همه دنيا از تو باشد زياده
ازقوت تو عايد تو نخواهد شد.پس هرگاه من به قدر قوت تو به تو برسانم و حساب او رااز
ديگرى جويم به تو احسان كرده خواهم بود» . (7)
مروى است كه: «موسى از حق - تعالى - سؤال كرد كه كدام يك از بندگان غنىترند؟
فرمود: هر كدام قانعترند» . (8)
حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: اى فرزند آدم! اگر از دنيا آن
قدرمىخواهى كه كفايت ترا كند، اندك چيزى از آن ترا سير مىكند.و اگر زيادتر از
كفايت مىطلبى، تمام آنچه در دنيا هست تو را سير نخواهد كرد، و كفايت ترا نخواهد
نمود» . (9)
كاسه چشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد
حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود كه: «زنهار، چشم نينداز به بالاتر
ازخود، و نگاه به آن مكن.و به معيشت پيغمبر خدا نظر كن، كه خوراك او جو بود.وشيرينى
او تمر بود.و هيزم او پوست درختخرما، اگر به دست او مىآمد» . (10)
و از آن حضرت مروى است كه: «هر كه قناعت كند به آنچه خدا به او مىدهدغنىترين
مردم است» . (11)
و حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه از خدا به اندكمعيشتى
راضى شود خدا نيز به اندك عملى از او راضى مىشود» . (12)
و از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - مىفرمايد: من چون بر بنده مؤمنتنگ
مىگيرم محزون مىشود و حال اينكه او را به من نزديكتر مىكند.و هر گاه او رامعيشت
مىدهم فرحناك مىگردد و حال اينكه او را از من دورتر مىكند» . (13)
و فرمود كه: «هر چه ايمان بنده زيادتر مىشود تنگى معاش او بيشتر مىگردد» .
(14)
و اخبارى كه در فضيلت قناعت رسيده است از حد و حصر متجاوز است و همين خبرمشهور
كافى است كه:
«عز من قنع و ذل من طمع» يعنى: «هر كه قانع شد بر مسند عزت پا نهاد.و هر كه
راخار طمع در دامن آويختبه چاه مذلت افتاد» . (15)
به قناعت كسى كه شاد بود تا بود محتشم (16) نهاد بود
و انكه با آرزو كند خويشى افتد از خواجگى به درويشى
فصل: طريقه معالجه
صفتحرص، و تحصيل ملكه قناعت
طريقه معالجه مرض حرص، تحصيل قناعت و ازاله مرض حرص است.و تحصيلصفت قناعت، آن
است كه: ابتدا تامل كند در زحمت جمع مال، و تصديع آن، و آفات دنيويهاى كه از براى
مال است، و حوادثى كه در پىدارد.
شحنه (17) اين راه چو غارت گرست مفلسى از محتشمى بهترست
و ببيند كه زيادتر از قدر ضرورت، دنيا را چه ثمر و چه فايده است؟ ! اگر از
براىاولاد ذخيره مىكنى، بدان كه: خداى تو و اولاد تو يكى است، آنكه روزى به تو
داده بهاو نيز خواهد داد.تو غم فرزندى را مىخورى كه از نطفه تو حاصل شده چگونه
آنكهاو را آفريده غم او را نمىخورد؟ به عزت خودش قسم كه او از تو مهربانتر، و
قدرتاو بيشتر و اگر فرزند تو كسى است كه بايد به تنگى بگذارند اگر عالم را از براى
او ذخيرهبگذارى از دست او بيرون مىرود.جان من! احتياج فرزند به مال، در
وقتحياتاوست، تو كه چاره عمر او را نتوانى كرد، و قدرى زندگانى از براى او نتوانى
نهاد، پسچرا در فكر روزى او زحمت مىكشى؟
نگارنده كودك اندر شكم نگارنده عمر روزىست هم
خداوندگارى كه عبدى خريد بدارد فكيف آنكه عبد آفريد
ترا نيست آن تكيه بر كردگار كه مملوك را بر خداوندگار
ساعتى سر به زانوى تفكر نه، و به اطراف ولايات نظرى كن و دور و نزديك را
سيرىنما و ببين: كسانى كه در عهد تو هستند چقدر كسانى هستند صاحب ثروت و جاه وحشمت
و حال آنكه پدر ايشان از براى ايشان ذخيرهاى نگذاشت.و چه اشخاص يافتمىشوند كه به
فقر و فاقه مبتلايند و حال آنكه اموال بسيار از پدر ايشان مانده بود.بسىپدران،
خانه از براى فرزندان در شهرى ساختند و اولاد ايشان در ولايتى ديگر درخرابه مردند.و
بسا ده و مزرعه در كشورى از براى ايشان به جهتقرص نانى در كشورى ديگر جان دادند.تو
را از حوادث روزگار چه خبر، و از گردشافلاك چه اطلاع، چه مىدانى كه تا چند روز
ديگر عالم چه وضع خواهد بود؟ و اگر از براى خود جمع مال مىكنى، تو اول قدر عمر خود
را معين كن و به اندازهآن جمع كن.تو چه مىدانى كه نام تو در سال ديگر در دفتر
مردگان ثبتخواهد بود يادر صحيفه زندگان؟ و چون قوت سال خود را دارى كفايت كن و
حساب خود را زيادهمكن.علاوه بر اينها آنكه: تاملى كن و ببين: وقتى هست كه سير شوى
و ديگر در صددجمع مال نباشى؟ و هر چه اندوزى باز در فكر زيادتر مىسوزى.پس به يك
مرتبه قانعشو و از همه زحمتها فارغ شو.
آن شنيدستى كه وقتى تاجرى در بيابانى بيفتاد از ستور (18)
گفت: چشم مرد دنيا دار را يا قناعت پر كند يا خاك گور
و چون در اينها تامل نمودى، ديده بگشا و در احوال مردمان نظرى كن و ببين:
درسيرت و طريقه اعاظم افراد بنىآدم، و «اعزه» (19)
مخلوقات عالم، از: پيغمبران مرسل واولياى كمل و محرمان حرم عزت، و باريافتگان حرم
خلوت قرب رب العزه، كه چگونهبه قليلى از دنيا اكتفا نمودند و به قناعت گذرانيدند،
و زايد از قدر ضرورت را نگاهنداشتند.
و نگاه كن به شيوه مشركين و كفار، از: «هنود» (20) و يهود و نصارى
و اراذل افراد بشر،كه: چگونه در صدد جمع مال و تنعم و التذاذ و زياد كردن مايه و
املاك و «ضياع» (21) و «عقارند» . (22)
و يقين مىدانم كه شك نخواهى كرد در اينكه: اقتدا به اعزه خلايق، بهتر است
ازپيروى اراذل ايشان، بلكه هر كه اندك شعورى داشته باشد مىفهمد كه: كسى كهحريص بر
لذتهاى دنيويه است و حرص بر اكل و شرب و جماع و وقاع دارد، از افقانسان خارج، و در
خيل بهايم داخل است، زيرا كه: اينها از لوازم بهايم و چهارپاياناست.و هر چند كسى
در اينها به مرتبه اعلى برسد، لذت او بيشتر از چهارپايان نخواهدبود.و هيچ حريص شكم
پرستى نيست مگر اينكه: گاو و خر، از آن بيشتر مىخورند.وهيچ حريص بر جماعتى نيست
مگر آنكه خروس از آن بيشتر جماع مىكند.و خودظاهر است كه از چنين صفتى چه اثرى
خواهد ديد.
از خواب و خورش ثمر نيابى كاين در همه گاو خر بيابى
و تامل كن در عزت قناعت، و فراغ بال، و اطمينان خاطر قانع.و چون در اينها
تاملنمودى در معالجه آن بكوش.و طريقه آن، اين است كه: در امر معيشتخود
ميانهروىو اقتصاد را پيشنهاد خود كنى.و راه مخارج را به قدر امكان سد كنى.و
ملاحظه جزئىو كلى مخارج خود را بكنى.و هر چه ضرورى نيست و معيشتبدون آن ممكن
است،از خود دور كنى، زيرا كه: با وجود كثرت مخارج، قناعت ممكن نيست.
پس اگر تنها و منفرد باشى، اكتفا كن به جامه سبكى.و قناعت كن به هر غذائى كههم
رسد.و نان خورش را كم بخور.و چون بخورى از يك نان خورش تجاوز مكن.وهمچنين در ساير
چيزهائى كه به آن احتياج است.و خود را بر اين بدار تا عادت كنى و ملكه تو شود.و اگر
صاحب عيال باشى هر يك را بر اين قدر بدار.و جزئى خرجى كهمىخواهى بكنى تامل كن و
ببين اگر زندگانى موقوف به آن نيست دستبردار.و هرگاهكسى به اين نوع رفتار كند و
بناى امر خود را بر اين گذارد و قناعت و اقتصاد را پيشهخود سازد، از براى گذران به
زحمت نمىافتد، هر چند عيالمند باشد.و محتاج به خلقنمىشود.همچنان كه ظاهر و بين،
و اخبار در آن صريح است.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «محتاج نشد هر كه ميانهروىكرد»
. (23)
و فرمودند: «تدبير كار، خود نصف معيشت است» . (24)
و فرمود: «هر كه قناعت كند خدا او را بىنياز مىكند.و هر كه اسراف كند خدا او
رافقير مىنمايد» . (25)
و شك نيست كه: هر كه بناى قناعت گذارد از احتياج به مردم خلاص مىشود.و
ازچاپلوسى و تملق ناكسان، فراغت مىيابد.و در نزد خالق و خلق، عزيز مىگردد.
قناعت توانگر كند مرد را خبر كن حريص جهانگرد را
قناعت كن اى نفس بر اندكى كه سلطان و درويش بينى يكى
چو سيراب خواهى شدن ز آب جوى چرا ريزى از بهر برف آبروى
و از آن حضرت مروى است كه: «ميانه روى و خاموشى به جا و راهنمائى نيكو،
يكجزءاند از اجزاى نبوت» . (26)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «ميانه روى، امرىاست
كه خدا آن را دوست دارد.و اسراف، چيزى است كه: خدا آن را دشمن دارد،حتى دور انداختن
هسته خرما.چون كه آن هم به كار مىآيد و حتى ريختن زيادتىشربت آبى» . (27)
و فرمود كه: «من ضامنم از براى كسى كه ميانهروى كند هرگز فقير نشود» .
(28)
و بعد از آنكه امر معيشت او بالفعل درستشد، ديگر از براى بعد مضطرب ومشوش
نباشد.و اعتماد بر فضل و كرم خدا كند.و بداند كه روزى از براى او مقرر شدهو به او
خواهد رسيد، اگر چه حرص نورزد و راهى از براى مداخل خود نداند.
ما آبروى فقر و قناعت نمىبريم با پادشه بگوى كه روزى مقرر است
چگونه چنين نباشد و حال آنكه حق تعالى مىفرمايد:
«و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها»
يعنى: «هيچ جاندارى نيست مگر اينكه روزى او بر خداست» . (29)
و نيز مىفرمايد:
«و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب»
يعنى: «هر كه پرهيزكارى كند خدا او را از هر غمى، راه نجات مىبخشد.و روزى او
رامىرساند از جائى كه گمان نداشته باشد» . (30)
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: «كه قرار داد خدايى آن است كهروزى
بنده مؤمن را نرساند مگر از جايى كه گمان نداشته باشد» .
و بايد هر كسى در امر زندگانى و گذران خود نگاه به بالاتر از خود نكند.بلكه نظر
بهپستتر از خود نمايد.و اطاعتشيطان را نكند، زيرا كه: آن لعين نظر هر كسى را در
امردنيا به بالاتر از خود مىاندازد و به او مىگويد كه: هان! فلان و فلان را ببين
چگونه تنعممىكنند؟ و چه طعامهاى لذيذى مىخورند؟ و چه لباسهاى نيكو مىپوشند؟ خود
را ازآنها پستتر مكن.و در طلب دنيا، سستى منماى.
و در كار دين چشم آدمى را به پستتر از خود مىگشايد و مىگويد: چرا خود رازحمت
مىدهى و تعب مىكشى و چنين از خدا مىترسى! فلان و فلان از تو عالمترند واين قدر
نمىترسند.
پىنوشتها:
1. مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 368.و محجة البيضاء، ج 6، ص 50.
2. محجة البيضاء، ج 6، ص 50.و احياء العلوم، ج 3، ص 206.
3. كافى، ج 2، ص 316، ح 7.
4. رك: محجة البيضاء، ج 6، ح 54.و احياء العلوم، ج 3، ص 208.
5. الترغيب و الترهيب، ج 1، ص 589، ح 45.و محجة البيضاء، ج 6، ص 51.
6. محجة البيضاء، ج 6، ص 51.و احياء العلوم، ج 3، ص 206.
7. محجة البيضاء، ج 6، ص 52.و احياء العلوم، ج 3، ص 207.
8. محجة البيضاء، ج 6، ص 51.و احياء العلوم، ج 3، ص 206
9. كافى، ج 2، ص 138، ح 6.
10. بحار الانوار، ج 73، ص 172، ح 13.
11. بحار الانوار، ج 77، ص 90.
12. بحار الانوار، ج 73، ص 75، ح 15.
13. كافى، ج 2، ص 141، ح 5.
14. اصول كافى، ج 2، ص 261، ح 4.
15. غرر الحكم، ج 4، ص 474.و ج 1، ص 121، (چاپ دانشگاه) .
16. با حشمت و شكوه
17. پاسبان و نگهبان.
18. حيوانى كه سوارى دهد يا بار ببرد، مثل اسب، استر و خر
19. گرامىها و ارجمندها.
20. بتپرستها.
21. آب، زمين و درخت.
22. اثاث خانه.
23. بحار الانوار، ج 103، ص 21، ح 11.
24. محجة البيضاء، ج 6، ص 55.و احياء العلوم، ج 3، ص 209.
25. احياء العلوم، ج 3، ص 209.و محجة البيضاء، ج 6، ص 55.
26. محجة البيضاء، ج 6، ص 55.و احياء العلوم، ج 3، ص 208.
27. بحار الانوار، ج 71، ص 346، ح 10.
28. فروع كافى، ج 4، ص 53، ح 6
29. هود، (سوره 11)، آيه 6.
30. طلاق، (سوره 65)، آيه 2 و 3.
|