معراج السعادة

عالم ربانى ملا احمد نراقى (قدس سره)

- ۲۷ -


صفت دوم: مفاسد غنا و بى‏نيازى

از رذايل متعلقه به قوه شهويه، صفت غنا و بى‏نيازى است.

و آن عبارت است از: آماده بودن جميع آنچه از اموال، صاحب آن به آن محتاج‏است.و از براى اين صفت، مراتب بى‏نهايت است.و چنين نيست كه: هر غنا و ثروتى‏مذموم، و از صفات رذيله باشد.

و از براى غنا اقسامى چند است:

يكى: كسى است كه: نهايت‏سعى مى‏كند در جمع مال، و زحمت مى‏كشد درتحصيل آن.و هر گاه از دست او بيرون رود محزون و غمناك مى‏گردد.

دوم: شخصى است كه: تعب و زحمتى در جمع آن نمى‏كشد و ليكن خدا ثروتى به‏او داده است و به آن شاد و خوشحال است.و چنانچه چيزى از او تلف شود اندوهناك‏مى‏گردد.

سوم: كسى كه نه زحمتى در جمع آن كشيده و نه به بودن آن شاد، و نه از رفتن آن‏غمناك مى‏گردد، و ليكن خدا دولتى به او داده است.و به آن شاكر و راضى است ووجود و عدمش مساوى، يا وجودش در نظر او بهتر است.اما نه اينكه اگر تمام شودغصه و اندوه به او راه يابد.و نيز آن شخصى كه غنى است، يا همه مال او حلال است‏ياحرام هم دارد، در دادن حقوق واجبه يا مستحبه يا تقصير مى‏كند يا نه. و اين اقسام كه مذكور شد بعضى از آنها مذموم و از صفات رذيله‏اند و بعضى ديگرچنين نيستند.بلى غالب آن است كه: از براى غير صاحبان نفوس قدسيه قويه مطلقا ازخطر و آفت‏سالم نباشد.و از اين جهت است كه حق - سبحانه و تعالى - مى‏فرمايد:

«ان الانسان ليطغى ان رآه استغنى‏»

يعنى: «به درستى كه انسان چون خود را غنى وبى‏نياز ديد، سركشى و طغيان مى‏كند» . (1)

و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - به بلال فرمود كه: «ملاقات كن خدا را درحالتى كه فقير باشى.و ملاقات مكن او را در حالتى كه غنى باشى‏» . (2)

و فرمود كه: «فقراى امت من، پانصد سال پيش از اغنياى ايشان داخل بهشت‏خواهند شد» . (3)

و فرمود: «مطلع شدم بر اهل بهشت، اكثر ايشان را ديدم از فقرا بودند.و مطلع شدم‏بر دوزخ، اكثر اهل آن را اغنيا يافتم‏» . (4)

و مروى است كه: «هيچ روزى نيست مگر اينكه ملكى در زير عرش ندا مى‏كند كه:

اى فرزند آدم! چيز كمى كه تو را كفايت كند بهتر است از چيز بسيارى كه تو را سركش و طاغى كند» . (5)

فصل: فقر و اقسام آن

بدان كه ضد غنا، فقر است.و آن بر دو قسم است:

اول: فقر حقيقى، و آن عبارت است از: احتياج‏«كائنا ما كان‏» . (6)

و اين فقر از براى هرموجودى غير از واجب الوجود ثابت است.و مقابل آن، غناى مطلق است، كه‏مخصوص ذات احديت است.و به اين فقر و غنا در كتاب خدا اشاره شده است كه:

«انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى...». (7)

دوم: فقر اضافى، و آن عبارت است از: احتياج به بعض از ضروريات.و اين فقرى‏است كه در اينجا مذكور مى‏شود.

و فقير به اين به چهار قسم است:

يكى آنكه: مال دنيا را دوست دارد.و نهايت رغبت‏به آن دارد.و نهايت تعب ورنج در طلب آن مى‏كشد.و از هر ممرى كه حاصل شود مضايقه ندارد، و ليكن چيزى‏به دست او نمى‏آيد.و اين را فقير حريص گويند.

دوم آنكه: آنكه مالدارى را از بى‏چيزى دوست‏تر داشته باشد، و ليكن محبت او به‏مال به مرتبه‏اى نيست كه خود را به مشقت و زحمت افكند، و از حرام مضايقه نداشته‏باشد، بلكه اگر بى‏زحمت‏يا به اندك طلبى كه مانع عبادت او نشود و چيزى به دست اوآيد خوشحال مى‏گردد.و اين را فقير قانع مى‏نامند.

سوم آنكه: مطلقا رغبت و محبتى به مال نداشته باشد و آن را نخواهد، بلكه از آن‏متاذى و گريزان باشد، و اگر مالى به او رسد از آن اعراض كند.و اين را فقير زاهدگويند.

چهارم آنكه: نه محبتى به مال داشته باشد، نه كراهتى از آن، نه از مال داشتن شادباشد و نه اگر مالى بيابد از آن اعراض كند، بلكه وجود و عدم مال نزد او مساوى باشد.

و به غنا و فقر هر دو راضى باشد.نه از غنا روگردان باشد و نه از فقر و احتياج خائف وترسان.نه اگر مال بيابد مشغول هوا و هوس شود و نه اگر نيابد پريشان خاطر گردد وشكايت كند.و چنين شخصى اگر مال همه دنيا را داشته باشد از براى او ضرر ندارد.ومال در پيش او مثل هوا خواهد بود، كه بام و فضاى خانه او را فرا گرفته و به او ضررنمى‏رساند.و نه از آن شاد و نه از آن كراهت دارد.بلكه به قدر ضرورت نفس كشيدن ازآن منتفع مى‏گردد.و به احدى در آن بخل نمى‏ورزد.و خود و غير خود را در آن‏مساوى مى‏بيند.و چنين شخصى را فقير مستغنى راضى، يا فقير عارف بايد نامند.ومرتبه اين شخص، از مرتبه زاهد بالاتر است.و زاهد از ابرار است ولى چنين شخصى ازمقربين است، زيرا كه: زاهد از دنيا كراهت دارد، پس دل او مشغول كراهت دنياست.

همچنان كه دل حريص، مشغول محبت آن است.و هر چه دل را مشغول كند حجابى‏است ميان بنده و خدا.و ليكن دل مشغول به بغض دنيا بهتر است از دل مشغول به حب‏آن.و دوم، مثل كسى است كه: بر خلاف راه مقصود برود و از مقصود غافل باشد.واول، چون كسى است كه: راه مقصود را طى كند، و ليكن از مقصود غافل شود.و ازبراى اين حالت منتظره، به غير از زوال غفلت نيست. به خلاف اول، كه اگر غفلت اوزايل شود بايد مدتها از آن راهى كه رفته برگردد تا به راه مقصود افتد.

اگر كسى گويد كه: شكى نيست كه انبيا و اوليا، فقر را طالب بودند و از غنا كراهت داشتند و از مال دنيا گريزان بودند، - همچنان كه از اخبار مستفاد مى‏شود - . (8)

پس بايدمرتبه ايشان نازل‏تر از مرتبه فقير مستغنى باشد.و دل ايشان مشغول باشد.جواب گوييم‏كه: از اخبار بيش از اين برنمى‏آيد كه: ايشان از مال دنيا نفرت و كناره مى‏كردند، نه‏اينكه عداوت و بغض به آن داشتند و دل ايشان مشغول بوده به كراهت آن.مانند كسى‏كه به قدر تشنگى آب از نهر بياشامد و بقيه را اعتنا نكند.و بر فرض اظهار كراهت و تنفراز دنيا و مال، به جهت تنبه ساير مردمان بوده، همچنان كه مى‏بينيم: پدر، از لب حوض به‏كنار مى‏جهد تا طفل او بترسد و حذر كند.و افسونگر در برابر اولاد خود از مار فرارمى‏كند كه آنها نيز بترسند.نه اينكه خود از مار خوفى داشته باشد.و مخفى نماند كه:

بعضى از اين اقسامى كه از براى فقر ذكر كرديم ممدوح، و بعضى مذموم است.واختلاف اخبارى كه در خصوص فقر رسيده كه در بعضى مدح آن شده و در بعضى ذم‏آن، به جهت اختلاف اقسام آن است.

فصل: فضيلت و شرافت فقر و فقرا

اقسام فقر، اگر چه - همچنان كه - دانستى مختلف‏اند وليكن صفت فقر«فى نفسه‏» نسبت‏به غنا افضل است.و اخبار در ستايش آن بسيار است.

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «بهترين اين امت، فقراى‏ايشان‏اند» . (9)

و فرمود: «پروردگارا! مرا زندگانى و مردن درويشان ده.و در زمره ايشان مرامحشور گردان‏» . (10)

و فرمود كه: «زينت فقر از براى مؤمن بيشتر است از لجام از براى اسب‏» . (11)

يعنى همچنان كه لجام، اسب را از ورطه‏هاى هلاكت نگاه مى‏دارد، فقر نيز مؤمن رااز آن بهتر از فساد محافظت مى‏كند.

«شخصى از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - از فقر سؤال كرد.حضرت فرمود:

خزينه‏اى است از خزاين خدا.بار دوم بپرسيد.فرمود: كرامتى است از خدا.بار سوم بازپرسيد.فرمود: چيزى است كه: نمى‏دهد خدا آن را مگر به پيغمبر مرسل، يا مؤمنى كه‏در نزد خدا كريم باشد» . (12)

و فرمود كه: «در بهشت غرفه‏اى است از يك دانه ياقوت سرخ، كه اهل بهشت نگاه به‏آن مى‏كنند، چنان كه اهل زمين به ستارگان نظر مى‏كنند.داخل آنجا نمى‏شود مگر پيغمبر فقير، يا مؤمن فقير» . (13)

از آن حضرت مروى است كه: «در روز قيامت فقراى امت من از قبر بر نخواهندخواست مگر با جامه‏هاى سبز.و گيسوان ايشان به در و ياقوت بافته شده خواهد بود.وعصاهائى از نور در دست‏خواهند داشت.و بر منبرها نشسته خواهند بود.چون‏پيغمبران ايشان را ببينند گويند: اينها ملائكه‏اند.و ملائكه ايشان را بينند گويند: پيغمبران‏اند.ايشان گويند: ما نه پيغمبريم و نه ملك، بلكه طايفه‏اى از فقراى امت محمديم.گويند: شما به چه عمل به اين مرتبه رسيديد؟ ايشان جواب دهند كه: ما اعمال بسيار نداشتيم، و روزها به روزه و شبها به عبادت نگذرانديم و ليكن نماز پنجگانه خود را به جا آورديم.و چون نام محمد را مى‏شنيديم اشكها بر رخسارهاى خود فرو مى‏ريختيم‏» . (14)

و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «خدا با من تكلم كرد و فرمود:

اى محمد! من هرگاه بنده‏اى را دوست داشته باشم سه چيز به او عطا مى‏كنم: دل او را محزون مى‏كنم.و بدن او را بيمار مى‏كنم.و دست او را از مال دنيا خالى مى‏گردانم.وهر گاه بنده‏اى را دشمن داشته باشم سه چيز به او مى‏دهم: دل او را شاد و مسرور مى‏كنم.و بدنش را صحيح مى‏گردانم.و دست او را از اموال دنيويه پر مى‏كنم‏» . (15)

و فرمود كه: «مردم همه مشتاق بهشت‏اند، و بهشت مشتاق فقرا است‏» . (16)

و مروى است كه: «فرداى قيامت جمله زهاد و عباد از تقصير طاعت‏خود عذرخواهند.و حق - تعالى - از فقرا عذر خواهى كند و فرمايد: اى بنده من! دنيا را به توندادم نه از اين جهت‏بود كه دنيا به تو حيف بود بلكه از آن جهت‏بود كه تو به دنياحيف بودى.

دنيات نداده‏ام نه از خوارى توست كونين فداى يك نفس زارى توست

هر چند دعا كنى اجابت نكنم زيرا كه مرا محبت زارى توست

برخيز و بر صفوف اهل قيامت‏بگذر و هر كه را كه بينى بر تو حقى داشته باشد و دردنيا بر تو اكرامى كرده باشد دست او را بگير و با خود به بهشت‏بر» . (17)

و فرمود كه: «بسيار با فقرا آشنائى كنيد و بر ايشان حق خود را ثابت كنيد، كه از براى‏ايشان دولتى خواهد بود.شخصى عرض كرد كه: چه دولتى از براى ايشان خواهد بود؟ فرمود كه: در روز قيامت‏به ايشان خطاب خواهد رسد كه: نگاه كنيد هر كه شما را قرص نانى، يا شربت آبى، يا جامه‏اى داده باشد دست او را بگيريد و به بهشت‏بريد» . (18)

و فرمود كه: «اگر مى‏خواهيد ببينيد پادشاهان را، نظر كنيد به ضعيفان خوارژوليده موى غبار آلوده، كه دو جامه كهنه بر خود پيچيده‏اند، نه ايشان را كسى مى‏شناسد و نه ايشان كسى را مى‏شناسند» . (19)

از آن حضرت مروى است كه: «چون زمانى بيايد كه مردم فقراى خود را خوار ودشمن دارند و به تعمير دنيا مشغول شوند و به جمع درهم و دينار رو آورند، خداايشان را به چهار چيز مبتلا مى‏كند: قحط.و خوف از سلطان.و خيانت‏حكام.و تسلط دشمنان‏» . (20)

از اهل بيت - عليهم السلام - مروى است كه: «اگر خدا بنده‏اى را دوست داشته باشداو را مبتلا مى‏كند، و چون محبت او بيشتر شد، اهل و عيال و دولت و مال را از او مى‏گيرد» . (21)

و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «از براى شيعيان‏خالص در دولت اهل باطل نيست، مگر به قدر قوت، اگر چه از مشرق به مغرب روند واز مغرب به مشرق، كه زيادتر از قوت عايدشان نخواهد شد» . (22)

و نيز از آن حضرت مروى است كه: «فقراى مؤمنين چهل هزار هزار سال پيش ازاغنيا در روضه‏هاى بهشت‏سير خواهند كرد.و مثل اين، مثل دو كسى است كه: به آبدارخانه‏اى بگذرند و يكى را ببينند كه هيچ ندارد، بگويند: او را روانه كنيد.ديگرى راببينند كه از مال مملو است‏بگويند او را نگاه داريد» . (23)

و آن حضرت فرمود كه: «چون روز قيامت‏شود خدا مى‏فرستد به نزد فقراء مؤمنين، مانند كسى كه عذر خواهى كند.و پيغام مى‏دهد كه به عزت خودم سوگند كه: من شما رادر دنيا فقير نكردم از خوارى و بى‏قدرى شما، و هر آينه امروز خواهيد ديد كه چه باشما مى‏كنم.پس نظر كنيد به هر كه در دنيا به شما نيكى كرده باشد دست او را بگيريد وداخل بهشت كنيد.شخصى از فقرا عرض خواهد كرد كه: پروردگارا! اهل دنيا در دنيازنان متعدد گرفتند و لباسهاى فاخر پوشيدند و طعامهاى لذيذ خوردند و در خانه‏هاى‏رفيع نشستند و اسبان راهوار سوار شدند، به ما امروز نيز مثل ايشان عطا كن.خطاب‏پروردگار رسد كه: امروز از براى تو و هر يك از شما هفتاد برابر آن چيزى است كه به‏اهل دنيا دادم، از روزى كه دنيا خلق شده تا روزى كه منتهى شد» . (24)

روزى آن حضرت به بعضى از اصحاب خود فرمودند كه: «آيا داخل بازارمى‏شوى؟ و آيا مى‏بينى كه ميوه يا چيز ديگر كه آن را مى‏فروشند و تو آن را خواهى وقدرت بر خريدن آن نداشته باشى؟ عرض كرد: بلى.فرمود: آگاه باش كه از براى تو به‏عوض هر چه مى‏بينى و نمى‏توانى بخرى يك حسنه است‏» . (25)

و از حضرت كاظم - عليه السلام - مروى است كه: «خداى - تعالى - مى‏فرمايد كه: من‏غنى را غنى نكردم به جهت كرامتى كه بر من داشت، و فقير را فقير نكردم به سبب‏خوارى كه در نزد من داشت، بلكه غنا و فقر چيزى است كه: به آن اغنيا و فقرا راامتحان مى‏كنم.و اگر فقرا نبودندى اغنيا مستوجب بهشت نگشتندى‏» . (26)

و حضرت امام رضا - عليه السلام - فرمود كه: «هر كه ملاقات كند فقير مسلمى را وبر او سلام كند به خلاف سلامى كه به غنى مى‏كند، ملاقات خواهد كرد خدا را در روزقيامت در حالتى كه بر او غضبناك باشد» . (27)

لقمان پسر خود را وصيت مى‏نمود، گفت: «اى فرزند! كسى را به جامه كهنه، حقيرنشمارى، كه خداى تو و او يكى است‏» . (28)

منقول است كه: «شخصى به نزد يكى از بزرگان دين رفت و گفت: دعائى در حق من‏كن، كه محتاجم و عيالمند، و عيال من به من ايذاء مى‏رساند.آن شخص بزرگ گفت‏كه: هر وقت عيال تو گويد: نه آرد داريم و نه نان.تو آن وقت دعا به من كن كه دعاى تودر آن وقت‏بهتر است از دعاى من.پس هان اى فقير مسكين! قدر اين صفت را بدان واز آن اندوهناك مباش، كه دو روزه فانى به هر نحو كه باشد خواهد گذشت و تا چشم برهم زنى وقت كوچ غنى و فقير يكسان‏اند» .

شنيده‏ايم كه محمود غزنوى (29) شب دى

شراب خورد و شبش جمله در سمور (30) گذشت

گداى گوشه نشينى لب تنور گرفت

لب تنور بر آن بينواى عور (31) گذشت

على الصباح بزد نعره‏اى كه اى محمود

شب سمور گذشت و لب تنور گذشت

جانا دنيا چون «برق خاطف‏» (32) در گذر است.و لحظه‏اى آن را توقف نيست.به لقمه‏نانى سيرى، و به شربت آبى سيراب.چنان تصور كن كه در آنچه از عمر تو گذشته است‏تمام اموال دنيا از تو بود، و همه نعمتها را صرف نمودى، ببين حال تو با آن فقيرى كه به‏نان جوى قناعت كرد چه تفاوت دارد؟ و آينده را هم كه نمى‏دانى چه نوع خواهد بود.

در حدود رى يكى ديوانه بود

سال و مه كردى به كوه و دشت گشت

در تموز (33) و دى به سالى يك دو بار

جانب شهر آمدى از سوى دشت

گفتى اى آنانكه تان آماده بود

گاه قرب و بعد از اين زرينه طشت

توزى (34) و كتان (35) به گرما پنج و شش

قاقم (36) و قندر، (37) بسرما هفت و هشت

راحت هستى و رنج نيستى

بر شما بگذشت و بر ما هم گذشت

بلكه بايد فقير، در نهايت‏خوشنودى و شادى باشد، كه از آفات مال و غنا بر كنار، واز حساب روز شمار فارغ البال است.و خداوند عالم خود از او عذر خواهد خواست.

و در اخبار وارد است كه: «دوست‏ترين بندگان نزد خدا، فقيرى است كه: به روزى‏خود قانع، و از خداى خود راضى باشد» . (38)

بلكه حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمود كه: «احدى افضل از فقير نيست،هر گاه از خدا راضى باشد» . (39)

و از آن حضرت مروى است كه: «خداى - تعالى - در روز قيامت‏خواهد فرمود كه:

كجايند برگزيدگان خلق من؟ ملائكه عرض كنند: پروردگارا! ايشان كيستند؟ خطاب‏رسد كه: فقراى مسلمين، كه به داده من قانع، و به قضاى من راضى بودند.ايشان راداخل بهشت كنيد.پس ايشان به بهشت در آيند و به عيش و عشرت بگذرانند و مردمان‏گرفتار محاسبه خود باشند» . (40)

و فرمود كه: «هيچ غنى و فقيرى نيست مگر اينكه در روز قيامت آرزو خواهد كردكه كاش در دنيا زياده از قوت خود را نداشتندى‏» . (41)

و اين، به سبب فايده فقر، و مرتبه فقرا خواهد بود، كه بر ايشان معلوم خواهد شد.

اندر آن سر برهنه جمعى را بر سر از عرش سايبان بينى

و اندر آن پا برهنه قومى را پاى بر فرق فرقدان (42) بينى

بلكه فقيرى كه به فقر خود راضى، و به هر چه گذرد شاكر باشد، در دنيا نيز به راحت‏مى‏گذراند.نه او را بيم از سلطان و وزير، و نه اميد از شاه و امير.نه زحمت جمع مال، ونه تصديع حفظ آن.پادشاهى است‏به صورت گدا، و گدائى است در حقيقت پادشاه.

اگرت سلطنت فقر ببخشند اى دل كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهى

خشت زير سر و بر تارك هفت اختر پاى دست قدرت نگرو منصب صاحب جاهى

فصل: فضيلت فقير صابر و راضى، بر غنى شاكر و سخى

شبهه‏اى نيست در اينكه: فقر، با صبر و رضا و قناعت، افضل و بهتر است از غناى باحرص و امساك و بخل.و همچنين شك نيست كه غناى با سخاوت و بذل مال در راه‏خدا و تعمير طريق آخرت، بهتر است از فقر با حرص و شكايت.و ليكن در دو موضع‏خلاف است.

اول در اين كه: آيا فقير صابر راضى، كه به اندك چيزى قانع باشد و نارضائى از فقرخود نداشته باشد بهتر است، يا غنى سخى، كه مال خود را در راه خدا بذل نمايد؟ بعضى‏اول را ترجيح داده‏اند.و بعضى ثانى را.و اين سخن در صورتى است كه: آن غنى هم‏دل بستگى به مال نداشته باشد و وجود و عدم مال در نزد او مساوى باشد.و علامت‏آن، اين است كه: اگر آنچه دارد از دست او در رود مطلقا در دل او تفاوتى به هم نرسد واصلا حزن بر او دست ندهد.و آن فقير هم به اين نحو باشد كه: اگر ثروتى به او عايدشود با بى‏چيزى نزد او تفاوتى نكند.اما با وجود علاقه و محبت غنى به مال، سخنى‏نيست كه هر چه عطا و بذل در راه خدا كند، فقير راضى افضل است.و اگر فقير هم‏علاقه به دنيا داشته باشد هر كدام علاقه و محبت او كمتر او افضل و بالاتر است.سخن‏در غنى سخى و فقير راضى است، كه هيچ يك را دلبستگى نباشد.و حق آن است كه:

فقير، به مراتب افضل و بالاتر است.و هر قدر كه غنى عطا و بذل كند مرتبه آن فقير ازبراى او نيست.

همچنان كه مروى است كه: «روزى پيغمبر - صلى الله عليه و آله - به اصحاب خودفرمود كه: بهترين مردم كيست؟ عرض كردند كه: مالدارى كه حق خدا را به جا آورد.

حضرت فرمود: اين خوب مردى است و ليكن او مراد من نيست.عرض كردند: پس‏بهترين مردم كيست؟ فرمود: فقيرى است كه: به قدر قوه خود عطا كند» . (43)

مروى است كه: «روزى فقراى اصحاب شخصى را به خدمت‏حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرستادند، آمد و عرض كرد كه: من رسول فقرايم به نزد تو.

حضرت رسول فرمودند: مرحبا به تو و به كسانى كه از نزد ايشان آمده‏اى از نزد كسانى‏آمده‏اى كه من آنها را دوست مى‏دارم.پس آن شخص عرض كرد كه: فقرا مى‏گويند:

اغنيا بهشت را از ما گرفتند حج مى‏كنند و ما قدرت نداريم.و عمره بجا مى‏آورند و ما نمى‏توانيم.زيادتى اموال خود را پيش مى‏فرستند و ما نداريم.حضرت فرمود: از من به‏فقرا بگو كه: هر فقيرى كه از براى خدا صبر كند، سه خصلت از براى او هست، كه ازبراى اغنيا نيست:

يكى آنكه: در بهشت، غرفه‏هائى هست كه: اهل بهشت نگاه به آنها مى‏كنند،همچنان كه اهل زمين نگاه به ستارگان مى‏كنند.داخل آنها نمى‏شود مگر پيغمبر فقير ياشهيد فقير يا مؤمن فقير.

دوم آنكه: فقرا پانصد سال پيش از اغنيا داخل بهشت مى‏شوند.

سوم آنكه: هرگاه غنى بگويد: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر» .وفقير نيز بگويد، ثواب غنى مقابل فقير نمى‏شود، اگر چه ده هزار درهم به او در راه خداانفاق كند.و همچنين ساير اعمال خير.

پس آن شخص برگشت و به فقرا گفت: گفتند راضى شديم‏» . (44)

و همين قدر كافى است در ترجيح فقر بر غنا كه بهترين موجودات و خاتم پيغمبران‏فقر را بر غنا اختيار كردند، با وجود قدرت بر غنا.

و فرمودند: «الفقر فخرى‏» .يعنى: «فقر، فخر من است‏» . (45)

و فرمود: «خدايا مرا با فقرا محشور كن‏» . (46)

و سيد اولياء، خود را مسكين و فقير ناميد.و هرگز فراغت و اطمينان قلبى كه از براى‏فقير است از براى غنى ميسر نيست.چيزى كه از براى غنى هست، ثواب بذل و عطا وانفاق در راه خدا است.

و معلوم نيست كه ثواب خود صفت فقر از اينها كمتر باشد.علاوه بر اين، ثواب هرعبادتى از فقير - همچنان كه دانستى - بالاتر است از ثواب عبادت غنى.و اگر هيچ‏فضيلتى ديگر از براى فقير بر غنى نباشد همان بس است كه ذلت محاسبه روز قيامت، ومعطلى حساب از براى او نخواهد بود.

فضيلت فقير حريص بر غنى حريص

دوم در اين كه: آيا فقير حريص، كه دل او بسته به دنيا باشد بدتر است، يا غنى‏حريص بخيل؟ و سخن در فقيرى است كه: طالب حرام نباشد و غنى‏اى كه حقوق واجبه خود را بدهد، و الا هر كدام كه مرتكب حرام شوند بدتر و اگر هر دو مرتكب شوند هردو بدند.

پس كلام در فقيرى است كه: حرص بر تحصيل مال از ممر مباح زياده از قدر قوت‏داشته باشد و غنى‏اى كه چنين باشد.و از آنچه قبلا گذشت معلوم مى‏شود كه غنى: بدتراست و چنين فقيرى از چنين غنى بهتر و افضل است.

فصل: فرق بين فقير و گدا و مذمت تكدى

چون فضيلت فقر را دانستى و فايده آن را شناختى، هان تا اشتباه نكنى و هر گدا رافقير ندانى، گدا كسى ديگر و فقير كسى ديگر است.گدا آن است كه: دنيا از او دست‏برداشته، و فقير آن است كه: او دست از دنيا برداشته است.و از براى فقير، شرايطى است‏كه: چنانچه فقير به آنها متصف باشد فضيلت فقر از براى او خواهد بود.

پس بدان كه: سزاوار فقير آن است كه: به فقر و بى‏چيزى خود راضى باشد.و اگركراهتى از آن داشته باشد بايد مثل اهت‏حجامت‏باشد از براى كسى كه حجامت‏مى‏كند، اگر چه فى الجمله دردى مى‏يابد اما به آن راضى و خوشنود است.و آن را ازخدا بداند و به آن جهت‏به آن شاد و فرحناك باشد.و در باطن توكل بر خدا داشته‏باشد.و اعتماد و وثوق او به خدا باشد.و چنان داند كه خدا قدر ضرورت را به اومى‏رساند.و به هر چه به او رسد قانع باشد و زيادتى نخواهد.و به اين جهت قطع طمع‏از خلق كند.و التفاتى به آنچه در دست مردم است نكند.و حرص بر تحصيل مال از هرجا برسد نداشته باشد.و بر فقر خود صابر و شاكر باشد.

حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود كه: «فقر نسبت‏به بعضى عقوبت است ازجانب خداوند.و نسبت‏به بعضى كرامت.و علامت آن فقرى كه كرامت است آن است‏كه: صاحب خود را خوش خلق مى‏كند.و مطيع پروردگار مى‏گرداند.و شكايت از حال‏خود نمى‏كند.و خدا را بر فقر خود شكر مى‏كند.و علامت آن كه عقوبت است آن‏است كه: صاحب خود را بد خلق مى‏كند.و معصيت پروردگار را مى‏نمايد.و شكايت‏مى‏كند.و به قضاى الهى راضى نيست‏» . (47)

و از اين حديث مستفاد مى‏شود كه: هر فقيرى را بر فقر، ثواب نيست، بلكه ثواب وفضيلت از براى فقرى است كه: صاحب آن راضى و شاكر باشد.و به قدر كفاف قانع‏باشد.و طول امل نداشته باشد.و اما آن كه راضى نباشد، و مايل به بسيارى مال باشد، و آلوده به لت‏حرص و طمع گردد، و به واسطه طمع و حرص، اخلاق او بد شود، ومرتكب اعمالى گردد كه شيوه اهل مروت و آبرو نباشد، او را ثوابى نيست، بلكه‏گناهكار است.

و سزاوار فقير آن است كه: اظهار استغنا كند.و پرده بر كار خود اندازد.

و در حديث نبوى وارد است كه: «هر كه فقر خود را بپوشاند خدا او را اجر كسى عطافرمايد كه همه روزها را روزه بگيرد و همه شبها را عبادت كند» .

و فقير را سزاوار آن است كه: با اغنيا مخلوط نشود.و با ايشان همنشينى ننمايد.وايشان را به جهت مال تواضع نكند.بلكه از اين راه به ايشان تكبر كند.

مروى است كه: «حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - و خضر، به يكديگر رسيدند.

حضرت از خضر پرسيد كه: بهترين اعمال چيست؟ گفت: بذل اغنيا بر فقرا به جهت رضاى خدا.حضرت فرمود: از آن بهتر ناز و تكبر فقير است‏بر اغنيا از راه وثوق واعتماد به خدا.خضر گفت: اين كلامى است كه: بايد با نور بر صفحه رخسار حورنوشت‏» . (48)

و بايد فقير از گفتن سخن حق مضايقه نكند.و از راه طمع و مدارات با اغنيا از سخن حق اغماض نكند، و چشم نپوشد.و از راه تهيدستى و فقر، در عبادت خدا سستى ننمايد.

و اگر قليلى از قوت او زياده آمد در راه خدا بذل كند.و اين را «جهد مقل‏» (49) گويند، وثواب آن بيشتر از مالهاى فراوان است كه غنى بذل كند.

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - روزى فرمودند كه: «يك درهم صدقه مى‏تواندافضل باشد از صد هزار درهم.شخصى عرض كرد كه: اين چگونه مى‏شود؟ فرمود:

شخصى از منافع مال خود و زيادتى آن صد هزار درهم تصدق مى‏كند و مردى دودرهم دارد و به غير از اين هيچ چيز ديگر را مالك نيست و يكى از آن دو درهم را باطيب نفس در راه خدا مى‏دهد، صاحب يك درهم افضل است از صاحب صد هزاردرهم‏» . (50)

و بايد فقير زيادتر از قدر حاجت‏خود را ذخيره نكند.پس اگر كسى باشد كه زيادتراز قوت يك شبانه روز را ذخيره نكند، از جمله صديقين خواهد بود.و اگر از قوت چهل‏روز زيادتر ذخيره نكند از جمله متقين خواهد بود.و اگر از قوت سال خود زيادترذخيره نكند از صالحين خواهد بود.و اگر از قوت سال زيادتر ذخيره نمايد از زمره فقرا خارج خواهد شد.و از فضيلت فقر محروم است.

و هر گاه كسى فقير باشد و شخصى چيزى به او عطا نمايد، پس اگر آن چيز حرام‏مؤبد باشد، رد آن واجب و قبول آن حرام است.و اگر مشتبه باشد، سنت است كه آن رارد كند و قبول نكند.و اگر حلال باشد، پس اگر به عنوان هديه است مستحب است قبول‏آن اگر بى‏منت‏باشد، زيرا كه رسول خدا هديه قبول مى‏فرمودند.و اگر در آن منت‏باشدترك آن بهتر است.و اگر به عنوان صدقه يا زكوة يا نحو اينها باشد بايد اگر آن فقيرمستحق آن باشد و از اهل آن باشد قبول كند و الا رد كند و اگر بداند كه: آن دهنده، اين‏را به جهت صفتى كه در اين فقير گمان كرده به او داده، مثل اينكه: او را سيد دانسته، ياعالم يافته، يا غير اينها و فى الواقع چنين نباشد بايد رد نمايد.و اگر نه هديه باشد و نه‏صدقه، بلكه به جهت‏شهرت و خودنمائى و ريا و آوازه داده باشد بهتر آن است كه‏قبول نكند و رد كند.بلكه بعضى از علماء قبول آن را حرام، و رد آن را واجب‏دانسته‏اند.

و مخفى نماند كه آنچه را به فقير مى‏دهند اگر به آن محتاج باشد و زيادتر از قدرحاجتش نباشد افضل آن است كه: هرگاه از آفاتى كه مذكور شد سالم باشد آن را قبول‏كند.

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند: ثواب آن كه با وسعت‏به فقير عطامى‏كند بيشتر نيست از آن كه مى‏گيرد، هرگاه محتاج باشد» . (51)

بلكه در بعضى احاديث نهى شده است از رد آن.و اگر زايد بر قدر حاجت‏باشد اگرآن فقير، طالب راه آخرت باشد آن زيادتى را رد كند، زيرا كه: آن را خدا به جهت‏آزمايش و امتحان فرستاده تا ببيند چه مى‏كند.اما قدر حاجت را به جهت رافت ورحمت‏بر آن فرستاده.پس در گرفتن آن ثواب است، و اما در قدر زيادتى، يا مبتلا به‏معصيت آن مى‏شود، يا گرفتار حسابش.

پس سزاوار طالب سعادت، آن است كه: زايد از قدر حاجت قبول نكند، زيرا كه:

نفس، بعد از آنكه مرخص شده كه عهد و پيمان را بشكند به آن عادت مى‏كند.

بعضى از مجاورين مكه نقل مى‏كند: «دراهمى چند داشتم كه گذارده بودم در راه‏خدا انفاق كنم، روزى فقيرى را ديدم كه از طواف مكه فارغ شده به صداى ضعيفى‏مى‏گفت: «جائع كما ترى، عريان كما ترى، فماترى فيما ترى يا من يرى و لا يرى‏» يعنى:

«خدايا! گرسنه‏ام چنانكه مى‏بينى.و برهنه‏ام چنانكه مى‏بينى.پس چه مى‏بينى در اين‏خصوص كه مى‏بينى؟ اى كسى كه مى‏بينى چيزى را كه ديگرى نمى‏بيند» .

مى‏گويد: نگاه كردم ديدم جامه كهنه دربر داشت كه بدن او را نمى‏پوشانيد، با خودگفتم: اين كسى است كه بايد دراهم خود را به او دهم.آنها را به نزد او بردم نگاهى به‏آنها كرد پنج درهم برداشت و گفت: به چهار درهم آن دو جامه مى‏خرم و يكى را هم‏خرج مى‏كنم. و تتمه را رد كرد و گفت: احتياج به آن ندارم.شبى ديگر او را ديدم كه دوجامه نو پوشيده بود، من اندكى از او بددل شدم، متوجه من شد و دست مرا گرفت و به‏طواف مشغول شديم تا هفت‏شوط طواف را تمام كرديم.در هر شوطى ديدم كه پاهاى‏ما بر يك نوع جوهرى از جواهر بود، يك بار بر روى ياقوت راه مى‏رفتيم.و يك بار برروى مرواريد.و يكبار بر روى زمرد.و يك‏بار بر طلا.و پاهاى ما تا به كعب به آنها فرومى‏رفت.پس آن مرد به من گفت: خدا اين همه را به من داد و قبول نكردم و از دست‏مردم چيزى مى‏گيرم و معاش مى‏كنم، زيرا كه: همه اينها ثقل و ابتلاست‏» . (52)

خلاصه آنكه، قدر حاجت گرفتن افضل است و باعث ثواب رسيدن به آن، كسى‏است كه مى‏دهد.و اعانت‏بر ثواب هم ثواب است.امر شد به موسى بن عمران كه: «درهر شبى در پيش يكى از بنى اسرائيل افطار كن.گفت: الهى چرا روزى مرا بر دست‏بنى‏اسرائيل متفرق كرده‏اى كه يكى چاشت‏به دهد و يكى شام؟ وحى به او رسيد كه:

من با دوستان خود چنين مى‏كنم و روزى ايشان را به دست‏بطالين بندگانم قرار مى‏دهم‏تا آنها نيز به اين سبب به ثوابى رسند» . (53)

و اما زيادتر از قدر حاجت را بهتر آن است كه نگيرد.بلى اگر خواهد آن را به فقرادهد و بذل كند، گرفتن آن ضرر ندارد.و بايد دفعة انفاق فقرا كند و نگاه ندارد، كه گاه‏است نفس در مقام فريب او برآيد.همچنان كه جمعى متصدى خدمت فقرا و متكفل‏حال ايشان شدند و از اغنيا مى‏گرفتند و به فقرا مى‏دادند عاقبت نفس و شيطان با هم‏ساخته او را فريفتند.و اين را وسيله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند، و به هلاكت‏رسيدند.و سزاوار مؤمن، آن است كه: تا او را ممكن باشد از كسى چيزى خواهش نكندو سؤال ننمايد، زيرا كه: آن متضمن شكوه از خدا، و ذليل كردن خود است.و موجب‏ايذاى آن كسى است كه از او خواهش مى‏كند، زيرا كه: بسا باشد به خاطر خواه خودچيزى ندهد و بعد از اظهار به او شرم كند و يا خجالت كشد، يا محافظت آبروى خودكند، يا به روى ريا چيزى بدهد.و چنين چيزى معلوم نيست كه شرعا حلال باشد.

و از اين جهت‏حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: «سؤال از مردم از جمله‏فواحش است‏» . (54)

و فرمود: «هر كه از مردم سؤال كند و قوت سه روز خود را داشته باشد، روز قيامت‏خدا را ملاقات كند در حالى كه روى او استخوان خالى باشد و هيچ گوشت نداشته باشد» . (55)

و فرمود كه: «هيچ بنده‏اى نيست كه يك در سؤال را بر خود بگشايد مگر اينكه خداهفتاد در فقر را بر روى او مى‏گشايد» . (56)

و فرمود كه: «سؤال، حلال نيست مگر با فقرى كه به هلاكت انجامد، يا قرضى كه به رسوائى كشد» . (57)

روزى طايفه‏اى از انصار به خدمت آن بزرگوار آمدند و عرض كردند: «يا رسول الله! حاجتى به تو داريم.فرمود: بگوييد.عرض كردند: حاجت‏بزرگى است.فرمود: بياوريدحاجت‏خود را.گفتند: مى‏خواهيم ضامن شوى از براى ما بهشت را.حضرت سر به زيرانداخت، پس سر برداشت و فرمود: ضامن مى‏شوم به شرطى كه شما هم ضامن شويد ازاحدى چيزى سؤال نكنيد.ايشان تعهد نمودند و همچنين بودند، حتى در سفر تازيانه ازدست‏يكى مى‏افتاد از رفيق خود كه پياده بود سؤال نمى‏كرد كه تازيانه را به او دهد وخود فرود آمده برمى‏داشت.و اگر بر سفره‏اى نشسته بودند و آب به يكى نزديك بودرفيقش از او خواهش نمى‏كرد كه آب را به او دهد» . (58)

و فرمود كه: «اگر يكى از شما پشته هيزم را بر پشت كشد و بفروشد و آبروى خود رانگاه دارد بهتر است از آنكه سؤال كند» . (59)

در روز عرفه حضرت سيد الساجدين - عليه السلام - در عرفات جمعى را ديدند كه‏سؤال مى‏كردند فرمودند: «اينها بدترين خلق خدا هستند.مردم رو به خدا آورده تضرع‏مى‏كنند و اينها رو به مردم آورده سؤال مى‏كنند» . (60)

و حضرت صادق - عليه السلام - فرمود كه: «اگر سائل بداند كه چقدر وزر و وبال‏دارد، احدى هر آينه از احدى سؤال نمى‏كند.و اگر آنكه رد مى‏كند بداند كه رد سائل‏چقدر بد است احدى سائلى را محروم و رد نمى‏كند» . (61)

و مخفى نماند كه منعى كه از سؤال شده در صورتى است كه ناچار و مضطر نباشد.واما در صورت اضطرار و احتياج، شكى در جواز آن، و رخصت در آن نيست.و آنچه در ترغيب اعطاء سائل رسيده دلالت‏بر آن مى‏كند.

خداى - تعالى - فرموده است:

«و اما السائل فلا تنهر»

يعنى: «اما سائل را از خود مران‏» . (62)

حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمود: رد مكن سائل را و چيزى به او بده،اگر چه نصف خرمائى باشد» . (63)

و فرمود: «از براى سائل، حقى است، اگر چه بر اسبى سوار شده باشد» . (64)

و فرمود: «سائل را رد نكنيد، اگر چه سم سوخته باشد» . (65)

اقسام احتياج آدمى و كيفيت‏سؤال كردن در آنها

و بدان كه احتياج آدمى بر چند نوع است:

يكى آنكه: به حد اضطرار رسيده باشد، مثل گرسنه كه مشرف بر هلاكت است.وبرهنه كه ساتر عورت ندارد و از سرما و گرما خوف تلف دارد.

دوم آنكه: به اين حد نرسيده است اما بسيار احتياج به آن دارد، چون احتياج به لباس‏گرم كننده در زمستان از براى كسى كه از سرما تعب كشد، و آن به حد ضرورت نرسيده‏باشد.و مثل احتياج به كرايه چارپائى از براى كسى كه به مشقت، پياده خود را به منزل‏برساند.

سوم آنكه: احتياج جزئى به آن دارد و چندان اهتمامى به شان آن نيست، مثل آنكه‏نان داشته باشد وليكن نان خورش نداشته باشد.

و ظاهر آن است كه در هر سه صورت، سؤال جايز باشد و حرام نباشد، و ليكن درصورت اول، سؤال راجح است.و در دوم مباح است. و در سوم مكروه است.به شرطى‏كه با شكوه خدا و مذلت‏خود و اذيت ديگرى نباشد.و بهتر آن است كه: اظهار احتياج‏خود را به كنايه و تعريض كند نه تصريح.و به يكى از دوستان و اصدقاء خود اظهاركند، يا به كسى كه به جود و سخاوت مشهور باشد.بلكه اولى آن است كه: از يك نفرمعين خواهش نكند.و اگر از فرد معين طلب كند در نزد مردم از او چيزى نطلبد، وتصريح هم نكند به خواهش.بلكه نوعى بگويد كه اگر او نخواهد بدهد بتواند عذربياورد، كه نفهميدم.و اگر غير از اين كند و آن شخص از حيا و خجالت، يا از بيم‏ملامت، چيزى به او بدهد، آن چيز حرام خواهد بود.

و آنچه مذكور شد در صورتى است كه: در همان وقت احتياج به آن داشته باشد واما سؤال كردن چيزى كه بالفعل احتياج به آن ندارد و بعد از اين محتاج خواهد بود،پس اگر تا سال، به آن احتياج نداشته باشد و بعد از سال به آن محتاج باشد، شكى درحرمت آن سؤال نيست.و اگر در عرض سال محتاج باشد، ظاهر آن است كه: سؤال‏مباح باشد.و ليكن اگر بداند كه: در وقت احتياج هم متمكن از سؤال خواهد بود بهتر آن‏است كه: بالفعل سؤال نكند و تاخير بيندازد تا وقت‏حاجت.

و بعضى در اين صورت، پيش از زمان حاجت، حرام دانسته‏اند.و هر چه زمان‏حاجت دورتر، كراهت‏سؤال اشد است.و هر بنده‏اى بايد مجتهد نفس خود باشد.ووقت عمل و احتياج را ملاحظه كند.و وثوق به خدا را از دست ندهد.

پس اى جان برادر! به عبث‏خود را از اوج عزت و مرتبه توكل و اعتماد بر خدا، به‏حضيض ذلت و خوف و اضطراب نينداز.و گوش به تهديدات شيطان لعين نكن.

«الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء»

يعنى: «شيطان شما را به فقر مى‏ترساند و امربه اعمال فاحشه مى‏نمايد» . (66)

و مطمئن به وعده پروردگار خود باش كه:

«و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا»

يعنى: «وخدا وعده آمرزش و فضل به شما مى‏دهد» . (67)

و هان، هان! تا توانى پيش مانند خودت دست دراز نكنى.و در نزد لئيمان روزگار،به جهت لقمه نانى آبروى خود را نريزى.

آرى: كسى كه لذت آبرو را نيافته و شكم پرورى را عادت خود نموده، و بر در اين وآن مى‏دود كه شكم پليد خود را پرورد.و اگر قناعت كند چرا بايد به دست مردم نظرافكند؟ ! و نان خشك و پياز خود، هزار مرتبه از بره بريان ديگران بهتر است.

جوينى كه از سعى بازو خورم به از ميوه بر خوان اهل كرم

چو دلتنگ خفت آن فرومايه دوش كه بر سفره ديگران داشت گوش

پى‏نوشتها:


1. علق، (سوره 96)، آيه 7- 6.

2. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 54 و 273.و الدر المنثور، ج 3، 234.

3. كنز العمال، ج 6، ص 477، ح 16625، (با اندك تفاوتى) .

4. مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 173.

5. جامع السعادات، ج 2، ص 77.

6. به هر نحوى كه باشد، به هر طور كه باشد.

7. يعنى: اى مردم! شما (همگى) نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بى‏نياز و شايسته هرگونه حمدو ستايش است. فاطر، (سوره 35)، آيه 15

8. رك: ميزان الحكمة، ج 7، ص 506.

9. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 275.

10. كنز العمال، ج 6، ص 470، خ 16592.

11. كافى، ج 2، ص 265، ح 22.

12. بحار الانوار، ج 72، ص 47، ح 58

13. بحار الانوار، ج 72، ص 47.

14. بحار الانوار، ج 72، ص 48.

15. بحار الانوار، ج 72، ص 48.

16. بحار الانوار، ج 72، ص 49

17. بحار الانوار، ج 72، ص 25، ح 20 (با اندك تفاوتى) .

18. محجة البيضاء، ج 7، ص 323.اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 279.

19. احياء العلوم، ج 4، ص 171.

20. محجة البيضاء، ج 7، ص 324.و احياء العلوم، ج 4، ص 171.

21. بحار الانوار، ج 81، ص 188.

22. كافى، ج 2، ص 261، ح 7.

23. كافى، ج 2، ص 260، ح 1

24. بحار الانوار، ج 72، ص 11، ح 11 و كافى، ج 2، ص 261، ح 9.

25. بحار الانوار، ج 72، ص 42، ح 46.

26. كافى، ج 2، ص 265، ح 20.

27. بحار الانوار، ج 72، ص 38، ح 31.

28. احياء العلوم، ج 4، ص 172

29. رجوع شود به پاورقى صفحه 342.

30. «شب سمور» به شبى گويند كه: به بى‏خوابى و افسانه سپرى شده باشد (اينجا كنايه از مستى و خوشى است) .

31. لخت و برهنه.

32. آنچه كه چشم را خيره كند.

33. نام يكى از ماههاى رومى بين حزيران و آب.و به معنى: تابستان نيز هست.

34. پارچه نازك و شبكه دار.

35. گياهى است كه ساقه آن داراى اليافى است كه از آنها در نساجى استفاده ميكنند و پارچه‏هاى براق ومرغوب از آنها تهيه مى‏كنند.

36. «قاقم‏» حيوان گوشتخوارى است كه پوست آن سفيد و بسيار گرم است و از آن لباس تهيه كرده و بزرگان‏مى‏پوشند.

37. «قندر» جانور پستاندارى است كه موهاى بدنش زيباست و به جهت استفاده از پوستش آن را شكار مى‏كنند.

38. محجة البيضاء، ج 7، ص 325.و احياء العلوم، ج 4، ص 172.

39. محجة البيضاء، ج 7، ص 325.و احياء العلوم، ج 4، ص 173.

40. محجة البيضاء، ج 7، ص 325.و احياء العلوم، ج 4، ص 173.

41. محجة البيضاء، ج 7، ص 325.و احياء العلوم، ج 4، ص 172.قريب به اين مضمون در بحار الانوار،ج 72، ص 66، ح 22.

42. تثنيه «فرقد» نام دو ستاره نزديك قطب شمالى.

43. احياء العلوم، ج 4، ص 167

44. رك: بحار الانوار، ج 72، ص 48.

45. بحار الانوار، ج 72، ص 49، ذيل حديث 58.

46. بحار الانوار، ج 72، ص 49

47. احياء العلوم، ج 4، ص 178

48. بحار الانوار، ج 39، ص 133.

49. كوشش تهيدست.

50. محجة البيضاء، ج 7، ص 231.و احياء العلوم، ج 4، ص 178.

51. كنز العمال، ج 6، ص 470، خ 16589 و 16590.و محجة البيضاء، ج 7، ص 334

52. محجة البيضاء، ج 7، ص 334.و احياء العلوم، ج 4، ص 180.

53. محجة البيضاء، ج 7، ص 336.و احياء العلوم، ج 4، ص 181.

54. محجة البيضاء، ج 7، ص 337.و احياء العلوم، ج 4، ص 182

55. وسائل الشيعه، ج 6، ص 306، ح 5.

56. بحار الانوار، ج 96، ص 156، ح 29.

57. بحار الانوار، ج 96، ص 156 ضمن حديث 29.

58. وسائل الشيعه، ج 6، ص 307، ح 4.

59. وسائل الشيعه، ج 6، ص 310، ح 19.

60. جامع السعادات، ج 2، ص 97.

61. وسائل الشيعه، ج 6، ص 309، ح 17

62. ضحى (سوره 93)، آيه 10.

63. بحار الانوار، ج 77، ص 270.

64. جامع السعادات، ج 2، ص 98.

65. وسائل الشيعه، ج 6، ص 291

66. بقره، (سوره 2)، آيه 268.

67. بقره، (سوره 2)، آيه 268