ياس و نااميدى از
رحمتخدا و مذمت آن
صفتسيم ياس از روح الله.و اين صفت از جمله مهلكات عظيمه بلكه گناهانكبيره است
و در كتاب كريم نهى صريح از آن شده، چنانچه مىفرمايد:
«يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله». (1)
يعنى: «اى بندگان منكه بر خود ستم و اسراف كردهايد! از رحمتخدا نا اميد
نشويد» .
و باز مىفرمايد: «و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون». (2)
يعنى: «كيست كه نااميد ازرحمتخدا شود، مگر گمراهان و اهل ضلالت» .
بلكه از بعضى آيات معلوم مىشود كه ياس از رحمتخدا موجب كفر است،چنانكه
مىفرمايد:
«لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون» (3)
يعنى: «مايوس نمىشود از رحمتخدامگر كفار» .
و مروى است كه: «مردى از بسيارى گناهان، اين قدر خائف شده بود كه از آمرزشخود
نااميد بود.حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - به او فرمودند: اى مرد! مايوسى تواز
رحمتخدا بدتر است از گناهانى كه كردهاى» . (4)
و روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «اگر بدانيد آنچه را
منمىدانم، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست.و به بيابانها و صحراها
بيرونخواهيد رفت.و بر سينههاى خود خواهيد زد.و پناه به پروردگار خود خواهيد
برد.پسجبرئيل - عليه السلام - نازل شد و گفت: پروردگارت مىفرمايد كه: بندگان مرا
از من نا اميد مكن» . (5)
و مروى است كه: «مردى بود در بنى اسرائيل كه مردم را از رحمتخدا نا اميد
مىكرد و ايشان را بسيار مىترسانيد.در روز يامتخدا به او خواهد فرمود كه: امروزمن
تو را از رحمتخود مايوس مىكنم، همچنان كه تو بندگان مرا از من نااميدمىساختى» .
(6)
و همين قدر بس است در مذمت صفتياس، كه: آدمى را از محبتخدا كه سر همه فضايل و
بالاترين آنهاستباز مىدارد، زيرا كه تا كسى به ديگرى اميدوار نباشد او رادوست
نمىدارد.و همچنين اين صفتباعثبازماندن از طاعت و عبادت مىشود،زيرا كه باعثبر
عمل، نشاط خاطر و اميدوارى به مكافات آن است.
و آنچه رسيده است در مذمت ظن بد به خدا - چنانكه مذكور خواهد شد - دلالتبرمذمت
اين صفت نيز مىكند.پس بر هر كسى لازم است كه از اين صفت مجتنب باشد.وعلاج آن به
تحصيل ضد آن است، كه صفت رجاء و اميدوارى به رحمتخداست،چنانكه بيايد.
فصل: رجاء و
اميدوارى به خدا
ضد ياس از رحمتخدا اميدوارى به اوست، كه آن را صفت رجاء گويند.و «رجاء» عبارت
است از: انبساط سرور در دل، به جهت انتظار امر محبوبى.
و اين سرور و انبساط را وقتى رجاء و اميدوارى گويند كه: آدمى بسيارى از اسباب
رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد، مثل انتظار گندم از براى كسى كه تخم بىعيبرا
به زمين قابلى كه آب به آن نشيند بيندازد، و آن را در وقتخود آب دهد.
اما توقع چيزى كه هيچ يك از اسباب آن را مهيا نكرده باشد آن را رجاء
نگويند،بلكه غرور و حماقت نامند.مانند انتظار گندم از براى كسى كه تخم آن را در
زمينشوره زارى كه بى آب باشد افكنده باشد.
و اگر كسى بعضى اسباب را تحصيل كرده و بعضى را نكرده، كه حصول محبوب مشكوك فيه
باشد آن را آرزو و تمنا گويند، مثل آنكه تخم را به زمين قابلى افكنند امادر آب دادن
كوتاهى و تقصير نمايند.
و چون اين را دانستى بدان كه دنيا مزرعه آخرت است.و دل آدمى حكم زمين رادارد.و
ايمان چون تخم است.و طاعات، آبى است كه زمين را با آن سيراب بايد كرد.وپاك كردن دل
از معاصى و اخلاق ذميمه به جاى پاك كردن زمين است ازخار و خاشاك و سنگ و كلوخ و
گياهى كه زرع را فاسد مىكند.و روز قيامت هنگامدرو كردن است.
پس بايد اميد داشتن بنده به آمرزش را قياس كرد به اميد صاحب زرع، و همچنان
كهكسى تخم را به زمين پاك افكند و آن را به موقع آب دهد، و از سنگ و خار و خسپاك
سازد، چون چشم به لطف پروردگار داشته بنشيند و اميد گندم به خانه بردن دروقت درو
داشته باشد.اين اميد را رجاء گويند و عقلا از آدمى مىپسندند و مدح او را
مىكنند.همچنين هر گاه بنده زمين دل را از خار و خس اخلاق ذميمه رفت و درو كرد،و
تخم ايمان را در آن پاشيد، و آب طاعات را بر آن جارى ساخت، پس اميد به لطفپروردگار
داشته باشد كه او را از سوء خاتمه نگاهدارد، و او را بيامرزد.و اين اميدوارىاو
رجاء محمود، و در نزد عقل و شرع مستحسن است.
و همچنان كه كسى كه از زراعت تغافل ورزد و سال خود را به كسالت و راحتبهسر
برد، يا تخم را در زمين شوره كه آب به آن نمىنشيند افكند و بنشيند و توقعدرو كردن
و گندم به انبار كشيدن را داشته باشد اين را حمق و غرور گويند و صاحب آنرا احمق
نامند.همچنين كسى كه تخم ايمان و يقين را در زمين دل نيفكند، يا بيفكندوليكن خانه
دل او «مشحون» (7) به رذايل صفات، و مستغرق لجه شهوات و لذات باشد. و
آن را به آب طاعتى سيراب ننمايد و چشم [چشم داشت] ايمان و مغفرت را داشتهباشد
مغرور و احمق خواهد بود.
و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: اميدوارى و رجاء، در وقتى است كه آدمى توقع
محبوبى را داشته باشد كه جمع آورى اسبابى را كه در دست او هست كرده باشد، وديگر
چيزى نمانده باشد مگر آنچه را كه از قدرت او بيرون است، كه فضل و كرم خداست، كه از
لطف خود او را از سوء خاتمه، و ايمان او را از شيطان، و دل او را ازهوا و هوس
محافظت نمايد.
پس احاديث و اخبارى را كه در ترغيب به رجاء و اميدوارى به خدا، و وسعت عفوو
رحمت او رسيده مخصوص استبه كسانى كه چشم داشت رحمت را با عمل خالص داشته باشند و
به دنيا و لذت آن فرو نرفته باشند.
پس جان من! با هوش باش تا شيطان ترا فريب ندهد، و از طاعت و عبادت باز ندارد،و
به اميد و آرزو، روزگار تو را نگذراند، تا زمام كار از دست تو در رود.و نظرى
بهاحوال انبياء و اولياء و بزرگان بارگاه خدا افكن، و سعى ايشان را در عبادات
ملاحظهنماى، و ببين كه: چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند.و روز وشب،
بدن خود را در رنج افكندند، و به عبادت و طاعت مشغول شدند.و چشم ازلذات دنيويه
پوشيدند، و شربت محنت و بلا را نوشيدند.و با وجود اين، از خوف خداپيوسته در اضطراب،
و ديده ايشان غرق آب بود.آيا ايشان اميد به عفو و رحمتخداوند نداشتند؟ يا از وسعت
كرم او آگاه نبودند؟ به خدا قسم كه آگاهى آنها از من وتو بيشتر، و اميدوارى آنها
بالاتر بود و ليكن مىدانستند:
نابرده رنج گنج ميسر نمىشود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
يافته بودند كه اميد رحمتبى دست آويزى طاعت و عبادت حمق و سفاهت است.
آرى:
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمتشعيب كند (8)
آيات و اخبار در
فضيلت رجاء
و ما ابتدا بعضى از احاديث و آياتى كه در فضيلت رجاء و اميدوارى رسيده
بيانمىكنيم و بعد از آن بيان اينكه رجاى بى طاعت، غرور و حماقت است مىنمائيم.
پس مىگوئيم بدان كه: آيات و اخبارى كه باعث رجاء و اميدوارى مىشود وترغيب به
آن مىنمايد بىنهايت است، و آنها بر چند قسماند:
قسم اول: آيات و اخبارى كه در آنها نهى شده است از ياس و نوميدى از رحمتخدا،
چنانچه گذشت.
قسم دوم: احاديثى كه به خصوص رجاء و اميدوارى رسيده، چنانكه مروى استكه:
«مردى در حالت نزع بود و حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - بر بالين او حاضر
بودند، عرض كرد كه خود را مىيابم كه از گناهان ترسان، و به رحمت پروردگار
اميدوارم.
حضرت فرمود كه: در اين وقت اين ترس و اميد در دل بنده جمع نمىشودمگر اينكه خدا
او را به آنچه اميد دارد مىرساند و از آنچه مىترسد ايمن مىكند» . (9)
و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند: «در روز
قيامتخداوند عالم به بنده مىفرمايد كه: چه چيز مانع شد تو را از اينكه تو منكر را
ديدى و نهى از آن نكردى؟ اگر در اين وقت عذر آورد كه پروردگارا! به تو اميدوار بودم
و از مردم مىترسيدم.خدا مىفرمايد كه: اين گناه ترا آمرزيدم» . (10)
و باز از آن حضرت منقول است كه: «مردى را داخل جهنم كنند، پس در آنجا هزارسال
معذب باشد، روزى فرياد كند كه يا حنان يا منان.خداوند عالم به جبرئيل مىفرمايد:
برو بنده مرا نزد من آور.پس جبرئيل - عليه السلام - او را بياورد و در موقف
پروردگاربدارد.پس خطاب الهى رسد كه: جاى خود را چگونه يافتى؟ عرض كند كه: بد
مكانىبود.خطاب رسد كه: او را به جائى كه داشتبرگردانيد.آن بنده راه جهنم را پيش
گيردو روانه شود و به عقب خود نگاه كند.خداى - تعالى - فرمايد كه: چرا به عقب
نگاهمىكنى؟ عرض كند كه: چنين به تو اميد داشتم كه چون مرا از جهنم بيرون
آوردىديگر به آنجا بر نگردانى.خطاب رسد كه: او را بر گردانيد و به بهشتبريد» .
(11)
و نيز از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «خداى - تعالى -
فرمودند كه: مطمئن نشوند عبادت كنندگان به عبادتى كه به اميد ثواب من مىكنند،
بهدرستى كه اگر غايتسعى خود را در طاعتبكنند و در مدت العمر نفسهاى خود را
بهزحمتبيندازند در بندگى من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نخواهندآورد
در مقابل آنچه از من مىخواهند از كرامات و نعيم بهشت من، و از درجات عاليهدر جوار
من.و ليكن بايد به رحمت من واثق باشند.و به فضل و كرم من اميدوار باشند. ومطمئن و
خاطر جمع به حسن ظن به من باشند، كه هر گاه چنين باشند رحمت من ايشان رادر مىيابد،
و خوشنودى و آمرزش خود را به ايشان مىرسانم، و خلعت عفو خود را بهايشان
مىپوشانم.به درستى كه منم خداوند رحمن و رحيم، و به اين نام خود راناميدهام» .
(12)
و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «ديدم در كتاب على بن
ابيطالب - صلوات الله عليه - كه نوشته بود حضرت رسول - صلى الله عليه و آله -
دربالاى منبر فرمودند كه: قسم به آن خدائى كه به غير از او خدائى نيست كه به هيچ
مؤمنى خير دنيا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن او به خدا، و اميدواريش به او،
وحسن خلق او، و احتراز كردن از غيبت مؤمنين.و قسم به خدائى كه به غير از او
خدائىنيست، كه: خداى تعالى هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمىكند مگر
به جهتگمان بدى كه به خداوند داشته باشد، و كوتاهى او در اميدوارى به خداوند، و بد
خلقى و غيبت مؤمنين.و قسم به خدائى كه به غير از او خدائى نيست، كه: هيچ بنده، ظن
نيكو بهخدا نمىدارد مگر اينكه خدا به ظن او با او رفتار مىكند، زيرا كه خدا كريم
است و همهخيرات در دست اوست، و شرم دارد كه بنده مؤمن گمان نيك به او داشته باشد و
گماناو تخلف كند و اميد او بر نيايد. پس نيكو كنيد گمان خود را به خدا و به سوى او
رغبتنمائيد» . (13)
قسم سوم: از چيزهائى كه باعث اميدوارى مؤمنين است آن است: كه در آيات قرآنيه و
احاديث نبويه تصريح شده كه ملائكه مقربين و انبياء مرسلين - صلوات الله عليهم
اجمعين - از براى طايفه مؤمنين طلب مغفرت مىنمايند و از خدا آمرزش ايشانرا
مىطلبند، و البته دعاى ايشان مقبول درگاه پروردگار است.
خداوند عالم مىفرمايد:
«و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض». (14)
خلاصه معنى آنكه: «فرشتگان تسبيح پروردگار خود را مىنمايند، و از اوطلب آمرزش
مىكنند از براى بندگانى كه در زمين هستند» .
و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «حيات و ممات من از براى شما
خير است.اما در حيات، از براى شما احكام شريعت را بيان مىكنم، و طريقه وآداب را به
شما مىآموزم.و اما بعد از ممات من اعمالى كه از شما صادر مىشود بر من عرضه
مىكنند، آنچه را كه ديدم نيك استحمد خدا را مىكنم، و آنچه را كه ديدم بداست طلب
آمرزش آن را از خدا مىكنم» . (15)
قسم چهارم آنكه: رسيده است كه: چون بنده گناهى كند ملائكه در نوشتن آنتاخير
مىكنند كه شايد نادم و پشيمان شود و استغفار كند.
از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون از بنده گناهى صادر
شود به قدر صبح تا شام نوشتن آن را تاخير مىاندازند، اگر استغفار نمود نمىنويسند»
. (16)
و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - منقول است كه: «هر كه گناهى
كندهفتساعت از روز او را مهلت مىدهند، پس اگر سه مرتبه گفت: «استغفر الله الذى لا
اله الا هو الحى القيوم» آن گناه را ثبت نمىكنند» . (17)
امورى كه وسيله نجات
مؤمنين است
قسم پنجم: از امورى كه وسيله نجات مؤمنان، و باعث اميدوارى گناهكاران
است،شفاعتشافع روز قيامت، و عذر خواه گناهكاران امت، پيغمبر رؤف رحيم، و ائمه
طاهرين - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - است، كه چون عرصه قيامتبر پا شود خودو
اهل بيت مطهر او دامن شفاعتبرزنند، و كمر عذر خواهى نامه سياهان امت را بر ميان
بندند، و عفو تقصيرات ايشان را از بارگاه احديت مسئلت نمايند، و از خدا آمرزشايشان
را بطلبند.و چنانچه خداوند مهربان به آن برگزيده جهانيان وعده فرموده شفاعتاو را
قبول خواهد فرمود.
«و لسوف يعطيك ربك فترضى»
يعنى: «هر آينه زود باشد كه پروردگار تو، اين قدر بهتو بخشش و عطا كند كه تو
راضى و خشنود شوى» . (18)
و در تفسير اين آيه رسيده است كه: «محمد - صلى الله عليه و آله - راضى نخواهدشد
كه يك نفر از امت او در جهنم باشد» . (19)
و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند:
«ادخرت شفاعتى لاهل الكبائر من امتى»
يعنى: «من شفاعتخود را ذخيره كردهام از براىصاحبان گناه كبيره از امتخود» .
(20)
و الحق اين بشارتى است كه چشم مؤمنان به آن روشن، و دل ايشان به آن شاد وخرم
مىشود.
اى گروه مؤمنان شادى كنيد همچو سرو و سوسن آزادى كنيد
آرى: چرا شادى نكنند و حال آنكه از براى ايشان چنين عذر خواهان هست.
چه غم ديوار امت را كه باشد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
قسم ششم: بشارات و مژدههائى است كه از براى شيعيان وارد شده است، كه
ايشانمخلد در جهنم نخواهند بود، و دوستى پيغمبر و اهل بيت، ايشان را از عذاب
خلاصخواهد كرد، هر قدر گناه كه داشته باشند، و هر چه معصيت كه كرده باشند.
(21)
قسم هفتم: آياتى كه دلالت مىكند بر اينكه: خداوند عالم آتش جهنم را به
جهتكفار خلق كرده و به غير از دشمنان خدا كسى داخل جهنم نخواهد شد، و دوستان خودرا
به آن مىترساند و تخويف مىكند.
مىفرمايد: «ذلك يخوف الله به عباده».
يعنى: «به آتش جهنم، خدا بندگان خود را مىترساند» . (22)
و نيز مىفرمايد: «و اتقوا النار التى اعدت للكافرين»
يعنى: «بپرهيزيد از آتش جهنم كه از براى كفار خلق و مهيا شد» . (23)
و باز مىفرمايد: «لا يصليها الا الاشقى الذى كذب و تولى»
يعنى: «به آتش جهنمنمىافتد مگر بسيار شقى، كه تكذيب پروردگار را كند و از او
اعراض نمايد» . (24)
قسم هشتم: آنچه وارد شده است در خصوص وسعت عفو و مغفرت خداوند، و وفور مهربانى
و رحمت او، چنانچه فرموده:
«و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم»
يعنى: «به درستى كه پروردگار تو صاحب مغفرت و آمرزش است مردمان را بر گناهانى كه
كردهاند» . (25)
و مرويست كه: «خداوند عالم به حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - وحى
فرستادكه من در روز قيامت محاسبه امت تو را به تو وا مىگذارم.آن حضرت عرض كرد كه:
تو از براى ايشان بهترى از من، و محاسبه ايشان با تو باشد.خطاب رسيد كه: هر گاه
چنينباشد من هم ترا در حق ايشان مخذول و منكوب نخواهم كرد» . (26)
مرويست كه:
«روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - گفت: يا كريم العفو.
جبرئيل - عليه السلام - عرض كرد كه: مىدانى معنى كريم العفو را؟ يعنى بديهاى
بندگان را به رحمتخود عفو مىكند.بعد از آن، آنها را به كرم خود مبدل به حسنات
مىكند» . (27)
و مرويست كه:
«هر گاه بنده گناهى كند و استغفار نمايد، خداى - تعالى - به ملائكه مىفرمايد:
ببينيد بنده مرا كه گناهى از او سر زد، پس دانست كه او را پروردگاريست كهگناهان را
مىآمرزد و به گناه، مؤاخذه مىكند، گواه مىگيرم شما را كه من او را آمرزيدم.
(28)
و در حديث قدسى وارد است كه:
«من خلق را آفريدم تا از من نفعى ببرند و سودى كنند و نيافريدم ايشان را كه من
از آنها منتفع گردم» . (29)
مثنوى:
من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنم
و مروى است كه اگر بندگان، گناه نكنند خدا خلق ديگرى خواهد آفريد كه گناه كنندو
ايشان را بيامرزد. (30)
و حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:
«به آن خدائى كه جان من درقبضه قدرت اوست كه خدا به بندگان مهربانتر است از
مادر مهربان به فرزند خود» . (31)
و در احاديث وارد شده است كه: در روز محشر خداوند عالم چنان آمرزش ومغفرت كند
كه به خاطر هيچ كس خطور نكرده باشد، تا اينكه شيطان هم به طمع افتد. (32)
و آيات و اخبارى كه در اين معنى رسيده از حد و حصر متجاوز است و بيان ازشرح و
ذكر همه آنها عاجز.
قسم نهم: اخبارى كه رسيده است كه: هر بلا و ناخوشى و مرضى كه در دنيا بهمؤمن
مىرسد، حتى پاى او كه به سنگى بر آيد كفاره گناه او مىشود.
حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:
«تب، از بوى آتش جهنم است،و همينقدر نصيب مؤمنين است از آتش جهنم» . (33)
قسم دهم: اخبارى كه وارد شده است در خصوص اينكه: با وجود ايمان، گناهى ضرر
نمىرساند، همچنان كه با وجود كفر، هيچ عملى نفع نمىبخشد. (34)
و اينكه گاه استكه خداى - تعالى - به جهت مقدار ذرهاى از ايمان، با عمل خوبى
از اعمال صالحه،بنده را مىآمرزد و داخل بهشت مىكند.
قسم يازدهم: اخبارى كه رسيده است در ترغيب و امر به حسن ظن به خدا، - چنانكه
شمهاى از آن گذشت - .
و از آن جمله حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - گفت كه: «خداى - تعالى -
مىفرمايد كه:
من در پيش گمان بنده خود هستم، پس هر چه مىخواهد به من گمان كند» . (35)
و نيز از آن حضرت مروى است كه:
«بايد هيچ يك از شما نميرد مگر به حسن ظن بهخدا» . (36)
منقول است كه: «يكى از علما (37) را در خواب ديدند به او گفتند كه:
حق - تعالى - با توچه كرد؟ گفت: چون قبض روح مرا كردند خطاب رسيد كه: يا شيخ السوء
(اى شيخبدكردار) چنين و چنان كردى؟ ! پس به نحوى خوف و دهشتبر من غلبه كرد كه حد
وپايان نداشت.عرض كردم كه به اين نحو حديث از پيغمبر تو به من نرسيده.حق - تعالى -
فرمود: به چه نحو رسيده؟ گفتم: به من رسيده كه: پيغمبر تو گفت جبرئيل به منگفتحق
- سبحانه و تعالى - مىفرمايد من در نزد ظن بنده خودم، به هر نحو كه به منگمان برد
چنان با او سلوك خواهم كرد.و گمان من اين بود كه: مرا عذاب نخواهى كرد.
پس حق - تعالى - فرمود كه: پيغمبر من راست گفته است، و جبرئيل راست گفته، و تو
نيزراست گفتى، اى ملائكه من! ببريد اين را و داخل بهشت كنيد و در ميان حور و غلمان
داخل نمائيد» .
در بيان احاديثى كه روز قيامت گناه مؤمنين را به گردن كفار نهاده و آنها را
بهجهنم مىبرند.
قسم دوازدهم: احاديثى كه وارد شده است كه: در روز قيامت، كفار و دشمنان اهلبيت
رسالت، فداى مؤمنين و شيعيان خواهند شد.و گناهان شيعيان را به پاى ايشان نوشتهآنها
را به عوض ايشان به جهنم خواهند برد.
همچنان كه مروى است كه: «حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه:
امت من، امت مرحومهاند، و در آخرت از براى ايشان عذابى نيست.و آنچه بايد
ازعقاب به ايشان رسيد در دنيا به واسطه بلاها و محنتها و زلزلهها مىرسد، و چون
روزقيامتشود به هر يك از امت من، مردى از كفار اهل كتاب را بدهند و گويند اين فداى
تو است از آتش» . (38)
و در احاديث اهل بيت وارد است كه:
«ناصبين و دشمنان ما را به سبب ظلمى كه بهشيعيان ما كردهاند و بدى ايشان را
گفتهاند فداى ايشان خواهند كرد» . (39)
و از حضرت صادق - عليه السلام - مروى است كه:
«روز قيامتيكى از شيعيان ما راكه دوستى ما را محافظت كرده باشد، و در دين خود
تقيه نموده باشد، و حقوق برادران مؤمن خود را به جا آورده باشد و ليكن در طاعت و
عبادت كوتاهى كرده باشد مىآورند و مقابل او صد نفر يا بيشتر، يا صد هزار از دشمنان
ما را مىگذارند و مىگويند:
اينها فداى تو است از آتش جهنم، پس آن مؤمنان را به بهشت مىبرند و اين ناصبين
را داخل جهنم مىكنند» . (40)
رجاء و اميدوارى
بدون طاعت
و اما آنچه دلالت مىكند بر آنچه گفتيم، كه رجاء و اميدوارى به رحمت و
مغفرتبايد بعد از طاعت و عبادت باشد، و بدون آن غرور و حماقت است از آيات و
اخباربى حد و نهايت است.
چنانكه حق - سبحانه و تعالى - مىفرمايد:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله»
يعنى: «به درستى كه: كسانى كه ايمان آوردند و به جهت متابعت رسول، ترك اوطانخود
را نمودند و در راه خدا با كفار و نفس اماره جهاد كردند، ايشاناند كه اميدوار
بهرحمت پروردگارند» . (41)
و در مقام مذمت طايفهاى مىفرمايد:
«فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفر لنا»
(42)
خلاصه معنى اينكه: از عقب گذشتگان،طايفهاى آمدند كه كتاب خدا از رفتگان به
ايشان رسيد، و ايشان گرفتار متاع دنيوىگشتند، و آنها را فرا گرفتند و مىگويند كه
زود باشد كه ما آمرزيده شويم.
و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه:
«احمق كسى است كه متابعت هوا و هوس نفسانى را كند، و آرزو از خدا داشته باشد» .
(43)
و شخصى به خدمت امام جعفر صادق - عليه السلام - عرض كرد كه: «قومى هستندكه گناه
مىكنند و مىگويند ما اميد به خدا داريم و هميشه چنيناند تا مرگ ايشان برسد.
حضرت فرمودند كه: ايشان كسانى هستند كه به آرزو مىگذرانند و دروغ مىگويند،رجا
و اميد ندارند.و به درستى كه كسى كه اميد به چيزى داشته باشد در صدد طلب آن بر
مىآيد.و كسى كه از چيزى بترسد از آن مىگريزد» . (44)
و شخصى به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كرد كه:
«قومى از دوستان تومعصيت مىكنند و مىگويند ما اميدواريم.حضرت فرمود: دروغ
مىگويند، دوستان ما نيستند.اينها قومى هستند كه امانى و آمال، ايشان را مضطرب كرده
است.كسى كه اميد به چيزى داشته باشد عمل از براى آن مىكند» . (45)
و باز از آن حضرت مروى است كه:
«مؤمن، مؤمن نيست تا خوف و اميد داشتهباشد.و خوف و اميد نمىدارد مگر در وقتى
كه عمل كند از براى آنچه مىترسد و بهآن اميد دارد» . (46)
فصل: خوف اصلح
استيا رجاء؟
دانستى كه خوف و رجا دو صفتاند از صفات محموده و اخلاق فاضله.و فضيلت آنها به
اعتبار آن است كه: آدمى را بر طاعت و عبادت وا مىدارند، و باعث مداواىدل رنجور
مىگردند.
و اين در اشخاص مختلف مىشود:
گاه استشخصى است كه ترس و خوف، او را از طمع و اميد بيشتر به كاروا مىدارد، و
چنين شخصى صفتخوف از براى او اصلح است از رجاء.
و گاه استشخص ديگر بر عكس است، و حكم آن نيز بر عكس است.
و كسى كه بر او صفت امن از عذاب خدا غالب باشد، و ايمن از مكر الله بوده باشد
صلاح او تحصيل صفتخوف است.
و كسى كه ياس از رحمتخدا بر او غلبه داشته باشد اصلح از براى او تحصيل صفت رجا
است.
و شخصى كه غريق بحر معاصى و گرفتار دام شهوات دنيويه بوده باشد بايد در صدد
تحصيل خوف برآيد.
و كسى كه معاصى ظاهريه و باطنيه را ترك كرده باشد اصلح از براى او اين است كه:
ترس و اميد او مساوى باشند.
و خلاصه اينكه: هر كدام كه آدمى را بيشتر بر تحصيل مقصود وا مىدارد، تحصيلآن
اهم است.و اگر در اين خصوص مساوى باشند اصلح، اعتدال اين دو صفت وتساوى آنها است.
همچنان كه خداى - تعالى - در وصف جماعتى مىفرمايد:
«يدعون ربهم خوفا و طمعا»
يعنى: «پروردگار خود را مىخوانند با ترس و اميد» . (47)
حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - به يكى از اولاد خود فرمودند كه:
«اى فرزند! چنان از خدا بترس كه همچنين دانى كه اگر طاعات همه اهل زمين را كرده
باشى از تو قبول نخواهد كرد.و چنان به خدا اميدوار باش كه چنان دانى كه اگر گناهان
همه اهلزمين را كرده باشى تو را خواهد آمرزيد» . (48)
حارث بن مغيره گويد: به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم كه: «در وصيت لقمان
چه بود؟ فرمودند كه: چيزهاى عجيبه در آن بود، و عجيبتر از همه آنكه: بهپسر خود
وصيت كرده بود كه چنان از خدا بترس كه اگر طاعت «ثقلين» (49) را با
خود ببرىچنان دانى كه تو را عذاب خواهد كرد.و چنان اميدوار به او باش كه اگر
گناهان ثقلين را با خود ببرى چنان دانى كه تو را رحم خواهد نمود.و بعد از آن، حضرت
فرمودند كه:
پدرم مىگفت كه: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آنكه در دل او دو نور است: يكى نور
خوف، و يكى نور اميد، كه هر كدام را وزن كنى از ديگرى زيادتر نيست» . (50)
و از آنچه گفتيم ظاهر شد كه: از براى سه كس صفت رجا افضل و اصلح است ازصفتخوف:
يكى: كسى كه واجبات خود را به جا آورد و از محرمات اجتناب كند، و ليكن نفس او در
به جا آوردن مستحبات، و صرف عمر در طاعات كسل باشد.و چنين شخصى بايد اميد وصول به
آنچه خدا وعده فرموده از براى مقربين، در درجات عليين داشته باشد، تا نشاطى در خاطر
او حاصل شده و او را بر جميع اعمال صالحه وابدارد.
دوم: كسى كه عمر خود را به معصيت صرف كرده باشد، و صفحه نامه اعمال خودرا سياه
كرده باشد، و به اين جهت، از خلاصى خود از عذاب الهى مايوس باشد، وچنانچه توبه و
پشيمانى به خاطر او گذرد شيطان او را به نااميدى بخواند و بگويد: توبه تو كجا قبول
مىشود؟ چه فايده بر توبه تو مترتب مىگردد؟ و به اين جهت از توبه و عبادت
بازماند.چنين شخصى نيز بايد صفت رجا را تحصيل كند و فريب ابليس رانخورد.
و بدان كه: پروردگار عالم را درياى بىمنتهاى فيض و رحمت است، و به يكبازگشت،
گناه هفتاد ساله را مىبخشد.
راه نوميدى گرفتم رحمتم دل مىدهد
كاى گنهكاران هنوز اميد عفوست از كريم
سوم: شخصى كه چندان خوف بر او غلبه كرده باشد كه: مشرف بر هلاكتباشد، واز كثرت
خوف، مظنه ضرر به بدن او باشد.
و غير اين سه طايفه اگر از اهل معصيت نباشد بهتر تساوى خوف و رجاى اوست.
اما كسانى كه به فريب شيطان مغرور و روز و شب مشغول لهو و لعب و سرور، درطاعات
و عبادات كسل، و در معاصى و سيئات، شجاع و قوى دل، نه در فكر حرام وحلال، و نه در
انديشه عقاب و نكال، مانند اكثر اهل عصر و مانند ابناى اين روزگار.
پس دواى صفت رجا به ايشان دادن سم قاتل است، زيرا كه از شنيدن وفور رحمتخدا به
غير از طغيان و جرات ايشان بر عصيان، چيزى حاصل نمىشود.پس واعظ مردمسزاوار است
كه: مرض هر شخصى را بشناسد.و علت آن را بداند.و مزاج مردم رابداند.و هر كسى را به
چيزى كه رفع مرض او را كند معالجه كند، نه اينكه دوائى دهد كه مرض او زياد گردد.
پس در مثل روزگار ما بايد سعى در بيان اسباب ترس و خوف نمود، و مردم را ازعذاب
الهى ترسانيد.نه اينكه قصد از موعظه، دست آوردن دل مردم، و چشم داشتآفرين و تحسين
از ايشان باشد، و از اين جهت ذكر اسباب اميدوارى را كنند و خود ومردم را به هلاكت
افكنند.
و اما در مقامى كه از اين عائله نباشد و باعث جرات بر معصيت نگردد شبههاىنيست
كه بندگان را به خدا اميدوار نمودن اولى و افضل است، زيرا كه طاعتبا اميد،
بهمراتب بالاتر و بهتر است از طاعتى كه از ترس باشد.و مقربترين مردم در نزد
خداكسى است كه: او را بيشتر دوست داشته باشد.و دوستى و اميد به هم مىرسد، نه ترس.
و از اين جهتخدا قومى را سرزنش كرده استبه بدگمانى به خدا.
و در اخبار پيشينيان رسيده است كه:
«خداوند عالم به داود - عليه السلام - وحىفرستاد كه: دوست دار مرا و هر كه مرا
دوست دارد، و مردم را دوست من كن.عرضكرد پروردگارا! چگونه مردم را دوست تو كنم؟
فرمود كه: نيكوئيهاى مرا به ايشان ذكركن و نعمتها و احسان مرا بيان نما و به ياد
ايشان بياور» . (51)
يكى از بزرگان دين هميشه راههاى اميدوارى به خدا را از براى مردم ذكر
مىكرد،وقتى از دنيا رفت او را در خواب ديدند گفت: «مرا بردند در موقف خطاب
پروردگارباز داشتند، خطاب رسيد كه: چه چيز تو را بر اين داشت كه پيوسته مردم را به
طمع واميدوارى وامىداشتى؟ عرض كردم كه: خواستم دوستى تو را در دل ايشان جاى دهم.
خداى - تعالى - فرمود كه: من تو را آمرزيدم» . (52)
بلى چگونه رجاء، افضل از خوف خدا نباشد و حال آنكه آبخور صفت رجاء ازدرياى رحمت
است و آبخور صفتخوف از درياى غضب.و كسى كه ملاحظهصفات مقتضيه لطف و رحمت را نمايد
محبتبر او غالب مىشود.و مقامى از مقاممحبت الهى بالاتر نيست.
و اما خوف، موقوف استبه التفات به صفات مقتضيه غضب، و از آن محبتىچندان حاصل
نمىشود.بلى چون معاصى و غرور بر خلق غالب است - خصوصا به اهلاين زمان - پس اصلح
به حال ايشان غلبه خوف است، به قدرى كه ايشان را به طاعتوابدارد، و شهوات دنيويه
را بر ايشان تلخ كند، و دل ايشان را از اين خانه غروربگسلاند، و خاطر ايشان را از
علايق اين عالم سرد كند.
وليكن تا مادامى كه مشرف بر مرگ نشدهاند بايد چنين باشند، اما در وقت
مردن،اصلح به حال هر كسى آن است كه: صفت رجاء در آن وقتبر او غالب باشد، زيرا كه:
خوف، تازيانه عمل است، و در آن هنگام، وقت عمل سر آمده است.و زمان طاعتگذشته
است.و يمكن كه خوف در آن وقتباعث كمى دوستى خدا شود.
و بايد هر كسى با دوستى خدا از دنيا برود تا شوق لقاى او را داشته باشد.و كسى
كهخدا را دوست داشته باشد و شايق لقاى او باشد شاد و فرحناك از دنيا مىرود، زيرا
كه:
شادى بالاتر است از اينكه: كسى به نزد محبوب خود رود و او را ملاقات
كند.همچنانكه هيچ المى بدتر از اين نيست كه: كسى از محبوب خود مفارقت كند.
پس مسكين و بيچاره كسى كه در آن وقت، دوستى فرزند و عيال و جاه و مال بردل او
غالب باشد و همه محبوبهاى او در دنيا بوده باشد و دنيا بهشت او باشد، زيرا كهبهشت
جائى است كه همه آنچه را آدمى دوست دارد در آنجا باشد.
پس با مرگ از بهشتبيرون مىرود.و اين اول المى است كه در وقت مرگ به اهلدنيا
مىرسد، علاوه بر آنچه بعد از مرگ به او خواهد رسيد.و كسى كه دوستى به دنيانداشته
باشد و علاقه به آنچه در آنجاست از براى او نباشد، دنيا از براى او حكم قفسو زندان
را خواهد داشت.و مرگ او رهائى از زندان خواهد بود.و اين اول بهجتىاست كه به او
مىرسد، علاوه بر چيزهائى كه از براى او آماده است.
فصل: طريقه تحصيل
رجاء
چون فضيلت صفت رجاء را دانستى و موقع آن را شناختى، بدان كه كسى كه محتاجبه
اين صفتباشد طريقه تحصيل آن، اين است كه: ابتداء در آنچه گفتيم از اسباباميدوارى
تامل كند، و آنها را بر دل خود نقش كند و تكرار كند، و پيوسته متذكر آنهابوده باشد.
سپس ملاحظه نمايد نعمتهاى فراوان و كرامتهاى بىپايانى را كه در دنيا به
بندگانخود نموده، حتى اينكه هر چيزى كه از براى ايشان ضرورى است آماده كرده،
اگرچهچيزى باشد كه گاهى نادرا به آن احتياج شود در امور دنياى ايشان.
پس هرگاه عنايت الهيه در خصوص تهيه اسباب دنيويه و آفريدن آنچه وجود آنضرورى
يا بهتر است، كوتاهى نكرده باشد در خانه دنيا، كه حقيقة منزل بلا و محنتاست نه
خانه سرور و راحت.و راضى نشده باشد كه در آنجا محتاج به چيزى باشند كهنباشد، بلكه
آنچه مصرف زينت و جمال ايشان مىشود نيز خلق كرده باشد.چگونهخود را راضى خواهد كرد
كه در خانه آخرت كه محل فيض و نعمت، و خانه احسان و راحت است ايشان را مهمل و معطل
گذارد، بلكه گرفتار عذاب ابد و عقاب مخلد سازد.
نار تو اينست نورت چون بود ماتمت اينستسورت چون بود
با وجود اينكه خود فرموده است:
«سبقت رحمتى غضبى» (53)
يعنى: «رحمت من برغضبم سبقت گرفته است» .
در دنيا با وجود اشتغال به معاصى و لهو و لعب، نعمت را باز نگرفت چگونه درآخرت
كه دست از همه جا كوتاه، و بجز درگاه او پناهى نيست آدمى را وا مىگذارد؟ بلى:
آنكه جان بخشيد و روزى داد و چندين فضل كرد هم ببخشايد چو مشتى استخوان بيند
رميم (54) و بالاترين چيزى كه باعث اميدوارى بندگان است، آن است كه:
خداوند عالم خيرمحض است و هيچ شريتى در او نيست، و فياض على الاطلاق و بخشنده مطلق،
خلق راآفريد تا بر ايشان جود و احسان كند، و فضل و كرم خود را ظاهر سازد.
پىنوشتها:
1. زمر، (سوره 39)، آيه 53.
2. حجر، (سوره 15)، آيه 56.
3. يوسف، (سوره 12)، آيه 87.
4. احياء العلوم، ج 4، ص 125 و 126.و محجة البيضاء، ج 7، ص 253.
5. مستدرك حاكم، ج 4، ص 579.
6. محجة البيضاء، ج 7، ص 254 و احياء العلوم، ج 4، ص 126.
7. مملو
8. مراد از «شبان وادى ايمن» ، حضرت موسى - على نبينا و آله و عليه السلام -
است كه از مصر فرار نمود و بهمدين آمد و مدت 8 يا 10 سال در خدمتحضرت شعيب - سلام
الله عليه - بود.خداوند عالم در قرآن سورهقصص، (28) آيه 23 به آن اشاره نموده است.
(جهت اطلاع بيشتر رك: تفسير نمونه، ج 16، ص 63) .
9. سنن ابن ماجه تحت رقم 4261 و احياء العلوم، ج 4، ص 125.
10. احياء العلوم، ج 4، ص 126.و سنن ابن ماجه، رقم 4017.و محجة البيضاء، ج 7، ص
254
11. احياء العلوم، ج 4، ص 126.
12. كافى، ج 2، ص 71، ح 1.و بحار الانوار، ج 70، ص 389.
13. كافى، ج 2، ص 71 و 72، ح 2.و بحار الانوار، ج 70، ص 365 و 366، ح 14
14. شورى، (سوره 42)، آيه 5.
15. بحار الانوار، ج 17، ص 149، ح 45.
16. كافى، ج 2، ص 437، ح 1.
17. كافى، ج 2، ص 437، ح 2
18. ضحى، (سوره 93)، آيه 5.
19. مجمع البيان، ج 10، ص 505.
20. بحار الانوار، ج 8، ص 62، ح 86.
21. رك: بحار الانوار، ج 8، باب شفاعت، صفحات 29- 63.
22. زمر، (سوره 39) آيه 16.
23. آل عمران، (سوره 3)، آيه 131
24. ليل، (سوره 92)، آيه 15 و 16.
25. رعد، (سوره 13)، آيه 6.
26. احياء العلوم، ج 4، ص 128.و محجة البيضاء، ج 7، ص 259.
27. احياء العلوم، ج 4، ص 128 و 129.رك: محجة البيضاء، ج 7، ص 260.
28. احياء العلوم، ج 4، ص 129.و صحيح مسلم، ج 8، ص 97، با اختلافى در عبارت.
29. محجة البيضاء، ج 7، ص 262 و احياء العلوم، ج 4، ص 130.
30. مجمع الزوائد، ج 10، ص 215.
31. مجمع الزوائد، ج 10، ص 213.و احياء العلوم، ج 4، ص 131.محجة البيضاء، ج 7،
ص 264
32. احياء العلوم، ج 4، ص 131 و 132.و محجة البيضاء، ج 7، ص 264.
33. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 176.و محجة البيضاء، ج 7، ص 259.
34. رك: كافى، ج 2، ص 463.
35. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 169 و 221.
36. بحار الانوار، ج 70، ص 395.
37. مراد يحيى بن اكثم است.رك: احياء العلوم، ج 4، ص 126
38. رك: كنز العمال، ج 14، ص 49، ح 37906. (با اندك تفاوتى) و احياء العلوم ج
4، ص 128.
39. رك: بحار الانوار، ج 7، ص 190، ح 51، (قسمت آخر حديث) .
40. تفسير البرهان، ج 2، ص 325، ح 4.و به اين مضمون، در بحار الانوار، ج 7، ص
210، ح 104
41. بقره، (سوره 2)، آيه 218.
42. اعراف، (سوره 7)، آيه 169.
43. سنن ابن ماجه، تحت رقم 4260.و محجة البيضاء، ج 7، ص 250.و احياء العلوم، ج
4، ص 124.
44. كافى، ج 2، ص 68، ح 5.و بحار الانوار، ج 70، ص 357، ح 4.
45. كافى، ج 2، ص 68 و 69، ح 6.و بحار الانوار، ج 70، ص 357، ذيل ح 4.
46. كافى، ج 2، ص 71، ح 11.و بحار الانوار، ج 70، ص 392، ح 61.
47. سجده، (سوره 32)، آيه 16.
48. بحار الانوار، ج 70، ص 394، ذيل ح 64.
49. جن و انس
50. كافى، ج 2، ص 67، ح 1.و بحار الانوار، ج 70، ص 352، ح 1
51. بحار الانوار، ج 70، ص 22، ح 19.
52. احياء العلوم، ج 4، ص 126
53. اصول كافى، ج 1، ص 443، ح 13.
54. پوسيده.
|