فصل 8: (فرق بين آرامش دل و ايمنى از مكر خدا)
ضد خوف مذموم، اطمينان و آرامش دل است.و شكى نيست كه اين اطمينان فضيلت و كمال
است، زيرا آرامش و بىتشويشى دل نسبتبه چيزهائى كه عقل به عدم احتراز از آنها
حكم مىكند صفت كمال است و نقيض آن نقص و رذيلت است.
و اما ضد خوف ستوده ايمنى از مكر خداست، و آن از مهلكات است و در آيات و اخبار
از آن نكوهش شده است، چنانكه خداى سبحان مىفرمايد:
«فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون» (اعراف، 99) «جز گروه زيانكار از مكر
خدا ايمن ننشينند.» و به تواتر رسيده است كه ملائكه و انبياء از مكر خدا در خوف
بودهاند چنانكه در روايت آمده كه: وقتى شقاوت ابليس ظاهر شد جبرئيل و ميكائيل
به گريه افتادند. خداوند به آنها وحى كرد كه از چه مىگرييد؟ گفتند: خداوندا!
از مكر تو ايمن نيستيم، و خداوند فرمود: چنين باشيد و از مكر من ايمن و آسوده
نمانيد.و روايتشده است كه: «پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و جبرئيل
از خوف خداى تعالى مىگريستند. خدا به آنان وحى كرد كه چرا مىگرييد كه شما را
در امان قرار دادم؟
گفتند: خدايا چه كسى مىتواند از مكر تو ايمن باشد؟» گويا پيغمبر صلى الله عليه
و آله و سلم و جبرئيل آسوده خاطر نبودند كه قول خدا كه «شما را در امان قرار
دادم» براى ابتلا و آزمايش نباشد، تا اينكه خوف آنها آرام گيرد و آشكار شود كه
از مكر خدا ايمناند و به قول خود (كه از مكر خدا ايمن نيستيم) وفا نكرده
باشند.چنانكه وقتى ابراهيم عليه السلام را در منجنيق نهادند گفت: خدا مرا كافى
است.و اين سخن از دعاوى بزرگ بود.پس امتحان شد و جبرئيل در هوا خود را به وى
عرضه كرد و گفت: آيا حاجتى دارى؟ ابراهيم گفت: به تو نه.و اين پاسخ وفا به قولش
بود، و خداى تعالى از اين وفاى او خبر مىدهد:
«و ابراهيم الذى وفى» (نجم، 37) «و ابراهيم كه وفا كرد.» و بالجمله: مؤمن را
نسزد كه از مكر خدا ايمن باشد، چنانكه ملائكه و انبيا ايمن نيستند، و چون از
مكر خدا ايمن نبود پيوسته از او خائف خواهد بود.
تتميم
(خوف و رجاء ملازم يكديگرند)
رجاء و اميدوارى عبارت است از انبساط و سرور در دل به سبب امر محبوبى، و آن
همراه با خوف است.زيرا خوف - چنانكه دانستى - عبارت است از ناراحتى و اضطراب در
انتظار رسيدن پيشامد مكروه و ناگوار.و البته آنچه حصولش ممكن است عدم حصولش نيز
ممكن است و آنچه پديد آمدنش مكروه است پديد نيامدنش محبوب است.پس همانگونه كه
توقع و انتظار حصولش رنجآور است توقع و انتظار عدم حصولش شادى بخش
است.بنابراين خوف از بود چيزى با اميدوارى به نبود آن چيز و خوف از عدم چيزى با
رجاء به وجود آن همراه است.
پس خوف و رجاء ملازم يكديگرند، هر چند ممكن استيكى بر ديگرى از جهتبسيارى
حصول اسباب آن غلبه كند.ولى اگر به جاى احتمال حصول يا عدم حصول چيزى يقين به
يكى از آن دو حاصل شود ديگر خوف و رجائى وجود ندارد، بلكه انتظار مكروه يا
انتظار محبوب ناميده مىشود.
سپس بايد دانست كه همانطور كه خوف از متعلقات قوه غضب است و نوع پسنديده و
ستوده آن، به دليل اينكه مقتضاى عقل و شرع و باعثبر عمل به سبب بيم و ترس است،
از فضائل آن به شمار مىرود همينطور رجاء متعلق به آن و از فضائل آن است، زيرا
به مقتضاى عقل و شرع و باعثبر عمل از حيث رغبت است.
و تفاوت اين است كه خوف چون پى آمد ضعف دل استبه طرف تفريط نزديكتر است و رجاء
چون نتيجه قوت قلب استبه طرف افراط نزديكتر است، اگر چه هر دو ممدوح و
پسنديدهاند.
نكته ديگر اين است كه براى اينكه نام رجاء بر انتظار كسى صدق كند ناگزير بايد
اكثر اسباب حصول محبوب فراهم باشد، مانند توقع درو و برداشت محصول از كسى كه
بذر خوبى در زمين پاك و سالمى كاشته و آبيارى كرده است.
و اما انتظار چيزى كه هيچ يك از اسباب آن را آماده نكرده باشد آن را رجاء
نگويند بلكه غرور و حماقت نامند مانند كسى كه تخم را در زمين شورهزار بىآبى
كاشته باشد.و انتظار آنچه اسبابش مشكوك است تمنى و آرزو نامند، مثل آنكه تخم را
در زمين قابلى بيفشانند اما آب ندهند.
تفصيل اين مطلب: دنيا كشتزار آخرت است و دل آدمى به منزله زمين و ايمان مانند
بذر است، و طاعات حكم آبى دارد كه زمين را بدان آبيارى مىكنند، و پاك ساختن
قلب از گناهان و اخلاق ناپسند به منزله اصلاح زمين از خار و خاشاك و سنگ و كلوخ
و علفهاى هرزه است، و روز قيامت هنگام درو و برداشت محصول است.با اين بيان
مىتوان اميدوارى بنده مؤمن را به مغفرت الهى به اميد كشاورز براى برداشت محصول
خوب و فراوان تشبيه كرد.و همانطور كه كسى كه تخم را به زمين پاك افكنده و آن
را به موقع آبيارى كند و كشتزار را از سنگ و خار و علف هرزه پاك سازد و آنگاه
به انتظار لطف و كرم خداوند بنشيند و اميد داشته باشد كه مثلا از يك تخم صد تخم
برگيرد انتظار او رجاء پسنديده و ممدوح ناميده مىشود، همينطور بندهاى كه
زمين دل را از خار و خس اخلاق زشت و پست پاك سازد و بذر ايمان در آن افشاند و
با آب طاعات آبيارى كند و آنگاه به لطف و فضل خدا اميدوار باشد كه هنگام مرگ او
را ثابت قدم نگه دارد و سرانجام نيك و آمرزش نصيب او كند اين اميدوارى او رجاء
حقيقى و پسنديده است.
و همچنانكه كسى كه از كشت غفلت كند و همه سال خود را به راحتطلبى به سر برد يا
تخم در زمين شوره كه آب به آن نمىنشيند بيفشاند و در اصلاح زمين از گياهان
تباه كننده كشت نكوشد و آنگاه بنشيند و منتظر روئيدن كشت و درو كردن آن باشد
انتظارش را حمق و غرور نامند، همچنين كسى كه بذر ايمان در زمين دل خود نيفكند
يا بيفكند ولى خانه دلش آكنده از رذائل و اخلاق بد و در درياى شهوات و لذات پست
غوطهور باشد و آن را به آب طاعتى سيراب نكند و با اين همه انتظار مغفرت داشته
باشد انتظار وى حمق و غرور است.
و همانطور كه كسى كه بذر را در زمين خوب و پاك ولى بى آب بيفشاند و بنشيند و
به انتظار باران باشد در صورتى كه باران در آنجا معمولا فراوان و كافى
نمىبارد، اگر چه ممتنع هم نباشد، انتظار او تمنى و آرزو ناميده مىشود، همين
طور كسى كه بذر ايمان در زمين دل بيفكند و ليكن با آب طاعات سيرابش نكند و به
انتظار بنشيند كه لطف و فضل الهى او را مورد مغفرت قرار دهد انتظارش تمنى و
آرزوست.
بدين سان اميدوارى و رجاء در وقتى صدق مىكند كه آدمى توقع و انتظار محبوبى را
داشته باشد كه اسبابى را كه در اختيار اوست فراهم كرده باشد و ديگر چيزى نمانده
باشد مگر آنچه در اختيار او نيست، و اين همان فضل خداى تعالى است در برطرف كردن
موانع براى رسيدن به مقصود.پس احاديثى كه در ترغيب اميدوارى و در وسعت عفو
پروردگار و رحمت و مغفرت او وارد شده مخصوص كسانى است كه رحمت و غفران را با
عمل خاصى كه زمينه و وسيله آن را فراهم مىكند و ترك گناهانى كه آن زمينه و
وسيله را از ميان مىبرد توام و همراه كرده باشند.
پس اى برادر بهوش باش كه شيطان ترا فريب ندهد كه از عمل (طاعات و عبادات) باز
دارد و تو را به اميد و آرزوى صرف دلخوش سازد.و نظرى به حال انبياء و اولياء
بيفكن و كوشش آنان را در طاعات و صرف شب و روز عمرشان را در عبادات بنگر.مگر
آنان به عفو و رحمت پروردگار اميدوار نبودند؟ چرا به خدا سوگند! ايشان به وسعت
رحمتخدا داناتر بودند و از تو و هر كس به آن اميدوارتر.
و ليكن مىدانستند كه اميد به رحمتبدون عمل غرور محض و سفاهت صرف است.پس عمر
خويش در عبادات گذراندند و شب و روزشان را در طاعات به سر بردند.
ما نخستبه بعضى از آيات و اخبارى كه درباره اميدوارى و رجاست اشاره مىكنيم
سپس به اخبارى كه رجاء بدون عمل را بىمعنى مىداند مىآوريم تا دانسته شود كه
اطلاق آيات و اخبار دسته اول همان حكم دسته دوم را دارد.پس مىگوئيم:
آيات و اخبار مربوط به رجاء بىشمار است و آنها بر چند قسم است:
(اول) آيات و اخبارى كه در آنها از ياس و نااميدى نهى شده است مانند:
«يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله»
(زمر، 53) «اى بندگان من كه بر خود ستم و اسراف كردهايد، از رحمتخدا نااميد
نشويد» .
و على عليه السلام به مردى كه به سبب ترس از بسيارى گناه به نااميدى كشانده شده
بود، فرمود: «اى مرد! ياس تو از رحمتخدا از گناهان تو بزرگتر و بدتر است.» و
از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايتشده است كه فرمود: «اگر آنچه
را من مىدانم شما هم مىدانستيد كمتر مىخنديديد و بسيار مىگريستيد و سر به
كوه و بيابان مىنهاديد و بر سينههاى خود مىزديد و به خدا پناه
مىبرديد.جبرئيل فرود آمد و گفت: پروردگارت مىفرمايد بندگانم را نااميد مكن.پس
پيغمبر آنان را به اميد و شوق آورد» .و نيز روايتشده است كه:
«مردى از بنى اسرائيل مردم را از رحمتخدا نااميد مىكرد و بر آنها سخت مىگرفت
و آنها را مىترسانيد.خداوند در قيامتبه وى خواهد گفت: امروز من تو را از
رحمتخود مايوس مىكنم همچنان كه بندگان مرا از من نااميد ساختى» .
(دوم) آنچه در ترغيب بر رجاء و اينكه اميدوارى سبب نجات است وارد شده، چنانكه
در اخبار مربوط به يعقوب آمده: «خداوند به او وحى كرد مىدانى چرا بين تو و
يوسف را جدائى انداختم؟ براى آنكه گفتى:
«و اخاف ان ياكله الذئب و انتم عنه غافلون» (يوسف، 13) .
«مىترسم از او غافل شويد و گرگش بخورد.» چرا از گرگ بيم داشتى و به من اميدوار
نبودى؟ و چرا به غفلتبرادرانش توجه كردى و به حفظ من نظر نداشتى؟» و سخن امير
مؤمنان عليه السلام به مردى كه در حال جان دادن مىگفت: من از گناهانم مىترسم
و به رحمت پروردگارم اميدوارم: «در دل هيچ بندهاى در اين وقت اين ترس و اميد
جمع نمىشود مگر آنكه خدا به او آنچه را اميد دارد مىدهد و او را از آنچه
مىترسد ايمن مىكند» (16) .
و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم روايتشده كه فرمود: «در روز
قيامتخداى تعالى به بنده مىفرمايد: چه چيز تو را مانع شد از اينكه منكر را
ديدى و از آن نهى نكردى؟
اگر چنين عذر آورد كه پروردگارا به تو اميدوار بودم و از مردم مىترسيدم، خدا
مىفرمايد: اين گناه ترا آمرزيدم» .و نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله و
سلم منقول است كه:
«مردى را داخل دوزخ كنند و او هزار سال آنجا مىماند و فرياد مىكند يا حنان يا
منان (اى بخشاينده و اى منت نهنده) خداوند به جبرئيل مىفرمايد: برو بنده مرا
بياور، جبرئيل او را به پيشگاه پروردگار مىآورد.پس خطاب الهى مىرسد كه:
جاى خود را چگونه يافتى؟ عرض مىكند: بد مكانى بود.خطاب رسد كه او را به جائى
كه داشتباز گردانيد.آن بنده راه جهنم پيش گيرد و روانه شود در حالى كه مرتب به
پشت مىنگرد.خداى عز و جل فرمايد: به چه چيز نظر مىكنى؟
عرض مىكند كه اميد داشتم كه چون مرا از جهنم بيرون آوردى ديگر به آنجا
برنگردانى.خداى تعالى فرمايد: او را به بهشتبريد» .
و نيز پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «قال الله تبارك و
تعالى: لا يتكل العاملون على اعمالهم التى يعملونها لثوابى، فانهم لو اجتهدوا و
اتعبوا انفسهم - اعمارهم - فى عبادتى كانوا مقصرين غير بالغين فى عبادتهم كنه
عبادتى فيما يطلبون عندى من كرامتى و النعيم فى جناتى و رفيع الدرجات العلى فى
جوارى و لكن برحمتى فليثقوا و الى حسن الظن بى فليطمئنوا و فضلى فليرجوا، فان
رحمتى عند ذلك تدركهم و منى يبلغهم رضوانى، و مغفرتى تلبسهم عفوى، فانى انا
الله الرحمن الرحيم و بذلك تسميت» .
«خداى تبارك و تعالى فرمايد: آنها كه به اميد ثواب من اعمالى انجام مىدهند
نبايد به اعمال خود تكيه كنند، زيرا هر چند بكوشند و تمامى عمر خود را در راه
عبادتم به زحمت اندازند باز هم مقصرند و در عبادت خود حق عبادت مرا بجا نتوانند
آورد نسبتبه آنچه از من از كرامت و نعمتهاى بهشت و درجات عالى در جوارم طلب
مىكنند، و ليكن بايد به رحمت من اعتماد كنند و به حسن ظن خود نسبتبه من
اطمينان نمايند و به فضلم اميدوار باشند، كه هرگاه چنين باشند رحمت من آنان را
درمىيابد و رضوانم به آنها مىرسد و لباس عفو خود را به ايشان مىپوشانم، زيرا
من خداى رحمان و رحيمم و خود را به اين نام ناميدهام.» و از امام باقر عليه
السلام روايتشده كه فرمود:
«وجدنا فى كتاب على عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال -
و هو على منبره - : و الذى لا اله الا هو ما اعطى مؤمن قط خير الدنيا و الآخرة
الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتياب المؤمنين، و الذى
لا اله الا هو لا يعذب الله مؤمنا بعد التوبة و الاستغفار الا بسوء ظنه بالله و
تقصيره من رجائه و سوء خلقه و اغتيابه للمؤمنين، و الذى لا اله الا هو لا يحسن
ظن عبد مؤمن بالله الا كان الله عند ظن عبده المؤمن لان الله كريم بيده الخيرات
يستحيى ان يكون عبده المؤمن قد احسن به الظن ثم يخلف ظنه و رجاءه، فاحسنوا
بالله الظن و ارغبوا اليه» .
«در كتاب على عليه السلام يافتيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى
منبر خود فرمود كه:
قسم به خدائى كه به غير از او خدائى نيست كه به هيچ مؤمنى هيچگاه خير دنيا و
آخرت داده نشد مگر به سبب خوش گمانيش به خدا و اميدواريش به او و حسن خلقش و
خوددارى از غيبت مؤمنين، و قسم به خدائى كه غير از او خدائى نيست كه خدا هيچ
مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نكند مگر به سبب بدگمانيش به خدا و كوتاهى
در اميدوارى به او و بداخلاقى و غيبت مؤمنين، و قسم به خدائى كه غير از او
خدائى نيست هيچ بندهاى به خدا گمان نيكو نمىبرد مگر اينكه خدا مطابق ظن او با
او رفتار مىكند.زيرا خدا كريم است و همه خيرات به دست اوست و شرم دارد از
اينكه بنده مؤمنش به او گمان نيك برد و او برخلاف گمان و اميد بنده رفتار
كند.پس گمان خود را به خدا نيكو كنيد و به سوى او رغبت نمائيد.» (سوم) از
چيزهائى كه باعث اميدوارى است اين است كه در آيات و احاديث تصريح شده كه ملائكه
و انبياء براى مؤمنين طلب مغفرت مىكنند و از خدا آمرزش ايشان را مىطلبند،
مانند اين آيه:
«و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض»
(شورى، 5) «فرشتگان پروردگار خود را تسبيح و ستايش مىكنند و براى كسانى كه در
زمينند آمرزش مىطلبند.» و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«حياتى خير لكم و موتى خير لكم، اما حياتى فاسن لكم السنن و اشرع لكم الشرائع،
و اما موتى فان اعمالكم تعرض على، فما رايت منها حسنا حمدت الله عليه و ما رايت
منها سيئا استغفرت الله لكم» «زندگى و مرگ من براى شما خير است.اما در حياتم
براى شما احكام و سنن شريعت را مىآورم و قوانين و شرايع را بيان مىكنم، و اما
بعد از مرگ من اعمال شما به من عرضه مىشود، آنچه را كه ديدم نيك استخدا را
سپاس مىگويم و آنچه را كه ديدم بد استبراى شما از خدا طلب آمرزش مىكنم» .
(چهارم) آنكه رسيده است كه به بنده گناهكار مدتى مهلت داده مىشود تا استغفار
كند، مثل قول امام باقر عليه السلام:
«ان العبد اذا اذنب ذنبا اجل من غدوة الى الليل، فان استغفر الله لم يكتب عليه
(17) » .
«بنده وقتى گناهى كند از بامداد تا شب مهلت دارد، اگر آمرزش خواست گناهش بر او
نوشته نخواهد شد» .
و قول امام صادق عليه السلام: «من عمل سيئة اجل فيها سبع ساعات من النهار، فان
قال: استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم ثلاث مرات، لم تكتب عليه» .
«هر كس گناهى كند هفتساعت از روز به او مهلت دهند پس اگر سه بار گفت: «استغفر
الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم» آن گناه بر او نوشته نشود» .
(پنجم) آنچه درباره شفاعت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده مثل قول
خداى تعالى:
«و لسوف يعطيك ربك فترضى» (ضحى، 5) .
«پروردگارت در آينده به تو بخششى خواهد كرد تا خشنود شوى.» و در تفسير اين آيه
رسيده است كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم راضى نخواهد شد كه يك نفر از
امت او در جهنم باشد، و قول رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه: «ادخرت
شفاعتى لاهل الكبائر من امتى» «من شفاعتخود را براى مرتكبين گناهان كبيره از
امتخود ذخيره كردهام» .
(ششم) بشارت و مژدههائى است كه براى شيعيان وارد شده كه مخلد در جهنم نخواهند
بود و دوستى پيغمبر صلى الله عليه و آله و عترت او (يعنى ائمه عليهم السلام)
ايشان را هر چه كرده باشند از عذاب نجات خواهد داد.
(هفتم) آياتى كه دلالت مىكند كه خداوند دوزخ را براى دشمنان كافر خود آماده
كرده، و دوستان خود را فقط به آن مىترساند:
«لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل، ذلك يخوف الله به عباده» . (زمر،
16) .
«بالاى سرشان سايبانهاى آتش است و زيرشان نيز سايبانهاست، اين است كه خدا
بندگان خويش را بدان مىترساند.» و نيز:
«و اتقوا النار التى اعدت للكافرين» (آل عمران، 131) «و از آن آتش كه براى
كافران آماده شده بترسيد.» و نيز:
«لا يصلاها الا الاشقى الذى كذب و تولى» (ليل، 15- 16) «جز بدبختترين مردم،
همان كه تكذيب كرد و (از حق) روى بگردانيد وارد آن (آتش) نشود» .
(هشتم) آنچه درباره وسعت عفو و مغفرت خداوند و فراوانى رافت و رحمت او رسيده
است، چنانكه مىفرمايد:
«و ان ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم» (رعد، 6) «و همانا پروردگارت به مردم،
درباره ستم كردنشان (گناهانى كه كردهاند) صاحب مغفرت و آمرزش است.» و در تفسير
اين قول خداى تعالى:
«يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه» (تحريم، 8) «در آن روز كه خدا
پيامبر و كسانى را كه با وى ايمان آوردهاند خوار نكند.» روايتشده است كه
«خداوند به پيغمبر خود وحى فرستاد كه من محاسبه امت تو را به تو وا
مىگذارم.پيغمبر عرض كرد كه: پروردگارا تو براى آنان از من بهترى.خداوند فرمود:
پس ترا در ميان ايشان (درباره شفاعت) خوار نخواهم كرد» .
در روايت ديگرى رسيده است كه: پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت: «يا كريم
العفو! جبرئيل گفت: مىدانى تفسير يا كريم العفو چيست؟ يعنى بديهاى بندگان را
به رحمتخود عفو مىكند و آنگاه آنها را به كرم خود به حسنات مبدل مىسازد.» و
وايتشده است كه: هرگاه بندهاى گناهى كند و استغفار نمايد خداوند به ملائكه
مىفرمايد:
ببينيد بنده مرا كه گناهى از او سر زد، و دانست كه او را پروردگارى است كه هم
گناهان را مىآمرزد و هم به گناه بازخواست مىكند، شما را گواه مىگيرم كه او
را آمرزيدم.
و در حديث قدسى آمده است كه:
«انما خلقت الخلق ليربحوا على، و لم اخلقهم لاربح عليهم» «من خلق را آفريدم تا
آنها سودى برند نه آنكه من از آنها سود برم» (18) .و روايتشده است كه: «اگر
مردم گناه نمىكردند خداى تعالى خلقى را مىآفريد كه گناه كنند تا آنها را
بيامرزد» .و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«و الذى نفسى بيده، الله ارحم بعبده المؤمن من الوالدة الشفيقة بولدها» .
«به آن خدائى كه جان من در دست اوست كه خدا به بندگان مهربانتر است از مادر
مهربان به فرزند خود» .و در حديث آمده است كه «خداى سبحان در روز قيامت چندان
آمرزش و مغفرت كند كه به خاطر هيچ كس خطور نكرده باشد تا اينكه ابليس هم به طمع
افتد كه مغفرت خدا شمال او نيز بشود.» و آيات و اخبارى كه در اين معنى رسيده
فراتر از حد تواتر است.
(نهم) اخبارى كه دلالت دارد كه هر بلا و ناخوشى و مرضى كه در دنيا به مؤمن
مىرسد كفاره گناه اوست، مانند سخن حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم:
«الحمى من قيح جهنم، و هى حظ المؤمن من النار» ، «تب از پلشتى جهنم است و همين
است نصيب مؤمن از آتش دوزخ.» (دهم) اخبارى كه در اين خصوص وارد شده كه با وجود
ايمان هيچ كارى زيان نمىرساند، همچنان كه با وجود كفر هيچ عملى سود نمىبخشد،
و اينكه گاهى خداوند بندهاى را به واسطه مقدار ذرهاى از ايمان يا يك عمل جزئى
از اعمال شايسته مىآمرزد و به بهشت مىبرد.
(يازدهم) اخبارى كه در ترغيب بر خوش گمانى به خدا رسيده است، مانند قول نبى
اكرم صلى الله عليه و آله و سلم:
«لا يموتن احدكم الا و هو يحسن الظن بالله» .
«هر يك از شما كه مىميرد بايد به خداوند خوش گمان باشد.» و نيز قول او صلى
الله عليه و آله و سلم كه:
«يقول الله تعالى: انا عند ظن عبدى بى فليظن بى ما شاء» «خداى تعالى مىفرمايد:
من نزد گمان بنده خود هستم، پس هر چه مىخواهد به من گمان برد.» و قول حضرت رضا
عليه السلام:
احسن الظن بالله، فان الله عز و جل يقول: انا عند ظن عبدى لى، ان خيرا فخير و
ان شرا فشر» .
«به خدا خوش گمان باش، زيرا خداى عز و جل مىفرمايد: من نزد گمان بنده خود
هستم، اگر گمان او خوبست، رفتار من خوب است و اگر بد است، رفتار من هم بد
باشد.» و سخن حضرت صادق عليه السلام:
«حسن الظن بالله: ان لا ترجو الا الله و لا تخاف الا ذنبك.» «حسن ظن به خدا اين
است كه به غير خدا اميدوار نباشى و جز از گناه خود نترسى» .و اخبار ديگرى در
اين معنى قبلا ذكر شد.و در اينكه حسن ظن موجب اميدوارى استشكى وجود ندارد.
(دوازدهم) احاديثى كه دلالت دارد بر اينكه در روز قيامت كافران و ناصبان
(دشمنان اهل بيت) فداى مؤمنان و شيعيان خواهند شد.چنانكه از رسول اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم روايتشده است كه فرمود: «امت من مورد رحمتخداست و در آخرت
براى ايشان عذابى نخواهد بود، و آنچه از عقاب بايد به آنها برسد در دنيا با
زلزلهها و رنجها مىرسد، و چون روز قيامت آيد در برابر هر يك از امت من مردى
از اهل كتاب فدا شود و گويند اين فداى تو است از آتش.» و از اهل بيت عليهم
السلام رسيده است كه: «ناصبان و دشمنان ما را به سبب بدى و ظلمى كه به شيعيان
ما كردهاند فداى ايشان خواهند كرد.» و از امام صادق عليه السلام روايتشده است
كه: «در قيامتيكى از شيعيان ما را كه در اعمال خود تقصير كرده اما در ولايت و
تقيه و حقوق برادران خود محافظت كرده باشد مىآورند، و در مقابل او بين صد تا
صدهزار از دشمنان را نگه مىدارند و مىگويند اينها فداى توست از آتش دوزخ، پس
آن مؤمنان به بهشت مىروند و اين ناصبان به جهنم، و اين است معنى و مقصود قول
خداى تعالى:
«ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين» (حجر، 2) «بسا باشد كه كافران آرزو
كنند كاش مسلمان بودند.» يعنى كاش در دنيا مطيع و منقاد امامتبودند تا
مخالفانشان عوض آنان به آتش مىرفتند.
و اما (دوم:) - يعنى آيات و اخبارى كه دلالت دارد بر اينكه اميدوارى به مغفرت و
عفو و رحمتبايد بعد از عمل (طاعت و عبادت) باشد - بىشمار است، مثل قول خداى
تعالى:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله»
(بقره، 218) «كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد
پرداختهاند آنها به رحمتخدا اميدوارند.» و نيز:
«فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفر لنا»
(اعراف، 169) «از پس آنها (امتهاى گذشته) جانشينانى بجا ماندند كه كتاب
[آسمانى:
توراة] را به ميراث بردند و متاع اين دنيا را گيرند و گويند: ما را خواهند
بخشيد» .
و قول پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم: «الكيس من دان نفسه و عمل لما
بعد الموت، و الاحمق من اتبع نفسه هواها و تمنى على الله الجنة» .
«زيرك و هوشيار آن است كه بر نفس خويش مسلط است و براى بعد از مرك عمل كند، و
احمق آن است كه از هوى و هوس پيروى كند و از خدا آرزوى بهشت دارد» .و روايتى
است از امام صادق عليه السلام كه شخصى به ايشان عرض كرد:
مردمى گناه مىكنند و مىگويند ما اميدواريم (به رحمتخدا) و پيوسته چنيناند
تا مرگشان فرا مىرسد، فرمود:
«هؤلاء قوم يترجحون فى الامانى كذبوا ليسوا براجين، ان من رجا شيئا طلبه، و من
خاف من شىء هرب منه» .
«اينها مردمى هستند كه به آرزوها دلخوشند، دروغ مىگويند كه اميدوارند، هر كه
به چيزى اميدوار باشد آن را طلب مىكند، و هر كه از چيزى بترسد از آن مىگريزد»
.و مردى گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: گروهى از دوستان شما مرتكب
گناهان مىشوند و مىگويند ما اميدواريم، فرمود:
«كذبوا، ليسوا لنا بموال، اولئك قوم ترجحتبهم الامانى، من رجا شيئا عمل له، و
من خاف شيئا هرب منه» .
«دروغ مىگويند، دوست ما نيستند، آنها مردمى هستند كه به آرزوها مىگذرانند، هر
كه به چيزى اميدوار باشد براى رسيدن به آن كار مىكند، و هر كه از چيزى بترسد
از آن مىگريزد» .و نيز از آن امام روايتشده است كه فرمود: «لا يكون المؤمن
مؤمنا حتى يكون خائفا راجيا، و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و
يرجو» «مؤمن، مؤمن نباشد تا اينكه ترسان و اميدوار باشد، و ترسان و اميدوار
نباشد تا براى آنچه مىترسد و اميدوار است عمل كند.»