زيانهاى اقتصادى دروغ
«اعتياد الكذب يورث الفقر; (1) .
عادت بهدروغ، فقر مىآورد.»
ثروت
محكمترين پايه در زندگى بشر، دارايى و ثروت است. دارايى اگر نباشد و لو
بهمقدار كم، بشر نمىتواند، راه موفقيت را طى كند. بلكه قادر به ادامه زندگى
همنخواهد بود. وجود اصل دارايى، نخستين پايه در حيات هر فردى است. البته
مقصود،اصل ثروت است، نه ثروت بسيار، زيرا ثروت بسيار، گاه اثر معكوس مىدهد و
مانعاز موفقيت مىشود. ريشه ثروت كه همان دارايى به مقدار كم باشد،
داراىحساسترين اثر مىباشد، زيرا اگر كسى آن قدر، فاقد ثروت باشد كه نتواند
سد جوعكند، نتواند پوشاكى تهيه كند، نخواهد توانستبه دنبال تحصيل دانش برود و
به دنبالتحصيل قدرت برود و حتى به دنبال تحصيل ثروت برود.
دنبال تحصيل دانش و تحصيل قدرت رفتن، موقوف بر داشتن حد اقل زندگىاست; كسى
كه اين را نيز فاقد است، بسيار بعيد به نظر مىآيد كه سرمايه دار گردد،
زيراثروت، ثروت مىآورد.
دارايى به مقدار كم، مانند نهالى است كه در خاك گذارده شود تا درختى تناور
وبارور گردد، اگر نهالى در كار نباشد، نبايستى انتظار ثمرى داشت. پس فقير بى
چيز،نمىتواند به هيچ مقصودى از مقاصد خويش و به هيچ هدفى از هدفهايش برسد،چون
نادار است و بى چيز. از اين سخن، خطر فقر براى بشر آشكار مىگردد.
دروغ فقر مىآورد
اكنون كه مقدار خطر فقر در حيات انسان معلوم شد، شايسته استبه سراغ
دروغرفته تا تاثير آن را در حيات اقتصادى، تحت مطالعه قرار دهيم.
امير المؤمنينعليه السلام مىفرمايد:
«اعتياد الكذب يورث الفقر;.
عادت به دروغ فقر مىآورد.»
در باره سخن مولا، اين پرسش پيش مىآيد: دروغ چگونه فقر مىآورد؟ دروغ رابا
فقر چه ارتباطى است؟
مگر دروغ از امور اقتصادى است تا زيان مالى داشته باشد؟
براى روشن شدن سخن علىعليه السلام و پاسخ اين پرسشها بايستى نظرى به
بازاربيفكنيم، زيرا آن جاست كه بينوا توانگر مىشود و توانگر بينوا مىگردد.
معاملات در بازار به طور معمول، به دو گونه انجام مىشود: معاملات نقدى
ومعاملات وعدى. معاملات نقدى آن است كه موقعى كه فروشنده، كالا را
تحويلمىدهد، در همان دم، خريدار بها را بپردازد. معاملات وعدى آن است كه
خريداروقت تحويل گرفتن كالا، تمام بها را بى كم و كاست نپردازد، بلكه پس از
فاصلهاىپرداختشود: يك باره يا به اقساط. جور ديگر آن كه فروشنده بها را قبلا
دريافت كند،سپس در وقت معينى كالا را به خريدار تحويل بدهد.
در بازارهاى جهان به ويژه در معاملات بزرگ، نسبت معاملات نقدى به
معاملاتوعدى، شايد از يك هزارم كمتر باشد، يعنى در برابر هر هزار معاملهاى
كه به طوروعدى انجام مىشود، شايد يك معامله نقدى واقع نگردد، بلكه وقوع
معاملاتنقدى، نشانه ركود بازار و ور شكستگى آن خواهد بود.
شايد علت آن كه معاملات وعدى اين قدر بسيار است و معاملات نقدى اين قدركم،
اين باشد كه معاملات وعدى از نظر خود معامله، صد در صد به سود فروشنده وخريدار
مىباشد; به سود فروشنده است، چون كالا را گرانتر مىفروشد، زيرا اگرنقدى
باشد، قطعا به قيمت ارزانترى خواهد فروخت; اضافه بر اين، چون مشترىنقدى كم
است، در نتيجه، جنس مىماند و خطر فاسد شدن دارد، اضافه بر اين از رواجسرمايه
و رفت و برگشت آن، جلوگيرى مىشود. رفت و برگشتسرمايه براى دارندهآن، سود
مىآورد و ركود سرمايه او را از اين سود محروم مىسازد.
از طرفى فروش وعدى مشترى فراوان دارد، از اين رو تقاضاى زياد، موجبترقى
بهاى كالا مىشود و سرمايه هم از ركود خارج مىشود و به حركت مىآيد
وحركتسرمايه سودمند است.
معاملات وعدى به سود خريدار است، چون احتياج فورى او را تامين مىكند و
ازلحاظ پرداخت قيمت در فشار و تنگى نمىافتد. هر وقت كه پولى به دستش بيايد،
وامخود را مىپردازد. او مىتواند كالا را به تدريجبفروشد و از فروش آن، بهاى
اصلى رابپردازد. با وعده خريدن، در صورت ترقى كالا، سود مىبرد و در صورت تنزل
آن، عجلهاى براى فروش ندارد، چون مضطر نمىباشد و مىتواند آن را براى مدتى
نگاهدارد تا به قيمتخوبى بفروشد. كالا را يك باره به دست آوردن و بها را خرد
خردپرداختن، بهترين راه توانگر شدن است. در مثل آمده كه اگر كسى را بخواهى
توانگرسازى، كم كم از او بگير و يك باره به او بده.
قسم ديگر معاملات وعدى كه سلف ناميده مىشود، آنهم بهسود دو
طرفمىباشد.خريدار جنس را ارزان خريده، پس سود برده، فروشنده سود برده، چون
پولىبهدستش رسيده و مىتواند بههر كارى بزند و فعلا هم اجبارى براى تحويل
كالا ندارد.
اعتبار
معاملات وعدى، پايهاش به روى اعتبار قرار دارد. اگر كسى در بازار، اعتبار
داشتهباشد، فروشندگان و خريداران با او به وعدى معامله مىكنند، در نتيجه پى
در پى سودمىبرد و ثروتش در افزايش خواهد بود.
آن كه در بازار اعتبارى ندارد، كسى معامله وعدى با او نمىكند و معاملههاى
اومنحصرا، بايستى نقدى باشد، در نتيجه از سود پى در پى بردن محروم مىشود
وسرمايهاش راكد مىگردد، بلكه در خطر نابودى قرار خواهد گرفت، زيرا بايستى
ازمايه بخورد.
شخصيت تجارى در بازار بر پايه اعتبار قرار دارد، نه ثروت. اول شخص، كسىاست
كه از لحاظ اعتبار اول باشد، هر چند ثروتى نداشته باشد. سرمايه دار درجه يك،اگر
اعتبار نداشته باشد، در بازار موقعيتى نخواهد داشت. اعتبار پايه داد و ستد
دربازار است. قول تاجر در بازار از هر سند دولتى معتبرتر و محكمتر خواهد بود.
پايه اعتبار
اعتبارى كه اين قدر در بازار مؤثر است از چه پيدا مىشود؟ اعتبارى كه بازار
بهكاكل آن مىگردد، به چه وسيله فراهم مىشود؟ ثروتمند بودن كه منشا اعتبار
نباشد،پس چه چيز منشا آن خواهد بود؟
پيدايش اعتبار بر اثر راستى و درستى خواهد بود. كسى كه در بازار راست گفتار
ودرست رفتار باشد اعتبار دارد. بازاريان با چنين كسى همه گونه سودا مىكنند،
حتىاگر هم پول بخواهد به او مىدهند و كالاهاى خود را تحت اختيارش مىگذارند
كهفروخته و حق العمل بر دارد.
حق العمل كارى از پر استفادهترين كارهاست و اين كار را كسى انجام مىدهد
كهسرمايهاى ندارد، ولى راست گو و درست كار باشد.
دلال اگر راست گو و درست كار باشد، تمام كالاهاى بازار، بلكه تمام ثروت
تجارتحت اختيار او خواهد بود، در نتيجه توانگر و سرمايه دار خواهد شد، ولى
اگرنادرستباشد، بايستى هميشه پرسه بزند و در بدبختى و بيچارگى به سر برد.
نتيجه سخن
نتيجه سخن، اينشد كه راستى و درستى ثروت را مىافزايد، چون براى دارنده
آنايجاد اعتبار مىكند، دروغ گويى سرمايه را راكد نگاه مىدارد، زيرا نهتنها
جلوگيرى ازپيدايش اعتبار مىكند، بلكه اعتبار موجود را نيز مىبرد و كسى
بهوعده با او معاملهنمىكند، چون اعتبار ندارد. از كجا بهوعده دروغ گو
مىتوان اعتماد كرد؟ بازرگانمعتبرى از او ضمانت نخواهد كرد، چون بهاو اعتماد
كردن برخلاف عقل است.
پس دروغ گو، سودى نخواهد برد و بايستى براى تامين زندگى از مايه بخورد،
كمكم مايه تمام مىشود به جاى آن، فقر مىنشيند. زنده باد پيغمبر بزرگ اسلام
كه وصىبزرگوارى، مانند برادرش علىعليه السلام از خويش به جاى گذارد، آرى عادت
به دروغگويى فقر مىآورد.
تنهايى
از زيانهاى اقتصادى دروغ، تنهايى دروغ گو و بى كسى اوست. عادت به دروغ،دروغ
گو را تنها قرار مىدهد، يارى و غمخوارى ندارد و مىگويند هر چه بدبختى بهاو
رسيده حقش بوده است و كسى با او همراهى نمىكند و به كمكش نمىآيد.
يارى كردن، همراهى كردن، كمك كردن از عاطفه بر مىخيزد. دروغ عواطفمردم را
بر دروغ گو، حرام مىسازد. او از اين سرمايه بزرگ محروم مىشود، زيرا كسىسخنش
را باور نمىكند تا مورد شفقت قرار گيرد. دروغ گويى، او را نزد دگران
منفورمىسازد، پس عاطفهاى به سود او بر انگيخته نمىشود.
تنها بودن و بىكس بودن و محروم از يارى دگران شدن، وى را در شدت مىاندازدو
در تنگنا مىگذارد، پس در خطر فقر قرار مىگيرد. بشر به تنهايى نمىتواند
زيستكند و به كمك و همكارى افرادى مانند خود احتياج دارد. دروغ گو كه از اين
محروممىشود، چگونه مىتواند زيست كند؟
جان عالم به فداى گوينده بزرگ اين جمله طلايى:
عادت به دروغ، فقر مىآورد.
پزشك دروغ گو
شبى طبيبى را بر بالين مريضى بردم. در همان شب وى را شناختم كه دروغ گويىبى
شرم است. در وقعيتخود، داد سخن مىداد. از قدرت مندى نامور، اسم مىبردو
مىگفت كه صبح و شب مىروم و فشار خون ايشان را مىگيرم، در صورتى كه در
آندستگاه، حنايش رنگى نداشت. به مريض، داروهايى داده بود كه با
بيمارىاشسازگارى نداشت. هنگامى كه مورد سؤال طبيبى بزرگتر و دانشورتر قرار
گرفت كه باآن كه بيمارى را تب مالت تشخيص دادى، اين داروها را چرا دادى؟ گفت:
تجربهشخصى دارم كه در اين بيمارى اين دارو سودمند است و آخرين نشريه طبى
امسالفرانسه، نوشته كه آن دارو براى تب مالت مفيد است، در صورتى كه در آن
نشريه،چنين چيزى نبوده. طبيب ديگرى گفت: آن دارو از داروهاى پورسانتاژى است.
آيا مردم كه اين پزشك دروغ گوى غير قابل اعتماد را شناختند، ديگر به او
مراجعهمىكنند؟ شناختن او موقوف بر تكرار دروغ او با هر كسى است.
طبيبى كه كسى به او مراجعه نكند، بيچاره مىشود و در خطر فقر قرار مىگيرد.
نماز شب، روزى را مىافزايد
اولياى خدا راههايى كه موجب ازدياد روزى مىشود به پيروان قرآن،
نشاندادهاند، از جمله آنها نماز شب مىباشد. نماز شب، عبادتى است كه دنيا و
آخرت راآباد مىكند، نماز شب از گنجهاى گران بهاى اسلام است.
نيمههاى شب، در نهان از ديده خلق به درگاه قادر بزرگ، روى نهادن و در
پيشگاهمقدس خداى مهربان، جبهه بر خاك ساييدن، به طور يقين، موجب
عنايتبيشترىاز درگاه گشودهاش خواهد بود. ناشناسى كه در محيط بازار ضامن
معتبر داشته باشد،همه كس با او معامله مىكند و هر چه بخواهد سرمايه تحت
اختيارش مىگذارد.
پس كسى كه معتبرترين ضامنها از او ضمانت مىكند، چگونه سرمايه دار وثروتمند
نخواهد شد؟
معتبرترين ضامنها وجود مبارك حضرت بارى تعالى است، آن هم ضامنى كهثروت،
دست اوست، نيروى خلق در اختيار اوست، اراده مردم نيز تحت اراده اوست.
نكته شايان توجه آن كه اين دو مطلبى كه ذكر شد (يكى عادت به دروغ،فقر
مىآورد و ديگر نماز شب، روزى را مىافزايد) جنبه اقتضايى دارد نه عليت تامه،آن
هم نسبتبه خصوصيات اشخاص و محيط زندگانى آنها تفاوت مىكند.
دروغ روزى را مىبرد
دروغ، كليد شر است و قفل خير. در خير را مىبندد و در شر را مىگشايد.
دروغ،مسلمان را از نماز شب، محروم مىكند. مسلمان بر اثر محروم شدن از نماز شب
ازروزى نيز محروم مىشود.
اين سخن را از خود نمىگويم، بلكه فرمايش خليفه ششم رسول خداصلى الله عليه
وآلهحضرت امام جعفر صادقعليه السلام است:
«ان الرجل ليكذب الكذبة، فيحرم بها صلاة الليل فاذا حرم بها صلاة الليل حرم
بهاالرزق; (2) .
مردى كه دروغ مىگويد از نماز شب محروم خواهد شد، وقتى كه از نماز شب
محرومشود از روزى محروم خواهد شد.»
گناهانى هستند كه اثر معنوى دارند. گناهانى هستند كه اثر وضعى دارند گناه
كاركمتر مىتواند اثر وضعى گناه را جبران كند. گناه كارى كه چشم كسى را كور
كرده، اگرميليونها ثروت هم صرف كند نخواهد توانست، چشم او را بينا كند.
زبانى كه از آن، هميشه سخن راستبيرون آيد، پاكيزه است و آلودگى ندارد.زبانى
كه از آن، پيوسته دروغ بيرون آيد، چركين و آلوده مىباشد، چنين زبانىشايستگى
آن را ندارد كه ذكر نماز شب بگويد و توفيق خواندن نماز شب از او سلبخواهد شد.
عالم معنا عالمى است كه اهل آن عالم، پاكيزگى زبان راست گو وگنديدگى زبان دروغ
گو را مىبينند و شايد آن نفرتى كه همه كس از شنيدن دروغ دارد،همان احساس گند
دروغ مىباشد.
مرد از كذب، ننگ دارد ننگ.
مرد را با دروغ باشد جنگ.
تا توانى دروغ ساز مباش.
با كژ و با دروغ، ساز مباش.