نمونههايى از خلاف حقيقت
تصوف ملامتى
منطق ملامتى درست در برابر منطق ريا كارى قرار دارد. ريا كار مىكوشد كه
بهمردم نزديك شود، ولى ملامتى مىكوشد كه از مردم دور شود. ريا كار در پى
مردممىدود و آنها را مىپرستد، ملامتى از مردم مىگريزد و به آنها لگد
مىزند. آن،دوستى خلق را مىخواهد و اين دشمنى خلق را مىجويد.
درويش ملامتى، مىنماياند كه مرتكب كارهاى زشت مىشود، در صورتى كهواقعا از
آن كارها پاكيزه و مبرا مىباشد. او تظاهر مىكند كه شراب مىخورد،
ولىشرابخوار نيست. او تظاهر به گناه مىكند، ولى گناه كار نيست. او رفتارى
مىكند كهمردم در بارهاش عقيده بد پيدا كنند، مىنماياند كه روزه رمضان
مىخورد، ولى درواقع روزه خوار نيست.
شيخ تارك الصلاة
كسى مىگفت: يكى از طلاب حوزه علميه مشهد مشهور بود كه تارك الصلاةاست، لذا
در ميان طلاب، بسيار بسيار منفور شده بود، بلكه منفوريت او از ميان طلابتجاوز
كرده بود و به دگران رسيده بود. همه از وى بد مىگفتند و مورد اشمئزازعمومى
قرار گرفته بود.
بعد از چندين شبى در جايى با او ميهمان بوديم، پس از صرف شام به
علتىميهمانان همان جا ماندند و خوابيدند و نتوانستند به خانههاى خود بروند.
هنگامى كه چراغ خاموش شد و همگى به خواب رفتند، من هنوز بيدار بودم وخوابم
نبرده بود، ناگهان صداى ريزش قطرات آب را شنيدم. سر از لحاف بيرون كردهتا
ببينم از كجاست، ديدم صدا از گوشه اتاق است. دقت كردم، ديدم شيخ تارك الصلاةبه
وضو گرفتن مشغول است، بسيار تعجب كردم ولى دم نزدم.
شيخ وضو گرفت و به عبادت برخاست. تا صبح اشتغال به تهجد و عبادت داشت.در دل
شب، حال خوشى داشت. من عبادت او و حال او را بدون آن كه خودش ملتفتشود،
مىنگريستم. هنگامى كه سپيده صبح زد، شيخ اذانى بگفت و نماز صبح را به جاآورد و
سپس بخوابيد. نزديك طلوع آفتاب بود كه رفقا از خواب برخاستند و آمادهبراى
خواندن نماز صبح گشتند. به يكديگر مىگفتند: شيخ را بيدار كنيم نماز بخواند.يكى
فحشى به شيخ داد و گفت: ولش كنيد. بالاخره شيخ را بيدار كردند. شيخبرخاست و
گفت: مىروم در مدرسه نماز مىخوانم و از خانه بيرون شد، در صورتىكه چند
دقيقهاى بيشتر به طلوع آفتاب نمانده بود و شيخ قبل از طلوع آفتاب بهمدرسه
نمىرسيد و اين نكته بر همه روشن بود. رفقا از شيخ به بد گويى مشغول شدندو از
او ابراز انزجار مىكردند. من به آنان چيزى نگفتم تا شيخ را ببينم. نزديك
ظهر،شيخ را در صحن مطهر امام رضاعليه السلام ديدم. به او گفتم: شيخ اين چه بازى
است؟! چراچنين مىكنى؟! گفت: مگر چه شده؟ گفتم: من ديشب بيدار بودم و هر چه
كردى ديدم.اشك از ديدگان شيخ جارى شد و دانست كه سرش فاش شده است. اشارهاى به
قبرمقدس امام هشتمعليه السلام كرد و مرا به آن حضرت سوگند داد كه تا او زنده
است، داستانشرا براى كسى ذكر نكنم. چيزى نگذشت كه از دنيا رفت و مردمش همچنان
او راتاركالصلاة مىپنداشتند!
راه كج
ملامتى بودن، هر چند اخلاص در عمل را نشان مىدهد و كاشف از صفاتبرجستهاى
است، ولى از نظر دين و عقل، پسنديده نيست. نخست آن كه دروغ عملىاست و ناپسندى
دروغ پيش خرد ثابت است، اضافه بر اين، خلق را مورد اعتنا قرارندادن و آنان را
مانند حيوانات پنداشتن، يك جور خود خواهى و تحقير بشر است.
ظاهر بد را اسلام نمىپسندد. قرآن مىگويد: هم ظاهر بايستى خوب باشد و
همباطن. در كشور اسلامى بايستى شعائر دين محفوظ باشد و گرنه با كشور كفر
تفاوتىندارد. مسلمان بايستى در رفتار و گفتارش، از كافر ممتاز باشد. اگر نظريه
ملامتىرواج پيدا كند، ارتكاب گناه به طور علنى روا مىباشد، زيرا ميان اين دو
تفاوتى نيستو گناه كارها ادعاى ملامتى بودن خواهند كرد، پس بازرسى ويژه براى
هر فردى لازماست تا معلوم شود كه او حقيقتا مرتكب گناه استيا ملامتى مىباشد
و كشف سرملامتى، بر خلاف نظريه او مىباشد.
در اسلام ريا كارى زشت است، ولى ملامت كارى هم ناپسند مىباشد. عباداتىاست
كه بايستى به طور آشكار، آورده شود. نماز جماعت، حجخانه خدا، جهاد در راهحق،
زيارت رسول اكرم و ائمه اطهار و مانند اينها و واجبات و مستحبات بسيارىاست كه
شايسته استبه طور آشكار در پيش ديدگان مردم انجام شود.
در برابر اينها، عبادات و نيكو كارىهايى است كه بايستى در نهان و سرى
انجامگردد. نماز شب زيباست كه سرى انجام گردد. كمك و اعانه مستمندان، به ويژه
آنان كههيچ گونه سؤال نمىكنند، شايسته است كه در نهان باشد. امام سجادعليه
السلام مىگويد:
«ان صدقة السر تطفئ غضب الرب; (1) .
نيكو كارى پنهانى آتش غضب پرورگار را خاموش مىكند.»
قرآن، به هر دو كار دعوت مىكند:
«الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند
ربهمولاخوف عليهم و لا هم يحزنون; (2) .
كسانى كه در شب و روز، آشكارا و نهان، مال خود را در راه خدا صرف مىكنند،
پاداشآنها نزد پروردگارشان مىباشد، نه ترس و بيمى بر آنهاست و نه محزون
خواهند شد.»
اسلام، عمران و آبادى دنيا و آخرت را مىخواهد، آبادى دنيا تحققپذير
نيست،مگر به وسيله نيكو كارىهاى آشكار. مسلمان، بايستى ظاهر و باطنش هر دو
زيباباشد. ريا كار باطن زيبا را از دست مىدهد و ملامتى، ظاهر زيبا را. ريا كار
روشىسخريه آميز پيش مىگيرد. ملامتى ادب را در محضر حق، مراعات نمىكند.
جهان سرتا سرش محضر حق مىباشد. مسلمان بايستى با دو چشم نگاه كند.ريايى چشم
راست ندارد و ملامتى چشم چپ.
تدليس
تدليس، فاقد را واجد، وا نمود كردن است. بر سر كچل، زلف مصنوعىمىگذارند،
تا مو دار نشان داده شود. چالههاى آبله صورت را پر مىكنند، تا عروس درنظر
داماد، آبله رو ديده نشود. خانه را سفيد كارى مىكنند و سر و صورتى به
آنمىدهند تا مشترى گير گردد. سيبهاى درشت را در روى جعبه مىنهند و
سيبهاىريز را زير. دانههاى درشت زغال را رو مىگذارند و هر چه بخواهند در ته
جوال جاىمىدهند. مريمى پست را آب طلا مىدهند تا به جاى مريمى عالى قالب
بزنند. كيلومترشمار اتوموبيل را عوض مىكنند تا كهنگى اتوموبيل معلوم نشود و
كار كردگى آن رامشترى نداند.
تدليس خيانت است، تقلب است، كلاه بردارى است، دروغ عملى است، پيغمبراسلام از
آن بيزار است و مسلمان بايستى از اين كار زشتبپرهيزد.
نجش
نجش (بر وزن بخش) آن است كه كسى تصميم به خريدن متاعى را ندارد، ولىبهاى آن
را به عنوان خريد، بالا مىبرد تا دگرى آن را گرانتر بخرد. نجش، يكى
ازنمونههاى خلاف حقيقت مىباشد. نجش دروغ در گفتار مىباشد و دروغ در
كردار.اين كار در ميان سمسارهاى قديم معمول بوده، چنان كه در حراجها نيز
معمولمىباشد. در فقه اسلام اين كار را «نجش» اصطلاح كردهاند. به خاطر دارم
كه فقهاتصريح به حرمت آن مىكنند. زشتى نجش، اختصاص به وقتى كه فروشنده،
توطئهكرده باشد ندارد، بلكه بدون توطئه با فروشنده نيز زشت و قبيح است.
در مجالسى كه امروز به عنوان مزايده تشكيل مىشود، گاهى اين روش پليد به
كاربرده مىشود. اين دسته مردم، از خداى بزرگ شرم نمىكنند، اينان به نداى
وجدان،پاسخ نمىدهند و شايد هم اين كار كثيف را زيركى و خرد بدانند!
كمفروشى
كم فروشى، يكى ديگر از مصاديق خلاف حقيقت است. كم فروشى، جنسى را بهاندازه
معينى فروختن و در وقت تحويل، از آن اندازه، كمتر تحويل دادن و به هماناندازه
حساب كردن است.
گاه ممكن است در ترازو تصرفى بشود، به طورى كه جنس را در وقتسنجش ازمقدار
واقعى بيشتر نشان بدهد و شايد هم كه سنگ كمتر را به جاى سنگ بيشتربگذارند.
كم فروشى از قبيل دزدى و خيانت و از دروغهاى عملى است.
غش
غش را به اصطلاح بازار امروز، بايستى تقلب در جنس ناميد كه بدبختانه
درروزگار ما رواج بسيار دارد. غش، آميختن جنس عالى استبا جنسى كه همقدر
درقيمتبا آن نيست، آن گاه مجموع را به نام آن جنس خالص عالى و به همان
قيمتفروختن.
آب در شير كردن و به نام شير خالص فروختن، غش است. طلا را با مس مخلوطكردن و
به نام زر ناب فروختن، غش است.
وقتى يكى از دوستان صورتى داد كه در آن، تقلبهايى كه در اجناس مىشود،نوشته
شده بود. صورت عجيبى بود كه نقلش در اين جا، چندان پسنديده نيست.به طور كلى در
هر صنفى از اصناف بازار، مردمانى نادرست پيدا مىشوند وتقلبهايى ويژه متاع خود
دارند، تقلبهايى كه به تعبير عاميانه، عقل جن بداننمىرسد.
دين مقدس ما، دين راستى و درستى است. كسى كه خود را پيرو اين دين
مىداند،بايستى از اين نادرستىها بر كنار باشد و خود را به اين ناپاكىها
آلوده نكند.
خلاف قرار داد
از دروغهاى عملى بسيار زشتى كه بسيار در اين كشور معمول شده است، عملنكردن
بر طبق قرار دادى است كه دو طرف با آن موافقت كردهاند. كنتراتچىها،شركتها،
مؤسسات ديگر، قرار دادهايى را بر طبق شرايطى مىبندند، ولى بدان پاىبند
نيستند; در موقع تحويل، ديده مىشود كه به بسيارى از شرايط عمل نكردهاند.
آيا اين نادرستى در پيمان هم از ارمغانهاى فرنگ است؟
آيا بر اثر نادرستى و خيانتى است كه در اين مملكتحكومت مىكند؟ آيا از
رشوهخوارى تحويل گيران، سرچشمه مىگيرد؟ آيا تكيه گاه كنتراتچى نادرست در
موقعتحويل، پول استيا زور؟
به خدا قسم اگر دستورات طلايى اسلام در جهان اجرا مىشد، گلستان و
بهشتآسايش مىگرديد. آيا اين آرزو به گور برده خواهد شد؟
تظاهرهاى ادارى
كارمندى از كارمندان دولتبه كثرت كار تظاهر مىكند، پروندههاى
بيشمارىگرداگرد ميز خود مىچيند و در مقابل، كارمندان ديگر به كمى كار تظاهر
مىكنند. دراين اخلاق، ميان ترس از اداره و اعضا تفاوتى نيست. تظاهر به كثرت
كار، در ميانطبقات ديگر هم، گاه به گاه پيدا مىشود. خصوصياتى اخلاقى كه در
كارمندان دولتيافت مىشود، از نمونههاى روحيات همين ملت است، آنان هم از
افراد همين ملتمىباشند; از اين رو، معتقدم كه كسانى كه دم از رهبرى و اصلاح
مىزنند، بايستىاصلاحات را از افراد ملتشروع كنند. ملت كه درستشد، دولت
درستخواهد شد.دولتيان مانند پرهاى كاهى هستند كه به روى سيل قرار دارند، آنان
قدرت مقاومت دربرابر سيل را ندارند، بلكه هر كجا كه سيل مىرود آنها هم با سيل
مىروند، آنها فقطمىكوشند كه خود را روى سيل نگاه دارند.
خود نمايى دروغين
خود خواهى شديد، انسان را وادار به خود نمايى مىكند. خود نمايى اگر به
راستممكن نشد، به وسيله دروغ انجام مىگيرد. خود نما مانند زن فاحشهاى است
كهبهوسيله آراستن خويش، در پى مشترى مىگردد و پيوسته در اين فكر است كه
نادانىرا به دام بيندازد. خود نمايى در ميان تمام طبقات موجود است و هر كسى به
نوعىخود نمايى مىكند: يكى به وسيله داشتن اتومبيل خود نمايى مىكند، يكى با
لباس ويكى با خانه مجلل و يكى از راههاى ديگر و به طور كلى هر كسى اين خيال
باطل خودرا به وسيلهاى جامه عمل مىپوشاند. خود نما گاهى پارچه گران بهايى يا
چيز ديگرىرا كه از لحاظ قيمت قابل توجه است، در حضور جمعى لگد مال يا پاره
مىكند تانشان دهد كه در نظرش ارزشى ندارند.
پيرانى به جوانى تظاهر مىكنند. جوانانى به پيرى. ثروتمندانى به فقرتظاهر
مىكنند، و فقيرانى به ثروت. بيشتر ثروتمندانى كه به فقر تظاهر مىكنند،
باشهرهاى كوچك و محيطهاى محدود سر و كار دارند; تظاهر آنها از اين نظر استكه
كسى به آنها چشم نزند، يا خويشان و دوستان، توقعى از آنها نداشته باشند،
اينانگاه لباس پاره يا كم قيمت مىپوشند و در خانه خراب زندگى مىكنند و به
چيزهايى كهعلامت ثروت است نزديك نمىشوند. ثروتمندان پست فطرت، آنان هستند
كهتظاهر به فقر مىكنند تا از كمك و اعانه دگران بهرهمند شوند، اينان از لحاظ
مال گدانيستند، ولى گدايى مىكنند، چون سرشت آنها با گدايى و پست فطرتى آميخته
شدهاست.
دستهاى به اروپايى گرى خود نمايى مىكنند. دستهاى به زندگى سبك قديم
وباستانى و عتيقه دارى تظاهر مىكنند. اينها يا دروغ در گفتار استيا رفتار يا
هر دو.
كسى كه كتابخانه پر ارزشى دارد، شنيدم از اين كه كسى او را ثروتمند
بداندناراحت مىشده و مىگفته كه من اين كتاب خانه را به وسيله قند تهيه
كردهام. ازكودكى كه به من چايى با قند مىدادند چايى را تلخ مىخوردم و
حبههاى قند را جمعمىكردم، وقتى كه به وزن قابل توجهى مىرسيد، مىفروختم و
پولش را كتابمىخريدم و گاه مىگفت كه اين كتابخانه، خانوادگى و اجدادى است
كه به ميراث بهمن رسيده است!
تبليغات
يكى از ارمغانهايى كه اخيرا از فرنگستان به ايران آمده است، تبليغاتى است
كهبراى فروش كالا مىكنند. تبليغات هر چند بى اثر نيست، ولى قسمتى از آن،
بسيار كارزشتى است و آن تبليغى است كه به يكى از دو وسيله محقق مىشود: يكى
مردم راگول زدن، ديگر به مردم، دروغ گفتن. آيا ثروتى كه به يكى از اين دو راه
به دستمىآيد، مشروع است؟ آيا اين كار، تجارت استيا كلاه بردارى؟
منظور از تبليغات، اگر اخبار مردم به بودن چنين كالايى باشد، كار صحيحىاست،
اگر بيان فوايد كالا باشد، خوب است، اگر روشن كردن اذهان، نسبتبه خوبىكالا
باشد بد نيست، ولى:
ميان ماه من تا ماه گردون.
تفاوت از زمين تا آسمان است.
از خود سازمانهاى تبليغاتى بپرسيد كه منظور چيست.
ديكتاتورهاى سياه و سرخ
ناجوانمردترين دروغ گوها ديكتاتورهاى سياه و كمونيستها هستند. ايندودسته،
حقيقت ظلم را در پيش بسيارى از مردم، عدل مجسم جلوه مىدهند. اينهامحروميت ملت
را (البته به استثناى اقليت محدودى) آسايش همگانى و رفاه عمومىلقب مىدهند.
كمونيستها، سرمايه دارى دولتى را كه خطرناكترين رژيم براى توده
ملتمىباشد، اشتراك مىنامند، تشكيلاتى را كه جز با زور و ديكتاتورى، قابل
دوام نيست،آزادى مىخوانند، انتصابات را انتخابات عمومى مىگويند و به وسيله
همين دروغهاساده لوحانى را گول مىزنند. استعمار نو گمان مىكند كه برگ برنده
در مبارزه باكمونيسم را سر نيزه انجام مىدهد.
عجب اشتباهى! مگر در روسيه سر نيزه نبود؟ مگر در چين سر نيزه نبود؟ مگر
دركوبا و هند و چين نبود؟ زهى تصور باطل! زهى خيال محال! خاكستر، آتش را
پختهترمىكند. قدرتهايى كه خود را پناهگاه آزادى، لقب دادهاند، ظالمانهترين
حكومتهارا بر ملل ضعيف تحميل كردهاند تا مبادا كمونيست آنها را استعمار كند.
پروردگارا،ملل ناتوان از ظلم ديكتاتورهاى سياه و سرخ به كه پناه ببرند؟ جز ذات
مقدس تو،پناهگاهى نيست، پس به همه پناه بده.