حرص و قناعت
اشاره
فراموش نكردهايم كه در حديثى از امام على بن الحسين(ع)، نخستين سرچشمه گناه
و معصيت پروردگار تكبر ذكر شده بود كه گناه بزرگ ابليس بود و به خاطر آن به
فرمان خدا پشت كرد و از كافران شد; سپس حرص به عنوان دومين سرچشمه گناه و ترك
اولى از ناحيه آدم و حوا معرفى شده بود و بعد از اين دو، حسد بود كه سرچشمه
گناه بزرگ فرزرند آدم(قابيل) گرديد و برادرش هابيل را به قتل رسانيد. (1)
نه تنها در داستان آدم كه در طول تاريخ انبياء و مبارزات آنان با اقوام
منحرف، آثار منفى رذيله حرص به خوبى نمايه است، در تاريخ گذشته و امروز اقوام
مختلف دنيا نيز مشاهده مىكنيم كه حرص و فزونطلبى، سرچشمه انواع جنايات و
جنگها و خونريزىها، قتل و غارتها و پشت كردن به اصول انسانى و فضايل اخلاقى
است.
نقطه مقابل آن قناعت است كه سبب آرامش، عدالت، صلح و صفا و برادى و اخوت
است.
با توجه به ترتيبى كه براى ذكر فضايل اخلاقى و صفات نكوهيده
برگزيدهايم(ترتيبى كه از حالات انبياء و پيامبران پيشين از آدم تا خاتم در
قرآن مجيد آمده است) دومين صفت از صفات رذيله را حرص و فزونطلبى اختيار كرديم
كه در داستان آدم(ع) و سرگذشتشعيب و داوود(ع) و به طور كلى يهود و همچنين در
سرگذشت مشركان عرب و مسلمانان ضعيف الايمان در عصر پيامبر اسلام(ص) نيز ديده
مىشود.
با اين اشاره به قرآن برمىگرديم و آيات مختلف آن را از اين ديدگاه مورد
توجه قرار مىدهيم:
1- فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك عل شجرة الخلد و ملك لايبلى ×
فاكلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه
فغوى (سورهطه، آيه120و121)
2- و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد
جائتكم بينة من ربكم فاوفوا الكيل و الميزان و لاتبخسوا الناس اشيائهم و
لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها ذلكم خير لكم ان كنتم مؤمنين
(سورهاعراف،آيه85)
3- ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى
الخطاب× قال لقد ظلمك بسؤآل نعجتك الى نعاجه و ان كثيرا من الخلطآء ليبغى بعضهم
على بعض الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم و ظن داود انما فتناه
فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب (سورهص،34تا33)
4- و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف
سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر والله بصير بما يعملون
(سورهبقره،آيه96)
5- ان الانسان خلق هلوعا × اذا مسه الشر جزوعا × و اذا مسه الخير منوعا
(سورهمعارج، آيه21تا19)
6- و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما قل ما عند الله خير
من اللهو و من التجارة والله خير الرازقين (سورهجمعه،آيه11)
7- ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده × يحسب ان ماله اخلده
(سورههمزه، آيات3تا1)
ترجمه
1- ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: <اى آدم! آيا مىخواهى تو را به درخت
زندگى جاويد و ملكى بى زوال راهنمايى كنم؟!» - سرانجام هر دو از آن خوردند(و
لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود از
برگهاى(درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از
پاداش او محروم شد!
2- و به سوى مدين، برادرشان شعيب را(فرستاديم); گفت: <اى قوم من! خدا را
بپرستيد كه جز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده
است، بنابراين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در
روى زمين بعد از آنكه(در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد!
اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد!
3- اين برادر من است او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم، اما او اصرار
مىكند كه اين يكى را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه كرده است - (داود)
گفت مسلما او با درخواستيك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش بر تو ستم نموده
و بسيارى از شريكان(و دوستان) به يكديگر ستم مىكنند مگر كسانى كه ايمان آورده
و اعمال صالح انجام دادهاند اما عده آنان كم است داود دانست كه ما او را(با
اين ماجرا) آزمودهايم از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد
و توبه كرد.
4- و آنها را حريصترين مردم - حتى حريصتر از مشركان - بر زندگى(اين دنيا و
اندوختن ثروت) خواهى يافت،(تا آنجا) كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر
به او داده شود! در حالى كه اين عمر طولانى، او را از كيفر(الهى) باز نخواهد
داشت و خداوند به اعمال آنها بيناست.
5- به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است - هنگامى كه بدى به او رسد
بىتابى مىكند - و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مىشود(و بخل
مىورزد).
6- هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مىشوند و به
سوى آن مىروند و تو را ايستاده به حال خود رها مىكنند; بگو: آنچه نزد
خداستبهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.
7- واى بر هر عيب جوى مسخره كنندهاى! - همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و
شماره كرده(بى آنكه حساب مشروع و نامشروع آن كند)! - او گمان مىكند كه اموالش
او را جاودانه مىسازد!
تفسير و جمعبندى
حرص، آفتبزرگ خوشبختى
نخستين آيه از آيات فوق مربوط به داستان آدم و همسرش حوا و مبارزه با شيطان
است، مطابق آيات قرآن، خدا آدم را در بهشت جاى داد و از نزديك شدن به شجره
ممنوعه نهى فرمود و از تسليم شدن در برابر وسوسههاى شيطان برحذر داشت، ولى
سرانجام وسوسههاى شيطان كار خود را كرد و آدم مرتكب ترك اولى شد و از درخت
ممنوعه خورد و زندگى بهشتى را از دست داد و در ميان انبوه مشكلات اين دنيا
گرفتار شد.
آيات بالا اشاره به اين نكته كرده مىفرماى: <شيطان او را وسوسه كرد و گفت:
اى آدم آيا مىخواهى تو را به درخت عمر جاويدان و ملك فناناپذير راهنمايى
كنم؟(در واقع شيطان شجره ممنوعه را درختى معرفى كرد كه هر كس از آن بخورد عمر
جاودان مىيابد و به صورت فناناپذير مىتواند در ناز و نعمت زندگى كند) سرانجام
هر دو(يعنى آدم و حوا) از آن خوردند(و لباس بهشتيشان فروريخت) و عورتشان آشكار
شد و ناچار از برگهاى بهشتى براى پوشاندن خود جامه دوختند و آدم نافرمانى
پروردگارش كرد و از پادش او محروم شد!»
(فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك عل شجرة الخلد و ملك لايبلى × فاكلا
منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى)
چه انگيزهاى سبب شد كه آدم(ع) به وسوسههاى شيطان تن در دهد و به وعدههاى
او اعتماد كند و فرمان صريح الهى را در باره شجره ممنوعه به فراموشى بسپارد؟!
آيا جز اين است كه حرص و فزونطلبى، حجابى در برابر چشمان او شد؟!
به اين ترتيب مىبينيم بعد از مساله تكبر و استكبار كه در آغاز خلقتسبب
عصيان شيطان گرديد و بدترين پايه فساد در جهان نهاده شد، مساله حرص و طمع و عشق
به مواهب مادى، عامل ديگرى براى افزايش ناراحتىهاى نسل انسان گشت و به همين
دليل اصول كفر سه چيز شمرده شده، <تكبر» كه سبب انحراف شيطان گشت و <حرص» كه
سبب اغواى آدم شد و <حسد» كه سبب قتل هابيل به وسيله برادرش گشت.
درست است كه نهى آدم(ع) يك نهى تحريمى نبود و مخالفتبا آن گناه مطلق محسوب
نمىشد، بلكه <ترك اولى» بود و يا به تعبير ديگر نوعى نهى ارشادى بود، همانند
نهى طبيب نسبتبه بيمار به هنگام دستور جهت پرهيز از غذاهاى نامناسب، ولى به هر
حال از آدم(ع) انتظار ترك اولى نيز نمىرفت، ولى صفتحرص و طمع هر چند به صورت
كم رنگ در وجود آدم(ع) لانه كرده بود و سبب اين خطاى بزرگ شد، خطايى كه او و
نسلش را در اين جهان به زحمت افكند و اين خود روشنترين هشدار قرآن در باره حرص
و فزونطلبى است.
در دومين آيه اشاره به داستان قوم شعيب(ع) مىكند كه حرص و فزونطلبى آنها
را به مخالفتبا اين پيامبر بزرگ و انكار تعليمات آسمانى او واداشت، مىفرمايد:
<و به سوى مدين برادرشان شعيب(ع) را(فرستاديم) گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد
كه جز او معبودى نداريد، دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده
استبنابراين حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در
روى زمين بعد از آنكه(در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است فساد نكنيد.
اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد»، (و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا
قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جائتكم بينة من ربكم فاوفوا الكيل و
الميزان و لاتبخسوا الناس اشيائهم و لاتفسدوا فى الارض بعد اصلاحها ذلكم خير
لكم ان كنتم مؤمنين)
مطابق اين آيه انحراف قوم شعيب(ع) نخستشرك و بتپرستى و سپس كمفروشى و
ضايع كردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمين بود، آنها به قدرى حريص بر دنيا
بودند كه با صراحتبه پيامبرشان شعيب گفتند اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور
مىدهد كه آنچه را پدرانمان مىپرستيدند ترك كنيد يا آنچه را مىخواهيم در
اموالمان انجام ندهيم؟ (قالوا يا شعيب اصلاتك تامرك ان نترك ما يعبد آبائنا او
ان نفعل فى اموالنا ما نشاء...) (2)
اين در حالى بود كه كمفروشى و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونى اموال آنها
نمىشد، بلكه هما طور كه قرآن اشاره كرده است، به فساد جامعه آنها منجر مىگشت،
اعتماد عمومى از ميان مىرفت و اموال را به كاستى مىگذاشت، بنابراين حرص و
فزونطلبى آنها نتيجه معكوس مىداد.
در سومين بخش از آيات، اشاره به داستانى مربوط به زمان داوود(ع) شده است كه
يكى از چهرههاى زشت و نفرتانگيز حرص را منعكس مىكند، خلاصه داستان چنين است
كه: دو برادر به عنوان شكايت نزد داوود(ع) آمدند يكى از آنها گفت: <اين برادر
من نود و نه ميش دارد و من تنها يكى دارم، اما او اصرار مىكند كه اين يكى را
نيز به من واگذارد و در سخن بر من غلبه كرده است(آيا اين انصاف است كه صاحب نود
و نه گوسفند مخصوصا اگر برادر باشد به تنها گوسفند برادرش چشم دوخته باشد)»،
(ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال اكفلنيها و عزنى فى
الخطاب) (3)
<(هنگامى كه داوود(ع) اين سخن را شنيد ناراحتشد و) گفت: مسلما او با
درخواستيك ميش تو براى افزودن به ميشهايش بر تو ستم كرده است»، (قال لقد ظلمك
بسؤآل نعجتك الى نعاجه...) (4)
<(تنها تو نيستى كه گرفتار اين ستم شدهاى) بسيارى از دوستان(حريص و خودخواه
و خودمحور) به يكديگر ستم مىكنند، مگر آنان كه ايمان آوردهاند و عمل صالح
دارند، اما عده آنان كم است.»
و در ذيل آيه مىخوانيم: <داود(ع) گمان كرد: ما او را (با اين ماجرا)
آزمودهايم، از پروردگارش طلب آمرزش كرد و به سجده افتاد و توبه نمود; (و ظن
داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب) (5)
در اينكه آزمون داوود(ع) در اين ماجرا چه بوده است گفتگو است، در تورات محرف
آن را مربوط به مساله چشم داشت داوود(ع) به همسر يكى از فرماندهان لشكرش به نام
اورياى حتى كه زن بسيار زيبايى بود و داوود(ع) مايل بود اوريا او را رها كند تا
آزاد باشد و بتواند به همسرى داوود(ع) در آيد با اينكه خود داوود(ع) همسران
متعددى داشت مىداند در حالى كه مىدانيم اين داستان يك داستان خرافى است كه
هرگز با قداست انبياى الهى تناسب ندارد بلكه انسانهايى كه در يك سطح اخلاقى
معمولى قرار داشته باشند مرتكب چنين كارهاى زشتى نمىشوند.
مشهور در ميان مفسران اسلامى اين است كه آزمايش داوود(ع) مربوط به قضاوت او
بود چرا كه او در قضاوت عجله كرد و پيش از آنكه طرف مقابل دعوا سخنان خود را
بگويد به داورى برخاست، هر چند داورى او به حق بود، خداوند اين ترك اولى را
شايسته ندانست و او را مؤاخذه فرمود، او هم از خطاى خود هر چند يك ترك اولى بيش
نبود توبه كرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اينجاست اين است كه هنگامى كه حرص بر انسان غلبه
كند حتى نسبتبه برادر ضعيف و ناتوان خود مرتكب ظلم فاحش مىشود كه هر انسان با
وجدانى آن را نكوهش مىكند.
آرى حرص بر مال دنيا حد و مرزى نمىشناسد و انسان را به بدترين ظلم و ستمها
وادار مىكند.
در چهارمين بخش از اين آيات، اشاره به حرص يهود شده و مورد نكوهش شديد قرار
گرفتهاند مىفرمايد:
<آنها را حريصترين مردم بر زندگى دنيا مىيابى حتى حريصتر از مشركان»، (و
لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا)
حريص در اندوختن اموال و ثروتها، حريص در قبضه كردن دنيا و حريص در
انحصارطلبى و عجب اينكه آنها از مشركان كه پايبند به هيچ دين و آيين آسمانى
نبودند نيز حريصتر بودند، در حالى كه تعليمات آيين آسمانى مىبايست آنها را از
اين كار بازمىداشت، ولى آنها آنقدر حريص بودند كه بر افراد بى دين نيز پيشى
مىگرفتند.
<آنها چنان علاقه به دنيا داشتند كه هر كدام آرزو مىكردند هزار سال عمر
كنند»، (يود احدهم لو يعمر الف سنة)
براى گردآورى ثروت بيشتر، يا به خاطر ترس از مجازات الهى كه به جهتستمهايى
كه در جمع آورى ثروتهاى حرام يا خونريزى بى گناهان مرتكب شده بودند، آرزوى چنين
عمر طولانى مىكردند.
قابل توجه اينكه امروز نيز همان خوى زشتحرص شديد در آنان ديده مىشود، بلكه
شديدتر و گستردهتر از گذشته! تاريخ معاصر گواهى مىدهد كه آنها براى افزودن به
حجم ثروتهاى كلان خويش از هيچ جنايتى ابا ندارند، جنگهاى خونين به راه
مىاندازند، خونهاى بى گناهان را مىريزند، آتش فتنه و فساد بر پا مىكنند،
همسايگان را به جان هم مىاندازند و براى فروش اسلحه بيشتر و مواد مخدر و
ثروتاندوزى بيشتر هر كارى از دستشان ساخته باشد انجام مىدهند و براى تحكيم
پايههاى قدرت خود پنجه بر وسايل ارتباط جمعى دنيا افكنده و از هيچ دروغ و
تهمتى نسبتبه ديگران ابا ندارند.
اگر كسى بخواهد آثار شوم و مرگبار حرص و دنيا پرستى را ببيند، بايد اعمال
اين قوم و ملت را بنگرد!
تعبير به حياة به صورت نكره، در آيه مورد بحث، گويا اشاره به اين حقيقت است
كه آنها فقط مىخواهند زنده بمانند، لذت ببرند، اما كدام حيات و زندگى، حيات
انسانى؟ يا حيات حيوانات؟ يا درندگان بيابان؟ هر چه باشد براى آنها تفاوتى
ندارد.
به گفته بعضى از مفسران اين آيه تنها سخن از يهود نمىگويد، بلكه هشدارى
استبه همه افراد كه در عاقبتحرص و دنيا پرستى بينديشند مبادا در همان
گردابهايى كه قوم يهود افتادند گرفتار شوند.
در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است كه يهود، بسيارى از پيامبران را
كشتند، تنها به دليل اينكه آنها را مخالف منافع نامشروعشان مىديدند و نيز
بسيارى از آيات الهى را به همين جهت تحريف كردند و اينها همه از پيامدهاى حرص
آنها بود.
در پنجمين آيه اشاره به حرص و كم طاقتى انسان به طور كلى كرده، مىفرمايد:
<انسان حريص و كم طاقت آفريده شده، هنگامى كه شرى به او رسد بى تابى مىكند و
هنگامى كه خيرى به او رسد بخل مىورزد و از ديگران دريغ مىدارد»، (ان الانسان
خلق هلوعا × اذا مسه الشر جزوعا × و اذا مسه الخير منوعا)
مفسران و ارباب لغتبراى <هلوع» معانى زيادى گفتهاند كه بسيارى از آنها
نزديك به هم يا لازم و ملزوم يكديگر است، از جمله در لسان العرب چهار معنى براى
آن ذكر كرده: حرص، جزع و كم صبرى، يا بدترين نوع جزع و در مجمع البيان نيز آن
را به معنى شخص <ضجور» يعنى بى قرار و بى حوصله، <شحيح» يعنى بخيل و <جزوع»
يعنى بى تابى كننده و <شديد الحرص» ذكر كرده است.
نويسنده محترم التحقيق معتقد است كه ريشه اصلى اين ماده تمايل به بهرهگيرى
از نعمتها و لذتهاست اما جزع و حرص و كم صبرى، همه از آثار همين ريشه نخستين
است. (6)
از مجموع سخنانى كه گفته شد چنين به نظر مىرسد كه اين واژه به سه نكته منفى
اخلاقى اشاره مىكند، حرص، بى تابى و بخل.
در واقع تفسيرى كه بعد از <هلوع» در دو آيه بالا آمده است مفهوم واقعى اين
واژه را روشن مىسازد و هر سه مفهوم را در بر مىگيرد; زيرا <جزوع» از ماده
<جزع» به معنى بى تابى كردن، و <منوع» از ماده <منع» به معنى بخل و حرص است.
به هر حال آيات فوق در مقام مذمت است و افراد حريص و بخيل و جزوع را نكوهش
مىكند.
مىتوان گفت <حرص» است كه سرچشمه <بخل» مىشود، چرا كه حريص مىخواهد همه
چيز را براى خود حفظ كند، همچنين حرص است كه گاه سبب جزع و بى تابى مىشود، چرا
كه حريص هر گاه بعضى امكانات خود را از دست دهد پريشان حال و مشوش مىشود و بى
تابى مىكند.
آيه مىگويد انسان با اين صفات آفريده شده است، اما اينكه چطور انسان با اين
نقايص آفريده شده در حالى كه مىدانيم خداوند حكيم، انسان را براى سعادت آفريده
و ممكن نيست چنين نقايصى را كه بزرگترين مانع راه سعادت بشر استبر سر راه او
قرار دهد.
بعضى در پاسخ اين سؤال گفتهاند: اين صفات مربوط به انسانهايى است كه فاقد
ايمان باشند اگر طبيعت آدمى با ايمان همراه گردد، كانونى از صبر و حوصله و
سخاوت خواهد شد، ولى هنگامى كه با ايمان وداع گويد طبيعى است كه در برابر
كمترين ناملايمات بىتابى مىكند، زيرا تكيهگاه محكمى ندارد كه بر آن اعتماد
كند و با توكل بر او به جنگ با مشكلات برخيزد و نيز حريص و بخيل مىشود، چرا به
لطف خداوندى كه كليد خزانههاى غيب به دست اوست و سرچشمه همه نعمتها و بركات
است اميدوار نيست.
شاهد اين تفسير آيات بعد از آن است كه نمازگزاران با ايمان را از آن استثنا
مىكند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيات فوق مانند بسيارى ديگر از آيات قرآنى كه
انسان را <ظلوم» و <جهول» (احزاب، 72) و <يؤوس» و <كفور» (هود،9) و <طغيانگر
به هنگام وفور نعمتها» (علق،6) شمرده، اشاره به دو بعد وجود انسان داشته باشد
كه در قوس صعودى آن قدر بالا مىرود كه به اعلى عليين مىرسد و در قوس نزولى آن
قدر پايين مىآيد كه به اسفل السافلين كشيده مىشود.
مرحوم <علامه طباطبايى» در <الميزان» نظر ديگرى در اين زمينه دارد و
مىگويد: حرص(و هلوع بودن) كه ذاتى انسان است و از شاخههاى حب ذات مىباشد، در
اصل از رذايل نكوهيده نيست، چرا كه حب ذات كه اين صفات از آن برمىخيزد وسيله
منحصر به فردى است كه انسان را به سوى سعادت و تكامل دعوت مىكند، اين صفات
هنگامى مذموم و نكوهيده است كه انسان با تدبير صحيح آنها را در آنچه شايسته
استبه كار نگيرد و در واقع مانند ساير صفات نفسانى است كه اگر در حد اعتدال
باشد فضيلت است و اگر به جانب افراط و تفريط منحرف شود نكوهيده و رذيلت است.
به هر حال آيات فوق نشان مىدهد كه قرآن انسانها را به سوى ايمان و نماز و
نيايش و انفاق در راه او دعوت مىكند تا آتش حرص و بخل و جزع را در درون او فرو
بنشاند.
در ششمين آيه سخن از ماجرايى در عصر پيامبر اسلام(ص) است و آن اينكه در يكى
از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش قيمت اجناس بودند،
كاروانى از شام وارد مدينه شد كه با خود مواد غذايى حمل مىكرد ورود اين كاروان
درست همزمان با روز جمعه و خطبههاى پيغمبر اكرم(ص) در نماز جمعه بود.
در آن زمان معمول بود كه براى اعلام ورود كاروان طبل مىزدند و آلات موسيقى
ديگر را مىنواختند، اين امر سبب شد كه مردم به سرعتخود را به بازار برسانند،
گروهى از تازه مسلمانان كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه پيامبر(ص)
را رها كرده و براى تامين نياز خود به سوى بازار شتافتند، در حالى كه اين كار
ضرورتى نداشت، بعد از نماز نيز مىتوانستند به بازار روند و از اجناس كاروان
بهره بگيرند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند، آيات فوق نازل شد و
حريصانى را كه نماز جمعه را براى به دست آوردن مال دنيا رها كرده بودند سخت
مذمت كرد، پيامبر(ص) فرمود: اگر اين گروه اندك نيز مىرفتند از آسمان سنگ بر
مردم مىباريد. (7)
از لحن آيه فوق استفاده مىشود كه انگيزه هجوم به بازار، مساله تامين
نيازهاى اصلى زندگى نبود بلكه بعضى از سر هوسبازى به سراغ ساز و آوازها رفتند
و بعضى هم براى ثروت اندوزى به سراغ تجارت.
به هر حال قرآن در بيان اين ماجرا مىگويد: <هنگامى كه تجارت يا سرگرمى لهوى
را ديدند(از گرد تو) پراكنده شدند و به سوى آن رفتند و تو را در حالى كه(براى
خواندن خطبهها) ايستاده بودى رها كردند»، (و اذا راوا تجارة او لهوا انفضوا
اليها و تركوك قائما)
سپس در ذيل آيه مىفرمايد: <بگو آنچه نزد خداستبهتر از لهو و تجارت است و
خداوند بهترين روزى دهندگان است»، (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة
والله خير الرازقين)
ممكن است در ميان آن گروهى كه نماز و ذكر خدا و پيامبرش را رها كرده، به سوى
بازار دويدند، افرادى بودهاند كه واقعا براى نيازهاى ضرورى خود دستبه چنين
كارى زدند(هر چند آنها هم وقت كافى براى تهيه نياز خود داشتند، ولى تعبير بالا
به خوبى نشان مىدهد كه گروهى از حريصان به قصد اينكه اجناس را بخرند و گرانتر
بفروشند و ثروتى بيندوزند و گرهى براى مشاهده صحنههاى هوس آلود، به سوى كاروان
كشيده شدند و خود را از سعادت نماز در محضر بزرگترين پيامبر االهى(ص) محروم
ساختند.
در هفتمين و آخرين آيات مورد بحثسخن از عيبجويان استهزا كنندهاى است كه به
خاطر مال و ثروت، مغرور شدهاند و به خود اجازه مىدهند مؤمنان راستين تهيدست
را به سخريه كشند، مىفرمايد:
<واى بر هر عيبجوى مسخره كنندهاى، همان كس كه اموال ناچيزى گردآورى كرده و
شماره مىكند(و به دقت مراقب حفظ آن است، بى آنكه حساب حلال و حرام آن را داشته
باشد) و گمان مىكند كه اموالش سبب جاودانگى اوست(نه مرگى به سراغ او مىآيد،
نه حادثهاى كه سبب زوال مال و ثروت او شود!)»، (ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع
مالا و عدده × يحسب ان ماله اخلده)
جمله <عدده» كه ناظر به شمارش كردن اموال از سوى اين دنياپرستان است، اشاره
به حرص و ولع شديد آنهاست كه هر قدر بر اموالشان افزوده مىشود باز طالب
بيشترند، به همين دليل پيوسته آنها را شمارش مىكنند.
جمله الذى جمع مالا و عدده در واقع به منزله علتبراى <همز» و <لمز» و
عيبجويى كردن آنهاست، يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مست و مغرور ساخته كه
افراد تهيدستبا ايمان را به باد سخريه و استهزاء مىگيرند و گمان مىكنند نه
تنها اين ثروتها جاودانى است، بلكه به آنها نيز آب و رنگ جاودانگى مىدهد در
حالى كه <از نسيمى دفتر ايام بر هم مىخورد!»
بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتىهايى به ما نشان مىدهد كه عقل آدمى را
مات و مبهوت مىكند، بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادى
پيش رفته بودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند و هنگامى كه از آنها سؤال مىشد
شما با اين ثروت چه مىخواهيد بگنيد، نه تشكيل خانواده دادهايد نه مسافرتهاى
تفريحى مىرويد و نه... در پاسخ مىگفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك <صفر»
بر ارقام اموال ما افزدوده شود!
نتيجه نهايى
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد چنين نتيجه مىگيريم كه مساله
حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبتبه مواهب مادى از ديدگاه قرآن
بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شر و فساد است و به يقين در مسير خودسازى
و تكامل اخلاق از بزرگترين موانع محسوب مىشود.
× × × حرص و دنياپرستى در احاديث اسلامىواژه حرص و الفاظ مرادف و هم معنى
آن در احاديث اسلامى، به طور وسيع مورد بحث واقع شده و آثار و پى آمدهاى بسيار
منفى براى آن ذكر گرديده است كه بخشى را گلچين كرده در ذيل از نظر مىگذرانيم:
1- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم كه به اميرمؤمنان على(ع) فرمود:
<اعلم يا على! ان الجبن و البخل و الحرص غريزة واحدة يجمعها سوء الظن!; بدان اى
على! كه ترس و بخل و حرص، يك غريزه هستند و همه در سوء ظن(به خدا) خلاصه
مىشوند!» (8)
2- همين معنى به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است
آنجا كه امام(ع) كه امام مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و
حريصان برحذر مىدارد، سپس مىافزايد: <ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتى
يجمعها سوء الظن بالله; بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند
و آن سوء ظن به خداست!» (9)
كسى كه حسن ظن به پروردگار و قدرت او نسبتبه انجام وعدههايى كه در باره
تامين رزق و روزى بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص
نمىزند.
و آن كسى كه توكل بر خدا و الطاف و عنايات او دارد بى جهت از هر چيزى
نمىترسد.
و آن كس كه به رحمت و لطف او اميدوار استبخل نمىورزد.
آرى كسى كه توحيد او كامل باشد و به اسماء و صفات حسناى الهى معتقد باشد
گرفتار اين خوهاى سه گانه كثيف نمىشود كه در ظاهر سه صفت از صفات رذيله است
ولى در باطن يك ريشه دارند(و به همين دليل گاه غريزه واحده به آنها اطلاق شده و
گاه غرايز شتى; چرا كه در ظاهر متعددند و در باطن يكى).
3- <حرص» در دنيا انسان را گرفتار رنج و تعب دايمى مىكند، چنان كه على(ع)
فرمود: <الحرص مطية التعب!; حرص مركب رنج و زحمت است!» (10)
4- در تعبير ديگرى از آن حضرت آمده است <الحرص عناء المؤبد; حرص مايه رنج و
زحمت ابدى است». (11)
هر گاه كمى در احوال حريصان دقيق شويم و زندگى پر درد و رنج و مشقت آنها را
برررسى كنيم كه شب و روز مىدوند و اموالى را گردآورى مىكنند و بى آنكه از آن
بهرهاى بگيرند رها مىكنند و مىروند، به صدق كلام بالا آشناتر مىشويم و به
گفته سعدى:
گفت: چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور!
كه در واقع مقتبس از همين احاديث است.
5- انسان حريص هرگز سير نمىشود، به همين دليل دائما براى جمع و اندوختن
ثروت تلاش مىكند و حتى خودش از آن بهره نمىگيرد، اميرمؤمنان على(ع) در سخن پر
معناى ديگرى مىفرمايد: <الحريص فقير و لو ملك الدنيا بحذافيرها!; آدم حريص
فقير است هر چند تمام دنيا را مالك شود!» (12)
6- تنها كسانى از غناى درون بهرهمند مىشوند كه اسير حرص نباشند، همانگونه
كه مولا اميرمؤمنان على(ع) در سخن ديگرى مىفرمايد: <اغنى الغنى من لم يكن
للحرص اسيرا!; از همه بى نيازىها بالاتر بى نيازى كسى است كه اسير چنگال حرص
نباشد!» (13)
7- حرص براى جمع آورى اموال دنيا سرانجام انسان را به هلاكت مىافكند، نه
فقط هلاكت معنوى كه در بسيارى از اوقات هلاكت مادى نيز به همراه دارد، در حديثى
از رسول خدا(ص) مىخوانيم: <ان الدينار و الدرهم اهلكا من كان قبلكم و هما
مهلكاكم!; دينار و درهم(سكههاى طلا و نقره) پيشينيان شما را هلاك كردند شما را
نيز هلاك مىكنند!» (14)
8- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مىكند تا آنجا كه راه نجات را به
روى خود مىبندد، چنانكه در مثال بسيار جالبى در كلمات امام باقر(ع) آمده است:
<مثل الحريص على الدنيا مثل دودة القز، كلما ازدادت من القز على نفسها لفا كان
ابعد لها من الخروج! حتى تموت غما!; آدم حريص نسبتبه دنيا مانند كرم ابريشم
است كه هر چه بيشتر بر اطراف خود مىتند(و پيله را ضخيمتر مىكند) سختتر
مىتواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پيله خود مىميرد!» (15)
9- حرص و آز شخصيت انسان را در هم مىشكند و ارزش او را در انظار مردم پايين
مىآورد، على(ع) مىفرمايد: <الحرص ينقص قدر الرجل، فلايزيد فى رزقه!; حرص قدر
آدمى را پايين مىآورد، بى آنكه چيزى بر رزق او بيفزايد!» (16)
10- حرص از امورى است كه سرچشمه گناهان زشت ديگرى مىشود و از آن جمله عدم
مراعات حلال و حرام و ترك احترام به حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم و
ستمهاست، به همين دليل اميرمؤمنان على(ع) از جمله دستورهاى مهمى كه در فرمان
معروف خود به مالك اشتر داد اين بود: <لاتدخلن فى مشورتك حريصا يزين لك الشره
بالجور!; هرگز آدم حريص را به عنوان مشاور خود انتخاب مكن چرا كه او تمايل به
ستمگرى را در نظر تو زينت مىدهد!» (17)
بدين ترتيب، حرص پيامدهاى بسيار خطرناك و زيانبارى دارد، انسان را از خدا
دور مىكند، شخصيت او را در نظرها در هم مىشكند، آرامش را از او مىگيرد، او
به خاطر حرص، به گناهان بزرگ ديگرى آلوده مىشود، روز به روز از سعادت دورتر
مىگردد و همچون بندهاى اسير و ذليل و گرفتار مىشود و در يك كلمه دين و دنياى
او تباه مىگردد.
1- تعريف حرص
گر چه معنى و مفهوم <حرص» اجمالا بر همه روشن است، ولى توجه به مفهوم دقيق
آن نكتههاى تازهاى را به ما مىآموزد.
<راغب» در <مفردات» حرص را به معنى شدت تمايل به چيزى مىداند و مىگويد:
اين واژه در اصل به معنى فشردن لباس به هنگام شستشو به وسيله كوبيدن چوب مخصوصى
بر آن است!
اميرمؤمنان على(ع) تعبير بسيار جالبى در تعريف حرص دارد، هنگامى كه از حضرتش
پرسيدند: حرص چيست؟ فرمود: <هو طلب القليل باضاعة الكثير!; حرص آن است كه انسان
چيز كمى را جستجو كند در برابر چيز بسيارى را كه از دست مىدهد!» (18)
علماى اخلاق، حرص را از رذايل اخلاقى و متعلق به قوه شهويه مىدانند و در
تعريف آن چنين مىگويند: <حرص صفتى است نفسانى كه انسان را به اندوختن بيش از
احتياج خود وامىدارد و از شعب حب دنيا و از صفات مهلكه و از اخلاق گمراه كننده
است، حرص به بيابانى مىماند كه كرانههاى آن ناپيداست و همچون سرزمين وحشتناك
بى انتهاست كه هر قدر حريص در آن پيش مىرود به آخر آن نمىرسد.
<حريص» به كسى مىماند كه مبتلا به بيمارى استسقاء شده است هرچه آب
مىآشامد تشنگى او فرو نمىنشيند.
<حريص» هيچ دليل منطقى را نمىپذيرد، مثلا اگر به او گفته شود كه هشتاد سال
عمر كردهاى و چيزى از عمر تو باقى نمانده، اين همه تلاش و ولع براى جمع آورى
مال به خاطر چيست؟! در عين اينكه پاسخى براى اين سؤال ندارد باز هم دست از كار
خود نمىكشد، بلكه به عكس، گاهى انسان با افزايش سن و سال و نزديك شدن به آخر
خط، حريصتر مىشود، چنانكه در حديث معروفى از پيامبر اكرم(ص) آمده است: <يشيب
بن آدم و يشب فيه خصلتان: الحرص و طول الامل!; انسان پير مىشود اما دو صفت در
او جوان مىگردد: حرص و آرزوهاى طولانى!» (19)
2- آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر
در آيات و رواياتى كه قبلا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبى تبيين
شده بود و مطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسير ديگر بى نياز مىسازد، از
جمله اينكه:
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مىسازد.
2- حريص هرگز سير نمىشود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير
است.
3- حريص همچون فقيران زندگى مىكند و همچون فقيران مىميرد، ولى همچون
اغنياء در قيامت محاسبه مىشود.
4- حرص انسان را به هلاكت مىافكند، زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنيا
خطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمىبيند و با عجله و شتاب به پيش مىتازد.
5- آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مىكند و سرانجام راه نجات را بر
خود مىبندد.
6- حرص آبروى انسان را مىريزد و ارزش او را در نظرها پايين مىآورد، چرا كه
شخص حريص براى رسيدن به مقصود خود حتى ملاحظات اجتماعى را كنار مىگذارد و
همچون اسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مىشود.
7- حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان: دروغ، خيانت، ظلم و غصب حقوق
ديگران مىكند، چرا كه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش
نمىرسد.
8- حرص، انسان را از خدا دور مىسازد، در نظر بندگان خدا كوچك مىكند، آرامش
را از او سلب مىنمايد و زندگى توام با ناراحتى و شكنجه براى او به بار
مىآورد.
9- حريص اموالى را مىاندوزد كه زحمت و مسؤوليتش از آن اوست و سود و
استفادهاش از آن ديگران.
10- حرص نتيجه سوء ظن به خداست و محصولش تشديد اين سوء ظن مىباشد.
3- غناى درون!
اين نكته قابل توجه است كه حريص غنا و بى نيازى را در برون مىجويد در حالى
كه ريشه غنا را بايد در درون جان پيدا كرد، از يكى از دانشمندان سؤال شد حقيقت
غنا و بى نيازى چيست؟ در پاسخ گفت: اين است كه آرزوهايت كوتاه باشد و به آنچه
خدا به تو داده است راضى شوى.
در حديثبسيار پر معنايى كه هم از رسول خدا(ص) نقل شده و هم از اميرمؤمنان
على(ع) مىخوانيم: <خير الغنى غنى النفس; بهترين بى نيازى، بىنيازى روح انسان
است». (20)
در تعبير ديگرى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: <الغنى فى القلب، و الفقر فى
القلب; غنا و بى نيازى در درون جان انسان است، فقر و نياز نيز در درون جان
اوست». (21)
آرى اگر روح به خاطر حرص گرسنه باشد، تمام دنيا را به انسان بدهند باز فقير
است و اگر روح بى نياز و سيراب گردد، تمام جهان را از او بگيرند بىنياز است.
4- حرص مذموم و ممدوح
واژه <حرص» معمولا بار منفى دارد و هرگاه اطلاق مىشود از آن حرص بر مال،
ثروت، مقام و ساير شهوات مادى به ذهن مىرسد، اين به خاطر آن است كه غالبا اين
واژه در اين گونه موارد به كار مىرود كه عموما مذموم و نكوهيده است.
ولى گاه اين واژه در مواردى به كار مىرود كه شايسته ستايش است، نه تنها جزء
اخلاق رذيله نيستبلكه فضيلتى محسوب مىشود و آن در جايى است كه اين صفت در
مورد علاقه شديد به كارهاى خير به كار رود.
قرآن مجيد يكى از فضايل پيامبر اسلام(ص) را <حرص بر هدايت مردم و نجات آنها
از گمراهى» مىشمرد، مىفرمايد: <لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم
حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم; به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه
رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايتشما دارد و نسبتبه مؤمنان رئوف و
مهربان است». (22)
در جاى ديگر مىفرمايد: <ان تحرص على هداهم فان الله لايهدى من يضل و ما لهم
من ناصرين; هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى(سودى ندارد چرا كه) خداوند كسى
را(كه به خاطر اعمال و صفات زشتش) گمراه ساخته، هدايت نمىكند و آنها ياورانى
نخواهند داشت». (23)
شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است. (24)
البته در قرآن مجيد اين واژه در مصاديق منفى آن نيز به كار رفته است.
در روايات اسلامى نيز واژه <حرص» در موارد زيادى در جايى به كار رفته است
كه بار مثبت دارد.
اميرمؤمنان على(ع) در خطبه معروف همام ضمن بيان صفات پرهيزكاران مىفرمايد:
<فمن علامة احدهم انك ترى له قوة فى دين و حرصا فى علم; از نشانههاى
آنان(پرهيزكاران) قدرت در دين... و حرص در كسب دانش است.» (25)
در روايات متعددى از نشانههاى انسان با ايمان، حرص در فقه يا حرص در جهاد،
يا حرص در تقوا ذكر شده است. (26)
اين سخن را با حديثى از امام باقر(ع) پايان مىدهيم: <لا حرص كالمنافسة فى
الدرجات!; حرصى برتر از رقابتبا يكديگر در وصول به درجات(بالا در نزد خدا)
نيست!» (27)
بنابراين حرص مفهوم گستردهاى دارد كه به معنى شدت علاقه به چيزى و تلاش فوق
العاده براى وصول به آن است كه اگر در طريق خير و سعادت باشد ممدوح و هرگاه در
طريق دنياپرستى باشد مذموم است، ولى غالبا اين واژه بار منفى دارد.
5- طرق درمان <حرص»
مىدانيم هميشه براى درمان اساسى يك بيمارى جسمانى، بايد به سراغ عوامل و
ريشههاى آن برويم، چرا كه بدون ريشهكن شدن آن عوامل، نتايج همچنان باقى و
برقرار است و اگر به طور موقتبا داروهاى مسكن آثار آن را بپوشانيم باز بعد از
مدتى خود را نشان مىدهد.
بيماريهاى اخلاقى نيز به يقين همين گونه استحتما بايد ريشهيابى شود، سپس
ريشهها را بخشكانيم.
همان گونه كه قبلا اشاره شد(و در احاديث اسلامى نيز آمده بود) يكى از
ريشههاى حرص، سوء ظن به خدا و عدم توكل بر اوست كه بازگشتبه تزلزل پايههاى
توحيد افعالى مىكند.
كسى كه خدا را قادر و رازق مىداند و كليد همه نيكىها را به مضمون (بيدك
الخير انك على كل شيئ قدير) (28) در دست او مىبيند، حرص در جمع مال
و مواهب ديگر مادى نخواهد داشت.
كسى كه ايمان كامل به وعدههاى الهى دارد و پيام <ما عندكم ينفد و ما عند
الله باق (29) ...; آنچه نزد شماست فانى مىشود اما آنچه نزد
خداستباقى مىماند» را به گوش جان شنيده و پذيرفته است، به جاى حرص در
جمعآورى مال، حرص در انفاق فى سبيل الله دارد.
هنگامى كه پايههاى ايمان، به ويژه توحيد افعالى در وجود انسان متزلزل گردد
صفات رذيله بى شمارى به سراغ انسان مىآيد كه يكى از خطرناكترين آنها حرص است،
پس با تقويت پايههاى ايمان بايد به مقابله با آن برخاست.
يكى ديگر از ريشههاى حرص، جهل و بى خبرى نسبتبه پى آمدهاى آن مىباشد.
اگر انسان بداند حرص، آرامش او را در تمام زندگى بر هم مىزند، حرص مايه رنج
و تعب دايمى اوست، حرص شخصيت او را در هم مىكوبد و در انظار خوار و خفيف
مىسازد، حرص سبب مىشود كه در عين غنا همچون فقيران زندگى مىكند، او
زحمتبكشد و اموالش را براى ديگران ذخيره كند، در قيامتحساب آنها را بايد پس
دهد، ولى در دنيا ديگران لذت آن را ببرند.
آرى اگر حريص در اين پيامدها بينديشد قطعا در روح او اثر مىگذارد.
مرحوم فيض كاشانى در <المحجة البيضاء» مىگويد: داروى بيمارى حرص سه ركن
دارد <صبر» و <علم» و <عمل» كه مجموع آن پنج چيز مىشود.
نخست اقتصاد و ميانهروى در هزينههاى زندگى، زيرا كسى كه هزينههايش افزون
گردد، زندگى آميخته با قناعت او را سير نمىكند، بنابراين رعايت اعتدال و
ميانهروى در صرف اموال دشمن حرص است.
در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: <من اقتصد اغناه الله، و من بذر
افقره الله; كسى كه اعتدال در هزينههاى زندگى را رعايت كند خدا او را بى نياز
مىكند و كسى كه اسراف و تبذير كند فقيرش مىسازد». (30)
دوم هنگامى كه مال به اندازه كافى براى زيستن دارد، نگران آينده نباشد چرا
كه بسيارى از حريصها به خاطر تامين آينده حرص مىزنند، آيندهاى كه با تدبير
در موقع خود قابل تامين است، اين همان است كه قرآن مىگويد: <الشيطان يعدكم
الفقر و يامركم بالفحشاء...; شيطان شما را(به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى
مىدهد و به فحشاء (و زشتىها) امر مىكند!» (31)
سوم در فوايد قناعت و عزت حاصل از آن و زيانهاى حرص و طمع و ذلت ناشى از
آنها بينديشد تا انگيزهاى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پيغمبر
اكرم(ص) فرمود: <عز المؤمن استغناه عن الناس; عزت مؤمن از بىنيازى او از مردم
است». (32)
چهارم در تاريخ گذشتگان مخصوصا گروهى از يهود حريص و دنياپرستان از اقوام
ديگر بينديشد و حال آنها را با حال انبياء و اولياء الله مقايسه كند و عقل خود
را در اين ميان به داورى طلبد كه آيا به آن گروه بپيوندد يا به اين گروه؟
آنهايى كه با افتخار زيستند و با افتخار از جهان چشم پوشيدند و به جوار رحمتحق
با روحى پاك و اعمالى صالح شتافتند، يا كسانى كه بدنام زيستند و بدنام از دنيا
رفتند و با كوهى از گناه به سوى سرنوشتشومشان در قيامتشتافتند؟!
پنجم در خطرات مال و ثروت بى حساب بينديشد و آفات دنيا و آخرت اين كار را در
نظر بگيرد و نيز در آرامش و امنيتحاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فكر كند،
هميشه در امر دنيا به زيردستان خود نگاه كند، نه به آنها كه بالادست او هستند،
چرا كه شيطان دائما او را تحريك مىكند كه به افراد بالاتر نگاه كند و به او
مىگويد تو چه چيز از آنها كم دارى؟ چرا تلاش نمىكنى؟ ببين آنها چگونه غرق ناز
و نعمتند و از لذايذ دنيا بهره مىگيرند؟! تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفتهاى و
دائما حلال و حرام مىكنى، مگر آنها خوف از خدا ندارند يا تو از آنها
ديندارترى؟!
ابوذر مىگويد: <اوصانى خليلى9 ان انظر الى من هو دونى، لا الى من هو فوقى;
يار با وفاى من(رسول خدا(ص)) به من سفارش كرد(در امر دنيا) هميشه به زيردستان
بنگرم نه به بالادستان!» (33)
6- رفع يك اشتباه
در اينجا ممكن استبعضى تصور كنند اسلام با توجه به روايات و آيات بالا
چندان تمايلى به پيشرفت زندگى مادى مردم ندارد و از اصول تمدن مادى و ترقى
صنايع ناخشنود است; زيرا پيروان خود را دعوت به بيگانگى از دنيا مىكند! در
حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است، اسلام با حرص و دنياپرستى و فدا كردن همه
ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه مىكند، نه از به كارگيرى
مواهب دنيا در مسير عزت و آزادگى و ارزشهاى معنوى.
توضيح اينكه: مواهب مادى در حد ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد
ديگر، هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمينههاى رشد معنوى و تعالى انسانى
استفاده شود مطلوبند و اگر از آنها در راه خودكامگى و هوسرانى استفاده شود و يا
اين مواهب به صورت هدف نهايى در آيد و انسان را از اهداف اصلى آفرينشش بيگانه
سازد قطعا نامطلوب است.
اين درستبه ابزار و وسايل صنعتى جديد مىماند كه قابل بهرهگيرى دوگانه
است، هواپيماها مىتوانند وسيلهاى براى نقل و انتقال سريع و آسان انسانها در
طريق كسب دانش و تامين روزى حلال و گسترش عدالت و كمك به نيازمندان و عمران و
آبادى باشند، همان گونه كه مىتوانند وسيلهاى براى فروريختن بمبهاى ويرانگر،
يا به صورت ابزار كشتار جمعى در آيند كه نه بر انسان رحم كند نه بر حيوان و
گياه!
بنابراين نبايد نكوهش از حرص و دنياپرستى، بهانهاى براى رها كردن
فعاليتهاى مثبت اقتصادى و رشد و شكوفايى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و
بيكاره خود را زير پوشش كنارهگيرى از حرص و دنياپرستى قرار دهند و آن را توجهى
براى كاستىهاى خود بدانند.
1- سفينة البحار، جلد 2، صفحه 458(ماده كبر).
2- سوره هود،87.
3- ص،33.
4- ص، 34.
5- همان.
6- التحقيق، ماده هلع.
7- در تفسير مجمع البيان و بسيارى از تفاسير ديگر، در تفسير سوره جمعه اين
داستان با تفاوت مختصرى آمده است.
8- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه 588، شماره3139.
9- نهج البلاغه، نامه53.
10- غرر، حديث 820; ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه586، شماره3596.
11- غررالحكم، حديث 982; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه586، شماره 3592.
12- غررالحكم، حديث1753; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه587، شماره 3615.
13- اصول كافى، جلد 2، صفحه316، حديث76، باب <حب الدنيا و الحرص عليها».
14- اصول كافى، جلد 2، صفحه316، حديث6، باب <حب الدنيا و الحرص عليها».
15- غررالحكم، حديث 1550; تصنيف الغرر، صفحه 294.
16- غررالحكم.
17- نهج البلاغه، نامه53.
18- سفينة البحار، ماده حرص.
19- بحارالانوار، ج 70، ص 22.
20- امالى صدوق، صفحه 394; غررالحكم، حديث4949.
21- بحارالانوار، ج69، صفحه 68.
22- توبه، 128.
24- نحل،37.
24- يوسف،103; نساء،129.
25- نهج البلاغه، خطبه193.
26- بحارالانوار، جلد 64، صفحه 271، حديث3 و 294، حديث 18.
27- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه589(حديث3646).
28- آل عمران،26.
29- نحل،96.
30- ميزان الحكمه، جلد3، صفحه2557.
31- بقره، 268.
32- شرح فارسى غررالحكم، جلد 5، صفحه 338.
33- اقتباس از المحجة البيضاء، جلد6، صفحه 58 تا 54(با تلخيص).