نقش اخلاق در زندگى و تمدن انسانها
بعضى از ناآگاهان، مسائل اخلاقى را، به عنوان يك امر خصوصى در زندگى شخصى
مىنگرند، و يا آنها را مسائل مقدس روحانى و معنوى مىدانند كه تنها در زندگى
سراى ديگر اثر دارد، در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است; اكثر مسائل اخلاقى
بلكه همه آنها، آثارى در زندگى اجتماعى بشر دارد، اعم از مادى و معنوى، و جامعه
انسانيت منهاى اخلاق به باغ وحشى تبديل خواهد شد كه تنها قفسها مىتواند جلو
فعاليتهاى تخريبى اين حيوانات انساننما را بگيرد، نيروها به هدر خواهد رفت،
استعدادها سركوب خواهد شد، امنيت و آزادى بازيچه دست هوسبازان مىگردد و زندگى
انسانى مفهوم واقعى خود را از دست مىدهد.
اگر درست در تاريخ گذشته بينديشيم، اقوام زيادى را پيدا مىكنيم كه هر كدام
بر اثر پارهاى از انحرافات اخلاقى، شكستخورده يا بكلى نابود شدند.
چه بسيار زمامدارانى كه بر اثر نقاط ضعف اخلاقى، قوم و ملتخود را در كام
مصائب دردناكى فرو بردند، و چه بسيار فرماندهان فاسدى كه جان سربازان خود را به
خطر افكنده و بر اثر خودكامگى آنها را به خاك و خون كشيدند.
درست است كه زندگى فردى نيز بدون اخلاق، لطافت و شكوفايى و زيبايى ندارد;
درست است كه خانوادهها بدون اخلاق سامان نمىپذيرند; ولى از آنها مهمتر، زندگى
اجتماعى بشر است كه با حذف مسائل اخلاقى به سرنوشت دردناكى گرفتار مىشود كه
بدتر از آن تصور نمىشود.
ممكن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مىتوان در پرتو
عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى آن كه مبانى اخلاقى در افراد وجود
داشته باشد.
در پاسخ مىگوييم عمل به مقررات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست;
تا از درون انسانها انگيزههايى براى اجراى مقررات و قوانين وجود نداشته باشد،
تلاشهاى برونى به جايى نمىرسد.
زور و فشار، بدترين ضمانت اجرايى قوانين و مقررات است كه جز در موارد ضرورى
نبايد از آن استفاده كرد و در مقابل آن، ايمان و اخلاق، بهترين ضامن اجرايى
قوانين و مقررات محسوب مىشود.
با اين اشاره به قرآن مجيد باز مىگرديم و نمونههايى از آيات قرآن را كه
ناظر به اين مساله مهم است مورد توجه قرار مىدهيم:
1- ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن
كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون (سوره اعراف، آيه96).
2- ولاتستوى الحسنة ولاالسيئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك وبينه
عداوة كان-ه ولى حميم - ومايل-ق-ها الا الذين صبروا ومايل-ق-ها الا ذوح-ظ عظيم
(سوره فصلت، آيه34 و 35)
3- فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف
عنهم واستغفر لهم وشاورهم فىالامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب
المتوك-لين (سوره آل عمران، آيه159)
4- وما ارس-لنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها ان-ا بما ارسلتم به كافرون
(سورهسبا، آيه34)
5- وابتغ فيما اتك الله الدار الآخرة ولاتنس نصيبك من الدنيا واحسن كما احسن
الله اليك ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب المفسدين - قال انما اوتيته
على علم عندى اولم يعلم ان الله قد اهلك من قبله من القرون من هو اشد منه قوة
واكثر جمعا ولايسئل عن ذنوبهم المجرمون (سوره قصص، آيه77 و 78)
6- فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا - يرسل السماء عليكم مدرارا - ويمددكم
باموال وبنين ويجعل لكم جنات ويجعل لكم انهارا (سوره نوح، آيه10 تا 12)
7- ولو انهم اقاموا التورية والانجيل وما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من
فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم امة مقتصدة وكثير منهم ساء مايعملون (سوره مائده،
آيه66)
8- من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة ولنجزينهم
اجرهم باحسن ماكانوا يعملون (سوره نحل، آيه97)
9- ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمى
(سورهطه،آيه124)
10- ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم (سوره انفال، آيه46)
ترجمه:
1- و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند بركات
آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند، ما هم آنان
را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.
2- هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد)
همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گوئى دوستى گرم و صميمى است!
3- به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [ مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر
تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى
آنها آمرزش بطلب! و در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى
(قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد!
4- و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اين كه مترفين
آنها (كه مست ناز و نعمتبودند) گفتند: <ما به آنچه فرستاده شدهايد كافريم!»
5- و در آنچه خدا به تو داده. سراى آخرت را بطلب، و بهرهات را از دنيا
فراموش مكن! و همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن! و هرگز در زمين در
جستجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد! - (قارون) گفت: <اين ثروت را
به وسيله دانشى كه نزد من ستبه دست آوردهام!» آيا او نمىدانست كه خداوند
اقوامى را پيش از او هلاك كرده كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و
هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد) مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند!
6- به آنها گفتيم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است!
- تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد! - و شما را با اموال و
فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد!
7- و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده
[ قرآن] برپادارند، از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها معتدل و
ميانهرو هستند، ولى بيشترشان اعمال بدى انجام مىدهند.
8- هر كس كار شايستهاى انجام دهد. خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن
است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه
انجام مىدادند، خواهيم داد.
9- و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز
قيامت او را نابينا محشور مىكنيم!
10- ... و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان
نرود!
تفسير و جمعبندى
در نخستين آيه، سخن از رابطه بركات زمين و آسمان; باتقوا است، با صراحت
مىفرمايد: ايمان و تقوا سبب مىشود كه بركات آسمان و زمين به سوى انسانها
سرازير گردد; و بعكس، تكذيب آيات الهى (و بى تقوايى) سبب نزول عذابمىگردد.
(ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ولكن
كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون)
بركات آسمان و زمين، معنى وسيعى دارد كه نزول بارانها، رويش گياهان، فزونى
نعمتها، و افزايش نيروهاى انسانى را شامل مىشود.
<بركت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چيزى است، و اين واژه بر هر نعمت و
موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مىگردد; بنابراين موجودات بىبركت آنها هستند كه
ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مىشوند.
بسيارند از امتهايى كه داراى امكانات مادى فراوان هستند و منابع زيرزمينى و
روزمينى و انواع صنايع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال كه
نتيجه مستقيم فساد اخلاق است، اين مواهب براى آنها ناپايدار و فاقد بركت است و
غالبا در مسير نابودىشان به كار گرفته مىشود.
به همين دليل، آيات قرآن، از كسانى سخن مىگويد كه نعمتهاى آنها وبال و مايه
بدبختىشان شد.
مثلا، در آيه85 سوره توبه مىخوانيم: <ولاتعجبك اموالهم واولادهم انما يريد
الله انيعذبهم بها فىالدنيا وتزهق انفسهم وهم كافرون;مبادا اموال و اولادشان
مايه اعجابتو گردد، خدا مىخواهد به وسيله آن، آنها را عذاب كند و جانشان بر
آيد در حالى كه كافر باشند.»
آرى! اين نعمتها هنگامى كه با فساد اخلاق توام شود، هم مايه عذاب دنيا است،
هم موجب خسران و زيان آخرت!
به تعبير ديگر، هرگاه مواهب الهى با ايمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد
مايه عمران و آبادى و رفاه و آسايش و سعادت و نيكبختى است اين همان چيزى است كه
در آيهمورد حثبه آن اشاره شده است.
بعكس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودكامگى و هوسبازى همراه باشد، مايه
تباهى و فساد است!
در دومين آيه، طريقه بسيار مؤثر و مهمى را براى پايان دادن به كينهتوزيها و
عداوتها، ارائه مىدهد و نقش اخلاق را در برچيدن نفرتها و كينهها روشن
مىسازد، مىفرمايد: <با نيكى، بدى را دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان
گرم و صميمى شوند.» (ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك وبينه عداوة كانه ولى
حميم)
سپس مىافزايد: اين كار كار همه كس نيست، و اين بزرگوارى وسعه صدر، از هر كس
بر نمىآيد، <تنها كسانى به اين مرحله مىرسند كه داراى صبر و استقامتند، و
تنها كسانى به اين فضيلت اخلاقى نائل مىشوند، كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا
دارند!» (ومايلقها الا الذين صبروا ومايلقها الا ذوحظ عظيم)
هميشه يكى از مشكلات بزرگ جوامع بشرى، انباشته شدن كينهها و نفرتها بوده كه
وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مىكشد و همه چيز را در كام خود
فرو مىبرد و خاكستر مىكند.
حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نيكى) با آن برخورد شود، كينهها، همچون
برف در تابستان، بزودى ذوب مىشود و از ميان مىرود، و جوامع بشرى را از خطر
بسيارى از جنگها مصون مىدارد، از جنايات مىكاهد و راه را براى همكارى عمومى
هموار مىسازد.
ولى همانگونه كه قرآن مىگويد، اين كار كار همه كس نيست و بهره عظيمى از
ايمان و تقوا و تربيت اخلاقى لازم دارد.
بديهى است اگر خشونتبا خشونت پاسخ گفته شود، و سيئه با سيئه دفع گردد،
خشونتها به صورت تصاعدى بالا مىگيرد، و روز به روز دامنه آن گستردهتر مىشود
و مايه بدبختيهاى عظيمى در سطح جامعه بشرى مىگردد!
بديهى است اين امر (دفع بدى با نيكى) شرايط و حدود و استثناهايى دارد كه در
جاى خود مشروحا خواهد آمد.
در سومين آيه، از تاثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مىگويد و نشان
مىدهد يك مدير متخلق به اخلاق الهى تا چه حد در كار خود موفق است، و چگونه
دلهاى رميده را در اطراف خود جمع و متحد مىسازد، اتحادى كه مايه پيشرفت و
تكامل جامعهها است، مىفرمايد:
<از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل
بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند، آنها را عفو كن و براى آنها آمرزش الهى
بخواه، و در كارها با آنها مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى، قاطع باش و بر
خدا توكل كن چرا كه خدا متوكلان را دوست دارد! (فبما رحمة من الله لنت لهم ولو
كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر
فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوك-لين)
اين آيه تاثير عميق حسن اخلاق را در پيشرفت امر مديريت و جلب و جذب دلها و
وحدت صفوف و پيروزى و موفقيت جامعه نشان مىدهد; بنابراين، تاثير حسن اخلاق
تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمىشود، بلكه اثر وسيعى در زندگى مادى
انسانها نيز دارد.
دستورات سه گانهاى كه در ذيل آيه آمده يعنى مساله <عفو و گذشت از خطاها» و
<طلب آمرزش از پيشگاه خدا» و <مشورت در كارها» نيز در همين راستا است، چرا كه
اين خلق و خوى كه از مهربانى و تواضع سرچشمه مىگيرد سبب عفو و گذشت و استغفار
جبران خطاهاى پيشين و احترام به شخصيت و ارزش وجودى انسانها مىشود.
چهارمين آيه، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مىدهد كه هميشه و همه جا
در برابر پيامبران راستين، گروهى مترفين قيام كردند، همانها كه مست ناز و
نعمتبودند، و روح تكبر و خودخواهى تمام وجودشان را پر كرده بود، مىفرمايد:
<ما در هيچ شهر و ديارى پيامبران انذار كننده نفرستاديم، مگر اينكه مترفين
گفتند ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافريم!» (وما ارسلنا فى قرية من نذير
الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون)
سپس مىافزايد: آنها به قدرى مغرور بودند كه <گفتند اموال و اولاد ما (از
شما) بيشتر است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد» (وقالوا نحن اكثر اموالا واولادا
وما نحن بمعذبين)
اين خلق و خوى زشتسبب مىشود كه در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بايستند;
مردان حق را بكشند، و صداى حق طلبان را خاموش كنند و بذر فساد و ظلم و طغيان در
جامعهها بپاشند، و از اينجا نمونه ديگرى از تاثير اخلاق سوء، در وضع جوامع
بشرى روشن مىشود.
عجب اين كه روحيه استكبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مىشد كه از نظر تفكر نيز
گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و كثرت و وفور نعمت را دليل بر قرب خود در
درگاه الهى بپندارند كه اگر ما مقرب درگاه او نبوديم، اين همه نعمتبه ما
نمىداد! و به اين ترتيب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انكار مىكردند كه
قرآن در آيهبعد از آن، اين منطق سست و واهى را درهم مىريزد، و معيار قرب
درگاه الهى را ايمان و عمل صالح مىداند.
نه تنها مشركان ثروتمند قريش كه همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستكبر،
همين موقف را در برابر پيامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.
در پنجمين آيه، به چهره ديگرى از اين مساله رو به رو مىشويم كه داستان
<قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنىاسرائيل را بيان مىكند.
هنگامى كه آگاهان بنىاسرائيل به او نصيحت كردند كه <مال و ثروت عظيم خويش
را ابزارى براى سعادت خود و جامعهاى كه در آن زندگى مىكنى قرار ده و آن گونه
كه خدا به تو احسان كرده استبه خلق خدا نيكى كن، و راه ظلم و فساد را نپوى كه
خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وابتغ فيما اتك الله الدار الآخرة ولا تنس نصيبك
من الدنيا واحسن كما احسن الله اليك ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لايحب
المفسدين)
او با غرور و تكبر مخصوص به خود گفت: <اين ثروت عظيم را به وسيله علم و دانش
(و لياقت و كار دانىام) به دست آوردهام!» (قال انما اوتيته على علم عندى)
يعنى، نگوييد خدا به من داده است، بگوييد علم و لياقت و درايتم، به من داده
است; و سرانجام همين كبر و غرور او را به وادى هولناك انكار آيات الهى و ادامه
فساد و ظلم و همكارى با دشمنان حق و عدالت كشانيد، و در يك حادثه عجيب، او و
تمام اموالش در كام زمين فرو رفت.
و باز در اينجا مشاهده مىكنيم كه چگونه رذائل اخلاقى مىتواند چهره اشخاص
حتى جامعهها را دگرگون سازد و از رسيدن به خير و سعادت و نيكبختى باز دارد.
جالب اين كه در آيات قبل از آن مىخوانيم كه آگاهان بنىاسرائيل گفتند: <اين
همه شادى نكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمىدارد!» (اذ قال له قومه لاتفرح
ان الله لايحب الفرحي-ن)
بديهى استشاد بودن و شاد زيستن در منطق اسلام و در هيچ منطقى كار بدى نيست،
منظور در اينجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بىخبرى از خدا و شادى آميخته با
ظلم و فساد و گناه است، همان شادى كه به دنبال آن عربدههاى مستانه و سركشى و
فساد است و همه اينها بازتاب صفات زشتى است كه در درون دل لانه گزيده است.
در ششمين آيه، شكايتحضرت نوح عليه السلام را در پيشگاه خدا مىخوانيم كه در
لابهلاى آن اشارات پر معنايى به تاثير اعمال آدمى - و خلق و خوهايى كه پشتوانه
اين اعمال است - در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مىفرمايد: <بارالها!
من به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد (و از مركب غرور و نخوت فرود
آييد و از گناهان خويش و كفر و عناد و لجاج توبه كنيد!) كه او بسيار آمرزنده
است - تا بارانهاى پربركت آسمان را پىدرپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و
فرزندان فراوان يارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان بگذارد.»
(فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا - يرسل السماء عليكم مدرارا - ويمددكم
باموال وبني-ن - ويجعل لكم جنات ويجعل لكم انهارا)
و در ادامه اين آيات، سرپيچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را
بر مىشمرد، كه سرچشمه اصلى گناهان آنها بود.
ممكن است آنچه در بالا آمده به عنوان يك رابطه معنوى و الهى در ميان ترك
گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسير شود، ولى هيچ مانعى ندارد كه اين پيوند
و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى، لذا در جاى ديگر از قرآن
مجيد مىخوانيم:
<ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ايدى الناس; فساد در خشكى و دريا به
خاطر كارهايى كه مردم انجام دادهاند آشكار شده است.» (سوره روم، آيه41)
همين معنىدر سورههود بهشكلديگرى آمدهاست كهاز زبان پيامبراسلام صلى
الله عليه و آله خطاب به مشركان مكه مىفرمايد: <دعوت من اين است كه از
پروردگار خويش آمرزش بطلبيد و استغفار كنيد، و به سوى او باز گرديد، تا مواهب
نيكو در مدت معينى در اختيار شما بگذارد! (واناستغفروا ربكم ثم توبوا اليه
يمتعكم متاعا حسنا الى اجل مسمى) (سورههود، آيه3)
بىشك بخشش <متاع حسن» تا سرآمد معينى، اشاره به مواهب مادى زندگى دنيا است
كه در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشتبه سوى خدا و تخلق به اخلاققرار
داده شده است.
شك نيست كه صفات زشتسرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در
جامعه و از هم گسيختگى رشته وحدت و اتحاد و دوستى و برادرى و اعتماد در ميان
آنها است و همين امر سبب عقبماندگى در مسائل عمران و آبادى و توسعه اقتصادى و
سلامت نفوس و رفاه مادى و تكامل معنوى مىشود.
در هفتمين آيه، اشاره به وضع اهل كتاب و طغيان و سركشى آنها كرده،
مىفرمايد: <اگر اهل كتاب تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان
نازل شده است را بر پادارند (و تقوا پيشه كنند و عمل صالح به جا آورند) از
آسمان و زمين روزى خواهند خورد، (ولى) گروه اندكى از آنها ميانه رو هستند (و از
افراط و تفريط بر كنارند) اما اكثريت آنها اعمال بدى دارند! (ولو انهم اقاموا
التورية والانجي-ل وما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم ومن تحت ارجلهم منهم
امة مقتصدة وكثير منهم ساء مايعملون)
باز در اينجا رابطه و پيوند نزديك را در ميان اعمال صالح و تقوا از يكسو، و
نزول بركات زمين و آسمان را از سوى ديگر، مشاهده مىكنيم; اين رابطه مىتواند
هم جنبه روحانى داشته باشد و هم طبيعى، و در حقيقت هر دو آنها است.
آرى، فيض الهى محدود نيست! اين ما هستيم كه بايد با تحصيل قابليت و
شايستگيها خود را به آن منبع پرفيض متصل سازيم; ولى افراط و تفريطها و انحراف
از جاده اعتدال، آسمان و حيات و زندگى را براى انسانها تيره و تار ساخته و
آرامش را بر چيده است!
جنگهاى ويرانگر، نفوس انسانى و سرمايههاى معنوى و مادى را تحليل مىبرد، و
محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مىدهد.
جمله وما انزل اليهم من رب-هم همه كتب آسمانى حتى قرآن مجيد را شامل مىشود،
چرا كه در واقع اصول همه آنها يكى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تكامل و
پيشرفت جامعه اسلامى، دستورات والاترى نازل شده است.
در هشتمين آيه، به تعبير تازهاى برخورد مىكنيم و آن پيوند و ارتباط حيات
طيبه (زندگى پاك و پاكيزه) با اعمال صالح (و صفاتى كه سرچشمه آن اعمال است)
مىباشد، مىفرمايد: <هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن استخواه مرد
باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مىبخشيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه
انجام داده اند خواهيم داد!» (من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه
حيوة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون)
در آيات گذشته، بيشتر تاثير اخلاق در جنبههاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در
حالى كه ظاهر آيهمورد بحث، بيشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مىكند، لذا مىگويد
هر فرد از انسانها مرد باشد يا زن، داراى ايمان و عمل صالح باشد، صاحب حيات
طيبه خواهد بود.
در اين آيه، هيچ اشارهاى به اين كه منظور منحصرا <حيات طيبه» در قيامت است
وجود ندارد، بلكه بيشتر اشاره به <حيات طيبه» دنيا يا مفهوم عامى كه دنيا و
آخرت را شامل بشود، دارد.
حيات طيبه چيست؟
در اينكه منظور از حيات طيبه (زندگى پاكيزه) در اينجا چيست؟ مفسران
تفسيرهاى متعددى ذكر كردهاند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت
و رضا به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفيق بر اطاعت
فرمان الهى، تفسير كردهاند. و بعضى هرگونه پاكيزگى از آلودگيها، ظلمها،
خيانتها، عداوتها، اسارتها و ذلتها و طهارت و پاكيزگى و رفاه و آسايش را در
مفهوم آن مندرج دانستهاند; ولى با توجه به جمله ولنجزينهم اجرهم كه ناظر به
پاداش آخرت است، بيشتر به نظر مىرسد كه <حيات طيبه» اشاره به زندگى پاكيزه
اين دنيا باشد.
در نهمين آيه از آيات مورد بحث، اعراض از ياد خدا و حالت غفلت و بىخبرى را
سرچشمه <معيشت ضنك» (زندگى تنگ و سخت) مىشمرد و مىفرمايد: <هر كس از ياد من
روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور
مىكنيم.» (ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمى)
مىدانيم ياد خدا و توجه به اسماء و صفات والاى او كه ذات پاكش منبع تمام
كمالات، بلكه كمال كل فى الكل است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و
او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزديكتر مىسازد، و
اين خلق و خوى او كه سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و
آسان و پاك و پاكيزه مىكند; و بعكس، اعراض و روى گردانى از ذكر خدا، او را از
اين منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شياطين نزديك مىكند; و همان،
سبب معيشت ضنك مىشود و زندگى مرگبار در انتظار او مىباشد; و اين يكى ديگر از
آيات قرآنى است كه با صراحت رابطه اخلاق و ايمان را با وضع زندگى فردى و
اجتماعى انسانها آشكار مىسازد.
جمعى از مفسران يا ارباب لغت، <معيشت ضنك» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از
كسب حرام تفسير كردهاند، چرا كه چنين زندگى سرچشمه ناراحتيهاى فراوان است.
و به گفته بعضى ديگر از مفسران، افراد بىايمان معمولا داراى حرص شديد، و
عطش مادى پايانناپذير و بيم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نكوهيده
ديگرى از اين قبيل هستند كه آنها را در جهنمى سوزان - على رغم امكانات گسترده
مادى - فرو مىبرد.
نابينايى آنها در قيامت نيز نتيجه يا تجسمى از نابينايى آنها در دنيا است كه
چشم بر هم نهادند و راه حق و سعادت را نديدند، و در ظلمات شهوات مادى فرو
رفتند.
شرح بيشتر درباره اين نكته در پايان اين بخش خواهد آمد.
در دهمين آيه، به يكى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع - كه موجب فرو
ريختن و ويران شدن پايههاى وحدت و بر باد رفتن قوت و قدرت است - اشاره كرده،
مىفرمايد: <نزاع و كشمكش نكنيد كه سست مىشويد و قدرت و شوكتشما از ميان
مىرود» (ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم)
بديهى است منازعات و اختلافات و كشمكشها همواره زاييده يك سلسله خلق و خوهاى
رذيله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربينى، حرص و كينه
و حسد و مانند اينها هر يك از سرچشمههاى نزاع محسوب مىشود، و نتيجه آن فشل و
سستى و بر باد رفتن عزت و شوكت است.
جالب اين كه، قرآن در اينجا تعبير به تذهب ريحكم مىكند.
<ريح» در اصل به معنى <باد» است و بطور كنايه در <قدرت و قوت و غلبه» به
كار مىرود، و شايد اين معنى از آنجا به وجود آمده كه وزيدن باد به پرچم قوم و
ملتى، كنايه از قوت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراين مفهوم جمله بالا چنين
مىشود كه اگر اختلاف كنيد قدرت و قوت و عظمتشما از بين خواهد رفت.
يا از اين نظر كه وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن كشتيها و رفتن به سوى
مقصد بوده.
نويسنده <التحقيق» مىگويد: در ميان روح و ريح، رابطهاى است، روح به معنى
جريان روحانى ماوراء ماده است، و ريح به معنى جريان در ماده است.
در پارهاى از موارد، <ريح» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: <انى لاجد
ريح يوسف لولا ان تفندون». (سوره يوسف، آيه94)
بنابراين، ممكن است، معنى جمله اين باشد كه افراد و اقوام با نفوذ رائحه
آنها در جهان پخش مىشود، ولى اگر اختلاف كنيد، نفوذ خود را در جهان از
دستخواهيد داد.
و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل،
كينهتوزى و غير آن) تاثير آن در زندگى انسانها و عقبافتادگى اجتماعى، غير
قابل انكار است; و از اينجا پيوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها
روشن مىشود.
نتيجه
از آيات بالا بخوبى استفاده مىشود كه هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر
جنبههاى معنوى و اخروى، تاثير عميقى در زندگى مادى و دنيوى انسانها دارد; به
همين دليل، نبايد تصور كرد كه مسائل اخلاقى يك سلسله مسائل فردى و شخصى است، و
چيزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است; بلكه بعكس، رابطه بسيار قوى و نزديك با
آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امكانپذير نيست.
به تعبير ديگر، مردمى كه مىخواهند در يك جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه
توام با مسالمت و همكارى نزديك داشته باشند لااقل بايد به آن حد از رشد اخلاقى
برسند كه حقايق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فكرى، روحى و عاطفى
درك كنند.
چرا كه انسانها در جهات مختلف با يكديگر متفاوتند; به همين، دليل هرگز
نمىتوان انتظار داشت كه ديگران در همه چيز از ما پيروى كنند، بلكه بايد در حفظ
اصول مشترك كوشيد، و اختلاف سليقهها و انديشهها را با گذشت و اغماض و سعه صدر
و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذيرا شد.
حتى دو نفر نمىتوانند براى يك مدت طولانى همكارى نزديك با همديگر داشته
باشند مگر اين كه از اصول اخلاقى - كه يك نمونهاش در بالا آمد - برخوردار
باشند.
بديهى است آمادگيهاى اخلاقى كه براى هضم نقاط اختلاف و رسيدن به وحدت و قدرت
و عظمت لازم است، چيزى نيست كه با گفتگو به دست آيد، بلكه نيازمند به تهذيب
نفوس و تعليم و تربيت كافى است كه موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد.
رابطه زندگى مادى با مسائل اخلاقى در روايات اسلامى
آنچه در بالا از آيات قرآن مجيد در اين زمينه استفاده كرديم، در روايات
اسلامى نيز بازتاب گستردهاى دارد كه حاكى از تاثير عميق صفات اخلاقى در زندگى
فردى و اجتماعى انسانها است كه در ذيل به قسمتى از اين احاديث پرمعنى اشاره
مىشود:
1- در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: <فى سعة الاخلاق كنوز
الارزاق; گنجهاى روزيها، در اخلاق خوب و گسترده، نهفته شده است!» (1)
2- در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: <حسن الخلق يزيد
فىالرزق; حسن خلق، روزى را زياد مىكند!» (2)
3- در حديث ديگرى از على عليه السلام درباره تاثير حسن اخلاق در جلب و جذب
مردم به استحكام رابطه دوستى در ميان آنها چنين آمده است:
<من حسن خلقه كثر محبوه وآنست النفوس به; كسى كه اخلاقش نيكو باشد، دوستانش
فراوان مىشوند و مردم به او انس مىگيرند.» (3)
4- باز در حديث ديگرى از امام ششم، امام صادق عليه السلام اين معنى با
صراحتبيشترى آمده، مىفرمايد:
<ان البر وحسن الخلق يعمران الديار ويزيدان فى الاعمار; نيكوكارى و حسن
اخلاق، خانهها (و شهرها) را آباد و عمرها را زياد مىكند!» (4)
شك نيست كه عمران و آبادى در سايه اتحاد و صميميت و همكارى در ميان قشرهاى
جامعه به وجود مىآيد، و آنچه باعث تحكيم اين امور شود، از عوامل مهم عمران و
آبادى خواهد بود.
طول عمر نيز مولود آرامش فكر و آسودگى خيال و جلوگيرى از فقر و همكارى و
همبستگى اجتماعى است و اين امور در سايه اخلاق به دست مىآيد.
5- در همين رابطه، در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده
است كه فرمود: <حسن الخلق يثبت المودة; اخلاق خوب پيوند محبت و دوستى را محكم
مىكند.» (5)
و نيز در احاديث متعددى درباره تاثير سوء خلق در ايجاد نفرت اجتماعى و
پراكندگى مردم، و تنگى معيشت و سلب آرامش و آسايش مطالب فراوانى آمده است; از
جمله:
6- در حديثى از على عليه السلام مىخوانيم: <من ساء خلقه ضاق رزقه; كسى كه
اخلاقش بدباشد، روزى او تنگ مىشود!» (6)
7- و نيز از همان حضرت آمده است كه فرمود: <من ساء خلقه اعوزه الصديق
والرفيق; كسى كه بد اخلاق باشد دوستان و رفيقان او پراكنده مىشوند و او را رها
مىكنند» (7)
8- باز از همان حضرت آمده است: <سوء الخلق نكد العيش وعذاب النفس; اخلاق بد
موجب سختى و تنگى زندگى و ناراحتى روح و وجدان مىشود.» (8)
9- از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيدند: <من ادوم الناس غما; چه كسى غم و
اندوهش از همه بيشتر است؟» قال عليه السلام: <اسوئهم خلقا! فرمود: كسى كه از
همه اخلاقش بدتر است!» (9)
10- و بالاخره در حديثى مىخوانيم كه لقمان حكيم به فرزندش چنين نصيحت
مىكرد: <اياك والضجر وسوء لخلق وقلة الصبر فلايستقيم على هذه الخصال صاحب;
از بىحوصلگى و سوء خلق و كم صبرى بپرهيز كه با داشتن اين صفات بد، دوستى
براى تو باقى نمىماند!» (10)
1- بحار، ج 75، ص53.
2- بحار، ج 68، ص396.
3- غررالحكم.
4- بحار، ج 68، ص 395.
5- بحار، ج 74، ص 148.
6- غررالحكم.
7- و 8- غررالحكم.
9- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 338 (چاپ قديم).
10- بحار، ج 10، ص419.