جامع السعاده چاپ تهران سنگى صفحه 628 - روايتى از حضرت صادق نقل كرده كه بر اكثر
آنچه درباره اسرار حج گذشت و عده اى از آداب ديگر كه ذكر نشد، دلالت دارد و مادر
اينجا تيمنا و تبركا آنرا نقل و ترجمه مى كنيم : قال (عليه
السلام) اذا اردت الحج فجرد قلبك لله من كل شغل شاغل و كل حجال حاجب و فوض امورك
كلها الى خالقك و توكل عليه فى جميع ما يظهر من حركاتك و سكناتك و سلم لقضائه و
حكمه و قدره و ودع الدنيا و الراحلة و الخلق و اخرج من حقوق يلزمك من جهة المخلوقين
و لاتعتمد على زادك و راحلتك و اصحابك و قوتك و شبابك و مالك مخافة ان يصير ذلك
عدوا و وبالا فان من ادعى رضا الله و اعتمد على ماسواه صيره عليه و بالا و عدوا
ليعلم ان ليس له قوة و حيلة ولا لا حدالا بعصمة الله و توفيقه فاستعد استعداد من
لايرجو الرجوع و احسن الصحبة و راع اوقات فرايض الله و سنن نبيه و ما يجب عليك من
الادب و الاحتمال و الصبر و الشفقه و السخاء ثم اغسل بماء التوبه الخالعة ذنوبك و
البس كسوة الصدق و الصفاء و الخضوع و الخشوع و احرم من كل شى ء يمنعك عن ذكر الله و
يحجبك عن طاعته و لب بمعنا اجابة صادقه صافية زاكية لله تعالى فى دعوتك متمسكا
بالعروة الوثقى و طف بقلبك مع الملائكه حول العرش كطوافك مع المسلمين بنفسك حول
البيت و هرول هرولة من هواك و تبرء من حولك و قوتك و اخرج من غفلتك و زلاتك بخروجك
الى منى و لايتمن مالايحل لك و لا تستحقه و اعترف بالخطايا بعرفات وجدد عهدك
عندالله بحدانيته و تقرب اليه و اتقه بمزدلفة و اصعد بروحك الى الملاء الاعلى
بصعودك على الجبل و اذبح حنجرة الهوى و الطمع عند الذبيشة و ارم الشهوات و الخساسة
و الدنائة و الذميمة عند رمى الجمرات واحلق العيوب الظاهرة و الباطنة بحلق شعرك و
ادخل فى امان الله و كنفه و سره و كلائته من متابعة مرادك بدخول الحرم و دخول البيت
متحققاء لتعظيم صاحبه و معرفة جلاله و سلطانه و استلم الحجر رضاءا بقسمته و خضوعا
لعزته ودع ماسواه بطواف الوداع واصف روحك و سرك للقائه يوم تلقاه بوقوفك على الصفا
و كن بمرائى من الله تقيا نقيا اوصافك عند المروة و استقم على شرط حجك هذه وفاء
عهدك الذى عاهدت به مع ربك و اوجبته له الى يوم القيامة و اعلم بان الله تعالى لم
يفرض الحج و لم يخصه من جميع الطاعون بالاضافة الى نفسه لقوله تعاى و لله على الناس
حج البيت من استطاع اله سبيلا و لاشرع نبيه سنة فى خلال المناسك على ترتيب ماشرعه
الا للاستعداد و الاشارة الى الموت و القبر و البعث و القيامة و فصل بيان السابقة
من الدخول فى الجنة اهلها و دخول النار اهلها بمشاهدة مناسك الحج من اولها الى
آخرها لاولى الالباب و اولى النهى .
حضرت صادق فرمود: چون قصد حج كردى ، قلبت را براى خدا خالى كن از هر شغلى كه آن را
فراگيرنده است و از هر پرده اى كه آن را پوشانده است و امورت را تماما بخالقت
واگذار و در تمام آنچه از حركت ها و سكون هايت رخ مى دهد بر او توكل و اعتماد كن و
براى قضا و حكم و قدرش تسليم باش و از دنيا و مردمان آن وداع كن و از حقوقى كه بر
گردنت از مدرمان است با ادا كردن ، بيرون آى و بر زاد و وسيله سوارى و ياران و قدرت
و جوانى و مالت ، اعتماد مكن زيرا ممكن است اينها دشمن و وبال بر گردن تو گردند نه
ياور تو چه هر كس مدعى خواستارى خشنودى خدا باشد و بر غير او اعتماد كند خدا آن غير
را وبال گردنش و دشمنش مى گرداند تا از اين فكر شرك آميز متنبه شود و بداند كه نه
براى او و نه براى كسى و چيز ديگر توانائى و وسيله اى جز به حفظ خدا و توفيق او،
وجود دارد. پس براى سفر، مهيا شو همانند مهيا شدن كسى كه اميد بازگشت را ندارد و در
مسافرت با ياران نيكو رفتار كن و كاملا مراعات كن وقت هاى نمازهاى يوميه و سنت هاى
نبى اكرم و آنچه را كه بر تو واجب است از مودب بودن و تحمل نمودن سختى ها و شكيبا و
مهربان و سخاوتمند بودن . سپس غسل كن با آب توبه اى كه گناهانت را بريزد و بپوش
لباس راستى و صفا و فروتنى و پروا داشتن را و احرام به بند از هر چيزى كه تو را از
ياد خدا باز مى دارد و از پيرويش مانع مى شود و تلبيه بگو ولى لبيك تو اجابت
صادقانه و صافى و خالص و پاكيزه اى براى خدا در دعوتش (براى حج) باشد در حالى كه
چنگ افكننده اى به ريسمان محكم خدا و طواف بده به قلب و باطنت همراه با ملائك بدور
عرش خدا همانطور كه طواف مى دهى به نفس و ظاهرت با مسلمانان بدور خانه كعبه و خارج
شو از حول و قوت خود و درآى از فراموشى و لغزشهايت با در آمدنت به منى و هيچگاه
آرزوى آنچه براى تو حلال نيست و استحقاق آنرا ندارى مكن و به اشتباهاتت اعتراف كن
در عرفات و با خدايت در اقرار به وحدانيتش تجديد پيمان كن و به او تقرب جوى و برايش
تقوا پيشه نما در مشعر الحرام و روحت را بسوى عرش نشينان حق (انبياء و اولياء و
ملائكه مقرب) پروازده با بالا رفتنت به كوه و گلوى هواى نفس و آز را هنگام ذبح ،
قطع نما شهوتها را خست و پستى و بدى را از خود هنگام افكندن سنگ ريزه در منى ، بدور
افكن و عيب هاى ظاهرى و باطنى را با تراشيدن مويت از خود بزداى با ورود در حرم و
خانه خدا، در امان ، حفظ ، حمايت ، پوشش و يارى خدا درآى و از پيروى خاسته هاى
نفسانيت در حالى كه به تمام جود عظمت صاحب خانه و جلالت و تسلط او را باور دارى ،
بيرون آى و آزاد شو و براى ابراز خوشنودى از قسمت خدا و اعلان كرنش و فروتنى در
برابر بزرگواريش ، دستت را به روى حجر الاسود بكش و ماسواى خدا را با انجام طواف
وداع ، ترك كن و با وقوف و ايستادن بر صفا، روحت و باطنت را براى ملاقات با خدا در
روزى كه او را ملاقات مى كنى ، از كدورتها و چركينيها، جلا ده و با رسيدن به مروه ،
خود را در ديدگاه خدا تقوا پيشه و پاكيزه از گناهان و عيب ها، گردان و به عهدى كه
با پروردگارت نمودى و براى او بر خود لازم نمودى تا روز قيامت پايدار باش و بدان كه
خداى تعالى واجب نكرده حج را و مخصوص ننموده آن را از ميان همه طاعت ها و عبادتهايش
به اضافه دادن بخود در اين آيه كريمه "براى خداست بر عهده مردمانى كه توانائى مالى
و جسمى دارند، حج بيت الله نمايند" و تشريع نكرده پيامبرش سنتى را در لابلاى مناسك
و اعمال حج با ترتيب خاصى كه قرار داده ، مگر براى مهيا نمودن و اشاره كردن به
احوال مردن ، قبر، برانگيخته شدن و هنگامه قيامت ، و تشريح و توضيح دادن ورود اهل
بهشت را در بهشت و دخول اهل آتش را در آتش . با ملاحظه مناسك و اعمال حج از ابتداء
تا آخرش براى صاحبان مغزها و دارندگان عقلها
و علاوه بر تمام اين سازندگى هاى فردى و مصالح شخصى كه در اين عبادت جامع است ،
سازندگى ها و مصالحى اجتماعى نيز بر آن مترتب مى شود كه اينك بعضى از آنها را
يادآور مى شويم : اين سفر مقدس سبب مى شود گروه هائى كه از محيطهاى اسلامى بسوى
كعبه ميروند، شهرها و منطقه هاى اسلامى مسير خود را از نزديك به بينند و از مشكلات
و احتياجات آنها كسب اطلاع نمايند و همه در ايام حج در مكه ، عرفات ، مشعر و منى ،
در يك مجمع عظيم جمع شوند و اطلاعاتشان را از شهرها و مملكت هايشان و نيز از شهرها
و مملكتهاى ميان راه را بهم انتقال دهند و محافل بزرگ مشورتى و كنفرانس هائى بين
المللى براى راه يابى در تامين احتياجات و رفع مشكلات تمام قلمرو عظيم اسلامى و
بلكه انسان بر پا نمايند و در از ميان برافكندن نارسائى ها، ستم ها، تجاوزها و
فسادهاى محيطهاى خود و بلكه محيطهاى تمام انسانها و بلكه محيط زيست تمام جانداران
از هم كمك گيرند و بيارى هم شتابند و با هم همكارى نمايند.
فصل چهل و دوم
صون حديث (نگهدارى خبر) و ضد آن نميمه (سخن چينى) دو لشگر ديگر براى عقل و
جهلند كه در اين روايت شريف ذكر شده اند مقصود از صون حديث ، نگهدارى سخن كسى است
كه درباره ديگرى گفته كه رسانيدنش به او ميانشان ايجاد اختلاف مى كند و ضدش نميمه
(سخن چينى) رسانيدن سخن كسى است كه درباره ديگرى گفته به آن ديگرى به قصد اختلاف و
جنگ افروزى و فرق نمى كند كه اين رسانيدن با گفتار باشد يا نامه صورت گيرد و يا با
كنايات و اشارات و دادن علامت ها انجام گيرد و خيلى روشن است كه "صون حديث " از
كمان و راز دارى ، اخص است چه راز دار كسى است كه از نقل خبرى كه شنيده احتراز كند
حتى اگر نقل آن موجب اختلاف افكنى هم نشود و قهرا ضدش نميمه هم اخص از افشاء و ترك
راز دارى است چه تنها آن افشاى راز، نمامى است كه موجب پيدايش اختلاف ميان دو طرف
گردد.
نمامى و آتش افروزى ميان افراد، از پسترين اعمال قبيح است و عاملان آن نزد همگام
حتى پيش كسى كه نزدش خبر چينى كرده ، خوار و بى مقدار است و عملشان گناه كبيره است
و در قرآن كريم و روايات بسيارى مورد نهى و نكوهش شديد و مذمت و تهديد واقع شده كه
نمونه اى از آنها را ذكر و ترجمه مى نمائيم .
سوره قل آيه 11، همازمشاء بنميم پيروى مكن بسيار عيب
كننده مردمان و بسيار آمد و شد كننده در ميان آنها براى سخن چينى را
وسائل الشيعه جلد 8، صفحه 616، روايت 1 - از حضرت صادق از نبى اكرم رايت كرده كه
فرمود: الا انبئكم بشراركم ؟ قالوا بلى يا رسول الله قال :
المشاون بالنميمة المفرقون بين الاحبة الباغون للبراء المعايب مى خواهيد شما
را به بدترين افراد در ميان شما آگاه كنم ؟ عرض كردند بلى يا رسول الله فرمود:
كسانى كه در آمد و شد براى سخن چينى و خبركشى هستند كسانى كه ميان دوستان جدائى
افكننده اند كسانى كه تجاوز كننده اند نسبت به بى عيبان .
اين روايت با سندهاى متعدد روايت شده است .
مصدر مذكور روايت 2 - از حضرت باقر روايت كرده كه فرمود:
الجنة محرمة على القتاتين المشائين بالنميمة بهشت حرام شده بر سخن چينان
رونده براى سخن چينى و اختلاف افكنى .
مصدر مذكور روايت 4 - از ابوذر نقل كرده كه گفت نبى اكرم در وصيتش به من فرمود:
يا اباذر لايدخل الجنة القتات قلت يا رسول الله ما القتات
قال النمام يا اباذر صاحب النميمة لا يستريح من عذاب الله فى الاخرة الخ اى
اباذر قتات داخل بهشت نمى شود. خدمتش عرض كردم قتات چه كسى است ؟ پاسخ داد: سخن چين
اى اباذر سخن چين هيچگاه از عذاب خدا در آخرت خلاصى ندارد.
مصدر مذكور روايت 6 - از رسول اكرم نقل كرده كه در خطبه اى فرمود:
و من مشى فى نميمة بين اثنين سلطه الله عليه فى قبره نارا
تحرقه الى يوم القيامة و اذا خرج من قبره سلطه الله عليه تنينا اسودينهش لحمه حتى
يدخل النار و هر كسى در سخن چينى اى ميان دو كس راه افتد، خداى تعالى بر او
در قبرش آتشى را مسلط مى نمايد تا روز قيام و چون از قبرش در روز قيامت بيرون آيد
مارى سهمگين و سياه را بر او مسلط مى كند كه او را بگزد تا داخل در آتش گردد.
مصدر مذكور روايت 7 - از حضرت صادق روايت كرده كه فرمود: لا
يدخل الجنة سفاك الدم و لامدمن الخمر و لامشاء بنميمة بسيار ريزنده خون بى
گناه معتاد بر شراب و خبر چين هرگز داخل بهشت نمى شوند.
اين روايت هم بسندهاى متعدد با تغييراتى نقل شده است .
پس نمامى و سخن چينى از پسترين و تباهى انگيزترين گناهان است و انسان با تامل در
تبعات ناهنجار آن حتى نسبت بخودش و يا مطالعه در روايات مذكور و امثالش هيچگاه بر
آن اقدام نمى نمايد و بر عكس در صدد اصلاح ميان مردمان بر مى آيد و اختلافات و
كدورتهاى آنها را حتى با نقل كلمات نيكو و تعريف هائى از يكى به ديگرى اگر چه از او
نشنيده باشد، مرتفع مى نمايد و انس و الفت ميانشان برقرار مى كند و براى اين كار در
ميان مردمان به خير خواهى ، نيك نفسى و نيك رفتارى شناخته مى شود و نزد خداى تعالى
داراى پاداشهاى ارزشمندى مى گردد. و اينك نمونه اى از رواياتى كه در فضل و ثواب
چنين افرادى رسيده ، نقل و ترجمه مى نمائيم :
اصول كافى جلد 2، صفحه 209، روايت 1 - از حضرت صادق روايت كرده كه مى فرمود:
صدقة يحبها الله اصلاح بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم
اذا تباعدوا كار خوب كه خداى تعالى آنرا دوست دارد، اقدام بر ايجاد صلاح
ميان مردمان است چون ميانشان فساد رايج شود و نزديكى در افكندن در ميان دلهاى آنان
است چون دلهايشان از هم دور شود.
مصدر مذكور روايت 3، از آن حضرت روايت كرده : اذا راءيت بين
اثنين من شيعتنا منازعة فافتدها من مالى چون ديدى ميان دو نفر از پيروان ما
نزاع است پس با مصرف كردن از مال من ، ميانشان سازش ده .
مصدر مذكور روايت 5، از آن حضرت روايت كرده : المصلح ليس
بكاذب شخصى كه ميان دو كس يا دو گروه ميخواهد اصلاح كند و در اين راه مجبور
به دروغ گفتن شود، دروغگو حساب نمى شود و در دروغ گفتنش علاوه بر آنكه گناه كار
نيست داراى اجر و ثواب است .
وسائل الشيعه جلد 8 صفحه 578 - روايت 1 - از حضرت صادق از آباء گراميش نقل كرده كه
رسول اكرم در وصيت هايش به اميرمومنان فرمود: يا على الله
احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد الخ اى على خدا دوست دارد
دروغگوئى را در راه سازش دادن ميان افراد و دشمن دارد راستگوئى را در راه اختلاف
افكندن فساد انگيزى ميان افراد.
مصدر مذكور روايت 6، از آن حضرت نقل كرده : الكلام ثلاثه صدق
و كذب و اصلاح بين الناس قيل له جعلت فداك ما الاصلاح بين الناس قال تسمع من الرجل
كلاما يبلغه فتخبث نفسه فتقول سمعت من فلان قال فيك الخير كذا و كذا خلاف ما سمعت
منه گفتار سه گونه است راست ، دروغ ، و اصلاح ميان مردمان . پرسش شد معناى
اصلاح ميان مردمان چيست ؟ پاسخ داد: از كسى درباره كسى كلامى مى شنوى كه اگر به او
برسد از گوينده دل چركين مى شود و سپس نزد آن ديگرى مى روى و برخلاف آنچه از او
شنيده اى مى گوئى فلان كس درباره تو چنين تعريفها و خوبى هائى را گفته .
جامع السعاده صفحه 343 - از نبى اكرم روايت كرده : افضل
الصدقة اصلاح ذات البين با فضيلت ترين خيرات و مبرات ، اصلاح ميان دو طرف
نزاعها و اختلافهاست .
و نيز از آن حضرت روايت كرده : كه الكذب مكتوب الا ان يكذب
الرجل فى الحرب فان الحرب خدعة او يكذب بين اثنين فيصلح بينهما الخ هر
دروغگوئى اى نوشته مى شود و داراى عقوبت است جز دروغ گفتن در جنگ با دشمنان خدا
زيرا يكى از تاكتيك هاى پيروزى در جنگ ، خدعه كردن است و جز دروغ گفتن براى بر قرار
كردن صلح و سازش ميان دو نفر كه با هم اختلاف و نزاع دارند.
بر والدين و ضد آن عقوق ، دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند كه در اين روايت شريفه ذكر
شده اند و مقصود از بر والدين ، احسان كردن و نيكو رفتار نمودن با پدر و مادر است
چنانكه ضدش عقوق ، بدرفتارى كردن با آن دو و ضايع كردن حقوقشان است .
پدر و مادر كه مبدء نزديك پيدايش اولادند، در نزد عقل و در تمام مكاتب اجتماعى نسبت
به فرزندانشان داراى حقوقى هستند كه لازم است مراعات آن حقوق را بنمايند و در صورتى
كه آن حقوق را رعايت نكنند و يا خداى نخواسته نسبت به آنها بى ادبى و بدرفتارى
نمايند در نزد عقل و در تمام مكاتب اجتماعى مورد نكوهش و مذمت واقع مى شود. در آيات
و روايات بسيارى ، رعايت حقوق و احسان نمودن به پدر و مادر، مورد فرمان و سفارش
اكيد واقع شده و حتى در قرآن كريم در چند مورد سفارش درباره ايشان با سفارش درباره
خدا و اعتقاد به وحدانيتش هم رديف قرار داده شده و نيز از ضايع كردن حقوق آنان
اسائه ادب به ايشان نهى شده و چنين رفتارى شديدا مورد نكوهش و تهديد واقع گشته است
كه اينك نمونه اى از آن آيات و روايات را نقل و ترجمه مى نمائيم :
سوره بقره آيه 83 - لا تعبدون الا الله و بالوالدين احسانا
جز خدا را پرستش مكنيد و به پدر و مادر احسان و نيكوئى نمائيد.
سوره نساء آيه 36 واعبدوا الله و لاتشركوا به شيئا و
بالوالدين احسانا پرستش كنيد خدا را و چيزى را شريك و انباز او قرار مدهيد و
به پدر و مادر خود، احسان و نيكى نمائيد.
سوره انعام آيه 151 قل تعالوا اتل ماحرم ربكم عليكم
الاتشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا اى پيامبر به مردمان بگو: نزد من آئيد
تا آنچه پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما باز گو كنم و آن اين است كه چيزى را
شريك او ندانيد و به پدر و مادرتان احسان و نيكى كنيد.
سوره لقمان آيه 14 و وصينا الانسان بوالديه حملته امه و هنا
على و هن و فصاله فى عامين ان اشكر لى وللوالديك الى المصير و سفارش كرديم
انسان را درباره پدر و مادرش چه مادرش مدتى او را در شكمش حمل كرد در صورتى كه
دائما سستى و ضعف او رو به افزايش بود و دو سال او را شير داد. و سفارش كرديم او را
كه براى من و براى پدر و مادرت شكرگزار و بدان كه بسوى من است بازگشت همه .
سوره اسراء آيه 23 - وقضى ربك الاتعبدوا الا اياه و
بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و
لاتنهرهما و قل لهما قولا كريما - و اخفض لها جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما
كما ربيانى صغيرا و بر شما حتم كرده پروردگارتان كه پرستش مكنيد جز او را و
به پدر و مادرتان احسان و نيكوئى نمائيد. اگر برسد نزد تو يكى از آنها و يا هر دو
به پيرى (قهرا در آن حالت همانند اطفال كم حوصله و بهانه گير شدند) پس (هيچگاه از
زندگى با آنها بتنگ ميا و) به آنها مگو كوچك ترين كلمه بد "مانند اف " را و سئوال
آنان را به درشتى جواب مده و با آنان با مدارا و نرمش گفتگو كن - و بال رحمتت را
برايشان بگستران و نسبت به آنان با كمال فروتنى رفتار كن و بگو پروردگار من آنها را
مورد رحمت و بخشايش قرار ده همانطور كه مرا در كوچكى پرورش دادند.
اصول كافى جلد 2، صفحه 158، روايت 2 - از حضرت صادق نقل كرده : مردى نزد نبى اكرم
آمد و از حضرتش خواستار شد كه به او سفارشى نمايد و آه حضرت فرمود:
لاتشرك بالله شيئا و ان حرقت بالنار و عذبت الا و قلبك مطمئن
بالايمان و والديك فاطعمها و برهماحيين او ميتين الخ براى خدا چيزى را شريك
قرار مده اگر چه با آتش سوزانيده شوى و مورد شكنجه و عذاب قرار گيرى مگر آنكه در
ظاهر بخاطر تقيه بزبان اظهار شرك كنى و قلبت در ايمان راسخ باشد. مراعات كن پدر و
مادرت را پس اطاعت كن آن دو را و به آنها نيكوئى كن خواه زنده باشند و خواه مرده
(كه در اين صورت نيكى كردن به آنها با انجام اعمال صالح و انفاق بقصد آنها، انجام
مى گيرد).
مصدر مذكور روايت 4، از منصوربن جازم نقل كرده كه گفت از حضرت صادق سئوال كردم كدام
يك از عملها با فضيلتر است ؟ در پاسخ فرمود: الصلاة لوقتها و
بر الوالدين و الجهاد فى سبيل الله نماز در وقتش و نيكوئى كردن به پدر و
مادر و جهاد در راه خدا.
مصدر مذكور روايت 5 - از حضرت كاظم نقل كرده كه فرمود: مردى از رسول اكرم پرسيد، حق
پدر بر پسر چيست ؟ در پاسخ فرمود: ولا يمشى بين يديه و لا
يجلس قبله و لايستسب له پيش روى او راه نرود و بالا دست او در مجالس ننشيند
و كارهائى نكند كه مردم به پدرش فحش دهند.
مصدر مذكور روايت 9 از حضرت صادق نقل كرده كه فرمود: مردى نزد رسول اكرم آمد و پرسش
نمود به چه كسى نيكى نمايم ؟ در پاسخش فرمود: به مادرت ، سئوال كرد پس از مادرم به
چه كسى نيكى كنم ؟ فرمود: به مادرت باز پرسيد پس از مادرم به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرتش براى بار سوم فرمود به مادرت و دربار چهارم كه آن مرد پرسيد پس از مادرم به
چه كسى نيكى كنم ؟ فرمود: به پدرت . و از اين روايت استفاده مى شود كه حق مادر بر
انسان از حق پدر افزونتر و شديدتر است .
مصدر مذكور روايت 13، از ابراهيم بن شعيب نقل كرده كه گفت از حضرت صادق پرسيدم :
پدرى دارم كه خيلى پير و ناتوان شده و براى قضاى حاجت من او را بر مى دارم و حمل مى
نمايم در پاسخ فرمود: ان استطعت ان تلى ذلك منه فافعل و لقمه
بيدك فانه جنة لك غدا اگر مى توانى مباشر اين كار باشى ، بايد انجام بدهى و
علاوه با بهشت است .
و از رسول اكرم روايت شده : من اصبح مرضيا لابويه اصبح له
بابان مفتوحان الى الجنة هر كس با مورد رضايت پدر و مادر بودن صبح كند، صبح
كرده در حالى كه برايش دو درب بسوى بهشت باز است .
مصدر مذكور صفحه 348، روايت 3، از حضرت صادق روايت كرده :
اذا كان يوم القيمة كشف غطاء من اغطية الجنة فوجدريحها من كانت له روح من مسيرة
خمسمائة عام الاصنف واحد قلت من هم ؟ قال : العاق لوالديه چون روز قيامت شود
پرده اى از پرده هاى بهشت برداشته مى شود پس نسيم و بوى خوش آن به مشام آنكه داراى
روح است از مسافت پانصد سال راه ، مى رسد مگر نسبت به يك صنف ، سئوال كردم آن صنف
كدامند؟ فرمود: عاق پدر و مادر.
مصدر مذكور روايت 7، از آن حضرت وايت كرده كه فرمود: لو علم
الله شيئا ادنى من اف لنهى عنه و هو من ادنى العقول و من العقوق ان ينظر الرجل الى
والديه فيحد النظراليهما اگر از گفتن كلمه "اف " چيزى نزد خدا كوچكتر بود از
آن در آيه شريفه "لاتقل لهما اف " نهى مى كرد و گفتن اين كلمه به پدر و مادر پائين
ترين و سبكترين مرتبه عقوق (ترك انجام وظائف نسبت به آندو و بدرفتارى كردن با آنها)
است و از عصيان و بدى كردن به پدر و مادر اين است كه كسى از روى خشم تيز و تند به
پدر و مادرش نگاه كند.
و از رسول اكرم روايت شده من اصبح مسخطا لابويه اصبح له
بابان الى النار هر كس به امور خشم پدر و مادر بودن صبح كند، صبح كرده در
حالتى كه دو درب از آتش برويش گشاده است .
معروف و ضد آن منكر در اين روايت شريف ، دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند. و اولى
"معروف " عبارت است از هر كار كه نزد عقل يا شرع نيكو و پسنديده باشد مانند عبادت و
اطاعت خدا و تقرب جستن به او و نيكى و احسان كردن به مردمان و دومى "منكر" عبارت
است از هر كار كه نزد عقل يا شرع ، بد و ناپسنديده باشد مانند سرباز زدن از عبادت و
اطاعت خدا و دورى جستن از ساحت قدسش و بدى و ستم كردن بر مردمان و بديهى است :
انسان عاقل كه غريزه طبيعى خود دوستى در او تهذيب شده و متصف بخيريت گشته و در مسير
كمال حقيقى بحركت در آمده باشد داراى چنين لشگرى است و قهرا عامل به معروف و اجتناب
كننده از منكر است و بر عكس انسان جاهل كه غريزه طبيعى مذكور در او، دچار آلايش هاى
ماديات شده و متصف بشريت گشته و در اه غرقه شدن در تعيشات و لهويات بحركت در آمده ،
عمل كننده منكر و ترك كننده معروف است . و پر واضح است : انسان عامل بمعروف ،
سعادتمند و نزد عقل و شرع پسنديده است و آيات و روايات بسيارى در مدح او و تشويقش
به پاداشهاى دنيوى و اخروى رسيده كه از جمله آنها اين روايت است :
اهل المعروف فى الدنيا هم اهل المعروف فى الاخرة
عاملان معروف در دنيا همان دارندگان نتايج درخشان و پاداشهاى ارزنده در آخرتند.
چنانكه انسان عمل كننده بمنكر، شقاوتمند و نزد عقل و شرع نكوهيده است و آيات و
روايات بسيارى در مذمت آنان رسيده و تصريح شده كه در آخرت ، سزاى بدكارى خود را مى
يابد. لذا بحث و توضيح در اين باره لازم نيست و آنچه در اينجا كمال اهميت را دارد،
بحث درباره امر بمعروف و نهى از منكر است كه با انجام اين دو وظيفه بزرگ و سازنده ،
جلوى افرادى كه از معروف رو گردانند و به منكر اقبال مى نمايند، گرفته شود حقير
رساله اى "به نام امر بمعروف و نهى از منكر در اسلام " در اين باره تاليف كرده ام
كه در آن آيات و روايات وارده در اين باب را شرح داده و مسائل و احكام و شرايط و
مراتب اين دو تكليف ارزشمند را ذكر نموده ام و در اين نوشته تنها به ترجمه معدودى
از آيات و روايات رسيده و بذكر پر اهميت ترين بحث هاى آن ، اكتفا مى نمايم :
امر بمعروف و نهى از منكر از بزرگترين و با اهميت ترين مراسمى است كه انبياى عظام
براى بر پاداشتن آن مبعوث شده و پس از خود براى باقى ماندن آن در جوامع بشرى ،
اوصياء و نواب ، تعيين فرموده اند، بلكه مى توان گفت كه اين واجب عظيم قطب آسياى
تمام اديان و ملل است و همه بر محور آن مى گردند و در صورت اهمال و اخلال در انجام
آن مضمحل شده و از ميان مى روند و جز اسمى از آنها باقى نمى ماند.
وجوب و لزوم آن از ضروريات دين اسلام بلكه تمام اديان و مكاتب اجتماعى است و منكر
آن در صورتى كه متوجه بلازمه انكارش (كه انكار رسالت رسول اكرم است) باشد در زمره
كافران است و ترك اين وظيفه سازنده اسلامى اجتماعى و سستى در انجام آن يا در اثر
ضعف و پستى همت ترك كننده است و يا بواسطه ترس از رسيدن مكروه و ضرر مالى يا جانى
است و يا به سبب طمع رسيدن باستفاده هاى مالى و غير مالى از طرف خلافكاران و معصيت
پيشه گان است .
و در هر صورت ترك آن ، از رذايل اخلاقى و محرمات بس بزرگ شرعى است كه زيانش نه تنها
دامت تارك را مى گيرد بلكه به اجتماع انسانى لطمه وارد مى سازد چه اگر بساط امر
بمعروف و نهى از منكر برچيده شود دين و مزاياى انسانى از ميان مى رود و فعاليتهاى
انبياء و اوصياء و مجاهدان راه حق بى اثر مى ماند و جامعه بشرى در گمراهى و نادانى
غوطه ور مى شوند و احكام و قوانين الهى ضايع مى گردد.
لذا در طول تاريخ در عصرى كه مصلحان و خير خواهان و علماى ربانى تا اندازه اى باين
امر قيام كرده اند بهمان نسبت راه مردم بسوى طاعات و نيكوكارى ها، هموار گشته و در
خصال نيكوى انسانى و اخلاقى پيشروى حاصل آمده و به آزادگى و گشايش و رفاه دسترسى
پديد آمده است بلكه در هر منطقه و ناحيه اى كه يكى از نيكان در انجام اين قطب ديانت
اسلام ، كوشش كرده ساكنان آن منطقه و ناحيه از ساكنان منطقه ها و ناحيه هاى ديگر
مشخص گشته و بدرستكارى و صحت عمل معروف شده و به آسايش و رفاه مادى و معنوى رسيده
اند و در هر عصرى كه علما و سرپرستان از اين ركن ركين ناموس الهى اعراض كرده اند؛
مجتمع بفساد و تباهى گرائيده و بفقر و ذلت و بردگى مبتلا شده و گاه از ميان رفته
است و چنانكه مشاهده شد؛ در عصر سلطنت طاغوتى رضاخان قلدر و پسرش كه خلف همان پدر
بود در اثر كوتاهى اكثر علما و سياستمداران و سرشناسان از اين وظيفه مقدس و همراهى
نكردن اكثريت قريب به اتفاق مردم با افراد نادرى كه بر انجام آن قيام مى نمودند،
ستم ، فساد، گناه و تباهى سراسر مملكت وسيع ايران را فراگرفت و از ديانت مقدس اسلام
در اين قلمرو وسيع جز اسمى باقى نماند و حتى كسانى كه در مقام تحرى و پى جوئى از
حقيقت و آئين صحيح بودند بخاطر مشاهده رفتار روساى دينى و نارسا دانستن اى دين مقدس
در رفع احتياجات مادى و معنوى ، انقلابى و سياسى ، اجتماعى و اقتصادى بحسب عمل و
معرفى غلط اين دسته ، از اين مكتب راقى و كارآ در اداره تمام مجتمعات بشرى در تمام
دوران ها روگردان شدند و بسوى مكاتب ناقص مادى كه طرفداران آن با تبليغات فريبنده
در انتشار و بيان انقلابى و رسا بودن و كارآئى آن در حفظ تمام اهداف و منافع
اجتماعى ، كوشا بودند، رو آوردند و در اين اواخر كه نائب بحق امام عصر عجل الله
تعالى فرجه الشريف امام خمينى روحى له الفداء، در اين راه دامن همت بكمر زد و عده
اى همانند پاره هاى آهن آبديده و محكم بيارى او و براى پويا شدن در راهش بپا
خواستند علاوه بر آنكه درخت ظلم آن قلدر حيوان و شيطان صفت ، كه ريشه هايش سراسر
اين كشور را حتى دورترين قصبات آن را فرا گرفته بود، از بيخ و بن كنده شد، و تا حدى
كه موجب تعجب همه جهانيان شد، حس همكارى همفكرى ، همسانى ، كمك كارى و خلاصه انگيزه
عمل به وظائف انسانى و دينى در اين قلمرو وسيع گسترش يافت و اميدواريم با استفاده
كامل نظام جمهورى اسلامى و تشكيل دائره امر بمعروف و نهى از منكر، نشر فضائل و
نيكوئيها و ريشه كن شدن رذايل و نادرستى ها بتكامل و نصاب ممكن خود برسد.
و محصل كلام آنكه بر هر كس كه در اخبار و آثار گذشتگان تامل كند و بر تواريخ و سير
و قصص امت هاى گذشته مطلع باشد و بر اطلاعات تاريخى اش تجربه و مشاهده عصرى خود را
اضافه كند، پوشيده نيست ، كه تمام معصيت ها و نارسائى هاى اجتماعى و نواقص و
ناراحتى هاى عمومى و تسلط ظالمان و بدكاران بر مجتمعات بشرى همه در اثر ترك امر
بمعروف و نهى از منكر بوده و مى باشد.
سوره آل عمران آيه 110، كنتم خير امة اخرجت للناس تاءمرون
بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله شما بهترين امتى هستيد كه براى
هدايت مردمان تاسيس شد. بطاعات و نيكوئى ها امر مى كنيد و از معصيت ها و زشتى ها
نهى مى نمائيد و بخدا ايمان داريد.
توضيح :
از اين آيه استفاده مى شود كه شرافت و فضيلت اين امت بر ساير امت ها، مشروط
بقيام بر اقامه امر بمعروف و نهى از منكر است .
سوره آل عمران آيه 104، ولتكن منكم امة يدعون الى الخير و
يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون بايد دسته اى از شما
خود را كاملا مهيا كنند (و با تمام وسائل لازم مجهز شوند و دائره امر بمعروف و نهى
از منكر تشكيل دهند و) مردم را به خوبى (آئين اسلام) دعوت كنند و به انجام كارهاى
نيك فرمان دهند و از انجام بدى ها جلوگيرى نمايند و محققا اين گروه تماما رستگارند.
توضيح :
اين ترجمه بنابر تفسير بعضى از مفسران است كه كلمه "من " را تبغيضه گرفته
اند و روايت مسعدة بن صدقه از حضرت صادق دلالت بر آن دارد ولى بعضى ديگر از مفسران
كلمه "من " را نشويه (كه اصل در معناى اين كلمه است) گرفته اند و روايت عياشى در
تفسيرش از حضرت صادق دلالت بر آن دارد و قهرا بنابر آن آيه شريفه چنين ترجمه مى
شود.
بايد از خود امتى بيرون آريد و بسازيد كه خلق را بخوبى و نيكوئى دعوت كنند و امر
بمعروف و نهى از منكر نمايند محققا تنها چنين امتى رستگارند (و قهرا هر يك از شما
از خود فردى نسازد كه دعوت به نيكى كند و امر بمعروف و نهى از منكر نمايد، از اين
امت شمرده نمى شود).
سوره اعراف آيه 164 - 165، و اذا قالت امة منهم لم تعظون
قوما الله مهلكهم او معذبهم عذابا شديدا قالوا معذرة الى ربكم و لعلهم يتقون فلما
نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعقاب بئيس
بماكانو يفسقون پس چون دسته اى از آنان بدسته ديگرى گفتند چرا بى جهت به خود
رنج مى دهيد و گروهى را كه بى شك خدا در اثر رفتار ناپسندشان هلاكت مى كند و يا
بعذابى سخت دچار مى سازد پند مى دهيد (و امر بمعروف و نهى از منكر مى كنيد) پاسخ
دادند براى آنكه پيش خدا عذر داشته باشيم و به وظيفه خود اقدام نموده باشيم و نيز
بخاطر آنكه شايد در اثر گفتار ما تقوا پيشه سازند "و چون تذكراتى را كه به آنها
داده شد بطاق نسيان گذاردند آنهائى كه نهى از منكر كردند نجات داديم و بقيه را كه
از حدود و قوانين ما سرپيچى كردند بواسطه بدكارى ها و نافرمانى هاشان بعذابى بس سخت
گرفتار آورديم .
توضيح :
از اين دو آيه استفاده مى شود كه امر بمعروف و نهى از منكر در تمام اديان
واجب بوده است و نيز استفاده مى شود: كسانى كه شركت در بدكارى بدكاران ندارند ولى
نسبت به رفتار آنان بى تفاوتند و از راه هاى ممكن جلوى فساد و بدكارى آنها را نمى
گيرند در عداد آنانند و همه با هم بعذاب و انتقام خدا مبتلا مى شوند و تنها آنها كه
خود فرمانبردارند و در صدد جلوگيرى از مفاسد مجتمع و اصلاح آنان هستند، رستگارند.
سوره توبه آيه 118، و على الثلاثة الذين خلفو حتى اذا ضاقت
عليهم الارض بمارحبت و ضاقت عليهم انفسهم وظنوا ان لاملجاء من الله الا اليه ثم تاب
عليهم ليتوبوا ان الله هوالتواب الرحيم و خدا توبه آن سه تن را كه از جنگ
تبوك تخلف كردند پذيرفت پس از آنكه (براى نهى از منكر و تنبيه آنان تمام مسلمانان
حتى زنان خودشان از آنان كنارى گيرى كردند و) زمين با اين وسعت بر آنها تنگ شد و
سخت اندوهناك شدند و دانستند كه پناهى از خدا جز بسوى او نيست . پس پذيرفت خدا توبه
ايشان را تا پس از آن راست كردار و با استقامت گردند همانا خدا بسيار توبه پذيرنده
و مهربان است .
توضيح :
در شاءن نزول آيه شريفه رسيده كه سه نفر مذكور از جنگ تبوك تخلف كردند و
بدستور نبى اكرم تمام مسلمانان از معاشرت و هر گونه معامله و تماسى با آنان اجتناب
نمودند و حتى زنهايشان از آنها جدا شدند و قهرا مجبور گشتند در خارج شهر خيمه بزنند
و تنها زندگى كنند و به اين زندگى نكبت بار با حال تضرع و زارى و توبه تا پنجاه روز
يا چهل روز، ادامه دادند و پس از آن خدا توبه آنان را پذيرفت و از اين آيه استفاده
مى شود كه بايد با تمام وسائل ممكن حتى با مبارزات منفى جلوى منكرات را گرفت و بايد
كسانى را كه از وظايف فردى يا اجتماعى خود شانه خالى مى كنند با ترك معاشرت وترك هر
گونه معامله اى و اعراض از آنها و محروم نمودنشان از تمام حقوق اجتماعى ، وادار
نمود كه در روش شان تجديد نظر كنند و دست از سركشى هاى خود بردارند.
نهج البلاغه عبده چاپ بيروت جزء سوم صفحه 225، ايها المومنون
انه من راى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برى و من
انكره بلسانه فقد اجر و هوا فضل من صاحبه و من انكره بالسيف لتكون كلمة الله هى
العليا و كلمة الظالمين هى السفى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور
فى قلبه اليقين .
(و فى كلام آخر له يجرى هذا المجرى) فمنهم المنكر للمنكر
بيده و لسانه و قلبه فذلك المستكمل لخصال الخيرومنهم المنكر بلسانه و قلبه و التارك
بيده فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصلة و منهم المنكر بقلبه و التارك
بيده و لسانه فذلك الذى ضيع اشرف الخصلتين من الثلاث و تمسك بواحدة و منهم تارك
لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت الاحياء و ما اعمال البر كلها و الجهاد
فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى ان الامر
بالمعروف و النهى عن المنكر لايقربان من اجل و لاينقصان من رزق و افضل من ذالك كله
كلمة عدل عند امام جائر (و عن ابى جحفه قال سمعت امير المومنين يقول) اول ما تغلبون
عليه من الجهاد، الجهاد بايديكم ثم بالسنتكم ثم بقلوبكم فمن لم يعرف معروفا و لم
ينكر منكرا قلب فجعل اعلاء اسفله و اسفله اعلاه اى گروه مومنان : همانا هر
كس تجاوز و ستمى را ديد كه انجام مى شود و كار زشتى را ديد كه بر آن خوانده مى شود
پس اگر با قلب خود آن را مورد انكار قرار داد (در صورتى كه حتى با زبان هم توانا بر
منع و نهى از منكر نباشد) از عقوبت سالم و از گناه مبراست و اگر (اضافه بر اظهار
انزجار و انكار قلبى تنها با گفتار توانا بر منع و نهى از ستم ها و منكرات بود و)
با زبان آن را مورد انكار و منع قرار داد، ماجور و بهتر و با فضيلت تر از شخص اول
است و اگر (علاوه بر اظهار انزجار قلبى و منع با گفتار توفيق يافت و) در راه منع از
ستم ها و منكرات دست به اسلحه زد و با شمشير و سلاح در صدد جلوگيرى از آنها بر آمد
تا فرمان خدا امتثال شود و دستوراتش بر وساوس شيطانى برترى يابد و خواستهاى ستمگران
زير پا افتد پس همچو شخصى بمقام راهنمائى كامل رسيده و بر طريق هدايت قيام كرده و
در قلبش نور يقين تافته .
و در گفتار ديگر در اين زمينه فرمود: از مومنان كسانى هستند كه با دست (قدرت بازو و
اسلحه) و زبان (گفتار) و دل (اظهار انكار و انزجار قلبى) نهى از منكر مى كنند پس
اين گروه خصال نيكو را بكمال خود رسانيده اند و كسانى هستند كه با زبان و دل نهى و
منع از منكر مى كنند ولى قدرت بازوى خود را در اين راه بكار نمى برند پس چنين
اشخاصى به دو خصلت نيكو از خصايل سه گانه توفيق يافته و خصلت سوم را ضايع نموده اند
و كسانى هستند كه تنها با قلب خود از منكرات اظهار انزجار مى نمايند ولى زبان و دست
خود را در اين وظيفه سازنده اسلامى بفعاليت نمى اندازد پس چنين افرادى دو خصلت را
كه اشرف خصايل نيك سه گانه است ، ضايع نموده و تنها به يك خصلت نيكو چنگ افكنده اند
و كسانى هستند كه نه با زبان و نه با دل و نه با قدرت بازو، منع و نهى از منكرات مى
كنند پس چنين دون همتانى مردگانى بشكل زندگانند و تمام اعمال نيك حتى جهاد در راه
خدا نسبت بامر بمعروف و نهى از منكر در فضيلت همانند آب ناچيز بخار دهان است نسبت
بدرياى بى پايان و محققا بدانيد كه امر بمعروف و نهى از منكر نه اجل و زمان مردن
كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد و بهتر و با فضيلت تر از تمام كردار
نيك حتى از امر بمعروف و نهى از منكر، گفتار عدل و مستقيم كننده اى است كه نزد
سلطان ظالمى گفته شود.
و در گفتار ديگر فرمود: اول مرتبه اى كه از جهاد در راه خدا دست بر مى داريد و در
قيام بر آن مغلوب مى شويد جهاد با قدرت بازو و اسلحه است و مرتبه دوم كه در انحام
آن به زانو در مى آئيد جهاد با زبان و تيغ گفتار است و مرتبه سوم كه از انجامش
كوتاهى مى كنيد جهاد با انكار قلبى و اظهار انزجار روحى است پس كسانى كه به اين
مرتبه از پستى برسند و با قلب خود هم به دوست دارى معروف و كارهاى نيك تظاهر نكنند
و از منكر و كارهاى زشت اظهار انزجار ننمايند زيرورو مى شوند و حميده خصالان شان
پست مى گردند و فرومايگانشان بمقامات عالى دست مى يابند.
تحف العقول چاپ بيروت صحفه 171، اعتبروا ايها الناس بما وعظ
الله به اوليائه من سوء ثنائه على الجبار اذيقول لولاينها هم الربانيون و الاحبارعن
قولهم الاثم و قال لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل الى قوله لبئس ما كانو يفعلون
انما عاب الله ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين اظهر هم المنكر و
الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبة فيما كانو ينالون منهم و رهبة مما يحذرون و الله
بقول : فلا تخشوا الناس و اخشونى و قال : المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض
ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر فبدء الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر
فريضة منه لعلمه باءنها اذا اريت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها و ذلك
ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و قسمة الفى و
الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها.
كتاب مذكور درباره امر بمعروف و نهى از منكر از باعبدالله الحسين صلوات الله عليه
روايت مفصلى نقل كرده كه مشتمل بر مواعظ و محتوى بر بيان علل عقب افتادگى يك ملت و
تسلط ظالمان بر آنها است كه ما ابتداى آن را كه تهديد بر ترك امر بمعروف و نهى از
منكر و تشويق بر انجام آن است نقل كرديم و اينك ترجمه آن :
اى مردم از آنچه خدا دوستايش را به آن پند داده عبرت گيريد پند حضرتش ببدى ياد كردن
احبار و ملايان يهود است چه فرمود: چرا يهود را علما و دانايانشان از گفتار خلاف و
كردار گناه ، نهى نمى نمايند و فرموده : و لعنت شدند آنان كه كافر شدند از بنى
اسرائيل تا آنجا كه فرموده بذات خود قسم بد است آنچه انجام مى دادند يعنى از نهى از
منكر كوتاهى مى كردند.