پيش گفتار
فضيلت هاى اخلاقى و ارزشى كه از مقدّس ترين گرايش هاى فطرى انسان به شمار مى آيند با آفرينش و ساختار وجودى او همراه،
و همواره مورد توجّه عموم مردم، به ويژه دانشمندان بوده اند و جدايى از آنها چه در بخش فردى و چه اجتماعى، جامعه را با ركود
و انحطاط ارزشى مواجه مى كند و انسان را با آسيب ها و آفت هاى بسيارى روبه رو مى سازد; از اين رو، رشد و تعالى جوامع بشرى
در گرو توجّه به فضيلت هاى اخلاقى و نهادينه نمودن آنهاست و همين است كه سعادت بشر را در دنيا و آخرت تضمين خواهد نمود.
اخلاق دانش مقدّس و تعالى بخش است; زيرا نتيجه ى آن پاكى از تمام پليدى ها و زشتى هاست; لذا در آن چگونه زيست
[1] به بهترين وجه به بشريّت آموزش داده مى شود;
از اين رو غالب و بلكه همه ى گزاره هاى دينى صبغه و رنگ اخلاقى دارد. در اين
علم از بهترين ملكات و كيفيّات رفتار بشرى، با توجّه به شأن و منزلت او سخن گفته مى شود.
پس از علم توحيد، اين شريف ترين علم از جهت موضوع، غايت و غرض است; زيرا جان آدمى كه جام جهان نماست با اين علم
به اوج كمال خود مى رسد و حيات زيبنده و معقول بشرى كه توأم با آراستگى نفسانى است به وسيله ى اين علم به دست مى آيد.
[2]
در عظمت اين علم شريف، همين بس كه قرآن كريم، فقط اخلاق نيكوى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را با وصف عظيم ياد و ستايش نموده است،
در حالى كه همه ى كمالات بشرى در وجود آن حضرتبه بهترين شكل ظهور و جلوه نموده بود.
هم چنين در اهميت اين علم، آن سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله)كه خوش خلقى را در چنين دين آورده،
مى تواند راهگشا باشد كه طبق اين روايت پرسشگر تا چهار بار سؤالش را تكرار كرد كه حضرت در پاسخ همان جواب را تكرار نمود.
[3]
در شرافت اين علم دلايل فراوانى آورده اند; از جمله:
الف) انسان به عنوان شريف ترين مخلوق خداى متعال مى تواند با اين علم، نفس خود را اصلاح و تهذيب نمايد و به كمال نفسانى خود نايل گردد. بدون اين دانش، رسيدن به همه ى كمال غير ممكن دانسته شده است; زيرا تربيت صحيح و ساماندهى روحى و كيفيت بخش به آن، با اين علم به دست خواهد آمد.
ب) مفاسد جامعه ى بشرى، چه در زندگى فردى و چه اجتماعى، به خاطر عواملى چون جهل و نادانى، پيروى از هوا و هوس هاى نفسانى و در نتيجه، خروج از فرمانبرى حق تعالى و نيز غفلت از احوال نفس است. علم اخلاق در ريشه كن ساختن اين بيمارى ها و آفت ها، سهم بسزايى را ايفا مى نمايد.
ج) قرآن كريم مهم ترين اهداف انبياى الهى را راهنمايى به تهذيب اخلاق و تزكيه ى نفوس بشرى دانسته شده است.
[4]
پس توجّه به اخلاق، در هر زمان و دوران، براى تعادل قواى بشرى و برقرارى روابط صحيح انسانى و تقويت حس مسئوليت پذيرى در همه ى ابعاد ضرورت دارد;
به ويژه زمانى كه علم و تكنولوژى در اوج پيشرفت باشند; زيرا اگر چنين رشدى بدون توجه به اخلاق صورت پذيرد ضايعات فراوانى را براى جامعه ى انسانى به بار خواهد آورد، و گاهى به حدّى جامعه ى بشرى را تهديد مى كند كه جان ميليون ها و بلكه ميلياردها انسان درخطر آماج اين بى بند و بارى ها و قدرت طلبى هاى زشت خويان دنياى بشريّت قرار مى گيرد، خصوصاً زمانى كه جاهليت به شكل مدرن و گرگ ستيزانه در عرصه ى عمل ظاهر شود.
با اين حال بايد تأسف خود را از جهت بى توجهى و بى اعتنايى به اخلاق و تربيت، و نگاه ساده انگارانه به اين علم پردامنه و وسعت پذير اظهار نمود;
زيرا برخى آن را هم چون موعظه و پند دانسته و اين گونه پنداشته اند كه اخلاق همين است و بس، و از اين نكته ى مهم غفلت ورزيده اند كه راه رسيدن به يك نظام و سيستم و نهاد اخلاقى،
تعليم و آموزش مستمر و فراگير و پى گيرى آن است. اميد است كه حوزه هاى علميه، به ويژه حوزه ى مقدسه ى قم،
بيش از پيش در نهادينه كردن چنين سيستمى، با توجّه به شأن هدايتگرى جهانى،
توجه نمايند و با تدوين كتاب هاى اخلاقى در سطوح مختلف براى طلاب، دانشجويان و ديگر اقشار جامعه، گامى تكميل در عرصه ى اخلاق دينى به شكل فراگير و چشمگير بر جاى گذارند. انشاءالله با همّت بلند و تلاش همه جانبه ى شوراى سياستگذارى و مديريت محترم حوزه ى علميه در تخصصى نمودن علوم و دروس حوزه و راه اندازى دوره هاى تخصصى كلام، تفسير و تبليغ، در آينده اى نزديك شاهد راه اندازى دوره ى تخصصى (دين و اخلاق و تربيت) نيز باشيم.
لازم است از مديريّت محترم حوزه، برادر گرامى حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقاى حسينى بوشهرى به جهت راه اندازى مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه
كه در راستاى تخصصى شدن و جامع نگرى به مسئوليت حوزه است و نيز از برادر عزيزم حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى عبدالحسين خسروپناه كه در راه اندازى آن مركز نقش مهمى داشته
و اكنون مسئوليت اين مركز را به عهده دارند تشكر و قدردانى نمايم. اميد است كه در آينده اى نزديك زحمت هاى چندين ساله ى اين عزيزان تأثير خود را در جهان اسلام بر جاى گذارد و همه از اين سفره ى معرفت دين كه نياز و خواسته ى فطرى بشريّت است بهره ى بهينه ببرند. در انتها طول عمر مقام معظم رهبرى و مراجع عظام و همه ى عزيزان خدمتگزار به دين اسلام، و عزت شيعه را از خداى منّان مسئلت مى جويم.
و آخر دعوانا ان الحمدلله ربّ العالمين
رضا رمضانى
مقدمه
قال الله تبارك و تعالى فى حديث قدسى: «كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف».
اخلاق و عرفان، دو دانش مهم اسلامى اند كه با فضايل و رذايل ارزشى، راه رسيدن به خدا را براى بشر هموار مى سازد.
با توجه به اين كه عنصر مشترك اخلاق و عرفان، عشق است، در اين مقدمه به اختصار در باب عشق سخن مى گوييم.
بى شك سخن گفتن و بحث و گفتوگو از مقام عشق كه وراى لفظ و بحث و تعقل است،
حاوى نوعى تناقض و تهافت است; زيرا عشق بازى عاشقان و سالكان از طريقت كجا و كاوش و گفتوگو كجا.
هرچه گويم عشق را شرح و بيان *** چون به عشق آيم خجل باشم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگر است *** ليك عشق بى ريان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن مى شتافت *** چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت
(مثنوى مولوى)
حافظ شيرين سخن نيز چنين مى سرايد:
قلم را آن زبان نبود كه سرّ عشق گويد باز *** وراى حد تقرير است شرح آرزومندى
عاشقان نيز سالكانى هستند كه مجلاى اسما و صفات الهى اند، از فيض اقدس و مقدس در قوس صعود و نزول منور گشتند و از كثرت دنيا و مافيها امان يافتند و مهمان مقام وحدت شدند; ليلة القدرِ آنان رفع حجاب و جذب و شهود و لقاى دوست بود، بستر عشقشان خلوتگاهِ شب و معشوقشان ايزد منان.
حال سخن گفتن از عشق و عاشقى نشايد آن هم با قلمِ اسيرى گوشه نشين كه هنوز در ميان منزل تشبيه و تنزيه در تذبذب است و چون صوفيانِ متحير در حيرت درمانده.
چگونه از عاشقان اهل يقين و به مقصد رسيده بنگارد; آنانى كه مقام قاب قوسين را در شب معراج ربودند و مصابيح جان خويش را با خطابات الهى و مأثورات نبويه و ولويه منزه ساختند;
از ساحل بحر علم و درياى معرفت حقيقى گذشتند و به درياى فنا قدم نهادند; دريايى كه جز فانيان آتش عشق را سير در آن ميسّر نگردد. از منزلِ يُحبّهم به منزل يُحبّونه رسيدند; با جذبات الوهيت، آلودگى هاى بشريت روبيدند; با ريختن خونشان به «الست بربكم» پاسخ «بلى» دادند.
درس عبوديت را از مولى على(عليه السلام) آموختند كه فرمود: «لا اعبد رباً لم اره» و اشارت «لايزال العبد يتقرب الىّ بالنوافل حتى اَحبه فاذا اَحببتُه كنتُ له سمعاً و بصراً و لساناً و يداً فبى يبصر و بى ينطق و بى يسمع و بى يبطش» را جهت كسب مقام قرب نوافل و فناى الهى يافتند.
عاشقان خواص اند كه به كمند عشق وحدانيت و جذبات الوهيت به مرتبه ى ولايت رسيدند، از ظلمات وجود به كلى خلاص يافتند و به نور عالم بقاى حقيقى منوّر گشتند.
دعوى عشق جانان در هر دهان نگنجد *** وصف جمال رويش در هر زبان نگنجد
نور كمال حسنش در هر نظر نيايد *** شرح صفات ذاتش در هر بيان نگنجد
عِزّ جلال وصلش جبريل در نيايد *** مُنجوق كبريايش در لامكان نگنجد
عكسى ز تاب نورش آفاق بر ندارد *** فيضى ز فضل جودش در بحر و كان نگنجد
سيمرغ قاف عشقش از بيضه چون در آيد *** مرغى است كه آشيانش در جسم و جان نگنجد
يك ذره بار حكمش كونين بر نتابد *** يك نكته راز عشقش در دو جهان نگنجد
در عظمت عشق همين بس كه عقل عاقلان در تحقيق معناى آن ذوب شده و بجاى فرزانگى سر از ديوانگى در آورد.
سخت تر شد بند من از پند تو *** عشق را نشناخت دانشمند تو
آن طرف كه عشق مى افزود درد *** بوحنيفه و شافعى درسى نكرد
زين خرد جاهل همى بايد شدن *** دست در ديوانگى بايد زدن
آزمودم عقل دورانديش را *** بعد از اين ديوانه سازم خويش را
(مثنوى مولوى)
بعد از اين وصف عشق و عاشقى،
بر خود لازم مى دانم از نويسنده ى محترم، حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ رضا رمضانى كه زحمت تدوين اين اثر را به عهده داشتند،
تشكر نمايم; هم چنين سپاس گزار همه ى مديران و تلاش گران عرصه ى علم و فرهنگ، به ويژه حجت الاسلام والمسلمين حاج آقاى بوشهرى،
مدير محترم مركز مديريت و مركز مطالعات حوزه ى علميه و نيز حجج اسلام سيد محمد على داعى نژاد،
معاونت تحقيقات و حميد كريمى، مدير پروژه هاى مركز هستم كه بدون فعاليت خالصانه ى آن عزيزان اين گام ها برداشته نمى شد.
عبدالحسين خسروپناه
جانشين مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه
4/10/1382
اول ذيقعده 1422
مصادف با ولادت حضرت مسيح(عليه السلام) و حضرت معصومه(س)
كلياتى درباره ى علم اخلاق
اخلاق، جمع خُلْق، به معناى خوى[5]، هم چنين به معناى عادت، رويّه و سجّيه آمده است
[6]; از اين رو اخلاق از جهت لغوى، هم فضايل و هم رذايل را دربر مى گيرد;
لكن در اصطلاح معانىِ متعددى براى آن ذكر نموده اند كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:
تعريف اخلاق: اخلاق عبارت است از يك سلسله صفات نفسانى، يا حالتى كه در نفس و روح انسان رسوخ داشته و منشأ صدور اعمال نيك، هم چون راست گويى و انفاق، يا اعمال بد، هم چون دروغ گويى و خست باشد.
[7]
تعريف علم اخلاق: دانشى است كه خوى هاى پسنديده
و اخلاق ناپسند و راه هاى آراسته شدن به سجاياى پسنديده را به انسان معرفى مى كند;
به عبارت ديگر، علم اخلاق، علمى است كه صفات نفسانى خوب و بد و اعمال و رفتار اختيارى متناسب با آنها را مى شناساند
و شيوه ى تحصيل صفات نيك و انجام اعمال پسنديده، و دورى از صفات نفسانى بد و اعمال ناپسند را نشان مى دهد.
[8]
برخى از دانشمندان غربى، علم اخلاق را مربوط به رفتار آدمى دانسته اند، نه سجايا و صفات و ملكات نفسانى; چنان كه فولكيه
[9] مى گويد:
علم اخلاق عبارت است از مجموع قوانين رفتار كه انسان با مراعات آن مى تواند به هدفش برسد.
[10]
ژكس نيز مى نويسد:
علم اخلاق عبارت است از تحقيق در رفتار آدمى بدان گونه كه بايد باشد.
[11]
اما علماى اخلاق دينى، نفس فعل را چندان ارزشمند ندانسته اند، بلكه اگر فعلى از انگيزه ى الهى و ملكات نفسانى ناشى شود ارزشمند است.
فلسفه ى اخلاق:[12] علمى است كه عهده دار بحث از مبانى اخلاق است;
[13] به عبارت ديگر، علمى است كه به بررسى و پژوهش پرسش هاى بنيادين و اساسى مى پردازد;
[14] مانند مفهوم دو واژه ى «خوب» و «بد»، ماهيت و حقيقت مفاهيم اخلاقى،
انشايى يا اخبارى بودن گزاره هاى اخلاقى، منشأ و ملاك صدق و كذب قضاياى اخلاقى،
ملاك و معيار كلى براى خوبى يا بدى صفات يا رفتارها، مطلق يا نسبى بودن قضاياى اخلاقى و... .
بنابراين، در فلسفه ى اخلاق، اساسى ترين و محورى ترين مباحث مورد نياز براى ورود به علم اخلاق و تبيين يك نظام اخلاقى صحيح، مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد.
[15]
بعضى از پيشگامان مكاتب جديد فلسفه ى اخلاق، از جمله جورج ادوارد مور اين علم را شعبه اى از فلسفه و منحصر در مباحث ادبى و زبان شناختى (تحليل فلسفى) دانسته اند.
[16]
اگر فلسفه ى اخلاق را مجموعه ى مطالعات فلسفى درباره ى اخلاق بدانيم، اين دانش مسائل فرااخلاق و برخى براى تفكيك ميان علم اخلاق و فلسفه ى اخلاق از دو عنوان «دستورى» و «توضيحى» استفاده مى كنند.
بدين معنى كه علم اخلاق مانند علم منطق علمى دستورى است كه امر و نهى مى كند و بايد و نبايد به كار مى برد و يا حداقل مى توان قضاياى آن را به صورت امر و نهى انشايى بيان كرد; در حالى كه فلسفه ى اخلاق، علمى توصيفى است كه از واقعيات خبر مى دهد; هم چون علوم رياضى و طبيعى، و قضاياى آن به صورت امر و نهى بيان نمى گردد.
[17]
بر اين اساس، فلسفه ى اخلاق داراى دو بخش عمده ى فرااخلاق و اخلاق هنجارى است; اما واقعيت آن است كه در قرن حاضر، كتاب هاى متعددى، به ويژه در غرب، با نام فلسفه ى اخلاق انتشار يافته كه سه دسته اند: 1. تنها به مسائل فرااخلاق پرداخته اند; 2. تنها اخلاق هنجارى را موضوع خود قرار داده اند; 3. به هر دو بخش توجّه كرده اند.
[18]
فلسفه ى علم اخلاق:
اين اصطلاح اخيراً گاهى در غرب[19] به كار مى رود و در آن به مباحثى نظير تاريخچه ى علم اخلاق و تحوّلات آن، هدف و فايده ى علم اخلاق، دانشمندان بزرگ اين علم و... پرداخته مى شود.
[20]
اخلاق نظرى:
قوانين كلى اخلاقى كه به وسيله ى خوبى ها و بدى هاى اخلاق تشخيص داده مى شود و نيز از علت اصلى و غايت و چگونگى رفتارها بحث مى شود.
[21]
اخلاق عملى:
به كار بردن قواعد و قوانين اخلاق در امور زندگى روزمره، و استفاده از قوانين براى تغيير و تبديل اخلاقيات.
[22]
اخلاق مكتبى:
به ويژگى ها و خصوصيات اخلاقى كه از مكتب و مشربى خاص (بشرى يا الهى) گرفته شده،
اطلاق مى گردد; مانند اخلاق مسيحى، يهودى، اسلامى، بودايى، هندويى، كانتى، اگزيستانسياليستى و يا اخلاق مكتب لذت گرايى و مانند آن.
فعل اخلاقى:
به طور كلى خدمات انسان به نوع بشر،
بدون چشم داشت،
به منظور احسان و نيكى كردن به ديگران را فعل اخلاقى گويند; مثل دست گيرى از محرومين، يتيمان و بازماندگان
[23]; به تعبير دقيق تر، فعل اخلاقى فعلى است كه هدف از آن، منافع مادى و فردى نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستى انجام دهد،
خواه به خاطر زيبايى فعل، خواه به خاطر زيبايى روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خويش، و خواه به خاطر هوشيارى; همين كه براى منفعت فردى نباشد، فعل اخلاقى خواهد بود; خواه اثرى كه از آن در اين دنيا ناشى مى شود رساندن نفع به غير باشد و خواه هر چيز ديگرى.
[24]
موضوع علم اخلاق:
موضوع كلى علم اخلاق، نفس و اوصاف نفسانى[25] انسان است و در آن از چگونگى تكليف و راه رسيدن به سعادت سخن رانده مى شود; به بيان ديگر، علم اخلاق مانند روان شناسى و ادبيات،
درباره ى تصورات و عواطف و اميال انسان بحث مى كند و براى رساندن انسان به كمال مطلوب، به افعال و عواطف او از جهت خوبى و بدى امتياز مى دهد،
ارزش هر يك را مشخص مى سازد، تكليف و وظيفه و مسئوليت انسان را تعيين مى نمايد، اجراى برخى از اعمال را واجب مى داند و احتراز از بعضى ديگر را لازم مى شمارد و براى انديشه و گفتار و كردار،
قواعد و دستورهايى مقرر مى كند.[26]
برخى معتقدند «اعمال ارادى انسان كه از روى فكر و رويه صادر مى شود، موضوع علم اخلاق شمرده مى شود.»
[27] و برخى ديگر،
موضوع علم اخلاق را سلوك و اعمال انسانى دانسته اند كه يا با اراده ى شخص و يا با واسطه انجام مى گيرد.
[28]
اهميت و فوايد علم اخلاق
سوال : اهميّت و فوايد فردى، اجتماعى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى علم اخلاق چيست؟
جواب :
اهميّت علم اخلاق: با توجه به تأكيدهاى فراوان قرآن و روايات بر تزكيه و تهذيب نفس،
اهميت پرداختن به مسائل اخلاقى بر كسى پوشيده نيست; زيرا اصلاح انسان ها و جوامع بشرى،
و نجات آنان از مشكلات و معضلات و مفاسد فردى و اجتماعى، در پرتو ترويج اخلاق به معناى واقعى تحقق خواهد يافت.
در قرآن كريم، مهم ترين وظايف و اهداف انبياى الهى،
توجّه به امر تزكيه و اصلاح نفوس بشرى دانسته شده است; و اهميت تعليم نيز به خاطر مقدمه بودن آن براى تربيت است.
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلال مُبِين);
[29] او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت، تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و كتاب و حكمت بياموزد، هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
از اين رو، پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله)هدف از بعثت خود را به اتمام رساندن كرامت هاى اخلاقى معرّفى كرده، فرمودند:
انّما بعثتُ لاتمّم مكارم الاخلاق;[30] من براى اتمام فضايل اخلاقى برانگيخته شدم.
لذا برترين وصف ستايش آميز قرآن مجيد از اخلاق پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است; آن جا كه خداى متعال خطاب به ايشان مى فرمايد:
(إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم)[31]
از دوران گذشته ى حيات بشرى به دست مى آيد كه تأثير اخلاق در رشد و تعالى و بالندگى ملّت ها، بيش از عقايد و احكام بوده است. زمانى كه زمينه هاى فساد اخلاقى به وجود مى آيد سقوط و اضمحلال ملّت ها، يك امر قطعى و ضرورى خواهد بود.
نمونه ى بارز آن، تمدّن اندلس است كه در اثر انحراف اخلاقى به بدترين و فجيع ترين صورت به اضمحلال كشيده شد.
فايده ى علم اخلاق: مهم ترين فايده ى علم اخلاق، هدايت اراده ى انسان ها به سوى خوبى ها و كمالات و تحقق فضايل انسانى و نيز دورى از پليدى ها و رذايل است;
از اين رو علماى بزرگ اخلاق، مهم ترين فايده ى اين علم را تغيير خلق و تحوّل روحى آدميان ذكر كرده اند.
[32]
بعضى ديگر از فايده هاى علم اخلاق عبارت است از:
1. تعديل خواسته هاى انسانى;
2. تقويت و پرورش بعد معنوى روح انسان;
3. حفاظت از ايمان و باورهاى انسانى;
4. دور ساختن افراد بشر از هرگونه عيب و نقص و رساندن او به مكارم اخلاق;[33]
5. مهار و رام نمودن نيروهاى سركشِ نفس انسانى و تقويت آنها در مسير حكمت و عدالت و عفت، براى نيل به كرامت اخلاقى.
[34]
نظام مبتنى بر ارزش هاى اخلاقى براى دست يابى به هويّت اجتماعى و برقرارى روابط صحيح اجتماعى و حفظ حرمت ها و احترام متقابل و محبّت به يكديگر و... نقش پايه اى ايفا مى نمايد و به راحتى با ناملايمات، بى عدالتى ها،
تبعيض ها، لاابالى گرى، اباحه گرى، و آسيب ها و آفت هاى ديگر اجتماعى مقابله مى كند. در نظام اخلاقى، حقوق تك تك شهروندان حفظ، و همه از امنيت اجتماعى بهره مند مى شوند. با تحوّلات روحى و روانى و درونى انسان و تحقق فضايل، ساختار اجتماعى نيز از امنيت و رفاه برخوردار مى گردد.
فرهنگ كه مجموعه ى آداب و رسوم و زبان و دين و به طور كلى، ساختار فردى و اجتماعى را تشكيل مى دهد،
از نظام ارزشى اخلاقى تأثير مى پذيرد و در هنجار نمودن همه ى ابعاد شخصيتى تأثير بسزايى دارد; البته اين تحوّل در ساختار فرهنگى جامعه و اصالت دادن به فرهنگ اصيل جامعه ى بشرى
با اتكا به دستورهاى وحيانى ممكن خواهد بود; لذا مقصود از نظام ارزشى اخلاقى، نظامى است كه با اتكا به ارزش هاى اخلاقى اى كه دين فراروى انسان گذاشته شكل يافته باشد و نتيجه ى آن توسعه ى همه جانبه ى انسانى است كه مجموعه ى دستورهاى دين، در بخش هاى فكرى و اخلاقى و علمى، ما را بدان دعوت مى نمايد.
در عرصه ى سياست و در جامعه اى كه نظام ارزشى حكم فرماست، برخوردها در معاملات و تنگناهاى سياسى، بر پايه ى اصل كرامتورزى و حكمت مدارى و شايسته سالارى صورت مى پذيرد و در مواجهه با بحران در اين عرصه، سياست مداران به وسيله ى عقلانيت حاكم، كه از يك نظام ارزشى دينى به دست آمده است، برخورد واقع بينانه با بحران خواهند داشت; بر اين اساس، شكست خوردگان سياسى هيچ گاه مورد بى مهرى و بى حرمتى قرار نمى گيرند.
در نظام مبتنى بر ارزش هاى انسانى و دينى، پاس دارى از حرمت و منزلت انسان معتقد و مؤمن، به اندازه ى حرمت گذارى به كعبه ى مكرّمه وبلكه بالاتر از آن است. در نظام اخلاقى دينى، صداقت، امانت دارى، حفاظت و صيانت از حقوق انسان ها، ايثار و از خودگذشتگى، بخشش و بزرگوارى، حسّ مسئوليت پذيرى و...از مشخصه ها و اصول خدشه ناپذير به شمار مى آيد.
با توجه به آنچه گفته شد، فايده ى اخلاق در حوزه ى اقتصاد و امور معيشتى فرد و جامعه روشن مى شود; زيرا زياده روى در توليد و مصرف،
اسراف و تبذير، اتراف و احتكار، حيله و مكر و دغل بازى و ترديد، استثمار و بهره كشى ظالمانه، زر و زيور اندوزى، فقرزايى، بى عدالتى، خيانت،
بى اعتمادى و...به سبب عدم پاى بندى به نظام اخلاقى دينى است; چون با تحقق اخلاق فردى،
اجتماعى، الهى و...رابطه و ضابطه در همه ى عرصه ها عادلانه مى شود. اثر تربيتى چنين نظامى به گونه اى است كه فكر خيانت به ديگران در ذهن انسان خطور نمى كند،
و همگى با يكدلى و همدلى، در رفع مشكلات اقتصادى به همديگر كمك مى كنند. اين همان مدينه ى فاضله ى دينى است كه در آن، همه ى مشاركت هاى فرهنگى،
سياسى و اجتماعى، به بهترين شكل به مرحله ى ظهور مى رسد و تحقق چنين جامعه اى، بدون حضور اخلاق به معناى عام، در همه ى ابعاد شخصيتى و اجتماعى ميسر نيست. اگر در جامعه همه ى برخوردها و معاشرت ها و تبادل ها و تعامل ها بر پايه ى كرامت هاى اخلاقى و نظام ارزشى و شايستگى ها صورت گيرد، جامعه با مشكلى حاد مواجه نخواهد شد; از اين رو على(عليه السلام)مى فرمايد:
و كنا لا نرجو جنة و لا نخشى ناراً و لا صواباً و لا عقاباً، لكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق; اگر ما اميد به بهشت و ثواب و ترس از جهنم و عذاب نداشته باشيم، در عين حال سزاوار است كه مكارم اخلاق را طلب كنيم و به دست آوريم.
[35]
دست يابى به مكارم و محاسن اخلاقى آن قدر اهميت و ارزش دارد كه حضرت على(عليه السلام) اين گونه اتمام حجّت مى نمايد.
جامعيت فضايل اخلاقى به گونه اى است كه بشر در تمام ابعاد زندگى روزمره ى خود، بدان محتاج است; لذا همه ى اقشار مردم، عامى و عالم، مسلمان و كافر، زن و مرد، كوچك و بزرگ، بايد به آن اهتمام ورزند; زيرا بى اعتنايى به ارزش هاى اخلاقى به شكل عمومى، جامعه ى انسانى را با بحران جدى مواجه مى نمايد.
علم اخلاق و نتايجى كه از آن حاصل مى شود، انسان را بر اساس نيازها و خواسته ها و گرايش ها و بينش هاى فطرى، به كمال و سعادت حقيقى مى رساند، و هر كس به اندازه ى ظرفيت و استعداد خويش، چه در صفات نفسانى و چه در حوزه ى رفتارى، مظهر اسما و صفات الهى مى گردد، و انسان با اختيار و آزادى خويش مقرّب ترين، گوياترين و كامل ترين مظهر خداوند متعال مى شود. اين حقيقت، بالاترين سعادت براى انسان است.
[36]
ضرورت پرداختن به مباحث اخلاقى
سوال :
با توجه به پيشرفت هاى علمى و تكنولوژيكى، آيا پرداختن به مباحث اخلاقى در جامعه ى كنونى ضرورت دارد؟
جواب :
در ابتدا مناسب است به اين سؤال پاسخ دهيم كه آيا توجّه به امور اخلاقى و ضرورت نظام اخلاقى براى انسان،
به زمان و مكان خاص و شرايط ويژه اى بستگى دارد و اگر آن شرايط براى جامعه اى فراهم نگرديد پرداختن به مسائل اخلاقى،
ضرورتى نخواهد داشت؟ يا اين كه چنين نظامى براى هر فرد و جامعه اى و در هر شرايطى، يك امر ضرورى است، حتى اگر جامعه اى در برترين و كامل ترين مراحل علمى و تكنولوژى باشد; و حتى جوامعى كه از پيشرفت هاى علمى برتر برخوردار باشند نياز بيش ترى به امر تهذيب و بازسازى روحى و آراسته شدن به فضايل انسانى و اخلاقى و دورى گزيدن از رذايل و زشتى هاى اخلاقى دارند؟
براى پاسخ به اين نوع سؤالات لازم است رويكرد خود را در حوزه ى معرفت شناسى انسانى مشخص نماييم. آيا انسان يك تافته ى جدا بافته از همه چيز و همه كس است و از ويژگى و حرمتى برخوردار نيست؟ آيا انسان هم چون نظاره گرى در كناره و در حكم تابع است؟ يا هم چون ذهن عاقل كه همه چيز براى او قابل فهم است؟
[37]
و يا موجودى است كه حقيقت روح او، جان عالم است و او براى پيوستن به حق مطلق (يعنى پروردگار عالم) آفريده شده و مى تواند به مقام ولاية اللهى و خلافة اللهى برسد؟
و تا به لقاى الهى نايل نشود آرام نمى گيرد; شادى و سرور و آرامش و اطمينان او، در رسيدن به حقيقت مطلق تأمين مى شود و واقعيت وجودى خود را براى همين منظور مى داند؟
بى شك رويكرد اخير نسبت به ساحت انسانى، ضرورت آراستگى به فضايل اخلاقى را در شرايطى كه موانع بسيارى براى چنين حضور زيبا و پايدارى وجود دارد بيش تر خواهد كرد;
خصوصاً در شرايطى كه فرد و جامعه با بحران معنويت درگير است و انسان در هاله اى از ابهام و چندگانگى درباره ى خود به سر مى برد.
بى ترديد در شرايطى كه سلاح هاى مدرن، نه براى انسان، كه براى تخريب و بهره كشى از او ساخته مى شود، ضرورت طرح مسائل انسانى و اخلاقى و احترام به كرامت او، چند برابر خواهد بود; مانند آنچه بر ناكازاكى و هيروشيما وارد آمد كه اين جنايت بزرگ، لكه ى ننگى است مولود بى اخلاقى در حوزه ى سياست در عرصه ى جهانى; لذا با كم ترين درنگ، اهميت و ضرورت نظام مبتنى بر اخلاق در جوامع امروزى ملموس و مشهود است;
به ويژه زمانى كه جوامع بشرى در برقرارى روابط انسانى با آفت ها و آسيب هاى جدّى مواجه اند.
در مجموع، با توجّه به پيشرفت هاى بسيار بالاى علوم تجربى و فن آورى و علوم كاربردى، دلايلى وجود دارد كه ضرورت فراگيرى علم اخلاق را،
در هر زمانى، خصوصاً در عصر پيشرفت علم و تكنولوژى، چند برابر مى نمايد كه به طور نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:
الف) وصول به هدف نهايى: هدف علم اخلاق، رساندن جان آدمى به آخرين افق هاى انسانى است كه هدف نهايى از آفرينش انسان و جهان است. در واقع همه ى شاخه هاى علوم و معارف اسلامى از اعتقادات تا احكام عملى، از دستورهاى فردى تا اجتماعى، براى تحقق اين هدف جهت گيرى شده اند و به همين دليل، نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)هدف نهايى رسالت بزرگ خويش را تنظيم مكارم و بزرگوارى اخلاقى معرفى مى نمايد.
اين جايگاه مهم و بى مانند، ما را وامى دارد تا اخلاق را بر علوم ديگر مقدم بداريم.
برخى از عاملان اخلاق معتقدند كه حكيمان پيشين عنوان «علم» را فقط برازنده ى «اخلاق» مى دانستند و آن را «اكسيد اعظم» مى ناميدند و اولين علمى را كه مى آموختند و در تدوين و تعليم آن سعى فراوان داشتند، علم اخلاق بود. آنان عقيده داشتند كه شيفتگان علم تا زمانى كه خود را به زيور فضايل اخلاقى آراسته نسازند آموختن علوم ديگر براى آنها سودى نخواهد داشت.
[38]
اين شيوه بيش تردر حوزه هاى دينى متداول بود. به كسانى كه شوق فراگيرى علوم دينى را داشتند،
در ابتدا، مدّتى آموزش اخلاق مى دادند و بعد از آن كه شايستگى و لياقت خود را براى آراستگى به فضايل نشان مى دادند و به آداب و اخلاق دينى آراسته مى شدند، علوم ديگر، مانند ادبيات، منطق، اصول، فقه و... را به آنان مى آموختند; زيرا بدون آراستگى و پاكى نفس، نمى توانستند از اين علوم استفاده ى بهينه نمايند و يا سودى به ديگران برسانند.
حال با علومى كه امروزه در عصر بى هويتى و بحران معنويّت وجود دارد و هر لحظه ممكن است با سوء استفاده از آن، فكر و جان ميلياردها انسان به خطر افتد، اگر اخلاق و نظام انسانى و ارزشى وجود نداشته باشد، خطر جامعه را تهديد مى كند;
از اين رو به نظر مى رسد كه در عصر علم و تكنولوژى، شرايط پردازش به تحقق نظام اخلاقى، ويژه تر خواهد بود.
ب) سامان دهى زندگى: نقش و كاركرد بى مانند اخلاق در اصلاح و سامان دهى زندگى دنيوى انسان و حلّ مشكلات شخصى، خانوادگى و اجتماعى او،
دليل كافى براى ضرورت فراگيرى اين علم است. امروز نقش حاكميت معيارهاى اخلاقى در پيش گيرى از جرايم و اصلاح اجتماعى و حتّى حل مشكلات قضايى، جلوگيرى از مفاسد ادارى، حل مسائل خانوادگى، ايجاد آرامش روانى و پر كردن خلأهاى روحى و درونى بر كسى پوشيده نيست و هر روز معلمان و خردمندان جوامع بشرى تأكيد بيش ترى بر آن دارند.
كاركرد مثبت حاكميت محاسن و فضايل اخلاقى را، حتى در توسعه ى اقتصادى و وجدان كارى، توسعه ى سياسى
و اجتماعى و استقرار عدالت اجتماعى و تثبيت نظم اجتماعى و احترام به حقوق ديگران و مسئوليت پذيرى، به وضوح مى توان ديد;
زيرا اخلاق، تنها در يك حوزه از ساحت انسانى جريان ندارد، بلكه عنصرى است كه در تمام حوزه هاى وجودى انسان جارى است
و اگر به حاكميت فضيلت ها منجر شود، همه ى سرزمين هاى وجودى انسان را به سوى صلاح و كمال فرد و جامعه هدايت مى كند.
پاورقى:
[1]. «جاودانگى و اخلاق»، يادنامه ى شهيد مطهرى، ص 406.
[2]. براى اطلاع بيش تر ر.ك: الهيات شفا، مقاله ى اول، فصل اول; ملاهادى سبزوارى، منظومه ى حكمت، ص 300 و 310; ياد نامه ى شهيد مطهرى، مقاله ى نهم «جاودانگى و اخلاق»; و علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 393.
[3]. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 393.
[4]. سوره ى آل عمران، آيه ى 164 و سوره ى جمعه، آيه ى 2.
[5]. حسن عميد، فرهنگ عميد، ص 98.
[6]. راغب كه از بزرگ ترين واژه شناسان قرآنى است، مى گويد: خَلْق يا خُلق در اصل و ريشه يكى هستند; هم چون شَرْب و شُرْب و صَرْم و صُرْم; لكن تفاوت آن دو در اين است كه خَلْق اختصاص يافته به شكل ها و صورت هايى كه با چشم ديده مى شود و درك مى گردد، و خُلْق ويژه ى سيرت و باطن و سرشت است كه با بصيرت فهميده مى شود. ر. ك: مفردات راغب، ماده ى خلق.
[7]. ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، فلسفه ى اخلاق، ص1; ملا محسن فيض كاشانى،ا ئ الحقائق، ص59; محمد محمدى گيلانى، درس هاى اخلاق اسلامى، به كوشش جعفر سعيد، ص 23.
[8]. ر.ك: ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق، ص 27; خواجه نصيرالدين طوسى، اخلاق ناصرى، ص 48; و محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 26.
[9]- Foulquie.
[10]. الاخلاق النظريه، ص 10.
[11]. محمد رضا مدرس، فلسفه ى اخلاق، ص 9.
[12]. Ethics.
[13]. مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، فلسفه ى اخلاق، ص 21.
[14]. احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، اخلاق اسلامى، ص 24.
[15]. مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، فلسفه ى اخلاق، ص 21.
[16]. ر.ك: پاپكين و استرول: كليات فلسفه، ترجمه ى سيد جلال الدين مجتبوى، ص 64 و 69.
[17]. سيد محمد رضا مدرسى، فلسفه ى اخلاق، ص 21.
[18]. ر.ك: على شيروانى، اخلاق اسلامى و مبانى نظرى آن، ص 26.
[19]. محمد تقى مصباح يزدى، فلسفه ى اخلاق، ص 10.
[20]. همان.
[21]. سيد ابوالقاسم هاشمى، منطق نظرى منطق علمى اخلاق،
ص 309; و سيد محمد رضا مدرسى، فلسفه ى اخلاق، ص 100 به بعد.
[22]. همان.
[23]. مرتضى مطهرى،
فلسفه ى اخلاق، ص 259; و تعليم و تربيت در اسلام، ص 93 ـ 135.
[24]. ر.ك: مرتضى مطهرى، تعليم و تربيت در اسلام، ص 135 ـ 136.
[25]. ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 26.
[26]. حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاق اسلام، ص 26 ـ 27.
[27]. محمد بيصار، العقيدة و الاخلاق، ص 224.
[28]. شيخ محمد جواد مغنيه، فلسفه ى اخلاق در اسلام، ص 15.
[29]. سوره ى جمعه، آيه ى 2.
[30]. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 7، باب 59، ص 372، ح 8.
[31]. سوره ى احزاب، آيه ى 21.
[32]. حسين حقانى زنجانى، نظام اخلاقى اسلام، ص 27.
[33]. راغب اصفهانى، الذريعة الى مكارم الشريعة، ص 1.
[34]. همان.
[35]. سيد محمد عنيايى عاملى، آداب النفس، ج 1، ص 26.
[36]. ر.ك: ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 26 ـ 49; احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى،
اخلاق اسلامى، ص 23; حسين حقانى زنجانى،
نظام اخلاقى اسلام، ص 27 و على اكبر بابازاده، زمينه هاى فساد و راه درمان.
[37]. ايان باربور، علم و دين، ترجمه ى بهاء الدين خرمشاهى، ص 41.
[38]. ملا محمد مهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 27.