آيا دروغ از
گناهان بزرگ است ؟
درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ ، روايات فراوانى وجود دارد، در
برخى از آن ها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است
؛ چنان كه فضل بن شاذان از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت در نامه اى
به ماءمون گناهان بزرگ را بر شمرده ، دروغ را نيز يكى از آن ها معرفى كرد(143).
فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ ،
مانند دروغ بستن بر خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيشوايان معصوم
(عليه السلام )، گواهى و شهادت دروغ ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم ، از
گناهان بزرگ به شمار آورده اند.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء (عليه السلام )
من الكبائر(144).
دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است .
فقيهان در باب ((مبطلات روزه
(145))) مى گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر
و امامان (عليه السلام ) نه تنها روزه را باطل مى كند، بلكه ((كفاره
جمع
(146))) نيز دارد.
نكته اى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ ، به ميزان
پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده اى بزرگ پديد آيد؛ اما از
گناهان بزرگ به شمار نرود و بر عكس ، يك دروغ ، مفسده اى كوچك به بار آورد، اما از
گناهان بزرگ شمرده شود.
ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن ، نقشى ندارد؛ البته
اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آن ها را به گناهانى بزرگ تبديل مى كند. فقيه بزرگ
شيعى ، شيخ انصارى (ره )، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار
بر گناه به شمار آورده ، آن را موجب بزرگ شدن گناه مى داند(147).
عبدالله بن حجاج مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام ) پرسيدم : آيا
((كذاب )) كسى است كه درباره چيزى دروغ مى گويد؟
حضرت در پاسخ فرمود:
لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع على الكذب
(148).
نه ، هيچ كس [جز معصومان ] وجود ندارد كه خلافى نگويد. كذاب كسى است كه طبع و سرشتش
دروغگويى شده است .
ابى بصير مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود:
ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله
عزوجل كذب و فجر(149).
همانا بنده دروغ مى گويد تا جايى كه در شمار دروغگويان نوشته مى شود؛ پس هنگامى كه
دروغ مى گويد، خداوند عزوجل مى فرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد.
از امير مؤ منان على (عليه السلام ) چنين نقل شده است .
ما يزال احد كم يكذب حتى يقال كذب و فجر(150).
برخى از شما آن قدر دروغ مى گويد تا اين كه گفته مى شود: دروغ گفت و فاجر شد.
با توجه به اين كه هر گناهى موجب ((فسق ))،
و از بين برنده ((عدالت )) نيست - چرا
كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمى رساند - از اين احاديث چنين برداشت مى شود كه اگر
شخصى طبع دروغگويى بيابد، ((فاجر و فاسق ))
مى شود.
اصرار بر دروغهايى كه از گناهان كوچك به شمار مى روند، و تكرار آن ها، بيمارى درونى
به شمار مى رود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته ، آرام آرام به
((ملكه ))اى
(151) در وجود شخص تبديل مى شود تا به آن جا كه به سختى مى تواند
راست بگويد.
پيدا شدن چنين ((طبيعت ثانويه اى
(152))) در انسان ، بعد معنوى او را ضعيف ، و
ايمانش را نابود مى كند. در چنين حالى ، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مى
شود.
موارد جواز دروغ
آيا دروغ در هر زمان و با هر وضعيتى حرام است و از گناهان به شمار مى رود يا
در برخى موارد حرام نبوده ، مجاز است ؟
اين بخش از گفتار، به بحث از جايز بودن برخى اقسام دروغ اختصاص دارد؛ البته گفت وگو
درباره اين كه چه دروغ هايى جايز است ، يا گفتن دروغ در چه مواردى اشكال ندارد،
بحثى است كه هم فقيهان و هم دانشمندان اخلاق به آن توجه ويژه اى دارند. اين موارد
عبارتند از:
1 - وجود ضرورت :
ناچارى و ضرورت ، از موارد مهمى است كه از ديد فقيهان ، دروغ گفتن را جايز
مى كند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت ، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ براى
نمونه آن جا كه راه مداواى بيمار به استفاده از خوردنى ها يا آشاميدن هاى حرام
منحصر باشد، استفاده به ميزان ضرورت جايز است . همچنين اگر چه خوردن گوشت حيوان
مرده كه ذبح شرعى نشده باشد، حرام است ، در حال ضرورت ، و ترس از مردن به علت شدت
گرسنگى و نبودن هيچ خوردنى ديگر، به مقدار لازم جايز شمرده شده است .
فقيهان مى گويند: ضرورت ها امور ممنوع را مجاز مى سازد(153)؛
البته بايد توجه داشت كه اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را بر طرف مى كند،
به معناى تغيير حقيقت ناپسند دروغ نيست ؛ بلكه ((قبح عقلى
)) دروغ همچنان پابرجا است و بر طرف نخواهد شد؛ اما آن جا كه
شرع و عقل ، انسان را به يكى از دو رفتار ((ناپسند))
و ((ناپسندتر)) ناگزير ببينند، بر
لزوم به جاى آوردن رفتار ((ناپسند))
حكم مى كنند.
همچنين زمانى كه انسان بين دو امر ممنوع يا بين انتخاب ((بد))
و ((بدتر)) قرار گيرد، شرع و عقل ، به
انتخاب ((بد)) حكم مى كنند و اين به
آن معنا نيست كه ((بد))، خوب مى شود؛
بلكه عقل انسان ، ((بد)) را هميشه
((بد)) مى داند و از اين رو به انجام
آن حكم مى كند، كه چاره مناسب ترى جز انجام آن ندارد؛ اما اگر راهى براى گريز از هر
دو امر ((ناپسند)) و
((ناپسندتر)) يافت شود، شرع و عقل ، به پيمودن آن راه
، و دورى از ((ناپسند)) و
((ناپسندتر)) حكم مى كنند؛ به همين
دليل ، اگر چه دروغ گفتن از ديد شرع براى دفع ضرر جايز است ، چنان چه راهى وجود
داشته باشد كه هم دفع ضرر كند و هم انسان را از دروغگويى باز دارد، بايد انجام گيرد
و در اين جا است كه مساءله ((توريه ))
مطرح مى شود.
نكته ديگر آن كه جواز دروغ تا زمان بقاى اضطرار باقى است و به محض رفع ضرورت از بين
مى رود. همچنين حكم جواز، به اندازه بر طرف كردن ضرورت است به اين معنا كه شخص با
وجود ضرورت نمى تواند به هر ميزان كه خواست و توانست دروغ بگويد؛ زيرا ضرورت ها
جواز عبور براى پا گذاشتن به وادى فساد نيستند؛ بنابراين به بهانه هر ضررى نمى توان
دروغ گفت :
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
علامه الايمان ان تؤ ثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك
(154).
نشانه ايمان آن است كه راستى زيان رساننده به تو را بر دروغى كه به تو نفع مى رساند
مقدم دارى .
بنابراين دروغ هنگامى كه اضطرارى وجود داشته باشد و راهى براى ((توريه
)) نباشد فقط به اندازه دفع ضرر جايز است .
حضرت رضا (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان الرجل ليصدق على اخيه فيناله عنت من صدقه فيكون كذابا
عندالله و ان الرجل ليكذب على اخيه يريد به نفعه فيكون عند الله صادقا(155).
همانا شخصى در حق برادر مسلمانش سخن راستى مى گويد كه با اين گفتار، او را گرفتار
مى كند؛ پس نزد خدا از دروغگويان است و همانا شخصى در حق برادر مسلمانش دروغى مى
گويد كه با آن دروغ ، از او دفع ضرر مى كند؛ پس نزد خداوند از راستگويان است .
در حال نبرد مسلمانان با كافران ، گرچه فتواى صريحى وجود ندارد، از ظاهر برخى
روايات چنين به دست مى آيد كه دروغ گفتن با وجود اضطرار و البته فقط به اندازه
نياز، بى اشكال است . اگر هنگام جنگ ، دروغى بتواند مسلمانان را از تنگنا برهاند و
مايه پيروزى آن ها شود، اشكال ندارد.
از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده است :
كل كذب مسؤ ول عنه صاحبه يوما الا كذبا فى ثلاثه : رجل كائد
فى حربه و هو موضوع عنه ...(156).
در روز قيامت ، گوينده هر دروغى بازخواست مى شود، جز از سه مورد:
1 - شخصى كه در حال جنگ ، [دشمن را] فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مى شود...
توجه به اين نكته ضرورت دارد كه منظور از جنگ در اين روايت ، همان جنگ گرم و نبرد
روياروى است ، نه آن چه امروزه با عنوان جنگ هاى سرد و تبليغاتى معروف شده است . از
ظاهر حديث بر مى آيد كه ((كيد)) به
معناى فريب دادن دشمن به صورت عملى است ، نه به معناى فريب گفتارى ؛ اما همان گونه
كه پيش از اين گفته شد، دروغ هم به صورت گفتارى انجام مى شود و هم به صورت عملى .
دروغ گفتارى همان خبر كردن مخالف با واقع است و دروغ عملى آن است كه انسان ، رفتارى
را انجام دهد كه مفهوم برداشت شده از آن ، غير واقعى باشد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
ثلاثه يحسن فيهن الكذب : المكيده فى الحرب ...(157).
اى على ! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملى نيك به شمار مى رود:
1 - نيرنگ زدن در جنگ و...
از آن جا كه بنابر روايات ، جنگ ، نوعى حيله براى از بين بردن دشمن است ، اعمالى كه
بر محور فريب باشد، در جنگ نيك و پسنديده است ؛ البته حسن و قبح اعمال ذاتى است ،
به اين معنا كه ذات و حقيقت هر عملى يا خوب يا بد است ، زشت يا زيبا است ؛ اما گاه
همان عمل كه ذاتى قبيح و ناپسند دارد، به سبب اتصاف به اوصاف و حالاتى خاص ، نيكو و
پسنديده مى شود؛ ولى اين به آن معنا نيست كه ذات عمل تغيير يابد؛ بلكه عمل به صورت
((عرضى
(158))) پسنديده مى شود؛ همانند دروغ كه ذاتى
ناپسند و زشت دارد؛ ولى در مواقع اضطرار به صورت عرضى ، عملى نيك شمرده مى شود؛
براى نمونه ، آن گاه كه انسان در برابر دو عمل زشت قرار گرفته ، از ميان آن دو،
عملى را بر مى گزيند كه زشتى كم ترى دارد، وقتى از او پرسيده شود: چرا اين عمل را
برگزيدى ؟ پاسخ مى دهد: زيرا اين ، بهتر از آن ديگرى بود. در اين جا است كه بايد
گفته شود: اين عمل : ذاتى ناپسند داشته است ؛ اما در وضعيت موجود، به صورت نسبى و
بالعرض نيك شمرده مى شود.
با توجه به اين مطلب روشن مى شود كه وقتى مى گويند: دروغ در سه مورد نيكو است ، به
آن معنا نيست كه قبح ذاتى اش از بين رفته ؛ بلكه فقط به اين معنا است كه حسن عرضى
يافته است .
اين مطلب را در اعمال نيك و پسنديده نيز مى توان مشاهده كرد. اعمالى كه ذاتى
پسنديده و نيك دارند، گاه به سبب وضعى خاص ، زشت و ناپسند مى شوند؛ همانند راستگويى
كه گاه در موقعيتى خاص و ويژه ، فتنه اى پديد مى آورد كه البته در اين حالت ، به
صورت عرضى قبيح شمرده مى شود و به اصطلاح ، قبح عرضى مى يابد.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
ثلاثه يقبح فيهن الصدق النميمه ...(159).
راست گفتن در آن ها زشت و ناپسند است . يكى از آن ها سخن چينى است ...
سخن چينى ، بيان كردن سخنان شخصى نزد شخص ديگر است به شكلى كه باعث فتنه و آشوب شود
كه در اين رفتار، اگر چه گفتار سخن چين راست و صادقانه است ، از آن جا كه اين راست
مايه فتنه مى شود، ناپسند به شمار مى رود.
2 - اصلاح بين مسلمانان :
دومين موردى كه دروغ گفتن در آن ، بازخواستى را در قيامت براى گوينده به
دنبال نخواهد داشت و از موارد جواز دروغ به شمار مى آيد، مساءله ((اصلاح
ذات البين )) است . هنگامى كه دروغ باعث حل اختلاف و ايجاد
صلح و آشتى بين دو مسلمان شود، از نظر شرعى جايز بوده ، حرام نيست ، در سخنان حضرت
صادق (عليه السلام ) آمده است :
الكلام ثلاثه صدق و كذب و اصلاح بين الناس
(160).
كلام سه قسم است : ((راست )) و
((دروغ )) و ((كلامى
كه باعث حل اختلاف بين مردم مى شود.))
البته منظور از قسم سوم آن است كه ((دروغى ))
گفته شود تا اختلاف بين دو مسلمان حل شود؛ ولى از آن جا كه اين ((دروغ
))، حسنى عرضى يافته است و حرام شمرده نمى شود، در عرض قسم
دوم قرار داده شده و با عنوان كذب ناميده نشده است .
در اين جا هيچ اضطرارى وجود ندارد؛ اما رابطه برادرى اسلامى اقتضا مى كند كه انسان
در برخورد با اختلاف هاى مسلمانان بى تفاوت نباشد. در اين جا سبب جواز دروغ ، صلاح
جامعه اسلامى است .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت على (عليه السلام ) وصيت فرمود:
ان الله احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد(161).
همانا خداوند دروغ به مصلحت و خير را دوست دارد و از راستى كه فساد در پى داشته
باشد، متنفر است ؛
البته رعايت مقدار و ميزان لازم براى ايجاد صلاح ، ضرورت است و نبايد از حد لازم
تجاوز كرد؛ چرا كه تجاوز از حد لازم ، انسان را به خوى دروغگويى مبتلا مى كند.
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
المصلح ليس بكذاب
(162).
اصلاحگر سرشت دروغگويى ندارد.
آنچه از روايت پيشين مى توان فهميد اين است كه انسان به بهانه اصلاح جامعه ، و
ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان ، مجاز به دروغگويى بيجا و بى اندازه نيست ؛ بلكه
بايد ميزان لازم را رعايت كند.
3 - وعده دادن :
سومين مورد از موارد سه گانه جواز دروغ ، مساءله ((وعده
دادن )) است .
وعده دادن انسان به آن چه نمى تواند وفا كند، يا در اصل دروغ نيست يا چنان چه دروغ
باشد، در حالت اضطرار، حرام نيست .
برخى از فقيهان معتقدند كه وعده دادن ، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبرى در آن وجود
ندارد؛ بنابراين از آن جا كه دروغ ، خبر مخالف با واقع است ، اين قبيل تعهدها، دروغ
به شمار نمى روند؛ اما چنان چه ((تعهد))،
نوعى از خبر به شمار رود، به اين معنا كه ((وعده كردن
)) خبر از انجام كارى در آينده تلقى شود كه پيش از رسيدن
زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است ، در اين صورت ، استثنايى وجود نداشته ، اگر
اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است ، مگر آن كه ضرورتى در ميان باشد.
چنان چه شخصى وعده اى بدهد، ولى از همان ابتدا خود را متعهد و ملتزم بر انجام آن
نكند و فقط در موقعيت خاصى آن وعده را انجام دهد عمل و گفتارش دروغ شمرده نمى شود.
اشكال دروغ
خبر مخالف با واقع به شكل هاى گوناگون قابل ارائه است كه در ذيل به آن ها
پرداخته مى شود:
الف - توريه :
((توريه )) سخن دو پهلو گفتن
است . كلامى كه از آن دو معنا فهميده شود: يكى معناى ظاهر و آشكار كه ذهن شنونده به
سرعت به آن منتقل مى شود، و ديگرى معناى نهايى و ناپيدا كه مقصود اصلى گوينده است و
ذهن شنونده به آن منتقل نمى شود.
برخى فقيهان ((توريه )) را دروغ نمى
دانند، و برخى ديگر معتقدند نوعى دروغ است ؛ ولى حكم ((حرمت
دروغ )) را ندارد. مطلب مسلم و قطعى اين است كه اگر انسان
براى بر طرف كردن زيان از خود يا مسلمانى ديگر ناچار به توريه با دروغ شود،
((توريه )) بهتر و شايسته تر است و
چنان چه توريه نكند و دروغ بگويد، رفتارش از ديد فقيهان اشكال دارد.
ب - مبالغه ، كنايه ، مثل و حكايت :
در مبالغه از واقعه اى ، مانند آن كه گفته شود: ((صد
بار گفتم ))؛ در حالى كه بسيار كم تر از صد بار گفته است ، و
نيز در كنايه ها، اگر مقصود گوينده خبر كردن از همان چيزى كه مى گويد باشد، صفات
((راست و دروغ )) در آن راه مى يابد؛
اما چنان چه مرادش از مبالغه يا كنايه ، خبر كردن نبوده ؛ بلكه فقط بيان كثرت ،
تكرار، مدح يا ذم كسى باشد، آن مبالغه يا كنايه دروغ شمرده نمى شود؛ افزون بر اين ،
گاه زيبايى كلام ، ارتباطى مستقيم با كنايه ها دارد؛ همان گونه كه در قرآن مجيد نيز
كنايه به كار گرفته شده است آن جا كه مى فرمايد:
واسئل القريه
(163).
از شهر بپرس .
البته بايد توجه داشت كه ستايش و سرزنش بيجا از شخصى كه مستحق آن نيست ، بحثى جدا
از بحث راست و دروغ داشته ، در اين گفتار قرار ندارد. مثل ها و حكايت ها نيز همين
حكم را دارند؛ يعنى اگر مقصود گوينده از بيان مثل يا حكايت ، خبر دادن از مفاد مثل
يا حكايت باشد به اين معنا كه معناى مثل يا حكايت ، واقع شده است ؛ دروغ و راست در
آن وجود خواهد داشت ؛ ولى چنان چه مراد گوينده تفهيم مطلبى ديگر غير از مفاد خود
حكايت است ، مانند اين كه حكايتى از گفت وگوى جمادات و حيوانات با يكديگر، براى
القاى معانى اخلاقى بسازد، دروغ به شمار نمى رود و حرام نيست .
ج : دروغ به شوخى :
در شوخى نيز موضوع به همين شكل است ؛ اما توجه به اين نكته مهم است كه وقتى
انسان از گفتارش ، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخى است
، در اين حال ، يا قرينه و نشانه اى بر شوخى بودن گفتارش وجود دارد يا هيچ نشانه اى
بر آن نيست .
آن جا كه بر شوخى بودن گفتارش نشانه اى وجود دارد، مانند زمانى كه مجلس و موقعيت ،
غير جدى است و با توجه به آن مجلس مى توان به شوخى بودن گفتارش دلالت مى كند، در
اين حالات شوخى از ديد فقيهان بدون اشكال است ؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن ،
شوخى كردن باشد، ولى هيچ قرينه و نشانه اى بر شوخى بودن گفتارش در كار نباشد، مانند
آن كه مطلبى را بگويد، اما شنوندگان هيچ نشانى از شوخى در گوينده نيابند، در اين
حال ، گفتارش از نظر فقهى اشكال دارد، مگر اين كه خبر شخص به قدرى با واقعيت مخالف
باشد كه هر شنونده اى به شوخى بودن مطلب پى ببرد؛ مانند آن كه آتش را به سردى ، و
برف را به گرمى وصف كند.
اگر انسان بخواهد خبر غير واقعى خود را واقعى نشان دهد، هر چند سياق و قالب گفتارش
شوخى باشد، كار حرام انجام داده است ؛ البته روايات بسيارى وجود دارد كه انسان را
از دروغ به شوخى نيز منع مى كند آن چه از مفاد اين روايات ، و تمام روايات موجود در
زمينه دروغ برداشت مى شود، بيانگر نكته اى اخلاقى درباره اين رفتار ناپسند است و آن
اين كه دروغگويى حتى به صورت مجازش نيز بر روان انسان تاءثير سوء و نامطلوبى بر جاى
مى نهد و راه فساد و انحطاط را پيش روى انسان هموار مى سازد.
حضرت باقر (عليه السلام ) بارها مى فرمود:
اتقوا الكذب ، الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل
(164).
از دروغ بپرهيز؛ چه كوچك باشد، چه بزرگ . در هر حالى باشد؛ چه جدى ، و چه شوخى .
انسان با گفتن دروغ كوچك ، بر گفتن دروغ بزرگ جراءت مى يابد و با گفتن دروغ به شوخى
، آماده راه يابى به دروغ هاى جدى مى شود.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده
(165).
هيچ بنده اى ، مزه ايمان را نخواهد چشيد، مگر اين كه دروغ را چه به صورت شوخى و چه
جدى ترك كند.
اين حديث گوياى حرمت دروغ به شوخى نيست ، بلكه فقط پيامد زشت بر روح و روان انسان
را بيان مى كند.
لا يصلح من الكذب جد و لاهزل ... ان الكذب يهدى الى الفجور و
الفجور يهدى الى النار(166).
هيچ دروغى چه جدى و چه شوخى ، خوب نيست . همانا [دروغ انسان را] به سوى گناهان
رهنمون مى شود و گناهان هم به سوى آتش مى كشاند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
يا اباذر ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له
ويل له
(167).
اى ابوذر! واى بر كسى كه براى خنداندن مردم دروغ مى گويد. واى بر او، واى بر او،
واى بر او.
انا زعيم ببيت فى ربض الجنه و بيت فى وسط الجنه و بيت فى
اعلى الجنه لمن ترك المراء و ان كان محقا و لمن ترك الكذب و ان كان هازلا و لمن حسن
خلقه
(168).
من دادن خانه اى در پايين بهشت و خانه اى در وسط بهشت و خانه اى در بالاى بهشت را
تعهد مى كنم براى كسى كه جدال در گفتار را با آن كه حق با او است ، ترك كند و دروغ
را با آن كه شوخى است وانهد و كسى كه خلق خويش را نيكو سازد.
بر پايه اين گونه احاديث روشن مى شود كه اگر چه دروغ به شوخى از نظر شرعى حرام نيست
، تاءثير آن بر روح و روان انسان ، قطعى و حتمى است ؛
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بسيارى از موارد شوخى مى كرد؛ ولى
هرگز در اين حال دروغ نمى گفت . روزى پيرزنى از حضرت پرسيد: آيا من به بهشت مى روم
. حضرت فرمود: پيرزن ها به بهشت نمى روند. پيرزن شروع به گريه كرد و حضرت به سرعت
فرمود: در قيامت هيچ كس پير نيست . (همه جوان وارد بهشت مى شوند.)
د - دروغ در دعوت ها و تعارف ها:
انسان در دعوت ها و تعارف هاى عادى هم بايد مراقب گفتار و رفتار خود باشد.
گاهى فردى را به چيزى تعارف مى كنند كه به دليلى ، خواهان پذيرش آن نيست كه بايد
مراقب باشد تا به دروغگويى آلوده نشود؛ مانند روزه دارى كه نمى خواهد كسى از روزه
بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف ديگران ، براى جلوگيرى از ريا دروغ مى گويد يا كسى
كه درباره حرام يا حلال بودن مال تعارف كننده شك دارد و چون نمى خواهد مرتكب خوردن
مال حرام يا مشكوك شود، به دروغ مى گويد: ميل ندارم ؛ در حالى كه بسيار گرسنه بوده
، ميل وافرى هم به خوردن دارد. در اين جا شخص براى ترك عملى حرام ، مرتكب عمل حرام
ديگرى ، يعنى دروغگويى ، شده است ؛ بنابراين در تعارف ها، نگه دارى و مراقبت از
زبان ، بسيار لازم و ضرور است و در اين موارد نبايد پاسخى داد كه جنبه اخبارى داشته
باشد.
در مواردى كه انسان خود تعارف مى كند نيز اين قبيل مراقبت ها بسيار لازم است ؛
مانند اين كه تعارف كند؛ در حالى كه از آن ناراضى و ناخشنود است .
بر اساس بسيارى از روايات ، بيشتر افراد از راه زبان وارد جهنم خواهند شد و اين به
آن معنا است كه گناهان انسان ها از راه زبان بسيار بيش تر از گناهان ديگر است .
ه - دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران
:
گاه دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران نيز راه مى يابد كه از آن به
((بهتان )) تعبير مى كنند. دروغ بستن
به ديگران ، به اين معنا است كه كسى چيزى را نگفته يا عملى را مرتكب نشده است ؛ ولى
آن گفتار و عمل را به او نسبت دهند كه اين كار فعلى حرام و از گناهان بزرگ است .
دروغ بستن به خدا، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان (عليه السلام )
همان گونه كه گذشت ، از مصاديق اين نوع دروغ است .
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
الكذب على الله و على رسوله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من
الكبائر(169).
دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است .
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز فرمود:
من قال على مالم اقل فليتبواء مقعده من النار(170).
اگر كسى چيزى را كه من نگفته ام به من نسبت دهد، جايگاهش در آتش است . امام صادق
(عليه السلام ) به مردى از اهالى شام فرمود:
يا اخا اهل الشام اسمع حديثنا و لا تكذب علينا فانه من كذب
علينا فى شى ء فقد كذب على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و من كذب على
رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقد كذب على الله
(171).
اى برادر شامى ! گفتار ما را بشنو و به ما دروغ نبند. همانا هر كس به ما دروغ
ببندد، به پيامبر دروغ بسته و هر كس كه به پيامبر دروغ بست ، به خدا دروغ بسته است
.
از امام باقر (عليه السلام ) نيز نقل شده است :
يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبه فتسلب الحنيفيه
(172).
اى ابو نعمان ! به ما دروغ نبند كه از صراط مستقيم دور خواهى شد.
ترجمه آيات و نقل قول از امامان بى آن كه به سند آن اطمينانى باشد، از مصاديق بارز
اين گفتار است كه انسان به مراقبت بيش تر در برابر آن وظيفه دارد؛ البته زمانى كه
انسان از مستند بودن گفتارى مطمئن نيست و آن را به يكى از امامان و يا پيامبر خدا
نسبت مى دهد، روزه اش باطل نمى شود؛ بلكه ابطال روزه در آن جا است كه از خلاف واقع
بودن مطلب آگاهى كامل دارد، سپس آن را نسبت مى دهد. انسان بايد مراقب باشد كه مسائل
مشكوك و مسائلى را كه از سند آن آگاهى كامل ندارد، بيان نكند.
و - سوگند دروغ :
گاهى انسان از دروغ بودن گفتار خود آگاهى كامل دارد و براى آن ، خدا را نيز
گواه مى آورد كه مرتكب سوگند دروغ ، كه گناهى بزرگ مى باشد، شده است .
حضرت عيسى ابن مريم (عليه السلام ) فرمود:
من اعظم الذنوب عند الله ان يقول العبد اءن الله يعلم لما لا
يعلم
(173).
از بزرگ ترين گناهان نزد خداوند آن است كه بنده اى بگويد خدا مى داند در آن چه خدا
نمى داند.
يعنى خدا را بر مطلب دروغ خود شاهد بگيرد.
انسان گاهى دروغ مى گويد و با زبان خبرى ، خدا را گواه مى آورد كه اين عمل از
گناهان بزرگ و بسيار زشت است و گاهى اين گواه آوردن جنبه انشايى مى يابد كه به صورت
سوگند دروغ ظهور مى كند، كه اين هم از گناهان بزرگ به شمار مى رود.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من قال علم الله ما لم يعلم اهتز العرش اعظاما له
(174).
كسى كه بگويد خدا مى داند؛ ولى خداوند خلاف آن را مى داند، عرش الاهى به سبب عظمت
خداوند به لرزه در مى آيد.
در روايتى ديگر آمده است :
اذا قال العبد علم الله و كان كاذبا قال الله عزوجل اما وجدت
احدا تكذب عليه غيرى
(175).
اگر بنده بگويد خدا مى داند و دروغ بگويد، خداوند مى فرمايد: آيا تو كسى را غير از
من نيافتى تا به او دروغ ببندى ؟
در اين جا سوگند، از سنخ امور انشايى است ، نه اخبارى .
هنگامى كه شخص سوگند مى خورد، در حقيقت ، تاءكيد را براى يك جمله خبرى انشا مى كند؛
بنابراين ، سوگند به خودى خود به راست و دروغ متصف نمى شود؛ بلكه به اعتبار خبرى كه
سوگند، آن را تاءكيد مى كند، به راست يا دروغ متصف مى شود به اين معنا كه اگر سوگند
براى تاءكيد خبرى راست باشد، آن سوگند، به تبع خبرش به صدق و راستى متصف مى شود و
اگر آن خبر دروغ باشد، سوگند خورده شده نيز قسم دروغ مى شود.