اى ابوذر اين گونه باش
آیه الله العظمی سید صادق شیرازی
- پىنوشتها -
(1) -
رضى الدين ابونصر حسن بن فضل بن حسن، فقيه و محدث، از علماى بزرگ قرن ششم هجرى
فرزند امين الاسلام طبرسى، صاحب مجمع البيان. (اثر آفرينان، ج4، ص94 و 95.)
(2) -
مكارم الاخلاق، ص 458، الفصل الخامس «فى وصية رسول الله(صلى الله عليه وآله)
لأبى ذر الغفاري(رضى الله عنه)».
(3) -
ابوالحسن يا ابوالحسين مسعود بن ابى فراس ـ عيسى بن ابى النجم بن حمدان بن
خولان بن ابراهيم بن مالك اشتر نخعى ـ جدّ مادرى سيد بن طاووس، لقبش ورّام. كتاب
تنبيه الخاطر و نزهة الناظر كه در ايران به مجموعه ورّام معروف است از آثار اوست.
(ريحانة الأدب، ج6، ص313 و 314.)
(4) -
مجموعه ورّام، ج 2، ص 51.
(5) -
يوسف بن احمد بن ابراهيم الدرازى البحرانى (1107 ـ 1186ق)، صاحب كتاب الحدائق
الناضرة فى احكام العترة الطاهرة، فقيه، محدث از معاصرين وحيد بهبهانى، كه پس از
فوت، بهبهانى بر او نماز خواند و در حرم حضرت سيدالشهدا مدفون گرديد. كتاب مذكور يك
دوره فقه نيمه استدلالى اماميه بر اساس روايات و آيات با تمايل به اخبار گرايى است.
(ريحانة الأدب، ج3، ص360 و361؛ الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 6، ص 289 و 290.)
(6) -
ميرزا حسين بن محمد تقى بن محمد على نورى طبرسى (1254 ـ 1320 ق) مدفون در صحن
مقدس مرتضوى، فقيه، محدث، مفسر، رجالى از علما و اكابر اماميه در ابتداى قرن
چهاردهم از شاگردان شيخ مرتضى انصارى، ملا على كنى، محمد حسن شيرازى و از مشايخِ
اجازه آقا بزرگ طهرانى و شيخ عباس قمى، صاحب كتاب مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل،
كه در اين كتاب علاوه بر حدود بيست و سه هزار حديث، به ترتيب ابواب وسائل الشيعه،
حاوى شرح حال و تراجم عده اى از علماى شيعه است. (الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج11،
ص 7 و 8.)
(7) -
محمد حسن بن باقر بن عبدالرحيم شريف اصفهانى (1266ق) از علماى بزرگ اماميه و
از شاگردان سيدجواد عاملى صاحب مفتاح الكرامة و شيخ جعفر كاشف الغطاست. وى در كتاب
جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام تمام فروعات فقه را از اول تا آخر با ادله آنها
با دقت نظر مورد بررسى قرار داده است و مى گويند جواهر الكلام نسبت به فقه مانند
بحار الانوار نسبت به احاديث و روايات است. (ريحانة الأدب، ج 3، ص 357 و 358.)
(8) -
رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر (589 ـ 664 ق) معروف به سيد بن
طاووس، فقيه، متكلم، محدث، مورخ. مادرش دختر شيخ ورام بن ابى فراس حلى و مادر پدرش،
دختر شيخ طوسى است. پس از ساليانى كه در زادگاهش به تحصيل علم اشتغال داشت به بغداد
عزيمت نمود و 15 سال در آن جا رحل اقامت افكند. پس از آن به زادگاهش حله بازگشت.
بعد از آن مدتى درنجف و كربلا و سامرا و كاظمين به سر برد و مجدداً در ايام سلطنت
مغولان به بغداد مراجعت نمود. وى معاصر دو خليفه عباسى مستنصر و مستعصم بوده و با
مستنصر روابط خوبى داشته است. در طول عمرش مسئوليت هاى متفاوتى به او پيشنهاد شد،
اما هيچ كدام را نپذيرفت. با تصرف عراق توسط مغولان، براى جلوگيرى از ويرانى آن
تلاش هاى فراوانى انجام داد. وى در جواب اين سؤال هلاكوخان كه پادشاه كافر عادل
بهتر است يا فرمانرواى مسلمان ستمگر، فرمود: پادشاه كافر عادل. پس از اين ماجرا
مقام نقابت علويان را با اكراه قبول كرد و تا آخر عمر در آن مقام باقى ماند.
سرانجام سيد در بغداد درگذشت و جنازه اش در نجف مدفون گرديد. (دائرة المعارف بزرگ
اسلامى، ج2، ص54 و 55.)
(9) -
ابوالقاسم، نجم الدين جعفر بن حسن بن ابى زكريا يحيى بن حسن بن سعيد هذلى حلى
(676ق) مدفون در حلّه، از مفاخر علماى اماميه در قرن هفتم هجرى قمرى، لفظ محقق در
صورت اطلاق و عدم وجود قرينه، به وى منصرف است و اين با وجود كثرت محققين و فحول
علما افتخار بزرگى است كه به وى اختصاص دارد. از معاصرين خواجه نصير طوسى بوده و از
شاگردان وى مى توان سيد محمد رضى الدين على بن طاووس، ابن داوود و علاّمه حلّى را
نام برد، داراى تأليفات بسيارى است كه از معروفترين آنها مى توان به شرائع الاسلام
فى مسائل الحلال و الحرام [والمعتبر فى شرح المختصر]اشاره كرد كه بارها به چاپ
رسيده است. (ريحانة الأدب، ج5، ص231 ـ 236.)
(10) -
جمال الدين، ابى منصور حسن بن سديدالدين يوسف بن على مطهر حلى (648 ـ 724ق)
از اكابر علماى اماميه، جريان مناظره او با علماى مذاهب اربعه در مورد مسئله طلاق
نزد سلطان محمد خدابنده معروف است كه به بركت اين مناظره سلطان محمد خدابنده به
مذهب تشيع گرويد. براى اطلاع بيشتر از شرح حال و آثار علامه حلى به كتاب آشنايى با
متون درسى حوزه هاى علميه ايران (شيعه، شافعى، حنفى) مراجعه شود. ويراستار
(11) -
بهاءالدين محمد بن حسن بن محمد اصفهانى (1062 ـ 1135 يا 1137 ق) مدفون در تخت
فولاد اصفهان، از افاضل علماى اواخر عهد صفويه است، به خاطر آن كه در جوانى به
همراه پدر مدتى به هندوستان رفت و در آن جا اقامت گزيد، بعد از مراجعت به اصفهان
على رغم ميل خود به فاضل هندى اشتهار يافت از آثار او كشف اللثام عن قواعد الاحكام
است كه شرح قواعد علامه حلى است. (ريحانة الأدب، ج4، ص 284 ـ 285؛ اثر آفرينان ج4،
ص 252.)
(12) -
رضا بن محمد هادى همدانى (1250 ـ 1322ق) از فقهاى اماميه در اوائل قرن
چهاردهم قمرى از شاگردان ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى شيرازى). ريحانة الأدب، ج6،
ص377.
(13) -
عين الحياة، ص 19.
(14) -
بحارالانوار، ج74، ص 74.
(15) -
عين الحياة، ص 3.
(16) -
اكرِم بك، از افعال تعجب است مانند ماافعل كه عرب آن را در مقام تعظيم به كار
مى برد.
(17) -
منّا در اين جا، توسعه را مى رساند و از باب احترام است كه پيامبر به ابوذر
فرموده، روشن است كه اين توسعه، توسعه حقيقى نيست چرا كه كلمه اهل بيت طبق آيه
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيراً» افراد خاصى را در بر
مى گيرد، بيان رسول خدا در اين جا، چنين معنا نمى دهد كه ابوذر هم يكى از اهل بيت
باشد، بلكه ابوذر بالتوسعه و مجازاً داخل اين معنا گرديده است. شيرازى
(18) -
در كتاب هاى علم بلاغت آمده است كه اگر انسان به فردى علاقه داشته باشد، در
بين گفت و گوى با او، دوست دارد نامش را مرتب تكرار كند.
(19) -
ابوالحسن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى (وفات 329 يا 328 ق) از علماى
اماميه در زمان غيبت صغرى، مدفون در قم، پدر شيخ صدوق كه فيض حضور مبارك امام
عسكرى(عليه السلام)را درك كرده است. از كثرت وثاقت بفرموده شهيد اول و شيخ بهايى و
بزرگان ديگر، فتاواى او نزد علماى اماميه به منزله نص معصوم است. (ريحانة الأدب،
ج7، ص 401 و 402.)
(20) -
بحارالانوار، ج 95، ص 226.
(21) -
ذاريات، آيه 56.
(22) -
علل الشرايع، ج1، ص20.
(23) -
كافى، ج 2، باب الصبر، ص 87.
(24) -
نهج البلاغه، خطبه اوّل.
(25) -
عنكبوت، آيه 45.
(26) -
تهذيب، ج3 ص 108، دعاء افتتاح ماه رمضان.
(27) -
همان.
(28) -
البته اين تقسيم بندى، نبايد منحصر در همين شش قسم شود و قطعى تلقى گردد، چرا
كه اقسام و مراتب ديگرى نيز براى عبادت متصور است. شيرازى
(29) -
مستدرك، ج3، ص 109، باب جواز الصلاة في أول الوقت.
(30) -
بحارالأنوار، ج67، ص186.
(31) -
محاسبة النفس كفعمى، ص 169.
(32) -
نساء، آيه 150.
(33) -
نساء، آيه 151.
(34) -
بحار الأنوار، ج 78، ص 170، باب فضل العافية والمرض.
(35) -
همان.
(36) -
مغنى اللبيب، ج2، ص 393.
(37) -
امالى صدوق، ص 633، المجلس الثانى و التسعون.
(38) -
بحار الأنوار، ج 16، ص225، باب9، مكارم اخلاقه و سيره و سننه.
(39) -
مكارم الأخلاق، ص 24.
(40) -
«لا في الحسنة يزيدون» نهج البلاغه، ص 190، عظة الناس.
(41) -
پدر بزرگوار حضرات آيات سيد محمد، سيد صادق، سيد حسن و سيد مجتبى شيرازى.
(42) -
كافى، ج 2، ص 440، ح 2.
(43) -
نساء، آيه 40.
(44) -
التهذيب، ج 6، ص 338، باب المكاسب.
(45) -
رجال كشى، ص 440.
(46) -
مصير: سرانجام، فرجام كار، پايان كار، جايى كه آب ها به سوى آن مى رود.(بركه،
دريا)
(47) -
بحارالأنوار، ج 6، ص 275، باب 8; احوال البرزخ والقبر و عذابه.
(48) -
حاج آقا حسين قمى فرزند سيد محمود طباطبايى قمى حائرى يكى از مراجع تقليد زمان
خودش بود كه در سال 1282 هجرى قمرى متولد شد، ابتدا درتهران، سپس در درس ميرزاى
بزرگ در سامرا تحصيل كرد و بعد به تهران بازگشت و در درس ميرزا محمد حسن آشتيانى
شركت جست و باز به نجف برگشت و بعد از سيد ابوالحسن اصفهانى به مرجعيت رسيد و در
سال 1366 هجرى قمرى وفات يافت. ويراستار
(49) -
آية الله سيد محمد هادى ميلانى تبريزى يكى از مراجع بزرگ شيعه است كه ساكن
شهرمشهد بود و در سال 1395 هجرى قمرى درهمان شهر درگذشت. نامبرده به حدّت فهم و
شدّت حافظه مشهور بود. ويراستار
(50) -
ميرزاى اصفهانى يكى از بنيان گذاران مكتب تفكيك است ابتدا در نجف به تحصيل و
تدريس پرداخت، سپس به مشهد رضوى رفت و در همان جا رحل اقامت گزيد و مخالفت با فلسفه
را آغاز كرد و از همان زمان اين تفكر درحوزه علميّه مشهد تقويت شد و تقريباً تا به
امروز ادامه دارد. ويراستار
(51) -
العَثرة: يك بار افتادن، يك لغزش، جنگ و جهاد را عثرة گويند. چرا كه در جنگ
لغزش و افتادن بسيار است. ترجمه المنجد به فارسى، ج 2، ص 1077.
(52) -
الصرعة: زمين خوردن، زمين خوردنى كه پس از آن ياراى برخاستن نباشد.
(53) -
ابومحمد حجاج بن يوسف الحكم الثقفى (40 - 95 ق) والى مكه و مدينه و طائف از
طرف عبدالملك بن مروان بود شهر واسط را بين كوفه و بصره بنا نهاد و به اتفاق
مورخان، آدم بسيار خونريز و جنايت كار بوده است (الأعلام زركلى، ج2، ص 168)
(54) -
دجّال به معناى كذّاب، در اصل كلمه سريانى است و ريشه اش «از گل» به معنى دروغ
گفتن كه در عربى به دجّال تبديل شده.
(55) -
فراموشى مى آورد.
(56) -
يا فقر او را كلافه مى كند، آن وقت خودش را نيز فراموش خواهد كرد، چه رسد به
اين كه بخواهد كار خيرى انجام دهد، يا منسى در اجتماع مردم خواهد شد و همه او را
فراموش خواهند كرد، آنوقت ديگر نخواهد توانست خدمت كند چرا كه مردم او را فراموش
كرده اند و با او برخوردى ندارند در نتيجه كسى به حرف هاى او گوش نمى دهد. شيرازى
(57) -
شَحّ بالشيء: بخل ورزيد و آن چيز را نداد.
(58) -
سوفسطائيان: در اواخر قرن پنجم قبل از ميلاد جماعتى از اهل نظر در يونان پيدا
شدند كه جستجوى كشف حقيقت را ضرورى نمى دانستند؛ بلكه آموزگارى فنون را بر عهده
گرفته، شاگردان خويش را در فن جدل و مناظره، ماهر مى ساختند تا در هر مقام، خاصه در
مشاجرات سياسى بتوانند بر خصم غالب شوند. «فرهنگ معين، ج5، ص 824».
(59) -
إقبال الأعمال، ص 637.
(60) -
وسائل الشيعه، ج12، ص 8، باب وجوب عشرة الناس حتى العامة.
(61) -
تهذيب، ج 6، ص 136، باب اصناف من يجب جهاده: ... و قال من اغلق بابه والقى
سلاحه او دخل دار ابى سفيان فهو آمن.
(62) -
كافى، ج 1، ص 496، باب مولد ابي جعفر محمد بن علي.
(63) -
آل عمران، آيه 164.
(64) -
إقبال الأعمال، ص 657.
(65) -
آل عمران، آيه 159.
(66) -
نهج البلاغه، كلمه 333، ص 533.
(67) -
مجموعه ورّام، ج 1، ص 89.
(68) -
كافى، ج 8، ص 127.
(69) -
نساء، آيه 165.
(70) -
برنس به كلاه هاى كله قندى كه گاهى براى بازى استفاده مى شود، گفته مى شود يا
به لباس هايى كه كلاهشان متصل به خود لباس است. شيرازى
(71) -
كافى، ج 2، ص 314.
(72) -
بحارالأنوار، ج 69، ص 316.
(73) -
فاسق به هرگناه كارى نمى گويند، به كسى كه بى مبالات هم باشد فاسق مى گويند.
(74) -
طه، آيه 7.
(75) -
گفتن اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.
(76) -
رعد، آيه 31.
(77) -
بحارالأنوار، ج 93، ص356، باب 46.
(78) -
همان.
(79) -
بستن حد و حدود دارد، اين جا نيز بستن به اين معناست كه شيطان نمى تواند به
طرف ما بيايد، اگر شهوت و نفس درونى به طرف شيطان نرود، او قدرت انجام هيچ عملى
ندارد، اين كه انسان ها در ماه مبارك رمضان گناه مرتكب مى شوند، به دليل غلبه شهوت
و نفس اماره درون آنهاست كه به كارهاى شيطانى روى مى آورند. شيرازى
(80) -
كافى، ج 2، ص 73.
(81) -
اين كه اين وحى از چه نوع بوده، مطلب قابل تحقيقى است، آيا استثنائاً به او
وحى شده؛ يا از نوع وحى هاى عمومى بوده، كه قبل از اسلام گاهى اتفاق مى افتاده؟
شيرازى
(82) -
ابراهيم، آيه 34.
(83) -
كافى، ج 2، ص 84.
(84) -
هود، آيه 114.
(85) -
بحارالأنوار، ج 8، ص 284.
(86) -
وصيت مانند عقود تحت قاعده أوفوا بالعقود نيست و از عقدهاى جايز است البته
مادامى كه موصِى زنده باشد. در نتيجه يك شخص بارها مى تواند وصيت خود را تغيير دهد.
(87) -
بحار الانوار، ج2، ص89، باب 14، من يجوز اخذ العلم منه. قيل لامير
المؤمنين(عليه السلام) مَن خير خلق الله بعد ائمة الهدى ومصابيح الدُّجى، قال
العلماء إذاصلحوا قيل و من شرّ خلق الله بعد ابليس و فرعون و نمرود و بعد المتّسمين
بأسمائكم و بعد المتلقّبين بألقابكم والآخذين لأمكنتكم والمتآمرين في ممالككم قال
العلماء إذا فسدوا، هم المظهرون للأباطيل، الكاتمون للحقائق.
(88) -
ابوبحر ابوالقاسم حسين بن روح. از متكلمان شيعى دوران عباسى. كتابى به نام
التأديب به او منسوب است. وى سوّمين نائب خاص امام دوازدهم شيعيان در زمان غيبت
صغرا بوده است. و در عهد عباسيان به خاطر همكارى با قرمطيان از سال 312 تا 317ق به
زندان افكنده شد و سا ل326ق در بغداد درگذشت. (ريحانة الادب ج2، ص 337 و 338; لغت
نامه دهخدا، ج6، ص 9074.)
(89) -
جعفر، محمد بن على معروف به ابن ابى الغراقر، از مردم شلمغان از قراى واسط،
متوفاى سال 322ق. وى، ابتدا از علماى شيعه و مرجع رتق و فتق امور شيعيان بود، اما
پس از آن كه حسين بن روح به نيابت حضرت ولى عصر(عج) برگزيده شد به مخالفت با او
برخاست. تاريخ خروج او را حدوداً بين سال هاى 304 و 311ق ذكر كرده اند. كار شلمغانى
بعدها بالا گرفت و حتى ادعاى نبوت و اُلوهيت نيز كرد. شلمغانى به موصل و بغداد رفت
و در آن جا طرفدارانى پيدا كرد. كه آنها را غراقريه يا شلمغانيه مى نامند. حسين بن
القاسم وزير مقتدر عباسى و گروهى ديگر از پيروان او به شمار مى رفتند. شلمغانى
سرانجام به دستور خليفه گردن زده شد و سپس جسد او را به دار آويخته و سوزاندند.
(لغت نامه دهخدا، ج9، ص14438; ريحانة الاَدب، ج3، ص235 و 236.)
(90) -
«الشياطين مغلولة» امالى صدوق، ص 93، المجلس العشرون.
(91) -
امالى صدوق، ص 643، المجلس الثالث والتسعون.
(92) -
امالى صدوق، ص 93، المجلس العشرون.
(93) -
ابوالحسن على بن ابراهيم بن هاشم قمى، از علما و محدثين اماميه و از مشايخ
روايى شيخ كلينى است، شيخ صدوق نيز گاهى به واسطه احمد بن على پسر او، از وى روايت
كرده است. از تأليفات او مى توان اختيار القرآن، الانبياء، التفسير، التوحيد
والشرك، المناقب و قرب الاسناد را نام برد. على بن ابراهيم در سال 307 در گذشت.
(ريحانة الادب، ج4، ص 488; لغت نامه دهخدا، ج 11، ص 16266.)
(94) -
ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى معروف به ثقة الاسلام، متوفاى
329ق، از اهالى كلين كه روستايى است به همين نام در نزديكى حسن آباد شهرستان رى كه
قبر پدر ايشان نيز در آنجا مورد توجه مردم آن ديار است. رئيس محدثين علماى اماميه و
اوثق و اعدل و اثبت ضبط ايشان، يكى از محمدين ثُلَث و نويسنده كتاب كافى، ازكتب
اربعه است. كلينى اولين محدث امامى است كه به جمع و نظم و ترتيب و تبويب اخبار دينى
پرداخت. (ريحانة الادب، ج5، ص 79 ـ 82.)
(95) -
شيخ مرتضى انصارى، آن قله رفيع فقه و فقاهت، زهد و تقوا روز عيد غدير سال
1214 قمرى در شهر دزفول متولد شد. از همان اوان كودكى آثار بزرگى و نبوغ در چهره او
نمايان بود. در سال 1232(هجده سالگى) عازم عتبات متبركه شد و با مساعدت سيد مجاهد
به تحصيل مشغول گرديد. سپس، در سال 1240 به قصد زيارت امام هشتم(عليه السلام) عازم
خراسان شد. اين مسافرت شش سال به طول انجاميد و در شهرهاى مشهد، اصفهان، كاشان در
نزد حكيمِ الهى، ملاهادى سبزوراى و ملا احمد نراقى به تحصيل پرداخت. و در سال 1249
مجدداً وارد نجف شد و رياست بلامنازع مرجعيّت و حوزه نجف به مدت پانزده سال در
دستان با كفايت وى بود. مى گويند سلطان عثمانى از والى عراق، حال شيخ را جويا شد.
او در جواب گفت: «والله هو الفاروق الأعظم». نيز باليوز، سفير انگلستان در عراق
گفته بود: بخدا سوگند، او يا حضرت عيسى بن مريم است يا نماينده خاص او. شيخ اعظم،
آن يگانه روزگار، عاقبت در شب هجدهم جمادى الثانيه 1281 قمرى در سن 67 سالگى به سوى
حق شتافت و در جوار مولايش حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) به خاك سپرده شد. (ر.ك به
زندگانى و شخصيت شيخ انصارى و آشنايى با متون درسى حوزه هاى علميه ايران «شيعه،
شافعى، حنفى» ص 226) -
ويراستار
(96) -
آل عمران، آيه 97.
(97) -
كافى، ج 2، ص 69.
(98) -
مجموعه ورّام، ج 2، ص 153.
(99) -
خطبه شماره 221.
(100) -
عزالدين ابوحامد، عبدالحميد بن هبة الله بن محمدبن الحسين بن ابى الحديد (586
ـ 656 ق) اديب، مورخ، فقيه و از بزرگان معتزله بوده است. با آن كه شافعى الفروع و
معتزلى الاصول بوده، از مواليان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) بوده است و به
حق بودن حضرت على(عليه السلام) اقرار داشت. بعضى نسبت او را به علماى اهل سنت
همانند نسبت عمر بن عبدالعزيز به خلفاى بنى اميه دانسته اند، شرح نهج البلاغه وى
بارها در مصر و ايران و ديگر نقاط جهان به چاپ رسيده است. او در زمان حيات خود مورد
توجه ابن علقمى قرار گرفت. علامه حلى با واسطه پدر خود شيخ سديد الدين يوسف از او
روايت كرده است. (ريحانة الادب، ج 7، ص333 ـ 336؛ اعلام زركلى، ج 3، ص 289.)
(101) -
در شرح ابن ابى الحديد اين خطبه تحت عنوان خطبه 216 آمده است، شرح نهج البلاغه
ابن ابى الحديد، ج 11، ص 116.
(102) -
ابوالحسن، محمد بن حسين بن موسى الرضى العلوى الحسينى الموسوى مشهور به سيد
رضى و شريف رضى (359 ـ 406 ق) اديب، شاعر، فقيه و نابغه زمان خويش، برادر سيد مرتضى
علم الهدى، بنا به گفته يتيمة الدهر ثعالبى و مجمع البحرين و رجال نجاشى نسب او به
امام موسى بن جعفر(عليه السلام) مى رسد. او را زبردست ترين شاعر عرب دانسته اند و
ارباب تراجم او را نابغه عهد خويش خوانده اند. تأليفات او بسيار زياد است، اما نهج
البلاغه از ميان آنان داراى شهرت جهانى است. ويراستار
(103) -
تكاثر، آيه 1 و 2. و نكته اعجازى بيانى و ادبى كه درپاورقى صفحات گذشته درباره
مقابر و تكاثر آورده شد در اين جا هم مناسبت دارد كه شايسته است مراجعه شود.
(104) -
نهج البلاغه، خطبه 212.
(105) -
عباس بن محمد رضا بن ابى القاسم قمى محدث امامى در قم تولد يافت و مقدمات
علوم حوزوى را در همان جا فرا گرفت، سال 1316ق به نجف اشرف عزيمت نمود و ملازم حاج
ميرزا حسين نورى گرديد و از وى در فقه و اصول و تفسير و كلام و حديث اجازه يافت. پس
از فوت ميرزا در سال 1320 به موطن خود بازگشت و اوقات خود را صرف تأليف و تحقيق
نمود؛ از آثار اوست: مفاتيح الجنان، سفينة البحار، مدينة الحكم والآثار، منازل
الاخره، منتهى الآمال في مصائب النبي والآل و بسيارى ديگر. (ريحانة الادب، ج4، ص
487 ـ 488.)
(106) -
ملاعباس تربتى در سال1251 شمسى در روستاى كاريزك تربت به دنيا آمد. وى مردى
عالم و وارسته بود و صاحب مقامات علمى و عملى. دوران زندگى خود را در نهايت زهد و
تقوا گذراند و عاقبت در سال 1322 شمسى رخ در نقاب خاك كشيد. ويراستار
(107) -
حسينعلى راشد در سال 1284 در شهر تربت حيدريه روستاى كاريزك در يك خانواده
روحانى به دنيا آمد. وى، پس از تحصيلات مقدماتى نزد پدر عالم خود در سال 1300 ش در
سن 16 سالگى براى ادامه تحصيل به همراه پدرش به مشهد رفت و از محضر اديب نيشابورى،
حاج شيخ محمد نهاوندى و حاج آقا حسين قمى دانش آموخت. اوّلين منبر وى در شهر شيراز
بود. نامبرده با آن سبك خاصى كه داشت به زودى سرآمد سخنوران آن روزگار شد. بعد
ازمدتى به تهران رفته و ضمن اشتغال به تأليف، به وعظ و ارشاد مردم پرداخت. پس از
شهريور 1320 ممنوع المنبر شد عاقبت در سال 1358 در 75 سالگى بر اثر سكته مغزى بدرود
حيات گفت. ويراستار
(108) -
بحارالانوار، ج5، ص 303، باب من رفع عنه القلم.
(109) -
كافى، ج 2، ص 287، باب استغفار الذنوب.
(110) -
آل عمران، آيه 135.
(111) -
شرح اين فراز از حديث در ماه مبارك رمضان صورت گرفته، لذا مطالبى نيز به اين
مناسبت بيان شده است.
(112) -
ديوان امام على، ص 210.
إذا انت لم تزرع و أبصرت حاصداً *** ندمت على التفريط في زمن البذر
وما ان ليوم البعث زاد سوى التقى *** تزودته حتى القيامة و الحشر
(113) -
در كتاب بحارالانوار روايتى آمده است به اين مضمون كه: شخصى براى قبول اسلام و
تحقيق پيرامون آن نزد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد. پيامبر نيز يكى از اصحاب
را مأمور كرد كه به او قرآن ياد دهد، استاد مشغول تعليم قرآن شد و ابتدا سوره زلزال
را برايش خواند تا رسيد به اين آيه (فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْرًا
يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ)، وقتى سخن قارى به اين
جا رسيد، مرد گفت، يكفينى، يعنى بس است، بلند شد و رفت، به او گفتند حرف هاى ناگفته
بسيار است، گفت من آنچه مى بايست بفهمم، فهميدم، و حقيقت بر من آشكار گشت. پيامبر
اكرم نيز در مورد آن مرد كه كار سال ها تربيت و پرورش را در چند لحظه تدبر انجام
داد فرمودند: «إنصرف الرجل وهو فقيه؛ آن مرد رفت در حالى كه فقيه و فهميده شد».
بحار الانوار، ج 89، ص 107، باب فضل التدبر فى القرآن. شيرازى
(114) -
قدر، آيه 3.
(115) -
امالى صدوق، ص 649، المجلس الثالث والتسعون.
|