# كلّيـات
پيش از پرداختن به بحث آداب معاشرت و روابط انسانى ، خوب است به تبيين
دو واژه (آداب ) و (معاشرت ) بپردازيم .
واژه آداب جـمـع ادب و آن بـه مـعـنـاى دانـش ، هـنـر، حـسـن مـعـاشـرت
، حـسـن احوال در قيام و قعود، حسن اخلاق و اجتماع خصال حميده و مانند
آن آمده است .(1)
مـعـاشـرت نـيـز بـه مـعناى آميختن ، اُلفت ، مصاحبت ، همدمى ، رفاقت و
زندگانى با هم ، نشست و برخاست و مانند آن مى باشد.(2)
معاشرت در معناى كلّى خود، از جمله امورى است كه اولياى گرامى اسلام
عنايت ويژه اى نسبت به آن مـبـذول داشـتـه اند و كتابهاى روايى نيز حجم
قابل توجّهى از احاديث را به آن اختصاص داده است .
جامعه و روابط انسانى
انسان ، موجودى كمالجو و تعالى پذير است
؛ كمال آدمى ، بر اثر حسن انجام وظايفى به دست مـى آيـد كـه بـه عـلّت
روابـط گـونـاگـون او بـا خـود، خـداوند و همنوعان ايجاد شده است ، اين
روابط، به ترتيب عبارتند از:
الف ـ رابـطـه انـسـان با خود؛ به اين معنا كه خود را بشناسد، ارزشها و
استعدادهاى بالقوّه و خدادادى خود را تشخيص دهد، هدف از خلقت و فلسفه
وجودى خود را مورد مطالعه و بررسى قرار دهد تا در نتيجه به قدر و قيمت
واقعى گوهر وجود خويش واقف گردد.
ب ـ رابطه با خدا؛ كمال نهايى انسان ، تقرب به پروردگار است . اين مهم
تنها از راه شناخت او و راههاى تقرّب به درگاه او ميسّر خواهد بود.
ج ـ رابـطـه بـا ديـگـران ؛ انـسـان مـوجـودى اجـتـمـاعـى اسـت و
بـسـيـارى ، ايـن ويژگى را جزء خـصـوصيات ذاتى و طبيعى او دانسته و او
را موجودى مدنىّ بالطبع به شمار آورده اند. برخى از نـظـريـه پـردازان
عـلوم اجـتـمـاعـى نـيـز، ايـن خـصـيـصـه را، معلول نيازهاى متنوّع
آدمى دانسته اند؛ زيرا نيازهاى او ـ با توجّه به استعدادهاى مختلف
نهفته در وجـودش ـ بـا مـعـاشـرت ، تـبـادل افكار و ايجاد روابط نيكو
با همنوعان ، در يك اجتماع سازمان يـافـتـه انـسـانـى تـاءمـيـن مـى
شـود. بـر اثـر هـمـيـن مـعـاشـرتـهـا و تبادل افكار، روابط انسانى شكل
مى گيرد و فرهنگ انسانى هويّت خود را آشكار مى سازد.
در ديـدگـاه اسـلامـى ، جـامـعـه و روابط انسانى آن ، رنگ الهى و عبادى
به خود مى گيرد و همه جـنـبـه هـاى گـونـاگـون رفـتـار آدمـى در جـهـت
نـيـل بـه هـدف غـايـى كـه كمال مطلوب اوست ، معنا و مفهوم مى يابد.
بـر اين مبنا، جامعه و روابط متنوّع آن ، صحنه آزمون الهى است و انسان
در اين صحنه مى تواند بـا ايجاد روابط صحيح و انسانى با همنوعان خود،
صفات نيكويى را كه مورد توجّه و رضايت حـق تـعـالى اسـت ، در خـود
پـرورش داده و صـفـحـه دل خـويـش را از رذايل اخلاقى و خصلتهاى
ناپسندى كه باعث سخط ذات اقدس اوست ، پالايش دهد.
خطوط كلّى در روابط اجتماعى
بـا چـه كـسانى ارتباط داشته باشيم ؟ از معاشرت و همنشينى با چه
گروهى دورى جوييم ؟ در نـشـسـت و برخاستها، چه نكات اصلى و اساسى را
مراعات كنيم تا بتوانيم به وظيفه خود چنان كه بايد عمل نموده و از
خطرها و خسارتهاى احتمالى ايمن باشيم ؟
نـخـسـتين گروهى كه اسلام ، روابط با آنها را توصيه كرده ، اعضاى
خانواده ، ـ پدر و مادر و ساير بستگان حسبى و نسبى ـ است .
در مـرحـله بـعـد، كـلّيـه كـسـانـى كـه به طريقى مى توانند انسان را
در مسير تكاملى اش يارى رسـانـنـد و در ايـن راه تـاءثـيـر مـثـبـت و
سـازنده اى در ابعاد مختلف تربيتى و معنوى او دارند، شـايسته معاشرت و
همنشينى هستند. از اين رو، در روايات اسلامى معاشرت با افراد مؤ من ،
عالم ، عـاقـل ، نـيـكـوكار و ...سفارش شده و آدابى درباره چگونگى
همنشينى با آنها تعليم داده شده است .
اين آداب را مى توان در دو مرحله انديشه و عمل خلاصه كرد:
مرحله انديشه
از ديـدگـاه اسـلام روابـط اجـتـمـاعـى انـسـانـهـا در مـرحـله
انـديـشـه ، بـر اصـول (خـيـر خـواهـى )، (مـحـبـّت و مـودّت )، (حـسـن
ظنّ) و مانند آن مبتنى است ؛ بدين معنا كه مسلمانان بايد صفحه انديشه و
نيّت خود را نسبت به برادران دينى خود نيكو و زيبا گردانند؛ انـديـشـه
خـيـرخـواهـى ، نـصـيحت ، دوستى و سعادت آنها را در سر بپرورانند و از
نقشه كشى و تـوطـئه چـيـنى بر ضرر آنان بپرهيزند؛ اين همان صبغه و رنگ
الهى است كه پيش از اين بدان اشاره شد.
امير مؤ منان صلوات اللّه عليه مى فرمايد:
(اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ يُحِبُّ اَنْ تَكُونَ نِيَّةُ الاِْنْسانِ
لِلنّاسِ جَميلَةً)(3)
خداى سبحان دوست دارد كه نيّت انسان درباره همنوعانش نيكو و زيبا باشد.
مرحله عمل
اسـلام در مرحله عمل براى تنظيم روابط اجتماعى انسانها آداب و وظايفى
قرار داده و پايه آن را بـر ايـمـان به خدا و تقويت روح فضيلت و
انسانيت بنا نهاده است . تعاليم اسلام در اين زمينه بـقـدرى دقـيـق و
هـمـاهـنـگ بـا فـطـرت انـسـان اسـت كـه اگـر بـه آن عمل شود و
معاشرتها رنگ انسانى الهى به خود گيرد، سيماى زندگى عوض مى شود.
بسيارى دوست دارند در ارتباط با همنوعان خويش زندگى موفّقى داشته
باشند، ولى به جهت نـاآگـاهـى از چـگـونـگـى مـعـاشرت و آداب آن و نيز
رعايت نكردن آن آداب ، توانايى برقرارى روابط مناسب و اسلامى را از دست
مى دهند و بناچار منزوى مى شوند. بنابراين ، شناخت اين آداب در مـرحـله
عمل و توانايى ايجاد ارتباط مناسب با قشرهاى مختلف جامعه بر اساس بينش
مكتبى از اهميّت بسيارى برخوردار است .
خـطـوط كـلّى آداب معاشرت در مرحله عمل اين است كه انسان رفتار خود را
با ديگران نيكو سازد؛ انـصـاف را رعـايـت كـرده ، آنچه براى خود مى
پسندد، براى ديگران نيز بپسندد و آنچه براى خود دوست نمى دارد، براى
ديگران نيز نپسندد؛ با آنان مدارا كند؛ به امور آنها اهتمام ورزد؛ به
نفع آنها حركت كند؛ از تكروى بپرهيزد؛ با آنها همكارى داشته باشد و ...
.
امير مؤ منان صلوات الله عليه در وصيّت خود به امام حسن عليه السلام به
بخشى از اين خطوط كلى اشاره كرده ، مى فرمايد:
(اِجْعَلْ نَفْسَكَ مِيْزاناً في ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ
فَاَحْبِبْ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَاكْرَهْ لَهُ ما
تَكْرَهُ لَها، وَ لا تَظْلِمْ كَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ وَ
اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ اَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ)(4)
خـويـشـتـن را مـيـان خـود و ديـگران ميزان قرار ده ؛ آنچه را براى خود
مى خواهى ، براى ديگران بـخـواه و آنـچـه را براى خود خوش نمى دارى ،
براى ديگران نيز خوش ندار. [به كسى ] ستم نـكـن ، چـنـان كـه دوسـت
ندارى به تو ستم شود و نيكى كن همان گونه كه دوست دارى به تو نيكى شود.
امام صادق عليه السلام در ترسيم آن خطوط كلّى مى فرمايد:
(خـالِطُوا النّاسَ وَ اتُوهُمْ وَ اَعينُوهُمْ وَ لا تُجانِبُوهُمْ وَ
قُولُوا لَهُمْ كَما قالَ اللّهُ تَعالى : وَ قُولُوا لِلنّاسِ
حُسْناً)(5)
بـا مـردم بياميزيد، در اجتماعشان شركت كنيد و آنها را در كارها يارى
نماييد، منزوى نشويد و از جـامـعـه كـنـاره نگيريد و با آنان چنان سخن
بگوييد كه خدا فرموده است : (با مردم به خوبى سخن بگوييد.)
در جـاى ديـگـر نـيـز پس از ابلاغ سلام به پيروان فرمانبردار خود،
بازتاب رعايت آن را چنين توضيح مى دهد.
(... فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ اِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ
الْحَديثَ وَ اَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ النّاسِ قيلَ
هـذا جـَعـْفـَرِىُّ فَيَسُرُّنى ذلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَىَّ مِنْهُ
السُّروُرُ وَ قى لَ هذا اَدَبُ جَعْفَرٍ وَ اِذا كانَ عَلى غَيْرِ
ذلِكَ دَخَلَ عَلَىَّ بَلاؤُهُ وَ عارُهُ وَ قيلَ هذا اَدَبُ
جَعْفَرٍ...(6))
بدرستى كه هرگاه مردى از شما در دين خود ورع داشته باشد، راست گويد،
امانت را بپردازد و بـا مـردم خـوش رفـتـارى كـنـد، مـى گـويـنـد اين
(جعفرى ) است ، اين امر مرا مسرور مى سازد و خـوشـحـال مـى شـوم و
گـفـتـه مـى شـود اين ، ادب [امام ] جعفر [صادق عليه السلام ] است ؛
ولى چـنـانچه غير از اين باشد، ننگ و عارش نصيب من مى شود و مى گويند
اين ، ادب و (تربيت امام ) جعفر [صادق عليه السلام ] است !
# حُسْن خُلق
حسن خلق دو معنا دارد: معناى عام و معناى خاص .(7)
حسن خلق به معناى عام عبارت است از عموم خصلتهاى پسنديده اى كه لازم
است انسان روح خود را به آنها بيارايد.
حـُسـن خـلق بـه معناى خاص عبارت است از خوشرويى ، خوشرفتارى ، حسن
معاشرت و برخورد پسنديده با ديگران . امام صادق عليه السلام در بيان
حسن خلق به معناى خاص فرمود:
(تُلَيِّنُ جانِبَكَ وَ تُطَيِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقى اَخاكَ بِبِشْرٍ
حَسَنٍ)(8)
حـُسـن خـلق آن اسـت كـه بـرخـوردت را نـرم كـنـى و سـخـنـت را
پـاكـيزه سازى و برادرت را با خوشرويى ديدار نمايى .
در كتابهاى اخلاق و روايات اسلامى هر جا سخن از حسن خلق است ، اغلب
مراد، همين معناى دوّم است .
جايگاه حسن خلق در اسلام
ديـن مـقـدس اسلام ، همواره پيروان خود را به نرمخويى و ملايمت
در رفتار با ديگران دعوت مى كند و آنان را از درشتى و تندخويى بازمى
دارد. قرآن كريم در ستايش پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
(اِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ)(9)
بدرستى كه تو به اخلاق پسنديده و بزرگى آراسته شده اى .
حـُسـن خـلق و گـشـاده رويـى از بـارزترين صفاتى است كه در معاشرتهاى
اجتماعى باعث نفوذ مـحـبـّت شـده و در تـاءثير سخن اثرى شگفت انگيز
دارد. به همين جهت خداى مهربان ، پيامبران و سـفـيـران خـود را
انـسـانهايى عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند
و آنان را به سوى خود جذب نمايند. اين مردان بزرگ براى تحقّق بخشيدن به
اهداف الهى خود، بـا بـرخـوردارى از حُسن خُلق و شرح صدر، چنان با
ملايمت و گشاده رويى با مردم روبه رو مـى شـدنـد كـه نـه تـنـهـا هـر
انسان حقيقت جويى را به آسانى شيفته خود مى ساختند و او را از زلال
هدايت سيراب مى كردند، بلكه گاهى دشمنان را نيز شرمنده و منقلب مى
كردند.
مـصـداق كـامـل ايـن فضيلت ، وجود مقدّس رسول گرامى اسلام صلى اللّه
عليه و آله است . قرآن كـريـم ، ايـن مزيّت گرانبهاى اخلاقى را عنايتى
بزرگ از سوى ذات مقدس خداوند دانسته ، مى فرمايد:
(فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَ لَوْ كـُنـْتَ
فـَظـّاً غـَليـظَ الْقـَلْبِ لاَ نـْفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِكَ)(10)
در پـرتـو رحـمـت و لطـف خـدا بـا آنـان مـهـربـان و نـرمـخـو شـده اى
و اگـر خـشـن و سنگدل بودى ، از گردت پراكنده مى شدند.
بـسـيار اتفاق مى افتاد كه افرادى با قصد دشمنى و به عنوان اهانت و
اذيّت به حضور ايشان مـى رفـتـنـد، ولى در مـراجـعـت مـشـاهـده مـى شـد
كـه نـه تـنـهـا اهـانـت نـكـرده انـد، بـلكـه بـا كـمـال صـمـيميّت
اسلام را پذيرفته و پس از آن رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله محبوبترين
فرد در نزد آنان به شمار مى رفت .
ارزشـى كه اسلام براى انسان خوشرفتار قائل است ، تنها به مؤ منان محدود
نمى شود، بلكه غـيـر آنـان نـيـز اگـر ايـن فـضيلت را دارا باشند، از
مزاياى ارزشى آن بهره مند مى شوند. در تاريخ چنين آمده است :
عـلى عـليـه السـلام از سـوى پـيـامـبـر خدا صلى اللّه عليه و آله
ماءمور شد تا با سه نفر كه براى كشتن ايشان همپيمان شده بودند، پيكار
كند. آن حضرت ، يكى از سه نفر را كشت و دو نفر ديـگـر را اسـير كرد و
خدمت پيامبرخدا(ص ) آورد. پيامبر(ص )، اسلام را بر آن دو عرضه كرد و
چـون نـپـذيـرفـتـنـد، فـرمـان اعـدام آنـان را بـه جـرم تـوطـئه گـرى
صـادر كـرد. در ايـن هنگام جـبـرئيـل بـر رسـول خـدا(ص ) نـازل شـد و
عـرض كـرد: خـداى مـتـعال مى فرمايد، يكى از اين دو نفر را كه مردى خوش
خلق و سخاوتمند است ، عفو كن . پيامبر نـيـز از قـتل او صرف نظر كرد،
وقتى علّت عفو را به فرد مزبور اعلام كردند و دانست كه به خـاطـر
داشـتـن ايـن دو صـفـت نـيـكـو مـورد عـفـو الهـى واقـع شـده ، شهادتين
را گفت و اسلام آورد. رسول خدا(ص ) درباره اش فرمود:
(او از كسانى است كه خوشخويى و سخاوتش او را به سمت بهشت كشانيد.)(11)
حدود حُسن خُلق
آيـا حـُسـن خـلق داراى ارزش ذاتـى اسـت ، چـه در بـرخـورد بـا
مؤ من باشد و چه در برخورد با كافر؟
پـاسـخ : آنـچه از جمع بندى آيات و روايات و سيره معصومين (ع ) به دست
مى آيد، اين است كه حـُسـن خـلق از نـظـر آيـيـن مقدّس اسلام ارزش ذاتى
دارد، چه در برخورد با مؤ من باشد و چه در بـرخـورد بـا كافر. اكنون
براى روشن شدن حدود حسن خلق موضوع را از چند جهت بررسى مى كنيم :
حسن خلق مؤ منان با يكديگر
بديهى است كه خوشرفتارى مؤ منان با يكديگر، يكى از ارزشهاى والاى
اخلاقى به حساب مى آيد. قرآن كريم ، ياران رسول اكرم (ص ) را به اين
صفت ستوده ، مى فرمايد:
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى
الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ...)(12)
مـحمد(ص ) رسول خدا و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و
شديد، و در ميان خود مهربانند.
با كافران و مجرمان چگونه برخورد كنيم ؟
در برخورد با اين گروه نيز نرمخويى و حُسن خلق پسنديده است . ولى تا
زمانى كه ملايمت در آنـان اثـرى سازنده داشته و در هدايت و نجات آنان
مؤ ثر باشد و نرمى گفتار و رفتار ما سبب شـود از عـقـيـده بـاطـل يـا
عـمـل نـاپـسـنـد خـود دسـت بـردارنـد و اصـلاح شـوند. اگر اين نتيجه
حـاصـل نـمـى شـود، حـدّاقـل مـوجـب تـقويت و جراءت يافتن آنان بر
مخالفت با دين و آزار و اذيت مسلمانان نگردد، و زشتى انحرافشان را
كمرنگ نسازد و گناه و لغزش آنان كوچك شمرده نشود. خـداى مـتعال ، هنگام
اعزام حضرت موسى و برادرش هارون به سوى فرعون به آنان دستور مى دهد:
(اِذْهَبا اِلى فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغى ، فَقوُلا لَهُ قَوْلاً
لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ يَخْشى )(13)
بـه سـوى فـرعـون بـرويـد كـه سـركـشى كرده است . با او به آرامى و
نرمى سخن بگوييد، باشد كه پند گيرد يا بترسد.
روزى مردى يهودى كه چند دينار از پيغمبر اكرم (ص ) طلب داشت ، تقاضاى
پرداخت طلب خود را كرد. آن حضرت فرمود:
فعلاً ندارم .
مرد يهودى گفت : از شما جدا نمى شوم تا بپردازيد.
پيامبر(ص ) فرمود: من هم در اينجا با تو مى نشينم .
آن قـدر نـشست كه حضرت نماز ظهر، عصر، مغرب ، عشا و نماز صبح روز بعد
را همان جا خواند. اصـحـاب خـواسـتـنـد يـهـودى را بـيـازارنـد، ولى
حضرت آنها را از چنين كارى بازداشت . عرض كـردنـد: (يـك يهودى شما را
بازداشت كند؟!) حضرت فرمود: (خداوند مرا مبعوث نكرده تا به مردم ستم
كنم !) پيامبر، يهودى و تعدادى از مسلمانان تا نيمروز در آن مكان
نشستند. در اين هنگام يـهـودى گفت : (گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى
يكتا نيست و تو فرستاده خدا هستى .) سپس عرض كرد: (به خدا سوگند از اين
كارى كه نسبت به شما روا داشتم ، قصد جسارت نداشتم ، بـلكـه خـواسـتـم
بـدانـم اوصاف شما با آنچه در تورات به ما وعده داده اند، تطبيق مى كند
يا خـيـر؟ چـون در آنـجا خوانده ام كه پيغمبر خاتم در مكّه متولّد مى
شود و به يثرب هجرت مى كند، درشـتخو و بداخلاق نيست ، با صداى بلند سخن
نمى گويد، ناسزاگو و بدزبان نيست . اينك همه ثروتم را در اختيارتان مى
گذارم تا در راه خدا به مصرف برسانيد.)(14)
خوش خلقى و پرهيز از چاپلوسى
مـتـاءسـفـانـه بـعـضى به دليل عدم شناخت و آگاهى لازم ، حسن خلق و
رفتار نيكو را با تملّق و چـاپـلوسـى اشـتـبـاه مـى گيرند و بناحقّ به
مدح و ستايش صاحبان زور و زر مى پردازند و در بـرابـر آنـان كـرنـش و
كوچكى مى كنند و شخصيّت و ارزش والاى انسانى خود را لگدكوب مى سازند و
با كمال وقاحت نام اين رفتار ناشايست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم
مى گذارند. نـشـانـه چـنـيـن كـسـانـى آن اسـت كـه وقتى به افراد عادى
و تهيدست مى رسند، گشاده رويى و نـرمخويى را فراموش مى كنند و چهره اى
عبوس و خشن به خود مى گيرند. اين صفت ناپسند نه تـنـهـا يـك ارزش
نـيـسـت ، بـلكـه گـنـاهـى بـزرگ اسـت كـه مـوجـب خـشـم خـداونـد مـى
شـود. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در اين باره فرمود:
(اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ)(15)
هرگاه شخص فاجرى ستايش شود، عرش الهى مى لرزد و خداوند خشمگين مى شود.
پـس ضـرورى اسـت كـه در بـرخـوردهـاى اجـتماعى خود، رفتار پسنديده را
با چاپلوسى اشتباه نـگـيـريـم و افـراد مـتـخـلّقـى را كـه گـاه در
صـدنـد بـا چـرب زبـانـى و چـاپـلوسـى ، حـق و باطل را بر ما مشتبه
كنند، طرد كرده و خود را از نيرنگ آنان ايمن سازيم .
خوش خلقى و مزاح
يـكـى ديـگر از موضوعات مرتبط با حُسن خلق ، بحث مزاح است . بايد دانست
كه مزاح و شوخى در حـدّى كـه مـوجـب زدودن غـم و انـدوه و شـاد كـردن
مؤ من باشد و به گناه و افراط و جسارت و سـخـنان زشت و دور از ادب
كشيده نشود، عملى پسنديده است . آنچه در اين باره از پيشوايان دين به
ما رسيده ، در همين محدوده است . پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله
فرمود:
(اِنّى لِاَمْزَحُ وَ لا اَقُولُ اِلاّ حَقّاً)(16)
من شوخى مى كنم ، ولى جز سخن حق نمى گويم .
شخصى به نام يونس شيبانى مى گويد: حضرت صادق عليه السلام از من پرسيد:
مزاح شما با يكديگر چگونه است ؟ عرض كردم : بسيار اندك ! حضرت فرمود:
(اين گونه نباشيد، چرا كـه مـزاح كردن از حسن خلق است و تو مى توانى به
وسيله آن برادر دينى ات را شادمان كنى . پيامبر خدا(ص ) نيز با افراد
شوخى مى كرد و منظورش شاد كردن آنان بود.)(17)
حسن خلق آرى ! بى تفاوتى نه
از نـظـر اسـلام ، حـسـن خـلق هـرگـز بـه ايـن مـعنا نيست كه اگر با
منكرى روبه رو شديم ، در بـرابـر آن سـكـوت كـرده ، لبـخـنـد بـزنـيـم
، يـا در بـرابـر اعـمـال زشـت ديـگـران واكنش منفى نشان ندهيم ، زيرا
برخورد منفى و تواءم با تندى و خشونت ، زمـانـى مـذمـوم و ناپسند است
كه پاى بى اعتنايى به دين و ارزشهاى والاى آن در ميان نباشد و گـرنـه
رنـجـيـدن نـزديـكـتـريـن افـراد بـه انـسـان نـيـز اگـر بـه دليـل
حـفـظ ارزشها و پايبندى به آن باشد، نه تنها زشت نيست ، بلكه در رديف
مهمترين وظايف شرعى و از مراتب نهى از منكر است .
على عليه السلام در اين باره فرمود:
(اَمـَرَنـا رَسـُولُ اللّهِ صـَلَّى اللّهُ عـَلَيـْهِ وَ الِهِ اَنْ
نـَلْقـى اَهـْلَ الْمـَعـاصـى بـَوُجـُوهـٍ مُكْفَهِرَّةٍ)(18)
پيامبر خدا(ص ) به ما دستور داده است كه با معصيت كاران با چهره اى خشن
روبه رو شويم .
آثار و فوايد حسن خلق
حـسـن خـلق داراى آثـار و فـوايـد فـراوانـى اسـت . بـا بـهـره
گـيـرى از فرموده هاى پيشوايان بزرگوار اسلام به شمّه اى از آنها اشاره
مى كنيم :
آثار دنيوى
1 ـ پيوندهاى دوستى را محكم و پايدار مى كند. پيامبر گرامى اسلام
فرمود:
(حُسْنُ الْخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ)(19)
خوشخويى دوستى را پايدار مى كند.
2 ـ موجب آبادى سرزمينها و طول عمرمى گردد. امام صادق (ع ) دراين باره
فرمود:
(اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارَ وَ يَزيدانِ
فِى الاَْعْمارِ)(20)
بدرستى كه نيكوكارى و خوش خلقى ، سرزمينها را آباد مى كند و بر عمرها
مى افزايد.
3 ـ روزى را زياد مى كند. على عليه السلام فرمود:
(فى سِعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ)(21)
گنجينه هاى روزى در نرمخويى و گشاده رويى است .
4 ـ موقعيت اجتماعى انسان را بهبود مى بخشد. همان حضرت مى فرمايد:
(كَمْ مِنْ وَضيعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ)(22)
چه بسيار فرد بى مقدارى كه خوشرويى اش او را برترى بخشيده است .
5 ـ مشكلات و ناهمواريهاى زندگى را هموار مى سازد. همان امام فرمود:
(مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ)(23)
هر كس خلقش نيكو شد، راههاى زندگى برايش هموار مى گردد.
آثار اخروى
1 ـ موجب نيل به درجات عالى مى شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
فرمود:
(اِنَّ الْعـَبـْدَ لَيـَبـْلُغُ بـِحـُسـْنِ خـُلْقـِهِ عـَظـيـمَ
دَرجـاتِ الاْ خـِرَةِ وَ اَشـْرَفَ الْمـَنـازِلَ وَ اِنَّهُ ضـَعيفُ
الْعِبادَةِ)(24)
بـدرسـتى كه بنده ، در سايه خوش خلقى خود به درجات بزرگ و مقامات
والايى در آخرت مى رسد، با آنكه عبادتش ضعيف است .
2 ـ حساب را آسان مى كند. امام على عليه السلام فرمود:
(حَسِّنْ خُلْقَكَ يُخَفِّفِ اللّهُ حِسابَكَ)(25)
اخلاقت را نيكو كن تا خداوند حسابت را آسان كند.
3 ـ آمرزش گناهان ، امام صادق عليه السلام فرمود:
(اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ يُميثُ الْخَطيئَةَ كَما تُميثُ الشَّمْسُ
الْجَليدَ)(26)
بدرستى كه اخلاق نيكو لغزشها را ذوب مى كند. همان گونه كه آفتاب يخ را.
4 ـ ورود به بهشت ، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
(اَكْثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتِىَ الْجَنَّةَ تَقْوَى اللّهِ وَ
حُسْنُ الْخُلْقِ)(27)
بيشترين امتيازى كه امّت من به سبب داشتن آن به بهشت مى روند، تقواى
الهى و حُسن خلق است .
# احترام به ديگران
انـسـان مـوجـودى اسـت كـه از هـر جـهـت قـابـل احـتـرام مـى بـاشـد،
زيـرا او از يـك كـرامـت و شـرافـت ذاتـى بـرخـوردار اسـت تـا جـايـى
كـه گـل سـرسـبـد مـوجـودات و جـانـشين خدا در روى زمين گرديد و
فرشتگان به كرنش و خضوع در بـرابـر او ماءمور شدند و به احترام وى ، در
برابرش سجده كردند. اين عظمت و بزرگى به انـدازه اى اسـت كه جبرئيل
امين در شب معراج ، هنگام نماز به نبى اكرم (ص ) اقتدا مى كند و او را
بـرخـود مـقـدم مـى دارد، وقـتـى آن حـضـرت مـى فـرمـايـد: شـمـا جـلو
بـاشـيـد، جبرئيل مى گويد:
(اِنّا لا نَتَقَدَّمُ اْلادَمِيّينَ مُنْذُ اُمِرْنا بِالسُّجُودِ
لاَِّدَمَ عَلَيْهِالسَّلامُ)(28)
ما از هنگامى كه ماءمور شديم بر آدم (ع ) سجده كنيم ، بر آدميان پيشى
نمى گيريم .
احـتـرام بـه انسان در دو بُعد اساسى قابل بررسى است يكى خوددارى از
هتك حرمت او و ديگرى تـكـريـم و احـتـرام گذاشتن به او؛ كه در اين درس
با عنوان (گونه هاى احترام ) و (روشهاى احترام ) بيان مى گردد.
گونه هاى احترام
در اسـلام ، بـراى حـفـظ حـرمـت انـسـان و زنـدگـى اجـتماعى او،
قوانين ويژه اى وضع گرديده ، بـگونه اى كه اگر كسى جان ، مال و ناموس
ديگران را مورد تجاوز قرار دهد و يا آبروى آنان را خـدشـه دار سـازد
تحت پيگرد قانونى قرار مى گيرد و در مواردى حدود الهى در مورد او به
اجرا درمى آيد.
چـنـيـن فـردى عـلاوه بـر ايـنـكـه مـمـكـن اسـت عـده اى را بـى
سـرپـرسـت يـا خـجـل و شـرمـسـار سـازد، خود نيز به خاطر ناراحتيهاى
روانى و انزواى از جامعه ، آرامش و قرار نـخـواهد داشت . بالاتر از همه
سرافكندگى اوست به هنگام پاسخگويى نزد پروردگارى كه پـنـاهـگـاه و
امـيـدى بـجـز سـايـه رحـمـت او نـيـسـت ؛حـضـرت عـلى (ع )بـه نقل از
رسول گرامى اسلام (ص ) مى فرمايد:
(فـَمـَنِ اسـْتـَطـاعَ مِنْكُمْ اَنْ يَلْقىَ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ
هُوَ نَقِىُّ الرّاحَةِ مِنْ دِماءِ الْمُسْلِمينَ وَ اَمْوالِهِمْ،
سَليمُ الِّلسانِ مِنْ اَعْراضِهِمْ، فَلْيَفْعَلْ)(29)
كـسـى از شما كه توانا باشد خداى سبحان را ملاقات كند در حالى كه دستش
از خون مسلمانان و دارايى آنان پاك و زبانش از هتك آبروى آنان سالم
باشد. بايد چنين كند.
بـا تـوجـه بـه آنـچـه بـه اجـمـال بـيان گرديد و عنايت به اينكه
انديشه و نظر ديگران نيز قابل احترام مى باشد؛ گونه هاى احترام عبارتند
از:
احترام به جان
در اسلام ، جسم انسان از همان ابتداى آفرينش كه نطفه اى بيش نيست مورد
حمايت قرار مى گيرد و كـسـانـى كـه جـان ديگران را به خطر مى اندازند،
بشدت نكوهش شده اند، قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
(...مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ
فَكَاءَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْياها فَكَاءَنَّما
اَحْياَ النّاسَ جَميعاً)(30)
هـر كـس انـسـانـى را بـدون ارتـكـاب قـتل يا فساد در روى زمين بكشد،
چنان است كه گويى همه انـسـانـهـا را كشته ؛ و هر كس انسانى را از مرگ
رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است .
احترام به مال
اهـمـيـت امـوال مردم نيز در رديف جانشان است . از اين رو، پيشوايان
دينى در كنار سفارش به حفظ خـون ديـگـران احـتـرام بـه مـال آنـان را
نـيـز مـتـذكـر شـده انـد. چـنـان كـه رسول گرامى اسلام در اجتماع بزرگ
عيد قربان فرموده است :
(...اِنَّ حـُرْمـَةَ اَمـْوالِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ حُرْمَةَ
دِمائِكُمْ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هذا فى شهركُمْ هذا وَ فى
بَلَدِكُمْ هذا اِلى اَنْ تَلْقَوْا رَبَّكُمْ، فَيَسْاءَلُكُمْ عَنْ
اَعْمالِكُمْ...(31))
همانا حرمت اموال و خونهاى شما بر يكديگر همانند حرمت اين روز، در اين
ماه و اين سرزمين است تا پروردگارتان را ملاقات كنيد و شما را از
كردارتان پرس و جو كند.
احـتـرام بـه امـوال مـردم ، شـامـل امـانـتـدارى ، تـصـرف مـجـاز و
بـا رضـايـت خـاطـر صـاحـب مال ، پرداخت حقوق مالى و بدهى مردم ، حفظ و
نگهدارى و مانند آن مى شود. اين حريمها براى آن اسـت كـه امـوال تباه
نگردد، انسانها كشته نشوند، كينه توزى و نزاع در جامعه رواج پيدا نكند،
كسب و كار ترك نگردد و مردم با آسودگى خاطر اموالشان را براى دفع
نيازهاى يكديگر به جريان بيندازند.
احترام به ناموس
ديـن مـبـين اسلام احترام به ناموس ديگران را يكى از امور بسيارمهم مى
داند، ازاين رو، با وضع مـقـررات و مـحـدوديـتهايى همانند دستور به
(پوشش ) براى زنان و بازداشتن مردان از (چشم چرانى ) و...حريمى را براى
ناموس ديگران تعيين نموده و هتك آن را مورد نكوهش قرار داده است . رسول
گرامى اسلام (ص ) در اين باره مى فرمايد:
(لَيْسَ مِنّا مَنْ خانَ مُسْلِماً فِى اَهْلِه وَ مالِهْ(32))
از ما نيست كسى كه به اهل و مال مسلمانى خيانت كند.
حرمت آبرو
حـيثيت و آبرو محورى است كه بيشتر روابط انسان با مردم و توجه آنها به
او، بر گرد آن مى چـرخـد، بـديـن جـهـت ديـگـران نـسـبت به آبروى مؤ من
دو وظيفه مهم دارند : يكى حفظ آبروى او و ديگرى دفاع از آن .
1 ـ حفظ آبرو
مـهـمـتـريـن راه حـفـظ آبـروى برادر دينى ، پوشيدن كاستيها و زشتيهاى
اوست . از اين رو، خداى بـزرگ بـا ايـنـكـه از عـيـان و نـهـان بـشر
آگاه است ، عيوب او را برملا نمى سازد. پس براى انـسـانـى كـه خـود از
كاستى و عيب خالى نيست : چگونه رواست كه به جستجوى عيوب و نواقص
ديـگـران بـپـردازد و يـا با سخن چينى و غيبت و ...در پى بدنام كردن و
آشكار ساختن لغزشهاى آنان باشد؟
راه ديـگـر ايـنـكـه از سـبـك كردن و تحقير او بپرهيزد، بنابراين ،
مسخره كردن مؤ من ، برجسته نمودن نقصهاى ظاهرى او، سرزنش وى به خاطر
خطاهايى كه خواسته يا ناخواسته مرتكب شده اسـت ، تـنـدى و خشونت در
برابر درخواست وى و همچنين نگاه حقارت آميز به او، بويژه اگر در جمع
ديگران باشد، هتك آبروى او محسوب مى شود.
نـتـيـجـه ايـنـكـه هـرگـونـه بـرخـورد و سـخـن سـرايـى كـه مـوجـب
تـزلزل شـاءن و مـرتبه برادر دينى بشود، از نظر اسلام نكوهيده است .
امام صادق (ع ) در اين باره مى فرمايد:
(مـَنْ رَوى عَلى مُؤْمِنٍ رِوايهً يُريدُ بِها شَيْنَهُ وَ هَدْمَ
مُرُوَّتِه لِيَسْقُطَ مِنْ اَعْيُنِ النّاسِ اَخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ
وِلايَتِه اِلى وِلايَةِ الشَّيْطانِ فَلا يَقْبَلُهُ الشَّيْطانُ)(33)
آنـكـه بـر ضـدّ مؤ منى به قصد آبروريزى و از بين بردن آقايى او سخنى
گويد تا از چشم مـردم بـيـفـتـد، خداوند او را از ولايت خود خارج و به
طرف ولايت شيطان رها مى كند، ولى شيطان نيز او را نمى پذيرد.
گـفـتـنـى اسـت كـه چـنانچه اين برخورد ناپسند با توهين نيز همراه
باشد، مانند القاب زشت و نسبتهاى ناروا چه بسا كه موجب (قذف )(34)
ديگران نيز بشود كه اين خود علاوه بر آثار و عواقب اخروى ، مجازاتهايى
را نيز به دنبال دارد كه به وسيله حاكم اسلامى بر شخص قاذف به اجرا
درمى آيد.
2 ـ دفاع از آبرو
هـر مـسـلمـانى وظيفه دارد به اندازه توان خويش ، نگذارد كه ديگران
آبروى برادر دينى اش را خـدشـه دار سـازنـد. در ايـن بـاره نـوشـتـه
انـد كـه مـردى در حـضـور رسـول اكـرم (ص ) از آبروى كسى سخن به ميان
آورد و در همان جا فردى ديگر در مقام دفاع از آن برآمد، حضرت فرمود:
(مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ اَخيهِ كانَ لَهُ حِجاباً مِنَ النّارِ)(35)
كسى كه جلوى آبروريزى برادر مؤ منش را بگيرد، از آتش دوزخ در امان است
.
روشهاى احترام
انـسـان بـه خاطر نسبتها و روابطى كه با همنوعان خود دارد، با
آنها نشست و برخاست مى كند و شايسته است كه شيوه هايى مناسب با شاءن و
مقامشان برگزيند.
از آنـجـا كـه ايـن روشها را نمى توان به تعداد معيّنى برشمرد از شهيد
ثانى (ره ) يكى از فقهاى بزرگ شيعه چنين نقل شده است :
(تعظيم مؤ من تا آنجا كه عرف زمان مى پسندد جايز است .(36))
تجليل و تكريم ديگران ممكن است به دو روش زير صورت گيرد:
گفتارى
شـايسته است كه يك مسلمان در مقام گفتار با ديگران سخنان نيك و سنجيده
بگويد و با زبانى خوش آنان را مورد خطاب قرار دهد، قرآن كريم مى
فرمايد:
(...قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً)(37)
با مردم به خوبى سخن گوييد.
از ايـن خـطـاب عمومى كه بگذريم ، قرآن كريم و ائمه اطهار(ع ) در خصوص
بعضى موارد بر گفتار كريمانه تاءكيد دارند. قرآن كريم درباره احترام به
پدر و مادر مى فرمايد:
(...وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماً)(38)
با گفتارى لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو!
در مورد برخورد با نيازمندان آمده است كه اگر نمى توانى نيازشان را
برطرف نمايى :
(...فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً)(39)
با آنان سخن نيكِ تواءم با احترام داشته باش .
امام سجاد(ع ) درباره احترام در گفتار نسبت به معلم مى فرمايد:
صدايت را از صداى او بلندتر نكن و هرگاه كسى از او چيزى بپرسد تو در
پاسخ پيشدستى نكن ...در محضرش با كسى سخن نگو.(40))
كردارى
احـتـرام در عـمـل و كـردار بـه ايـن اسـت كـه انـسـان بـرادر دينى اش
را در محذور قرار ندهد، به درخـواسـتـهـايـش تـوجـه كـنـد. اگـر دعـوت
يـا هـديه اى داشت با روى گشاده بپذيرد؛ چنان كه رسول گرامى اسلام (ص )
مى فرمايد:
(مـِنْ مـَكـْرَمـَةِ الرَّجـُلِ لاَِخـيـهِ اَنْ يـَقـْبـَلَ
تـُحـْفـَتـَةُ وَ اَنْ يـَتَّحـِفـَهُ بـِمـا عـِنْدَهُ وَ لا
يَتَكَلَّفَ لَهُ شَيْئاً)(41)