آداب معاشرت در اسلام
(ترجمه شرح الاربعين النبوية)

محمد حسين الجلالى
مترجم : جواد بيات و محمد آذربايجانى

- ۱۴ -


هيچ شفاعتى موفق تر از توبه نيست .
8 - امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
كفى بالندم توبة .
(وسائل / ج 11، 349 - خصال / ج 1، 11)
براى توبه پشيمانى (از گناهان گذشته ) كافى است .
عرفا مى گويند: براى هر گروهى از بندگان خدا توبه مخصوصى وجود دارد كه :
توبه پيامبران ، از اضطراب و پريشانى درونى (كه مرتبه پائين از وسوسه محسوب مى شود) است .
و توبه بندگان برگزيده ، از افشاى رازهاى عرفانى است .
و توبه اولياء الله از ترديد و دو دلى است .
و توبه خواص : روى گرداندن از غير خدا است .
و توبه عوام : پشيمانى از گناهان است .
و براى هر يك از آنان معرفت و آگاهى به اصل توبه و نهايت آن وجود دارد.
وعده ها و وعيدهاى خدا
وعده عبارت از حق بندگان بر خداى متعال است كه بر آنچه از ثواب و پاداش بر اعمال صالحه وعده داده وفا كند.
وعيد عبارت از حق خداوند متعال بر بندگان است كه آنچه را از عذاب بر گناهان وعده داده ، تحقق خواهد داد. اين مساءله جايگاه بحثهاى تند در تفكر اسلامى بوده است . معتزله و خوارج گفته اند: بر خدا است كه از وعده هاى خود تخلف نكند و به اطاعت كنندگان ثواب دهد و كسانى را كه به گناه كبيره مرتكب شده و بدون توبه در گذشته اند، كيفر و مجازات نمايد، و بر خدا روا نيست كه اهل معصيت را بدون توبه عفو كند زيرا مقتضاى امر و نهى چنين است . مذهب اهل بيت عليهم السلام اين است كه از جانب خدا حقى است بر او كه به مقتضاى امر و نهى به آن وفا مى كند، ول تنها براى خداى متعال جايز است كه از حق خود عفو كند بدون اينكه هيچ امرى و نهيى انكار شود زيرا او صاحب هر حقى است و هر صاحب حقى مى تواند حق خود را به خاطر سبب و انگيزه اى اسقاط نمايد، ماند شفاعت و امثال آن . چه نيكو سروده سرى موصلى :

اذا وعد السراء اءنجز وعده   و ان اءوعد الضراء فالعفو مانعه

اگر خدا به آسايش و نيكيها وعده دهد وفا خواهد كرد.
و اگر به سختى و عذاب وعده دهد، عفو و بخشش او مانع خواهد بود.
مساءله عفو و آمرزش در آخرت ، مانند مساءله توبه در دنيا است (يعنى چنانكه با توبه كردن گناهان انسان آمرزيده مى شود، با مساءله عفو نيز گناهان وى بخشوده خواهد شد.)
مى بينيم كه اسلام ، در توبه را - در همه جوانب - براى نجات بشر از لغزشها و هلاكتها، بين خود و پروردگارش باز فرموده ، بدون اينكه هيچ واسطه و شرطى جز آنچه خود توبه آن را اقتضا مى كند وجود داشته باشد.
پس توبه راهى به سوى برگشت به كمال و رشد انسانى است ، و توبه كننده عضو جديد و صالحى براى جامعه خواهد.
خداوند متعال مى فرمايد:
و هوالذى يقبل التوبة عن عباده و يعفوا عن السيئات و يعلم ما تفعلون .
(شورى / 25)
اوست خدائى كه توبه بندگانش را مى پذيرد و گناهانشان را مى بخشد و هر چه كنيد آگاه است .
قضاى الهى و معناى آن
انسان در زندگى خود از ابتداى عمر تا روز وفاتش ، مراحلى را طى مى كند كه بعضى از آنها با اراده و اختيار و بعضى از آنها خارج از اراده او است ، كه با تاءثير محيط، خانواده ، طبيعت و آداب و رسوم همراه است . از همينجا افكار متناقض و تندى بوجود آمده كه مكتبهاى مختلف فرهنگى دنيا از آن به عنوان يك قانون داراى كيفر بحث كرده اند كه شامل جرمهاى اختيارى و غير اختيارى است كه در تحت تاءثير طبيعت يا ديوانگى و يا شبيه آن انجام مى پذيرد و مكتبهاى فلسفى دنيا از آنها به عنوان قانون نظرى و فلسفى بحث نموده اند چنانكه اديان آسمانى نيز بحث كرده اند، زيرا كه اديان الهى انسان را با پروردگارش ارتباط مستقيم مى بخشد. امروزه درباره قضاى الهى بحث مستقلى لازم است كه اشاره به حديث شريف دارد (كه بعدا خواهد آمد.)
براى روشن شدن آن به بيان اصطلاحات زير مى پردازيم :
1 - جبر: يك حالت غير اختيارى است كه با تاءثير نيروى مافوق طبيعت يا عادت يا غير آندو حاصل مى شود.
2 - اختيار: آزادى فطرى كه براى هر انسانى وجود دارد.
3 - قضاء: حالات استثنائى كه جز خدا آن را نمى داند، مانند اجل و مرگ .
4 - قدر: حالاتى كه طبق اندازه گيرى به هنگام بروز علل و اسباب آن حاصل مى شود.
جبر و اختيار
در انسان دو حالت متضاد پيدا مى شود: يك حالت جبرى و بدون اختيار، كه اين حالت از هنگام كودكى و شيرخوارگى تا زمانى كه رشد يابد، بدون هيچ اراده و آزادى در او وجود دارد، بعد از رشد و آگاهى مختصر، قدرت و اراده و اختيار در او پيدا مى شود. اين دو حالت موجب گرديد كه گروهى بنام اشاعره قائل به جبر شوند، و انسان را در مسير زندگى بدون هيچ اراده اى از خود، معرفى نمايند، و گروهى ديگر بنام معتزله را وادار نمود كه به اختيار مطلق انسان قائل شوند، كه خدا انسان را خلق كرده و كارهاى خود را به وى محول كرده است كه هيچ اراده اى جز اراده انسان وجود ندارد. هر گروهى براى ادعاى خود استدلال نموده و برهان اقامه كرده اند. پرواضح است كه در اين دو روش تناقض ‍ آشكارى وجود دارد، زيرا گروهى مى گويند: كه كارهاى انسان بدون اراده او و نيروى مطلق براى خداست ، و گروهى ديگر مى گويند: انسان داراى اراده مطلقه مى باشد، و از آيات قرآن براى هر كدام ادله اى استدلال شده است .
مانند آيه شريفه :
فان الله يضل من يشاء و يهدى من يشاء.
(فاطر / 8)
خداوند هر كس را كه بخواهد گمراه سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى كند.
و در سوره تكوير مى فرمايد:
و ما تشاؤ ن الا اءن يشاء الله رب العالمين .
(تكوير / 29)
و شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوند، پروردگار جهانيان بخواهد و اراده كند.
و در سوره كهف مى فرمايد:
فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر.
(كهف / 29)
هر كس مى خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مى خواهد كافر گردد.
و در سوره فصلت مى فرمايد:
من عمل صالحا فلنفسه و من اءساء فعليها و ما ربك بظلام للعبيد.
(فصلت / 46)
كسى كه عمل صالحى بجا آورد نفعش براى خود اوست و هر كس بدى كند به خويشتن بدى كرده .
و در سوره انسان مى فرمايد:
انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا.
(انسان / 3)
ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد (و راه را پذيرا گردد) يا كفران كند.
صريح آيات قرآن - با قطع نظر از احاديث - به نظر مى رسد كه هر دو روش فوق را تاءييد مى كند. مذهب اشاعره كه قائل به جبر است ، انسان را مانند يك پر معلق در هوا، مجبور مى داند. مذهب تفويض كه انسان را آزاد و فاعل مايشاء (هر چه بخواهد مى كند) مى دانيد كه نمونه بارز آن گروه معتزله بشمار مى روند.
مذهب شيعه اماميه ، يگانه مذهبى است كه راه حد وسط بين آندو را برگزيده است . خداوند انسان را آفريده و او را با عقل و دانش و آگاهى و قدرت ، گرامى داشته و برترين موجودات قرار داده است . انسان با عقل خود، معناى خير و حق و همچنين مفهوم شر و باطل را درك مى كند، و با قدرتى كه خدا به وى عنايت كرده ، يكى از آندو (جبر و اختيار) را برمى گيزيند. پس جبر و تفويضى وجود ندارد، بلكه امر بين الامرين و حد وسط بين آندو است .
چنانكه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لاجبر ولا تفويض بل اءمر بين الاءمرين و منزلة بين المنزلتين .
(اصول كافى / ج 1، 222)
نه جبر است و نه تفويض ، بلكه چيزى است ميان آن و منزلتى بين جبر و تفويض است .
از آنجا كه انسان داراى قدرت است ، پس هر كارى مستقيما به او نسبت داده مى شود. چون اين قدرت و نيرو را خدا به او بخشيده ، لذا كارهاى انسان بالواسطه به خدا نسبت داده مى شود. اينجا است كه انسان مى تواند آزاد باشد و قدرت خود را در كارهاى خير يا شر صرف نمايد، و مستقيما هر كدام از آنها را بخواهد انتخاب كند. اين نكته ، همان ايمان و اعتقاد به قدرت خداوند متعال است كه بر هر چيزى قادر مى باشد. در حالى كه تفويض مستلزم ناتوانى خداوند سبحان ، و جبر مستلزم ظالم بودن خداوند سبحان است كه مقام بلند او از آنچه توصيف مى كنند پاك و منزه است . حد وسط همان است كه انسان در درون خود بطور فطرى آن را درك مى كند، زيرا كارهاى خود را با اختيار خويش انجام مى دهد.
قدر الهى و معناى آن
قضاى حتمى از جانب خدا امرى است كه به جز او كسى نمى داند جز آنچه كه به پيامبرش تعليم فرموده است مانند اجل كه آيه شريفه به آن اشاره مى كند:
فاذا جاء اءجلهم لا يستاءخرون ساعة ولا يستقدمون .
(اعراف / 34)
و به هنگامى كه مدت آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تاءخير مى كنند و نه بر آن پيشى مى گيرند.
معناى قدر در يك جمله خلاصه مى شود و آن عقيده به اسباب و نتائج آن است ، يعنى هر چيزى با سبب خاصى از مجراى طبيعى آن بوجود مى آيد.
خداوند متعال مى فرمايد:
قد جعل الله لكل شى ء قدرا.
خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است .
و در سوره ديگر مى فرمايد:
و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم .
(حجر / 21)
گنجينه هاى همه چيز نزد ما است ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل مى كنيم .
و در سوره قمر مى فرمايد:
انا كل شى ء خلقناه بقدر.
(قمر / 49)
ما هر آنچه آفريديم به اندازه (و بر وفق مصلحت و حكمت ) آفريديم .
همانطورى كه در اين آيات آمده ، قدر به معناى نظام حاكم بر جهان آفرينش است و آن نظام علت و اسبابى است كه خداوند بدست تواناى خود بوجود آورده است .
چنانكه در حديث شريف آمده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اءبى الله اءن يجرى الاءمور الا باءسبابها.
(اصول كافى / ج 1، 183)
خداوند ابا دارد كه كارها را جارء سازد مگر با اسباب آن .
خداوند متعال مى فرمايد:
ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم .
(رعد / 11)
خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتى ) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لايكون المومن مومنا حقا حتى يعلم اءن ما اءصابه لم يكن ليخطئه و ما اءخطاءه لم يكن ليصيبه .
(بحار / ج 5، 29 خبر 35 - قصار الجمال / ج 2، 123)
مومن ، مومن حقيقى نمى شود مگر آنكه بداند كه آنچه به او مى رسد خطا نمى كند و آنچه خطا كرده و به او نرسيده ، مقرر نبوده كه برسد.
ايمان به قدر، جزئى از عقيده اسلامى است ، و آن درسى براى انسان است كه هر چيزى در نظام هستى به اندازه و مقدار معينى جريان دارد، و داراى علل و اسباب منظمى است . پس هر كس سببى از اسباب جهان هستى را با رعايت شرايط معتبر انتخاب كند، بطور حتم به نتيجه اى خواهد رسيد. اين از جانب انسان و اما از جانب خداوند سبحان ؛ او مى داند كه انسان در امور زندگى چه راهى را انتخاب خواهد كرد و نتيجه اراده اش چه خواهد شد. بنابراين علم و آگاهى خدا پيش از آفرينش انسان ، موجب جبر نيست ، بلكه علم خداوند نسبت به كارهاى انسان در آينده ، مانند آگاهى يك پدر به موفقيت و رشد فرزند است ، كه به درس و هوش و استعداد وى آگاهى دارد و اين آگاهى پدر باعث موفقيت و رشد فرزندش نمى شود، بلكه آنچه موجب موفقيت او مى شود، درس خواندن او است . خلاصه آنكه اعتقاد به قدر، به انسان درس بيدارى و شجاعت و حركت هدفدار مى دهد، و در حالت ناگهانى و غير منتظره به او روح اميد مى بخشد، چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:
... و ان ليس للانسان الا ما سعى و ان سعيه سوف يرى .
(نجم / 39)
... و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست و سعيش به زودى ديده مى شود (و به نتيجه اش مى رسد.)
چه نيكو سروده شاعر:

ولم اءجد الانسان الا ابن سعيه   فمن كان اءسعى كان بالمجد اءجدرا
وبالهمة العليا ترقى الى العلى   فمن كان اءعلى همة كان اءظهرا
ولم يتاءخر من اءراد تقدما   ولم يتقدم من اءراد تاءخرا

كسى را نيافتم جز اينكه فرزند تلاش خويش بود
و هر كس تلاشش بيشتر بُوَد، به بزرگى سزاوارتر خواهد بود.
و با همت بلند، انسان به بلندى مى رسد
پس هر كس همتش بلندتر باشد، او در جامعه جلوه بيشترى خواهد داشت .
و هر كس بخواهد پيشرفت نمايد، عقب نخواهد افتاد
و هر كس بخواهد عقب بماند پيشرفت نخواهد كرد.
جدا جاى شگفتى است كسى را بخاطر ايمان و اعتقاد به قدر مؤ اخذه نمود كه گفته شود: اينگونه اعتقاد موجب تنبلى و ركود فكرى و داراى اثرات منفى است . در حالى كه ايمان بقدر، مثبت و نشاط آور و درس بيدارى و كار است . اين نكته ، معناى سخن امام هادى (عليه السلام ) است كه فرموده :
المقادير تريك مالم يخطر ببالك .
(بحار / ج 74، 369)
مقدرات به تو، نشان مى دهد آنچه را كه به ذهنت خطور نمى كند.
توكل و تواكل(41) از نظر اسلام
خداوند متعال مى فرمايد:
و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ اءمره قد جعل الله لكل شى ء قدرا.
(طلاق / 3)
هر كس بر خداوند توكل كند، خدا او را كفايت خواهد كرد. خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند. و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است .
خداوند سبحان در اين آيه مباركه ؛ قدر و توكل را همراه يكديگر آورده و ما بعد از آنكه به اندازه گيرى اسباب و علل از ناحيه خداوند متعال آگاه شديم ، لازم است هر بنده اى به قدرت والاى او ايمان بياورد. قدرتى كه مافوق همه قدرتها است ، پس توكل به خدا عبارت از اعتماد به او بعد از تلاش و استفاده از اسباب و علل طبيعى است . و توكل به خدا يك خوى بلند و فضيلت انسانى است ، كه باعث راحتى روح و آرامش قلب است . لذا توكل به خدا مستلزم كار و تلاش ‍ است . و انسان مريض وقتى به خدا توكل مى كند كه در ابتدا دارو را بخورد، و سپس از او طلب شفا نمايد.
و همچنين است كارگر و كاسب و دانشجو. و اعتماد بدون كار را توكل مى نامند. و بين توكل و تواكل فرق بزرگى است . زيرا تواكل ؛ عبارت از سستى و تنبلى است كه نتيجه آن شكست مى باشد. و توكل عبارت از سعى و تلاش و مبارزه و كار است . و تواكل در همه قوانين يك عمل مذموم و نكوهيده است و. برخلاف توكل كه مورد پسند همه است . و بزرگترين مثالى كه پيامبر بزرگ بر آن تمثل جسته ؛ بيان آن حضرت است كه درباره مردى كه شتر خود را بدون اينكه بسته باشد (با اعتماد به خدا) رها كره بود، فرمود:
اعقلها و توكل .
(سنن ترمذى / ج 9، 320 - وسائل / ج 12، 20 با اندك تفاوت )
اول آن را ببند و سپس بر خدا توكل كن .

گفت پيغمر به آوازه بلند   با توكل زانوى اشتر ببند مولوى

خداوند متعال مى فرمايد:
و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها.
(هود / 6)
هيچ جنبده اى در زمين نيست جز آنكه روزيش بر خدا است .
در اين آيه مباركه مى بينيم كه خداى سبحان بين روزى و سعى و تلاش ، ارتباط محكمى قرار داده است ، كه مى فرمايد: در روى اين كره زمين هيچ موجود زنده و متحركى نيست جز آنكه خدا به او روزى مى دهد. معناى اين جمله اين است كه روزى از آن كسى است كه حركت و جنبش كند و روى زمين تلاش جدى نمايد نه اينكه مانند مرده بى حركت باشد و نه مانند افراد زنده اى كه از خود هيچ حركت و كوششى ندارند پس هر حركت و جنبشى ، روزى بدنبالش خواهد داشت . اما سكون و عافيت طلبى روزى بدنبال نخواهد داشت و اين مطلب ، چيزى است كه انسان آن را با وجدان خود احساس مى كند. پس همه جنبندگان هرگاه بطرف چيز ممكنى حركت و تلاش نمايند، نيازهاى خو را با حركت خويش ‍ بدست مى آورند برعكس آنهائى كه هيچ حركتى از خود ندارند.
ما در لابلاى آيات كريمه قرآن ، مى يابيم كه كار و كوشش مورد اهتمام زيادى واقع شده است .
خداوند متعال مى فرمايد:
فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه .
(ملك / 15)
بر شانه هاى زمين راه برويد و از روزى هاى خداوند بخوريد.
و در سوره جمعه مى فرمايد:
فانتشروا فى الارض وابتغوا من فضل الله .
(جمعه / 10)
و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد)، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد.
و در سوره نجم مى فرمايد:
و ان ليس للانسان الا ما سعى و اءن سعيه سوف يرى .
(نجم / 39)
و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست و اينكه سعيش بزودى ديده مى شود (و به نتيجه اش ‍ مى رسد.)
غير از اينها، آيات ديگرى كه انسان را به سعى و كسب روزى حلال و كار، با اعتماد بر خدا، تشويق مى كند.
سيرى در روايات اسلامى
1 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
ان النبى صلى الله عليه و آله قال لجبرئيل و ما التوكل على الله عزوجل ؟ فقال : العلم باءن المخلوق لايضر ولا ينفع ولا يعطى ولا يمنع و استعمال الياءس من الخلق . و اذا كان العبد كذلك لم يعمل لاءحد سوى الله ولم يخف اءحدا سوى الله ولم يطمع فى اءحد سوى الله فهذا هو التوكل .
(سفينة البحار / ماده و كل )
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جبرئيل فرمود: توكل بر خدا چيست ؟ گفت : دانستن اينكه مخلوق توان زيان رساندن ، سود بخشيدن ، عطا كردن و دريغ داشتن ندارد و در عمل از خلق ماءيوس بودن است . و وقتى انسان اينگونه باشد، جز براى خدا كار نكند، از كسى جز خدا نترسد، نسبت به كسى اميد نداشته باشد. اين است توكل .
2 - على (عليه السلام ) فرمود:
و مر اميرالمومنين (عليه السلام ) يوما على قوم فى زاوية المسجد فقال : من اءنتم ؟ فقالوا: نحن المتوكلون . قال (عليه السلام ): لابل اءنتم المتآكلة فان كنتم متوكلين فما بلغ بكم توكلكم ؟. قالوا: اذا وجدنا اءكلنا و اذا قصد ناصبرنا قال (عليه السلام ): هكذا تفعل الكلاب عندنا. قالوا: فما نفعل ؟. قال (عليه السلام ): كما نفعل . قالوا: كيف تفعل ؟ قال (عليه السلام ): اذا وجدنا بذلنا و اذا فقدنا شكرنا.
(مستدرك الوسائل / ج 2، 289)
روزى اميرالمومنين (عليه السلام ) عبورش به گروهى در گوشه مسجد افتاد، سوال كردند: شما كيستيد؟ گفتند: ما از متوكلين به خدا هستيم . فرمود: نه بلكه شما چشم اميد به ديگران دوخته ايد اگر از متوكلين هستيد، توكل شما را به كجا رسانده است ؟ گفتند: هرگاه چيزى بيابيم مى خوريم و هرگاه اراده كنيم صبر مى كنيم . حضرت فرمود: سگان ما نيز چنين كنند. عرض كردند: پس چه كنيم ؟ فرمود: همانگونه كه ما انجام مى دهيم . گفتند: شما چكار مى كنيد؟ فرمود: هرگاه چيزى بيابيم مى بخشيم و هرگاه نيابيم شكر مى گذاريم .
3 - امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:
عن على بن سويد عن اءبى الحسن الاول (عليه السلام ) قال : ساءلته عن قول الله عزوجل : و من يتوكل على الله فهو حسبه فقال : التوكل على الله درجات : منها اءن تتوكل على الله فى امورك كلها فما فعل بك كنت عنه راضيا، تعلم اءنه لاياءلوك خيرا و فضلا و تعلم اءن الحكم فى ذلك له فتوكل على الله بتفويض ذلك اليه وثق به فيها و فى غيرها.
(اصول كافى / ج 3، 107)
على بن سويد گويد: از موسى بن جعفر عليهما السلام درباره اين آيه شريفه پرسيدم : هر كه بر خدا توكل كند خدا او را بس است - طلاق / 3 فرمود: توكل بر خدا درجاتى دارد: بعضى از آن درجات اين است كه در همه كارهايت بر خدا توكل و هر چه درباره تو كند راضى باشى و بدانى كه او از هيچ خير و فضلى درباره تو كوتاهى نكند و بدانى كه حكم و فرمان در اين جهت با او است . پس با واگذارى امورت به خدا بر او توكل نما و در امور خودت و غير آن به او اعتماد داشته باش .
از نظر اسلام توكل عبارت از ايمان و كار است و تواكل عبارت از سستى و شكست است و خداوند ما را به تسليم بى قيد و شرط در برابر حوادث فرمان نمى دهد و ما را به كار و شادابى و آزادسازى خويشتن از اعمال فريبنده دستور مى دهد.
دنياطلبى و اثرات زيانبار آن
در حديث نبوى صلى الله عليه و آله از دنياطلبى نهى شده است و از نمونه هاى بارز آن :
يكى جلب رضايت بندگان خدا است . اين كار ارزنده اى است ، بشرط آنكه با سخط و خشم خداوند مصادف نباشد. در ضمن حديثى در گذشته بيان كرديم كه رضايت مردم بدون خشنودى خدا، هدف و آرزوئى است كه انسان به آن نخواهد رسيد.
دوم : بخل ورزيدن به مال دنيا در برابر نيازمندان با داشتن قدرت مالى و مقابل آن ، سخاوت و بخشش است ، و مقدم داشتن دنيا به معناى هدف زندگى قرار دادن آن است ، كه اسلام آن را دشمن مى دارد، زيرا كه دنيا دار فانى است . امام على (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:
ان الدنيا والاخرة عدوان متفاوتان و سبيلان مختلفان فمن اءحب الدنيا وتولاها اءبغض الاخرة و عاداها و هما بمنزلة المشرق والمغرب و ماش بينهما كلما قرب من واحد بعد عن الاخر و هما بعد ضرتان .
(غررالحكم / ج 1، 267)
دنيا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفند هر كس دنيا را دوست دارد و به آن علاقمند گردد، آخرت را دشمن مى دارد و آندو نسبت به يكديگر مانند مشرق و مغرب هستند و هر چقدر انسان به يكى نزديك شود از ديگرى به همان مقدار دور مى گردد و آندو هنوز نسبت به يكديگر مانند هوو هستند (كه با يكديگر سازش ندارند.)
مراد از آخرت عاقبت اين دنيا است چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض ولا فسادا والعاقبة للمتقين .
(قصص / 83)
(آرى ) اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جوئى و فساد را در زمين ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است .
پس آخرت همان زندگى بعد از مرگ براى همه است و اختصاص به گروه خاصى ندارد.
سخن على (عليه السلام ) (كه در روايت بالا گذشت ) منحصر به كسانى است كه دنيا را هدف و غايت زندگى مى دانند بدون آنكه آن را وسيله رسيدن به آخرت قرار دهند. لذا نهى و نكوهش از دنيا بخاطر ارتكاب محرمات غير مشروع است . اما از لذتهاى مشروع آن نهى نشده بلكه تشويق به استفاده از آن نيز شده است .
خداوند متعال مى فرمايد:
ولا تنس نصيبك من الدنيا.
(قصص / 77)
نصيب و سهم خود را از دنيا فراموش نكن .
و در سوره اعراف مى فرمايد:
قل من حرم زينة الله التى اءخرج لعباده والطيبات من الرزق .
(اعراف / 32)
بگو (اى پيامبر) چه كسانى زينتهاى خدا را كه براى بندگان خود آفريده حرام كرده و از صرف روزى حلال و پاكيزه ممانعت نموده است .
در بسيارى از روايات درباره طلب دنيا تشويق شده است :
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
كن لدنياك كاءنك تعيش اءبدا و كن لاخرتك كاءنك تموت غدا.
(وسائل / ج 12، 49)
براى دنياى خود چنان باش مانند اينكه هميشه زندگى خواهى كرد، و براى آخرت خود چنان عمل كن گويا فردا خواهى مرد.
نيز آن حضرت فرمود:
اعمل عمل امرء يظن اءنه لن يموت اءبدا واحذر حذر امرء يخشى اءن يموت غدا.
(الامام الصادق والمذاهب الاربعة / ج 2 - 1، 370)
عمل كن مانند كسى كه گمان ندارد هيچگاه بميرد. و بترس و پرهيز كن مانند كسى كه مى ترسد فردا بميرد.
در حديثى ديگر فرمود:
ان هذا الدين متين فاءوغل فيه برفق ... فاءحرث حرث من يظن اءنه لايموت واعمل عمل من يخاف اءنه يموت غدا.
(كافى / ج 2، 86 - وسائل الشيعه / ج 1، 270 با اندك تفاوت )
اين دين (اسلام ) متين و با ارزش است پس (عمل صالح را) كشت كن مانند كسى كه گمان ندارد كه مى ميرد و عمل كن مانند كسى كه مى ترسد كه فردا بميرد.
احاديث در اين رابطه زياد است .
سيرى در روايات اسلامى
1 - پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
اءعظم الناس هما المومن يهتم باءمر دنياه و اءمر آخرته .
(كنزالعمال / ج 2، 702)
با همت ترين مردم ، آن مومنى است كه به كارهاى دنيا و آخرت خويش همت مى گمارد.
2 - على (عليه السلام ) فرمود:
الزهد بين كلمتين من القرآن : قال الله تعالى لكيلا تاءسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم . (حديد / 23) و من لم يباءس على الماضى ولم يفرح بالاتى فقد استكمل الزهد بطرفيه .
(وسائل / ج 11، 317)
زهد بين دو كلمه از قرآن است . خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: براى آنچه كه از شما فوت شده تاءسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد. هر كسى نسبت به گذشته ماءيوس و غمگين و نسبت به آينده فرحناك نباشد هر دو جنبه زهد را كامل نموده است .
3 - على (عليه السلام ) فرمود:
انما الناس ثلاثة : زاهد و راغب و صابر. فاءما الزاهد فلا يفرح بشى ء من الدنيا اءتاه و لايحزن على شى ء فاته و اءما الصابر فيمقتها بقلبه فان اءدرك منها شيئا صرف عنها نفسه لما يعلم من سوء عاقبتها و اءما الراغب فلا يبالى من حلال اءصابها اءم من حرام .
(اصول كافى / ج 2، 456 عربى )
مردم بر سه دسته اند: زاهد، و راغب ، و صابر. اءما زاهد، به چيزى كه از دنيا بدست مى آورد خوشحال نمى گردد و به آنچه از دست مى دهد غمگين نمى شود. و اما صابر، آن را با قلب خود دشمن دارد، و اگر به چيزى از دنيا برخورد كرد از آن روى گردان مى شود زيرا عاقبت بد آن را مى داند. و اما علاقمند به دنيا، مبالاتى ندارد كه آنچه به دست او مى رسد از حرام است يا حلال .
4 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان رسول الله صلى الله عليه و آله كان فى زمان مقفر جدب فاما اذا اقبلت الدنيا فاحق اءهلها بها اءبرارها لا فجارها و مومنوها لا منافقوها و مسلموها لا كفارها...
(وسائل / ج 3، 350)
همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان پريشانى و فقر و قحطى زندگى مى كرد. اما هرگاه دنيا با نعمت هاى خود به انسان رو آورد شايسته ترين انسانها به استفاده از نعمت هاى آن نيكانند نه بدان ، و مومنانند نه منافقان و مسلمانانند نه كفار.(42)
5 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ليس الزهد فى الدنيا باضاعة المال ولا بتحريم الحلال بل الزهد فى الدنيا اءن لا تكون بما فى يدك اءوثق مما فى يدالله عزوجل .
(وسائل / ج 11، 315)
زهد در دنيا با ضايع كردن مال و حرام ساختن حلال خدا نيست . بلكه زهد در دنيا اين است كه اميد و اطمينان تو، به آنچه كه در دست دارى بيشتر از آن نباشد كه در دست خداوند است .
6 - امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
قال رجل للصادق (عليه السلام ): والله انا لنطلب الدنيا و نحب اءن نؤ تاها. فقال : تحب اءن تصنع بها ماذا؟ فقال : اءعود بها على نفسى و عيالى ... فقال (عليه السلام ): ليس هذا طلب الدنيا، هذا طلب الاخرة .
(وسائل / ج 12، 19)
مردى به امام صادق (عليه السلام ) گفت : بخدا قسم ما مى خواهيم به دنبال كسب و كار دنيا برويم و دوست داريم كه چيزى از آن بدست آوريم . امام (عليه السلام ) فرمود: مى خواهى با آن چه كنى ؟ گفت : آن را بر خود و عيالم خرجى كنم و صرف نمايم ... فرمود: اين دنياطلبى نيست (بلكه ) اين طلب آخرت است .
7 - امام كاظم (عليه السلام ) فرمود:
ليس منا من ترك دنياه لدينه اءوترك دينه لدنياه .
(بحار / ج 17، 208 - وسائل / ج 12، 49)
از ما نيست (مسلمان نيست ) كسى كه دنياى خود را براى دين ، يا دين خود را براى دنيايش ترك نمايد.
چنين است ديدگاه اسلام و هدف آن توازن بين دين و دنيا در زندگى است .
بخل از نظر اسلام
خداوند متعال مى فرمايد:
ان الله لايحب من كان مختالا فخورا، الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و يكتمون ما آتاهم الله من فضله .
(نساء / 37)
خداوند كسى را كه متكبر و فخرفروش است (و از اداى حقوق ديگران سرباز مى زند) دوست ندارد. آنها كسانى هستند كه بخل مى ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت مى كنند و آنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت ) خود به آنها داده كتمان مى نمايند.
مال بطور مساوى وسيله اى براى نيكى و بدى است لذا ثروت ابزار آزمايش در دست بشر است تا با اختيار خود كدام يك از آندو را برگزيند و براى تفكر و تدبر و انديشه خود مقياس قرار دهد.
خداوند متعال مى فرمايد:
واعلموا انما اءموالكم و اءولادكم فتنه .
(انفال / 28)
بدانيد كه اموال و فرزندان شما (در دنيا) براى امتحان و آزمايش است .
فتنه در آيه شريفه به معناى امتحان است و انسان هر اندازه كه در ثروت اندوزى فرو رود - از هر جا كه باشد - و بدون هدف انسانى باشد، به همان نسبت به مشكلات اجتماعى متفاوت وى افزوده مى شود. ابتداى اين مشكلات از دزى شروع شده و در نهايت به جرائم ديگر منجر مى شود.
چنانكه مردم جهان سوم غالبا اينگونه زندگى مى كنند. اگر براى جمع آورى ثروت راههاى مشروعى وجود داشته باشد و به نفع انسانيت صف شود، اينگونه جرائم طبعا كم خواهد شد، لذا اسلام از بخل ورزى نهى فرموده است ، زيرا كه بخل يك صفت كينه آفرين در جامعه است ، و اسلام نسبت به مساعدت فقرا و بيچارگان دستور اكيد داده است ، تا اينكه قلبهاى آنان پر از كينه و دشمنى نباشد كه منشاء آن نپرداختن حقوق فقرا مى باشد و در نتيجه براى صاحب نعمت وزر و وبال خواهد بود.
خداوند متعال مى فرمايد:
ولا تحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خير لهم بل هو شر لهم .
(آل عمران / 180)
و آنان كه بخل مى وزند و حقوق فقيران را از مالى كه خدا به فضل خويش به آنان داده ادا نمى كنند، گمان نكن كه اين بخل به سود آنها خواهد بود بلكه به ضرر آنها است .
زيرا كه بخل خود به خود فقر و نادارى است و چه فقرى بالاتر از صاحب ثروتى كه از آن استفاده نبرد؟!
خداوند متعال مى فرمايد:
و من يبخل فانما يبخل عن نفسه .
(محمد / 38)