مردى به خدمت امام سجاد عليه السلام رسيد و عرض كرد: به من خبر
بده از قول خداى تعالى :
و فى اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم ، چيست ؟ و
اين حق معلوم كدامست ؟ حضرت عليه السلام به او فرمود:
فقال هو الشى ء يخرجه الرجل من ماله ان شاء اكثر، و ان شاء اقل
على قدر ما يملك .
فقال : يصل به رحما و يقوى به ضعيفا و يحمل به كلائه او يصل به
اءخاله فى الله ، اءو لنائبة تنوبه
حضرت فرمود: حق معلوم چيزى است كه شخص از مالش خارج مى كند، نه
زكاتش مى باشد و نه از صدقه مفروضه ديگر.
حضرت فرمود: حق معلوم است كه شخص از مالش خارج مى كند، چه كم
باشد و چه زياد، اگر بخواهد زياد مى دهد و اگر بخواهد كم مى دهد، به قدر تمكن و
توانش .
آنمرد عرض كرد: آن پولها را چگونه خرج كند.
با آن پولها صله رحم مى كند، ضعيف و بيچاره اى را تقويت مى كند
و يا با يك برادر دينى در راه خدا صله مى كند يا به نائبى كه از او نيابت دارد و
وضع مالى اش مطلوب نيست صله مى كند و كمك مى نمايد.
آن مرد عرض كرد: خداوند عالم و داناتر است كه مقام والاى رسالت را در چه خانواده اى
بگذارد و فرود آورد.
اين دستورات امدادى در اسلام است ، خاصه در مذهب شيعه ، امداد و تعاون از تبلور
خاصى برخوردار است كه در هيچ مكتب و مذهبى اين خدمات وجود ندارد.
صفوان جمال از حضرت صادق عليه السلام در قول خداى تعالى للسائل
و المحروم را پرسيد، كه سائل و محروم كيست ؟
مجروم ، صاحبان حرفه اى هستند كه از در آمد مكفى محرومند، و
استفاده شان كفايت زندگيشان را نمى كند.
با حق معلوم ، از غير خمس و زكات خداوند مهربان ، ايشان را
تاءمين و كفايت مى نمايد و اينكه حقى غير از خمس و زكات را معين فرموده در اموال
ثروتمندان ، تا بوسيله آن ضعفاء و مستمندان را تاءمين نمايند.
جواب اين سؤ ال را در روايتى از امام جعفربن محمد الصادق عليه السلام در مى يابيم
كه آن حضرت فرمود:
على كل جزء من اءجزائك زكوة واجبة الله عزوجل ، بل على كل
شعرة بل على كل لحظة و...
بر هر جزئى از اجزاء تو به پيشگاه خداى متعال زكات واجب است ،
بلكه بر تار هر موئى ، بلكه بر هر لحظه اى از عمر انسان زكاتست .
پس زكات چشم به هر چيز به عبرت نگريستن است و پوشيدن و پائين
آوردن آن از شهوات و... و زكات گوش ، استماع و شنيدن علم و حكمت و قرآن و هر فوائد
دينى از حكمت و موعظه و نصيحت است و آنچه نجات تو در اوست ، به سبب اعراض و دورى از
چيزهائى مثل : حسد، دروغ ، بخل ، غيبت ، و رياء و اشباه آن ، همچون نجوى ، فتنه
انگيزى و تفرقه افكنى و غيره (يعنى بايد از دروغ ، بخل و غيبت و هر چيزى كه حرام
است و نشستن در آن مجلس و شنيدن آنها حرام مى باشد بايد اجتناب نمود).
(206)
هر که کردی ناگهان با لب سؤال |
|
زو نبردی زین گنه یک حبه مال
(209) |
بر خموشى داشت عشق تا سه اش
(210) |
|
خامشان را بود كيسه و كاسه اش |
نادار روزى يكى پيرى بگفت |
|
ده زكاتم كه منم با جوع جفت |
منع كرد از پير و پيرش جد گرفت |
|
مانده خلق از جد پير اندر شگفت |
گفت بس بى شرم پيرى اى پدر |
|
پير گفت از من توئى بى شرم تر |
كاين جهان خوردى و مى خواهى بطمع |
|
كان جهان با اين جهان گيرى بجمع |
خنده اش آمد مال داد آن پير را |
|
پير تنها بر آن توفير را |
غير اين پيرايچ
(211) خواهنده از او |
|
نيم حبه زر نديد و يك تسو |
ناله سائل بيچاره بجايى نرسيد
نوبت روز فقيهان ناگهان |
|
يك فقيه از حرص آمد در فغان |
كرد زارى ها بسى چاره نبود |
|
گفت هر نوعى ، نبودش هيچ سود |
روز ديگر بار كو پيچيده پا |
|
پاكش اندر صف قوم مبتلا |
تخته ها بر ساق بست از چپ و راست |
|
تا برد آن شد گمان كا شكسته پاست |
ديدش و بشناختش چيزى نداد |
|
روز ديگر رو بپوشيد از لباد
(212) |
تا گمان آيد كه نا بيناست او |
|
در ميان اعميان بر خاست او |
پس بديد او و ندادش هيچ چيز |
|
از گناه و جرم گفتن آن عزيز |
چونكه عاجز شد ز صد گونه مكيد |
|
چون زنان ، او چادرى بر سر كشيد |
در ميان بيوگان رفت و نشست |
|
سر فرود افكند و پنهان كرد دست |
هم شناسيد و ندادش صدقه اى |
|
در دلش آمد ز حرمان حرقه اى |
رفت و پس و پيش كفن خواهى پگاه |
|
كه بپيچم در نمد، نه پيش راه |
هيچ مگشا لب ، نشيين و مى نگر |
|
تا كند صدر جهان اينجا گذر |
بو كه بيند مرده پندارد بظن |
|
زر در اندازد پى وجه كفن |
هر چه بدهد، نيمه اى بدهم بتو |
|
همچنان كرد آن فقير كديه جو |
در نمد پيچيد و در راهش نهاد |
|
معبر صدر جهان ، آنجا فتاد |
چند زر انداخت بر روى نمد |
|
دست بيرون كرد از تعجيل خود |
تا نگيرد آن كفن خواه آن صله |
|
تا نهان نكند از آن ده دله |
مرده از زير كفن بر كرد دست |
|
سر برون كرد از پى دست او ز پست |
گفت با صدر جهان چون بستدم |
|
اى ببسته بر من ابواب كرم |
تفسير موتوا قبل ان تمونوا
گفت ليكن تا نمردى اى عنود |
|
از جناب ما نبردى هيچ سود |
سر موتوا قبل موت اين بود |
|
كز پى مردن غنيمت ها رسد |
غير مردن هيچ فرهنگ دگر |
|
در نگيرد با خداى حيله |
يك عنايت به ز صد گون اجتهاد |
|
جهد را خوف است از صد گون فساد |
و آن عنايت هست موقوف ممات |
|
تجربه كردند اين ره را ثقات |
بلكه مرگش بى عنايت نيز نيست |
|
بى عنايت هان و هان جائى مايست |
آن زمرد باشد اين افعى پير |
|
بى زمرد كى شود افعى ضرير
(213)
(214) |
ايمان و اموالتان را با صدقه و زكات
بيمه و سياست نماييد
صدقه در اسلام فقط به معناى پرداختن مبلغى ناچيز به فقيرى و مستمندى نيست . بلكه پس
از پرداخت حقوق واجب الهى هر نوع خدمات مذهبى ، فرهنگى ، اقتصادى و عمران و آبادانى
در جامعه مسلمين صدقه محسوب مى شود. چنان كه اعطاء زكات براى طبقات ضعيف از
مسلمانان نيست كه غالبا پرداخت حق الله در مقدار كم و قليل آسان و سهل است و غالبا
در ابتداى مالدارى بعضى از مؤ منين به پرداخت زكات و خمس را غبند، ولى اغلب آنها در
هنگام سرمايه دارى و تمركز سرمايه بزرگ و امكانات وسيع از پرداخت زكات و خمس و اداء
حقوق الهى سرباز مى زنند، لذا در سخن معصوم عليه السلام مى خوانيم :
سو سوا ايمانكم بالصدقة ، و حصنوا اموالكم بالزكاة ، و ادفعوا
امواج البلاء بالدعا .
(215)
ايمان خود را با صدقه سياست كنيد و رياضت دهيد و اموال خويش را
با زكات حفاظت و بيمه كنيد، و امواج بلايا و مشكلات را با دعا از خود دفع نمائيد.
آنچه را دوست مى داريد انفاق كنيد
مرحوم ملا محسن فيض در كتاب حقايق ، در اخلاق و سير و سلوك مى نويسد:
يكى از حكماء گفته من همواره به تلاوت قرآن مشغول بودم و
شيرينى از آن احساس نمى كردم ، تا روزى چنان تلاوت مى كردم كه گويى مى شنيدم كه از
خود نبى اكرم صلى الله عليه و آله كه هيچگاه از عمل خير بهره مند نخواهيد شد مگر از
آنچه دوست مى داريد انفاق نمائيد، كه خداوند مى فرمايد:
اءنفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض و لا
تيمممو الخبيث منه تنفقون و لستم بآخذيه الا ان تغمضوا فيه .
(216)
مال مناسب و پاكيزه اى كه بدست آورده ايد، و آنچه از زمين
فراهم ساخته ايد در راه خدا انفاق كنيد و چيزهاى نامناسب و پليد را براى احسان
نگذاريد و بدانيد در صورتى بسزاى احسان خود مى رسيد كه از آنچه داده ايد چشم بپوشيد.
شاعرى اين آيات را به شعر در آورده كه بسى قابل توجه است :
لن تنالوا البر حتى تنفقوا |
|
آنچه دارى دوست يعنى ده زاو |
نيست تنها بذل مال انفاق و بر |
|
حق بمالت ننگرد بيند بسر |
تا چه باشد نيتت در بذل مال |
|
بر هدايت مى دهى يا بر ضلال |
هر عمل كان بر حقت نزديك كرد |
|
هست آن بر تا كه فعلى نيك كرد |
كم ده و نيكو ده اندر راه او |
|
مى بخواه آن را كه شد دلخواه او |
هر چه دارى دوست آن شرك خفى است |
|
دوست گير آن را كه جز او هيچ نيست |
حب غير او چو رفت از دل برون |
|
مال چبود يا دهى كم يا فزون |
عاشق مخلوق گر در راه دوست |
|
بگذرد از هر چه كو داراى اوست |
تو براء عشق خلاق ، اى دغل |
|
مى دهى آنرا كه رد است و اقل |
گر بود در سفره ات مرغ و بره |
|
بهر مسكين نان خشك است و تره |
در زكات آنرا دهى كو ارذلست |
|
گندم بى مغز و جوز انزل است |
گوئى افزون ده مرا يا رب عوض |
|
اهل بيتم را نگهدار از مرض |
من زكاتى را كه گفتى داده ام |
|
دست من گير اين زمان كافتاده ام
(217) |
اشعار پر نغزى كه همان تفسير آيات قرآن كريم است در حق كسى كه ارذل اموال خود را در
راه خدا به عنوان زكات يا صدقات و مبرات ديگر مى دهد.
در شب زفاف مرگ حتمى را با صدقه از خود
دفع كرد
در اسلام هر نوع اداء حقى اعم از خمس و زكات ، و صدقات و اطعام از فضيلت و ثواب
خارق العاده اى برخوردار است . چرا كه با اين خدمات مالى و اقتصادى مى تواند شكم
گرسنه يا گرسنگانى را سير نموده و نيازمنديهاى يك خانواده فقير و يا افراد بيشترى
تاءمين كرده و رضايت و خوشحالى همگان را فراهم سازد، حال اگر زكات مفروضه نباشد، و
يا خمس مال ، صدقه و اطعام و هر گونه خدمتى اين اجر و پاداش را در بر دارد.
اينك در همين رابطه داستانى را از ابى جعفر محمد بن على عليه السلام از بحارالانوار
مرحوم علامه مجلسى قدس سره نقل مى نمائيم كه در اين داستان حضرت امام باقر عليه
السلام خبر مى دهد:
در بنى اسرائيل مردى صاحب نعمت و سرمايه بود، و جز يك پسر
نداشت و فوق العاده به او علاقمند بود، و به او شفقت بسيارى مى نمود، وقتى پسرش
بزرگ شد و جوانمرد گشت ، دختر برادر خويش (يعنى دختر عموى پسرش ) را براى او تزويج
كرد، در يكى از شبها پس از اين ازدواج در خواب به او گفتند: پسرت در شب عروسى اش پس
از تصرف همسرش مى ميرد، از اين خواب ، پدر بشدت مغموم و محزون شد، ولى اين سر را
پنهان داشت ، وقتى همسر و فرزندش و نيز اهلبيت عروس به او وارد شدند او را مغموم
يافتند و بالاخره دريافتند كه او چنين خوابى ديده است ، قهرا همه پريشان و محزون
شدند، حيله اى نيافتند مگر اينكه طلب خير از خداوند بنمايد و گفتند شايد اين خواب ،
يك خواب شيطانى باشد، بالاخره بساط عروسى و زفاف را گستردند، در شب عروسى همه
خانواده هاى عروسى و داماد آنشب را نخوابيدند و بيدار و بپا ايستادند، كه چه اتفاقى
خواهد افتاد و كار جوان به كجا خواهد كشيد.
تا وقتى كه صبح شد، جوان در آن شب پس از زفاف به احسن حال خارج شد، پس حمد خدا نمود
و ثناى الهى كرد.
سپس در شب آن روز پدر در خواب همان كسى را كه در آن شب به او گفت كه پسرت در شب
زفاف مى ميرد، ديد، مجددا گفت خداى عزوجل مرگ پسرت را دفع كرد و به تاءخير افكند،
بسبب آن چه از كار خير كه نسبت به سائلى انجام داد.
پدر صبح آن شب به فرزندش گفت : پسرم آيا در شب زفاف ، سائلى را اطعام كردى و كار
خيرى در آن شب انجام دادى ؟
پسر گفت : پدر از اين كار چه اراده كرده اى ؟
پدر گفت : پسرم به من خبر ده كه آن شب چه كرده اى ؟
با اصرار پدر، پسر راضى شد تا از ماجراى شب زفاف پدر را آگاه نمايد. آنگاه گفت :
پدر، در شب عروسى پس از اطعام همه ميهمانان ، غذاى بسيارى زياد آمد، آنگاه زوجه ام
به من وارد شد، وقتى با او خلوت كردم و به او نزديك شدم ، سائلى به درب خانه آمد و
گفت : اى اهل خانه ، از آنچه كه خدا به شما روزى كرده به من هم بدهيد. پس او را به
درون آورده و دستش را گرفته و به سوى طعام بردم و به او گفتم از اين غذا بخور. و او
خورد تا كاملا سير شد. سپس باو گفتم : آيا اهل و عيال هم دارى ؟
گفت : بلى . گفتم : هر چه مى توانى از اين غذا همراهت ببر.
او رفت و من بسوى همسرم برگشتم . پس حمد و ثناى الهى را بجاى آورد.
بنابراين اطعام و صدقات حتى مرگ حتمى را به تاءخير مى اندازد. زكات و خمس و وجوهات
مفروضه بطريق اولى بلا و خطرات و مكافات اعمال زشت را از بين خواهد برد. چنانكه غم
و اندوه از جان و دل و اهل خانه و خانواده اى دفع نمودى ، خداى عزوجل درد و مصائب و
مشكلات ديگر، حتى مرگ و اجل معلق را از تو و اهل خانه و خانواده ات دفع خودهد نمود.
زكات مال براى فقرا و بائنه براى ارحام :
براى حفظ نظام اقتصادى و توجه بيشتر بر امور فقرا و مستمندان و رساندن سطح زندگى
ايشان در حد رفاه و بالاى فقر، اسلام در راه تجهيز زندگى و حفظ اقتصاد طبقات مستضعف
جامعه از خمس و زكات و بعضى كمكهاى معلوم و معين از قبيل ماعون ، و حق معلوم ، و
بائنه و امثال ذالك در تاءمين و تضمين زندگى ارحام و خويشاوندان و طبقات ضعيف جامعه
بر مى آيد و اما بائنه چيست ؟
بائنه عطيه ايست كه از مال هر كس براى خويشان و ارحام ضعيف مقرر و معين شده است ،
يعنى پس از پرداخت زكات مال ، يك مال معين و آشكاريست كه مثلا پدر و مادر و بعضى از
نزديكان شخصى از آن حق مى برند، آن مال معين را بائنه مى خوانند.
جابر جعفى از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
ليس بالبخيل الذى يؤ دى الزكوة المفروضة فى ماله و يعطى
الباءنة فى قومه.
(218)
حضرت فرمود:
بخيل نيست آن كس كه زكات واجبش را اداء كرده و در ميان اقوام
خويش بائنه و عطيه شان نيز، عطا نمود.
راستى چه مكتبى غير از مكاتب الهى و آسمانى و خاصه اسلام اين چنين در حفظ نظام
اقتصادى جامعه توجه نموده است ، وقتى يك خانواده ضعيف و عقب افتاده و ورشكسته و در
عين حال پرجمعيت و فقير، در ميان اقوام خانواده هاى غنى و مالدار داشته باشد و از
وضع زندگى محقر خويش در عذاب باشد؟!! چقدر رنج مى برد كه آن فاميل به او توجهى
ندارند و از اموال خدا داده و نعمتهاى الهى ، بائنه و عطيه اى به آنها نمى دهند و
نظر رحمت ذات اقدس الهى را به خود جلب نمى كنند تا بركت اموالشان بيشتر گردد و نيز
اعضاى يك خانواده را شاد و مسرور نموده و در رفاه نسبى قرار دهند.
باز همين راوى از امام محمد باقر عليه السلام روايت مى كند كه حضرت فرمود:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ليس البخيل من اءدى الزكوة
المفروضة من ماله و اءعطى البائنة فى قومه ، انما البخيل حق البخيل من لم يؤ د
الزكوة المفروضة من ماله و لم يعط البائنة فى قوم و هود يبذر فيما سوى ذلك .
(219)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
بخل و شح راه ندارد و در آن كس كه زكات مفروضه مالش را ادا
كرده و بائنه و عطيه اقوامش را نيز پرداخته است ، بلكه بخيل كسى است كه حق بخل را
ادا كند، كه نه زكات مفروضه مالش را مى پردازد و نه بائنه و عطيه اقوامش را مى دهد
و مالش را در غير زكات و بائنه صرف مى كند.
راستى چنين كسانى باعث ننگ در جامعه هستند، كه ثروتها و پولهاى كلان خويش را رويهم
انباشته كرده و تظاهر به مال دارى و ثروتمندى نزد بندگان ضعيف خدا مى كنند و غصه و
هم غم آنان را زيادتر نموده و بر بار غمشان مى افزايند و حتى اعضاء خانواده اش و چه
بسا نزديكترين آنان كه والدينش هستند را از نعمات خويش بى بهره مى سازند و اينانند
كه بايد هر لحظه منتظر حوادث و بلاى آسمانى باشند.
شدت بخل در مقابله با اعظم جود و سخاوت :
فرهنگ جوامع بشرى بظاهر بر مبناى حكمت و مصلحت خواهى نيست ، و انسانهاى مادى فقط بر
معيارهاى شخصى خود مى انديشند و هميشه در محدوده منافع و مضار خود فكر مى كنند و به
صلاح و مصلحت كل انسان ها بالسويه قانونگذارى نمى نمايند و نسبت به جوامع بشرى
عنايت ندارند. اديان الهى خاصه اسلام اخص خصوص مكتب مترقى تشيع است كه جامع الا
طراف ميانديشد و فكر مى كند و به افراد جامعه نمى انديشند كه تا همه نيازهاى جامعه
بر آورده شود، بلكه انسانها بنا بقاعده ميسور و امكان ، بقدر توان خويش ، در صدد
خدمت به جامعه و برادران و خواهران خويش مى باشند.
يك آيه در قرآن كريم كه با تمام حكمت متعاليه در خدمت جامعه قرار گرفته ، گوياى اين
حقيقت و واقعيت است كه پاسخ مثبت پيامبر صلى الله عليه و آله به سئوال سائل در
مصلحت آن حضرت نبود و شاءن نزول آيه در جود و سخاوت خارق العاده پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله است كه سائل از آن حضرت پيراهن تن مباركش را تقاضا نمود و پيامبر
صلى الله عليه و آله پيراهن از تن مبارك به در آورد و به سائل داد.
قرآن مى گويد:
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك ، و لا تبسطها كل البسط فتقعد
ملوما محسورا .
(220)
دست خود را به گردنت مبند، (در صرف مال سختگير مباش ) و نيز
بسيار باز و گشاده و پر بذل و بخشش مباش ، (كه هر كدام كنى ) بنكوهش و به حسرت و
اندوه بنشينى .
سبب نزول آيه شريفه اين بود كه در تفسير على بن ابراهيم قمى آمده كه پيامبر خدا صلى
الله عليه و آله هرگز سائل را از آنچه مى خواست و در نزد آن حضرت وجود داشت رد نمى
كرد، مردى آمد، خدمت حضرتش و از او كمكى در خواست كرد، در آن حال چيزى در نزد آن
حضرت نبود، فرمود:
اگر خداوند بخواهد خواسته ات عملى مى شود.
آن مرد سائل عرض كرد: يا رسول الله ، پيراهنت را به من بده .
پيامبر صلى الله عليه و آله به مقتضاى خوى حميده خود و خلق خارق العاده اش پيراهن
از تن مبارك به در آورد و به سائل داد، پس در اينصورت خداوند متعال آيه شريفه را
نازل فرمود پيامبرش را هم از بخل و هم از زياده روى در بخشش بر حذر داشت ، و اينكه
خود برهنه از جامعه بنشيند و ديگرى را بپوشاند، نهى كرد.
اين داستان راههاى زيادى از حكمت و مصالح كلى را به روى جوامع بشرى مى گشايد و آن
خوى و خلق كريمانه پيامبرى بر حق را بجهانيان مى نماياند و از سرشت و اخلاق الهى
آسمانى چنين پيامبرى را به جهان معرفى مى كند و انسانها را به اين مكتب و شريعت
دعوت مى نمايد.
به سائل اگر رقت كرديد هر چه بيشتر كمك كنيد
فقراء و ضعفا از هداياى الهى اند، و از براى شما بندگان خوب خداوند موهبتى بزرگ
محسوب مى گردند. اگر فقراى متدين و خدا شناس در منطقه زندگى شما و حول و محور شما
نباشند كه صدقات زكوات اموال شما را بگيرند ممكن است رحمت خداوند و عناياتش از شما
سلب گردد. و بنابراين اگر فقيرى از شما چيزى طلب كرد و در آن حال دلتان به حال او
سوخت و به رقت آمد، و مى دانيد كه او بر گفتارش صادق است و در واقع بر آنچه درخواست
مى كند، نيازمند مى باشد به او هر چه بيشتر كمك كنيد. در اين رابطه پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله راهنماى بسيار خوبى براى ماست كه مى فرمايد:
انظروا الى السائل فان رقت قلوبكم له فاعطوه ، فانه صادق
.
(221)
نگاه كنيد به سائل ، پس اگر قلبتان بحالش به رقت آمد، پس به او
عطا كنيد، (چرا كه همين رقت قلب شما دليلى است بر اينكه ) او صادق است ، و
دليل و معيار خوبى براى صداقت او مى باشد يعنى از نظر روانشناسى ، قلب شما بحالش
برقت آيد، خود دليل بر صداقت و حقيقت فقر فقير و سائل مى باشد كه بيشتر به او كمك
كنيد.
فقراء از هداياى الهى نزد شما اغنيااند
امام باقر عليه السلام فرمود:
الفقير هدية الله الى الغنى ، فان قضى حاجته فقد قبل هدية
الله و ان لم يقض حاجته فقد اءد هدية الله عزوجل عليه .
(222)
فقير هديه خداوند براى شما اغنيا و مالداران است پس اگر غنى
حاجت فقير را بر آورده سازد، همانا هديه الهى را پذيرفته و قبول نموده است و اگر
حاجت او را بر نياورد، هديه الهى را رد كرده است .
فقير واقعى و مستحق حقيقى قلبش مملو از مهر و محبت خداوند است ، كه خود را محتاج او
مى بيند، و البته اين حالت نياز براى همه مخلوقات و مخصوصا انسان ، چه فقير، چه غنى
همه و همه محتاج ذات اقدس احديتند و او فرمود: انتم الفقراء
الى الله همه شما (و ما) محتاج و نيازمند به درگاه خداى بى نياز مى باشيم .
لذا امام باقر عليه السلام فقير را هديه الهى معرفى نموده است .
اطعام مؤ من افضل از عتق رقبه است
آزاد كردن بنده در راه خدا از اجر و پاداش و ثواب فوق العاده اى برخوردار است . در
اسلام نسبت به آزاد كردن رقبه و بنده اهميت زيادى داده شده است . اما اكرم و اطعام
مؤ من ، اجر و ثوابش افضل از عتق رقبه و (آزاد كردن بنده ) است ، چرا كره مؤ منين
از حرمتى بيشتر به پيشگاه حضرت باريتعالى برخوردار و بهره مندند.
حضرت امام باقر عليه السلام به يارانش فرمود:
اءما تستطيع اءن تعتق كل يوم رقبة ؟
آيا قدرت داريد اينكه هر روز يك بنده آزاد كنيد؟
گفتند: مال و دارايى ما اين اجازه را نمى دهد كه هر روز يك
بنده آزاد كنيم .
قال عليه السلام : تشبع كل يوم مؤ منا
فان اطعام المؤ من اءفضل من عتق رقبة .
(223)
فرمود: طعام دهيد و سير گردانيد در هر روز مؤ منى را، پس همانا اطعام و سير كردن يك
مؤ من (در هر روز) برتر و بالاتر از آزاد كردن يك بنده است .
اطعام و ترحم به يك مؤ من محتاج و فقير، مستوجب اين موهبت است كه به پيشگاه خداوند
اجر و پاداشش از آزاد كردن بنده محتاج و فقير بيشتر است بنابراين ، اگر به اين
روايات و احاديث اهل بيت عليه السلام در اسلام عمل شود قهرا گرسنه اى و فقيرى باقى
نمى ماند و اينست كه اسلام دين كامل است .
انفاق در طاعت خدا بزرگترين نعمت است
اگر مى خواهيد به پيشگاه خدا و خلق ، از كرامت و فضيلت و معنويت كافى بهره مند و
برخوردار باشيد، از آنچه كه خداوند از مال و دارايى به شما افاضه فرموده با بندگان
ضعيف خداوند بخوريد و استفاده نماييد.
از اميرالمؤ منين على عليه السلام است كه مى فرمايد:
ان انفاق المال فى طاعة الله اءعظم نعمة و ان انفاقه فى
معاصيه اءعظم محنة
(224)
بخشيدن از مال و دارايى در راه نافرمانى و معصيت او بكار بريد
به خذلان اءبدى و محنتهاى دنيا و آخرت مبتلا مى گرديد و اين حقيقتى است كه از بيان
اميرالمؤ منين ، على عليه السلام كه متخذ از وحى ، و خدشه ناپذير
است . كه به نظر شما رسيده است .
رحمت و بركات الهى را با زكات و صدقه و
دعا،نازل كنيد
مسلم است كه داروى هر درد بلا درمان صدقه است و دافع كل بلايا، و موجب نزول رحمت و
بركت و رزق و روزى صدقه است و چيزى براى شيطان سنگين تر و سخت تر از اين نيست كه مؤ
منى در راه خدا چيزى را به صدقه بدهد.
اينك به سخن درربار حضرت صادق عليه السلام توجه نماييد كه فرمودند:
داوو مرضاكم بالصدقة و ادفعوا البلاء بالدعا و استنزل الرزق
بالصدقة ، فانها تفك من بين لحيى سبعماءة شيطان و ليس شى ء اءثقل على الشيطان من
الصدقة على المؤ من و هى تقع فى يد الرب تبارك و تعالى قبل اءن تقع فى يد العبد
بيماريهاى خود را با صدقه مداوا كنيد، با دعا بلايا را از خود
دور نمائيد(و نيز) با صدقه روزى خود را نازل كنيد، پس براستى صدقه آزاد مى كند شما
را از چنگ هفتصد شيطان كه چيزى سنگينتر و سخت تراز صدقه ، بر شيطان نيست و اين صدقه
قبل از رسيدن به دست بنده ، به محضر پروردگار مى رسد. (يعنى با قصد صدقه كه هنوز به
دست اهلش نرسيده مقبول درگاه الهى قرار مى گيرد
).بعضى از شارحين ، در حديث فوق ، چنين مى گويند: كه صدقه در افواه شياطين به اعتبار
منع ايشان از صدقه دادن به وجوه مختلف و تذميم آن ، كه مثلا در اذهان مؤ منين القاء
شبهه مى كنند: صدقه ديگر چيست ؟ با صدقه دادن وضع مالى انسان بد مى شود و از ثروت و
دارائى او كاسته مى گردد غنى فقير مى گردد و بعضى از شياطين ديگر مى گويند: صدقه
نده ، تو خود محتاجتر از فقيرى ، بعضى مى گويند: به اين شخص صدقه نده كه او مستحق
نيست و به ديگرى بده كه او محتاج تر است ، اينها همه نفى شيطان است ، او نمى خواهد
كه آدمى با تصدق بعضى از اموال خود، به اينهمه از مواهب و مراحم الهى دست پيدا كند.
قال : البر و الصدقة ينفيان الفقر و يزيدان العمر و يدفعان عن
صاحبهما سبعين ميتة سوء .
(226)
نيكى و صدقه ، اين هر دو فقر را مى برند و عمر را زياد مى كنند
و از صاحبش هفتاد نوع مردن بد و ناپسند را دفع مى نمايند.
خواننده محترم ، تو خود ديده و شنيده و خوانده اى كه بعضى از مرگ و ميرها بسيار
راحت و آسان و به سهولت خاموش شدن يك چراغ است ولى بعضى از مرگها بقدر يك جهنم
شكنجه و سوختن و ساختن دارد چه شايسته است كه با بعضى كارهاى شايسته و نيكو لحظات
مرگ و قبض روح ، سبكتر و آسانتر انجام گيرد. پس چه شايسته است كه بر و نيكويى و
صدقات سعى كنيم كه شئامت و ذلت و سختى در مردن را از خود دور نمائيم .
الصدقة باليد تقى ميتة السوء و تدفع سبعين نوعا من انواع
البلاء و تفك عن لحيى سبعين شيطانا كلهم ياءمرهم ان لا تفعل .
(227)
با دست خود صدقه دادن هفتاد نوع مردن بد را از شما دور مى كند
و هفتاد نوع بلا را از شما دفع مى كند و شما را از هفتاد شيطان كه همگى امر مى كنند
به اينكه اين صدقات و خيرات را انجام نده !! آزاد مى گرداند!!