بر شما باد به آرام دل و
آرام تن و خضوع و خشوع و شكستگى و مذلت و فروتنى . و چون بنده اى (كه )
از آقاى خود بترسد، ترسان باشيد از عذاب خدا و اميدوار رحمت او باشيد.
و بايد پاك باشد اى روزه دار دل تو از عيب ها و باطن تو از حيله ها و
مكرها و پاكيزه باشد بدن تو از كثافت ها. و بيزارى بجوى به سوى خدا از
آنچه غير او است . و در روزه ، دوستى خود را خالص كن از براى او و
خاموش كن از براى او و خاموش باش از آنچه حق تعالى نهى از آن گفته است
. و بترس از پروردگار قهار، آنچه سزاوار ترسيدن اوست در پنهان و آشكار،
و ببخش روح و بدن خود را به حق تعالى در ايام روزه ، و فارغ و خالص
گردان دل خود را از براى محبت او، و بدن خود را به كار فرما در آنچه
خدا تو را به آن امر كرده است .
اگر همه آنها را به عمل آورى ، هر آينه به عمل آورنده خواهى بود آنچه
سزاوار روزه نخوردن است - يعنى داشتن است - و فرموده خدا را اطاعت كرده
خواهى بود. و آنچه كم كنى از شرايطى كه بيان شد، به قدر آن از فضل و
ثواب روزه تو كم مى شود(91))).
((به درستى كه شنيدم از پدرم كه رسول خدا شنيد
كه زنى در ايام روزه كنيز خود را دشنام داد. حضرت طعامى طلبيد و آن زن
را حاضر نمود و فرمود كه بخور. گفت كه روزه ام . حضرت فرمود: چگونه
روزه اى كه كنيزك خود را دشنام دادى ؟ روزه از خوردن و آشاميدن تنها
نيست ، بلكه حق تعالى روزه را حجاب امور قبيحه - چه از كردار بد و چه
از گفتار بد - گردانيده است . چه بسيار كم اند روزه داران و بسيارند
گرسنگى كشندگان
(92))).
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود: ((چه
بسيار روزه دارى كه بهره اى نيست او را از روزه ، به غير از تشنگى و
گرسنگى ، و چه بسيار عبادت كننده اى كه نيست او را بهره اى به غير از
تعب . اى خوشا خواب زيركان ، كه بهتر است از بيدارى و عبادت احمقان ، و
خوشا افطار كردن زيركان كه بهتر از روزه داشتن بى خردان است
(93 ))).
كه (روزه ) مقربان چون به نيت صحيح و قلب طاهر واقع مى شود، از جمله
عبادات ايشان است ، بلكه ارواح ايشان در عالم قدس با ارواح انبياء و
اوصياء و خلصان و مؤ منان محشور مى گردند، بلكه به اسرار غيب به روياى
صادقانه مطلع مى شوند. و افطار خردمندان چون از روى دانايى است و به
وجهى كه حق تعالى خواسته افطار مى نمايند، بهتر است از روزه هاى احمقان
كه روزه را دستگاه خود فروشى كرده اند و به ريا و عجب ممزوج مى كنند و
به شرايط روزه عمل نمى نمايند.
و بدان كه علماء گفته اند كه روزه بر سه قسم است :
قسم اول : آن است كه همين امساك كنى از
ماءكول و مشروب و ساير آنچه باعث بطلان روزه و وجوب قضا مى شود، اما از
صدور معاصى مضايقه نكنى و در اداى وظايف طاعات و عبادات كوتاهى نمايى .
و اين روزه غالب عوام است و حاصل و فايده آن جز گرسنگى و تشنگى ، ديگر
چيزى نيست .
و جناب سيد رسل صلى الله عليه و آله به اين قسم از روزه اشاره فرموده
به قول خود كه : ((رب
صائم لا اءجر له من صيامه الا الجوع والعطش
(94)؛ يعنى كه بسا روزه دارى كه سواى گرسنگى و
تشنگى ، ديگر چيزى بر روزه آن مترتب نمى شود.
و مروى است كه : ((در عهد پيغمبر صلى الله عليه
و آله زنى بود كه روزه داشتى ، اما غيبت مردمان كردى و چند مرتبه اتفاق
مى افتاد كه به خدمت پيغمبر مى رسيد و مى گفت : من روزه دارم و حضرت مى
فرمود كه تو روزه ندارى ؛ اگر روزه مى داشتى غيبت نمى كردى . تا اينكه
يك روز روزه بود و اتفاق افتاد كه در آن روز غيبت كسى را نكرد و
شبانگاه آن روز به خدمت آن حضرت رسيد. حضرت فرمود: امروز روزه بودى
(95))).
قسم دويم : از روزه : آن است كه به علاوه
امساك از طعام و شراب ، جمله اعضا و جوارح را از محرمات و معاصى
بازداريد و همه آنها را مشغول به طاعت و عبادت پروردگار كنيد.
و زبان را نگهداريد از هذيان و فحش و دروغ و بهتان و سخن چينى و افساد
در ميان مردم و استهزا و سخريه و مراء و جدال ، بلكه از هر سخن بى
فايده ، و آن را مشغول به قرائت قرآن و دعا و نذر خدا كنيد.
و گوش را بازداريد از آنچه نبايد شنيد، از غيبت و سخن بى فايده و غنا و
حكايات و مزخرفات اهل دنيا، بلكه از مطلق حرف دنيا، و آن را مشغول
شنيدن قرآن و ذكر خدا و مسايل و مواعظ و نصايح كنيد.
و چشم را بازدارى از نامحرم و بازدارى آن را به نگاه كردن به اربات
معصيت ، بلكه به هر چه تو را از ياد خدا غافل كند. و آن را صرف كنى در
ملاحضه قرآن و مطالعه احاديث و اخبار سيد آخرالزمان ، يا در مشاهده
مصنوعات الهى و غرايب مخلوقات غير متناهى ، يا در گريستن از خوف خدا.
و دست را محافظت كنى از دراز كردن به چيزى كه از تو نباشد و از زدن بر
بى گناهان و از ساير حركات كه اثر اخروى و دنيوى بر وجه حلال بر آن
مترتب نشود، بلكه آن را مشغول كنى به برداشتن قرآن ، يا دعا، يا به
حركات عبادت ، يا به تصدق دادن ، يا به كتابت نمودن آنچه راجح است
شرعا، يا به بلند كردن به سوى قاضى الحاجات .
و پا را نگهدارى از رفتن بجايى كه نبايد رفت از خانه ظالمان ، و از
براى رعايت كردن در حق بى گناهان و افساد كردن در ميان مردمان و از جهت
تحصيل كردن مال حرام .
و نگهدارى شكم را در وقت افطار از حرام و مشتبهات .
و دل را نگهدارى از جمله ملكات ذميمه ، از حسد و عداوت و كينه مسلمانان
و نفاق با مردمان و غش و تلبيس و مكر و حيله و كبر و عجب و ريا در
عبادت ، و از فرح و سرور به ضرر رسيدن به مسلمانى ، و از خيالات فاسده
و وساوس شيطانيه ، بلكه او را مشغول بسازى به ذكر خدا يا به تفكر و
تدبر در علوم و مسايل ، يا در معانى قرآن و احاديث و دعا، يا به تاءمل
در عجايب صنع پروردگار، يا در اعمال و افعال خود كه چه كرده است و چه
از من خواسته اند و عاقبت امر من به كجا خواهد رسيد و امثال اين امور.
و قول حضرت كه فرموده : ((الصوم جنه من النار(96)))؛
يعنى روزه سپرى است از آتش جهنم ، اشاره به اين قسم از روزه است .
قسم سيم : آن است كه با وجود امساك كردن
از آنچه مذكور شد، از جميع ما سوى الله اعراض كنى و دل را از غير معبود
بپوشانى و هيچ چيز غير از پروردگار در نظر تو نباشد، به احدى غير او
التفات نكنى و به مضمون قل الله ثم ذرهم فى
خوضهم يلعبون
(97) برخورى و عمل نمايى .
و بعضى گفته اند: اين قسم از روزه اشاره است به آنچه در حديث قدسى وارد
شده است كه خداى تعالى فرموده است : ((الصوم لى
و اءنا اءجزى به
(98)))؛ يعنى روزه از من است و
من عوض آن را مى دهم .
و اين قسم از روزه كار هر كسى نيست .
و بالجمله ، كسى كه خواهد روزه او صحيح و كامل باشد و به ثواب هايى كه
از شريعت رسيده فائز گردد، بايد به قدر قوت سعى كند و هر قدر از امورى
كه مذكور شد كه تواند، بجا آورد.
فصل پنجم : در بيان وقت
روزه
بدان كه وقت روزه روز است و در شب روزه صحيح نيست . پس هرگاه
كسى نذر كند كه در شب روزه بگيرد، نذر او منعقد نمى شود. و همچنين
هرگاه كه نذر كند كه روز را با شب با هم بگيرد.
و اول روز طالع شدن صبح صادق است ، بالاتفاق . و آن اول وقتى است كه
بايد امساك نمود از امورى كه باعث بطلان روزه مى شوند، يا حرام است بر
روزه دار ارتكاب آنها.
و آخر وقت روزه - و آن اول وقتى است كه جايز است افطار كردن - غروب است
وليكن خلاف است در اينكه غروب به چه چيز متحقق مى شود. و مشهور آن است
كه اول مغرب وقت برطرف شدن سرخى است از جانب مغرب . و حق ، همچنان كه
والد ماجد حقير - طاب ثراه - اختيار فرموده اند، آن است كه اول وقت
مغرب وقتى است كه قرص آفتاب پنهان شود؛ يعنى هرگاه آفتاب از بلندى ها،
چون درختان و بناها و كوه ها برطرف شود، وقت مغرب است و افطار كردن
جايز است و موقوف بر زوال سرخى از جانب مشرق نيست ، و اگر چه احوط آن
است كه پيش از زوال سرخى افطار نكند.
و در اينجا پنج مساءله است :
مساءله اول : جايز است چيزى خوردن ،
مادامى كه يقين به طلوع صبح نشده باشد، پس اگر چه بخورد و بعد تشكيك
كند كه آيا در آن وقت كه چيزى خورده صبح بوده يا نه ، بر او چيزى نيست
و روزه او صحيح است . و اگر يقين كند كه در آن وقت صبح بود، حكم آن
چنان است كه مذكور شد.
مساءله دويم : جايز نيست افطار كردن از
براى كسى كه متمكن از تحصيل علم به وقت بوده باشد، تا يقين به غروب
نكند و چنين شخصى اعتماد بر ظن نمى تواند كرد، هر چند ظن غالب باشد؛
خواه آن ظن از بعضى امارات باشد، يا از خبر دادن يك عادل باشد، يااز
اذان مؤ ذن عادل باشد كه ضابط و صاحب احتياط باشد، بنابر اظهر. و اگر
متمكن از تحصيل علم نباشد، جايز است كه اعتماد كند بر ظن ، همچنانكه
گذشت
(99 ).
مساءله سيم : هر يك از امورى كه باعث
بطلان روزه مى شود، تا صبح نشده است مى تواند به عمل آورد، به غير از
جماع و استمناء كه آن را مى توان به عمل آورد تا وقتى كه اينقدر به صبح
مانده باشد كه تواند بعد از فراغ از عمل غسل كند، چنان كه گذشت
(100).
مساءله چهارم : هرگاه صبح طلوع كند و در
دهان او لقمه باشد، واجب است كه آن را بيرون آورد و هرگاه فرو برد،
روزه آن باطل مى شود و قضا و كفاره بر او لازم مى شود.
مساءله پنجم : به مجرد غروب كردن شمس
جايز است افطار كردن . بلى ، سنت است تاءخير انداختن افطار تا نماز
مغرب را بكند، مگر آنكه جمعى باشند كه منتظر او باشند، كه در اين صورت
افضل اين است كه افطار كند و بعد از آن نماز كند.
و بعضى از علماء گفته اند كه هرگاه گرسنه يا تشنه باشد و نفس او منازعه
كند، افضل تقديم افطار است
(101). و بعضى گويند: در اين صورت نيز افضل تقديم نماز
است
(102).
و اظهر آن است كه اگر اينقدر گرسنه باشد يا تشنه كه بى طاقت باشد و
باعث آن شود كه نتواند نماز را با حضور قلب و خشوع دريابد، افضل تقديم
افطار است و در غير اين صورت ، بهتر آن است كه نمار را مقدم دارد.
فصل ششم : در بيان شرايط
صحت روزه و بيان آنكه روزه گرفتن از كدام شخص صحيح نيست
بدان كه از براى صحيح بودن روزه شش شرط است ، هر كه يكى از اين
شروط در او موجود نباشد، روزه او صحيح نيست .
شرط اول : اسلام
پس صحيح نيست روزه كافر، اگر چه بر او واجب است و به جهت نگرفتن روزه
مستحق عذاب الهى مى شوند. و در هر روزى كه قبل از طلوع صبح آن روز
مسلمان شود، روزه آن صحيح است و اگر بعد از طلوع صبح مسلمان شود، اگر
چه قبل از زوال باشد، اقوى آن است كه روزه آن روز از او صحيح نيست .
شرط دويم : بالغ بودن
پس صحيح نيست روزه طفل نابالغ ، اگر چه مميز باشد.
و بعضى گفته اند: روزه مميز صحيح است ، اگر چه بر او روزه گرفتن واجب
نيست
(103). و اقوى آن است كه روزه آن شرعى نيست ، تا متصف
به صحت و فساد بشود، بلكه از جهت تمرن و عادت كردن است .
و هرگاه طفل قبل از صبح به حد بلوغ برسد، روزه آن روز از او صحيح است ،
و هرگاه بعد از صبح بالغ شود، اظهر آن است كه روزه آن روز از او صحيح
نيست ، اگر چه احوط آن است كه هرگاه روزه ، روزه واجبى باشد و پيش از
بلوغ افطار نكرده باشد، آن روزه را نيت روزه بكند.
شرط سيم : عاقل بودن
پس صحيح نيست روزه ديوانه ؛ خواه روزه سنتى باشد يا واجبى ، خواه در
اثناى روز عاقل بشود، يا در همه روز ديوانه باشد. و هرگاه در ابتداى
روز عاقل باشد و در اثناى روز ديوانگى عارض او شود. بعضى از علماء گفته
اند كه روزه آن باطل مى شود، اگر چه عروض ديوانگى در يك لحظه باشد(104).
و بعضى ديگر گفته اند كه هرگاه در اول روز عاقل باشد و نيت كرده باشد،
روزه آن روز صحيح است
(105).
و مساءله محل اشكال است و چندان فايده بر اين نزاع مترتب نمى شود، به
جهت اينكه كسانى كه مى گويند روزه او صحيح نيست ، قضاى آن را واجب نمى
دانند. بلى ، فايده ظاهر مى شود در صورتى كه بر ذمه او روزه واجب
غيرمعينى باشد، مانند قضاى ماه مبارك و نذر مطلق ، و در آن روز، نيت
روزه كرده باشد و در اثناى روز ديوانگى عارض شود. و احوط آن است كه
دوباره آن روز را بگيرد.و در حكم ديوانگى است بى هوشى ؛ يعنى هرگاه در
تمام روز بى هوش باشد، روزه او صحيح نيست .
و هرگاه در اثناى روز بى هوشى عارض شود و قبل از بى هوش شدن نيت كرده
باشد، در آن خلاف است و ترجيح خالى از اشكال نيست و احتياط كردن اولى
است ، به اين نحو كه اگر روزه واجب غير معين باشد، دوباره روز ديگر را
روزه بگيرد و اما هرگاه واجب معين باشد، قضا بر او لازم نيست مطلقا؛
خواه روزه او صحيح باشد يا نه ، همچنان كه بعد از اين مذكور خواهد شد(106).
شرط چهارم : خالى بودن از حيض و نفاس
پس صحيح نيست روزه زنى كه حايض باشد، يا صاحب نفاس باشد؛ خواه روزه
سنتى باشد يا واجبى .
و فرقى نيست در اين حكم ميان اينكه در تمام روز صاحب حيض يا نفاس باشد،
يا در بعضى از روز. پس هرگاه اندكى بعد از طلوع صبح خون او منتقطع
شود، يا اندكى پيش از غروب آفتاب خون ببيند، روزه او باطل است .
شرط پنجم : صحيح بودن
پس هرگاه كسى مريض باشد و روزه ضرر به او برساند، روزه او صحيح نيست .
و ضررى كه موجب عدم صحت روزه مى شود، به اين نحو است كه : روزه گرفتن
باعث زيادتى آن مرض بشود، به قدرى كه عادتا نتوان متحمل آن شد، يعنى
زيادتى كه قدر معتمد به باشد.
يا باعث آن بشود كه مرض طول بكشد - و اگر چه زياد نشود - و طول آن نيز
به قدرى باشد كه عرفا نتوان متحمل شد و اين در هر مرضى تفاوت مى كند.
يا باعث آن بشود كه مرض ديگر زياده شود.
يا باعث آن شود كه تعب و مشقتى هم رسد كه متحمل آن شدن دشوار باشد، به
حسب عادت .
و لازم نيست در ضرر رسيدن كه يقين قطعى باشد به اينكه روزه گرفتن باعث
ضرر مى شود، بلكه هرگاه ظن غالب به ضرر رسيدن هم باشد، روزه آن صحيح
نيست ؛ خواه آن ظن از تجربه كردن يا علامتى يا قول طبيب حاذقى - اگر چه
عادل هم نباشد - هم رسد، يا از قول طبيب عادل و مثل آن .
و هرگاه مريض پيش از زوال مرض او رفع شود و امرى كه باعث بطلان روزه
شود به عمل نياورده شود، روزه آن روز صحيح است . و ظاهر آن است كه صحيح
بودن روزه در اين صورت مخصوص به روز واجب معين نباشد، بلكه هر روزه
واجبى و سنتى نيز چنين باشد. و هرگاه افطار كرده باشد، روزه آن روز
صحيح نيست .
اما روزه سنتى را، پس علماء متعرض آن نشده اند و دور نيست قول به صحيح
بودن روزه آن ، نظر به آنكه بنا بر اقوى - همچنان كه مذكور شد(107)
- بعد از زوال ، وقت روزه سنتى باقى است .
و هرگاه مبتلا به مرضى نباشد و صحيح باشد، اما يقين يا ظن غالب داشته
باشد كه روزه گرفتن او باعث هم رسيدن مرض مى شود، اقوى آن است كه روزه
آن صحيح نيست و بايد افطار كند.
شرط ششم : حاضر بودن
پس صحيح نيست روزه از كسى كه مسافر باشد و بايد نماز را قصر كند؛ خواه
روزه واجب باشد يا سنت ، بنابر اقوى ، مگر آنچه مذكور خواهد شد(108)
كه استثنا شده است .
و صحيح نبودن روزه در وقتى است كه در همه روز در سفر باشد، يا پيش از
زوال از خانه بيرون رود، يا بعد از زوال داخل خانه شود. و هرگاه بعد از
زوال از خانه بيرون رود، روزه او صحيح است ؛ خواه در شب نيت سفر داشته
باشد يا نه . و همچنين هرگاه قبل از زوال داخل خانه خود يا منزلى كه
اراده قصد اقامت ده روز در آن دارد بشود، روزه آن صحيح است ؛ همچنان كه
بعد از اين مذكور خواهد شد(109).
و اين همه در صورتى است كه علم داشته باشد كه در سفر روزه گرفتن صحيح
نيست . و هرگاه از راه ندانستگى و جهل مساءله - يعنى همچنين دانسته
باشد كه در سفر روز صحيح است - روزه بگيرد، روزه او صحيح است . و هرگاه
پيشتر دانسته بود، اما فراموش كرده و از راه فراموشى روزه گرفته باشد،
در حكم عالم است ، بنابر اصح ؛ يعنى روزه او صحيح نيست .
و تفصيل هر يك از اين احكام و بيان سفر و آنچه متعلق به آن است ، بعد
از اين - ان شاء الله - مذكور خواهد شد(110).
و در اينجا دو مساءله است كه بايد بيان شود:
مساءله اول : صحيح است روزه كسى كه
بخوابد در روزى كه كه روزه است - خواه در بعضى از روز بخوابد، يا در
همه روز - به شرطى كه پيش از خوابيدن نيت روزه كرده باشد. و همچنين
هرگاه پيش از صبح و پيش از آنكه نيت كند بخوابد و تا غروب آفتاب در
خواب باشد، روزه او صحيح نيست ؛ خواه روزه واجبى باشد يا سنتى .
و هرگاه تا وقت زوال در خواب باشد و بعد بيدار شود، روزه واجبى از او
صحيح نيست ، اما روزه سنتى - بنابر اقوى - صحيح است .
و بدان كه صحيح نبودن روزه در اين دو صورت مذكور، به جهت خوابيدن نيست
، بلكه به جهت ترك نيت روزه است و خواب ، مطلقا با روزه منافات ندارد.
مساءله دويم : همچنان كه شرط است در صحت
روزه خالى بودن از حيض و نفاس ، و روزه حايض و صاحب نفاس صحيح نيست ،
شرط نيست خالى بودن از استحاضه ، بلكه روزه زن مستحاضه صحيح است - خواه
استحاضه قليله باشد يا كثيره - به شرطى كه در استحاصه كثيره غسل هايى
كه صحت روزه موقوف بر آن است ، به عمل بياورد، به تفصيلى كه سابق بر
اين مذكور شد(111).
و بدان كه بعضى روزه هاى ديگر هست كه صحيح نيست ؛ مانند روزه سنتى از
زن بدون اذن شوهر و از بنده بدون اذن آقا، و روزه عيدين و ايام تشريق
در منى ، كه بعد از اين در بيان روزه هاى حرام مذكور خواهد شد(112).
مطلب دويم در بيان اقسام
روزه
بدان كه روزه بر چهار قسم است :
روزه واجب و روزه سنت و روزه حرام و روزه مكروه . پس در اين مطلب چهار
مبحث است .
مبحث اول : در بيان روزه
هاى واجب
بدان كه روزه هاى واجبى هفت است :
اول : روزه ماه مبارك رمضان .
دويم : روزه اى كه به نذر و قسم و عهد
واجب مى شود.
سيم : روزه اى كه به اجاره واجب مى شود.
چهارم : روزه قضاى واجب .
پنجم : روزه كفاره .
ششم : روزه اعتكاف واجب .
هفتم : روزه اى كه بر حاجى در عوض ذبح يا
نحر واجب مى شود.
و چون كه در اين كتاب از روزه عوض ذبح و نحر گفت و گو نمى كنم و موضع
او در كتاب حج است و حكم آن را در كتاب مناسك حج بيان نموده ايم ، و
بيان روزه قضا و روزه كفاره نيز در مطلب سيم
(113) ذكر خواهد شد، و بيان احكام اعتكاف و روزه او نيز
در خاتمه ذكر خواهد شد(114)،
بلكه در اين مطلب از آن سه روزه ديگر گفت و گو مى كنيم .
پس در اين مبحث چهار فصل است
(115).
فصل اول در روزه ماه
مبارك رمضان
بدان كه روزه اين ماه واجب است بر هر بالغ و عاقلى كه خالى از
حيض و نفاس و مرض و سفر باشد و بالجمله ، جميع شرايط روزه - به تفصيلى
كه در آخر اين مطلب مذكور خواهد شد(116)-
در آن موجود باشد.
و واجب مى شود روزه اين ماه بر هر كه عالم بشود به داخل شدن اين ماه .
و دانستن دخول ماه به چهار چيز مى شود:
اول : به ديدن هلال
پس هرگاه ماه
(117) رمضان را ببيند، بر او واجب است كه روزه بگيرد؛
خواه ديگرى هم ديده باشد يا نه و خواه هرگاه شهادت بدهد به ديدن ماه ،
شهادت او را قبول كنند يا نه و خواه عادل باشد يا فاسق .
دويم : به گذشتن سى روز تمام از اول ماه سابق ،
هرگاه اول ماه سابق معلوم باشد
پس هرگاه - در صورتى كه اول ماه شعبان معلوم باشد - پس
(118) سى روز از اول شعبان بگذرد، واجب است كه روز سى و
يكم را روزه بگيرند؛ خواه هلال رمضان را كسى ديده باشد يا نه .
و هرگاه اول ماه شعبان بر يك نفر معلوم باشد، بر همان شخص واجب است كه
بعد از گذشتن سى روز از اول شعبان روزه بگيرد.
سيم : به شياع و تواتر
يعنى به شهادت دادن جمعى كثير، به حدى كه از شهادت آنها علم حاصل شود
به بودن هلال ؛ خواه آن كسانى كه شهادت داده اند، همه عالم باشند يا
غير عادل ، زن باشند يا مرد، طفل يا بالغ .
و بالجمله ، مناط هم رسيدن علم است از شهادت آنها.
و اقوى آن است كه هرگاه جميع يا جمعى شهادت بدهند كه از شهادت آنها ظن
غالب حاصل شود به بودن هلال ، فايده ندارد و داخل شدن ماه ثابت نمى
شود، بلكه بايد آنقدر باشند كه از شهادت آنها يقين هم رسد.
چهارم : به شهادت دادن دو مرد عادل
و ثابت مى شود ديدن هلال به شهادت دو عادل
(119) مطلقا؛ يعنى هرگاه خواه در آسمان مانعى باشد يا
نه و خواه آن دو نفر از اهل همان شهرى باشند كه در اينجا شهادت مى
دهند، يا از خارج شهر داخل شده باشند.
و هر كه دو نفر عادل در نزد او شهادت بدهند به ديدن هلال ماه رمضان ،
واجب است
(120) بر او روزه گرفتن و شرط نيست كه در نزد مجتهد
شهادت بدهند و او حكم كند.
و بدان كه بعضى علامات ديگر هست كه قليلى از فقهاء به آنها نيز اعتماد
كرده اند و از آنها حكم به دخول ماه نو كرده اند و حق آن است كه به هيچ
يك از آنها دخول ماه نو ثابت نمى شود و اعتماد به هيچ يك از آنها نمى
توان نمود.
اول : حساب تقويم و قول اهل نجوم
پس هرگاه در تقويم روزى را اول ماه ثبت نموده باشد و هلال ديده نشود و
هيچ يك از علامات سابقه هم نبوده باشد، شرعا نمى توان آن را اول ماه
قرار داد.
دويم : باقى ماندن تا بعد از سقوط شفق غربى
يعنى در شب سى ام ماه ديده نشود و در شبى كه بعد از آن است ، هلال باقى
بماند تا بعد از آن سرخى از جانب مغرب برطرف شود، هلال غروب كند. و در
اين صورت بعضى گفته اند كه حكم مى شود كه ماه سابق ، سى كم يك بوده
باشد و اين شب ، شب دويم ماه است . و هرگاه ماه ، قبل از برطرف شدن
سرخى غروب كند، حكم مى شود كه ماه سابق سى تمام بوده و اين شب اول ماه
است
(121).
و حق - چنان كه مذكور شد - آن است كه اعتمادى بر اين علامت نيست و آن
شبى كه ماه ديده شده ، شب اول ماه است ؛ خواه بعد از برطرف شدن سرخى
غروب كند، يا قبل از آن .
سيم : عدد
و آن به اين نحو است كه ماه شعبان را هميشه بيست و نه روز حساب كنند و
ماه رمضان را سى روز. پس هرگاه بيست و نه روز از اول ماه شعبان
بگذرد، روز بعد را از ماه رمضان حساب مى كنند، اگر چه هلال ديده نشود.
و حق آن است كه هر يك از شعبان و رمضان ، سى كم يك و سى تمام مى شود و
بعد از گذشتن بيست و نه روز از ماه شعبان ، هرگاه هلال ديده نشود، روز
بعد نيز از شعبان است نه از ماه رمضان .
چهارم : شمردن پنج روز از اول ماه رمضان سال
گذشته و روز پنجم را اول ماه رمضان اين سال قرار دادن
يعنى هرگاه روزى مشتبه شود كه آيا آخر شعبان است يا اول رمضان ، گفته
اند كه بايد ملاحضه كرد كه اول ماه رمضان سابق چه روزى بوده ، پنج روز
از آن روز شمرد و روز پنجم را اول ماه رمضان حال ، قرار داد. پس اگر
اول ماه رمضان سال گذشته ، روز شنبه - مثلا - بود، اول اين ماه رمضان ،
روز چهارشنبه خواهد بود.
و حق - همچنان كه گذشت - آن است كه اعتبارى به اين نيز نيست ، بلكه
رجوع به آنچه سابق مذكور شد نمود، از ديدن ماه ، يا شهادت عدلين ، يا
شياع ، يا گذشتن سى روز.
پنجم : تطوق
يعنى حلقه اى نورانى بر دور همه جرم ماه ظاهر شدن . پس هرگاه در شبى كه
احتمال آن باشد كه اول ماه باشد، ماه ديده نشود و در شب بعد از آن ديده
شود و بر دور آن حلقه اى نورانى باشد، آن بعض گفته اند كه حكم مى شود
كه اين ، شب دويم ماه است
(122).
و بر آن علامت نيز اعتمادى و اعتبارى نيست .
ششم : ديدن سر سايه شاخص در مهتاب
يعنى هرگاه در شبى كه احتمال اول ماه در آن برود، ماه ديده نشود و در
شب بعد از آن نور ماه به نحوى باشد كه هرگاه شاخصى نصب شود، سايه سر آن
را توان در مهتاب تشخيص داد، بعضى حكم مى كنند كه اين شب دويم ماه است
(123).
و اين علامت نيز از درجه اعتبار ساقط است و اعتماد بر آن نيست .
هفتم : شهادت دادن يك مرد عادل به ديدن هلال
و حق آن است كه ثابت نمى شود بودن هلال به قول آن ، بلكه لازم است كه
دو نفر باشند، همچنان كه مذكور شد.
و مخفى نماند كه در اينجا چند مساءله است كه بايد بيان شود.
مساءله اول : هرگاه در شب هلال ديده
نشود، اما در روزه ديده شود، پس اگر پيش از زوال شمس - يعنى پيش از ظهر
- ديده شود، آن روز اول ماه است ، بنابر اقوى . و هرگاه بعد از زوال يا
در وقت زوال ديده شود، آن روز آخر ماه است و روز بعد از آن اول ماه است
.
مساءله دويم : همچنان كه ثابت مى شود
هلال به شهادت دادن دو نفر عادل ، همچنين ثابت مى شود به شهادت دادن بر
شهادت ، بنابر اقوى ؛ به اين نحو كه دو شاهد عادل يا بيشتر، شهادت
بدهند كه دو نفر عادل شهادت دادند كه هلال را ديديم . وليكن شرط است در
ثبوت هلال كه هر يك از دو شاهد فرع ، شهادت بدهند كه از دو نفر اول
شنيده ايم .
و همچنين ثابت مى شود هلال به شهادت دادن دو عادل به حصول شياعى كه
مفيد علم است .
مساءله سيم : هرگاه يك شاهد عادل شهادت
بدهد كه من هلال شعبان را در شب دوشنبه - مثلا - ديدم و يكى ديگر شهادت
بدهد كه من هلال رمضان را در شب چهارشنبه ديدم ، پس در اين صورت بعضى
از اصحاب احتمال داده اند كه ثابت شود كه روز چهارشنبه ديدم ، پس در
اين صورت بعضى از اصحاب احتمال داده اند كه ثابت شود كه روز چهارشنبه
اول ماه رمضان است
(124)، به جهت اينكه معناى قول شاهد اول نيز آن است كه
چهارشنبه اول ماه رمضان است . و حق آن است كه ثابت نمى شود.
مساءله چهارم : هرگاه دو شاهد شهادت
بدهند بر ديدن هلال ، اما قول آنها مخالف باشد در مكان هلال ، به اين
نحو كه يكى بگويد - مثلا - در شمال خورشيد بود و ديگرى بگويد كه در
جنوب آن بود، يا در استقامت و انحراف هلال ، يا در سمت نور هلال ، در
اين صورت شهادت هر يك ، هيچ قبول نمى شود، بلكه شهادت هر دو رد مى شود.
و هرگاه شاهدى ديگرى در اين صورت ضم شود كه قول آن با يكى از دو شاهد
اول موافق باشد، شهادت اين دو قبول مى شود.
مساءله پنجم : شرط است در قبول كردن
شهادت دو نفر كه شهادت بدهند به ((ديدن هلال
)). پس كافى نيست كه بگويند:
((امروز روز اول ماه است ))، يا
((روز روزه گرفتن است ))،
يا ((روز عيد فطر است )).
مساءله ششم : ظاهر از كلام اصحاب آن است
كه هرگاه دو شاهد عادل شهادت بدهند به ديدن هلال ماه رمضان در نزد
مجتهد و مجتهد حكم كند به داخل شدن ماه ، بر مردم لازم است كه حكم آن
را قبول كنند و روزه بگيرند. و بعضى از متاءخرين در اين مساءله توقف
كرده اند(125).
و بعضى ديگر حكم كرده اند به اينكه لازم نيست قبول كردن ، بلكه بايد هر
كسى يا خود ماه را ببيند يا در نزد او ثابت شود داخل شدن ماه به شياع
يا شهادت دو عادل يا گذشتن سى روز از اول ماه شعبان
(126).
و مساءله خالى از اشكالى نيست ، اگر چه اظهر آن است كه ثابت مى شود
داخل شدن ماه به حكم او در اين صورت و لازم است بر مردم قبول كردن حكم
او.
و به هر حال شكى نيست در اينكه هرگاه دو شاهد در نزد غير مجتهد از ائمه
جماعات و امثال ايشان شهادت بدهند و بر ايشان ثابت شود، بر ديگران لازم
نيست قبول كردن قول آنها و اطاعت حكم ايشان را نمودن . و بسيارى از
عوام الناس در اين خصوص مساهله و مسامحه مى كنند و به مجرد اينكه پيش
نمازى حكم كرد به ديدن هلال شوال - مثلا - افطار مى كنند، اگر چه خود
شهود را نديده باشند و نشناسند. و در اين صورت ، ظاهر آن است كه حكم
كردن آن پيش نماز - با وجود اينكه مى داند كه مردم از راه جهل قول او
را قبول مى كنند - قادح در عدالت او نيز باشد.
مساءله هفتم : هرگاه مجتهد خود به تنهايى
هلال را ببيند، بعضى از علماء گفته اند كه به ديدن آن به تنهايى دخول
ماه ثابت مى شود(127).
و بعضى گفته اند: ثابت نمى شود، بلكه حكم يك شاهد دارد(128).
و قول ثانى در نظر حقير اقوى است .
مساءله هشتم : هرگاه در ولايت (ى ) اول
ماه ثابت شود و در ولايت ديگر ثابت نشود، پس هرگاه دو ولايت نزديك به
هم باشند، مانند بغداد و كوفه ، يا كاشان و اصفهان ، يا شيراز و بصره ،
حكم آنها يكى است و به ثابت شدن در احدهما حكم آن يك نيز مثل حكم آن
است . و هرگاه ولايات متباعده باشند، مانند مصر و بغداد، يا بغداد و
هرات و يا اصفهان و قندهار، حكم آنها يكى نيست ، بنابر اقوى .
مساءله نهم : هر ماهى كه هلال آن متشبه
شود، بايد ماه قبل از آن را سى تمام قرار داد.
مساءله دهم : هرگاه هلال چند ماه متشبه
شود و ديده نشود، هرگاه سه ماه يا چهار ماه يا پنج ماه باشد، بايد هر
يك از آنها را سى تمام قرار دهد.
و هرگاه ماه هاى همه سال يا بيشتر آن مشتبه شود، بعضى گفته اند كه باز
بايد همه را سى تمام گرفت
(129) و بعضى گفته اند كه بعضى را بايد سى كم يك قرار
داد(130)
و بعضى ديگر گفته اند: بايد يكى را سى كم يك و يكى را سى تمام گرفت
(131).
و مساءله خالى از اشكال نيست ، اگر چه قول اول ظاهر است .
مساءله يازدهم : هرگاه در روزى شك شود كه
آيا آخر شعبان است يا اول رمضان - همچنان كه گذشت
(132)- سنت است كه آن روز را به نيت آخر شعبان روزه
بگيرد. و هرگاه بعد، معلوم شود كه اول رمضان بوده ، كافى است و قضا بر
او لازم نيست . و هرگاه به نيت اول رمضان روزه بگيرد، روزه او باطل است
و بايد قضا كند. و هرگاه نيت كند كه اگر اول ماه باشد، روزه واجب باشد
و اگر اول ماه نباشد، روزه سنت باشد، روزه او باطل است ، بنابر اقوى .
مساءله دوازدهم : هرگاه در شب سى ام
شعبان هلال ديده نشود و شخصى به نيت افطار داخل روز شود و در ميان روز
معلوم شود كه آن روز اول ماه رمضان است ، پس اگر بعد از زوال شمس معلوم
شود، بايد ديگر چيزى نخورد و آن روز را قضا كند؛ خواه در روز چيزى
خورده باشد يا نه . و هرگاه قبل از زوال معلوم شود، پس هرگاه چيزى
نخورده باشد، نيت روزه مى كند و روزه او صحيح است . و اگر چيزى خورده
باشد، بايد آن روز را قضا كند.
مساءله سيزدهم : هرگاه كسى در روزى شك
كند كه آخر شعبان است يا اول ماه رمضان و در آن روز افطار كند و اول
ماه را روز بعد از آن قرار دهد و بعد در شب بيست و نهم ، هلال شوال
ديده شود، واجب است كه آن روزى را كه افطار كرده ، قضا كند.
مساءله چهاردهم : آنچه مذكور شد در خصوص
ثبوت هلال ، تخصيص به هلال ، تخصيص به هلال ماه مبارك رمضان ندارد،
بلكه جارى است در جميع ماه ها.
فصل دويم در بيان روزه اى
كه به نذر يا عهد يا قسم واجب شود
بدان كه حقيقت نذر لازم ساختن چيزى است بر خود به صيغه
((لله على )).
و عهد ساختن چيزى است بر ذمه خود به صيغه ((عاهدت
الله )).
و قسم لازم ساختن چيزى است بر ذمه خود به صيغه ((والله
)) و ((بالله
)) و امثال آن از اسماء يا صفات مخصوصه به
پروردگار.
پس هر شخصى كه بالغ و عاقل باشد (و) به يكى از اين سه صيغه روزه را بر
خود واجب كند، بايد آن را بجا آورد.
و اقوى و اشهر آن است كه وقتى نذر يا عهد يا قسم لازم مى شود كه به
صيغه عربى باشد، به نحو مذكور؛ مثل اينكه در نذر بگويد:
((لله على ان اصوم كذا)). و در عهد
بگويد: ((عاهدت الله ان اصوم كذا)).و
در قسم بگويد: ((والله اصوم كذا)).
پس اگر اين صيغه هاى مخصوصه را نگويد و در دل خود نذر كند، يا عهد كند،
يا قسم ياد كند، يا به فارسى نذر كند، مثل اينكه بگويد:
((از براى خدا است بر من كه فلان روز، روزه بگيرم
))، بنا بر اشهر و اقوى وفا به آن نذر نيست ،
اگر چه احوط و اولى آن است به آن وفا كند.
و بدان كه نذر و عهد بر دو قسم است : يكى نذر و عهد مطلق - همچنان كه
مذكور شد - و ديگرى معلق به شرط؛ مثل اينكه اگر نذر كند كه مريض او شفا
يابد، يا مسافر او بيايد، يا فلان حاجت او برآورده شود، فلان روز را
روزه بگيرد. و در اين صورت بايد صيغه را به اين طريق جارى سازد كه :
((ان شفى الله مريضى اءو
قدم مسافرى ، لله على اءن اصوم كذا))
و حق و مشهور آن است كه هر دو قسم از نذر و عهد صحيح است و وفا كردن به
آن لازم است .
و بعضى برآنند كه نذرى كه صحيح است و وفاى بر آن لازم است ، قسم دويم
است نه اول ، و اين ضعيف است .
و در اينجا چند مساءله است كه بايد بيان شود.
مساءله اول : بدان كه شرطى كه روزه را به
آن معلق مى سازد، بايد معصيت نباشد. پس اگر نذر كند، يا عهد كند كه :
((اگر مرا ميسر شود كه شراب بخورم ، يا فلان
مسلمان را بكشم ، يا بر فلان فعل حرام ظفر يابم ، لله على ان اصوم كذا))،
نذر و عهد آن باطل است و بر آن روزه واجب نمى شود.
بلى ، هرگاه قصد او از اين صيغه زجر نفس و بازداشتن خود باشد از افعال
مذكوره ، نذر او منعقد مى شود و اگر مباشر يكى از افعال مذكوره شود،
بايد آن روزه را بگيرد.
مساءله دويم : هرگاه نذر كند، يا عهد كند
كه روز معينى را روزه بگيرد و اتفاق افتد كه در آن روز به سفر رود، يا
مريض شود، يا زن حايض شود. واجب است كه آن روز را افطار كند و قضاى آن
را بگيرد. بلى ، هرگاه در وقت صيغه بخصوص ، سفر را نيز قيد كند، بايد
هرگاه آن روز سفرى اتفاق افتد، روزه را بگيرد. و همچنين هرگاه اتفاق
افتد كه آن روز عيد فطر يا عيد اضحى باشد، يا ايام تشريق باشد در منى ،
بايد افطار كند.
و هرگاه اتفاق افتد كه آن روز در ماه رمضان واقع شود، بايد آن روز را
به جهت ماه رمضان روز بگيرد و قضاى نذر بر او لازم نيست .
مساءله سيم : هرگاه روزه را نذر كند، يا
عهد كند، يا (به ) قسم بر خود لازم كند، پس اگر روز معينى را نذر يا
عهد كرده باشد، واجب است كه همان روز را روزه بگيرد و اگر بدون عذر ترك
كند، بايد قضا كند و كفاره بدهد. و هرگاه روز معينى را نذر نكند، بلكه
مطلق روزه را نذر كند - مثل اينكه نذر كند كه دو روز يا سه روز روزه
بگيرد - در اين صورت هر روزى را كه خواهد، مى تواند روزه بگيرد.
مساءله چهارم : هرگاه عهد كند يا نذر كند
كه در فلان مكان روزه بگيرد، بايد روزه را در آنجا بگيرد نه در جاى
ديگر.
مساءله پنجم : هرگاه نذر يا عهد كه اگر
فلان حاجت برآورده شود روزه بگيرد، ظاهر آن است كه واجب نيست كه بعد از
برآمدن حاجت ، به تعجيل آن روزه را بگيرد، بلكه واجب موسع است و مى
تواند تاءخير كند.
مساءله ششم : هرگاه كسى نذر كند كه در
يكى از دو عيد روزه بگيرد، نذر او باطل است و منعقد نمى شود و روزه آن
روز بر او لازم نيست .
مساءله هفتم : هرگاه كسى نذر كند كه فلان
حاجت او برآورده شود، مثل اينكه فلان سفرى او بيايد، يا مريض او شفا
يابد، روزه بگيرد و بعد معلوم شود كه مريض او پيش از نذر خوب شده بود،
يا مسافر او آمده بود، بر او لازم نيست كه روزه بگيرد.
مساءله هشتم : بايد نذر يا عهد روزه به
طريق مشروع باشد، پس اگر نذر كند كه نصف روز روزه بگيرد، يا شب روزه
بگيرد، يا يك روز و قدرى از شب روزه بگيرد، نذر او باطل است .
و مخفى نماند كه بعضى ديگر احكام است كه متعلق به نذر و عهد و قسم است
، كه در كتاب ((ايمان ))
و ((نذر)) مذكور است و
ذكر آن مناسب اين رساله نيست .
فصل سيم در بيان روزه اى
كه به اجاره واجب مى شود
بدان كه حق آن است كه اجاره كردن شخصى را كه به جهت ميت روزه
بگيرد، جايز است و صحيح است . و آنكه خود را به اجاره مى دهد، بر او
لازم است كه روزه را بگيرد.
و ظاهر آن است كه آن شخصى را كه استيجار مى كند به جهت روزه گرفتن از
براى ميت ، بايد عادل باشد و مسايل ضروريه روزه را از مجتهد زنده اخذ
كرده باشد و بايد عاجز از گرفتن آنقدر از روزه كه بر او لازم مى شود به
سبب اجاره دادن خود نباشد.
و در اينجا چند مساءله است :