ترجمه تحريرالوسيله امام خمينى جلد سوم

سيّد محمّد باقر موسوى همدانى

- ۲۰ -


گفتار در احكام ذبح <"69">

در اين كتاب پيرامون احكام ذبح كننده و شرائط او و احكام آلت و كيفيت ذبح در طى چند مسئله بحث مى شود.
مساءله 1 - در ذبح كننده شرط است : اينكه مسلمان و يا به حكم مسلمان باشد يعنى اگر كودك يا ديوانه است كه قلم تكليف از او برداشته شده نه اسلامش ‍ اعتبار دارد و نه كفرش پدر او مسلمان باشد و او از پدرى مسلمان متولد شده باشد، بنابراين ذبيحه كافر حلال نيست خواه مشرك و خواه غير مشرك و حتى اهل كتاب كه بنابر اقوى ذبيحه آنان نيز حلال نيست ، و اما داشتن ايمان در ذبح كننده شرط نيست بنابراين ذبيحه تمامى فرقه هاى اسلام حلال است به جز ناصبى ها كه با اميرالمؤ منين و اهل بيتش عليهم السلام دشمنند كه ذبيحه آنان حلال نيست هرچند كه اظهار اسلام بكنند.
مساءله 2 - در ذابح مرد بودن شرط نيست پس ذبيحه طفل اگر به حد تميز رسيده باشد، و خنثى و زن حلال است ، و همچنين ذبيحه زن حائض و نفساء حلال است ، و همچنين ذبيحه شخص نابينا و كسى كه ختنه نشده و ذبيحه ولدالزنا حلال است .
مساءله 3 - در حال اختيار ذبح كردن به وسيله چيزى از غير آهن جائز، نيست كه اگر با داشتن وسيله اى آهنى با غير آهن حيوانى را ذبح كند حلال نمى شود، هرچند كه فلزى شكل پذير چون مس و روى و طلا و نقره و غيره باشد، بله اگر وسيله اى آهنى در دسترس نباشد و ترس مردار شدن حيوان در بين باشد و يا صاحب حيوان مضطر به ذبح فورى و بدون تاءخير آن باشد در اين صورت جائز است با هر وسيله اى كه اعضاء ذبح را قطع كند حيوان را ذبح نمايد هرچند كه آن وسيله نى يا پوسته شفاف آن باشد و يا سنگ تيز يا شيشه يا غير آن ، بله در اينكه آيا در حال ضرورت ذبح با دندان و ناخن هم واقع مى شود و صحيح است يانه ؟اشكال است هرچند كه عدم وقوع به آن دو در حالى كه متصل به محل خود هستند خالى از رجحان نيست و نزديكتر به احتياط آن است كه با انفصال هم اجتناب شود گرچه وقوع خالى از قرب نيست .
مساءله 4 - واجب در ذبح عبارت است از: قطع چهار عضو 1 - لوله حلقوم كه همان مجراى دخول و خروج نفس در ريه است .2 - مرى كه لوله اى است مخصوص طعام و آب كه يكسر آن بآخر فضاى دهان و سر ديگرش به معده متصل است و در پشت حلقوم جاى دارد.3 و 4 - دو شاهرگ گردن است كه در دو طرف حلقوم و يا مرى قرار دارد و غالبا از اين چهار لوله به اوداج اربعه تعبير مى شود و در ذبح قطع آنها معتبر است يعنى صرف شكافتن آنها كافى نيست بلكه بايد آن چه از اين چهار رگ در سمت سر واقع است به كلى از قسمت سمت بدن جدا شود.
مساءله 5 - جاى كارد در حلق حيوان زير چانه آن است به طورى كه هر چهار رگ حيوان قطع گردد، بنابراين بايد كارد را در پائين گرهى كه در گردن حيوان است و امروزيهاى اعراب آن را جوزه مى نامند قرار داد و آن گره را طرف سر حيوان انداخت نه سمت بدنش ، البته اين بنابر ادعائى است كه خبرگان در اين كار دارند و مى گويند حلقوم و يا اعضاء چهار گانه ذبح وابسته به اين گره هستند به طورى كه اگر اين گره همه اش سمت سر قرار نگيرد و ذبح از پائين آن واقع نشود چهار عضو همه اش قطع نمى شود حال اگر اين ادعاء درست باشد بايد رعايت شود، همچنانكه بايد از هرچهار لوله مقدارى در طرف سر بماند تا شخص ببيند و يقين كند كه اين چهار لوله قطع شده يعنى از هر يك از آنها مقدارى طرف سرومقدارى سمت بدن واقع شده .
مساءله 6 - در ذبح اين شرط معتبر است كه كارد زيرگلوى حيوان گذاشته شود و از آن طرف حيوان ذبح شود، پس اگر حيوان را از پشت گردنش ذبح كنند و هرچه هم سريع اين كار را انجام دهند به طورى كه قبل از بيجان شدنش ‍ چهار لوله گردنش قطع شود حرام مى شود، بله اگر ذبح را زير گردن انجام دهد لكن چهار لوله را از زير قطع نكند بلكه كارد را از وسط گردن فرو كند و از سمت پشت به طرف جلو بكشد و چهار لوله را قطع كند حيوان حرام نميشود هرچند كه بر وجهى وجيه تر عمل مكروهى انجام داده است و نزديكتر به احتياط ترك اين نحو است .
مساءله 7 - در ذبح اين شرط نيز معتبر است : كه قطع چهار عضو پشت سر همم و قبل از خروج روح حيوان انجام شود پس اگر بعضى از آنها را قطع نموده حيوان را رها كند تا بيجان شود آن گاه بقيه را قطع كند حيوان حرام مى شود، بلكه نزديكتر به احتياط آن است كه در بين عمل فاصله اى غير متعارف ندهد فاصله اى كه عرف اين عمل را دو عمل و دو نوبت بداند هرچند كه قبل از خروج روح قطع چهار لوله را در دو نوبت انجام داده باشد، بلكه بايد عمل در نظر عرف يك عمل شمرده شود.
مساءله 8 - اگر گردن حيوان را از پشت قطع كند و چهار عضو ذبح آن سالم بماند درصورتى كه حيوان حركتى كه كشف از زنده بودنش كند داشته باشد و بعد از قطع چهار عضو آن از جلو حركتى هرچند اندك بكند حلال مى شود، و اگر قبل از ذبح يعنى قطع چهار عضو حركتى هرچند اندك داشته باشد لكن بعد از قطع آن چهار عضو حركتى نكند در صورتى كه خونش به طور معتدل بيرون شود حلال است و اگر خونش باين نحو نيايد و قبل از ذبح هم حركتى هرچند اندك نداشته حرام است ، و اما اگر قبل از ذبح حركت داشته لكن بعد از ذبح خونش به طور معتدل بيرون نيايد محل اشكال است .
مساءله 9 - اگر ذبح كننده اشتباه كند و گردن حيوان را از بالاى گره جوزه قطع كند و در نتيجه چهار عضو ذبح قطع نشود اگر جائى برايش باقى نماند حرام مى شود و اگر بماند به حدى كه بشود آن اشتباه را جبران نمود دوباره از زير گره جوزه را قطع كند حلال مى شود و معيار در باقيماندن جان و مردن حيوان همان است كه قبلا گذشت .
مساءله 10 - اگر گرگ مثلا محل ذبح حيوان را بخورد و شخصى حيوان را در حالى دريابد كه هنوز جان دارد اگر ديد همه چهار رگ حيوان را خورده به طورى كه هيچ يك از چهار رگ را باقى نگذاشته كه كارد بر آن كشيده شود آن حيوان ديگر قابل تذكيه نيست و حرام است ، و بنابراحتياط درجائى هم كه درنده از پشت گردن و يا زير گلوى حيوان خورده و مقدارى از چهار رگ آن در سمت سر و يا سمت بدن آويزان باقى مانده حرام است و با بريدن آن چه باقيمانده حلال نمى شود، همچنانكه در موردى هم كه يكى يا دو تا از چهار عضو را به كلى خورده و بقيه را باقى گذاشته باشد احتياط همين است و بنابراين اگر مثلا همه حلقوم را خورده و مرى و دو شاهرگ را باقى گذاشته باشد مشكل است كه با بريدن آن سه رگ حيوان حلال شود پس احتياط ترك نشود.
مساءله 11 - در تذكيه و حلال شدن ذبيحه علاوه بر شرائط گذشته چند چيز ديگر شرط است : اول : اينكه حيوان را رو به قبله كنند يعنى در حال ذبح گلو وسينه و شكم حيوان روبقبله باشد، پس اگر رعايت اين شرط نشده باشد اگر عمدا بوده حيوان حرام است و اگر فراموش شده و يا مسئله را نمى دانسته و يا قبله را اشتباه كرده يا در عمل اشتباه حيوان حرام نشده است ، و اما اگر ذبح كننده جهت قبله را نداند و يا اگر ميداند نتواند حيون را رو به قبله كند اين شرط ساقط مى شود و بنابراقوى رو به قبله شدن ذبح كننده شرط نيست هرچند كه بهتر و به احتياط نزديكتر آن است كه خود او نيز رو به قبله باشد.دوم : اين است كه ذبح كننده هنگام مشغول شدن به ذبح نام الله را ببرد يا در حين كارد كشيدن و يا قبل از آن و متصل به آن به طورى كه عرف فاصله بين ذبح و بردن نام الله را فاصله نداند، بنابراين اگر عمدا نام الله را نبرد حيوان حرام مى شود و اما اگر فراموش كرده باشد حرام نشده است ، و در اينكه آيا جهل به مسئله هم حكم فراموشى را دارد و ياحكم ترك عمدى را؟ دو قول است و ظاهرتر آن دو قول دومى است ، و در گفتن نام الله معتبر است اينكه به قصد ذبح و به اين عنوان گفته شود كه شعار ذبيحه است پس اگر هنگام ذبح به طور تصادفى و اتفاقى نام الله به زبان او جارى شود و يا بفرض ديگرى اين نام مقدس را ببرد كافى نيست .سوم : اينكه بعداز تمام شدن عمل ذبح و قطع چهار رگ حركتى از حيوان سربزند تا دلالت كند بر اينكه حيوان زنده را ذبح كرده است ، هرچند كه آن حركت مختصر باشد مثل اينكه تنها چشم خود را بچرخاند و يا گوش و دم خود را به حركت دهد و يا پاى خود و يا جاى ديگر بدنش را حركت دهد كه اگر اين مقدار حركت از او سربزند ديگر بيرون آمدن خون به نحو معتدل معتبر نيست ، پس اگر بعد از ذبح حركت بكند لكن خون از او نريزد و يا به كندى و يا قطره قطره بريزد كافى است و لازم نيست خونش مانند ساير حيوانات بپرد و به مقدار معتدل بيرون آيد، و اين قول در بين متاءخرين مشهور است كه بيرون آمدن خون به مقدار معتدل نيز علامتى مستقل است كه بنابراين قول علامت زنده بودن حيوان يكى از دو چيز است : يا حركت كردن بدنش ‍ بعد از ذبح و يا بيرون آمدن خونش به نحو معتدل و اين قول خالى از وجه نيست لكن ترك احتياط سزاوار نيست البته اين در موردى است كه زنده بودن و نبودن حيوان مشكوك باشد، و اما اگر با بيرون آمدن خونش يقين حاصل شود كه حيوان زنده بوده اشكالى در كفايت آن نيست .
مساءله 12 - در خوابانيدن ذبيحه بر زمين كيفيت خاصى معتبر نيست ، پس ‍ فرقى نيست بين اينكه حيوان را به پهلوى راستش بخواباند نظير خواباندن مرده انسان در قبر يا به پهلوى چپ بخواباند.
مساءله 13 - در بردن نام الله نيز كيفيت خاصى معتبر نيست ، پس لازم نيست كلمه (الله ) را در ضمن بسم الله الرحمن الرحيم بگويد بلكه معيار صدق اين معنا است كه نام الله بر اين ذبيحه برده شود بنابراين كافى است بگويد: (بسم الله ) و يا بگويد: (الله اكبر) و يا (الحمدلله ) و يا (لا اله الا الله ) و امثال اينها، و در اين كه آيا گفتن (الله ) بدون كلمه ديگرى كه روى هم كلام تامى بشودو بر صفت كمالى و يا ثنائى و يا تمجيدى دلالت كند كافى است يا نه اشكال است ، بله بعيد نيست كه جائز باشد تعدى از نام الله به نام ديگرى از اسماء حسناى حضرتش چون رحمان و بارى و خالق و غير اينها لكن در اين باره احتياط مستحبى ترك نشود، همچنانكه جواز تعدى از نام مبارك (الله ) بر مرادفش در زبانهاى غير عربى نظير لفظ يزدان در فارسى و لفظى ديگر در زبان ديگر خالى از وجه و قوت نيست ولى در اينجا نيزنزديك تر به احتياط آن است كه همان لفظ جلاله (الله ) را بر زبان جارى سازد.
مساءله 14 - اقوى آن است كه در حليت ذبيحه استقرار حيات به آن معنائى كه تفسير شده معتبر نيست ، و آن معنا اين است كه آن هائى كه معتبر دانسته اند گفته اند (بايد حيوان در وصفى باشد كه بتواند يك روز يا حداقل نيم روزى زنده بماند و اما اگر حيوان مشرف بر مردن است به طورى كه ممكن نيست يك روز يا يك نصفه روز زنده بماند مثل اينكه شكمش پاره شده و دل و روده هايش بيرون ريخته و يا از پس گردن ذبح شده ولى چهار رگش ‍ باقى مانده و يا از بلندى پرت شده باشد با ذبح حلال نمى شود) لكن اين شرط معتبر نيست ، بلكه معتبر تنها اصل حيات است هرچند حيات مشرف بر ممات كه اگر يقين به زنده بودن حيوان باشد با ذبح حلال مى شود، و اگر زنده بودنش مشكوك باشد آن چه كاشف از حيات قبل از ذبحش مى باشد همان حركت عضوى از بدن بعد از ذبح است هرچند اندك باشد.
مساءله 15 - در حلال شدن ذبيحه اين شرط معتبر نيست كه بعد از ذبح شدنش ‍ حتما مردن و خروج روحش مستند به همان ذبح باشد بلكه اگر به علت ديگرى هم باشد بنابر اقوى حلال است ، مثل اينكه بعد از ذبح شرعى حيوان در آتش و يا در آب بيفتد و يا از كوه سقوط كند و يا به علتى ديگر بميرد.
مساءله 16 - در بين بهائم تنها شتر است كه تذكيه اش بايد به طور نح صورت بگيرد همچنانكه غير شتر بايد تذكيه اش به نحو ذبح باشد، پس اگر شتر را ذبح كنند ويا غيرشتر را نحر كنند مردار و حرام مى شود، بله در همين فرض ‍ اگر شتر بعد از آن كه سرش را ببرند و يا گاو مثلا بعد از آن كه نحر شود هنوز زنده باشد ممكن است اولى را نحر و دومى را ذبح كنند كه در اينصورت مافات جبران شده و حيوان تذكيه مى شود.
مساءله 17 - كيفيت نحر و محل آن اين است كه كارد و يا نيزه و امثال آن از آلات نوك تيز و آهنى را درگودى لنبه حيوان يعنى آن محل گودى كه در بين آخر گردن و ابتداى سينه واقع است فرو مى كنند، تمام شرائطى كه در تذكيه به وسيله ذبح معتبر بود در تذكيه به وسيله نحر نيز معتبر است يعنى نحر كننده نيز بايد شرائط ذبح كننده و آلت نحر نيز بايد شرائط ذبح را داشته باشد واجب است هنگام نحر نام الله تعالى را بر حيوان ببرد و واجب است حيوان را رو به قبله بنشاند، و در اينكه آيا در شتر نيز استقرار حيات شرط است يا نه همان مطالبى است كه در ذبيحه گذشت .
مساءله 18 - جائز است شتر را هم ايستاده نحر كنند و هم نشسته كه در هر دو حال شتر را رو به قبله مى كنند بلكه باين نحو نيز جائز است كه حيوان را به پهلو بخوابانند به طورى كه محل نحرش و مقاديم بدنش به طرف قبله باشد هرچند كه افضل آن است كه حيوان در حال نحر ايستاده باشد.
مساءله 19 - هر حيوانى كه ذبح و يا نحر آن ممكن نيس يا به خاطر چموشى و وحشى بودنش و يا به خاطر آن كه در جائى نظير چاه يا مكانى تنگ واقع شده كه انسان دسترسى به محل ذبح يا نحرش ندارد و اگر كشته نشود مردار مى شود جائز است آن را با شمشير يا كارد يا نيزه يا غير اينها زخمى كنند و بكشند كه در اين صورت خوردن گوشتش حلال است ، هرچند كه زخم وارده در محل نحر حيوان يا محل ذبح آن وارد نشده باشد و در چنين وصفى ديگر شرطيت ذبح و نحر ساقط است و همچنين شرطيت رو به قبله بودن ، و اما ساير شرائط يعنى بردن نام خدا و شرائط ذبح كننده و نحر كننده مراعاتش واجب است ، و اما آلت همه آن شرائطى كه در آلت جمادى صيد گذشت در آن نيز معتبر است و در اينكه آيا نيش سگ در چنين گاو و يا شتر وحشى كافى هست يا نه دو وجه است : اقوى از آن دو اين است كه در حيوان وحشى شده كافى است و اما در حيوان پرت شده كافى نيست .
مساءله 20 - براى ذبح و نحر آداب و وظائفى مستحب و مكروه است ، از جمله مستحبات به طورى كه فتواى به آن از جماعتى حكايت شده يكى اين است كه دو دست و يك پاى گوسفند را ببندد و يك دست آن را آزاد بگذارند و ذبح كننده بعد از كشيدن كارد پشم گوسفند و موى بز را با دست خود بگيرد تا بدن حيوان سرد بشود، و در گاو مستحب آن است كه چهار دست و پايش را بسته دم آن را آزاد بگذارند و در شتر مستحب آن است كه شتر ايستاده باشد و دو دست آن را در ناحيه ساق پا يعنى مابين كف پا و زانو و يا در ناحيه ران زير بغلهايش را به هم ببندند و دو پايش راآزاد بگذارند و در مرغ مستحب آن است كه بعد از ذبح رهايش كنند تا بال بزند.مستحب ديگر اينكه متصدى نحر و ذبح در حال ذبح و نحر رو به قبله باشند.و يكى ديگر اينكه قبل از ذبح آن را به حيوان عرضه كنند، و ديگر اينكه در ذبح و نحر مقدمات آن آسان ترين و راحت ترين طريقه را با حيوان معامله كنند طريقه اى كه حتى المقدور حيوان كمتر شكنجه و آزار ببيند، حيوان را به آرام و ملايمت به سوى كشتارگاه ببرند و به ملايمت بخوابانند و كارد را تيز كنند و آن را به حيوان نشان ندهند بلكه همواره آن را از حيوان پنهان بدارند تا آن را نبيند و عمل ذبح و نحر را به سرعت انجام داده كارد را به شدت هرچه تمامتر به محل ذبح حيوان بكشند.و اما مكروهات ذبح و نحر يكى اين است كه قبل از سرد شدن بدنش پوست او را بكنند بلكه بعضى از فقهاء فتوى به حرمت اين عمل داده اند، و اين به احتياط نزديكتر است لكن بنابر فتوى حرمت گوشت ذبيحه حرام نيست ، يكى ديگر از مكروهات آن اين است كه كارد را پشت و رو در دست گرفته آن را به زير حلقوم حيوان فرو كرده از داخل چهار رگ حيوان را قطع كند، يكى ديگر اين است كه حيوان را در حالى ذبح كنند كه حيوانى ديگر از جنس همان حيوان ذبح او را نظاره كند و اما پيش چشم حيوانى از غير جنس آن حيوان كراهتش محل تاءمل است .هرچند كه خالى از وجه نيست ، يكى ديگر اين است كه حيوان را در شب و روز جمعه قبل از فرارسيدن وقت ظهر ذبح كنند كه اين عمل كراهت دارد مگر آن كه ضرورتى در بين باشد، يكى ديگر اين كه حيوانى كه خود انسان بزرگش كرده به دست خودش ذبح كند و اما ديگرى آن را ذبح كرده لكن پرورش دهنده آن سرش را از بدن جدا كند نزديكتر به احتياط ترك آن است بلكه حرمتش خالى از وجه نيست ، بله با اين عمل بنابر اقوى گوشت حيوان حرام نمى شود، البته اين در صورت عمد است ، و اما در صورت غفلت و يا پيشدستى كردن كارد بدون اشكال نه حرام است و نه مكروه ، نه كراهتى در خوردن آن است و نه در جدا كردن سر حيوان و نزديكتر به احتياط آن است كه كارد را به نخاع حيوان نرساند و نخاع عبارت است از يك رشته سفيد رنگى كه در وسط ستون فقرات حيوان از آخر گردن تا دم كشيده شده است .
مساءله 21 - اگر جنينى از شكم حيوان بيرون آيد و يا بيرون آورند در صورتى كه زنده باشد و يا بدون تذكيه مردار شده باشد آن جنين حلال نيست مگر آن كه زنده باشد و تذكيه اى مستقل بر او واقع گردد، و همچنين است در صورتى كه مادر ذبح شده باشد و جنين زنده بيرون آيد يا بيرون آورده شده باشد كه آن جنين جز به وسيله تذكيه و ذبح حلال نمى شود، پس اگر جنين ذبح نشود هرچند كه به خاطر نبودن فرصت براى ذبح آن باشد بنابراقوى حلال نيست و اما اگر بعد از ذبح مادر جنين مرده بيرون آيد يا بيرون آورده شود خوردنش حلال است چون تذكيه آن به تذكيه مادر آن است لكن به شرطى كه جنين تام الخلقه باشد و پشم و موى درآورده باشد و گرنه مردار و حرام است و بنابراقوى در حليت آن با شرط نامبرده فرقى نيست بين اينكه اصلا روح در آن حلول نكرده باشد و يا كرده و در شكم مادر مرده باشد.
مساءله 22 - اگر جنين حيوان در حال ذبح يا نحر مادرش زنده بود و بعد از ذبح مادرش و قبل از آن كه شكمش را باز كنند و جنين را درآورند مرده باشد بنابراقوى آن جنين حلال است ، به شرطى كه بين تذكيه مادر و بيرون آوردن جنين فاصله زيادى نيفتاده باشد و بلافاصله جنين را درآورده باشند و ببيند مرده است ، بلكه حتى در صورتى هم كه در بيرون آوردن جنين عجله نكرده باشند و تاءخير اينكار به مقدار متعارف در بازكردن شكم ذبيحه ها بوده باشد حلال است ، هرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه در بيرون آوردن جنين و درك حيات آن عجله كنند و حتى اين كار را به مقدار متعارف هم تاءخير نيندازند، و اما اگر بيش از مقدار متعارف تاءخير انداخته باشد و در نتيجه جنين قبل از باز كردن شكم مادرش مرده باشد احتياط در اجتناب از آن است .
مساءله 23 - اشكالى نيست در اينكه هر حيوان حلال گوشت ذاتى هرچند كه به خاطر عارضى حرام شده باشد چون جلالى و موطوئه تذكيه مى پذيرد، و به وسيله تذكيه گوشتش حلال مى شود چه حيوان صحرائى و چه دريائى وحشى و چه اهلى چه پرنده و چه چرنده هرچند كه كيفيت تذكيه حيوانات حلال گوشت يكسان نيست و به طورى كه در سابق گذشت مختلف است ، و اثر تذكيه در حيوان حلال گوشت پاك شدن گوشت و پوست و حلال شدن گوشت آن است ، البته اگر به خاطر عوارضى كه گفتيم حرام نشده باشد، و اما حيوان حرام گوشت آن كه خون جهنده ندارد تذكيه در آن هيچ اثرى ندارد نه از حيث حلال شدن خوردنش و نه از حيث پاك شدنش زيرا چنين جنبنده اى زنده و مرده اش پاك است و خوردنش حرام ، و اما آن كه خون جهنده دارد اگر مانند سگ و خوك نجس العين باشد قابل تذكيه نيست و همچنين مسوخ غير درنده مانند فيل و خرس و ميمون و امثال آن و همچنين حشرات يعنى حيوانهاى كوچكى كه در زيرزمينى منزل مى كنند مانند موش و ابن عرس ( ) و سوسمار و امثال آن كه بنابراحتياط لازم اين دو حيوان نيز قابل تذكيه نيستند هرچند كه طهارتشان خالى از وجه نيست ، و اما درندگان كه حيوانات ديگر را مى درند و خوراكشان گوشت است چه مانند شير و پلنگ و ببر و روباه و ابن آوى و غير اينها از وحوش باشند و يا چون عقاب و باز و كركس و غير اينها از پرندگان باشند اقوى آن است كه تذكيه مى پذيرند و اثر تذكيه در آن ها طهارت گوشت و پوست آنها است در نتيجه بهره گيرى از آن حلال است ، مثلا جائز است از پوست آن ها جامه درست كنند و در غير نماز بپوشند يا زيرانداز خود كنند بلكه بنابراقوى جائز است پوست آنها را ظرف مايعات قرار دهند مثلا از پوست آنها مشك آب يا انبانه روغن وشيره درست كنند هرچند كه دباغى نشده باشد لكن نزديكتر به احتياط آن است كه از استعمال آن قبل از دباغى اجتناب شود.
مساءله 24 - ظاهر اين است كه همه انواع حيوان حرام گوشت كه نفس سائله دارند غير آن چه قبلا نامشان برده شد تذكيه را مى پذيرند و در نتيجه بعد از تذكيه گوشت و پوست آن ها پاك خواهد بود.
مساءله 25 - تذكيه همه حيوانات حرام گوشت قابل تذكيه يكى به وسيله ذبح با شرايطى كه درذبح حيوان حلال گوشت بيان شد، راه ديگر تذكيه آنها شكار با آلت جمادى است در خصوص حلال گوشتهائى كه ممتنع و بعبارتى ديگر وحشى باشند، و اما تذكيه پذيرفتن آنها به وسيله شكار با سگ آزموده تردد و اشكال است .
مساءله 26 - گوشتها و پيه و پوستهائى كه در دست مسلمان ديده شود اگر انسان يقين نداشته باشد باينكه از حيوان مردار و غير مذكى است محكوم به طهارت است ميتواند آن را از او بستاند و معامله مذكى با آن بكند لكن بنابراحتياط به شرطى كه مسلمان ذى اليد در آن تصرفى مشروط به تزكيه كرده باشد كه در اين صورت خريد و فروش و خوردن و با خود داشتن آن در نماز و ساير استعمالهاى مشروط به طهارت و تزكيه جائز است و بر انسان واجب نيست تفحص كند، بلكه نه تنها مستحب هم نيست كه تفحص و سؤ ال مورد نهى نيز واقع شده ، و همچنين آن چه از اين قبيل مواد حيوانى كه در بازار مسلمين قرار دارد محكوم به طهارت و حليت است چه اينكه در بازار مسلمين در دست مسلمان باشد يا در دست كسى كه مجهول الحال است ، و همچنين آن چه از اين قبيل مواد در سرزمين مسلمان نشين افتاده باشد و اثر استعمال هم در آن مشاهده شود مثلا اگر گوشت است پخته باشد و اگر پوست است دباغى شده يا دوخته باشد محكوم به طهارت است ، و همچنين است اگر چيزى از اين مواد از دست كافرى گرفته شود كه گيرنده علم داشته باشد به اينكه كافر نامبرده آن را از مسلمان خريده يا گرفته است و بنابراحتياط بايد بداند كه آن مسلمان با آن ماده حيوانى معامله مذكى كرده است كه در اين صورت بنابر اقوى محكوم به طهارت است .و اما آن چه از مواد حيوانى كه از دست كافر به دست مسلمان رسيده بايد معامله غير مذكى با آن بكند (يعنى آن را نجس و خوردنش را حرام بداند) و آن ماده حيوانى حكم ميته دارد، و معياردر اينكه چه محلى بلاد كفر و چه سرزمينى بلاد اسلام شمرده مى شود اكثريت سكنه آن سرزمين است به طورى كه اهل عرف آن محل سكونت مسلمين بشمارد، هرچند كه مسلمين در آن سرزمين تحت سلطه كفار باشند، همچنان كه در بلاد كفر بودن نيز معيار همين است و اما اگر نسبت كفار و مسلمين مساوى باشد و هيچ يك بر ديگرى غلبه نداشته باشد حكم بلد كفر را دارد.
مساءله 27 - در مباح بودن آن چه از دست مسلمان گرفته مى شود فرقى نيست بين آن كه از دست مؤ من گرفته شود يا از دست مخالف كه معتقد به اين است كه پوست حيوان مردار با دباغى پاك مى شود و نيز معتقد است به اينكه ذبيحه يهود و نصارى حلال است و شروطى كه ما در تذكيه معتبر مى دانيم را رعايت نمى كند، و نيز فرقى نيست بين اينكه گيرنده از دس ‍ مسلمان فتوى و يا اجتهادش در شرايط تذكيه مطابق باشد با فتوى و يا اجتهاد دهنده آن و يا مخالف باشد، همين كه گيرنده احتمال دهد كه مذهب دهنده با مذهب او مطابق باشد كافى است مثلا گيرنده معتقد است به اينكه بايد نام خدا به لفظ عربى آن بر ذبيحه برده شود و دهنده چنين اعتقادى نداشته باشد همين كه گيرنده احتمال دهد شايد بر ذبيحه حيوانى كه ماده اى از آن از مخالف به دست او رسيده نام خدا به زبان عربى برده شده براى وى مباح است هرچند كه رعايت عربيت در مذهب دهنده لازم نبوده (و خدا دانا است .)
كتاب خوردنيها و نوشيدنيها

مقصود از اين كتاب بيان حلال و حرام خوردنيها و نوشيدنيهاى حيوانى و غير حيوانى است .

گفتار در حلال و حرام حيوانى <"71">

مساءله 1 - از حيوانهاى دريائى جز بعضى از ماهى ها و مرغابى هاى آن حلال نيست ، و بقيه انواع جانداران دريا حتى آنهائى كه همجنسش در خشكى حلال است نظير گاو دريائى بنابراقوى حرام است .
مساءله 2 - از ماهيان هيچ نوعش به جز آنهائى كه داراى فلس (پولك ) است حلال نيست ، و اما ماهيانى كه در اصل خلقت داراى فلسند هرچند به خاطر عوارضى پولك آنها ريخته باشد حلال است ، مانند ماهى اى كه عرب آن را كنعت گويد كه به طورى كه در روايات آمده حيوانى بدخلق است و بدن خود را به هرچيزى كه به آن برخورد كند مى خاراند و در نتيجه پولكش ‍ مى ريزد به همين جهت است كه مى بينى در زير پرده گوشش پولكها محفوظ مانده ، و فرقى ميانه ماهيان پولك دار نيست همه آنها حلال است چه بزرگش و چه كوچكش چه ماهى بز و بنى و شبوط و قطان و طيرامى و ابلامى و چه غير اينها، و اما از ماهيان آن چه كه در اصل خلقت فاقد پولك است نظير جرى و زمار و زهو و مارماهى و غير اين ها خوردنى نيست .
مساءله 3 - ماهى اربيان كه در زبان مردم امروز روبيان خوانده مى شود از جنس ‍ ماهيان داراى پولك است و خوردنش جائز است .
مساءله 4 - حكم تخم هر ماهى تابع حكم خود آن ماهى است در نتيجه تخم ماهى حلال ، حلال است هرچند كه نرم باشد و تخم ماهى حرام حرام است هرچند كه زبر باشد و در حال اشتباه احتياط نخوردن نرم آن است ، بله در جائى كه مشتبه باشد در اين كه آيا از ماهى حلال است يا از ماهى حرام و جنس آن زبر باشد ويا زبر بودنش هم مشتبه باشد خوردنش حلال است .
مساءله 5 - حيوانات صحرائى دو صنفند: اهلى و وحشى ، اما از اهلى هاى آنها همه اقسام گوسفند و گاو و شتر و اسب و قاطر و الاغ حلالند، ودر سه صنف اخير كراهت دارد كه البته كراهت در اسب خفيف تر است و بقيه چارپايان حرام است چون سگ و سنور (گربه ) و غير اين دو.و اما از وحشى هاآهو و غزال و گاو و گوسفند كوهى و گوزن و گورخر حلال گوشت ، سباع و (درندگان ) حرام گوشتند منظور از سباع و درندگان هرحيوان چارپائى است كه حيوانات ديگر را شكار مى كند و مى درد، و نشانى سبع بودنش داشتن چنگال و دندان نيش است خواه آن حيوان قوى باشد چون شير وپلنگ و ببر و گرگ و يا ضعيف باشد چون روباه و كفتار و شغال ، و همچنين حرام است خوردن گوشت خرگوش هرچند كه از سباع نيست ، و نيز حرام است خوردن تمامى حشرات از قبيل مار و موش و سوسمار و يربوع (نوعى موش ‍ است داراى دستهاى كوتاه و پاها و دم بلند) و جوجه تيغى و جيرجيرك و كوليج و شپش و كك و غير اينها كه عدد آنها را نمى توان شمرد، و نيز حرام است خوردن گوشت حيواناتى كه در قديم الايام امت هائى به خاطر نافرمانى خدا، به شكل آن ها مسخ شدند چون فيل و ميمون و خرس و غير اينها.
مساءله 6 - از ميانه اصناف مرغان همه انواع كبوتر از قبيل قمرى كه خاكسترى رنگ است و دباسى كه سرخ رنگ است و ورشان كه سفيد رنگ است حلال است و نيز دراج و كبك و قمرى تيهو و اردك و كروان و حبارى (كه نوعى كبك پابلند است ) و كركى (كه مرغى است بزرگ و خاكسترى رنگ داراى پا و منقار بلند) و مرغ خانگى با همه انواعش و گنجشك ها با همه اقسامش از قبيل بلبل و گنجشك كاكل دار همه حلال گوشتند، چيزى كه هست خوردن گوشت هدهد و چلچله (كه در سقف خانه ها آشيانه مى سازند و ماءنوس ترين مرغان به انسانها است ) و نيز گوشت زاغ (مرغى كه سر و منقارى بلند دارد و گنجشك شكار مى كند نيمى از بال و پرش سفيد و نيمى سياه است ) و صوامساءله مرغى خاكسترى رنگ و مليح به اندازه كبوتر است و رنگش سبز زيبا و سير است و در بالهايش سياهى است ، بال و پرش خط خطى است به رنگهاى قرمز و سبز و سياه ) و بنابر اقوى هيچ يك از اين مرغها كه نام برده شده حرام گوشت نيست حتى چلچله .و از ميانه پرندگان خفاش و طاووس و هر پرنده داراى چنگال حرام است ، خواه چنگالش ‍ قوى باشد چون باز و صقر (مرغ گوشتخوارى كه پشت سرش كاكلى بلند و پاهائى كشيده دارد) و عقاب و شاهين باشق (كوچك ترين مرغ گوشت خوار) يا ضعيف باشد چون چنگال سر (كه نه به بزرگى صقر و نه به كوچكى باشق است ) و بغاث (كه پروازى كند و آرام دارد).
مساءله 7 - احتياط واجب آن است كه از خوردن گوشت كلاغ به همه اقسامش ‍ حتى زاغ كه كلاغ زراعت است اجتناب شود، و همچنين گوشت غداف (نوعى كلاغ ) كه از زاغ كوچكتر و خاكسترى رنگ است و اين احتياط در اجتناب از خوردن گوشت كلاغ سياه و سفيد كه آن را عقعق (و در فارسى زغن ) مى گويند و نيز گوشت كلاغ سياه كه در كوهها زندگى مى كند مؤ كد است ، اين دو نوع كلاغ جيفه خوارند و به احتمال قوى جزء سباع طير يعنى مرغان درنده به شمار آيند و احتمال حرمت گوشت آنها قوى است بلكه حرمت گوشت مطلق كلاغ خالى از قرب نيست .
مساءله 8 - مرغ حلال گوشت از حرام گوشت بدو طريق تشخيص داده مى شود، به اين معنا كه شارع براى هر مرغى كه دليل قطعى بر حرمت و يا حليت آن به خصوص وارد نشده يكى از اين دو علامت را نشانى حلال گوشت بودن آن قرار داده پس اين دو علامت مخصوص مرغانى است كه دليل خاص در موردآنها وارد نشده نه مرغانى كه دليل خاص بر حليت يا حرمت گوشت آنها رسيده مانند آن چه كه در سابق نامشان برده شد: يكى از آن دو صفيف و دفيف است : يعنى هر مرغى كه در هوا صفيفش (يعنى بال نزدنش ) از دفيفش (يعنى بال زدنش ) بيشتر است آن حيوان حرام گوشت است ، و هر مرغى كه به عكس آن است حلال است ، علامت دوم داشتن و نداشتن حوصله و يا چينه دان و سنگ دان و قانصه و يا صيصيه (سيخك پشت پا) است هر مرغى كه يكى از اين سه چيز را دارا باشد حلال است و هر مرغى كه هيچ يك اينها را نداشته باشد حرام است ، اما حوصله عبارت است از كيسه اى در حلق حيوان كه همه خوردنيهايش از دانه و غير دانه در آن جمع مى شود و قانصه كيسه اى سخت است كه ريگهايى كه حيوان مى بلعد در آن جمع مى شود و در زبان فارسى آن را سنگدان گويند و اما صيصيه عبارت است از خارى كه در پشت پاى حيوان و به عبارت ديگر محل پاشنه حيوان قرار دارد، و در اين دو علامت يعنى (دفيف و صفيف ) و داشتن يكى از (سه عضو حوصله و قانصه و صيصيه ) بين مرغ آبى و خشكى فرقى نيست از هر دو نوع هر مرغى كه دفيفش بيشتر باشد از صفيف و يا يكى از آن سه عضو را در بدن داشته باشد حلال است هرچند ماهى خوار باشد و هر مرغى كه صفيف آن از دفيفش بيشتر باشد و يا يكى از آن سه چيز را نداشته باشد حرام است .
مساءله 9 - اگر در مرغى اين دو علامت با هم معاوضه داشته باشند مثلا صفيفش بيشتر باشد از دفيف لكن در عين حال حوصله يا قانصه يا صيصيه داشته باشد و يا بعكس دفيفش بيشتر باشد از صفيف و در عين حال هيچ يك از آن سه عضو دربدنش نباشد ظاهر اين است كه بايد علامت اول را معيار گرفت ، و در نتيجه بايد در مثال اول كه صفيف حيوان بيشتر است بايد گفت آن حيوان حرام گوشت است هرچند كه يكى از آن سه عضو را هم داشته باشد، و در مثال دوم بايد گفت آن حيوان حلال است لكن در اينجا مسئله مشكل است و احتياط ترك نشود هرچند كه حلال بودن اقرب است ، لكن بعضى منكر اين تعارض شده اند و گفته اند هرگز چنين چيزى اتفاق نمى افتد و اگر اين حرف درست باشد ديگر اشكالى نيست .
مساءله 10 - اگر مرغى را ببيند كه در هوا پرواز مى كند هم صفيف دارد و هم دفيف و نتواند بفهمد كدامش بيشتر است وظيفه اش تنها رجوع به علامت دوم است ، يعنى وجود يكى از آن سه عضو و عدم آن اگر وجود داشت حلال و اگر نداشت حرام ، و همچنين است اگر مرغى ذبح شده را پيدا كند ووضع آن را نداند، و اگر به طور كلى وضع آن را ندادن اقرب آن است كه حلال است .
مساءله 11 - اگر فرض شود كه مرغى صفيف و دفيفش برابر باشد احتياط آن است كه در تشخيص حليت و حرمت گوشتش بعلامت دوم رجوع شود و اگر علامت دوم را ندادن اقرب آن است كه آن گوشت حلال است .
مساءله 12 - تخم هم مرغى تابع خود مرغ است ، اگر مرغى حلال باشد تخم آن نيز حلال است و اگر حرام باشد تخمش هم حرام است ، و اگر تخم مرغى مشتبه باشد و معلوم نباشد از مرغ حرام گوشت است يا حلال گوشت در صورتى كه مانند تخم مرغ خانگى سر و ته داشته باشد يعنى سر و ته آن مساوى نباشد حلال و اگر مساوى باشد حرام است .
مساءله 13 - شتر مرغ جزء طيور و حلال گوشت است همچنانكه تخم آن نيز بنابراقوى حلال است .
مساءله 14 - لك لك مرغى است كه دليلى بر حرمت و حليت گوشت آن وارد نشده ، بناچار بايد در تشخيص حليت و حرمتش بعلامتهاى گذشته مراجعه شود و ظاهرا صفيف اين حيوان از دفيفش بيشتر است و لذا حرام گوشت است ، و اگر كسى اين معنا را احراز نكرده بايد به علامتهاى دوم رجوع كند.
مساءله 15 - حيوانى كه در اصل خلقت حلال گوشت است به خاطر چند عامل حرام گوشت مى شود: يكى اينكه نجاست خوار باشد كه چنين حيوانى را جلال مى گويند و آن حيوانى است كه غذايش نجاست انسان شده است به طورى كه عرف بگويد غذاى آن نجاست انسان است ، و نجاست ساير حيوانات حرام گوشت حكم نجاست آدمى را ندارد، و همچنين ساير نجاسات پس اگر حيوانى نجاست آدمى را نمى خورد لكن نجاست هاى ديگر مى خورد جلال نيست ، و حيوان وقتى جلال مى شود كه غذايش منحصر در نجاست آدمى بشود پس اگر هم غذاى مخصوص خود را مى خورد و هم نجاست آدمى جلال بر آن صدق نميكند و حرام گوشت نمى شود مگر آن كه غذاى خود را به ندرت بخورد به طورى كه در نظر عرف حكم نخوردن را داشته باشد، شرط ديگر جلال شدن اين است كه مدت نجاستخوارى حيوان طولانى شده باشد و ظاهرا يك روز و يك شب در جلال شدن حيوان كافى نيست بلكه در كمتر از دو روز و بلكه سه روز صدق اين معنى مشكوك است .
مساءله 16 - حكم جلال شدن در همه حيوانهاجارى است چه حيوان چرنده باشد يا پرنده يا ماهى .
مساءله 17 - حيوان همانطور كه به جلال شدن گوشتش حرام مى شود شير آن و اگر مرغ است تخم آن نيزحرام مى شود، و هر زمانى كه گوشتش حلال شد شير و تخم نيز حلال مى شود، و حاصل كلام اينكه اين حيوان كه به عارضى حرام شده تا وقتى كه استبراء نشده در تمام احكام مانند حيوان حرام گوشت به اصل خلقت است و وقتى استبراء شد حكم حرمتش از بين مى رود، بله در بعضى از اين افراد اين حكم كلى حرمت از باب احتياط است .
مساءله 18 - ظاهر اين است كه نجاستخوارى مانع تذكيه حيوان نمى شود پس ‍ حيوان جلال نيز به همان نحوى كه ساير حيوانات تذكيه مى شوند تذكيه مى شود، و اثر تذكيه آن اين است كه گوشت و پوستش پاك مى شود مانند حيوانات حرام گوشت اصلى كه قابل تذكيه باشند (چون گرگ و گربه نه چون سگ و خوك ).
مساءله 19 - حرمت گوشت حيوان جلال از راه استبراء از بين مى رود، و استبراء اين است كه حيوان را ببندند و از خوردن نجاست جلوگيريش كنند و غذاى خاص او را بدهند تا زمانى كه نجاستخوارى از سرش برود به طورى كه ديگر اسم جلال بر آن صادق نباشد، و به احتياط نزديك تر آن است كه علاوه بر صدق نكردن عنوان جلال به آن حيوان عدد ايامى كه براى هر حيوان جلال در روايات معين شده را مراعات كند يعنى شتر جلال را چهل روز و گاو جلال را بيست روز و احوط سى روز است و در گوسفند ده روز و در اردك پنج روز و در مرغ خانگى سه روز و در ماهى يك شبانه روز، و در غير اينها از حيواناتى كه براى استبراءش اندازه اى معين نشده معيار تصديق عرف است به اينكه اين حيوان ديگر نجاست خوار نيست .
مساءله 20 - كيفيت استبراء اين است كه حيوان را ببندند و يا حبس كنند و در مدت مقرر نگذارند نجاستى بخورد و بنابراحتياط مستحب در آن مدت دانه يا علف پاك به آن بدهند هرچند كه اكتفاء به هر غذائى غير از نجاست آدمى كه باعث جلال است خالى از قوت نيست ولو غذاى نجس تا چه رسد به متنجس .
مساءله 21 - مستحب است مرغ خانگى كه قرار است ذبح شود را چند روزى ببندند و پس از آن ذبح كنند هرچند كه نجاستخوارى از آن نديده باشند.
مساءله 22 - يكى ديگر از عواملى كه موجب حرام گوشت شدن حلال گوشت مى شود آن است كه انسان آن حيوان را وطى كند، چه از مجراى بولش و چه از مجراى فضله اش هرچند كه منى انسا در بدن حيوان ريخته نشود، وطى كننده چه صغير باشد و چه كبير چه عالم باشد و چه جاهل چه به اختيار خود اين عمل را مرتكب شده باشد و چه وادارش كرده باشند چه اينكه آن حيوان نر باشد و چه ماده ، در همه اين احوال آن حيوان حرام گوشت مى شود حتى اگر بعد از اين عمل حيوان ديگر از آن حيوان متولد شود آن نيز حرام است ، و همچنين شير و پشم و موى حيوان حرام است ، و ظاهرا اين حكم مختص به بهائم (چهارپايان ) و در غير آن ها جارى نيست .
مساءله 23 - حيوانى كه وطى شده اگر خوردن گوشتش معمول است نظير گاو و گوسفند و شتر واجب است آن را ذبح نموده لاشه اش را بسوزانند، و در صورتى كه غير مالك آن را وطى كرده باشد بايد قيمت آن را به مالك بپردازد، و اگر سوارى و يا باركش است و خوردن گوشتش معمول نيست چون قاطر و الاغ و اسب واجب است آن را از شهرى كه در آن وطى شده به شهر و محل ديگرى برده شود و در آن جا بفروش برسانند و پول آن را به شخص وطى كننده بدهند و او هم قيمت واقعى حيوان را به مالكش ‍ بپردازد.
مساءله 24 - يكى ديگر از عواملى كه سبب حرام گوشت شدن حيوان حلال گوشت است اينكه بره و يا بزغاله و گوساله بقدرى شير خوك را بخورد تا از آن شير نيرو بگيرد و گوشت بر بدنش برويد و استخوانش محكم شود كه در اين صورت آن حيوان حرام گوشت مى شود، حتى نسل آن و شيرش نيز حرام است ، و سگ و كافر حكم خوك را ندارند (پس اگر بزغاله مثلا از شير زن كافره اى يا سگى رشد كند حرام گوشت نمى شود)، حال آيا خوردن شير از پستان خوك علت حرمت است يا مطلق شير خوك خوردن به هر نحو كه باشد حتى اگر از شيشه باشد و آيا شير خوردنش فقط در ايام شيرخوارگى اين حكم را دارد و يا شامل دوران علف خوارى بزغاله نيز مى شود؟مسئله مشكل است ، هرچند كه احتياط در نخوردن گوشت آنها است ، و اما اگر شيرخوار اندكى شير خوك بخورد به طورى كه استخوانش از شير خوك محكم نشده باشد خوردن گوشتش مكروه است ، و كراهت آن به اين وسيله برطرف ميشود كه هفت روز حيوان را از خوردن شير خوك مانع شوند و اگر شير خوار است شير گوسفند يا بز بدهند و اگر نيست هفت روز او را علف بدهند.
مساءله 25 - اگرحيوان حلال گوشت شراب بخورد و مست شود و در حال مستى ذبحش كنند گوشتش حرام نيست ، بلكه بنابراحتياط بايد آن را بشويند، اما اجزاء درونيش مانند شكمبه و سيراب و جگر و كبد و امثال آن خوردنى نيست هرچند آن را شسته باشند، و اما اگر حيوان حلال گوشت بول نجس خورده و بلافاصله ذبح شده باشد گوشتش حلال است و شستن لازم ندارد ولى اندرونش بعد از شستن خوردنى است .
مساءله 26 - اگر بزغاله يا گوساله از شير زنى بمكد تا از شير گرفته و بزرگ شود، گوشتش حرام نمى باشد ليكن مكروه است .
مساءله 27 - از حيوان حلال گوشت چهارده چيز حرام است : 1 - خون 2 - فضله 3 - طحال 4 - آلت نرى 5 - آلت مادگى كه قسمت بيرونى و درونى آن هر دو حرام است 6 - تخم 7 - مثانه 8 - كيسه صفرا9 - نخاع 10 - غده ها (دانه هاى گرد كه غالبا فندقى است و در سراسر بدن حيوان ديده مى شود).11 - رحم حيوان ماده كه بچه در آن به وجود مى آيد، و احتياط واجب آن است كه از جفت بچه نيز كه با بچه بيرون مى آيد اجتناب شود.12 - دو رشته عصب زردرنگى كه از گردن تا دم حيوان در پشت او كشيده شود.13 - دانه خاكسترى رنگى كه در وسط پيشانى حيوان قرار دارد و به اندازه نخود است و رنگ آن با مخ كه در جمجمه حيوان است تفاوت دارد. 14 - حدقه چشم يعنى آن قسمت ميانى و سياه رنگى كه در وسط چشم واقع است نه همه چشم .
مساءله 28 - اين چهارده چيز كه گفتيم حرام است از حيواناتى كه با ذبح و نحر تذكيه مى شوند، اما از ماهى و ملخ هيچ چيزى بغير از فضله و خون حرام نيست و تازه در حرمت آن دو نيز اشكال است .
مساءله 29 - اين احتياط ترك نشود كه آن چه از اين چهارده چيز در مرغان ديده شد از خوردن آن اجتناب كنند ولى در حرمت فضله و خون مرغان اشكالى نيست .
مساءله 30 - از حيوانى كه ذبح شده غير از آن چهارده چيز همه چيزش ‍ خوردنى است ، بنابراين قلب و كبد و سيراب و روده و غضروف و عضلات و هرچيز ديگرش حلال است ، بله خوردن كليه ها و گوش قلب و رگها مخصوصا چهار رگ گردن كراهت دارد، و آيا پوست و استخوان حيوان در صورتى كه ضرر نداشته باشد حلال است يانه ، ظاهرتر حليت آن ها ولى به احتياط نزديك تر اجتناب از آنها است ، بله اشكالى در حليت پوست سر حيوان و پوست بدن مرغ خانگى و ساير مرغان و همچنين حليت استخوانهاى ريز مرغان كوچك مانند گنجشك نيست .
مساءله 31 - هر چيزى كه خوردن گوشتش حلال است هم خام آن حلال است و هم پخته اش بلكه حتى سوخته آن اگر ضرر نداشته باشد، بله خوردن گوشت تازه اى كه با آفتاب يا آتش يا به وسيله پاشيدن نمك بر آن و خشكاندنش در سايه و قورمه شدن رنگش تغيير نكرده مكروه است .
مساءله 32 - در جواز نوشيدن بول حيوانات حلال گوشت چون گوسفند و گاو در غير صورت ضرورت بين فقهاء اختلاف است و اقوى حليت آن است ، همان طورى كه نوشيدن بول شتر جهت دواء بدون اشكال حلال است .
مساءله 33 - فضله تمامى حيوانات حتى حلال گوشت حرام است ، بله على الظاهر فضله كرماهائيكه داخل ميوه ها و يا خربزه و يا در شكم ماهى و ملخ مى چسبد حرام نيست .
مساءله 34 - خون هر حيوانى كه خون جهنده دارد حتى علقه (خون بسته ) حرام است به جز خونى كه بعد از ذبح در بدن حيوان باقى مى ماند كه حرام نيست ، ولى خون قلب و كبد حلال بودنش مشكل است ، و اما خون حيوانى كه خون جهنده ندارد و حرام گوشتها خون قورباغه و سوسمار بدون اشكال حرام است و در حلال گوشتها چون ماهى حلال گوشت محل خلاف است ، و ظاهرا در صورتى كه با خود ماهى خورده شود حلال است و اما خوردن آن بتنهائى حليتش مشكل است و احتياطآن است كه از خوردن خونى كه در تخم مرغ ديده مى شود اجتناب شود هرچند كه پاك است .
مساءله 35 - در كتاب طهارت بيان كرديم كه اجزاء حيوان مردار شده كه روح در آن حلول نكرده حتى شير و تخم پاك است ، البته به شرطى كه پوست بيرونى تخم محكم شده باشد و نيزشيردان گوسفند مردار همان طور كه پاك است حلال نيز هست .
مساءله 36 - اشكالى نيست در اينكه خوردن چرك (خون فاسد شده ) و چرك بيرون بدن و بلغم كه از سينه بيرون مى آيد و آب بينى از هر جاندارى حرام است ، و اما آب دهان و عرق حيوانى كه نجس العين نباشد ظاهرا حلال است مخصوصا آب دهانش ، و مخصوصا اگر از انسان يا حيوان حلال گوشت باشد.