زندگى موفق رازهاى خوب زيستن

عباس رحيمى

- ۵ -


كسى كه در دين دقيق و باريك بين باشد، در قيامت شرف بزرگى پيدا كند.
تـعـهـد بـه دسـتـورهـاى ديـنـى بـسـيـارى از مـشـكـلات را حـل مـى كـند. انسان بدون ايمان موجودى عبث و بى هدف و سرگردان است كه در اين دنيا و در آن دنيا دستش به جايى بند نيست . پس در زندگى هيچ كارى را بر امور دينى مقدم مدار و خود را از چشم خداوند متعال مينداز و از خيرات و بركات الهى خود را محروم مساز كه بى گمان روزى پشيمان مى شوى هرچند ديگر آن روز سودى ندارد.
92- اعتراف به ندانستن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا يستحين احدكم اذا لا يعلم شيئا ان يقول لا اعلم (452) .
اگر از شما چيزى را پرسيدند كه نمى دانيد، شرم مكنيد و بگوييد نمى دانم .
آن روز كه انسان به دنيا آمده ، نادان و جاهل بوده است و قدم به قدم ، به بعضى از امور دانـا و عـالم گـشـتـه ، ولى هـمـچـنـيـن نـسـبـت بـه بـسـيـارى از امـور جـاهـل اسـت هرچند علامه دهر شود. هيچ عالمى ادعا نمى كند كه همه چيز را مى داند و هيچ كس نـيـز ايـن انتظار را ندارد كه ما همه چيز را بدانيم ، در زندگى بسيار اتفاق مى افتد كه عـلت و راز و دليـل چـيزى را از ما مى پرسند. ما اگر مى دانيم ، پاسخ مى گوييم و اگر نـمـى دانيم ، راه درست اين است كه بگوييم : نمى دانم . اين نه تنها زشت و عيب و عـار نـيست ، بلكه شهامت و صداقت آدمى است ، بنابر اين ، اگر چيزى را از تو پرسيدند كـه نمى دانى ، خيلى راحت و بدون هراس بگو: نمى دانم و خود را از پيامدهاى آن نجات ده و ديگران را نيز شريك جهل خود مساز.
93- ميان سخن ديگران وارد نشدن
از آداب زنـدگـى اجـتـمـاعى اين است كه انسان حرمت خود را نگه دارد و در امورى كه به او مربوط نيست وارد نشود و اگر ديد دو نفر با هم سخن مى گويند، وارد نشود مگر خودشان و او را دعـوت كـنـنـد و دوسـت داشته باشند او هم با آنان هم سخن شود، وگرنه ، مادام كه اجـازه نـداده اند و احساس شود دوست ندارند كس ديگرى با آن ها باشد، بايد خود را كنار بكشيد و در جلسه آن ها دخالت نكند و اگر به اين نكته اخلاقى توجه نكرد و آنان به او بى اعتنايى كردند، كسى را ملامت نكند جز خود را.
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و اله فـرمـود: هـشت دسته اند كه اگر به آن ها اهانت شود، بـايد تنها خود را ملامت كنند و از جمله كسى است كه ميان دو نفر درآيد كه خصوصى با هم گفت و گو مى كنند.
94- پرهيز از خشم
امام على (عليه السلام ) فرمود:
اياك و الغضب فاوله جنون و آخره ندم (453) .
از خشم بپرهيز كه آغازش ديوانگى و آخرش پشيمانى است .
برخى صفات اخلاقى هست كه بر سعادت و سرنوشت انسان بسيار تاثير مى گذارند و زندگى را از اين رو به آن رو مى كنند.
از جـمـله صـفـات نـاشـايـسـتـه اخلاقى كه بسيار اثر زيانبار دارد، عصبانيت و خشم است . البـتـه خـشـم مـقـدس هـم هـسـت كـه در جاى خود اگر باشد يك نقص به حساب مى آيد، به خصوص خشم در مقابل هتك حدود الهى كه بسيار مقدس و گونه اى غيرت دينى است ، همچنين ، خـشـم در بـرابـر ظـلمى كه به آدمى مى شود، ولى چه در مورد دوم و چه در امور روزمره بايد خشم به عنوان يك آتش مقدس مهار گردد و به جاى درست به كار رود.
اگـر خـشم مهار شود و از آن خوب استفاده شود، مانند آب مهار شده يا آتش مهار شده بسيار مـثـبـت و مـقـدس اسـت ، ولى اگـر مـهـار نـشـود، مـانـنـد شـعـله هـاى آتـش يـا سيل بنيان همه چيز را ويران و خاكستر مى كند.
خـشـمـگـيـن شـدن در امـور جـزيـى و كـارهـاى روزانـه و عـكـس العمل هاى تند و جنون آميز و برخوردهاى نابخردانه ، با زن و شوهر و فرزند و دوست و كـارمـنـد و كارفرما و دانش آموز و استاد كاملا نادرست است و بايد با قدرت ايمان و حلم و بردبارى و صبر و شكيبايى ، فرو نشاند كه فرو نشانده غيظ شيرين ترين چيز است .
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
الغضب مفتاح كل شر(454) .
كليد همه بدى ها خشم است .
و امام على (عليه السلام ) فرمود:
الغضب يثير كوامن الحقد(455) .
خشم ، كينه هاى پنهان را برمى انگيزد.
من لم يملك غضبه لم يملك عقله (456) .
كسى كه نتواند خشم خود را مالك شود، عقل خويش را از دست خواهد داد.
اقوى الناس من قوى على غضبه بحلمه (457) .
نيرومندترين مردم كسى است كه با حلم خود بر غضب پيروز شود.
و نيز فرمود:
زورمـنـدى بـه كـشـتـى گرفتن و رقيب را زمين زدن نيست ، بلكه زورمند كسى است كه هنگام غضب ، نفس خود را مهار كند.
در احاديث آمده كه هرگاه به خشم آمدى ، تصميم مگير و قضاوت مكن و دست به كارى مزن و بـراى فـرونشاندن خشم ، حالت خود را عوض كن ، اگر نشسته اى برخيز و اگر ايستاده اى ، چند قدم راه برو تا تسكين پيدا كنى .
95- محكم كارى
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
اذا عمل احدكم عملا فليتقنه (458) .
هرگاه يكى از شما كارى انجام مى دهد، بايد آن را محكم و درست انجام دهد.
امروز سازمان هايى بر توليد اجناس اعم از خوراكى ، پوشاكى ، صنعتى و غيره نظارت مـى كـنـنـد كـه مـبـادا از نظر حجم مواد، كيفيت ، كميت ، بهداشت و...دچار نقص و كمبود باشد، مـوسـسـه اى به نام استاندارد بايد يك جنس توليد شده را تاييد نمايد. با اين حـال هـسـتـنـد كـسـانـى كـه مـقـررات و ضـوابـط را رعايت نمى كنند و در كميت و كيفيت جنس ‍ اخـلال ايجاد مى كنند. از مواد يا امور ديگر كم مى گذارند و به عبارتى از جنس يا مواد آن مـى دزدنـد. اگر پيمانكار ساختمانى را قرار است بسازد و اگر جنس توليد مى شود، در بـسيارى از موارد آثار دزدى ، كم گذاشتن و نادرستى و معيوب بودن جنس آشكار است و از ايـن رو، دوام آن را كـاهش مى دهد و از عمر مفيدش مى كاهد و صدها زيان اقتصادى و حتى غير اقتصادى وارد مى سازد كه يكى از آن ها بى اعتمادى به جنس ساخت وطن است .
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و اله مـوسس اسلام و سرور رهبران دينى ، يكى از سفارش هـاش مهمشان اين بود كه كارتان را درست انجام دهيد، صحيح انجام دهيد، پاكيزه انجام دهيد و از محكم كارى دريغ نكنيد.
شما نيز هر كارى به دستت سپردند، دلسوزانه و درست و صحيح انجام ده كه كار از محكم كارى عيب نمى كند.
96- قانع بودن به حق خود
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
رحم الله عرف قدره و لم يتعد طوره (459) .
خداوند رحمت كند كسى كه قدر خويش را بشناسد و از آن تجاوز نكند.
خـودشـنـاسـى و مـعـرفـت النـفـس از مـزايـاى انـسـان اسـت . كسى كه حدود و ظرفيت خود را بشناسد، زياده طلبى نخواهد داشت .
مـهـم تـريـن اصـل براى انسان اين است كه حدود و مرز خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نكند و به قول معروف پايش را از گليمش فراتر ننهد .
على (عليه السلام ) فرمود:
من عرف قدره لم يضع بين الناس (460) .
كسى كه قدر و منزلت خويش را بشناسد در ميان مردم ضايع نشود.
من تعدى حده اهانه الناس (461) .
كسى كه از حد و مرز خود تجاوز كند، مردم او را سبك شمارند.
ما عقل من عدى طوره (462) .
خردمند نيست كسى كه به حق خود قانع نباشد.
ما هلك من عرف قدره (463) .
كسى كه قدر خود را بشناسد، هلاك نخواهد شد.
بنابر اين ، تلاش كن كه به حد خود قانع باشى و از حد و مرز خود تجاوز نكنى .
97- تشنه قدرت نبودن
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من طلب الرياسه هلك (464) .
كسى كه طالب رياست و مقام باشد، هلاك خواهد شد.
قـدرت طـلبـى يـك بـيـمـارى بـسـيار خطرناك است كه اگر كسى گرفتار آن شود دنيا و آخـرتـش تـباه مى شود و هم خود را هلاك مى سازد و هم ديگران را. جناياتى كه در تاريخ روى مـى دهـد، معمولا معلول اين بيمارى خطرناك است و اگر افرادى مانند هيتلر دنيا را به آشوب مى كشند، دچار همين بيمارى بوده اند.
جـنـايـات صـدر اسلام و خانه نشين كردن اسلام و جنايات بنى اميه و بنى العباس و...به وسيله باندهاى قدرت طلب اتفاق افتاده است .
هـركـس را ديـدى تـشـنـه قـدرت و رياست است ، بدان كه منحرف و موجودى خطرناك است و اگـر در وجـود خـود احـسـاسـى كـردى كـه بـه قـدرت و مقام علاقه دارى و براى به دست آوردنش بى ميل نيستى كه تلاش كنى ، بدان كه گرفتار همان بيمارى شده اى و بايد در علاج آن بكوشى وگرنه هلاك خواهى شد.
امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) فرمودند:
خـطـر ريـاسـت طـلبـى بـراى دين مسلمانان از دو گرگ درنده كه به جان گوسفندان بى چوپان بيفتد، بيش تر است .
98- بى توجهى به شايعات
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
مـن عـرف مـن اخـيـه وثـيـقـه ديـن و سـداد طـريـق فـلا يـسـمـعـن فـيـه اقاويل الرجال (465)
وقتى مومن را به صداقت و ديانتى شناختى ، ديگر سخن مردم را درباره او باور مكن و دلت را بد مكن .
از ابـزار دشمنان ببه خصوص منافقان در طول تاريخ و به ويژه پس از انقلاب اسلامى پـخـش شـايـعـات دروغ و نشر اكاذيب عليه دين مداران و شخصيت هاى دينى و علمى و مذهبى اسـت . با اين ابزار براى بد نام كردن نظام اسلام ، شخصيت هاى اسلامى و تخريب چهره نورانى خدمتگزاران ، بهره جسته و سخت از آن استفاده مى كنند.
امروز راديوهاى بيگانه و تلوزيون ها و استعمار و استكبار خبرى و ابزار علمى و رسانه اى نـيـز به كمك آنان آمده است . در انقلاب اسلامى ما نيز دشمنان زخم خورده و بى رحم از هـمـيـن شـيوه استفاده كرده و متاسفانه گروهى از روى نادانى و جهالت و عده اى هم از روى اغـراض سياسى و كينه توزانه به آن ها دامن مى زنند و ابزار دست دشمن شده اند و خيلى راحـت بـا تـبـليـغـات ، شخصيتى را منكوب و منزوى مى كنند و مردم را از وجود او و خدماتش محروم مى سازند.
اگـر انـسـان بـخـواهـد شـايـعـاتـى را فـقـط بـه دروغ در ايـن چـنـد سـال پـس از انـقـلاب تـوسط منافقين و دشمنان در كشور ما عليه نظام اسلامى يا مسئولان پخش شده ، شمارش كند، قابل شمارش نيست .
از اين رو، براى حفظ دين و ديانت هم كه شده ، مراقب باش و شايعات را باور مكن و به آن دامـن مـزن و فـكـر اين را بكن كه روزى در صحراى محشر كه زمين آن در شدت داغى است در حضور اولين و آخرين بايد بايستى و پاسخ دهى .
زنهار كه با شايعات آبروى كسى را بريزى !
زنهار كه گفتار دشمنان قسم خورده را باور كنى !
99- خدمت به همنوعان
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
المومنون خدم بعضهم لبعض (466) .
مومنان خدمتگزار يكديگرند.
خدمت كردن به بندگان خدا زيباترين كار و شيرين ترين عبادت است . مبادا يك وقت از اين لذيذترين لحظه زندگى شانه خالى كنى يا احساس خستگى و دلتنگى نمايى .
از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل است كه فرمود:
اذا اراد الله بعبد خيرا صير حوائج الناس اليه (467) .
هرگاه خداوند بخواهد به بنده اى خير برساند، مردم را به او نيازمند مى سازد و كارهاى مردم را به او وا مى گذارد.
و در جاى ديگر فرمود:
ان لله عبادا خلقهم لحوائج الناس (468) .
خداوند بندگانى دارد كه آن ها را براى كار مردم خلق كرده است .
خـداونـد نـعـمـت هايى را نزد انسان ها قرار مى دهد تا در خدمت مردم باشند و چنانكه از خدمت كـردن دريـغ نمايند، خداوند، نعمت ها را از آن ها مى گيرد و به ديگرى مى دهد. امام صادق (عـليـه السـلام ) نـيـز فـرمـود: افـراد بـاايـمـان خـام ديـگـرنـد. سئوال شد: چگونه ؟ فرمود: اينكه به يكديگر سود برسانند و براى هم مفيد باشند(469) .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
ايـمـا مـسـلم خـدم قـومـا مـن المـسـلمـيـن الا اعـطـاه الله مثل عددهم خدما فى الجنه (470)
هـر مـسـلمـانـى كه به مسلمانان خدمت كند، خداوند به عدد آن ها خادمانى در بهشت به او عطا فرمايد.
و انـسـان مـوفـق كسى است كه بتواند گره گشا و كار راه انداز ديگران باشد و نه تنها بارى بر دوشى نباشد كه بار بردار از دوشى باشد.
هرجا خدمت مى كنى ، در هر نهادى هستى ، در ميان هر جمعيتى كه هستى ، خدمت كردن را افتخار بدان و به آن ها مباهات كن تا مبادا توفيق خدمتگزارى از تو سلب شود.
100- پرهيز از سه خصلت زشت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اذا اراد الله سبحانه صلاح عبده الهمه قله الكلام و قله الطعام و قله المنام (471)
چـون خـداونـد صـلاح بـنـده اش را بخواهد، بدو الهام مى كند كه سخن اندك گويد و طعام اندك خورد و خواب اندك كند.
پـرگويى و پر خورى و پر خوابى در احاديث اسلامى به شدت نكوهش شده اند. البته بـدن آدمـى بـه مـقـتـضـاى ويژگى آفرينش نيازمند به غذا و گفت و گو و خواب است . هم بايد بخوابد تا جسم و جان او از خستگى بيرون آيد و نشاط كار دوباره را پيدا بيابد؛ چـنـان كـه خـوراك بـه عـنوان منبع انرژى براى فعاليت بدن و ادامه حيات ضرورى است ، سـخـن گـفتن نيز از كمالات آدمى و خصلت پر ارزش او است ، ولى هريك در جاى خود و به اندازه نياز، نيكو و مفيد است و بيش تر از آن زيانبار است .
101- نگفتن هر چيز كه شنيده شده
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لاتحدث بكل ما تسمع فكفى بذلك خرقا(472) .
براى كم خردى تو همين بس كه هرچه مى شنوى به ديگران بگويى .
اگـر انـسـان بـخواهد درست سخن گويد، زود حرف هايش تمام مى شود و طبعا بايد ساكت بماند تا گرفتار گناه نشود وگرنه اگر بخواهد زياد حرف بزند، نمى تواند هميشه حـرف خـوب بـزنـد، نـاچار مى شود از اين شاخه به آن شاخه برود و از هر دردى سخنى بگويد و بسيارى از ناگفتنى ها را بگويد كه زيانبار خواهد بود.
از صـفـات بـد ايـن اسـت كـه آدمـى عـادت كـنـد هـرچـه مـى شـنـود بـراى ديـگـران نـقـل كـنـد كـه اين كار بسيار زشتى است ، زيرا هر شنيده اى حق ، راست و گفتنى نيست . از دسـتـورهـاى خوب اخلاقى كه احاديث اسلامى به آن پرداخته اند، اين است كه انسان نبايد هـرچـه مـى شـنـود و يـا حـتـى هـرچـه مـى دانـد، بـراى ديـگـران نقل كند، بلكه بايد اهميت موضوع ، شرايط آن ، ارزش سخن و، و راست و دروغ بودن سخن را در نـظـر بـگـيـرد و پـس از ايـن كه تشخيص داد آن سخن گفتنى است و حق است ، بگويد وگـرنـه لب فـرو بـسـتـه و سـخن نگويد كه بسا يك سخن نسنجيده نابجا گفته شود و فسادى برپا كند و خونى بريزد، اختلافى درست كند، زندگى اى را متلاشى سازد و... .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
كفى بالمرء من الكذب ان يحدث بكل ما يسمع (473) .
در دروغ گـويـى انـسـان هـمـيـن بـس كـه هـرچـه بـشـنـود بـراى ديـگـران نقل نمايد.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
من عقل الرجل ان لا يتكلم بجميع ما احاط به علمه (474) .
از درايت و عقل مرد اين است كه هرچه مى داند نگويد(475) .
هرچه نمى دانى مگوى ، بلكه تمام آنچه را كه مى دانى هم مگو(476) .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
سـخـنـى گـرانقدر را از من بشنويد كه برايتان سودمند است : سخنى مگوييد كه به شما مـربـوط نـيـسـت و از سـخـن هـاى بـجـا نيز خوددارى كنيد كه بسا شخصى سخن بى جايى بگويد و تيشه بر ريشه خود زند(477) .
102- حرمت شكنى نكردن
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه (478) .
مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند.
هـركـس براى خود شخصيتى و حرمتى قائل است و دوست دارد ديگران حرمت او را حفظ كنند و بـديـهـى اسـت كه از حرمت شكن بدش مى آيد و از كسانى كه او را احترام نمايند خشنود مى شود.
از دسـتـورهاى موكد اسلام عزيز و امامان معصوم (عليه السلام ) اين است كه حرمت اشخاص را حـفـظ كـنيد و هيچ گاه در مقام حرمت شكنى بر نياييد كه عقيده ها و كينه ها و دشمنى ها را عليه خود تحريك خواهيد نمود. بدزبان بودن و دشنام دادن ، اهانت كردن ، تحقير نمودن ، مـسخره و استهزاء نمودن شخص را نزد ديگران سبك كردن ، آبرويش را ريختن ، او را ملامت كـردن و...هـمـگـى حـرمـت شـكـنـى اسـت و بـسـيـار زيـانـبـار و عـوارض مـنـفـى آن قابل جبران نيست .
حتى پدر و مادر يا استاد نبايد شخصيت كودك را نزد ديگران خرد كند. بسيار شده كه به صورت ناخودآگاه سخنى گفته اند يا حركتى كرده اند و كودكى تحقير شده و نتيجه آن بـعـدهـا بـسـيـار تـلخ بـوده اسـت و كـودك را مـنـحـرف نـمـوده و مشكل ساز شده است .
103- اميدوارى
پيامبر صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
الامل رحمه لامتى و لولا الامل ما ارضعت والده ولدها و لا غرس غارس شجرا(479)
اميد براى امت من رحمت است كه اگر نبود، هيچ مادرى فرزند را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى نمى كاشت .
امـيـد و رجـا در زنـدگـى بـه مـنـزله روح اسـت در جـسـم انـسان با اميد به آينده مى تواند شادابى و نشاط خود را حفظ كند و به زندگى ادامه دهد.
عشق به آينده و زندگى است كه نيرو بخش فكر و جسم انسان است . اگر اميد به آينده از دل آدمـى بـيـرون رود، او هـمـانـند جسمى است بى جان و هيچ حركتى و تلاشى نمى تواند داشـتـه باشد و هيچ قدمى مثبت براى آينده نمى تواند بردارد و به گفته امام على (عليه السلام ):
الامل رفيق مونس (480) .
اميد، مونس و رفيق آدمى است .
اگر در زندگى يك بار و دو بار شكست خوردى و موفق نشدى ، باز هم اميد را از دست مده . تـوكـل و امـيـد بـه پـروردگـار قـادر و تـوانـا تمام بن بست ها را مى تواند باز كند و گرهى نيست كه به دست او باز نشود و از نااميدى و ياس و كنارى نشستن و غصه خوردن و يـا دسـت بـه كـارهـاى نـابـخـردانـه زدن نـه تـنـهـا مـشـكـلى را حـل نـمـى كـنـد، بـلكـه بـر مـشـكـلات مـى افـزايـد، ولى امـيـد بـه آيـنـده تـلاش و توكل مى تواند بسيارى از گره ها را باز كند، پس هرگز در زندگى نااميد مشو.
104- تحمل نكردن
امانم جواد (عليه السلام ) مى فرمايد:
ليس حسن الجوار كف الاذى و لكن ...الصبر على الاذى (481) .
هـمـسايه خوب بودن به اين نيست كه همسايه را آزار ندهى ، بلكه به اين است كه آزارش را تحمل كنى .
سـعـه صـدر و دشـمـنـان و مـخـالفـان و رقـيـبـان را تحمل كردن از سيره و روش انبياء (عليه السلام ) است .
آنـان بـراى موفقيت در رسالت خود از خداوند تقاضاى شرح صدر مى نمودند؛ چنانكه از قـول حـضـرت مـوسـى (عـليـه السـلام ) قرآن نقل مى كند كه عرض كرد: خدايا! به من شرح صدر عطا كن ... . و درباره خاتم الانبياء هم فرمود:
(الم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك (482) .)
بـنـابـر ايـن ، مـردان بـزرگ الهـى و مـومـنـان خـردمـنـد مـوفـقـيـت را در شـرح صـدر و تحمل ديگران دانسته اند.
هـر انـسـانـى اگـر بـا ظـرفـيـت بـاشـد و بـتـوانـد دوسـت و دشـمـن را تـحـمـل كـنـد، بـسـيـارى از منازعات و درگيرى ها خاتمه مى يابد و صلح و صفا و محبت و صـمـيـمـيـت بـر جـوامـع بـشـرى حـكـم فـرمـا مـى شـود. ولى بـرعـكـس ، عـدم تحمل و نظرتنگى و كم ظرفيتى عامل بسيارى از مشكلات و اختلافات شده و مى شود.
تـحـمـل يـك حـرف ، تـحـمـل يـك عـقـيـده ، تـحـمـل يـك رقـيـب ، تـحـمـل هـمـكـار تـازه وارد، تـحـمـل رئيـس جـديـد، تـحـمـل كـارمـنـد جـديـد و بـداخـلاق ، تحمل عروس ، تحمل داماد، تحمل مدر شوهر، تحمل هر مزاحم مى تواند زندگى را شيرين و گلستان كند.
در احاديث آمده كه : بهترين اخلاق دنيا و آخرت به اين است كه خوبى كنى به كسى كه در حق تو بدى كرده و صله كنى به كسى كه حق تو را خورده و عفو كنى از كسى كه به تو ظلم كرده است .
تو از برادر! بكوش كه در زندگى روح گذشت و بزرگوارى را در خود زنده كنى و با ظرفيت و نظر بلند، ديگران را تحمل كنى تا زندگى شيرين شود.
105- مسئوليت پذيرى
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرموده است :
ان لله عبادا خلقهم لحوائج الناس (483) .
كسى كه توان انجام كارى را دارد، نبايد از انجام آن طفره رود و خود را كنار بكشد. انسان متعهد نمى تواند به كارى كه زمين مانده بى تفاوت باشد و اگر به وجودش نياز بود، بايد به ميدان آيد. مسئوليت پذيرى از صفات پسنديده انسان خردمند است .
انـسانى كه به پيشرفت و تعالى خود و كشور و ملت خود علاقه مند است ، از هر تلاشى دريغ نمى كند.
در احـاديث اسلامى تاكيد شده كه اگر مسلمان كارى از عهده اش برمى آيد، بايد انجام دهد و نـبايد آن را به ديگرى حواله دهد و از انجامش شانه خاى كند؛ چنان كه اگر كاى به او پـيـشـنـهـاد شـد و از انـجام آن ناتوان بود و شرايط را نداشت و كسى كه آن كار را بهتر انـجـام دهـد وجـود داشـت ، نـبـايـد آن كـار را قبول كند. در حقيقت انسان متعهد و فهميده تابع تـكليف و انجام وظيفه است ، هر جا تكليف انجام كارى باشد آن را مى پذيرد و بى تفاوت و بى مسئوليت نخواهد بود.
اسـتـعـمـارگـران و دشـمـنـان انـسـانـيـت بـراى ايـجـاد زمـيـنـه سـلطـه گـرى و چپاول يك كشور، نخستين كارى كه انجام مى دهند سست كردن و بى تفاوت كردن و بى اراده كـردن مـلت آن كـشـور اسـت ؛ زيـرا سـلطـه بـر مـلت زنـده و بـا اراده مشكل است . بنابر اين ، نشر فساد و اعتياد نيز با همين هدف است .
از ايـن رو، روح تـلاش و احـسـاس مـسـئوليـت در يـك مـلت مـى تـوانـد آزادى ، استقلال و عزت و سرافرازى وى را تضمين نمايد.
على (عليه السلام ) فرمود:
كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا(484) .
يار مظلوم و دشمن ستمگر باشيد.
و ايـن يعنى همان احساس مسئوليت در برابر جامعه و حقوق مردم و احساس وظيفه در برابر متجاوزان به حقوق انسانيت .
قرآن با لحنى معترضانه مى فرمايد:
و مـا لكـم لا تـقـاتـلون فـى سـبـيـل الله المـسـتـضـعـفـيـن مـن الرجال (485)
چرا در برابر ظلمى كه به مردم و كودكان شده قيام و مبارزه نمى كنيد...؟
البـتـه نـمـونه هاى بسيارى در فرهنگ قرآن و سنت اسلامى يافت مى شود كه مسلمانان را بـه احـسـاس مسئوليت و تعهد در برابر خدا، خود، خانواده و اجتماع دعوت مى كند و تاكيد بـر دفـاع از حقوق مظلومان ، سالخوردگان ، كودكان ، زنان ، ايتام ، فقرا، درماندگان ، دارد و از راحت طلبى ، تن پرورى ، بى تعهدى و بى مسئوليتى مذمت نموده است .
رسول خدا صلى الله عليه و اله افراد بى تفاوت را مسلمان مى داند و مى فرمايد:
من اصبح و لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم (486) .
كسى كه صبح كند و در فكر امور مسلمين نباشد، مسلمان نيست .
106- انصاف داشتن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الائتلاف (487) .
اگر در جامعه و خانواده و هر جاى زندگى انصاف حاكم شود، اختلاف برطرف مى شود و به جاى آن الفت و وحدت پديد مى آيد.
انصاف در زندگى اثرات مثبت بسيارى دارد و محبت و همدلى مى آورد و كينه و دشمنى ها را برطرف ، خدا را خشنود و اطرافيان را راضى مى سازد.
انصاف يعنى طرف حق را گرفتن ، قبول كردن منطق حق و حق را به ذى حق دادن اگرچه به زيان خود انسان باشد.
اگـر آدمـى بـا كـسى نزاع مى كند، و خود مقصر است ، اعتراف به تقصير كند و از طرفش عـذر خواهى نمايد، اگر حق كسى را خورده ، اعتراف كند و حق را برگرداند، اگر قضاوت بى جايى كرده ، جبران نمايد و معذرت خواهى كند و اگر همسرش حق مى گويد، بپذيرد.
اگر فرد كوچكترى موضوع را مطرح كرده و ايراد مى گيرد و ايراد وارد است ، نگويد او كـوچـكـتـر اسـت و بـراى مـن زشـت اسـت كـه سـخـن او را قبول كنم ، بلكه راحت بپذيرد و به اشتباه خود اعتراف نمايد.
ريـشـه اخـتـلافـات و جنگ ها و نزاع هاى اجتماعى بى انصافى است و ريشه وحدت و رفع اختلافات همان انصاف و حق را پذيرفتن است .
107- خرافه پرستى بر خلاف عقل زندگى
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
الطيره شرك (488) .
فال بد زدن ، شرك است .
اعـتـقـاد بـه خـرافـات هـمـيـشـه بـلاى جـان انـسـان هـاى بـى خـرد و بـى فـرهـنـگ اسـت . عامل اصلى آن جهل است و هرچه آدمى جهلش بيشتر اعتقادش به خرافات بيشتر است . البته منظور از جهل ، بى سوادى نيست ، بلكه فهم و درك و فرهنگ صحيح است كه بسا سوادى كه بيشتر به خرافات دامن مى زند.
كـم نـيـسـتـنـد كـسـانـى كـه بـه فـال بـد و خـوب عـقيده دارند يا به سرنوشت معتقدند يا دنبال سحر و جادو و دعا نويسى و فال نخودى و...مى روند.
چـه در مـيـان مـردان و چـه در مـيـان زنـان و چـه بـاسـوادان و چـه بـى سـودان . اعـتـقاد به مسائل خرافى كه گاهى آن را به دين و اسلام هم نسبت مى دهند، موجب عقب افتادگى و سلب مـسـئوليـت و انـجـمـاد فكرى مى شود. اسلام با خرافات مخالف است و خرافه پرستى را كارى زشت و ضد فرهنگ مى شمارد.
نـقـل اسـت كـه يكى از منجمان به على (عليه السلام ) عرض كرد: اين سفر نحس است و سـتـاره ، سـتـاره پـر خـيـرى نـيـسـت . از ايـن سفر صرف نظر كن . حضرت سخنش را نـپـذيـرفـت و فـرمـود: مـگـر جـهـان هـسـتـى تـابـع نـظـر يـك نـادان مثل تو حركت مى كند؟! و بر خلاف نظر او به سفر خود ادامه داد(489) .
در احـاديـث از طيره يا همان فال بد زدن مذمت شده و از ستاره بينى و اينكه ستاره فلانى نحس است يا سعد، و نيز از تفال به صداى پرنده يا حتى عطسه كردن به شدت نـهـى شـده و همه آن ها را مصداق خرافات دانسته و فرموده اند: اگر دلت نسبت به چيزى بد شد، صدقه بده و اعتنا نكن يا در حديث ديگر آمده است :
اذا تطيرت فامض (490) .
يـعـنـى اگـر نـاخـودآگـاه بـه چـيـزى بـرخـوردى و فال بد زدى و دلت بد شد، اعتنا مكن و راه كار خود را ادامه ده .
از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل است كه فرمود:
ليس منا من تطير(491) .
از ما نيست كسى كه اهل فال بد زدن باشد.
يا در حديث ديگر فرمود:
كـسـى كـه بـه فـال و خـرافـات عـقـيـده دارد، شـرك به خدا آورده است بنابر اين ، انواع خرافات چه تاريخى ، چه عقيدتى و چه فرهنگى از نظر اسلام مردود است .
108- دورى از تعصب
پيامبر خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
ليس منا من دعا الى عصبيه (492) .
از ما نيست كسى كه ديگران را به تعصب فرا بخواند.
تـعـصب خشك و حساسيت غير منطقى روى فرد يا گروهى يا موضوعى و جريان خاصى كر خـردمـنـدانـه اى نـيـسـت ، جـز اين كه موجب تنش و اختلافات ، جدايى ، كشمكش ، از دست دادن ايمان و شقاوت ابدى مى شود.
پس مواظب باش هيچ گاه روى چيزى و موضوعى يا فردى تعصب نابجا و جاهلانه نداشته باشى ، حتى تعصب روى وطن ، شهر، قبيله ، طايفه و غيره . فقط حق براى تو مهم باشد و روى آن مـحـكـم بـاشـد؛ زيـرا تـعـصـب در احـكـام الهـى و حـفـظ و حـراسـت از ديـن از كـمـال ايمان است كه از آن به غيرت دينى تعبير مى شود، ولى حساسيت هاى نابجا محكوم است ، چون منجر به دفاع ناحق از آن ها مى شود و لغزيدن در بى عدالتى .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
مـن كـان فـى قـلبـه حـبـه من خردل من عصبيه بعثه الله يوم القيامه مع اعراب الجاهليه (493)
هركه به اندازه دانه خردلى در دلش تعصب باشد، خداوند در قيامت او را با اعراب جاهلى محشور مى نمايد.
من تعصب او تعصب له فقد خلع الايمان من عنقه (494) .
هركه تعصب ورزد يا برايش تعصب ورزند، بند ايمان از گردنش برداشته است .
در حديث ديگر امام صادق (عليه السلام ) فرموده است :
من تعصب عصبه الله بعصابه من نار(495) .
هركه تعصب دارد، خداوند دستمالى از آتش به پيشانى او خواهد بست .
109- پرهيز از زخم زبان زدن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ضرب اللسان اشد من ضرب السنان (496) .
زخم زبان از زخم نيزه بدتر است .
ضـرب المـثـل معروفى است كه مى گويد: زخم شمشير خوب مى شود، ولى زخم زبان خـوب نـمـى شود. البته اين ضرب المثل يك واقعيت است و احاديث اخلاقى اسلامى نيز آن را تاكيد مى كند و به شدت زخم زبان زدن و شماتت را نكوهيده است .
زخـم زبـان گـونـه اى مـردم آزارى اسـت ؛ يـعـنـى سـخـنـى بـر زبـان آوريـم كـه شـخص مقابل را برنجاند.
على (عليه السلام ) فرمود:
طعن اللسان امض من طعن السنان (497) .
زخم زبان از زخم نيزه عميق تر است .
بنابر اين ، مبادا به خود اجازه دهى كه كسى را شماتت كنى و يا قلب او را با نيش زبان خود به درد آورى .
ايـن كـه فردى اشك عروس خود را با نيش زبان درآورد يا عروس ، اشك مادر شوهر خود را درآورد و بـا نـيـش زبـان هريك ديگرى را برنجاند، هنر نيست ، هنر مرهم بر زخم گذاشتن اسـت ؛ هنر، تحمل يكديگر و سكوت است . اين گونه كرها عقوبتش در همين دنيا دامن آدمى را مـى گـيـرد و كسى بر آدم مسلط خواهد شد كه همين بلا را بر سرش درآورد؛ زيرا دنيا دار مكافات است و از مكافات عمل غافل مشو.
110- پرهيز از سرزنش ديگران
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
من انب مومنا انبه الله فى الدنيا و الاخره (498) .
كسى كه مومنى را سرزنش كند، به سرزنش خدا در دنيا و آخرت گرفتار مى شود.
از مـسـائل اخـلاقـى كـه مـقـتـضـاى عـقـل و خـرد اسـت ، ايـن اسـت كـه نـبـايـد كـسـى را بـه دليل كار بدى كه انجام داده ملامت و سرزنش نمود؛ زيرا ملامت كردن به خصوص اگر بيش تر از حد متعارف باشد، خود زمينه تجرى به گناه را بيش تر فراهم مى كند.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
لا تعيرن بخطيعه و ابك على خطيعتك (499) .
احدى را به دليل خطايى كه كرده است ، سرزنش نكن و بر خطاهاى خود گريه كن .
از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل شده است كه فرمود:
من عير مومنا بذنب لم يمت حتى يركبه (500) .
كسى كه مومنى را براى چيزى سرزنش كند، نميرد مگر خود همان كار را مرتكب شود.
و در حديث ديگر پيامبر صلى الله عليه و اله فرمود:
اگر كنيز شما مرتكب فحشايى شد، او را حد بزنيد، ولى ملامتش نكنيد(501) .
در حديث ديگر رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
لا تظهر الشماتته لاخيك فيرحمه الله و يبتليك (502) .
بر برادر دينى خود كه گرفتار شده شماتت مكن كه خدا به او ترحم خواهد كرد و تو را گرفتار.
پـس عـزيـزم ! هـيچ گاه در زندگى از گرفتارى كسى شادمان مشو و او را براى اشتباهش مـلامـت و سـرزنـش مـكـن بـه خـصـوص ‍ در مورد فرزندان كه اگر مرتكب اشتباه شدند، اين اصل اخلاقى بايد بيشتر رعايت شود.
111- پرهيز از افراط و تفريط
امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) مى فرمايد:
خير الامور اوسطها.
بهترين كارها، ميانه آن ها است .
ميانه روى در هر كارى حتى در عبادت مطلوب حتى در عبادت مطلوب و خردمندانه است و زياده روى و كوتاهى نيز در هر كارى زيان آور و اين همان افراط و تفريط است .
اعـتـدال در خـوردن ، آشـاميدن ، لباس پوشيدن ، خرج كردن ، خواب رفتن ، عبادت كردن ، انـقـلابـى بـودن ، تفريح كردن ، بازى كردن ، درس خواندن ، تلوزيون تماشا كردن ، كـتـاب خواندن ، در اجتماع بودن ، محبت كردن ، و هر آنچه آدمى با آن در شبانه روز سر و كـار دارد، عـاقـلانـه و مـوجـب پـيـشـرفـت و مـوفـقـيـت اسـت ، ولى هـر چـيـزى كـه از حـد اعتدال خارج شد، به نتيجه مطلوب نمى رسد.
خوب است انسان بكوشد كه در زندگى معتدل باشد و در همه تصميم گيرى ها و كارها از حـد مـيـانـه خـارج نـشود، اسلام دستورهاى اكيدى در اين باره دارد تا جايى كه روايتى مى فرمايد:
خير الامور اوسطها.
بهترين كارها، ميانه آن ها است .
پـيامبر صلى الله عليه و اله به فردى كه زندگى خانوادگى را رها كرده و به عبادت پرداخته بود، فرمود: خداوند نياز به اين عبادت تو و لباس پشيمن ندارد، من كه پيغمبر تـو هـسـتـم هـم مـى خـورم و هـم مـى آشـامـم و هـم ره زن و فرزند مى رسم و هم به عبادت و بندگى خداوند.
قـرآن دربـاره انـفـاق مـى فـرمـايد: نه بخيل و نظرتنگ باش ، نه آن قدر سخاوتمند كه هرچه دارى انفاق كنى و خود محتاج گردى ، بلكه ميان اين دو را انتخاب كن .
و لا تـعـجـل يـدك مـغـلوله الى عـنـقـك و لا تـبـسـطـهـا كل البسط فتقعد ملوما محذورا(503)
در مـقـام خـرج و انـفـاق ، اسـراف كـارى ، ولخـرجـى و يـا خساست و نظر تنگى كه مصداق افراط و تفريط است نكوهش ‍ شده ، ولى حد ميانه مورد توجه قرار گرفته است .
112- سخت نگرفتن زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
المومن خفيف المومنه (504) .
مومن سبكبار و كم هزينه است .
بـرخى مردم در اثر نوعى وسواس ، زندگى خود را دچار مشكلات مى كنند و يا مشكلات را در نـظر خود بزرگ جلوه مى دهند و براى يك مساله بسيار كوچك و بى اهميت وقت و نيرو و فـرصـت هـاى خـود را صـرف مـى كـنـنـد و هـنـوز از دسـت آن خـلاص نـشـده ، دچـار مـشـكـل ديگر مى شوند، حساسيت زياد بر چيزى نشان مى دهند و يك كلمه را مدت ها در مغز و ذهـن خود نگه مى دارند و روى آن فكر مى كنند و اعصاب خود و اطرافيان را ناراحت مى كنند يـا مـمـكـن اسـت كـار اشـتـبـاهـى كـه رخ داده مـدت هـا فـكـر و ذهـن و وقـت آن هـا را بـه خـود مـشغول سازد. اين گونه افراد از كارهاى اساسى باز مى مانند. كسى كه مى خواهد سالم زنـدگـى كـنـد، بـايـد نـسـبت به برخى از امور بى اهميت و بى توجه باشد و نسبت به بـسـيارى از از مشكلات كوچك بى اعتنا باشد و در يك كلمه زندگى را سخت نگيرد، عبادت كـردن راسـخـت نـگـيـرد، در مسافرت رفتن ، مهمانى رفتن ، زن گرفتن ، شوهر كردن و... سخت گير نباشد.
مـمـكـن اسـت يك خانم براى مهمان دارى سخت گير و بهانه گير باشد، چنين كسى ممكن است بـراى يـك يا دو نفر مهمان كه بنا است به خانه آن ها بيايند، خود را به سختى اندازند؛ مـثـلا سـفـره بـايـد چـنـيـن بـاشـد، سـالاد چـنـانـى باشد و آن قدر سخت بگيرد كه همسر و فـرزنـدان خـود را خـسته كند كه از مهمان بيزار شوند، ولى ممكن است ، زن خانه ، آن قدر مـوضـوع را سـاده و آسـان بگيرى كه هم خود و هم ميهمان و اهم اطرافيان لذت ببرند و در عين احترام به ميهمان خود و ديگران را به زحمت نيندازد. غذاى متعارف ، سفره متعارف و همه چيز بدون سخت گيرى و وسواس و دلهره پيش ‍ برود.
تـقـيـد زيـاد بـه چـيـزى و بـزرگ كـردن آن و سـخـت گـرفـتـن كـارهـا، عـامـل خـسـتـگـى ، فـرسـودگى و نااميدى و از كار افتادگى خواهد شد. انسان بايد در عين مـسـئوليـت پـذيـرى و تـوجـه بـه امـور زنـدگـى ، آن را سـاده بـگـيـرد. اگـر هـمـيـن اصل در مسئله ازدواج ، خواستگارى ، مهريه و رسوم ديگر رعايت مى شد، اين همه مشكلات و سـخـتى ها سر راه جوانان نبود و ازدواج و زندگى بسيار آسان مى شد، ولى افسوس كه هـمين سخت گيرى ها مانع بزرگى بر سر راه جوانان شد و از سر و سامان گرفتن آنان جـلوگـيـرى مـى كـنـد و بـه دنبال آن گرفتارى ها ناگفتنى بسيار كه بر كسى پوشيده نيست .
113- سختگيرى بر خانواده
امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد:
ينبغى للرجل ان يوسع على عياله (505) .
سزاوار است انسان بر خانواده اش فراخى و توسعه دهد تا مرگ او را آرزو نكنند.
خـانـواده هـر كـس ، چـشـم اميدشان به او است ؛ پدر در عين اين كه پدر و مدير. همسر است ، بـايـد دوسـت و دلسـوز بـراى خـانـواده بـاشـد و اگر ثروتى دارد، از آن ها است و اگر زحـمـتـى مـى كـشـد، بـراى راحـتـى آنـان اسـت . پـس بـايـد در خـانـواده بـه گـونـه اى عمل كند كه زندگى در آسايش و خانواده در رفاه و آرامش باشند.
هـر گـونـه خـشـونـت و تـند خويى و يا بى توجهى به خواست خانواده يا سخت گيرى و حـكـومـت مـطـلقـه داشـتـن ، مـمـكـن اسـت زنـدگـى را تـلخ و مـحـبـت او را از دل خانواده بيرون ببرد.
سـخـت گـيـرى هاى بى مورد و بهانه گيرى هاى نابجا و در تنگنا قرار دادن خانواده به صـلاح نـيـسـت . سـخـتـگـيـرى در هـزيـنـه زنـدگـى و پول ندادن و در فشار اقتصادى قرار دادن خانواده به صلاح نيست يا سختگيرى در رفت و آمد ممكن است پيامدهاى تلخى در پى داشته باشد.
مـرد و پـدر خـانـواده بـايـد در عـيـن نـظـارت و نصيحت به و مراقبت و جديت در تربيت ، از سختگيرى هاى بى مورد دورى جويد.
امام على (عليه السلام ) در سفارش به امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد: از غيرت بى مـورد و حـسـاسـيـت نـابـجـا بـه زن پـرهـيـز كـه مـمـكـن اسـت فـرد بـى گـنـاه را بـه خطا بـكـشـانـد(506) . هـمـچـنـيـن در روايات ديگر آمده كه خداوند خرجى را به اندازه هزينه زنـدگـى مـى فـرسـتـد. پـس اگـر سـخت گرفتى خداوند هم سخت خواهد گرفت و نيز در احـاديـث ديـگـر آمـده كه مومن بايد در زندگى تابع خداوند باشد، هرگاه روزى او وسعت داشـت ، او نـيـز بـر خـانـواده نـيـز تـوسـعـه دهد و آن ها را در تنگناى خرج زندگى قرار ندهد(507) .
نـكـتـه اى كـه نـبـايـد از بـرد رسـيـدگى به امور فرزندان است ، كودكان و نوجوانان و جـوانـان بـه تناسب سن نياز به پول دارد كه در مدرسه و در ميان همكلاسى هاى خود سر بـه زيـر و نيازمند جلوه نكنند و شخصيت آنان خرد نشود. توجه به اين مسئله مى تواند از بـسـيـارى ناهنجارى ها جلوگيرى كند و كودك را از گرفتار شدن به عادت بد دزدى حفظ نمايد. و از آن سوء استفاده شيادان جلوگيرى كند، هرچند در اين كار نيز بايد از افراط و تفريط پرهيز كرد و به گونه اى نباشد كه در اثر زياده روى دچار انحراف شود.
114- قدر شناسى
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
المعروف بقدر المعرفه (508) .
خوبى كردن بسته به اندازه معرفت است .
قـدر شـنـاسـى خـود يـك فـضـيلت است . افراد قدر شناس از محبوبيت برخوردارند و موجب تقويت روح خير خواهى و تعاون و انجام امور خير مى شوند.
فرزندى كه قدر شناس زحمات والدين باشد، عروسى كه قدر شناس زحمات مادر شوهر باشد و مادرى كه قدر شناس ‍ خوبى هاى عروس و فرزند خود باشد، راحت تر مى تواند زندگى كند.
انـسان هرگز نبايد زحمات و تلاش ها و محبت هاى ديگران را به خود ناديده بگيرد؛ زيرا همين كار موجب سلب محبت آن ها مى شود و خود را از بركات ديگران محروم مى سازد.
بديهى است كه پدر يا مادر وقتى ديدند فرزند آن ها حق شناس است و قدر زحمات شبانه روزى آن هـا را مى داند، حاضرند جان خود را فداى او كنند، بر خلاف فرزندى كه هميشه طـلبـكارانه با والدين خود برخورد كند يا دانش آموز قدر شناس بيشتر مى تواند از محبت ها و مساعدت هاى آموزگار خود بهره بگيرد تا دانش آموزى كه هيچ توجهى ندارد.
در احـاديـث اسـلامـى نيز به آيين اصل توجه شده و موارد بسيارى يافت مى شود كه ائمه (عـليـهـم السـلام ) بـر فـرهـنـگ تـشـكر و قدر شناسى توجه نموده اند كه يك نمونه آن داستان امام حسين (عليه السلام ) و فردى است كه از حضرت كمك خواست .
عـقل و خرد حكم مى كند كه انسان براى جلب حمايت ها و محبت هاى ديگران ، مانند پدر، مادر، اسـتـاد، و بـلكـه خـداونـد مـتعال بايد قدر شناس بود، از خوبى ها و زحمات و عنايت آنان تقدير نمايد.
آيـه شـريـفـه (و امـا بـنـعـمـه ربـك فـهـدث (509) ) نـيـز مـمـكـن اسـت اشـاره بـه هـمين اصل عقلانى باشد كه بايد نعمت هاى خداوند را به زبان آورد و تقدير نمود.
115- ثابت قدم بودن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اعملوا ان الله تبارك و تعالى يبغض من عباده المتلون (510) .
بدانيد كه خداوند متعال از ميان بندگانش مبغوض مى دارد كشانى را كه هر روز به رنگى درمى آيند.
ثـبـات فكرى و ثبات قدم و عقيده از مزاياى انسان خردمند است ، افراد مذبذب و حالى به حالى كه هر روز عقيده اى و هر لحظه تفكر خاصى دارند، ره به جايى نمى برند.
وقـتـى بـه حـق رسـيـدى و آن را يافتى ، بر آن ثابت قدم باش و حق را به هيچ قيمتى از دسـت مـده . آدم هـاى بـه اصـطـلاح نـان بـه نـرخ روز خـور و مـتـلون كـه بـه دنـبـال مـنـافع خويشند و باد منافع از هر سو وزيد به همان سو مى روند، نه در پيشگاه خدا ارزشى دارد و نه در پيشگاه ملت .
بـسيار بوده اند كسانى كه صدر اسلام تا كنون رنگ عوض كرده و ضربه ها به اسلام و مـسـلمـيـن زده اند. در انقلاب اسلامى ما شاهد رنگ عوض كردن بسيارى كسان بوده ايم كه تـا ديـدنـد در سـيـاسـت چـرخـشـى رخ خـواهـد داد، زود خـود را چـرخاندند و با چرخش دوران چرخيدند و با سياست روز همگام شدند كه مبادا مقام و منافع خويش را از دست بدهند.
عـزيـزم ! دنـيـا و مـقام هاى آن ارزش اين را ندارد كه آدمى اخلاق ، ارزش ها و حق را فداى آن كند و دنبال هر صدا باشد. شرف و مردانگى ، ثبات قدم و ثبات فكر و قلم مى طلبد.
بكوش در زندگى همچون عمار ياسر و مالك اشتر باشى نه همچون طلحه و زبير.
پيامبر صلى الله عليه و اله به عمار فرمود:
يا عمار! سلك الناس كلهم و اديا و سلك على واديا فسالك وادى على على بن ابيطالب و خل الناس (511)
عـمـار! عـلى هـمه مردم به يك سو رفتند و على (عليه السلام ) به سوى ديگر، تو همراه على برو و همه را رها كن .
116- فراموش نكردن مرگ
رسول خدا صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
اكثروا ذكر هادم اللذات (512) .
نابود كننده لذت ها (مرگ ) را بسيار ياد كنيد.
مـشـكـلات زندگى ممكن است آدمى را از پاى درآورد و يا گاه ممكن است غفلت و غرق شدن در امور دنيوى و شهوانى ، انسان را به سقوط بكشاند.
انسان اگر توجه داشته باشد كه روزى خواهد مرد و همه چيز را پشت سر خواهد گذاشت و از هـمـه چـيـز جـدا خواهد شد، شايد به خود آيد و مشكلات دنيا برايش آسان شود و از دست زدن بـه بـسـيـارى از كارهاى ناشايسته و غرق شدن در لجنزار دنيا دست بردارد و براى گفتار و كردار خود حساب و كتابى قائل شود.
در احـاديـث اسـلامـى ، بـسـيـار تاكيد شده كه به ياد مرگ باشيد و از مردن و حساب قيامت غافل مشويد.
خـوب اسـت انـسـان هـمـيشه هم خود را پند دهد و هم از پند ديگران بهره مند شود. حضور در مـسـاجـد، و قـبـرسـتـان هـا و زيـارت اهـل قـبـور و حـتـى گـاه فـكـر و تـامـل مـى تواند انسان را از خواب بيدار كند. سفارش اسلام به تشييع جنازه و حضور در مجالس اموات شايد يكى از فوايدش همين تذكر و بيدار شدن از خواب غفلت باشد.
على (عليه السلام ) فرمود:
من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير(513) .
كسى كه به ياد مرگ باشد، به اندكى از دنيا راضى مى شود.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ذكر الموت يميت الشهوات (514) .
ياد مرگ شهوات را مى ميراند.
117- هوشيارى در برابر شيطنت واسطه ها
قرآن مى فرمايد:
(يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا(515) ).
اى اهل ايمان ! اگر آدم فاسقى خبرى براى شما آورد، درباره آن تحقيق و بررسى كنيد.
بـسـيـارى از گـرفـتـارى ها، حوادث ، كدورت ها، نزاع ها و غيبت ها و تهمت ها در اثر فتنه گـرى افـرادى اسـت كـه واسـطه بين اين و آن مى شوند و سخنى را از كسى به كسى مى رسـانـنـد و يـا مـوضـوع درونـى را از جـايـى و از فـردى بـه ديـگـرى منتقل مى كنند.
عـاقـل بـايـد بـا ايـن گـونـه افـراد مـبـارزه كـنـد و مـيـدان عمل به آنان ندهد و به حرف و خبر آنان اعتنا نكند و از همان گام نخست راه را بر آن ها سد كند.
قـرآن كـريـم هـشـدار مى دهد كه سخن واسطه هاى فاسد و بى بند و بار، بدون تحقيق و بررسى مورد پذيرش قرار نگيرد.
چـونـان مـوضـوع واسـطـه مهم است و بايد در آن دقت شود كه على (عليه السلام ) سخنان واسـطـه را بـاطـل مـى دانـد و مـى فـرمـايـد: امـا انـه ليـس بـيـن الحـق و البـاطـل الا اربـع اصـابـع (516) يـعـنـى مـيـان حـق و بـاطـل چـهـر انـگـشـت فـاصله است و آن گاه تفسير مى فرمايد كه حق آن چيزى است كه مى بـيـنـى و بـاطـل آن چـيـزى اسـت كه بشنوى و ميان چشم و گوش چهار انگشت فاصله است و مـقـصود از شنيدنى هايى كه باطل است و نبايد به آن ها ترتيب اثر داد، گفتارى است كه افراد درباره مردم مى زنند. بنابر اين اگر فردى به عنوان واسطه چيزى به شما گفت كه : فلانى چنين كرد يا چنان گفت ، باور مكن كه مگر خود شخصا تحقيق كنى و به نتيجه و يقين برسى .
مـراقـب ديـن خـود بـاش كه برخى مردم ارزان دين خود را مى فروشند و به رايگان خود را جهنمى مى كنند!
عصمنا الله من مزله الاقدام .