زندگى موفق رازهاى خوب زيستن

عباس رحيمى

- ۳ -


همان دم كه به گناه مى افتى ، عذر خواهى كن .
نعم الشفيع الاعتذار(212) .
عذر خواهى ، خوب شفيعى است .
اهـل بـيـت (عـليـهم السلام ) در دعاهاى خويش به مردم آموخته اند كه در برابر خداوند عذر خـواهـى كـنـنـد و رحـمـت خـداونـد را بـه جـوش آورنـد؛ چـنـان كـه در دعـاى كميل آمده است :
و قد اتيتك معتذرا نادما.
و با حال پشيمانى به عذر خواهى آمده ام .
بـنـابـر ايـن ، پس از اشتباه و خطا، بهترين راه جبران ، عذر خواهى است . ولى مهمتر از آن عـذر پـذيـرى است ، زيرا به گفته امام على (عليه السلام ) كسى كه عذر خواهى مى كند، همانند اين است كه گناهى مرتكب نشده است .
ما اذنب من اعتدر(213) .
گويى گناه نكرده است كسى كه عذر بخواهد.
شر الناس من لا يقبل العذر و لا يقبل الذنب (214) .
بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد و از گناه نگذرد.
ما اقبح العقوبه مع الاعتذار(215) .
چه زشت است عقوبت كردن پس از عذر خواستن .
عـذر پـذيـرى نـه تـنها از مقام انسان نمى كاهد، بلكه نشان بزرگوارى و بلندى روح و كمال او است .
قبول عذر المجرم من مواجب الكرم و محاسن الشيم (216)
پذيرفتن عذر گنهكار، نشان بزرگوارى و خلق و خوى زيبا است .
من احسن الفضل قبول عذر الجانى (217) .
از نيكوترين فضيلت ها پذيرفتن عذر خطاكار است .
نـكـتـه جـالب ديگرى است كه در اين موضوع نبايد از آن غفلت شود اين كه پذيرفتن عذر گناه كار چوپان مهم است كه حضرت امير (عليه السلام ) فرمود:
سعى كن عذر برادرت را بپذيرى و اگر مجرم عذرى نداشت يا عذرى نياورد، خود براى او عذرى دست و پا كن و تا جايى كه مى توانى ، او را معذور بدارى :
اقبل عذر اخيك و ان لم يجد له عذرا فالتمس له عذرا(218)
آرى ، از آن جـا كـه سـلامت جامعه و وحدت و صميميت ميان افراد جامعه امرى ضرورى و مورد تـاكـيـد اسـلام اسـت ، تـا راه بـراى عـفـو و گذشت و محبت باز است و با عذر خواهى و عذر پـذيـرى مى توان از مجازات و سرزنش دورى نمود و كينه ها و عقده ها را كاهش داد، راه هاى ديگر عاقلانه نيست .
40- استقامت در زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ثمره العقل الاستقامه (219) .
ميوه عقل استوارى است .
زندگى پيچ و خم و فراز و نشيب دارد، تلخى و ناگوارى دارد و شكست و پيروزى . شكى نـيـسـت كـه بـه هر كارى كه دست بزنيد، با مشكلات و موانعى روبه رو خواهيد شد. اگر بـخـواهيد درس بخوانيد و به تحصيلات ادامه دهيد، بى گمان با مشكلاتى روبه رو مى شـويـد كـه مـمـكـن اسـت در شـمـا سـردى و نـاامـيـدى پـديـد آورد. اگـر دنـبـال شـغـلى بـرويـد آن نـيز متناسب با خود داراى مشكلات است ؛ عوارض طبيعى ، سرما، گـرمـا، بـيـمـارى ، بـى خوابى ، خستگى و يا انواع موانع ديگر كه هريك براى دلسرد كردن كافى است .
اگـر انسان در مسير زندگى با اندك مشكلى دلسرد شود و از تصميم خود برگردد، به يقين در هيچ كارى موفق نخواهد شد.
انـسـان مـوفـق آن است كه مصمم و قاطع در برابر حوادث و موانع ايستادگى كند؛ آن قدر مـقـاومـت نـمـايـد و بـايـسـتـد و خـم بـه ابـرو نـيـاورد تـا مـشـكـلات را خـسـتـه كـنـد و مشكل شكن شود.
امـام عـلى (عـليه السلام ) آدم عاقل را كسى مى داند كه در زندگى با استقامت و پر تلاش باشد.
انـسـان مـقـاوم ، هـم ديـن خود را حفظ مى كند، هم در دنياى خود موفق خواهد بود. انبيا (عليهم السـلام ) بـيـشتر از هركس ‍ دچار مشكلات مى شدند، گرفتار آدم هاى لجباز و بدجنس و يك دنـده و احـمـق كـه سـنگ اندازى مى كردند و كارشكنى ها به ويژه پيامبر خاتم صلى الله عـليه و اله ، كه خداوند متعال پيامبر عظيم الشان خود را به استقامت در برابر توطئه ها و كارشكنى ها و مشكلات امر مى كند و مى فرمايد:
(فاستقم كما امرت و من تاب معك (220) ).
استقامت كن آن گونه كه تو و طرفدارانت مامور شده ايد.
(فلذلك نادع و استقم كما امرت ).
به صراط مستقيم دعوت كن و در اين راه همان گونه كه مامور شده اى استقامت كن .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
ان تستقيموا تفلحوا.
اگر استقامت كنيد، رستگار و پيروز مى شويد.
امـام على (عليه السلام ) راه سالم رسيده به مقاصد را تنها در پشتكار و استقامت مى داند؛ چنان كه فرمود:
الاستقامه سلامه (221) .
استقامت ، مايه سلامت است .
لا مسلك اسلم من استقامه (222) .
براى سالم رسيدن به هدف راهى بهتر از استقامت نيست .
خردمند بايد بداند كه سختى هاى زندگى را بايد شكست و بر آن ها فايق آمد و راهى جز اسـتـقـامـت وجـود نـدارد. برخى كسان در اثر بى ارادگى و سستى و نداشتن روح مقاومت در زنـدگـى عـقـب مى افتد و يا هر روز شغلى عوض مى كنند و از اين شاخه به آن شاخه مى پرند، نه هدف درستى را تعقيب مى كنند، نه توان رويارويى مشكلات را دارند. اينان جز شكست راهى ديگر پيش روى نخواهند داشت .
توصيه ما به ويژه به جوانان كه به تازگى وارد مى شوند و هنوز سرد و گرم دنيا را نـچـشيده اند، اين است كه بايد محكم و استوار و با قامتى بلند و روحى قوى و اراده اى مـحكم به خود بقبولانند كه توان هر كار سخت را دارند و مى توانند به هدف هاى بزرگ بـرسـنـد؛ از ايـن رو، پـشتكار و استقامت داشته باشيد و به پيروزى و موفقيت نيز اميدوار بـاشـيـد و از مـشـكـلات نـهـراسـيـد و هـمـيـشـه تـلاش كـنـيـد و مشكل شكن باشيد و نگذاريد كه مشكلات شما را بشكنند.
41- صداقت در زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ثمره العقل الصدق (223) ؛
نتيجه عقل ، صداقت است .
از مشكلات اجتماعى كه جزء ناهنجارى ها به حساب مى آيد، نبود صداقت در بين گروهى از مردم يا خانواده ها است .
صـداقـت و درستى يك فضيلت بزرگ براى انسان است ، ولى افسوس كه بسيارى كسان كه خود را زرنگ و هوشمند هم مى دانند، تقلب و دورويى و دروغگويى و چند چهره بودن را از زرنـگـى و مـزايـاى خـود مـى دانـند و به آن مى بالند، در صورتى كه دورويى و چند چـهـره داشـتـن اساس اعتماد اجتماعى را سست مى نمايد و ديگر كسى به كسى اعتماد نخواهد كرد.
آرامش و امنيت اجتماعى بر پايه اعتماد به يكديگر است . اگر اين اعتماد از ميان برود و بى اعـتـمـادى حـاكـم شود، ناامنى ، اظطراب و دلهره و بيمارى هاى روانى بر مردم حاكم خواهد شد.
اگـر مـردم دخـتـر بـه كـسـى مـى دهند، اگر به خواستگارى فردى مى روند، اگر در مقام خريد و فروش و داد و ستد برمى آيند، همه و همه از روى اعتماد است .
اگـر دروغ حاكم شد، تقلب و كلاه بردارى رايج شد، اختلاس ها و سوء استفاده ها فراوان گـردند، ديگر مردم به چه اعتماد كنند؟! چگونه جرات كنند چيزى بفروشند يا بخرند يا قراردادى را امضا كنند؟!
در ايـن جـا بـحـث دروغ و صـدق را نـمـى خـواهـيـم مطرح كنيم كه بسيار گسترده و خارج از حـوصـله اين نوشتار است ، ولى همين قدر بايد دانست كه زشت ترين خوى انسانى دروغ و خـيـانـت اسـت ؛ چـنـان كـه پـاك تـريـن صـفـت ، كـه نـشـانـه عقل و خرد آدمى است ، صداقت و يكرنگى است .
به اميد روزى كه دروغ و حقه بازى و نيرنگ از جامعه رخت بربندد و جايش را به صداقت و امانت و درستى بدهد. ان شاء الله .
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
للعاقل ان يكون صدوق على حديثه (224) .
سزاور است كه انسان خردمند در سخن گفتن صداقت داشته باشد تا به گفته هايش اعتماد كنند.
42- دورى از بدگويى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل من صان لسانه عن الغيبه (225) .
خردمند كسى است كه زبان خويش را از بدگويى پشت سر ديگران باز دارد.
از عـادات شـوم و زشـت ، كـه در شمار بيمارى هاى اجتماعى درآمده است ، بدگويى مردم از يكديگر است .
هـركـسـى خـود را سـالم و بـى عـيب مى داند و بدگويى از ديگران را نوعى خودپسندى و فـخـر خـود مـى شمارد، در صورتى كه اين كار زشت را قرآن تحت عنوان غيبت در سـوره مـباركه حجرات به شدت نهى فرموده و آن را به منزله خوردن گوشت مرده برادر دينى قلمداد كرده است .
در احاديث امامان معصوم نيز به قدرى از آن نكوهش شده و چونان عذابش سنگين شمرده شده كـه بـدن آدمـى بـه لرزه مـى افـتـد؛ كـار زشـتـى كـه اعمال خوب آدمى را باطل مى سازد و آدمى را مستوجب جهنم و عذاب الهى مى كند. صرف نظر از جـنـبه الهى و گناه بزرگى كه اين عمل نادرست دارد، خود گونه اى ناهنجارى اجتماعى اسـت كه دل ها را با هم بد مى كند و صفا و صميميت و وحدت را مى برد و به جاى آن بذر نـفـاق و دورويـى در دل هـا مـى كـارد كـه بـا مـنـطـق و عقل سازگار نيست .
شـخـص عـاقـل بـهـتـر اسـت زنـدگى خود را به اين كار زشت آلوده نسازد و كارى به كار ديـگـران نـداشـتـه بـاشـد و اگـر لازم شـد فـقط در حد امر به معروف و نهى از منكر به صـورت غير آشكار شخص مورد نظر را نصيحت نمايد، ولى از بازگو كردن عيب او در ملا عـام كـه بـه ريـخـتن آبرويش منجر مى شود، خوددارى كند به ويژه اگر او شخص مومن يا عالم دينى باشد.
43- جايگاه شناسى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل من وضع الاشياء مواضعها(226) .
خردمند كسى است كه هر چيز را در جاى خويش نهد.
از قـديـم گـفـتـه انـد: هـر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد. اين يك حقيقت است ؛ چون جهان ، جـهان نظم است و همه چيز در اصل خلقت - چه در تكوين و چه در تشريع - جايگاهش مشخص اسـت و اگـر بخواهد اين نظام هستى به هم نخورد و به پيش رود، بايد هر چيز در جايگاه خـود قـرار گـيـرد. هـر گـونـه تـخـلف از نـظـام هـسـتـى و هـر گـونـه دخل و تصرف در آن دودش به چشم خود بشر خواهد رفت .
هركس و هرچيز بايد در جاى خود قرار گيرد و پا فراتر ننهد. نكته زيبايى كه امام على (عليه السلام ) بيان مى كند، نشانگر اهميت اين موضوع است كه عالم و خردمند را كسى مى دانـد كـه جايگاه اشيا را بشناسد، و هرچيزى را در جايگاه خود قرار دهد، نه فراتر و نه فروتر.
حـقـوق طـبـيـعى هر فرد در چارچوب قوانين و مقررات مربوط به خود است ، حقوق شرعى ، حـقـوق اجـتـمـاعـى ، حـقـوق زيـسـتـى و مـانـنـد آن ؛ مـثـلا اگـر جـايـگـاه زن و حـجـاب و شـغـل و وظـيـفـه او مشخص است ، مطابق با خلقت و همگون با نظام هستى است و كوچك ترين تغييرى موجب به هم خوردن نظام جهان در تشريع يا تكوين خواهد شد.
در هـر جـريـان و هـر مـوضوعى چه شرعى يا طبيعى و فطرى ، چه در عالم انسان ، چه در عـالم حـيـوانـات و چـه در عـالم جـمـادات ، چه در زمين ، چه در آسمان ها، همه و همه بايد در چـارچـوب نـظـم كـل خـلقـت بـاشـد كـه هـر چـيـز در جـايـگـاه خـود قـرار گـيـرد و عاقل كسى است كه اين نظم را ارج نهد.
سـوراخ شـدن لايـه ازن و بـدبـخـتـى هـاى كـه بـه دنـبـال آن خواهد بود، در اثر يكى از دخالت هاى بشر در جهان خلقت پديد آمده است . گرم شـده كـرده زمـيـن و بـسـيـارى از تـغـيـيـرات جـوى نـيـز مـحـكـوم هـمـيـن اصل است .
بـسـيـارى از فـسـادهـاس اجـتـمـاعـى ، كـه جـامـعه بشرى را تهديد مى كند، نيز مرهون همين اصـل اسـت و تـو حـديـث مـفـصـل بـخـوان از ايـن مـجـمـل . بـه امـام عـلى گـفـتـنـد: شـخـص عاقل را براى ما وصف كنيد.
حضرت فرمود:
كسى كه هرچيز را در جاى خود بگذارد.
گفتند:
نادان و كم خرد كيست ؟
فرمود:
گـفـتـم كـه كـيـسـت . يـعـنـى وقـتـى عـاقـل را شـنـاخـتـى ، جـاهـل ، خـودبـه خـود شناخته شده است و او همان كسى است كه جايگاه اشيا را نشناسد و هر چيز را در جاى خود نگذارد(227) .
و در جاى ديگر فرمود:
العاقل من احسن صنايعه و وضع سعيه فى موضعه (228)
عـاقـل كـسـى اسـت كـه كارهايش را درست و خوب انجام دهد؛ هر كارى را در وقت و جاى مناسب خود.
44- كار هدفدار و ارزشمند
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل من رفض الباطل (229) .
خردمند كسى است كه كلى امور باطل و بى هدف را كنار بگذارد.
انـسـان مـوجـودى است هدفدار؛ زيرا او جزئى از عالم هستى است و جهان هستى هدفدار است . خـدا، كـه جـهـان و انـسان را آفريده است ، هدف مقدسى را در نظر داشته است . هيچ چيز اين عالم بى هدف و لغو و بيهوده نيست .
در جـزء جـزء جـهـان از ريـز و درشـت و خـرد و كـلان هـدف و نـظـم و عـقـل و خـرد بـه چشم مى خورد و انسان ، كه تنها موجود با اراده و انتخاب گر جهان است ، مورد توجه و هدف آفريدگار بوده است .
بـنـابـر ايـن ، خـود انـسـان كـه انـتـخـاب گـر اسـت و از قـدرت عـقـل بـرخـوردار اسـت ، هـرگز نبايد بى هدف زندگى كند و نبايد كارهاى او بى هدف و انگيزه مقدس باشد. مهمترين ويژگى عقل همان انگيزه و هدف است و انتخاب كارهاى با هدف بـهـتـر، مـورد تـوجـه فـرد عـاقـل اسـت . هـرچـه خـرد آدمـى بـالاتـر و عـقـلش كـامـل تـر بـاشـد، بـيـش تـر بـه سـوى امـور مـقـدس و هـدفـدار مـى رود و از امـور باطل و بيهوده و لغو پرهيز مى كند. قرآن مومنين را به دورى از لغو ستايش مى كند و مى فرمايد:
(و الذين هم عن اللغو معرضون (230) ).
آنان كه از امور بيهوده روى مى گردانند.
لهـو و لعـب يـعنى بازى ها و امور سرگرم كننده كه انسان ره به پوچى و بى هدفى مى كشاند، كه نهى شده و مورد نكوهش ‍ قرآن كريم است .
امام على (عليه السلام ) نيز در سخنان خود اين موضوع را مورد توجه قرار داده و فرموده است :
من كثره لهوه قل عقله (231) .
كسى كه به امور بيهوده و بى هدف روى آورد، كم خرد است .
لم يعقل من وله باللعب و استهتر باللهو و الطرب (232)
خردمند نيست كسى كه سرگرم و شيفته بازيچه ها شود و به خوشگذرانى و امور بيهوده روى آورد.
العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه (233) .
عاقل كسى است كه وقت خود را در امور غير سودمند ضايع نسازد.
افضل العقل مجانبه اللهو(234) .
برترين خردمندى ، دورى از امور پوچ و سرگرم كننده است .
بـسـيـارنـد اشـخـاصـى كه در پوچى و بى هويتى غوطه ورند و ارزش و شخصيت و هويت خويش را گم كرده اند و آن را در امورى پوچ ، مانند فرم موى سر، رنگ مو، فرم لباس ، فـرم كـفـش ، خـانـه ، خـوراك و...مى جويند و هرگز به مقصد نمى رسند؛ زيرا امور پوچ مانند سرابى است كه فقط طالبش را تشنه مى گرداند تا جايى كه او را مى كشد بدون اين كه به هدف برسد.
بـنـابر اين ، شرط زندگى خردمندانه ، در انتخاب راه درست و هدف درست و پرهيز از امر بى هدف و سرگرم كننده هاى بيهوده است كه نتيجه اى جز از دست رفتن سرمايه هاى مادى و معنوى و از كف رفتن فرصت ها و سرانجام عقب ماندگى و پشيمانى نخواهد داشت .
دولت هاى استعمارى براى جلوگيرى از پيشرفت ملت ها تلاش مى كنند جوان هاى كشورها را بـه هـمـيـن مـسـائل پوچ و بى مايه سرگرم كنند تا بهتر به هدف هاى استعمارى خود برسند.
مـسـئله مـواد مخدر و توسعه تبليغ فساد و بى بند و بارى در ميان جوانان كشورهاى زير سـلطـه بـراى هـمـيـن هـدف شـيـطانى است . جوانان عزيز ما بيش تر بايد به اهداف شوم دشـمـنـان تـوجـه كـنـنـد و از فـرصـت هـاى خـدادادى بـراى پـيـشـرفـت و تـوسـعـه و كمال مطلوب بهره گيرند.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
ليـس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث خطوه فى معاد امر مرمه لمعاش او لذه فى غير محرم (235)
سـزاوار نـيـست انسان خردمند گام بردارد مگر براى سهه چيز: كارى كه معاد او را اصلاح نـمـايـد يـا بـراى تـامـيـن مـعـاش ‍ زنـدگـى بـاشـد و يـا بـراى تـفـريـح و لذت هـاى حلال .
راسـتـى اگـر جـوامـع بـشـرى بـه خـصـوص كـشـورهاى توسعه نيافته و جوانان ملت ها شرايط خود را درك مى كردند و از سرمايه هاى عظيم خدادادى خوب بهره مى جستند و آن ها را هـدر نـمـى دادنـد و روى پـاى خـود مى ايستادند و به هويت و فرهنگ خود برمى گشتند، امروز به چنين روز سياهى ننشسته بودند و سرور جهان بودند و البته هنوز هم دير نشده است .
45- خويشتندارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل من ملك نفسه اذا رغب و اذا رهب (236) .
خردمند كسى است كه در شادمانى و نگرانى خويشتندار باشد.
از آن جـا كـه آدمـى داراى هـواى نـفـس حـيـوانـى و قواى شهوانى است ، هميشه نوعى تزاد و جـدال در درون خـود احـسـاس ‍ مـى كـنـد. ايـن جـدال مـيـان عقل از يك سو و قواى شهوانى از سوى ديگر است .
گاه آن قوا بر عقل غلبه مى كنند و انسان ناخودآگاه دست به رفتار ناهنجارى مى زند كه سـپـس پـشـيـمـان مـى شـود، در حـالى كـه اگـر عـقـل غـالب شـود و آن حـركـات و اعـمـال نـاشـايـسـتـه را انـجـام نـدهـد، خـود شـادمـان مـى گـردد و خوشحال از اين است كه خوب شد دست به عمل زشتى نزد.
خـويـشـتـنـدارى و بـر خـويـش مـالك و حـاكـم بـودن از صـفات بارز انسان خردمند است كه عقل قوى و نيرومند او توانسته بر قواى حيوانى حاكم شود و اختيار خويش را در كف گيرد.
از اين رو، على (عليه السلام ) فرموده است :
خـردمـنـد كـسـى اسـت كـه بـر نـفـس خـويـش مـالك و حـاكـم بـاشـد، بـه ويـژه در سـه حـال : هـنـگـامـى كـه خـشـمـگـيـن شود و هنگامى كه تمايل به انجام كارى دارد و هنگامى كه تـرسـناك است ، زيرا غضب و خشم عامل بسيارى از خطاها است و شخص ‍ خشمگين به گونه اى جـنـون دچـار اسـت و عـقـل را مـحـكـوم مى گرداند و حركاتى از او سر مى زند كه هرگز عقل سهمى در آن ندارد. همچنين رضايت و خوشنودى ؛ يعنى شدت رضايت از چيزى يا شدت خـوف از كـسـى يـا چـيـزى مـمـكـن اسـت نـفـس را وادار بـه اعمال غير طبيعى كند كه هرگز عقل آن ها را تاييد نمى كند.
انسان خردمند بايد آن چنان ميدان به عقل بدهد و زمينه رشد و كمالش را فراهم كند و چنان مطيع عقل باشد كه در اين گونه موارد عقل او بتواند بر قواى ديگر حاكم باشد.
بـنـابـرايـن ، كـنـتـرل احـسـاسـات و قـواى حـيـوانـى تـوسـط عـقـل و حـاكـم شـدن بـر آن هـا دليـل بـلوغ و رشـد عقل است .
آرى ، خويشتندارى و تسلط بر نفس از كمال خردمندى حكايت مى كند.
46- پرهيز از طمعكارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان العاقل لا ينخدع للطمع (237) .
انسان خردمند فريب طمع نمى خورد.
كـسـانـى كـه تـشـنـه قـدرت و ثـروت هـسـتـنـد، هـمـيـشـه ذليـل و خـوارنـد. عـطـش قـدرت و عـلاقـه شـديـد بـه جـمـع مـال آدمـى را بـه روز سـيـاه مـى نشاند و ريشه آن طمع است . طمع يعنى علاقه شديد به امـوال و داشـتـه هـاى ديـگـران . هـمـيـشـه چـشـمـش بـه مال ديگران است و نقشه مى كشد كه چگونه آن را به دست آورد.
اين بيمارى خطرناك عوارض بدى به دنبال دارد: ذلت ، بردگى ، دين فروشى ، شرف فـروشـى ، ظـلم ، خـيـانـت و سـرانـجـام نـكـبـت و جـهـنـم ابـدى . انـسـان هـاى عـاقل و خردمند هرگز خود را به اين بيمارى گرفتار نمى كنند، امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع (238) .
بـيـش تـر از هـر جـا در زيـر بـرق طـمـع اسـت كـه پـشـت عقل به خاك مى خورد.
آرى ، اگـر برق طمع عقل را گرفت ، آتش آن همه چيز مى سوزاند و چشم را كور و گوش را از شنيدن حقايق كر و آدمى را برده مى سازد.
زنـهـار! گـرفتار طمع نشوى و چشم به مال و ثروت و جان و مقام كسى نيندوزى و خود را حـقـيـر و فرومايه نسازى و به داشته هاى خود قناعت كنى و به زور بازوى خود اميدوار و به لطف پروردگار توكل كنى و منت از حاتم طايى مكشى .
47- حفظ حرمت ديگران
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل لا يستخف باحد(239) .
خردمند كسى را خوار نمى كند.
هـركـس داراى شـخـصيتى است كه دوست دارد حفظ شود. در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم اسـت و شخص ‍ مستحق مجازات تحقير نيست ، اهانت و تحقير واكنشى دارد كه خوشايند نيست . حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آنان درست نيست .
شـوهـر بـايـد حرمت همسر خود را حفظ كند و شخصيت او را به ويژه نزد ديگران خرد نكند؛ چنان كه زن نيز بايد حرمت و شخصيت شوهر را حفظ كند و او را تحقير نكند به ويژه نزد ديگران و فرزندان .
حرمت مومن تا آن جا محترم است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
المومن اعظم حرمه من الكعبه (240) .
حرمت مومن از حرمت كعبه بالاتر است .
بى حرمتى به كعبه حرام است ، ولى تحقير و تخريب چهره مومن گناهش بيشتر است . آرى ، انسان عاقل هرگز به خود اجازه نمى دهد به كسى بى حرمتى كند مگر جايى كه شخص خود حرمت خود را شكسته باشد و حرمتى باقى نگذاشته باشد.
48- حق محورى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ثمره العقل لزوم الحق (241) .
ميوه عقل ، حق مدارى است .
كـسـى را نـمـى يـابـيـم كـه حـق و عـقـل را بـرنـتـابـد و بـاطـل را نـپـسـنـدد، مـگـر كـسـى بـاشـد كـه حـق را بـاطـل بـدانـد و بـاطـل را حـق و در ايـن صـورت او بـيـمـار اسـت و البته كم نيستند كسانى كه تمايلات و هـواهـاى نـفـسـانـى خـويـش را حـق مـطـلق و راه درسـت مـى پـنـدارنـد و حـق و عقل را چون به زيان آنان است ، باطل و نادرست ؛ چنان كه قرآن فرمود:
(و اكثر هم للحق كارهون (242) ).
كـسـى كـه در صـراط مـسـتـقـيـم و بـيـش تـر از آنـان حـق را خوش نمى دارند و داراى خرد و عـقـل آزاد باشد، نمى تواند از راه حق و زيبايى آن بگذرد. در مكتب انسان ساز اسلام و مكتب نـورانـى اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) محوريت حق و حركت در مسير حق و تسليم حق بودن از ويژگى هاى انسان كامل و خردمند است .
حـق مـحـورى و حـمـايـت از حـق و بـا حـق بـودن به قدرى زيبا است كه هرچند به زيان آدمى باشد، نبايد از آن روى گرداند. حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
قل الحق و ان كان مرا(243) .
حق بگو هرچند تلخ باشد.
و در جايى ديگر فرمود:
حـق بـه هـمـان انـدازه كـه قـيـامـت ارزشـمـنـد اسـت ، در دنـيـا ثقيل و ناخوشايند است .
خـداونـد حـق مـطـلق است : (ان الله هو الحق المبين ) و عالم را نيز بر محور حق آفريده است . پـس انـسـان ، كه جزيى از عالم هستى است ، نبايد، خارج از نظام هستى سير كند و به راه باطل درآيد كه زمين خواهد خورد:
من صارع الحق صرعه (244) .
هركه با حق درآويزد حق به زمينش زند.
و الحق اوضح سبيل (245) .
روشن ترين راه ، راه حق است .
اگر كسى بپندارد كه مى تواند حق و باطل هردو را داشته باشد، در اشتباه است :
لا يجتمع الباطل و الحق (246) .
حق با باطل هرگز جمع نشود.
و به هر حال ، هرجا بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفتى ، حق را برگزين .
الحق احق انم يتبع (247) .
حق سزاوارترين چيزى است - بايد در پى اش رفت .
حضرت لقمان به فرزندش فرمود:
تواضع للحق تكن اعقل الناس (248) .
در برابر حق فروتنى كن تا عاقل ترين مردم باشى .
و امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
العاقل من كان ذلولا عند اجابته الحق (249) .
خردمند كسى است كه در برابر حق ، نرم و تسليم باشد.
49- دورى از مواضع تهمت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل لايتحدث بما ينكره العقل و لا يتعرض للتهمه (250)
خردمند سخن غير معقول نمى گويد و خود را در معرض اتهام قرار نمى دهد.
در جـامـعـه افـرادى گـونـاگـون زنـدگى مى كنند و همه گونه طرز تفكر و فرهنگ ، چه درسـت و چـه غـلط، وجـود دارد و هميشه نمى توان به فهم درست افراد اعتماد كرد و تفسير صحيح از كارها را از آن توقع داشت . از اين رو ممكن است افرادى كج فهم باشند كه كار صـحـيـح و پـاسـخ درسـت مـا را بـد تـفـسـيـر كـنـنـد، بـر انـسـان عـاقـل اسـت كـه بـهـانـه بـه دسـت بـدخـواهـان و مـغـرضـان بـيـمـار دل ندهد و تا جايى كه ممكن است آن ها را خلع سلاح كند.
از امـورى كـه سفارش مى شود، پرهيز از موارد تهمت است كه ابزار دست بيمار دلان قرار مـى گـيرد. رفتن به مجالسى كه مورد اتهام است ، كوچه و محله اى كه مورد اتهام است يا دوست شدن و رفتن به خانه كسى كه مورد اتهام است ، كار عاقلانه اى نيست ؛ زيرا باعث مـى شـود كـه مـا نـيز متهم شويم و كج فهمان جامعه بى درنگ ما را به همان افكار و همان رفتار متهم مى كنند.
در حديث آمده است كه از جلسه اى كه مردم به آن بدبين هستند نيز پرهيز كنيد.
در احاديث ديگر نيز بر اين موضوع تاكيد شده و سفارش گشته است كه مومن مواظب باشد و خو را از مراكز بدنام و اتهام دور نگه دارد تا مغرضان او را متهم نسازند و آبرويش را در معرض نابودى قرار ندهند.
گـاه مـمـكـن اسـت كسى با برادر يا خواهر خود به گونه اى در مجامع ظاهر شود كه مورد اتـهـام قـرار گـيـرد بـه هـر حـال ، رعـايـت نـكـات ايـمـنـى در زنـدگـى از لوازم عقل زندگى است .
50- عدالت خواهى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من علامات العقل العمل بسنه العدل (251) .
از نشانه هاى خردمندى ، عمل به سنت عدالت است .
عـدالت در هر جا مطلوب است و هركس بايد در زندگى واجد صفت عدالت باشد تا بتواند حق بگويد، حق بدهد و به كسى ظلم روا ندارد.
صـفـت عـدالت در انـسـان هـا مى تواند از بسيارى از خطاها و نابسامانى ها و ناهنجارى ها، پيشگيرى كند؛ عدالت صفت بارز خداوند است و او دوست دارد بندگانش نيز چنين باشد.
چه زيبا است كه انسان به خود بقبولاند كه عدالت شيرين است و باور كند كه عدالت از صفات خوب بندگان خدا است كه اگر همه عادل باشند، نظام هستى گلستان خواهد شد.
اگـر مـومـنـيـن از راه عـدالت وارد شـونـد، بـى گمان جامعه از رفاه بهتر و صفاى بيشتر برخوردار خواهد شد و تبعيض ناروا، رابطه گرايى ، طايفه گرايى ، پارتى بازى ، رشوه خوارى ، كارشكنى و فساد ادارى از بين خواهد رفت .
غـريـزه العـقـل تـحـدوا عـلى اسـتـعـمـال العدل (252) .
موهبت عقل ، انسان را به سوى عدالت مى برد.
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
فى العدل صلاح البريه (253) .
اصلاح حال مردم به عدالت است .
بـنابر اين ، انسان بايد در زندگى تلاش كند كه از چارچوب عدالت خارج نشود، هرچند سخت و دشوار باشد؛ زيرا مقتضاى عقل و خردمندى است .
51- خوشرفتارى با مردم
امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد:
راس العقل معاشره الناس بالجميل (254)
برخورد نيكو با مردم ، اساس خردمندى است .
انسان ناگزير است كه در جامعه حضور داشته باشد و به ناچار رفت و آمد و داد و ستد و بـرخـورد خـواهـد داشـت ؛ اگـر بخواهد راحت زندگى كند و حدود و حقوق همه را رعايت كند، نـاچـار اسـت بـا همه مردم برخورد خوب داشته باشد و به گفته امام حسن (عليه السلام ) اساس عقل ، خوشرفتارى با مردم است .
در احـاديـث امامان معصوم (عليهم السلام ) انسان مومن موظف است كه با مردم ، اخلاق و رفتار نيكو داشته باشد. رفتار حسنه و خلق نيكو مورد تاكيد اسلام است و هرچه رفتار با مردم نـيـكـوتـر بـاشـد، اسـلام و ايـمـان بـيـش تـر ارزش خـود را مـى يـابـد و عـقـل و خـرد نـيـز حكم مى كند كه از بدرفتارى بپرهيزيم و با رفتار شايسته و برخورد جميل و زيبا در دل ها نفوذ كنيم و محبت ديگران را جلب نماييم .
در حـالات امـامـان (عليهم السلام ) بسيار به اين حقيقت بر مى خوريم كه رفتار امام (عليه السـلام ) بـاعـث مـسـلمـان شـدن و هـدايـت افـراد شـده اسـت و آن هـا بـا عـمـل امـام (عـليـه السـلام ) شـيـفـتـه اسـلام شـده و ايـمـان آورده انـد. از ايـن رو، رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمودند:
شما نمى توانيد با اموالتان مردم را هدايت كنيد، با اعمالتان در آنان نفوذ كنيد.
52- پرهيز از مردم آزارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
كسب العقل كف الاذى (255) .
به دست آوردن عقل يعنى آزار نرساندن .
مردم آزارى امرى زشت و ناپسند است ، ولى برخى كسان ، بيمارى مردم آزارى دارند و هرجا هـسـتـنـد نـمـى تـوانـنـد دسـت از ايـن بـيـمـارى بـردارنـد و بـا زيـان يـا اعـمـال و حـركـات خـود سـعـى مـى كنند ديگرى را برنجانند و گويى از اين كار لذت مى برند.
هـمـسـايـه آزارى يـا آزردن زن و فـرزنـد يـا دوسـت و رفـيـق هـمـكـار كـار افـراد جـاهـل و بى فرهنگ و غير متدين است وگرنه كسى كه اندكى پايبندى به اخلاقيات دينى داشته باشد، يا اندكى خرد و عقل داشته باشد، هرگز دست به چنين كارى نمى زند.
امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد:
كف الاذى من كمال العقل (256) .
از نشانه هاى كمال عقل ، نيازردن ديگران است .
آزردن مومن در حكم آزردن خداوند است و گونه اى جنگ با او است .
على (عليه السلام ) فرمود:
ياذن بحرب منى من اذى عبدى المومن (257) .
كسى كه بنده من را بيازارد، در مقام جنگ با من برآمده است .
بـنـابـر ايـن ، نـه مـورد تـايـيـد ديـن اسـت و نـه مـورد تـايـيـد عقل و خرد، پس هر عاقل متدين بايد از اين موضوع دورى نمايد و سعى كند در زندگى آزار به كس نرساند كه مقام قصاص و كيفر، قيامت بسيار سخت است .
على (عليه السلام ) فرمود:
اگر مرا بر خارهاى بيابان بكشند يا در غل و زنجير قرارم دهند، برايم آسان تر است از ايـن كـه خـدا را مـلاقـات كنم در حالى كه به شخصى از بندگان خدا ستم كرده باشم يا اموال بيت المال را براى خود ذخيره كرده باشم (258) .
53- حسابرسى در امور زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العاقل ان يحصى على نفسه مساويها.
لازم است انسان عاقل كارهاى ناپسند خود را به حساب درآورد.
محاسبه اعمال از سفارش هايى است كه در متون دينى بدان توجه شده است . لازم است مومن بـا خـرد گـهـگـاه اعـمـال خـود را حـسـابـرسى كند و از بد و خوب آن آگاه شود تا بداند پـيـشـرفـت داشـتـه يـا تـنـزل نـمـوده اسـت . از امـام مـوسـى بـن جـعـفـر (عـليـه السـلام ) نقل شده كه فرمود:
ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم (259) .
شيعه ما نيست كسى كه هر روز به حساب اعمال و رفتار خود نرسد.
يـك تـاجـر اگـر از سـود و زيـان خـود بـاخـبـر نـشـود و در كارهايش حسابرسى ممكن است نـاگـهـان چـشـم بـاز كـنـد و خـود را ورشـكـسته ببيند كه از همه چيز ساقط شده است ؛ در صـورتى كه اگر حسابرسى نمايد، خيلى زود مى تواند متوجه وضعيت خود بشود و جلو سقوط حتمى خود را بگيرد.
مـومـن درسـتـكـار نيز بايد در امر زندگى و اعمال شبانه روزى خود حسابرسى كند تا از وضعيت خود آگاه شود كه اگر عقب رفته جبران كند.
موضوع حسابرسى را امام على (عليه السلام ) كارى عاقلانه و خردمندانه مى داند و آن را به اين شكل بيان مى كند:
عـلى العـاقـل ان يـحصى علد نفسه مساويها فى الدين و الراى و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك فى صدره او فى كتاب و يعمل فى ازالتهام
لازم اسـت كـه خـردمـنـد كـارهـاى نـاشـايـسـتـه خـود را در مـسـائل دينى يا اشتباهات فكرى يا خطاهاى اخلاقى و اجتماعى اش ‍ بررسى نمايد و آن ها را در سـيـنه خود يا در نوشته اى بشمارد. آن گاه بكوشد كه اصلاح كند و بدى ها را از خود برطرف نمايد.
رشـد و پـيـشـرفـت در گـرو هـمـيـن حـسـابـرسـى اسـت وگـرنـه فـردى كـه از كـمـال يـا نـقـص خـود نـاآگـاه اسـت ، هـرگـز در مـقـام اصـلاح و تكامل برنمى آيد.
بنابر اين ، سعى كن از خود غافل نشوى و اعمال و رفتار خود را گهگاه حسابرسى كن تا از قافله خوبان و كاروان زندگى عقب نمانى .
54- سپاسگزارى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
للعاقل ان يكون شكورا ليستوجب الزياده (260) .
جا دارد خردمند اهل تشكر و سپاسگزارى باشد تا شايسته نعمت بيش تر باشد.
سـپـاسگزارى از ولى نعمت ، امرى ممدوح و مورد عنايت پيشوايان دينى و عقلاى عالم است و نشانه كمال خرد.
قـرآن كـريم بندگان را به سپاسگزارى در برابر نعمت هاى الهى دعوت كرده است و آن را وسـيـله زيـادى و فـراخـى نـعمت ها دانسته است ؛ چنان كه بى توجهى و ناديده گرفتن نـعـمـت هـا و يا بد مصرف كردن آن ها را وسيله از كف دادن نعمت و دچار شدن به عذاب الهى مى داند.
تـشـكر از ولى نعمت ، امرى فطرى است ؛ حتى در ميان حيوانات نيز ديده شده كه از صاحب خـود قـدر دانـى مـى كـنـنـد و بـه همان زبان بى زبانى محبت و تشكر و قدر دانى خود را ابراز مى دارند.
در احـاديـث امامان معصوم نيز اين موضوع مورد تاكيد قرار گرفته تا جايى كه تشكر از بندگان خداوند، تشكر از وجود مقدس پروردگار به حساب آمده است .
سـپاسگزارى موجب محبوبيت و بهره ورى بيشتر از داشته هاى ديگران مى گردد و در حقيقت امـكـانـات ديـگـران نـيـز مـال آدمـى مـى شـود و امـكـان اسـتـفـاده از آن هـا را مـى يـابـد بـه دليـل هـمـان روحـيه شكرگزارى و اين بهترين عقل و درايت است . بنابر اين ، چه زيبا است كه انسان به جاى روحيه طلبكارى ، داراى روحيه تشكر و سپاسگزارى باشد.
55- شرم و حيا لازمه عقل زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اعقل الناس احياهم (261) .
خردمندترين مردم باحياترين آن ها است .
حـيـا زيـبـاتـريـن پوششى است كه خداوند به بنده اش عطا فرموده است و هر انسانى كه فـطـرت او دسـت نخورده باشد، بى گمتان شرم و حيا را در وجود خود احساس مى كند. حيا ريشه همه زيبايى ها و كمالات و خوبى ها است .
على (عليه السلام ) فرمود:
الحياء خير كله (262) .
حيا خمير مايه همه خوبى ها است .
الحياء مفتاح كل خير(263) .
حيا كليد تمام خوبى ها است .
الحياء تمام الكرم و احسن الشيم (264) .
حيا همانا به منزله همه خوبى ها و رفتارهاى نيك است .
احسن ملابس الدنيا الحياء(265) .
نيكوترين لباس هاى دنيا، لباس حيا است .
حيا صفت مقدسى است كه حافظ دين و نگهبان شخصيت آدمى است و هرگز از دين جدا شدنى نيست .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لا ايمان لمن لا حياء له (266) .
ايمان ندارد آن كه حيا ندارد.
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
الحياء هو الدين كله .
همه خوبى هاى دين در حيا است .
على (عليه السلام ) فرمود:
الحياء يصد عن الفعل القبيح (267) .
حيا آدمى را از كار زشت باز مى دارد.
سبب العفه احياء(268) .
حيا عامل عفت است .
اصـولا جـرم هـا و زشـتـى هـا از بى حياها سر مى زند، ممكن نيست با وجود حيا گناه از آدمى سـربـزنـد، به ويژه گناه آشكارا، ولى وقتى آرام آرام حيا كم رنگ شد و پرده شرم رقيق گـرديد، به همان نسبت جرات جرم و زشتى ها بيش تر مى شود تا جايى كه ديگر حجاب حيا به كلى از بين مى رود و آن گاه آدمى از هيچ گناهى دريغ نخواهد كرد.
الحـيـاء مـن الايـمـان و الايـمـان فـى الجـنـه و البـذاء مـن الجـفـاء و الجـفـاء فـى النـار (269)
حيا جزئى از ايمان است و ايمان در بهشت است ؛ چنان كه بى حيا از پرده درى سرچشمه مى گيرد و پرده درى در آتش ‍ است .
بـنـابـر ايـن ، كـسـى كـه لبـاس حـيـا را از تـن بـه در آورد از عـقـل و ايـمـان بـه دور اسـت و خـردمـنـدى بـا بـى حـيـايـى نـشـايـد. هـرچـه مـرتـبـه كمال و عقل بيش تر باشد، حيا نيز بايد بيش تر جلوه كند.
حيا از خدا، حيا از مردم و حيا از خود كه هر سه در احاديث آمده است .
خـردمـنـد اولا بـايـد زمـينه بى حيايى را از خود و جامعه خود بردارد و ثانيا از خواندن هر گـونـه كـتـاب نـادرسـت ، و ديـدن فـيـلم زشت و هر حركتى كه موجب تضعيف حيا در خود يا ديـگـران شـود پـرهـيـز كـنـد. از امورى كه عفت عمومى را لكه دار مى كند و پرده حيا را در جـامـعـه بـه خـصـوص در مـيـان جـوانـان نـازك مـى سازد و زمينه بى حيايى و پررو شدن نوجوانان را فراهم مى كند، بايد جلوگيرى كنيم .
به بهانه آزادى نبايد هر فيلمى نمايش داده شود يا هر كتابى و رمانى عرضه شود و يا هـر مـقـاله اى تـحرير گردد. بى حيايى جوانان در اثر ترويج مظاهر فساد به نفع هيچ كـس نـيـست . اگر بى حيايى و پرده درى خوشبختى مى آورد، بايد جوامع غربى خوشبخت تـريـن كـسـان بـاشـنـد، در صـورتـى كه خود از اين همه بى حيايى و پرده درى و فساد اخلاقى به ستوه آمده اند.
اى فـرهنگ دوستان ! اى فيلم سازان و هنرمندان ! اى مسئولان ! اندكى به خود آييد و ببينيد كـه بـا ايـن بـى بـنـد و بـارى نـسـل مـعـصـوم و پـاك را بـه كجا مى بريد! خدا از خواب بيدارتان كند!
اى جـوانـان و نـوجوانان ! شما خود به فكر خود باشيد و لباس حيا را از تن در نياوريد كه بدبخت دو جهان خواهيد شد!
حـجـاب را ارج نـهـيـد كـه نـشـانـه حـيـا و هـويـت شـمـا اسـت و مظاهر انسانى را به حيوانى تبديل نكنيد كه خلاف عقل و خرد است .
امام على (عليه السلام ) فرمودند:
و العقل شجره ثمرها السخاء و الحياء(270) .
عقل درخت تنومندى است كه ميوه شيرين آن سخاوتمندى و حيا است .
مـادران بـايـد در لبـاس پـوشيدن فرزندان و نوازش كردن آن ها و قصه گفتن و مهمانى بردن آنها دقت بيش ترى كنند و هوشيارانه عمل كنند و زمينه بى حيايى فرزند را فراهم نسازند.
56- خواسته هاى به حق و درست
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
كفى بالمرء عقلا ان يجمل فى مطالبه (271) .
در خردمندى آدمى همين بس است كه در خواسته هايش قناعت ورزد.
هـركـس در دنيا خواسته هايى دارد كه دوست دارد به آن ها برسد و البته هيچ كس به همه خـواسته هايش نخواهد رسيد، ولى برخى كسان براى به دست آوردن ، راه هاى مختلفى را طـى مـى كـنـنـد و يـا از راه هاى نامشروع و خيانت و جنايت مى خواهند آن ها را به دست آورند، صـرف نـظـر از ايـن كـه خـواسـتـه هـا بـايـد مـشـروع بـاشـد وسـايـل و ابـزار وصـول بـه آن نـيـز بـايـد درسـت و مـشـروع باشد. انسان بايد اولا در خـواسـتـه هـاى خـود بـلند پروازى نكند و چيزهايى ناممكن و رويايى نخواهد كه هم خود را خـسـتـه خـواهـد كـرد و هـم نـاامـيـدى به وى دست خواهد داد و هرگز عاقلانه نيست كه انسان فـرصـت هاى خود را در روياهاى ناممكن هدر دهد و ثانيا در خواسته هايش مرزهاى انسانى و اخلاقى و انسانى را ارج بگذارد.
خـواسـتـه هـاى مـشـروع و حـلال را تـمـنـا نـكـنـد و در عـيـن حال توقع بيجا و طلبكارانه نداشته باشد كه مورد بى مهرى قرار خواهد گرفت ؛ چنان كه امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
قليل المؤ نه .
سبك بار و كم خرج باشد.
زيـرا ايـن بـه خـرد و عـقـل نزديك تر است . توقع زياد و حركت در مسير حرام با خردمندى نمى سازد.
ايـن روزها بحثى را بعضى ها در گفته ها و نوشته ها مطرح مى كنند، بحث مطالبات مردم يـا جـوانـان يـا خـانـم هـا اسـت و بـه گـونـه اى تـفـسـيـر و تـحـليـل مـى كـنـنـد كـه گـويـى هـمـه حـقـوق اجـتـمـاعـى آنـان پايمال شده و برخى ديگر حق آنان را مى خورند و اينان بايد قيام كنند و با چنگ و دندان حقوق خود را پس بگيرند. ترويج اين گونه تفكر خير خواهانه و دوستانه نيست ، بلكه بـراى مقاصد دشمنان ملت است ولى شعار شيرينى است كه البته ملت بيدار و هوشيار ما مـى دانـد كـه مـطـالبـات و حـقوق هر كسى بايد از طريق قانون تامين گردد و به دور از شـعـار و فـتنه و انحراف و ايجاد بدبينى بايد راه قانونى را پيمود و آنچه حق است به دسـت آورد و مـطـالبـات نـاحـق و نـامـشـروع را، كـه در جهت اهداف دشمنان است ، مردود دانست خـردمـنـد بـايـد در مـطـالباتش راه درست و مشروع را بپيمايد و خواسته هايش بايد مطابق شـرع و عـقـل و شـرايـط و امـكـانـات بـاشـد و نـه بيشتر كه حالت بغض و كينه داشته و طلبكارانه باشد.
57- دورى از زياده طلبى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من طلب الزياده وقع فى النقصان (272) .
هركس زياده خواهد، در نقصان افتد.
اصـل ديـگـرى كـه در زمـينه درخواست ها به ويژه درخواست هاى مادى بايد در نظر داشت ، دورى از زياده خواهى است . زياده طلبى و بكند پروازى منجر به سقوط هميشگى مى شود و پيشرفت را از ميان مى برد.
اگـر كـسـى از راه هـاى نـادرسـت وارد شـود و تـن بـه قـاچـاق و اخـتـلاس و دزدى و نزول بدهد، ناگهان همه چيز آتش مى گيرد و همان اندك نيز از كفش خواهد رفت . تجربه نـشان داده افرادى هستند كه به علت زياده خواهى براى هميشه از زندگى ساقط شده اند كه بايد عبرت ديگران باشند.
58- قناعت
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من عقل قنع (273) .
هركه داراى خرد باشد قناعت مى كند.
راه مـبـارزه بـا حـرص و آز و زيـاده خواهى ، بهره مندى از روح قناعت است كه قناعت گنجى اسـت تمام نشدنى . اين روحيه ، كه از الطاف خداوندى است ، مى تواند بشر را از افتادن در دام دنـيـا طـلبـى ، كـه ريـشـه هـمـه فـتـنـه هـا اسـت ، حـفـظ نـمـايـد و عـقـل و عـقـل و خـرد نـيـز حـكـم مـى كند كه انسان راحت و تندرستى را در قناعت و سازگارى بجويد.
ساده زيستى و قناعت به انسان آرامش مى دهد و زندگى را زيبا مى كند و روح و جسم انسان را از خستگى و تباهى نجات مى بخشد.
59- دورى از آدم هاى شرور
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ليس من خالط الاشرار بذى معقول (274) .
كسى كه با بدان بياميزد، عاقل نيست .
در جامعه همه گونه آدمى يافت مى شود: خوب ، بد، خوش رفتار، بد رفتار، عالم ، نادان ، پولدار، فقير، و...انسان نيز ناگزير از مصاحبت و رفت و آمد و داد و ستد با افراد است و هرگز عزلت و تنهايى را نمى پسندد و نه مى تواند، ولى اگر بخواهد سالم بماند و هـم دينش و هم دنيايش مصون باشد، بايد از دوستى و مراوده با بدان و زشت سيرتان ، پـرهيز نمايد و خود را از صف آنان بيرون كشد. هرگز عاقلانه و منطقى نيست كه انسان ، دوست سالم و پاك سيرت را رها سازد و به افراد ناباب و شرور و بى بند و بار ملحق شود.
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من صاحب الاشرار لم يسلم (275) .
كسى كه با بدان همنشين شود، سالم نمى ماند.
مصاحبه الاشرار توجب التلف (276) .
مصاحبت با بدان ، مايه تباهى است .
يـنـبـغـى للعـاقـل ان يـكـثـر مـن صـحـبـتـه العـلمـاء و الابـرار و يتجنب مقارنه الاشرار و الفجار(277)
سـزاوار اسـت كـه خردمند با دانشمندان و خوبان بسيار همنشين گردد و از نزديك شدن به بدان و گناهكاران بپرهيزد.
با بدان رفت و آمد كردن زيان هاى فراوانى دارد؛ از جمله اين كه ذهن انسان را به خوبان بد مى كند.
صحبه الاشرار توجب سوء الظن بالاخيار(278) .
مصاحبت با بدان موجب بدگمانى به خوبان مى گردد.
و زيان ديگر آن كه شرارت و بدى آن ها به انسان سرايت مى كند و انسان در عرف جامعه و هم در قيامت به آنان ملحق مى شود.
اياك و مصاحبه الفساق فان الشر بالشر يلحق (279) .
از دوستى و مصاحبت با بدكاران بپرهيز كه شر به شر ملحق مى شود.
مـصاحبت با بدان بدى نصيب تو مى كند؛ مانند باد كه چون به چيزى بدبو بوزد، بوى بد همراه خور مى آورد(280) ؛ پس ‍ دوستان ناباب انتخاب نكنى كه خير نخواهى ديد.
خليل المرء دليل على عقله (281) .
دوست آدمى دليل بر عقل او است .
از دوسـتـى كـه انـسـان انـتـخـاب مـى كـنـد، مـى تـوان مـيـزان عقل و شعور او را به دست آورد. به هر حال ، كسى كه طالب عزت و سلامت است ، بايد در انتخاب دوست دقت كند و از زشت كاران و بدكاران دورى گزيند.
60- گمان
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ظن الرجل على قدر عقله (282) .
گمان انسان به اندازه عقل اوست .
حـدس و گـمـان از حـالاتـى است كه حد فاصل يقين و شك است و گاه انسان به چيزى يقين دارد و گاه شك كه دومى هيچ سهمى در تصميم گيرى نمى تواند داشته باشد، ولى گاه حـالتـى بـراى انـسـان رخ مـى دهد كه در اطمينان به حد يقين نمى رسد و به شك نيز مى رسـد، بـلكـه حـالتـى اسـت مـيـان شـك و يـقـيـن كـه ايـن حـالت در اصل چيزى را ثابت نمى كند و حقيقت ندارد و به خصوص در بحث هاى اعتقادى كه قرآن مى فرمايد:
(ان الظن لا يغنى من الحق شيئا(283) .
گمان هرگز نمى تواند چيزى را ثابت كند.
ولى آنـچـه مورد بحث است ، اين است كه گاه اين گمان نسبت به خوبى كار و يا شخصى اسـت كـه گـفـتـه مـى شـود: حـسـن ظـن و گـاه بـه نفى فضيلت است كه از آن به سـوء ظـن تـعـبير مى شود. قرآن كريم سوء ظن و بدگمانى را يك اخلاق زشت و مردود مى داند و مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم (284)
از بـدگـمـانـى نسبت به افراد و قضاوت از روى گمان پرهيز كنيد كه بعضى گمان ها گناه است .
سـوءظـن بـه افـراد جـامعه كار بدى است و زندگى را فلج و نابود مى كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد، زندگى جهنم مى شود و اگر افراد به يكديگر سوء ظن داشته باشند، اعتماد و همدلى از بين مى رود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگرانى مى دهد و انسان را درگير گناه و غيبت و تهمت مى سازد.
از ايـن رو، احـاديـث اهـل بيت (عليهم السلام ) بدگمانى را نكوهش كرده و آن را خلاف خرد و عقل اجتماعى و براى دين و دنيا زيانبار دانسته اند؛ چنان كه على (عليه السلام ) فرمود:
آفه الدين سوء الظن (285) .
گمان بد آفت دين است .
سوء الظن يفسد الامور و يبعث على الشرور(286) .
بدگمانى ، كارهاى دنيا را تباره مى كند و انسان را به كارهاى بد وا مى دارد.
مـن غـلب عـليـه سـوء الظـن لم يـتـرك بـيـنـه و بـيـن خليل صلحا(287) .
كسى كه بدگمانى بر او غالب شود، هيچ دوستى براى خود نگه نمى دارد.
من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه (288) .
كسى كه در حق ديگران گمان خوب برد، دوستى و محبت آنان را بر مى انگيزد.
حسن الظن يخفف الهم و ينجى من تقلد الاثم (289) .
خـوش گـمـانـى ، غـصه را كاهش مى دهد و انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مى دهد.
عـقـل نـيـز حـكـم مـى كند كه انسان تا دليل بر بدى نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بى دليل دوستى را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.
ظن الانسان ميزان عقله (290) .
گمان انسان ترازوى سنجش عقل اوست .
البته از يك نكته نبايد غافل شد و آن اين كه ، نه هميشه و همه جا حسن ظن ممدوح است و نه همه جا سوء ظن مذموم است ؛ بلكه شرايط زمان را بايد در نظر گرفت .
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
هـرگـاه صلاح و خوبى همه جا بر مردم حاكم گردد و عموم مردم درستكار شوند، سوء ظن بـد اسـت و خـيـانـت ، ولى اگـر فـسـاد و نـيـرنـگ حـاكـم گـردد و مـردم اهل فساد و نيرنگ باشند حسن ظن و اعتماد بى جا فريب و نابودى است .
بـه هـر حـال ، بـا تـوجـه بـه شـرايـط زمـان و چـگـونـگـى حال مردم و با تدبير و خرد بايد تصميم گرفت و بايد دانست كه اعتماد نكردن و احتياط كارى در شرايط خاص غير از سوء ظن و بدگمانى است كه احتياط همه جا مطلوب است .
61- همنشينى با خوبان
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ثمره العقل صحبه الاخيار(291) .
ميوه خردمندى ، همنشينى با خوبان است .
چنان كه همنشينى با افراد شرور و پست موجب عقب افتادگى و بدنامى و فرومايگى است ، همنشينى با خوبان و بهره گيرى از صفاى دل و طهارت سيرت آنان نيز موجب پيشرفت و آبرومندى و نشانه خردمندى و معرفت است .
انـسـان بدين وسيله مى تواند گام هاى بلند و موثرى در زندگى بردارد و سرافراز و آبرومند زندگى كند.
عـزيـزم ! از صحبت و مراوده با افراد درست دست برندار كه به سود دنيا و زندگى تو خـواهـد بـود. پـس آن را مـغـتنم بشمار و از انسان هاى منافق و چند چهره و حيله گر و بدكار فـاصـله بـگـيـر و بـه انـسان هاى متعهد و پاك و امانت دار و درستكار نزديك شو و از ميوه شيرين عقل ، خود را بهره مند ساز.
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
حصنوا الاعراض بالاموال (292) .
آبروها را با اموال مصون داريد.
حـيـثيت و آبروى اشخاص پربها و ذى قيمت است كه نمى توان به آسانى و ارزانى آن را از دست داد. گاه كسب آبرو به يك عمر عمل كردن بستگى دارد و از اين رو، بسيار گرانقدر اسـت و بـراى حـفـظ و نـگـهـدارى آن بـايد از همه امكانات مايه گذاشت به خصوص نبايد كارى كرد كه نام انسان به بدى بر سر زبان ها بيفتد و هركس به طريقى حرمت شكنى كند.
امام على (عليه السلام ) فرمود:
لا تجعل عرضك عرضا لقول كل قائل (293) .
آبروى خود را سر زبان ها مينداز.
عـلاوه بـر آن ، اگـر آبـروى انـسـان در مـعـرض خـطـر قـرار گـيـرد، بـايـد مال خود را فداى آبرو كند و آن را محفوظ بدارد؛ چنان كه امام على (عليه السلام ) فرمود:
وقـوا اعـراضـكـم بـبـذل اموالكم (294) .
با بذل و بخشش اموالتان ، خودتان آبروى خويش را نگه داريد.
اموال از دست رفته بسا كه باز آيند ولى آبروى رفته به اين سادگى باز نمى گردد.
لم يذهب من مالك ما وقى عرضك (295) .
آن مالى كه باعث حفظ آبرو مى شود در حقيقت از دست نرفته است .
من كرم عليه عرضه هان عليه المال (296) .
هركه آبروى خويش را دوست بدارد، مال برايش بى ارزش است .
يعنى به راحتى آن را خرج مى كند تا آبروى خود را بخرد. هيچ چيز پس از دين به اندازه آبرو ارزشمند نيستم پس ‍ شايسته است كه انسان در حفظ آن بكوشد هرچند ثروت خود را فـداى آن كـنـد كـه ايـن از عـقـل و خـرد و فـهم و شعور است و از پستى است كه آدمى براى مال دوستى ، آبروى خود را هدر دهد و از مال خود براى حفظ آبرو خرج نكند.
من اللئوم ان يصوم الرجل ماله و يبذل عرضه (297)
از پستى انسان است كه مل خود را حفظ كند و از آبرويش مايه بگذارد.
بنابر اين ، مال خود را فداى آبروى خود كن و آبروى خود را فداى دين خود.
63- نيكى كردن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
بالعقل تنال الخيرات (298) .