زندگى موفق رازهاى خوب زيستن

عباس رحيمى

- ۱ -


نام كتاب : زندگى موفق رازهاى خوب زيستن
نام نويسنده : عباس رحيمى
پيشگفتار
تـنـهـا ويـژگـى آدمـى در مـيـان ديـگـر مـوجـودات زنـده ، عقل است .
بـه راسـتـى عـقـل چـيـسـت ؟ آيـا عـقـل هـمـان درك يـا شـعـورى اسـت ؟ آيـا عقل همان مغز يا مخ است ؟ مغز چيست ؟
در وجـود و نـهـاد انـسـان ، وديـعـه اى اسـت كـه هـمـه زيـبـايـى هـا مـعـنـوى و كـمـال هـا و پـيـشـرفـت هـاى او مـرهـون هـمـان اسـت و نـامـش عقل است .
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا جمال عزين من العقل (1) .
هيچ زينتى همچون خرد نيست .
عـقـل همان توانايى باز شناختن خوب و بد و زشتى و زيبايى و معيار بندگى و عبادت حق است ؛ چنان كه در حديث است :
العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان .
عقل همان است كه به پرستش خداى روى مى آورد و بهشت را به ارمغان مى آورد.
پـس عـقـل - مـا هـست آن هرچه باشد- چراغ زندگى است ؛ معيار بندگى خدا و كسب سعادت و باز شناختن زشتى ها و زيبايى ها و برگزيدن خوبى ها است .
عـقـل تـنـهـا نردبان تكامل و دورى از لغزش و انتخاب راه بهتر است و گزينش برتر كار عقل است .
اكـنـون اين سؤ ال مطرح مى شود كه آيا عقل و قدرت انتخاب در همه انسان ها يكسان است و آيا اين عقل توسعه پذير و رشد يافتنى است ؟
عقل بر دو گونه است : يك گونه ، همان عقل طبيعى است كه هر انسانى با ولادت خود آن را دارد؛ يـعـنى همان چيزى كه او را از ديوانگان و جانوران وحشى ممتاز مى سازد. على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الانسان بعقله (2) .
انسانيت انسان به عقل او است .
گونه ديگر عقل قابل توسعه و تكامل است و در هركس به گونه اى ويژه مى باشد و آن عقل تجربى و عقل زندگى است . امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل عقلان : عقل الطبع و عقل التجربه و كلاهما يؤ دى الى المنفعه (3)
عـقـل بـر دو گونه است : عقل طبيعى و عقل تجربى كه هر دو براى انسان سود آور است (و اين عقل قابل رشد است .)
العقل غريزه تزيد بالعلم و التجارب (4) .
عقل غريزه اى است كه با دانش و تجربه آموزى افزون مى شود.
لا يستعان على الدهر الا بالعقل (5) .
تنها به يارى عقل مى توان بر مشكلات روزگار پيروز شد.
امام صادق (عليه السلام ) نيز در اين باره مى فرمايد:
كثره النظر فى العلم يفتح العقل (6) .
تلاش بسيار در علم و دانش ، درهاى تعقل را باز مى گشايد.
و ايـن هـمـان عـقـل اسـت كـه از آن بـه عـقـل زنـدگـى تـعـبـيـر مـى كـنـيـم . مـعـنـاى عـقـل زنـدى هـمـان تـعـقـل و بـهـره گـيـرى صـحـيـح از عـقـل اسـت ؛ زيـرا بـسـيـارى از كـارهـاى نـادرسـت ، نـتـيـجـه بـه كـار نـبـردن درسـت عـقـل بـوده چـنـان كـه بسيارى از كارهاى سنجيده و حساب شده نتيجه بهره گيرى درست از عقل است .
هـسـتـنـد كـسـانـى كـه عـاقـلنـد، يـعـنـى ديـوانـه نـيـسـتـنـد، ولى عقل زندگى ندارند و هميشه پس از انجام كارى به اشتباه خود پى مى برند و افسوس مى خـورنـد كـه : اى كـاش نـگـفـته بودم ، يا فلان كار را نكرده بودم ، يا اى كاش چنين كرده بودم !
نبود رشد فكرى و تجربه و پختگى در امور زندگى ، يا در بخشى از امور، نتيجه نبود عـقـل زنـدگـى اسـت . بـه عـبـارت ديـگـر، در مـقـابـل عـقـل طـبـيـعـى ، انـسـان نـيـازمـنـد عـقـل ديـگـرى اسـت كـه آن را عقل زندگى مى خوانيم .
هـر دارنـده عـقـلى ، عـاقـل نـيـسـت ، و هـر كـس نـمـى تـوانـد بـراى خويش زندگى درست را بازشناشد و خوب زن دارى ، شوهر دارى ، بچه دارى ، مردم دارى ، مديريت و تدبير كند.
در مـسـائل زنـدگـى ، عـلاوه بـر عـقـل طـبـيـعـى ، بـايـد داراى عـقـل زنـدگـى نـيـز بـود كـه از راه هاى گوناگون به دست مى آيد؛ مانند به كارگيرى عـقـل طـبـيـعـى ، بـهـره گـيـرى تـجربه هاى خويش يا ديگران ، مشورت و بهره گيرى از رهنمودهاى انبيا و اولياى خدا (عليهم السلام ) و دستورهاى ارشادى اديان الهى .
وقتى مى گويند كه يك رهبر، يك مدير، يك رئيس جمهور بايد مدير و مدبر باشد، يعنى بـايـد عـاقـل بـا تـدبـيـر باشد؛ زيرا از هر كسى كار مديريت ساخته نيست . بايد داراى عقل تجربه و عقل اجتماعى يعنى همان عقل زندگى باشد.
مـى توان گفت كه علم زندگى ، علم برخوردهاى اجتماعى ، علم اقتصاد، علم سياست و اداره امور، علم جذب و دفع ، شناخت دوست و دشمن ، شناخت زمان و مكان ، شناخت انسان ها و افراد انسانى ، شيوه هدايت ، شيوه تدريس و تعليم چگونگى برخورد با خويشاوندان ، جوانان ، بـزرگـسـالان ، عـلم يـا جـاهـل ، بـا فـرهـنـگ و بـى فـرهـنـگ و...هـمـه از عقل زندگى سرچشمه مى گيرد.
بـهـره مـنـدى از عقل زندگى به پيشرفت و موفقيت انسان كمك مى كند و در بن بست ها به يارى آدمى مى شتابد و او را از بن بست بيرون مى آورد.
مـا در ايـن كـتـاب مى كوشيم راهى پيش روى جوانان برگشاييم كه در آغاز زندگى اند و نـيـازمـنـد بـه عـقـل زنـدگـى . بـايـدهـا و نـبـايـدهـا را بـاز مـى نـمـايـيـم كـه از مـوارد عـقـل زنـدگـى اسـت و از بـهـتـريـن مـديـران و خـردمـنـدان عـالم يـعـنـى راهـنـمـايـى امامان و اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) بـهـره مـى جوييم و مصاديق و موارد را بيان مى كنيم تا شايد جـويـندگان حقيقت به درستى آن را دريابند و در زندگى به كار گيرند، به اميد آن كه همه ما از عقل زندگى برخوردار شويم . انشاء الله .
1- عقل ، بهترين راهنما
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل دليل المومن (7) .
عقل راهنماى مومن است .
عقل زندگى ، دوست و راهنماى آدمى است ؛ در زندگى هركه از آن بهره جويد، سود برد. از رسول خدا صلى الله عليه و اله نقل است كه فرمود:
استرشدوا العقل ترشدو و لا تعصوه فتندموا(8) .
از عـقـل ، هدايت و راهنمايى بخواهيد تا راه درست را بيابيد و هرگز از آن نافرمانى نكنيد كه پشيمان مى شويد.
و در جاى ديگر فرمود:
انما يدرك الخير كله بالعقل (9) .
همه خوبى ها و خوشبختى ها را مى توان با عقل به دست آورد.
امام على (عليه السلام ) نيز فرمود:
العقل يهدى و ينجى (10)
عقل راهنمايى مى كند و انسان را نجات مى دهد.
2- عقل ، ارزش آدمى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
الانسان بعقله (11) .
انسانيت انسان به عقل اوست .
قيمه كل امر عقله (12) .
ارزش هر كسى به عقل اوست .
مقصود اين روايات عقل معمولى نيست كه همه جز ديوانگان دارند بلكه مقصود به كار بستن عقل قدرت مديريت و انتخاب درست است .
عليك بالعقل فلا مال اعود منه (13) .
مـبـادا عـقـل را رهـا كـنـى كـه هـيـچ سـرمـايـه اى مـفـيـدتـر و بـادوام تـر از عقل نيست .
العقل فضيله الانسان (14) .
فضيلت آدمى به عقل او است .
غايه الفضائل العقل (15) .
نهايت فضيلت ها عقل است .
كمال الانسان العقل (16) .
كمال آدمى به عقل او است .
3- عقل ، وسيله تكامل و ترقى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل رقبى الى عليين (17) .
عقل نردبانى است به سوى تعالى .
پـيـشـرفـت مـلت ها وامدار كوشش هاى خردمندان است . خردمندان جامعه همواره براى پيشرفت جامعه خود كوشيده اند و حتى گاه خود را در اين راه فدا كرده اند.
انـبـيـاى عظام (عليهم السلام ) مصداق بارز خردمندانند كه براى اصلاح جامعه و پيشرفت فـرهـنـگ مـادى و مـعـنـوى امـت خـويـش تلاش كرده اند و از جان و آبروى خود در اين راه مايه گذاشته اند و حضرت امام خمينى يكى از خردمندان بود كه بيشترين خدمت را به ملت ايران و آزادى و استقلال و حيثيت و شرف ملى ايران اسلامى پيشكش كرد.
4- عقل ، عامل اصلاح جامعه
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
صلاح البرقه العقل (18) .
اصلاح امور جامعه به عقل وابسته است .
سـعـادت و صـلاح فـرد در گـرو صـلاح و سـعـادت اجـتـماع است و صلاح اجتماع به دست خردمندان جامعه است .
مـلتـى كـه داراى خـرد و درك اجـتـمـاعـى اسـت ، سـربـلنـد اسـت ؛ جـامـعه اى كه زمامداران و كـارگـزاران آن اهل درك و تدبير باشند و مدير و مدبر، كاردان و باتجربه ، همواره رو به سعادت و صلاح مى رود.
اگـر مـردم كـارهـا را بـه عـقـلاى خـود واگذارند و كارگزاران خود را از ميان خردمندان با تـدبـيـر انـتـخـاب كنند، روز به روز به سوى كمال و شكوفايى و بالندگى پيش مى روند.
امير مومنان (عليه السلام ) مى فرمايد:
بالعقل صلاح كل امر(19) .
با عقل همه كارها اصلاح مى شود.
و العقل مصلح كل امر(20) .
به وسيله عقل همه چيز را مى توان اصلاح كرد.
مـردم در راى دادن هـا و انـتـخـاب افـراد بـراى مـقـام هاى كليدى و حساس پيش از آن كه به مـعـيـارهـاى ديـگـر تـوجـه كـنـنـد، بـايـد بـه كـاردانـى و عـقـل و درايـت و ايـمـان فـرد مـورد نـظـر بـنـگـرنـد، فـردى عـاقـل و كـاردان بـراى كـشـور مـفـيـدتـر از افـرادى اسـت كـه تـجـربـه و كـاردانـى يـا عقل و درايت ندارند.
5- عقل ، همراه هميشگى دين
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا دين لمن لا عقل له (21) .
كسى كه خرد ندارد، دين ندارد.
دين و ديندارى كه از روى عقل و منطق و استدلال باشد، هميشگى و ماندگار است . ديندارى از لوازم خـرد و خـردمـنـدى اسـت بـه ويـژه آن كـه مبانى و احكام اسلام ، عين فطرت و مقتضاى عقل است .
از ايـن رو قـرآن كـريـم عـاقـلان و عـالمـان را بـه تـعـقـل و تـفـهـم و تـفـكـر در عـالم و مـبـدا هـسـتـى و آفـريـدگـار لايـزال فـرا خـوانـده و مـخـاطـبـان خـود را بـيـشـتـر عـقلا و خردمندان مى داند و با جمله هاى لعـلكـم تـعـقلون ، لعلكم تفكرون ، اولى الالباب ، للعالمين ، افـلا يـنـظـرون ، افـلا يـعـقـلون هـمـه را بـه تـفـكـر و تعقل مى خواند و دين را مقتضاى تفكر و تعقل مى شمارد.
موضوع علت و معلول ، علت غايى ، حكمت ، شعور، نظم و هدفدار بودن هستى از همين مقوله اند، امير مومنان (عليه السلام ) فرموده است :
على قدر العقل يكون الدين (22) ؛
ديندارى به اندازه عقل و خرد است .
يـعـنـى هـرچه عقل آدمى بيش تر، ديندارى او نيز استوارتر و افزون تر خواهد بود و نيز فرموده است :
ما آمن المومن حتى عقل (23) .
مومن به ايمن كامل نمى رسد مگر وقتى كه خرد را به كار گيرد.
و فرموده است :
الدين لا يصلحه الا العقل (24) .
ديـن درسـت و صـحـيـح بـه دسـت نـمـى آيـد مـگـر بـه وسـيـله عقل و خرد.
و فرموده است :
زين الدين العقل (25) .
زيبايى دين به عقل است .
و سرانجام فرموده است :
لا دين لمن لا عقل له (26) .
كسى كه عقل ندارد دين ندارد.
بـنـابراين ، صلاح دين و دنيا به عقل است ، شخص عالم هم دنياى خود را آباد مى كند و هم آخرت را.
6- عقل ، سرمايه و سربلندى زندگى
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا فقر لعاقل (27) .
فقيرى نيست براى كسى كه عاقل است .
سـرمـايـه اى گرانمايه تر از عقل نمى توان يافت و سرمايه هاى مادى و معنوى ديگر در پـرتـو عـقـل بـه دسـت مـى آيـنـد و بـه قـول مـعـروف : آن را كـه عقل دادى چه ندادى و آن را كه عقل ندادى چه دادى !
حضرت على (عليه السلام ) فرموده است :
عليك بالعقل فلا مال اعود منه (28) .
خردمند باش كه هيچ مالى بادوام تر از عقل نيست .
و نيز فرمود:
العقل شرف كريم لا يبلى (29) .
عقل سربلندى و بزرگوارى هميشگى است .
و فرمود:
العقل زين لمن رزقه .
عقل به هركه داده شود، زينتش بخشد.
و فرمود:
اغنى الغنى العقل .
بى نيازترين بى نيازى ها خردمندى است .
و فرمود:
لا غنى كالعقل .
هيچ بى نيازى و غنايى همانند عقل نيست .
و فرمود:
ثروه العاقل فى عمله و عمله (30) .
سرمايه انسان خردمند در علم و عمل او است .
بـنـابـرايـن ، كـسـانـى كـه بـه كـمـال عقل دست يابند، چيزى از سرمايه دنيا و آخرت كم نخواهند آورد.
7- زمان شناسى و عقل شناسى
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس (31) .
هـركـه بـه شـرايـط زمـان خـويش آگاه باشد، شبه ها و اشتباه هاى گمراه كننده بدو حمله نخواهند برد.
عـقـل زنـدگـى ، هـمـان عـقـل راهنمايى است كه راه خير و شر و سود و زيان و خوب و بد را براى آدمى روشن مى سازد و عاقل كسى است كه به امور زندگى واقف است و زندگى خود را بر محور عقل و درايت پيش مى برد كه يكى از آثار آن شناخت زمان و فرصت ها و مناسبت ها است كه انسان بر طبق شرايط زمان تصميم بگيرد.
امير مومنان (عليه السلام ) فرمود:
يـا بـنـى لابـد للعـاقـل مـن ان يـنـظـر فـى شـانـه و يـعـرف زمـانـه (اهل زمانه )(32)
انسان خردمند بايد به حال خويش بنگرد و زمان شناس باشد.
شناخت زمان و شرايط آن ، انسان را از غافلگير شدن توسط حودث مصون مى دارد. كسى كـه شـرايـط زمـان را خـوب درك كـنـد، خـود را بـراى حوادث نيازهاى آينه آماده مى سازد و هرگز غافلگير حوادث نمى شود؛ چنان كه امام على (عليه السلام ) نيز فرمود:
من عرف الايام لم يغفل عن الا ستعداد لها(33) .
هـركه روزگار زندگى و حوادث آن را بشناسد، از آماده شدن براى برخورد مناسب با آن غافل نمى شود.
به عكس ، افراد غافل و بى توجه به روزگار، گرفتار حوادث خواهند شد.
حضرت فرمود:
من غفل عن حوادث الايام ايقظه الحمام .
كسى كه از حوادث روزگار غفال شود، كبوتر حادثه او را بيدار خواهد كرد.
از اين رو، حضرت على (عليه السلام ) عرفان و شناخت راستين را در زمان شناسى مى داند و مى فرمايد:
حسب المرء من عرفانه علمه بزمانه (34) .
در مـعـرفـت و شـنـاخـت انـسـان همين بس كه زمان خود را بشناسد. بنابراين ، نخستين شرط عـقـل زنـدگـى ، ايـن اسـت كـه انـسـان زمـان شـنـاس باشد و پيرامون خود را خوب بنگرد؛ گـذشـتـه و آيـنده را به دقت زير نظر گيرد؛ از گذشته پند بياموزد و براى آينده آماده شـود؛ مـوقـعـيـت فـعـلى خـود را درك كـند و از شرايط مناسب بيش ترين و بهترين بهره را بـگـيـرد. مـوقـعـيـت شـنـاسـى و حـركـت و تـصـمـيـم بـر حـسـب مـوقـعـيـت و شـرايـط، نـشان عقل زندگى است .
8- عقل زندگى و تغافل و تجاهل
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا عقل كالتجاهل (35) .
هيچ عقلى مانند تجاهل نيست .
انـسـان در زنـدگـى با انواع بگو مگوها و كارهاى جورواجور روبه رو مى شود كه اگر بـخـواهـد بـه هـمـه آن هـا تـرتـيـب اثـر دهد و عكس العمل نشان دهد، زندگى بريش تلخ و نـاگـوار خـواهـد شـد و شـب و روز بـهـتـريـن فـرصـت هـاى خـود را بـايـد صـرف عـكـس العـمـل هـا كـنـد و در آن صـورت جز دچار شدن به انواع بيمارى جسمى و روحى ، بهترين فرصت هاى خود را نيز از دست خواهد داد و به هيچ كارى از كارهاى زندگى نخواهد رسيد.
بـه شـهـيـد بهشتى گفتند: چرا در برابر تهمت ها و شايعات و بدگويى ها پاسخ نمى دهيد؟
فـرمـود: مـن وقـت بـراى ايـن كـارهـا نـدارم ، آن هـا شـايـد بـخـواهـنـد عـمـدا مـرا مـشـغـول بـه ايـن امـور كـنـنـد و از مـسـائل اصـلى بـازدارنـد! بهترين راه برخورد با اينم نـاملايمات و ناگوارى ها تغفل و تجاهل است . يعنى به روى خود نياورد و خود را به نـفـهـمـيدن بزند و گوشش كر و چشمانش كور و نابينا شود تا بتواند به زندگى ادامه دهد.
على (عليه السلام ) فرمود:
نصف العاقل احتمال و نصفه تغافل (36) .
نيمى از عقل بر تابيدن جهالت است و نيمى ديگر خود را به غفلت زدن است .
انـسـان هـاى بـزرگ مـنـش و خردمند خود را از بسيارى چيزها كنار مى كشند و اگر چيزهايى ديـدنـد يـا شـنـيـدند كه پرداختن به آن ها در شانشان نيست ، بزرگوارانه از كنارش مى گذرند.
قرآن مى فرمايد:
و اذا مروا باللغو مروا كراما. اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(37)
هنگامى كه به كار بيهوده بر مى خورند بزرگوارانه از كنار آن مى گذرند و اگر مردم نادان آن ها را مخاطب قرار دهند با سكوت و سلام به آن ها پاسخ مى دهند.
و نيز فرمود:
(و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه (38) )
و چون سخن بيهوده بشنوند، از آن روى گردانند.
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من اشرف افعال الكريم غفلته عما يعلم (39) .
از بهترين رفتارهاى افراد شريف و بزرگوار گذشت است از آن چه مى دانند.
و در جاى ديگر فرمود:
من لا يتغافل و لا يقض عن كثير من الامور تنقضت عيشته
كسى كه در بسيارى از امور، خود را به بى خبرى نزند، زندگى برايش تنگ مى شود.
و نيز فرمود:
تغافل تحمد امرك (40) .
تغافل كن تا كارهايت خوش فرجام شود.
از امـام سـجاد (عليه السلام ) نقل است كه در وصيت خود به فرزندش باقر العلوم (عليه السلام ) فرمود:
فـرزنـدم ! بـدان كـه هـمـه دنـيـا در دو كـلمـه اسـت : اصـلاح امـر زنـدگـى و تغافل كه تغافل يك سوم ظرف دنيا و زندگى را پر مى كند(41) .
يـعنى يم سوم امر زندگى به شيوه برخورد انسان با مردم و رفتار آنان بسته است كه نـسـبت به بسيارى از مسائل بايد خود را به بى خبرى بزند تا زندگى صفا پيدا كند؛ مـثـلا خـانـم شـما اشتباهى مرتكب شده و ناراحت است و سخت از كرده خود پشيمان است ، ولى نـمـى خـواهـد شـمـا بـفـهـمـيـد، و امـا شـمـا از هـمـه چـيـز بـا خـبـر شـديـد. ايـن جـا جـاى تـغافل است كه به روى خود نياوريد و به قول معروف : شتر ديدى ، نديدى . يا شوهر شـمـا مـرتكب اشتباهى مى شود يا فرزند عزيز شما يا شريك و همكار شما و يا سرانجام هر فرد ديگرى كه با شما در ارتباط است ، اگر چنين وضعيتى برايش پيش بيايد، ولى مـتـوجه اشتباه او بشويد و مى دانيد كه اگر او بفهمد شما فهميده ايد، شرمنده ، و خجالت زده مى شود يا پررو و بى مبالات تر مى گردد، هرگز شما نبايد به رويش بياوريد و بادى كاملا خود را به بى خبرى و بى توجهى بزنيد و از كنار آن بگذريد كه اگر چنين كنيد، زندگى بادوام تر و دوستى شيرين تر مى شود.
البـتـه ايـن بـه مـعـناى برخورد نكردن با افراد فاجر و فسق و فجور و به كنار نهادن نهى از منكر نيست .
آن جـا كـه جـاى تـغفل و تجاهل است ، سخن گفتن و حساسيت نشان دادن خطا است ، چنان كه در جـاى امـر به معروف و نهى از منكر، سكوت و بى تفاوت بودن اشتباه است و نيز غفلت از مسائل حياتى و دينى نيز تغافل نيست .
گـاهـى غفلت مانع پيشرفت مى شود و گاهى تغفل نكردن و حساسيت نشان دادن آدمى را به سقوط مى كشاند. پس هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.
على (عليه السلام ) فرمود:
لكل مقام مقال (42) .
هر سخن جايى دارد.
عـاقـل كـسـى است كه جاى اين دو را با هو نياميزد و هريك را در جاى خود به كار گيرد كه مقتضاى عقل زندگى است .
9- عقل زندگى و پرهيز از امور غير ضرورى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من اشتغل بالفضول فاته من مهمه المامول (43) .
هركه خود را به كارهاى غير لازم مشغول سازد، كارهاى لازم را تباه مى كند؟
انـسـان وقـتـش عزيز و فرصت هايش پربها و كوتاه است و از فرصت هاى پيش آمده بايد بـيـشـتـريـن اسـتـفـاده را بـبرد. از اين رو هميشه بايد به كارهاى مهم و اولويت بندى شده بپردازد.
سـرگـرم شـدن بـه امـور غـير ضرورى نه صلاح است نه مفيد، بلكه باعث از دست رفتن فرصت ها نيز مى شود؛ چنان كه امم على (عليه السلام ) مى فرمايد:
من اشتغل بغير ضرورته فوقه ذلك منفعته (44) .
هركه به غير كارهاى ضرورى مشغول شود، منافع خود را از دست خواهد داد .
سرگرم شدن به امور خيالى و غير واقعى جز عقب ماندگى و فاصله گرفتن از واقعيت ها نـتـيـجـه ديـگـرى نـدارد. سـرمـايـه عـمـر و فـرصـت هـا از دسـت مـى رود و نـتـيـجـه اى حاصل نخواهد شد مگر اندوه و قصه .
پـس مـواظـب بـاش و امـور خـود را اولويـت بـنـدى كـن و بـه امـور مـهـم مـشـغـول شـو، زنـهـار از پـرداخـتـن بـه فـروع و ضـايـع كـردن اصول .
مـبـادا بـه شـاخـه و بـرگ مـشـغـول شـوى و از اصـل و ريـشـه غـافل گردى ، مبادا با سرگرم شدن به دشمن خيالى از دشمن اصلى بازمانى و مبادا كه سـرگـرم پـوچـى و بـى هـويـتـى شـوى و از مـقـصـد اصـلى كـه شـخـصـيـت تـو را شكل مى دهد و به اهداف بلندت مى رساند، فاصله بگيرى .
10- دخالت بيجا نكردن
پيامبر صلى الله عليه و اله مى فرمايد:
اعظم الناس قدرا من ترك ما لا يعنيه (45) .
بـزرگ تـرين مردم از نظر قدرت و منزلت كسى است كه به كارهاى بيهوده در نيايد كه به او ربطى ندارد.
از جـمـله زيـبايى ها و نشانه هاى عقل زندگى ، مداخله نكردن در امور ديگران است . برخى مـردم در مسائلى كه در قبال آن وظيفه اى ندارند، دخالت مى كنند و اظهار نظر مى نمايند و بـه اصـطلاح ، خود را نخود هر آشى مى دانند؛ اين كار افزون بر آن كه وقت را تلف مى كـنـد و انـسـان را از كـارهـاى خـودش بـاز مـى دارد، عـوارض زيـانـبـار اجـتـمـاعـى نـيز به دنبال دارد؛ مانند ايجاد كدورت ، دشمنى ، به وجود آمدن اختلاف و درگيرى ، ايجاد فتنه و آشوب و بسيارى از خلاف شرع ها و امور حرام ؛ مانند غيبت ، تهمت و اهانت به ديگران .
از اين رو احاديث اسلامى به شدت از اين كار نهى كرده اند و فرموده اند كه مومن بايد از آن چـه بـه او مـربوط نمى شود، دورى كند. ترك ما لا يعنيه تعبيرى است كه در احـاديث به كار رفته و مقصود از آن يعنى : هر سخن و هر كارى كه مقصودش ، تو نباشى و به تو كارى ندارد و تو در آن كار ديده نشده اى ، و به تو مربوط نيست .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
من حسن اسلام المرء تركه ما لا يعينه .
از نشانه خوب مسلمان بودن ، دورى كردن از امورى است كه به آدمى مربوط نيست .
همچنين فرمود:
ترك مالا يعنى زينته الورع (46) .
مايه زينت پرهيزگارى است كه آدمى در نيايد به آن چه بدو مربوط نيست .
افزون بر اين ، دخالت در برخى مسائل نامربوط، انسان را از چشم ديگران مى اندازد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ايـاك و الدخـول فـيـمـا لا يـعـنـيـك فـتـذل (47) .
در آن چه به تو مربوط نيست دخالت مكن وگرنه خوار مى شوى .
و سـرانـجـام ايـن گـونـه دخـالت هـا پـيـشـرفت را از آدمى مى گيرد. على (عليه السلام ) فرمود:
لا تعرض لما لا يعنيك بترك ما يعنيك .
فرصت خود را با دخالت در امور بى فايده از دست مده .
بـنـابـرايـن ، كـسى كه بنا دارد به اهداف عالى زندگى برسد و سربلند و سرافراز بـاشـد، بـايد از بسيارى مسئل و سخن ها و موضع گيرى ها و دخالت ها و اظهار نظرها كه نـه وظـيـفـه او اسـت و نـه بـه او ارتـبـاط دارد، بـلكـه بـيـهـوده و بـى حـاصـل اسـت ، دورى كـنـد و فـرصـت هـا و سـرمـايـه عـقـل و فـكـر خـويـش را صـرف امـور اسـاسـى كـنـد. عـقـل زنـدگـى حـكـم مى كند كه سرمان به كار خودمان باشد و كارى به ديگران نداشته بـاشـيـم مـگـر مواردى كه دين ما حكم مى كند كه امر به معروف و نهى از منكر كنيم يا به كمك نيازمندان بشتابيم .
11- عقل زندگى و مدارا با مردم
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
ثمره العقل مداره الناس (48) .
ميوه عقل ، سازگار بودن با مردم است .
درست است كه هركس داراى سليقه و فكر و نظر ويژه خود است ولى نمى توان در خانه را بـه روى خـود بـست و از مردم فاصله گرفت يا با همه درگير شد؛ تنها راه درست در عين عمل به وظيفه . مدارا كردن است .
امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
از خلق هاى نيكوى پيامبران (عليهم السلام ) مدارا با مردم بوده است و مومن بايد اين خلق و خوى پيامبرش را الگو قرار دهد و بدان عمل نمايد.
سـتـيزه جويى ، نزاع ، ايراد گرفتن به اين و آن ، بهانه گرفتن هاى بى مورد از زن و بـچـه و شـوهـر و خـويـشـاوندان شوهر و زن ، بهانه گرفتن از غذا و لباس و همسايه ، كـارمـند، مدير، كارگر و از اين و آن ، جز تلخ كردن زندگى نتيجه ديگرى ندارد. از اين رو، افـراد بـهـانـه گـيـر و نق بزن كه همواره از اين و آن ايراد مى گيرند، نه خود روز خوش دارند نه اطرافيان آن ها.
مـومـن بـايـد در هر شرايطى هم به وظيفه خود عمل كند و هم تا آن جا كه امكان دارد با مردم سازگار باشد.
امير مومنان على (عليه السلام ) فرمود:
كن فى الناس و لا تكن معهم .
مـراد حـضـرت ايـن اسـت كـه در مـيـان مـردم بـاش و بـا آن هـا زنـدگـى كـن ، ولى دى عـيـن حـال ، خـلق و خـوى بـد آن هـا را نـگير و در گناهان آن ها شريك مشو هرگز معناى مدارا، هم رنگ شدن و هم كاسه شدن با مردم بدكار و اشرار نيست .
رسول خدا صلى الله عليه و اله فرمود:
امرنى ربى بمداراه الناس كما آمرنى باداء الفرائض (49)
خداوند به من دستور داده با مردم مدارا كنم ؛ همان گونه كه به انجام فرائض مرا فرمان داده است .
يـعـنـى مـدارا بـا مـردم واجب و دستور الهى است . همان گونه كه اداى واجبات ديگر دستور الهى است و همان گونه كه نبايد در اداى نماز كوتاهى نمود، نبايد سازگارى با مردم را رها كرد. در حديث ديگر فرمود:
مداره الناس نصف الايمان .
مردمدارى و مردمدار بودن ، نيمى از ايمان است .
و نيز فرمود:
ثـلاث مـن لم يـكـن فـيـه لم يـقم له عمل ورع ، يحجره عن معاصى الله و خلق يدارى به الناس و حلم يرد به جهل الجاهل (50)
سـه خـصـلت اسـت كـه هركه ندارد كارش به اتمام نرسد. تقوايى كه مانع گناه شود و اخـلاق سـازگـار بـا مـردم و بـردبـارى كـه بـتـوانـد جهل جاهلان را برتابد.
امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه (وقولوا للناس حسنا) فرمود:
يعنى با مومنان با روى گشاده برخورد كنيد و با مخالفان با مدارا كه آن ها را جذب كنيد به سمت ايمان (51) .
و نيز فرمود:
ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه (52)
مـدارا بـا دشـمـنـان خـدا بهترين صدقه است بر خود و بر دوستان كه گرفتار شر كفار نشوند.
از اين حديث معلوم مى شود كه نه فقط مدارا با مومنين و دوستان مطلوب است ، بلكه گاهى لازم مى شود آدمى با دشمن نيز كوتاه آيد و مدارا كند.
و على (عليه السلام ) فرمود:
المداراه احمد الخلال (53) .
مدارا با مردم ، زيبنده ترين فضيلت ها است .
و نيز فرمود:
سلامه الدين و الدنيا فى المداراه الناس (54) .
سلامت دين و دنياى انسان در ساختن با مردم است .
حـفـظ ديـن يـا حـفـظ مـنـافـع هـمـيـشـه بـا سـتـيـز و جـنـگ حاصل نمى شود، گاه با مدار و تحمل دشمن حاصل مى شود و فرمود:
عنوان العقل مداراه الناس (55) .
نشانه عقل سازگارى با مردم است .
بـنابراين ، مردمدارى و ساختن با مردم ، در عين اين كه زندگى را شيرين مى كند، دشمنى هـا را نـيـز كـاهـش مـى دهـد، بهانه را از دست بهانه جو مى گيرد و منزلت آدمى را بالا مى برد و زمينه جذب آن ها را فراهم مى سازد.
البـتـه هـمـه اين ها مى تواند با انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و همرنگ نشدن بـا آن ها همراه باشد. در مواردى كه اسلام دستور به موضع گيرى صريح داده و تكليف را روشـنـت نـمـوده ، وظـيفه فرق مى كند، ولى در همان جا نيز با مدارا بهتر مى توان به مقصد رسيد. نكته مهم تشخيص موضوع و وظيفه است .
عـمـلكرد رسول خدا صلى الله عليه و اله با دوست و دشمن به گونه اى بود كه خداوند او را داراى خـلق و خـوى عـظـيـم يـاد مـى كـنـد و تـوجـه بـه عمل امام على (عليه السلام ) و نيز امام حسين (عليه السلام ) و ديگر امامان (عليهم السلام ) در مـقاطع زمانى خودشان و شرايط زمان و مكان مى تواند الگوى مناسبى براى تشخيص وظيفه و عمل به آن باشد.
12- عاقبت انديشى و عقل زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اعقل الناس انظرهم فى العواقب (56) .
داناترين مردم آن است كه بيش تر از همه به فرجام كار بنگرد.
آينده نگرى از نشانه هاى عقل زندگى است كه مى تواند آدمى را از درافتادن به مهلكه ها حفظ كند.
انسان هاى كوته فكر، كه جمود فكرى دارند، هيچ گاه درست به آينده نمى نگرد و عواقب كـار را بـررسـى نـمى كنند. شرايط و اوضاع مختلف را نمى نگرد و مطالعه و بررسى نـمـى كـنند و همين امر باعث عقب افتادگى ، پشيمانى و سرگردانى در زندگى مى شود و خـسارات فراوانى در پى مى آورد و چنين كسانى هميشه تاوان بى فكرى و كوته نظرى و بى دقتى و بى احتياطى خود را بايد پس بدهند.
انـسـان عـاقـل و مـومـن و خـردمـنـد، آيـنـده نـگـر و دورانـديـش اسـت و بـه مـسـائل و شـرايـط، خـوب دقـت مـى كـند و تصميم گيرى درست دارد و در نتيجه از بسيارى خسارت ها و آثار بد و مخرب بى فكرى در امان است .
بـرخـى كـسـان فـقـط مـنـافـع زودگذر كار خود را مى بينند، ولى معايب و عواقب بد آن را تدبير نمى كنند.
نقل است كه حصرت آدم (عليه السلام ) در سفارش به وصى خود، حضرت شيث ، گفت :
اذا عـزمتم على امر فانظروا عاقبته فانى لو نظرت عاقبه امرى لم يصبنى ما اصابنى (57)
هـرگاه تصميم براى كارى گرفتيد، عاقبت آن را بنگريد زيرا اگر من در عاقبت كار خود (خـوردنـاز درخت ممنوعه ) انديشيده بودم ، به سرم نمى آمد آنچه آمد (از بهشت برين آواره نمى شدم ).
چقدر خوب است جوانان عزيز در زندگى بيش تر دقت كنند و به جاى احساسات جوانى از عـقـل خـود بـهـره جـويـنـد. در تـصـمـيـم گـيـرى هـا و بـرخـى اعـمـال و رفـتـار خـود بـيـشـتر فكر كنند و به آينده و فرجام كارها بيشتر توجه كنند تا گرفتار گناهان شقاوت آور نشوند و به خود و جامعه خود ستم ننمايند.
آن لحـظـه اى كـه دوسـتـت نـخـستين نخ سيگار را تعارف كرد و يا نخستين گردش را با او رفـتـى و يا نخستين بار نماز خود را ترك كردى و يا نخستين بار دست به گناه مى زنى يا با كسى دوست مى شوى و...لحظه اى بينديش و فرجام كار را بنگر.
على (عليه السلام ) فرمود:
من نظر فى العواقب سلم من النوائب و من فكر فى العواقب امن من المعاطب (58)
هركه در فرجام كارهايش انديشه كند، از پيش آمدهاى ناگوار در امان باشد و كسى كه در فرجام كار بينديشد، از سقوط در دامن حوادث در امان مى ماند.
بـسـيارى از لغزش هاى جوانان ، معلول نپختگى ، شتاب ، احساسات و عدم تدبر در عاقبت كار است وگرنه قدرى تامل و تعقل و نگاه به آثار و عواقب كار، راه درست را نشان خواهد داد. على (عليه السلام ) فرمود:
انما العقل التجنب منالاثم و النظر فى العواقب و الاخذ بالحزم (59)
خردمندى ، همان دورى از گناه است و نگريستن در فرجام كارها و سنجيده راه رفتن .
اگر آدمى نتيجه و عاقبت شوم خلافكارى ها هرزگى و بى بند و بارى را بنگرد، هرگز مرتكب خلاف نخواهد شد و نيز فرمود:
كـسى كه بى انديشه و توجه به سرانجام كار دست به آن زند، خود را در معرض بلاها و سختى ها قرار داده است .
و فرمود:
اگر در عاقبت كارى بينديشى ، پايان نيكويى خواهى داشت (60) .
و نيز فرمود:
پس مواظب باش كه بدون عاقبت انديشى دست به كاى نزنى .
13- عقل زندگى و دورانديشى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل يوجب الحذر.
عقل ، مايه دورانديشى است .
لازمه زندگى ، به كار بردن حزم و دور انديشى است .
على (عليه السلام ) فرمود:
الحزم كياسه .
دور انديشى گونه اى زيركى و تيز هوشى است .
ده ها حديث و سخن زيبا از حضرت على (عليه السلام ) و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام ) درباره حزم وارد شده است و سفارش كرده اند كه انسان در امور زندگى بايد دورانديش و مـحـكـم كـار باشد. همه جوانب كار را ببيند و سبك و سنگين كند، خير و شر آن را در نظر گيرد. مصالح دينى و اجتماعى را بسنجد و آن گاه براى انجامش برخيزد.
حـزم پـيـش از عـزم اسـت ، يـعـنـى تفكر و دور انديشى بايد پيش از تصميم به انجام كار باشد. از اين رو يكى از راه هاى دورانديشى مشورت است .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
الحزم النظر فى العواقب و المشاوره ذوى العقول (61) .
حزم همانا به عاقبت كار نگريستن و مشورت با خردمندان است .
و نيز فرمود:
الحزم حفظ التجربه (62) .
دور انديشى به نگهدارى تجربه ها است كه در وقت مناسب از آن بهره گيرد.
احتياط نيز گونه اى دورانديشى است . حضرت فرمود:
من الحزم الوقوف عند الشبه (63) .
گونه اى حزم است كه در امور مشتبه باز ايستند.
بـنـابـرايـن ، اگـر انـسـان بـخواهد اشتباه كند و كارها را درست انجام دهد و در راه نلغزد و پـشـيـمـان نشود و نيرو و فرصت و امكانات را بى جا صرف نكند بايد پيش از تصميم و اقـدام ، بـررسـى كـنـد و شـناخت پيدا كند و پس از روشن شدن با احتياط تصميم بگيرد و انجام دهد.
پـس بـا احـتـيـاط گـام بـرداشـتـن و بـا بـصـيرت و شناخت حركت كردن ، نشان بهره مندى عقل زندگى است .
14- تدبير و نظم در امور
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا عقل كالتدبير(64) .
هيچ عقلى مانند برنامه ريزى نيست .
از رموز موفقيت انسان در زندگى داشتن برنامه و نظم است . برنامه ريزى و تقسيم كار و اسـتـفـاده بـهـيـنـه از زمـان و مـكـان و امـكـانـات ، از اصول مديريت و عقل زندگى است .
هـرچـنـد نـظـم ، تـدبـيـر و تـقـسـيـم كـار هـريـك مـقـوله اى مـسـتـقـل و جـداى از يـكـديـگـرنـد، مـجـمـوع آن ها يك چيز را به انسان گوشزد مى كند و آن جلوگيرى از هدر رفتن عمر و فرصت ها و امكانات است .
نـظـم به انسان كمك مى كند كه هر كار را در وقت مناسب خود انجام دهد و تقسيم كار، وظيفه ى افـراد را در انـجام وظايف مشخص مى سازد و انسان را مسئوليت پذير مى كند و سرانجام تـدبـيـر و بـرنـامـه ريـزى ، امـكـان استفاده بهتر و بهره ورى نيكوتر را از همه امكانات فراهم مى سازد.
امـيـر مـومـنـان (عـليـه السـلام ) در وصـيـت خـود پـس از سـفارش به تقوا به نظم در امور توصيه مى كند و مى فرمايد:
اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم (65) .
شما را به تقواى الهى و نظم در كارهايتان سفارش مى كنم .
و نيز فرمود:
اعمل لكل يوم بما فيه (66) .
در هر روز وظيفه و كار همان روز را انجام ده .
و در جاى ديگر فرمود:
الحازم من جاد بما فى يده و لا يوخر عمل يومه لغد(67)
دورانديش به كسى مى گويند كه آنچه دارد برگيرد و كار امروز را به فردا نيندازد.
درباره تقسيم كار نيز آن حضرت فرمود:
ان ليلك و نهارك لا يستوعبان بجميع حاجتك فاقسمها بين عملك و راحتك (68)
شـبـانـه روز تـو بـراى هـمه كارهايت كافى نيست . پس آن را بين كار لازم و استراحت خود تقسيم كن .
بـرخـى كـسـان شـب و روز مى دوند و همه وقت خود را صرف اندوختن سرمايه هاى مادى مى كـنـنـد، نه وقت براى استراحت و خواب و خوراك مى گذارند و نه براى عبادت و نه براى خانواده .
امام رضا (عليه السلام ) درباره تقسيم كار فرمود:
وقت خود را چهار بخش كن . يك بخش براى عبادت ، بخش ديگر براى رفت و آمد با دوستان مورد اعتماد، بخشى براى كار و درآمد، و بخشى هم براى استراحت و لذت (69) .
در مـورد تـدبـيـر و بـرنـامـه ريـزى بـه ويـژه در امور اقتصادى نيز شكى نيست كه اثر بـسـزايـى در زندگى بهتر دارد و از هر گونه لغزش و اشتباه جلوگيرى مى نمايد و از دوباره كارى ها، مقطعى كاركردن ها، و اتلاف نيروها و امكانات مى كاهد. هيچ كشورى بدون برنامه موفق نمى شود.
على (عليه السلام ) فرمود:
التدبير قبل العمل يومن الندم (70) .
تدبير پيش از هر كارى آدمى را از پشيمانى در امان مى دارد.
و فرمود:
التدبير قبل العمل يومن العثار(71) .
تدبير قبل از كار، آدمى را از لغزش باز مى دارد.
و نيز فرمود:
صلاح العيش التدبير(72) .
امور زندگى فقط با تدبير و برنامه ريزى اصلاح مى شود و به عكس ، بى تدبيرى به فساد جامعه مى انجامد.
حضرت فرمود:
آفه المعاش سوء التدبير(73) .
آفت زندگانى ، تدبير بد است .
دولت هايى كه با برنامه ريزى دقيق و صحيح حركت مى كنند، بسيار موفق ترند تا آن ها كه برنامه ريزى مقطعى دارند.
نـخـسـتـيـن شرط مديريت چه در محيطهاى كوچك و چه در فضاهاى بازتر، مانند يك دولت ، داشتن تدبير صحيح و برنامه درست است .
مـتـاسـفـانـه كـشـور مـا از ضـعـف تـدبـير و ضعف برنامه ريزى در رنج است كه اين ضعف عامل بسيارى از مشكلات است و وقتى سوء مديريت و يا ضعف مديريت را نيز به آن اضافه كنيم ، آثار شوم آن هرگز قابل پيش بينى نيست .
يك جوان در آغاز زندگى اگر با تدبير حركت كند، به زودى پيشرفت خواهد كرد.
يك مدير خانه ، اگر در زندگى برنامه درستى داشته باشد، با درآمد اندكى مى تواند بـهـتـريـن زنـدگـى را اداره نمايد. يك دانشجو، يك استاد دانشگاه و حتى يك خانم خانه دار اگر با تدبير باشد، زندگى را گلستان مى كند.
تـوصـيـه مـا به جوانان و به مديران و به همه كسانى كه به نوعى در زندگى جمعى نـقـش دارنـد، اين است كه از همان آغاز سعى كنند كه با نظم و تدبير و برنامه باشند و با تقسيم كار به زندگى تداوم بخشند.
زنـدگـى خـوب بـه پـول نـيـسـت ، بـلكـه بـه عـقـل اسـت . عـقـل زنـدگـى ، كـم پـولى و بـيـكـارى و...را جـبـران مـى كـنـد و عقل زندگى يعنى درست زندگى كردن و عمل به اصولى كه تاكنون گفتيم و پس از اين خواهيم گفت .
15- تحصيلات عالى و كمالات
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل مركب العلم (74) .
عقل مركب دانش است .
جهان رو به پيشرفت است و دانش براى زندگى در جهان امروز ضرورتى انكار ناپذير است .
انـسـان امـروزى نمى تواند از قافله دانش عقب بماند كه خسارت بسيار خواهد برد. انسان مـسـلمـان ، كـه رو بـه كـمـال و رشد است ، امكان ندارد به علم و دانش بى توجه و از علوم زنـدگـى بـى اطـلاع بـاشد. درس خواندن و كسب دانش و تحصيلات عالى امروزه چراغ راه انسان است . صرف نظر از مسئله مدرك يا شغل ، كسب معلومات هدفى مقدس ‍ است . فهميدن و فـهـمـانـدن و عـالم شـدن از مـقـتـضـيـات عـقـل زنـدگـى اسـت . تـنـبـلى از تـحـصيل علوم يا دلسردى يا بى اعتنايى به آن مايه عقب ماندگى است . جوان مسلمان به مقتضاى اسلام و عقل بايد در تحصيل علوم پيشرو باشد.
تـوصـيه ما به جوانان به ويژه جوانان مومن و مذهبى اين است كه بيش از ديگران در پى عـلم و تـحـصـيـل بـرونـد كـه هـم مـقـتـضـاى ديـن اسـت و حـكـم عقل و زندگى .
عقل هميشه دنبال پرواز به سوى دانش است ، چنان كه امام على (عليه السلام ) فرموده است :
العقل مركب العلم .
عقل مركب دانش است .
و نيز فرمود:
العقل و العلم مقرونان فى قرن لا يفترقان و لا يتباينان
عـقـل و دانش هميشه همراه و همزاد هم بوده اند كه هرگز، نه از هم جدا مى شوند و نه با هم ناسازگارى مى كنند.
دانـش مـايـه رشـد و تـكـامـل عـقـل اسـت و عقل يك صفت غريزى است كه با دانش و تجربه ها افـزايـش مـى يـابد. از اين رو، مى توان ادعا كرد خردمندان عالم بيش تر از خردمندان بى دانش مى فهمند و درك مى كنند و پيشرفت جامعه انسانى مرهون علم خردمندان است ؛ چنان كه على (عليه السلام ) فرمود:
العقل اصل العلم و داعيه الفهم (75) .
عقل ، بنيان دانش است و راهنماى فهميدن .
بـنـابـرايـن ، آدمـى نـبـايـد هـيـچ گـاه از تـعـليـم و يـادگـيـرى سـربـاز زنـد كـه تنزل خواهد كرد. پيشرفت و نيل به درجات عالى نيازمند دانش و تحصيلات است .
16- تـجـربـه و عـقـلزندگى
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
العقل حفظ التجارب (76) .
عقل ، نگهدارى تجربه ها است .
زندگى همه اش تجربه است ، ولى با تجربه بودن ، نيازمند تجربه آموختن است ، كم خـردان هـر روز بـه تـجـربـه اى و درسـى از زندگى بر مى خورند ولى بى توجه از كـنـارش مـى گـذرند و هرگز چراغى از آن به همراه خود نمى برند، ولى خردمندان از هر بـرگـى از زنـدگـى درس مـى گـيرند. نگهدارى تجربه و استفاده از مقتضاى آن و درس گـرفـتـن از زوايـاى زنـدگـى از اصـول مـوفـقـيـت و رمـوز عقل زندگى است .
امام على (عليه السلام ) فرمود:
عـقـل يـعـنـى نـگهدارى تجربه ها و درس هاى زندگى و بهترين تجربه كه مى آموزى آن تجربه اى است كه براى تو پندى و موعظه اى باشد(77) .
ان الشقى من حرم نفع ما اوتى من العقل و التجربه (78) .
بدبخت آن است كه از عقل و تجربه هاى خدادادى بهره درست نبرد.
بهره گيرى از تجربه است كه مفيد است و نه خود آن . همچنين حضرت فرمود:
العاقل من وعظته التجارب (79) .
خردمند كسى است كه تجربه ها به او پند دهند.
و نيز فرمود:
حفظ التجارب راس العقل (80) .
نگهدارى تجربه ها و بهره بردارى از آن ها سرچشمه خرد است .
در هر شرايطى تجربه ها كارآمد و سودمند است ؛ چنان مى فرمايد:
الايام تفيد التجارب (81) .
روزگار تجربه ها به آدمى مى آموزد.
من لم يجرب الامور خدع (82) .
هركه از امور زندگانى تجربه نياموزد، فريب مى خورد.
من حفظ التجارب اصابت افعاله (83) .
هركه از تجربه ها نگهدارى كند، كارهايش سامان مى يابد.
بـنابراين ، دو نكته را به همه به خصوص جوانان عزيز توصيه مى كنيم كه اگر به كار گيرند در زندگى موفق مى شوند:
نـخـست اين كه تجربه هاى زندگى را از ياد نبرند و آن ها را حفظ كنند. دوم اين كه سعى كنند هميشه از تجربه ها و اندوخته هاى خود و ديگران بهره گيرند.
انـسـان هـا باتجربه و كاردان كم نيستند به ويژه در جامعه سالمندان و كهنسالان كه همه چيز را ديده و به قول خودشان سرد و گرم روزگار را چشيده اند.
عـزيـزان جـوان مـا چـه دخـتـر و چـه پـسـر در امـر زندگى بى نياز از كوله بار تجربه بزرگان نيستند.
مـادران و مـادر بزرگان ، پدران و پدر بزرگان ، كه سرد و گرم دنيا را چشيده اند، مى تـوانـنـد در زنـدگـى جـوانـان يـاوران خوبى باشند و به عنوان استاد دنيا ديده آن ها را يارى كنند و تجربه هاى خود را ارزان قيمت در اختيارشان قرار ندهند.
حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
شما تجربه گذشتگان را كه بسيار برايشان گران تمام شده با ارزان ترين قيمتم مى توانيد به دست آوريد.
به امام حسن (عليه السلام ) فرمود:
مـن هـرچـنـد عـمـر دنـيـا را نـكـرده ام ، ولى در آثـار گـذشـتگان مطالعه و تدبير كرده ام و بسيارى از آزموده هاى آنان را گرد آورده ام كه آن ها را به تو پيشكش مى كنم (84) .
جوانان عزيز ما قدر تجربه اهل تـجـربـه را بـدانـنـد و مبادا غرور و تكبر جوانى و چند كلاس درس باعث شود كه سخن و تـجـربـه آن هـا را نـاشـنـيـده و ناديده انگارند و خود را از اين خير بزرگ محروم سازند، بـلكـه مـانـنـد شـاگـردى فـروتـن بـا خـواهـش ، از تـجربه هاى آنان بهره گيرند و راه زندگى را بر خود روشن سازند كه امام على (عليه السلام ) فرمود:
الظفر بالحزم و الحزم بالتجارب .
كاميابى با دورانديشى است و آن در گرو آموخته هاى تجربى است .
خـردمـنـد چون از تجربه ها بهره مند مى شود، هرگز اشتباه را تكرار نمى كند. از اين رو امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
لا يسلع العاقل من جحر مرتين (85) .
آدم عاقل دوباره از يك سوراخ گزيده نمى شود.
يـعـنـى بـار اول كـه اشـتباه كرد و ضرر ديد، براى او تجربه مى شود و آن تجربه را هرگز فراموش نمى كند و ديگر اشتباهش ‍ تكرار نمى شود.
آن قدر تجربه و آزمودگى ارزشمند است كه گفته اند: از كاش آدمى دو بار عمر مى كرد كـه يـك بـار مـى آمـوخـت و بار ديگر عمل مى كرد. البته اگر همان گونه كه گفتيم تاز تـجـربـه هـا و آمـوخـتـه هـاى پـر زحـمـت ديـگـران بـهـره مـنـد شـويـم ، هـمـان عـمـر اول كافى است ؛ زيرا از همان اول راه خود را با چراغ تجربه ديگران روشن خواهيم نمود.
17- استفاده از نظريه هاى ديگران
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
حق على العاقل ان يضيف الى رايه راى العقلاء(86) .
سزاوار است كه شخص خردمند، راى خردمندان را بر راى خويش بيفزايد.
هـرچـنـد انسان از نظر درك و عقل قوى باشد، باز هم بى نياز از راى ديگران نيست . فرد عـاقـل افـزون بـر بـهـره گـيـرى از هـوش ‍ و ذكـاوت خـود، تلاش مى كند با ديگران نيز مـشـورت نـمـايد و از نظريه هاى آنان بهره مند گردد تا كمتر دچار لغزش و اشتباه شود. على (عليه السلام ) فرمود:
الا و ان البيب من استقبل وجوه الاراء بفكر صائب و نظر فى العواقب (87)
بـه راسـتـى كـه خـردمـنـد كـسـى اسـت كـه از آرا و نـظـريـه درسـت ديـگـران استقبال كند و آينده نگر باشد.
و نيز فرمود:
حق على العاقل ان يضيف الى رايه راى العقلاء و يضم الى عمله علوم الحكماء(88)
سـزاوار اسـت كه شخص خردمند، راى خردمندان را به راى خويش بيفزايد و دانش حكيمان را بر دانش خويش ‍ بگذارد.
از نشانه هاى خردمندى اين است كه آدمى تنها به راى خود متكى نباشد و گاهى فر خود را مـتـهـم كـنـد و از فـكر ديگران بهره جويد و به استبداد راى دچار نگردد و خودخواه نباشد. حضرت على (عليه السلام ) فرمود:
العاقل من اتهم و ام يتكل بكل ما تسول به نفسه
خردمند كسى است كه فكر خود را متهم نمايد و اعتماد نكند به هرچه خودش مى پسندد.
زيـرا گـاهـى انـسـان در چارچوب خودساخته اى قرار مى گيرد كه نمى تواند عيب و نقص كار خود را ببيند. اين نياز به چراغى از برون دارد كه او را ارشاد و راهنمايى نمايد.
شـكـسـتن حصار انحصار و خودرايى و خود محورى مى تواند انسان را به راه بهتر رهنمون سازد و راحت تر او را به مقصد برساند.
بـنـابـرايـن ، بـهره گيرى از نظريه ديگران و مشورت با افراد باتجربه و فهميده ، كليد زندگى بهتر است .
18- عقل زندگى و پند گرفتن
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
افضل العقل الاعتبار(89) .
بهترين عقل ، پند گرفتن است .
پـنـد گـرفـتـن از تـاريخ گذشتگان و سرنوشت ديگران و فراز و نشيب دنيا، شكست ها و پـيـروزى هـا، و سـرافـرازى هـا و سـرشـكـسـتـگـى هـا، مـقـتـضـاى عقل و ايمان است .
سـفـارش قرآن نيز بر پند گرفتن و عبرت آموزى است و بارها قرآن بر اين حقيقت تاكيد كرده و فرموده است : (فاتبروا يا اولى الابصار(90) )، (ان فى ذلك لعبره لمن يخشى (91) )، (اولى الالبـاب (92) )، و از اهـل بـصـيـرت و خـرد خواسته در آن چه رخ داده انديشه كنند و عبرت گيرند.
على (عليه السلام ) فرمود:
افضل العقل الاعتبار؛
بهترين عقل ، پند گرفتن است .
و نيز فرمود:
كسب العقل الاعتبار و الاستظهار.
به دست آوردن عقل به عبرت گرفتن و كمك خواستن از مواعظ روزگار است .
پند گرفتن از روزگار و حوادث و درس هاى آن مايه روشنفكرى و يافتن راه صحيح است .
حضرت فرمود:
الاعتبار يقود الى الرشاد.
عبرت گرفتن ، راه درست را به آدمى مى آموزد.
و نيز فرمود:
من اعتبر ابصر و من ابصر فهم و من فهم علم (93) .
كسى كه از عبرت هاى روزگار پند گيرد، بصيرت مى يابد و كسى بصيرت گيرد، مى فهمد.
البته هستند كسانى كه از هزاران پند يك پند هم بر نگيرند. امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
چه بسيارند پندها، ولى چه اندكند پند گيرها!
در صـورتـى كـه عـبـرت هـاى روزگـار بـسـيـار آمـوزند و داراى درس هاى بسيارى براى زندگى اند.
حضرت فرمود:
من اعتبر بعقله استبان (94) .
كسى كه با عقل و خرد خود از دنيا پند گيرد، انديشه اش روشن مى شود.
و من كثر اعتباره قل عثاره (95) .
و كسى كه عبرت بسيار گيرد، كم تر مى لغزد.
و ان مـن صـرحت له العبر عما بين يديه من المثلات ، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات (96)
كـسى كه از پيرامون خود پند گيرد و سرنوشت ديگران را باز بيند، پرهيزگارى او را از فرو رفتن در شبه ها باز مى دارد.
آرى ، زندگى دنيا به گونه اى است كه اگر انسان از نمونه هاى آن درس گيرد و بى تـفـاوت رد نـشـود و از هـر تـغـيـيرى درس و پند گيرد، بى گمان در تصميم گيرى ها و اعـمـال خـود راه مـى يـابـد و هـرگـز دل نـمـى بـنـدد بـه آنـچـه دل بستنى نيست و دل خوش نمى كند به آنچه ماندنى نيست ، بلكه به حقيقت روى مى آورد و از مجاز مى گريزد، به اصول مى انديشد و از هر حركتى درس مى گيرد.
پـس عـزيـزم ! خـيـر خـواهـى و دلسـوزى صـادق را بـه جـان و دل خريدار باش . از حوادث تلخ و شيرين روزگار پند گير و از دنيا براى خود مدرسه اى بـسـاز كـه هـر لحظه اش درسى آموزنده و پندى سازنده باشد. غرور و خودخواهى را، كـه مـانـع درك حقيقت است ، از خود دورى از و در برابر حق تواضع كن و پيش از آن كه از حـوادث روزگـار بـراى خـود غـصـه اى بـسـازى و بـدى هـاى آن را در دل خـود بـاور سـازى ، بـه خـوبـى هـا و درس هـاى آن بينديش كه مى توانى براى آينده توشه اى برگيرى و كامياب شوى .
19- رازدارى و عقل زندگى
امام على (عليه السلام ) مى فرمايد:
صدر العاقل صندوق سره (97) .
سينه خردمند، صندوق سر او است .
از شـرايـط راحـت زنـدگـى كـردن ، نـگـهدارى از رازها است . هرچه اسرار زندگى بيشتر فـاش شـود، مـشـكـلات هـم بـيـشـتـر مـى شـود. آدمـى نـبـايـد اسـرار خـود را فـاش كـنـد و مسائل زندگى كسب و كار و رفت و آمد خود را فاش گويد.