زلزله چرا؟!

ميرستار مهديزاده

- ۲ -


اگر كسى بگويد چرا زمين گاهى مى لرزد، به او گفته مى شود كه زلزله و آنچه شبيه آن است ، موعظه و ترسانيدن مردم است كه به واسطه آن ، مردم ترسانده مى شوند تا از معصيت ها دست بردارند و از گناه روى گردان شوند. همچنين است آنچه از بلا در بدن ها و اموالشان نازل مى شود و طبق تدبير جارى مى گردد، به وفق صلاح و بهبود حالشان و بر فرض صلاح و نيكى اعمال آنها (كه دچار زلزله يا بلاى ديگر مى شوند)، از ثواب و عوض در آخرت ، به قدرى بر ايشان نوشته مى شود كه هيچ چيز از امور دنيا با آن برابرى نمى كند و گاه ، عوض در دنيا نيز به تعجيل داده مى شود؛ آن جا كه صلاح باشد؛ چه در حق خاصه (شيعيان ) و چه در حق عامه مردم (30)))
اين حديث شريف ، علت اصلى زلزله و ديگر بلايا را هشدار به مردم ، جهت توبه و ترك گناه بيان فرموده است .
در منابع اسلامى توصيه شده است كه نه تنها از زلزله عبرت بگيريم و توبه كنيم ، بلكه آن را آيه اى از آيات خدا و نمونه اى از پديده هاى سهمگين آخرين تحول شكوهمند يعنى قيامت بدانيم و نماز آيات بخوانيم ؛ تا بلكه با عبادات زياد و تهذيب نفس و تقوا و پرهيز از گناه ، خودمان را از زلزله هاى شديد قيامت امان بخشيم .
در حديث قدسى ، خداوند به حضرت عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد:
يا عيسى ...ابك على نفسك بكاء من قد ودع الاهل و قلى الدنيا و تركها لاهلها و صارت رغبته فيما عندالهه ، يا عيسى كن مع ذلك تلين الكلام و تفشى السلام ، و يقظان اذا نامت عيون الابرار، حذر المعاد و الزلازل الشداد و اهوال يوم القيامه ، حيث لا ينفع اهل و لا ولد و لامال . يا عيسى ؛ اكحل عينيك بميل الحزن ، اذا ضحك البطالون ، يا عيسى كن خشعا صابرا فطوبى لك ان نالك ما وعد الصابرون (31)
((اى عيسى ! فرزند بتول ، هميشه بر نفس خود مانند كسى گريه كن كه از خانوده اش وداع مى كند، و دنيا را براى اهل دنيا مى گذارد و تنها رغبت او به آن چيزهايى است كه در نزد خداوند مى باشد.
اى عيسى ! با اين كه نسبت به دنيا علاقه ندارى ، با اين حال ، با مردم به نرمى سخن بگو و سلام را ميان مردم منتشر كن و هنگامى كه چشمان مردم نيك مى خوابد، تو بيدار باش . آن هم براى ترس از روز معاد و زلزله شديد و خوفهاى روز قيامت ؛ روزى كه نه خانواده و نه فرزند و نه مال ، براى تو نفع ندارد.
اى عيسى ! هنگامى كه مردمان غافل و نادان مى خندند، تو با ميله حزن و اندوه ، سرمه بر چشم كش .
اى عيسى ! خاشع و صابر باش ، تا براى تو گوارا باشد آن وعده هايى كه به صابران داده شده است (32))).
بدين تربيت ، مى بينيم خداوند موعظه هاى بسيار بلند و عميقى دارد و ترس از زلزله بزرگ قيامت را دستور العمل و نصيحت بزرگ پيامبران (عليه السلام ) قرار داده است تا خود را تربيت و آماده كنند و راه آن را نشان مى دهد. پس چه نيكوست كه دمى به طور جدى در اين مسايل تامل كنيم و قبل از اجل ، تحول عميق و لازم را در خود ايجاد نماييم و با آمادگى به سفر نهايى و پر خطر قدم بگذاريم .
انتقاد قرآن از جهت گيرى هاى غلط در برابر بلايا
در آياتى ديگر، خداوند از مردم بلا زده كه به سوى خدا بر نمى گردند - و همچنان به گناه ادامه مى دهند و گاه با مشاهده عذاب ، به جاى ترك علت آن كه گناه است ، بر شدت تكبر و گنهكارى خود مى افزايند و گاه خدا و زمين و زمان را مقصر نزول بلايا به جاى خويشتن معرفى مى كنند - به شدت انتقاد مى كند و اين روش را مقدمه عذاب هاى بسيار شديد بعدى و آخرتى مى داند.
قرآن مى فرمايد:
فاءخذنهم بالباءساء و الضراء لعلهم يتضرعون ، فلولا اذ جاءهم باءسنا تضرعوا ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون (33)
((آنها را با سختى و رنج گرفتار ساختم تا شايد تضرع و اظهار عجز و زارى به درگاه خدا كنند (تكبر را كنار نهند و خود را بشكنند و خود پرستى و هواپرستى نكنند)؛ پس چرا وقتى سختى و بلاى ما (به دليل گناهانشان ) آنان را دريافت ، تضرع نكردند، بلكه قلب هايشان قساوت نيز پيدا كرد و شيطان آنچه را كه (از گناه ) انجام مى دادند، بر ايشان به زيبايى و زينت جلوه ساخت و برنگشتند و توبه نكردند، بلكه بر عصيان و طغيان پاى فشردند و بيشتر فرو رفتند.))
پس : فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم اءبواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغته فاذا هم مبسلون فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين (34)
((پس چون آنچه را به آن پند داده شده بودند، فراموش كردند، درهاى هر چيزى (از انواع ماديات مثل خانه ، ثروت ، شغل ، اولاد، رياست ، شهرت و لذت ) را به رويشان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند، شاد گرديد؛ ناگهان آنان را گرفتيم و يكباره نوميده شدند. پس ريشه آن گروهى كه ستم كردند، بركنده شد (و نسل آنها قطع گرديد) و ستايش مخصوص ‍ خداوند، پروردگار جهانيان است )).
قرآن تنها از جهت گيرى غلط در موقع مشاهده بلا خبر مى دهد، بلكه اقسام جهت گيرى هاى ناصحيح را بعد از عذاب بيان كرده و از آن انتقاد مى كند: فلما كشفنا عنه ضره مر كاءن لم يدعنا الى ضر مسه (35)
((پس وقتى ما گرفتارى او را برطرف كرديم ، چنان گذشت كه انگار هرگز ما را صدا نكرده بود كه گرفتارى اش را دفع كنيم !)) (و انگار خود به خود گرفتارى اش بر طرف شده است ).
انسان ، گاهى حتى با وجود برطرف شدن عذاب ها و بلايا و گرفتارى ها نيز به خود نمى آيد.
در اين آيه از فراموشى خداى نجات دهنده سخن گفته شده است .
در آيه ديگر، از شرك عده اى بعد از امداد غيبى و رفع مشكل ، سخن مى گويد:
ثم اذا كشف الضر عنكم اذا فريق منكم بربهم يشركون (36)
گفتنى است شرك مورد نظر، شرك خفى و توجه به غير خدا و دل بستن به واسطه ها و عوامل مادى و غير مادى و فراموش كردن منجى حقيقى و غفلت و عدم توكل كامل و دلبستن به خداست .
در آيه ديگر، از مكر و سوء استفاده مردم از عنايت و لطف خدا پرده بر مى دارد:
و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر فى آياتنا(37)
وقتى به مردم رحمتى ، بعد از سختى كه رسيده است ، مى چشانيم ، مى بينى كه در آيات ما مكر و حيله مى كنند!))
قرآن ، پندار غلط و نتيجه گيرى اشتباه از مشاهده لطف خدا را نيز روا نمى دارد:
و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى (38)
((اگر نعمتى را بعد از سختى به آنان بچشانيم ، اين گونه (نتيجه گيرى مى كنند و) مى گويند كه گناهان ما بخشيده شده و ما خوب شديم !))
يعنى به جاى پاك سازى بيش تر درون و تشكر از خدا، دچار عجب و خود بزرگ بينى و پندار غلط مى گردند.
بلا،رحمت خداست !
پس آنچه بعد از مشاهده بلا مهم است ، جهت گيرى صحيح مى باشد و آن ، توبه و ترك گناه و تشكر از خداى براى متوجه ساختن عموم مردم است و بايد دانست كه بلاهايى كه به هلاكت منتهى نمى شود، بلكه باعث ناراحتى و تنگى زندگى مى گردد، رحمت خداست ، تا مردم و آن هايى كه از شنيدن به خود نمى آيند، با چشيدن قسمتى از نتايج گناه خود، به خود بيايند و به اصطلاح ، سرشان به سنگ بخورد و بيدار شوند و استغفار نمايند و آنچه را كه از فساد قبلا انجام داده اند، اصلاح و بازسازى و جبران نمايند.
زبان حال اين ها اين است :
الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون (39)
((با مشاهده مصيبت ، خدا را به ياد مى آورند و سخن از بازگشت به سوى او مى رانند؛ آنانند كه لايق صلوات و بخشش و رحمت خدايند و آنان هدايت يافتگان هستند)).
اما عده اى در مقابل بلا كه رحمت خفيه و پنهان الهى است ، روشى بسيار زشت و جهتى بس غلط و موضعى عنادآميز و كافرانه اتخاذ مى كنند و به جاى توبه ، تكبر و عناد مى ورزند و به جاى توجه به گناه خود، خدا را ظالم و عامل هلاكت معرفى مى كنند! آنان با اين جهت گيرى غلط، تذكر الهى را تبديل به زمينه هلاك ابدى خويش مى سازند.
در نهايت اين كه ، خداوند بعضى گرفتاريها را رحمت معرفى مى نمايد و عامل باز دارى از گناه مى داند؛ به طورى كه اگر آن بلايا رفع شود، قطعا مردم به گناه افتاده و در آن غوطه ور مى گردند:
ولو رحمناهم و كشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغيانهم يعمهون (40)
((اگر به آنان رحم كرده و سختى و گرفتارى شان را بر طرف نماييم ، همانا در طغيانشان غرقه گشته و حيران مى مانند)).
در پايان اين بحث ، بعد از مشاهده اين آيات الهى ، جا دارد از همه كسانى كه در جهت دهى صحيح جامعه مسئوليت دارند، بخواهيم كه وظيفه پيامبر گونه خويش را در دعوت مردم به توبه و ايمان و بازگشت به سوى خدا و دين انجام دهند و مردم را متوجه كنند كه علت بلايا، نه خداست و نه طبيعت ، بلكه تنها عامل گرفتاريها، گناه و زمينه سازى گناه و عدم برخورد با گناه و گنهكاران مى باشد، تا مردم از آن گناه و همه عوامل و ياران و زمينه هاى آن فاصله گيرند. آنهايى كه پيام رسانى و هدايت دهى جامعه در دست آنهاست و در جاى پيامبران و امامان قرار گرفته اند؛ بايد وظيفه همانان را انجام دهند.
جا دارد از جهت دهى غلط و پنهان سازى عوامل اصلى زلزله يعنى گناه ، و حتى دفاع از گناه و محكوم كردن خدا، توسط برخى از رسانه ها، به شدت انتقاد كرد. وظيفه صدا و سيما و مطبوعات ، نشر اين معارف قرآنى و متوجه ساختن جامعه به گناه و دعوت به توبه مى باشد و دلسوزانه بايد هشدار داد كه هر گونه بى توجهى به اين مطلب و دفاع از گناه و گناه پوشى بى جا، باعث نزول عذاب عمومى خواهد شد.
بعضى در پيام هاى تسليت و انعكاس اخبار زلزله و حوادث طبيعى ، چنان اظهار تاسف مى كنند و آنقدر ((قربانيان بى گناه )) را تكرار مى نمايند كه انگار تنها گنهكار در عالم ، خداوند مى باشد و مردم هيچ گناهى مرتكب نمى شوند! رسانه ها گاه براى جلب رضاى مردم و از ترس ناراحتى عده اى گنهكار يا نادان ، چنان رضاى خدا و آيات الهى را مورد غفلت و گاه مورد تعرض قرار مى دهند كه هيچ حد و مرزى نمى شناسند! و اگر از قانون نترسند، قطعا همان كار اقوام گذشته و هلاك گشته را به نحو مدرن و بسيار پيشرفته تكرار مى كنند.
در حالى كه معارف دين بدون غرض و شفاف و بدون واهمه از احدى غير از خدا، منعكس شود و علما و رسانه ها و رهبران در انعكاس و بيان معارف ، وظيفه خود را صحيح انجام دهند قطعا جامعه هدايت مى شود و از خطرات بدتر مصون مى ماند و سرنوشت قوم يونس و ديگر نجات يافتگان عالم را تجربه خواهد كرد. ان شاء الله .
واژگان قرآنى زلزله
اكنون كه رابطه گناه و بلا به طور عموم اثبات شد، در پايان اين بخش ، پيش ‍ از پى جويى علل زلزله در قرآن ، بايد واژگان معادل زلزله را شناسايى كرده ، به كمك آن واژگان در قرآن به جستجو بپردازيم .
واژگان هم معنى زلزله در قرآن بدين قرار است : ((زلزله ، قارعه ، رجفه ، خسف ، رجز، تمور، تدمير)). معنى اين واژگان غير قابل جدا شدن از معنى زلزله است و معنى اضطراب زمين و لرزش آن را مى رسانند. بعضى از واژگان بسيار بيشتر است ؛ از آن جمله مى توان از ((مصيبت ، سيئه (گناه و بدى )، عذاب ، اخذ (گرفتن الهى )، فتنه ، اذاقه (چشاندن )، هلاكت ، بلا، نزع (كندن و گرفتن )، تبر (هلاك و شكستن )، سخط (خشم خدا)، باءس ‍ (سختى )، ضر (ناراحتى ) و... نام برد. اين واژگان از بلاياى دنيوى يا اخروى خبر مى دهند كه بستگى به جايگاه استفاده از آن دارد استفاده از اين واژگان ، در اين كتاب ، علل و راه هاى نجات از زلزله و ديگر مباحث مربوط پى گرفته شده است .
فصل دوم : علل زلزله
با استفاده از آيات الهى ، ثابت شد كه به طور كلى گناه علت بلايا و زلزله است . اكنون به شناسايى علل زلزله مى پردازيم تا عوامل زلزله را بشناسيم و ببينيم چه كسانى با اعمالشان باعث بروز اين گونه بلايا مى گردند و در نتيجه گناه ، خون قربانيان زلزله به گردن كدام يك از اقشار جامعه مى باشد. ((خداوند به مردم ظلم نمى كند و اين خود مردم هستند كه به همديگر و خودشان ظلم مى كنند(41))).
با پى جوى علل زلزله در قرآن ، با مدد واژگان معادل و حاوى معنى زلزله ، به اقوامى بر مى خوريم كه با زلزله يا عذاب هايى كه زلزله را نيز همراه داشته ، نابود شده اند. با مطالعه اعمال اين اقوام ، مى توان علل زلزله را در قرآن كشف كرد.
قوم ثمود (قوم حضرت صالح (عليه السلام ) عمدتا به علت گناهان اعتقادى و بى دينى دچار زلزله شدند.
قوم شعيب (عليه السلام ) عمدتا براى كم فروشى با زلزله نابود گشتند.
همچنين قارون نيز به علت مفاسد اقتصادى در زمين فرو رفت .
قوم لوط نيز به علت آسيب هاى فرهنگى و مفاسد اخلاقى و كارهاى منكر، دچار خشم شديد خدا شدند، كه زلزله نيز با باران سنگ و زير و رو شدنشان همراه بود.
OOO
علل علمى زلزله
از نظر علمى ، زلزله را در علوم تجربى چنين تعريف مى نمايند: ((زلزله به عنوان يك پديده طبيعى ، عبارت از لرزش هايى است كه در اثر شكستن و حركت تند و سريع قطعات شكسته شده در سنگ هاى پوسته زمين (كه زير خاك است ) رخ مى دهد.))
در اين حادثه اگر مقدار انرژى آزاد شده زياد باشد، محل وقوع شكستگى ها ويران مى شود و محيط اطراف آن به طور وحشتناكى مى لرزد. لرزش هاى حاصل از گسيختگى هاى ناگهانى در داخل و سطح زمين ، به صورت امواجى با سرعت هاى متفاوت منتشر مى شوند و نقاط دور دست را طولانى تر از نقاط نزديك به محل حادثه مى لرزانند.
بنابراين ، شدت و ضعف زلزله به دورى و نزديكى نقاط نسبت به محل وقوع آن بستگى دارد. حداكثر شدت هر زلزله به محل كانون زلزله (نقطه شروع گسستگى ) و حداقل آن ، به نقاطى كه اين ارتعاشات در آن فقط به وسيله لرزه نگارها قابل ثبت هستند و كسى در آن نقاط زلزله را حس نمى كند مربوط است .
تعداد زلزله هايى كه در سال رخ مى دهند، بسيار زياد است ، اما از اين ميان ، شايد فقط چند نمونه آن ها، اثرات تخريبى وسيع داشته باشند. زلزله ها اگر در نواحى مسكونى زمين رخ دهند، عموما با خرابى ساختمانها، آتش ‍ سوزى ، شكافت برداشتن زمين ، ايجاد لغزش و جا به جايى در بعضى از قسمت هاى پوسته و در نتيجه ، پيدايش اختلاف سطح و غيره همراهند.
امروزه علت اصلى بروز زلزله را نيروهايى مى دانند كه از بيرون و درون زمين منشا مى گيرند و پس از تجمع ، باعث شكسته شدن ناگهانى لايه هاى سنگى بالاى خود مى شوند و در اين لحظه ، انرژى ، آزاد مى شود و زلزله رخ مى دهد. البته اين نتيجه گيرى حاصل مشاهداتى بوده كه در مورد سنگهاى تشكيل دهنده پوسته زمين در نقاط مختلف انجام شده است .(42)
((زلزله ، اگر بين 5/5 تا 1/6 ريشتر رخ دهد، باعث خرابى جزئى ساختمان ها مى گردد و انرژى آن چنين است : 27*10-1 به توان 19؛ چنين زلزله هاى در سال حدود 500 مورد رخ مى دهد. اگر بين 2/6 تا 3/7 باشد، سبب خسارت قابل توجه تا خسارت شديد و ريشتر خم شدن راه آهن مى گردد. انرژى (ارگ ) آن از 23-5/0 * 10 به توان 21 تا 2/0-04/10*0 به توان 24 مى باشد.
زلزله هاى 2/6 تا 9/6 ريشتر در سال حدود 100 مورد رخ مى دهد و زلزله هاى 0/7 تا 3/7 ريشتر در سال در حدود 15 مورد به وقوع مى پيوندد.
زلزله هايى كه 4/7 تا 9/7 ريشتر باشد، باعث خرابى زياد مى گردد و چنين رويدادى در سال حدود 4 مورد رخ مى دهد و انرژى آن *6 10 به توان 24 است . اگر زلزله 0/8 ريشتر باشد، باعث ويرانى در همه جا مى گردد كه در سال (2/0-1/0) رخ مى دهد و انرژى آن 10 به توان 25 است .
اكنون نگاهى به زلزله هاى مهم وقوع يافته در ايران مى افكنيم كه بالاتر از 7 ريشتر يا بسيار مرگبار بوده اند(43):
OOO
OOO
يافته هاى علمى در محدود قابل تجربه مادى ، مسايل مجهول را به زيبايى معلوم و مشكوف مى سازد، اما از كشف ، تجربه و تحليل علل و مسايل غير قابل مشاهده ، عاجز است و نمى تواند نفيا يا اثباتا در آن مسايل اظهار نظر كند. اگر تاييد كند، بى ارزش خواهد بود؛ همان گونه كه نفى علمى در مورد مسايل غير مادى فاقد ارزش است .
همچنين نگاه پرنفوذ و ريزبين علم ، از نگرش به افق هاى دور دست و به عبارت ديگر، از اظهار نظرهاى كلى در مورد علت ، هدف و غايت مخلوقات ، و از ارايه جهان بينى در مورد كليات آفرينش عاجز است . اين كار از عهده علم كلى و كامل و مافوق بشرى بر مى آيد.
بنابراين ، تلاش عاجزانه براى تطبيق و تلفيق كامل بين مفاد احاديث و يافته هاى جديد علمى (كه پيوسته در حال پيشرفت و تغيير است ) تلاشى بى ثمر و اشتباه است ؛ اگر چه علم ملكوتى ائمه و علم تجربى بشر، در يك مصداق خارجى ، عينيت واحد مى يابند، اما تطبيق علوم جزئى و يافته هاى ناتمام تجربى با قطعه اى از علوم الهى معصومين (عليه السلام ) كه كوتاه و مقطوع و پس از قرن ها، با احتمال اشتباه در نقل و احتمال در تحريف ، به دست ما رسيده ، بسيار مشكل است .
علل ملكوتى زلزله
افق نگاه ائمه (عليه السلام ) گسترده تر از افق نگرش علمى است . آنان عالم ملكوت و علل معنوى را در كنار علل مادى مى نگرند و با بيان تمثيل ، آن ها را بيان مى كنند؛ آن هم براى مخاطب قرن اول اسلام ! به طورى كه نه آنان انكار كنند و نه ما دست خالى برگرديم ، لذا مجبورند هم انسان كم فهم و بى اطلاع علمى را قانع كنند و هم انديشه هاى پويا و پژوهشگر قرن هاى آينده را در كلمه كلمه بياناتشان مجاب سازند و هدايت كنند.
با اين مقدمه ، بديهى است كه خيلى از مطالب ، ممكن است براى ما عجيب و غير علمى بنمايد، ولى با گذشت زمان و پيشرفت علم ، صحت آنها روشن گردد. مثل حركت خورشيد و گسترش آسمان كه قرآن گفته بود و علم تازه كشف كرده است . در بيان زلزله ، تشبيهات و تمثيلاتى بيان شده كه فهم حقيقت آنها براى ما كه فقط در قالب تنگ مادى و علوم تجربى مى انديشيم ، سخت است ، ولى ما به افق گسترده علم امام ، بيشتر از چشم تنگ علم اعتقاد داريم .
حال اين علل يا براساس مكاشفه علل ملكوتى و با نگاه به ملائكه موكل آرامش و اضطراب زمين ، بيان شده و يا به دليل تصديق معارف ذهنى قبل از اسلام ، كه در ذهن و علم مردم عصر ظهور اسلام ، رخنه كرده بود، اظهار شده است ، تا بر اساس علوم خويش ، ائمه را جاهل نخوانند.
يا منظور از زمين و زلزله ، نه فقط در كره كوچك خاكى ما بلكه بر مبناى معناى عميق زلزله زمين با تاويلات و بطونى كه در هر مفهوم دينى منطوى است و با نگاه به حقايقى ژرف و بسيار عميق ، بيان شده است . آيا همين مسايل كه بيان مستقيم يا تمثيلى مطالب است ، كاملا قابل تطبيق با يافته هاى علمى مى باشد؟
مقدمه فوق را عرض كردم تا برخى از اذهان كه با ملاك علم تجربى ، همه چيز حتى علوم ائمه و وحى الهى را محك مى زنند، كمى تامل كنند.
در روايات ، علل زلزله چنين بيان شده است :
((ذوالقرنين وقتى به سد (ياجوج و ماءجوج ) رسيد، از آن رد شد؛ داخل در ظلمات گشت ، ناگاه ملكى را ديد كه بر كوهى ايستاده است ؛ طول آن ملك پانصد ذراع (250 متر) بود. ذوالقرنين به او گفت : تو كيستى ؟
گفت : من ملكى از ملائكه رحمن و موكل بر اين كوه هستم ؛ چرا كه هيچ كوهى نيست كه خداوند خلق كرده است ، مگر اين كه از آن كوه تا اين كوه ، رگه اى است . پس وقتى خداوند اراده كند كه شهرى را متزلزل كند، به من وحى مى كند و من (بارگه مربوط) آن را مى لرزانم (44))).
توضيح : شايد اين رگه ها را بتواند بر رگه ها و گسل هاى زلزله خيز كه مثل طنابى بر نقشه كره زمين نمودار است ، تطبيق كرد، اما همه كوه هايى كه خدا خلق كرده است ، در كره هاى خاكى و مادى تنها نيست ، چون حتى در عوالم ملكوتى نيز كوه موجود است . لذا آن كوه مركزى كه ملكى موكل آن است ، بيشتر به مخلوقى ملكوتى و مربوط به عالم اراده و مشيت و تدبير مى ماند، تا مادى .
به خصوص كه در حديث به ديدار ملائكه و عالم ظلمات ، توسط ذوالقرنين تصريح شده و اين ها را با چشم باطن مى توان مشاهده كرد. لذا تطبيق يافته هاى علمى با اين احاديث ، صحيح به نظر نمى رسد، و اين احاديث معانى برتر از علل مادى را بيان مى كنند.
در حديثى ديگر، زمين را بر گرده يك ماهى دانسته است كه موقع زلزله ، آن ماهى يك فلس خود را تكان مى دهد و آن قسمت مربوط زمين تكان مى خورد، كه مسلما اين نيز بر اساس مكاشفه و شهود بسيار قوى معنوى و با مشاهده ملكى بزرگ از ملائكه بيان شده ، كه به شكل ماهى يا گاو خلق شده است . چون هر پديده كوچك و بزرگى ، ملكى موكل دارد حديث چنين است :
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (( همانا خداوند عز و جل زمين را خلق فرمود، پس ماهى را امر نمود و ماهى زمين را حمل كرد. ماهى گفت : زمين را با قدرت خودم حمل كردم ! خداوند (براى محو عجب و غرور او) ماهى اى به اندازه يك وجب را برانگيخت كه در بينى او داخل شد، پس ‍ زمين تا چهل روز به زلزله افتاد (به خاطر اضطراب آن ماهى بزرگ ). وقتى خداوند بخواهد زمينى را متزلزل كند، آن ماهى كوچك را بر آن ماهى بزرگ نازل مى نمايد و زمين مى لرزد(45))).
توضيح : اين ماهى مثل يك روح ، كالبد زمين را در تصرف دارد و قدرت اراده آن نه مثل دو دست محدود بشر، بلكه مثل فلس هاى بى شمار ماهى ، سراسر زمين را در بر گرفته و هر نقطه را اراده كند، مى تواند فقط همان نقطه را بلرزاند و اين تمثيل ، نهايت تسلط و اقتدار كنترل شده را مى رساند. در عين حال ، از عالم ملكوت و تمثيلات حقيقى فوق مادى و علل حقيقى پديده ها خبر مى دهد. اين ماهى يك ملك بزرگ موكل بر امنيت يا زلزله زمين است و او نيز در اختيار امام معصوم است و امام در اختيار خدا است و به امر او عمل مى نمايد.
علل اعتقادى زلزله
بيان علل زلزله ، افشاى قاتلان زلزله را نيز در بر دارد، چون انجام دهندگان اين عوامل ، همان عاملان قتل ها در بلايا مى باشند. عوامل اعتقادى زلزله در قرآن چنين است :
1- كفر
قرآن كريم در آيات متعددى كفر را علت نزول عذاب هاى گوناگون از جمله زلزله دانسته است :
و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم (46)
((آن هايى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند، برايشان عذابى از نوع زلزله (رجز) دردناك خواهد بود)).
راغب ، رجز را چنين معرفى كرده است : ((اصل الجز الاضطراب ...عذاب من رجز اليم ، فالر جز ههنا كالزلزله ... رجز در اين جا مثل زلزله است .(47)
بنابراين معنى ، اين آيه شريفه ، كفار را به زلزله وعده مى دهد و بروز زلزله را معلول كفر مى داند.
در آيه ديگر كه از خسف قارون خبر مى دهد، بعد از شرح ماجراى خسف قارون ، در نتيجه گيرى كلى از زبان شاهدان فرو رفتن قارون ، كه قبلا بر حال او غبطه مى خوردند، مى گويد:
لولا اءن من الله علينا لخسف بنا و يكاءنه لا يفلح الكفرون (48)
((اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را (هم ) به زمين فرو برده بود؛ واى ، گويى كه كافران رستگار نمى گردند)).
در اين آيه نيز كفر، علت خسف و فرو رفتن در زمين معرفى شده است ، و خسف بدون زلزله نيست . جالب اين جاست كه خود قرآن در آيه 17 سوره ملك ، خسف را همراه با لرزش و زلزله زمين دانسته است :
ءاءمنتم من فى السماء اءن يخسف بكم الارض فاذا هى تمور
((آيا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه شما را در زمين فرو برد؛ در حالى كه زمين مى لرزد و مى تپد؟))
در آيات 7 تا 9 سوره سبا نيز كفر، علت خسف در زمين بيان گرديده است :
و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ....ان نشاء نخسف بهم الارض
در آيات 67 و 68 سوره اسراء مى فرمايد:
و كان الانسان كفورا اءفامنتم ان يخسف بكم جانب البر
((انسان بسيار ناسپاس و كفور است . آيا ايمن شده ايد از اين كه شما در در خشكى فرو برد؟
دمر، يعنى زيرو كرد، كه قطعا زير و رو شدن همراه با زلزله ، بلكه نهايت و نتيجه يك زلزله بسيار قوى است و بايد گفت بالاتر از يك زلزله در آن اتفاق مى افتد. قرآن ، كافران را به زير و رو شدن (تدمير) تهديد مى نمايد:
فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قلبهم دمر الله عليهم و للكفرين امثلها(49)
((بنگرند كه چگونه شد عاقبت آن هايى كه قبل از ايشان بودند. خداوند آنان را زير و رو كرد و براى كافران امثال آن خواهد بود.))
در آيه 68 سوره هود نيز كفر، علت هلاكت قوم ثمود توسط رجفه (زلزله ) معرفى شده است :
الا ان ثمود اكفروا ربهم الا بعدا لثمود
((آگاه باشيد كه ثمود كفر ورزيد. همانا دورى (از رحمت ) براى ثمود باد!))
فاخذتهم الرجفه فاصبحوا فى دارهم جاثمين (50)
((آن ها را زلزله گرفت و در حالى صبح كردند كه به رو افتاده و هلاك شده بودند.))
آياتى كه كفر را علت زير و رو شدن و آمدن زلزله ، با انواع تعابير بيان نموده ، زياد است . آخرين آيه نيز با استفاده از واژه ((قارعه )) يعنى كوبنده ، در مورد كفر بيان مى شود. قرآن ، كافران را با عذابى كوبنده (مثل زلزله و طوفان ) تهديد مى نمايد؛ كوبنده اى كه مى تواند كوه ها را مثل پشم زده شده ، نرم سازد:
القارعه ما القارعه و ما ادريك ما القارعه ... يوم تكون الجبال كالعهن المنفوش (51)
آيا كم تر از زلزله بسيار شديد مى تواند كوه ها را نرم كند؟ حال با همين قارعه كفار را تهديد مى كند:
و لا يزال الذين كفروا ان تصيبهم بما صنعوا قارعه او تحل قريبا من دارهم حتى ياءتى وعد الله (52)
((و كسانى كه كافر شده اند، پيوسته به (سزاى ) آنچه كرده اند، مصيبت كوبنده اى به آنان مى رسد، يا نزديك خانه هايشان فرود مى آيد تا وعده خدا فرا رسد)).
در ادامه مى فرمايد:
((و بى گمان فرستادگان پيش از تو نيز مسخره شدند. پس به كسانى كه كافر شده بودند مهلت دادم ، آنگاه آنان را (به كيفر) گرفتم . پس چگونه بود كيفر من ؟))
در اين قسمت ، ضمن بيان كفر به عنوان اولين علت زلزله ، مقدارى از واژگان معادل و هم معنى و همراه زلزله نيز با لغت و آيه توضيح داده شد.
2- تكذيب
از جمله كارهاى بزرگ و مهم همه اقوام هلاك شده ، به طور عموم ، دروغ پندارى يا تكذيب پيامبران و پيام آن ها بوده است . تكذيب خدا و پيامبر يا كلام او معادى كه او معرفى مى كند، عمدتا با دو روش صورت مى گيرد:
الف - انكار رسمى و علنى و زبانى ؛ كه گاه در حد ستيز و كشتن پيامبران و ائمه نيز صورت گرفته است ؛
ب - انكار علمى و ضمنى ؛ كه با انجام گناه و ترك عمل به گفته ، پيامبر، در حقيقت از كلام او بيرون رفته و به تكذيب و در نتيجه انكار و عذاب منتهى شده اند:
فكان عاقبه الذين اساءوا السوءاى اءن كذبوا بايات الله (53)
((عاقبت آنانى كه كارهاى زشت انجام دادند، اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند.))
قرآن در ((سوره قمر)) علت هلاكت اكثر اقوام را تكذيب پيامبر معرفى مى نمايد؛ از جمله در آيه 23 مى فرمايد:
كذبت ثمود بالنذر
((قوم ثمود پيامبرانى را كه آنها را از عذاب مى ترساندند، تكذيب كردند))
سپس با بيان خلاصه اى از جريان امر آنان ، مى فرمايد:
ان ارسلنا عليهم صيحه واحده فكانوا كهيشم المحتظر(54)
((فقط يك صدا بر ايشان فرستاديم و همگى مثل گياه خشكيده (كومه ) ريز ريز و خزان گشتند.))
باز مى فرمايد: ((فكذبوه فاءخذنهم الرجفه (55)))
((تكذيب كردند پيامبرشان را و آنان را زلزله فرا گرفت .))
اين آيه در مورد هر دو قوم ثمود و شعيب مكرر نازل شده است .
تكذيب پيامبران ، روز قيامت ، آيات و معجزات الهى ، و حتى خود خداوند و وعده هاى او، از مصاديق گوناگون تكذيب و دروغ پندارى اقوام گذشته است .
آيات ديگرى نيز تكذيب را علت زلزله و هلاكت بيان كرده اند:
((كذيب ثمود بالقارعه ))
قوم ثمود، كوبنده (عذاب يا قيامت ) را تكذيب كرد.))
در اين آيه ، تكذيب وعده كوبنده الهى يا قيامت ، از كارهاى هلاكت زاى قوم ثمود معرفى شده است .
# فكذبوه فاءخذهم عذاب يوم الظله (56)
((حضرت شعيب را تكذيب كردند و عذاب روز ظله آنان را فرا گرفت .))
نتيجه اين كه هر نوع تكذيبى اگر در حد تكذيب عمومى اقوامى نظير ثمود و قوم شعيب (عليه السلام ) باشد، علت زلزله خواهد بود.
مصداق يابى تكذيب آيات الهى و اعتقادات دينى را بر عهده شما خوانندگان آگاه واگذار مى كنم ، تا آنهايى را كه خدا و دين و پيام پيامبر را دروغ مى پندارند و سعى در ترويج دروغ پندارى اعتقادات محكم دينى مى نمايند و تمام هدف آنان ، ايجاد شك و شبهه و سستى در اعتقادات مردم است ، شناسايى نماييد و تكليف قرآنى خود را در مقابل آنان انجام دهيد تا از تكرار سرنوشت قوم ثمود و شعيب (عليه السلام ) جلوگيرى كرده و سر نوشت قوم يونس را رقم زنيد.
انكارهاى اعتقادى ، ستيزه عليه دين ، تصميم به قتل پيامبران و ترور بزرگان دينى ، تهديد آنان و دعوت دين داران به سوى بى دينى (57) و... از جمله ديگر كارهاى اقوام زلزله زده گذشته بوده است كه به هلاكت آنان انجاميد.
داستان اهانت به قرآن و زلزله تركيه
داستان هاى عبرت آموز و پر رمز و رازى از زلزله در كتاب هاى داستانى و تاريخى نوشته شده است . در همين سال هاى اخير، زلزله مخرب و بزرگ تركيه را مشاهده كرديم كه پس لرزه هاى زيادى نيز داشت و مدت ها مردم اين كشور را وحشت زده ساخت و دولت نيز وضعيت اضطرارى اعلام كرد.
((در همان مواقع ، برخى روزنامه ها داستانى عجيب را نوشتند كه معلوم مى كرد علت زلزله ، توهين به قرآن و پاره كردن ورق هاى قرآن توسط يك درجه دار نظامى ترك در حال مستى بوده است كه در جشن بزرگ لب دريا صورت گرفت كه همراه با عده اى از نظاميان اسرائيلى برگزار شده بود. او ورق هاى قرآن را پاره مى كند و مى گويد اگر اين كتاب از طرف خداست ، پس جواب دهد! نظامى مسلمان همراه او، با مشاهده اين كار مى ترسد و از او به سرعت فاصله مى گيرد و بعد مشاهده مى كند آتش از دريا برخاست و ساحل را همراه با زلزله مهيبى واژگون كرد و همه آنها را هلاك كرد و بعد در سرتاسر تركيه آن زلزله مخرب اتفاق افتاد و با وجود تجسس فراوان ، از هيچ كدام از اهل مجلس فوق ، كوچك ترين اثرى پيدا نشد، به غير آن نظامى مسلمان كه از آن ها فاصله گرفت و شاهد و ناقل ماجرا بود)).
تفصيل اين ماجرا را در كتاب ((پندهاى جاويدان )) مطالعه فرماييد.
3- ظلم
علت ديگر زلزله در قرآن ، ظلم معرفى شده است . ظلم در قرآن معنايى گسترده و عميق دارد كه نهايت به كفر منتهى مى گردد و ظالمان ، همان كافران مى شوند.
قرآن مى فرمايد:
فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء(58)
((بر ظالمان رجزى از آسمان نازل كرديم )).
بيان رجز به معنى زلزله ، در صفحات پيش صورت گرفت .
فارسنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون (59)
((برايشان رجزى از آسمان فرو فرستاديم ؛ براى آن كه ظلم مى كردند)).
و اخذ الذين ظلموا الصيحه فاصبحوا فى ديرهم جاثمين (60)
((ظالمان را صيحه در بر گرفت و ظالمان قوم ثمود صبح كردند؛ در حالى كه به رو افتاده و هلاك گشته بودند)).
فتلك بيوتهم خاويه بما ظلموا(61)
((آن خانه هايشان است كه در اثر ظلم شان ويران شده است .))
بيان عذاب براى ظلم و ظالمان در قرآن ، بسيار بيشتر از اين مختصر است ؛ تا آن جا كه قرآن مجيد، ظلم را علت گرفتارى و نابودى همه اقوام هلاك شده و دليل تمام عذاب ها معرفى مى نمايد:
و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا(62)
((و آن آبادى ها را هلاك كرديم ، زمانى كه ظلم كردند و براى هلاك آنها وقت خاصى قرار داديم )).
و لقد اءهكنا القرون من قبلكم لما ظلموا(63)
((ما همه گذشتگان را هلاك كرديم ، آنگاه كه ظلم كردند)).
پس نتيجه اين كه ظلم يكى ديگر از عوامل گسترده و اساسى و از علل حقيقى تمامى بلايا و مصائب و عذاب ها، از جمله زلزله مى باشد.
ما از مصداق يابى در مورد كفر و ظلم در جامعه كنونى ايران صرف نظر مى كنيم ؛ فقط مى پرسيم :
چقدر تلاش و تاييد جهت كشاندن جامعه به سوى كفر و بى دينى و فساد و تزلزل اعتقادات ؛ انجام انواع و اقسام ظلم ها به خود و خدا صورت مى گيرد؟ آيا اين ها مقدمه بلا و زلزله نيست ؟ آيا انجام دهندگان و مجريان اين نقشه هاى كفار، مصاديق مترفان نيستند؟ كه هميشه فساد آنها و ايجاد فسق و فجور توسط آنها مقدمه سقوط و هلاك يك جامعه است :
و اذا اءردنا ان نهلك قريه اءمرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول (64)
((وقتى بخواهيم شهرى را هلاك كنيم ، به مترفان امر مى كنيم كه فساد كنند تا مستحق عذاب گشته و حكم درباره آنها حق و تمام گردد و عذاب بر آنان نازل شود)).
پس يا نبايد به سوى كفر و فساد در جامعه گرايش پيدا شود و يا اين كه نبايد از معلول طبيعى اين فساد، يعنى انواع بلاها و زلزله تعجب كرد. با اين همه فساد و ظلم و گناه ، چرا زلزله نيايد؟
عوامل فرهنگى زلزله
فساد و فحشا
فسق و فساد و فحشا و منكر، از جمله عوامل مهم و اصلى زلزله و گرفتاريهاى فراوان دنيا و عذاب هاى بسيار زياد آخرت در معارف اسلامى معرفى شده است .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايند:
اذ اظهرت الفاحشه كانت الرجفه (65)
((وقتى كه فاحشه زياد شود، زلزله نيز زياد مى شود
حال به بررسى واژه فاحشه مى پردازيم ، تا ببينيم به چه گناهانى فاحشه گفته مى شود كه اگر زياد شوند، زلزله در پى دارند.
فاحشه در لغت به معنى ((گناهى است كه زشتى و عقاب آن زياد است ، اعم از قول و فعل .))(66)
در قرآن از گناه شنيع و زشت ((زنا)) به عنوان فاحشه نام برده شده است : و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشه و ساء سبيلا(67)
((به عمل زشت زنا نزديك نشويد كه فاحشه است و بد راهى است .))
در قرآن كريم از عمل زشت ((لواط)) نيز به عنوان فاحشه نام برده شده است . حضرت لوط در سرزنش قوم خود مى فرمايد:
اءتاءتون الفاحشه ما سبقكم بها من احد من العالمين (68)
((آيا عمل فاحشه انجام مى دهيد؛ عمل بى سابقه اى كه قبل از شما احدى در عالم مرتكب آن نشد؟))
در قرآن ، رابطه بين فساد و زلزله و ديگر بلايا بسيار واضح بيان شده است ؛ يعنى با توجه به آيات قرآن ، در مى يابيم كه از جمله علل وقوع زلزله براى اقوام گذشته در تحليل قرآن ، فساد است .
مفسدان زلزله زده در قرآن
قرآن در مورد قوم ثمود كه با زلزله هلاك گشتند مى فرمايد:
كان فى المدينه تسعه رهط يفسدون فى الارض و لا يصلحون (69)
((در آن شهر نه نفر بودند كه فساد مى كردند و اصلاح نمى كردند)).
در ادامه با توضيح كار آنها كه با هم ، هم قسم شدند كه شعيب و اهل او را هلاك كنند و با هم شهادت بر بى خبرى از او دهند، خداوند مى فرمايد:
((در قبال اين فساد و مكرشان ، ما نيز مكر كرديم و عاقبت ، آنان را زير و رو نموده و خانه هايشان به خاطر ظلم هايى كه كردند، اكنون خراب مانده است .(70)))
در اين آيه ، علاوه بر فساد؛ مكر، ظلم ، شهادت ناحق ، نقشه كشى براى قتل پيامبر نيز از علل هلاكت آن قوم معرفى شده است .
قرآن كريم علت هلاكت قوم لوط را نيز فسق معرفى مى كند كه با رجز (اضطراب زمين ) همراه بود:
انا منزلوا على اهل هذه القريه رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (71)
((ما بر اهل اين شهر رجز (اضطرابى ) از آسمان نازل مى كنيم ، به علت آنچه از فسق انجام مى دهند.))
در مورد قارون كه با خسف و فرو رفتن زمين گرفتار شد نيز فساد را عامل سقوط او معرفى مى نمايد:
و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا يحب المفسدين (72)
((فخسفنا به و بداره الارض (73)))
((و دنبال فساد در روى زمين مباش كه خداوند مفسدان را دوست ندارد؛ پس او را در زمين همراه خانه اش فرو برديم .))
همچنين مى بينيم كه حضرت صالح (عليه السلام ) قوم خود را از فساد نهى مى كند:
((و لا تعثوا فى الارض مفسدين (74)))

 

next page

fehrest page

back page